۱۳۹۸ دی ۴, چهارشنبه

بن‌بست رژیم ایران و گزینه‌های دشوار



دایره مشکلات و گرفتاری‌های رژیم ایران درحال گسترش است. اوضاع ملایان حاکم پس از قیام «افزایش قیمت بنزین» مانند قبل از آن نخواهد بود اگرچه جمهوری اسلامی با سرکوب وحشیانه و مرگبار توانست به صورت موقت قیام را مهار و صداهای خشمگین را خاموش کند.

قیام نوامبر جنگی تمام‌عیار از سوی رژیم ولایت فقیه علیه مردم ایران بود. رژیم در این جنگ خونین علیه ملت توانست جان سالم به در ببرد اما با زخم‌های عمیق و غیرقابل ترمیم از این جنگ برگشت. زخم‌هایی که چهره او را به کلی خراب کرده و ضربات سهمگین قیام آثاری غیرقابل ترمیم برپیکر فرسوده‌اش باقی گذاشته است بطوری که بهبودی آن چه کوتاه‌مدت و چه بلندمدت بسیار دشوار خواهد بود به ویژه آنکه رژیم با ادامه سیاست‌های غلط خود به تشدید بحران‌هاى سیاسی و اقتصادی کمک می‌کند.

درمان این بحران، یا بهتر بگوییم بحران‌ها، دیگر بدون جراحی عمیق و اساسی امکانپذیر نیست چرا که رژیم ولایت فقیه نه تنها قابل اصلاح نیست بلکه فاقد شرایط مناسب برای انجام هر نوع اقدام جهت نجات‌اش از مرگ است. هر عملیاتی روی پیکر فرسوده و پوسیده‌ی این رژیم عوارض جانبی به همراه خواهد داشت که تاثیری منفی بر کل ساختار آن خواهد ‌گذاشت بطوری که زنده ماندن نظام زیر عمل جراحی ناممکن است. به ویژه که رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹-۱۹۸۰ با یک قیام کاملا افقی روبرو شده است.

شهرهای ایران پس از سرکوب بی‌رحمانه اخیر در سکوت بسر می‌برند؛ سکوتی که فیلسوفان و جامعه‌شناسان در طول تاریخ آن را بازتابی از طبیعت باطنی ساکنان این فلات کهن چندهزار ساله تفسیر کرده‌اند. مورخان و فلاسفه که رفتار ایرانیان را بررسی کرده‌اند، می‌گویند، سکوت ایرانیان پس از هر حادثه‌ی تاریخی، معانی و مفاهیم زیادی دارد.

در میان اقلیتی وفادار و اکثریتی مخالف، رژیم جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند عیوب و نقص‌های فاحش خود را بپوشاند و شگفت‌آورتر از همه مراحل گذشته این‌بار جامعه درونگرای ایرانیان دیگر حاضر به سکوت در برابر ناکارآمدی و بی‌لیاقتی این رژیم نیست. ایرانیان اکنون به وضوح و بدون ترس از پیامدهای قیام، مواضع خود را نسبت به رژیم دیکتاتوری دینی جمهوری اسلامی بیان می‌کنند.

این امر احتمالا رویارویی آینده بین رژیمی بی‌رحم و مردمی را که خواهان تغییرات بنیادین در جامعه خود هستند، خونین‌تر، رادیکال‌تر و خشن‌تر خواهد کرد . این رویارویی سیاسی بیشتر شبیه زلزله‌‌ای است که گاه در طبیعت سرزمین ایران روی می‌دهد. زلزله‌ای ویرانگر که آنچه را درون شهرهای ایران بر اثر خفقان نهفته و پنهان است بیرون خواهد ریخت بطوری که شکل اجتماعی و سیاسی ایران را تغییر خواهد داد.

وقایع اخیر رژیم را مجبور کرد تا ماهیت حقیقی و سنتی خود را نشان دهد و  او را وارد مرحله‌ای از شفافیت کامل کند. جمهوری اسلامی  برای رسیدگی به بحران‌های متعدد و مشکلات انباشته داخلی و خارجی خود گام‌ برداشته است. این رژیم از غربالگری اجتماعی و تقسیم مردم ایران به دو بخش خودی (طرفدار رژیم) و غیرخودی یعنی اکثریت مخالف نیز دریغ نکرده است.

طرفداران رژیم یا ولایت‌مداران اقلیتی بیش نیستند، این اقلیت مأجور یا مزدور وابسته به رژیم برای حفظ منافع خود و پیروانشان  و کسانی که حول دایره نهادهای «انقلابی‌» می‌چرخند، ترجیح می‌دهند رژیم باقی بماند چرا که با سقوط رژیم منافع آنها نیز از بین خواهد رفت.

این همان چیزی است که امیر طاهری نویسنده و روشنفکر مخالف رژیم ایران در مقاله خود به زبان عربی تحت عنوان «ملایان تهران و باخت در  قمارهای مکرر» به آن اشاره می‌کند.

طاهری می‌گوید: «وقتی کار به امور دنیوی می‌رسد، رژیم اسلامی دغدغه کمک به فقرا و طبقات تنگدست مردم را ندارد بلکه برای تأمین امنیت و محافظت از کسانی (هوادارانش) که از همه امکانات و نعمت‌های مملکت لذت می‌برند، دریغ نمی‌ورزد».

اما در مورد مخالفان که شیخ حسن روحانی در یکی از سخنرانی‌هایش اعتراف کرد که ۷۰ درصد را تشکیل می‌دهند و مشخص است که اکثریت ملت ایرانند، رژیم جمهوری اسلامی آنها را به انتخاب  بین دو گزینه قرار داده است: زندگی مرفه و شایسته به شرط وابستگی و وفاداری به نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی و ورود به دایره‌ای از فساد، اختلاس و باندبازی در درون رژیم که اقلیت را تشکیل می‌دهند، یا قبول وضعیت اسفبار کنونی و سکوت در برابر سیاست‌های ماجراجویانه‌ی رژیم و تحمل قلع و قمع همه کسانی که زبان به اعتراض علیه آن بگشایند که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند.

رژیم جمهوری اسلامی در حال حاضر در مرحله‌ای بسیار دشوار قرار گرفته بطوری که به کلی از واقعیت‌های تلخ پیرامون خود جدا شده است. رفتار مقامات تهران به گونه‌ای است که شرایط بسیار بد اقتصاد داخلى و شکست سیاسی در تفاهم با کشورهاى منطقه و جهان را انکار می‌کنند. این رژیم دیگر چاره‌ای جز پس گرفتن همه روایت‌های خود در رابطه با علل مشکلات کنونی این کشور ندارد. جمهوری اسلامی همواره علت اصلی نابسامانی و بحران اقتصادی را تحریم‌های کشورهای خارجی به ویژه ایالات متحده معرفی می‌کند در صورتی که هیچگاه به اینکه چرا این تحریم‌ها اجرا می‌شود اشاره نمی‌کند و توضیح نمی‌دهد که چرا و چه کسانی مسبب اینهمه نفرت، انزجار و انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی ایران شده است.

روحانی واشنگتن را متهم می‌کند که می‌خواهد جمهوری اسلامی را به تسلیم وادار کند و می‌گوید که تنها راه نجات دولت‌اش کاهش اثرات منفی تحریم‌های آمریکا علیه تهران است.

مواضع اخیر روحانی و فرار آشکار او از رویارویی با حقایق تلخ داخل کشور به نوعی مکمل مواضع علی خامنه‌ای و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است.

از نظر روحانی قربانی حقیقی تحریم‌ها درواقع مردم ایران خواهند بود زیرا او می‌داند که رژیم و اقلیت وابسته‌اش راه‌های خلاف و  قاچاق برای تأمین مالی خودشان را خوب می‌دانند. رژیم برای محافظت از مجموعه ولایت‌مداران خود دست به هر اقدامی خواهد زد تا این اقلیت بتواند بر اکثریت مخالفان که خواستار توسعه سیاسی، بهبود اوضاع معیشتی، توزیع عادلانه ثروت و جلوگیری از هدر رفتن سرمایه‌های ملی در ماجراجویی‌های خارجی هستند، غلبه کنند.

ملایان تهران اکنون بین دوگزینه‌ی فقدان کلی نفوذ منطقه‌ای یا سقوط و پایان موجودیت خود قرار گرفته‌ا‌ند. هر کدام از این دو گزینه بسیار تلخ و دشوارتر از دیگریست. این در حالیست که اگر رژیم به سیاست ماجراجویانه‌ی خود در منطقه ادامه دهد موجودیت آن با خطر نابودی روبرو خواهد شد.

اکثریت ملت ایران از رژیم و گفتمان انقلابی‌ او کاملا جدا شده‌اند.

روزنامه نیویورک تایمز در باره اعتراضات نوامبر در ایران نوشت: «انقلاب اخیر مردم ایران سطح ناامیدی شگفت‌انگیز مردم ایران از حاکمان مذهبی این کشور را به نمایش گذاشت. واکنش و سرکوب شدید اعتراضات از سوی مقامات ایران نیز نشان داد که شکاف بسیار عمیقی بین ۸۳ ملیون ایرانی و رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد. هدف قرار دادن مستقیم  علی خامنه‌ای و شعار دادن علیه او از سوی اکثریت تظاهرکنندگان و پاسخ خامنه‌ای به معترضان که با دستور او برای سرکوب شدید آنها همراه بود و نسبت دادن تظاهرات معترضان به توطئه دشمنان  داخلی و خارجی  ایران، دلیل دیگری بر شکاف عمیق و فاصله غیرقابل ترمیم میان رژیم ملاها و مردم ایران است.

فناوری‌های پیشرفته علمی تا کنون نتوانسته است زمان دقیق وقوع زلزله را مشخص کند تا از میزان خسارت‌های آن جلوگیری شود. رژیم ایران نیز با وجود هشدار امنیتی و داشتن ده‌ها نهاد وابزار و ادوات سرکوب و بر خلاف گفتمان ایدئولوژیک‌اش که ۴۰ سال تمام امکانات کشور را برای ترویج آن تسخیر کرده، هنوز نمی‌تواند زلزله اجتماعی و سیاسی آینده را که علیه آن روی خواهد داد پیش‌بینی کند.

رژیم تهران تنها به گزینه امنیتی و سرکوب وحشیانه متکی است، اما راهبرد سرکوب نیز در طول تاریخ همه نظام‌های دیکتاتوری موفقیت‌آمیز نبوده و در نهایت اراده ملت‌هاست که پیروز می‌شود. به این ترتیب ملایان تهران گزینه‌های اندکی در اختیار دارند.

جمهوری اسلامی یا باید در برابر مطالبات معترضین عقب‌نشینی کند، که این باعث از بین رفتن اعتبار داخلی و شکست هیبت رژیم و ناکامی پروژه‌های برون‌مرزی‌اش خواهد شد یا اینکه با خشونت و سرکوب به اداره کشور ادامه دهد. جمهوری اسلامی در بدترین شرایط در طول عمر ۴۰ ساله خود بسر می‌برد و این بار باید جام زهر را از داخل نوش‌ جان کند. خوردن جام زهر داخلی بسیار کشنده‌تر از جام زهر خارجی است.

جمهوری اسلامی بین دو گزینه‌ قرار گرفته است: پایان سلطه‌جویی یا پایان موجودیت‌اش؛ که هر کدام از دیگری تلخ‌تر و دشوارتر است.


۱۳۹۸ آذر ۲۱, پنجشنبه

استکبار شیعی چه می‌گوید و چه می‌کند



ز موضوعاتی که خامنه‌ای چهار دهه است در مورد آنها به هر مناسبتی سخن گفته (هزاران بار) مسئله‌ی سلطه و استکباراست؛ اینکه دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده و چند سرمایه‌دار صهیونیست دنیا را می‌چرخانند. او همچنین در مورد ویژگی‌ها و مصداق‌ها نیز بسیار سخن گفته است. امروز با بسط حوزه‌ی نفوذ امنیتی و نظامی‌جمهوری اسلامی در چهار کشور سوریه، لبنان، عراق و یمن می‌توان سخنان وی را به سنجش گذاشت: اینکه آیا جمهوری اسلامی جزو نظام‌های تحت سلطه در دنیاست یا نظام‌ها استکباری و سلطه‌جو. همه‌ی مقامات نظام بدون استثنا سلطه‌پذیری را رد می‌کنند (با وجود باج دادن به روسیه و چین). می‌ماند اعمال سلطه. چنانکه در این مطلب نشان می‌دهم با معیارهایی که خامنه‌ای در مورد نظام‌های مستکبر داده، امروز جمهوری اسلامی بر اساس سخنان وی یکی از آنهاست.

علی خامنه‌ای می‌گوید: «نظام سلطه یعنی دنیا تقسیم می‌شود بین دو گروه کشور، دو گروه ملّت: یک گروه، گروه سلطه‌گر؛ یک گروه، گروه سلطه‌پذیر. ما این نظام را، این فرمول غلط را در دنیا بهم زدیم. ما نشان دادیم که نخیر، می‌تواند یک ملّتی وجود داشته باشد که نه سلطه‌گر باشد و نه سلطه‌پذیر؛ نه خودش بخواهد به کسی زور بگوید و نه زیر بار هیچ زورگویی برود» (۶ دی ۱۳۹۶). سنجش رفتار جمهوری اسلامی بر اساس معیارهای خامنه‌ای نشان می‌دهد که این رژیم از نوع سوم نیست. جمهوری اسلامی نشان داده که در همان دو قطبی ساده و کلیشه‌ای که ساخته‌اند قرار داشته و به بخش سلطه‌گر صعود کرده است. البته آنها وقتی از ملت سخن می‌گویند منظورشان خودشان است.

معیارهای نظام‌های استکباری

در مجموعه‌ی سخنان علی خامنه‌ای می‌توان ویژگی‌های نظام سلطه و استکبار از نظر و بیان وی را چنین خلاصه کرد:

۱. اعمال نظر و لزوم حرف‌شنوی دیگران: «نظام سلطه یعنی همه‌ی دنیا تقسیم بشوند به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ الان اینجور است دیگر که یک عدّه‌ای از دولت‌ها سلطه‌گرند، یک عدّه [هم] سلطه‌پذیرند. حالا همه‌ی سلطه‌پذیرها لزوماً‌ نوکر هم نیستند امّا سلطه را قبول کردند و زیر بار سلطه [هستند و] یک وقتی [اگر] بگویند این کار را بکنید، باید بکنید، می‌کنند؛ این نظام سلطه‌ی کنونی است« (۱۰ مهر ۱۳۹۸). این سخنان خامنه‌ای عینا در مورد استکبار شیعی و رابطه‌اش با دولت‌های لبنان و عراق و سوریه و یمن صدق می‌کند: آنها نوکر نیستند اما سلطه‌ی سپاه قدس و هم‌پیمانانش را پذیرفته‌اند. البته مقامات جمهوری اسلامی در اوایل شکل‌گیری نظام هم‌پیمانان غرب را نوکر خطاب می‌کردند و فرا رفتن خامنه‌ای از این تعبیر نوعی پیشرفت به حساب می‌آید.

۲. مداخله‌ی شرارت‌آمیز: «امروز منطقه‌ی ما منطقه‌ی ناامنی است. این به‌ خاطر چیست؟ اوّلاً به‌ خاطر دخالت شیطنت‌آمیز و شرارت‌آمیز قدرت‌های سلطه‌‌گر است؛ دخالت آمریکا، دخالت صهیونیسم. از هر وسیله‌ای برای نفوذ، برای تأمین منافع نامشروع خود، برای تضعیف ملّت‌ها، برای نابود کردن رشادت‌ها و اقتدارهای ملّی استفاده می‌کنند» (۲۶ شهریور ۱۳۹۶). علی خامنه‌ای در این سخنان دارد دقیقا در مورد رفتار جمهوری اسلامی سخن می‌گوید اما مثال‌های نادرست می‌زند. جمهوری اسلامی دخالتی شیطانی و شرارت‌آمیز در منطقه دارد (با ۵۰۰ هزار کشته در سوریه و جنگ خانمانسوز در یمن)؛ از هر وسیله‌ای برای تأمین منافع نامشروع خود برای تضعیف ملت‌ها و برای نابود کردن رشادت‌‌ها و اقتدارهای ملی (مثل اقتدار ملی مردم عراق و لبنان و سوریه) که حکومت‌هایشان را فاسد می‌دانند استفاده می‌کند.

۳. آتش افروزی: «جادوی مادّی‌گرایی، با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، در حال اغواگری و تباه‌سازی است، و از سویی سیاست‌های نظام سلطه در کارِ فتنه‌انگیزی و آتش‌افروزی میان مسلمانان و تبدیل کشورهای اسلامی به دوزخ ناامنی و اختلاف است» (۹ شهریور ۱۳۹۶). عینا کارهایی که جمهوری اسلامی دارد در عراق، لبنان، سوریه و یمن می‌کند. منطقه‌ای در دنیا نیست که آتشی برپا شده باشد و جمهوری اسلامی در آن حضور نداشته باشد.

۴. ارعاب دیگر ملت‌ها: «کشورهای مسلّط، اعتماد به نفس داشتند، حرف می‌زدند، توقّع می‌کردند، دنیا را متعلّق به خودشان می‌دانستند؛ [امّا] این مجموعه‌ی زیر سلطه که البتّه خیلی هم از لحاظ کمیّت بیشتر بودند، اینها دچار انفعال، دچار وادادگی و ضعف نفس بودند (۱۷ خرداد ۱۳۹۶)؛ «امروز صحنه‌ی عظیم دنیا اینجوری است؛ قدرت‌های مستکبر در یک طرف قرار گرفته‌اند، با همان توان‌های مادّی‌ای که دارند، با ارعابی که می‌کنند، با هیبتی که از خودشان نشان می‌دهند و دیگران را مقهور هیبت خودشان می‌کنند، اینها یک طرفند؛ بعضی از دولت‌های ضعیف هم هستند که جرأت بُروز و ظهور ندارند» ((۱۲ ابان ۱۳۹۴). این دقیقا کاریست که جمهوری اسلامی دارد در یمن، عراق، لبنان و سوریه با دولت‌ها و نهادها می‌کند. آیا دولت بشار، عبدالمهدی یا میشل عون در برابر قدرت نظامی‌ حزب‌الله، حشدالشعبی و سپاه قدس جرأت بروز و ظهور دارند؟

۵. تربیت نیرو: «این نظام سلطه‌ی بین‌المللی برای ملّت‌ها- نه فقط ملّت ما، [بلکه‌] برای هر ملّتی که بتواند- برنامه دارد؛ او هم می‌خواهد نسلی که آینده‌ی این کشور را و این کشورها را می‌سازد، با یک قواره‌ای و با یک شاکله‌ای تربیت بشود که برای او مفید باشد؛ نسلی در کشورها تربیت بشود که فکر او را داشته باشد، فرهنگ او را داشته باشد، نگاه و سلیقه‌ی او را به مسائل جهانی داشته باشد. این نسل تربیت می‌شود، البتّه با سواد هم می‌شود، محقّق هم می‌شود، سیاستمدار هم می‌شود و در کشورهای مختلف [جزو] مسئولان کشور هم می‌شوند. خب برای یک مجموعه‌ی استعمارگر چه‌ چیزی بهتر از اینکه مسئولان یک کشور، صاحب‌نظران یک کشور و صاحبان رأی در یک کشور» (۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵). جمهوری اسلامی دارد همین کار را دقیقا در جامعه‌المصطفی در قم انجام می‌دهد؛ یعنی تربیت ده‌ها هزار طلبه برای بسط نگاه و سلیقه‌ی خود در دنیا.

۶. سلطه‌ی مدرن: «یک نظامی‌ در عالم وجود دارد: نظام استکبار، نظام زورگویی، نظام ظلم؛ البتّه از قدیم هم همین نظام‌ها بوده است، منتها امروز مدرن شده است، با تجهیزات نو مجهّز شده» (۱۱ فروردین ۱۳۹۵). جمهوری اسلامی تمدن غرب را نفی می‌کند اما تکنولوژی را می‌خواهد چون به آن قدرت می‌دهد. رژیم تلاش می‌کند تجهیزات غربی را از هر مسیری که شده به دست آورد تا سلطه‌اش را بسط دهد.

۷. مهندسی فرهنگی و فکری: «استکبار در صدد آن است که کلیشه‌های مورد نظر خودش را به همه‌ی مردم دنیا تحمیل کند؛ هم به آحاد ملّت‌ها، هم بالخصوص به مسئولان و مؤثّران کشورها؛ یعنی دولت‌ها، نمایندگان مجالس، تصمیم‌گیران، تصمیم‌سازان، به قول خودشان اتاق‌های فکر، به همه‌ی اینها می‌خواهند آن کلیشه‌های خودشان را تحمیل کنند و آن را وارد ذهن آنها و فضای ذهنی آنها بکنند. مایلند همه، جهان را از منظر آنها ببینند؛ مفاهیمی‌ را که آنها بر روی آن تکیه می‌کنند، با همان رویکرد آنها، با همان نگاه آنها تشخیص بدهند و بشناسند» (۱۲ شهریور ۱۳۹۴). این دقیقا کاریست که جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته در ایران، منطقه و دنیا انجام داده است.

۸. اراده‌ی معطوف به قدرت: «نظام سلطه یعنی اینکه چند قدرتِ دست یافته‌ی به توانایی مادّی و سلاح و پول و امثال اینها بخواهند بر دنیا حکومت کنند» (۲۸ بهمن ۱۳۹۲). اسلامگرایی شیعه چیزی نیست جز اراده‌ی معطوف به قدرت. سخنان اسلامگرایان در مورد عدالت و معنویت و استقلال را باید در رفتارهای آنها مشاهده کرد و با عملکردشان سنجید.

۹. جنگ، فقر و فساد: «نظام سلطه علاوه بر اینکه جنگ‌افروز است، فقرآفرین است… نظام سلطه جنگ را، فقر را، فساد را گسترش می‌دهد» (۲۶ شهریور ۱۳۹۲). این دقیقا کاریست که جمهوری اسلامی در لبنان عراق و سوریه و یمن انجام داده است. همه‌ داده‌ها نشان می‌دهند که این چهار کشور نسبت به قبل از مداخله‌ی جمهوری اسلامی فقیرتر و حکومتشان فاسدتر شده است.

۱۰. تمامیت‌خواهی: «قدرت‌های مستکبر دنیا حد یقف ندارند؛ می‌خواهند بر همه‌ی دنیا، بر همه‌ی منابع مالی عالم، بر همه‌ی نیروهای انسانی تسلط پیدا کنند» (۳ اردیبهشت ۱۳۹۰). پروژه‌ی اسلامی کردن جامعه‌ی ایران و منطقه و بعد دنیا که درواقع بسط سلطه‌ی جمهوری اسلامی است حد یقف نداشته است و اگر مردم مقاومت نکنند هر روز قدمی‌ به پیش می‌گذارد. اسلامگرایان فراتر از غربیان این اشتها را نشان داده‌ و برای آن تلاش کرده‌اند. ایده‌ی مدیریت جهانی از همینجا بر می‌خیزد.

۱۱. نقض استقلال: «افزون‌طلبان سلطه‌گر با سیطره‌ی متعرضانه‌ی خود استقلال و هویت ملت‌ها را نشانه گرفته و تا توانسته‌اند عرصه را بر عزم ملی آنان تنگ‌تر کرده‌اند» (۷ خرداد ۱۳۸۷). امروز معترضان عراقی و لبنانی که اکثرا شیعه هستند در خیابان‌ها دارند هویت و استقلال خود را فریاد می‌زنند و توسط ماموران سپاه قدس و مستخدمان آنها کشته می‌شوند.

با توجه به همه‌ی مشخصاتی که علی خامنه‌ای برای نظام سلطه بر می‌شمرد و عینا بر جمهوری اسلامی منطبق است دیگر گفتن اینکه «نظام سلطه در شکل کامل خود تجسّم و تجسّد پیدا می‌کند در رژیم و دولت کنونی ایالات متّحده‌ی آمریکا» (۱۹ بهمن ۱۳۹۲) سخن بی‌پایه‌ای است. او از اینهم فراتر رفته و ذات‌گرایانه سلطه‌گرایی را ماهیت و ذات ایالات متحده می‌خواند.

شورش علیه استکبار شیعی

استکبار شیعی و سلف مارکسیستی‌اش دهه‌ها انبوهی از مهملات را در مورد «امپریالیسم آمریکا» گفتند بدون آنکه ایرانیان آشنا به تاریخ و سیاست خارجی ایالات متحده (اگر چنین چیزی وجود می‌داشت) مهملات آنها را به خودشان بنمایایند. اما برگ تاریخ ورق خورد و امروز شیعیان اسلامگرای ایرانی به استکبار شیعی در منطقه تبدیل شده‌اند. آنها به قدرت خود می‌بالند و افراد تحت سلطه‌ی آنها عکس‌شان را پاره می‌کنند، به دفاتر نایبان آنها حمله می‌کنند و کنسولگری‌شان را مورد حمله قرار می‌دهند. امروز شیعیان مستکبر در منطقه باید متوجه شده باشند که حتی اگر آشنایان به تاریخ ایالات متحده به ضد امپریالیست‌ها چنین چیزی را متذکر نشوند مردمان معترض به فساد و ناکارآمدی و حرف شنوی از ولی فقیه در خیابان دارند این واقعیت را متجسم می‌سازند.

استکباری بدتر

آمریکایی‌ها در طول تاریخ حضور در مناطق مختلف دنیا هرگز ۳۰۰ تن از شهروندان عادی معترض و بدون سلاح یک کشور تحت نفوذ خود را در یک ماه با تک‌تیرانداز شکار نکرده‌اند، کاری که استکبار شیعی کرده است. همچنین «امپریالیسم» ادعایی آمریکا بُرد اقتصادی چندانی در خاورمیانه نداشته است جز چند تریلیون دلار هزینه. آمریکا در طول صد سال گذشته همیشه در تنش‌های بین‌المللی هزینه کرده است. امروز مستکبران شیعی در ایران باید متوجه شده باشند که تنها در عراق و سوریه و لبنان و یمن هزینه می‌کنند و عایدی اقتصادی چندانی برای آنها ندارد. این مستکبران دهه‌هاست که گفته‌اند آمریکا منابع کشورهای تحت سلطه را غارت کرده بدون آنکه حتی یک مثال یا نمونه برای این مهمل خود عرضه کرده باشند. پیش از حمله‌ی آمریکا به عراق گفتند که آمریکا برای تاراج نفت به عراق حمله می‌کند اما پس از سقوط صدام این عراقی‌ها هستند که نفت می‌فروشند (به هر که بخواهند) و عایدات آن را صرف فساد و ناکارآمدی می‌کنند درست مثل دوستان خود در تهران.


۱۳۹۸ آذر ۴, دوشنبه

واشنگتن و روزهای زلزله‌های سیاسی و اجتماعی در ایران




با آغاز اعتراضات گسترده مردم ایران اکنون دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا می‌تواند با استدلال بیشتری در برابر رقبایش در ایالات متحده قد علم کرده و از استراتژی فشار حداکثری خود دفاع کند. استراتژی‌ای که بدون نیاز به شلیک حتی یک گلوله به سوی ایران در حال ثمر دادن است.

در همان ابتدای کار ترامپ، از قرار معلوم کسی در گوش او زمزمه کرد که تغییر دادن حکومت‌ها تنها با ارتش‌ها صورت نمی‌گیرد بلکه مردم آن کشورها هستند که سرنوشت‌شان را تغییر می‌دهند؛ تنها ارتشیان نیستند که بر روی شکم خود می‌خزند بلکه ملت‌ها گاهی با سینه‌خیز رفتن اوضاع را دگرگون می‌کنند. ترامپ می‌دانست که تنگ‌تر کردن دایره تحریم‎های آمریکا علیه تهران مؤثرترین راهی است که می‌تواند کار آخوندها را مختل و آنها را چنان عصبانی کند که با گلوله‌ سینه جوانان ایرانی را نشانه بگیرند.

تفاوت زیادی بین برخورد کنونی آمریکا با اعتراضات خیابانی ایرانیان و واکنش واشنگتن به اعتراضات سال ۲۰۰۹ (جنبش ۸۸) وجود دارد. در سال ۲۰۰۹ باراک اوباما با سکوت خود جانب جمهوری اسلامی را گرفت اما این‌بار واشنگتن با توئیت مایک پمپئو وزیر امور خارجه که در آن مجدداً پیام خود به ایرانیان را که در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۸ داده بود تکرار و بر حمایت آمریکا از خیزش ملت ایران تاکید کرد، واکنش نشان داد. وزیر خارجه آمریکا در برابر نقض فاحش حقوق بشر و قتل شهروندان ایران از سوی نهادهای سرکوب جمهوری اسلامی سکوت نکرد. واشنگتن در آینده نیز ساکت نخواهد ماند.

دولت ترامپ برای وادار کردن آخوندها به تغییر رفتارشان به شدت به تهران فشار می‌آورد. این فشار علنی و غیرعلنی است و در یک ارزیابی کلی و دقیق می‌توان گفت که چهار دهه سکوت و بی‌تفاوتی سیاسی ارتدوکسی در برابر انقلاب مذهبی و «جعلی» پایان یافته است.
اینجا لازم است یادآوری کنیم، فاجعه باراک اوباما که جهان را به سمت توافق هسته‌ای بد سوق داد از آنجا آغاز شد که دولت او یک دیپلماسی شفاف و دقیق در برابر رژیم ایران نداشت. او در ظاهر تهران را تهدید به تحریم می‌کرد اما هرگز تحریم‌ها را بطور دقیق عملی نکرد و همواره منتظر نتایج مجموعه‌ای از توهمات و تحلیل‌های خود از رژیم اسلامی تهران بدون توجه به ماهیت و ساختار آن بود. اوباما فکر می‌کرد، رژیم ایران با توافق اتمی به فضای سیاسی و محیط تفاهم بین‌المللی باز می‌گردد و از نقش مخرب خود در منطقه و جهان دست بر می‌دارد در صورتی که اینگونه نشد. اوباما با ماهیت ساختاری و فکری ویرانگر رژیم اسلامی و با همه گروه‌های اسلام سیاسی مشکلی نداشت و با این مواضع دولت ایالات متحده را به عقب برگرداند. او دقیقا همان اشتباهی را مرتکب شد که دولت آمریکا در سال ۱۹۶۵ در برابر بحران ویتنام مرتکب شد و در نهایت به جنگ ویرانگر ویتنام منجر گشت. اما دونالد ترامپ برعکس اوباما به یقین مطلق رسیده که به هیچ عنوان نمی‌توان به رژیم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی اعتماد کرد. رژیمی که پس از ۴۰ سال نه تنها متحول نشده بلکه هر روز بیشتر به سوی قهقرا و واپسگرایی و رویکرد تخریبی در منطقه و جهان روی می‌آورد.

در اندیشه و عملکرد ملایان تهران دشمنی و ضدیت با آمریکا بخشی از ایدئولوژی رژیم اسلامی آنهاست. پس با توجه به این طرز تفکر رژیم اسلامی، می‌توان ایران را به عنوان آخرین پایه‌های قلعه‌های متروک شعار ضد آنچه «امپریالیسم» می‌نامند در جهان سوم دانست که هنوز به وسیله غرب سقوط نکرده  و کماکان دیکتاتوری متوحش و مسلط آن با ابزار دین و سلاح زور، قدرت را قبضه کرده است. این رژیم هنوز برنامه «محور مقاومت» و دشمنی با غرب را با هزینه‌ی مالی هنگفت دنبال می‌کند . پروفسور نصر والی کارشناس آمریکایی در امور ایران می‌گوید: «دشمنی با غرب و حمایت از رادیکالیسم اسلامی از القاعده گرفته تا اخوان‌المسلمین، حماس، جهاد اسلامی و شبه‌نظامیان شیعه لبنان و عراق و غیره  مشخصه بارز و علنی این رژیم است».

از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹ خمینی، تمام کشورهای جهان از شرق گرفته تا غرب متوجه شده‌اند که ایران دیگر یک حکومت مدنی با مشخصات و استانداردهای معروف جهانی ندارد بلکه مجموعه‌ای تندرو با عقاید انقلابی‌ بر آن حاکم است که می‌خواهد اندیشه خمینی را به خارج از مرزهایش صادر کند. خمینی خود این ترکیب ایدئولوژی پیچیده را که در اندیشه «ولایت مطلقه فقیه» متبلور شد، تاسیس کرد و از آن زمان تا کنون نه مردم ایران و نه منطقه روی آرامش را ندیده‌اند. این رژیم هرگز قابل تحول یا تغییر نیست حتی اگر مجبور به تغییر شود پس از مدتی دوباره چهره فرهنگ و تمدن‌ستیز او نمایان خواهد شد. هنری کیسینجر روباه زیرک سیاست آمریکا در طرح سئوالی می‌گوید: «ایران باید بداند چه می‌خواهد. می‌خواهد نماینده یک ملت باشد یا یک ایدئولوژی؟ فرق زیادی میان این دو مقوله است؛ اگر نماینده ملت ایران است باید مانند یک دولت عمل کند و به تمام قوانین و مقررات بین‌المللی و میثاق‌های مورد توافق کشورها احترام بگذارد اما اگر بخواهد نماینده یک ایدئولوژی باشد، دیگر غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا نمی‌تواند این رژیم را بپذیرند.»

دولت آمریکا طی چند روز گذشته، بار دیگر برای جهانیان جمله معروف «خواهان تغییر رژیم ایران نیست بلکه به دنبال تغییر رفتار آن است» را تکرار کرد. اما وقایع و رویدادهای چند روز گذشته در ایران و خیزش ایرانی‌ها در بیش از پنجاه شهر  این کشور بی‌شک استراتژی آمریکا برای تغییر رفتار رژیم را به کلی دگرگون خواهد کرد. ملت ایران نشان داد که مسیر خود را خارج از چارچوب تعیین شده آمریکا مشخص کرده است. استراتژی ملت ایران از مرز تغییر رفتار نظام گذشته است. این خیزش نشان داد که عصر طلایی قداست رژیم ولایت فقیه پایان یافته و انسداد تاریخی و سرکوب دیگر کارساز نیست. مردم ایران تابوی ترس را شکسته‌اند و قداست خمینی و خمینیون را زیر پا نهاده‌اند. سوزاندن بنرهای خمینی و وارث‌اش خامنه‌ای، بهترین دلیل برای خط بطلان کشیدن بر دجالیّت و ریا و دروغ این بت‌های تقلبی است.

رژیم‌های دیکتاتوری و اقتدارگرا همواره از درون فرو می‌ریزند و وقتی نخبگان غارتگر این نوع رژیم‌ها بر قدرت مسلط می‌شوند مرگ آنها خیلی زودتر فرا خواهد رسید.

خامنه‌ای می‌گوید «دشمن» پشت اتفاقات و اعتراضات اخیر بوده است. او بطور علنی از افزایش قیمت بنزین حمایت کرد و تلاش می‌کند تا از جیب مردم ایران هزینه طرح‌های جاه‌طلبانه‌ی خارجی و داخلی خود را تامین کند. اما او هرگز از مبالغ ۲۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار ثروت شخصی خود در بانک‌های خارج و داخل ایران سخنی به میان نمی‌آورد.

ولی‌ فقیه جمهوری اسلامی استدلال می‌کند که تظاهرات در عراق و لبنان مانع از تحقق پروسه به اصطلاح «آزادسازی قدس» می‌شود در حالی که هم جوانان انقلابی ایران و هم مردم منطقه خوب می‌دانند که رژیم خامنه‌ای تا کنون جرأت نکرد حتی یک گلوله به سوی اسرائیل شلیک کند. رژیم اسلامی در ایران ۴۰ سال است که با این شعارهای واهی اموال ملت ایران را چپاول می‌کند به همین دلیل است که مردم ایران در هر خیزش شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» را سر می‌دهند. ملت ایران فریب و نیرنگ رژیم ولی فقیه را درک کرده است. این مردم خوب می‌دانند که هیچ سودی از میلیارد‌ها دلار که هزینه شبه‌نظامیان در یمن، سوریه، عراق و فلسطین صرف می‌شود، عایدشان نمی‌شود. این مردم از فقر و گرسنگی مضاعف رنج می‌برند.

حال پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا ایالات متحده آمریکا برای رویارویی بزرگ و نهایی با رژیم تهران در حال آماده‌سازی و تدارک است؟  اغلب گمانه‌زنی‌ها این موضوع را تایید می‌کنند. به ویژه که شرایط سرنگونی رژیم ایران از هر زمان دیگری مناسب‌تر است. جمهوری اسلامی از نظر داخلی از هر زمان  دیگری منفورتر شده و از حیث منطقه‌ای کاملا منزوی و غیرقابل اعتماد است. جایگاه رژیم در غرب و اروپا نیز متزلزل و ضعیف‌تر از هر زمان دیگری شده است.

ترامپ طی سه سال گذشته همواره بین ایرانیان که آنها را ملتی با پیشینه تاریخی درخشان و متمدن توصیف کرده و بین رژیم جمهوری اسلامی تمایز قائل شده است.

در مقابل، رژیم جمهوری اسلامی خلیج فارس را ملک متعلق به خود دانسته و خواهان خروج آمریکا از این آب‌های استراتژیک جهان شده است!

جنبش جامعه ایران آغاز شده؛ دردهای رژیم ملایان مزمن و پیروزی ملت ایران بسیار نزدیک است.


۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

آیا به آتش کشیدن حوزه‌های علمیه در ایران نشانه تحول فکری است؟





 آنچه اخیراً در نیویورک تایمز در مورد نفوذ ایران در عراق، لبنان و سوریه منتشر شد، حقیقتی است که با این گزارش به یقین تبدیل شد و با خطی درشت برای جهانیان برملا گردید. برملاکردن چنین اسنادی از تلاش ایران برای نفوذ در عراق و مزدوری حاکمان بغداد درست در زمانی فاش شد که اعتراضات در شهرهای عراق، لبنان و شهرهای کوچک و بزرگ سراسر ایران را فرا گرفته و رژیم تهران و مزدوران منطقه‌ای آن در فلاکت و دربدری سیاسی و بحران بسر می‌برند. این اسناد نشان می‌دهد که رژیم جمهوری اسلامی اساس همه‌ی مشکلات منطقه است.

رژیم ایران و در رأس آن علی خامنه‌‎ای بر این باور بود که با گرانتر کردن قیمت بنزین و پیوند دادن افزایش سه برابری آن با تحریم‌های اقتصادی، افکار عمومی ایرانیان علیه واشنگتن برانگیخته خواهد شد و از این طریق نوعی همدردی و همدلی با رژیمی که به باور واهی خود «دشمنانش» او را ناچار به افزایش قیمت‌ بنزین کردند، به وجود خواهد آمد! غافل از اینکه ایرانیان علت این نابسامانی‌ها را که آنان را به چنین شرایطی رسانده، بیش از هر زمان دیگری درک کرده است: نظام جمهوری اسلامی!

ملت ایران خوب می‌داند چه کسانی باعث انزوای کشورشان شده‌اند و نیز خوب می‌داند که تحریم‌های غرب علیه ایران به دلایل عینی و شواهد  بارز عملکرد مخرب رژیم حاکم بر تهران و دخالت‌هایش در منطقه و تلاش برای کسب اقتدار و سلطه بر دیگر کشورها و اتخاذ سیاست توسعه‌طلبانه و خصمانه در منطقه و حمایت تروریسم صورت گرفته و نه به دلیل توهم «دشمنی» آمریکا با ایران.

این تحریم‌ها در یک شبانه‌روز علیه جمهوری اسلامی شکل نگرفت بلکه تحریم‌ها به عنوان واکنشی در مقابل عملکرد مخرب رژیم ایران طی ۴۰ سال حکومت سیاه‌اش جامه عمل پوشیده‌اند. این تحریم‌ها از ابتدای حکومت ملایان در واکنش به بی‌اعتنایی آنها به تمام قوانین بین‌المللی آغاز شد [اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلمات‌های ایالات متحده]. این تحریم‌ها با قمار برنامه اتمی رژیم ایران از سال ۲۰۰۵ افزایش یافت همه تحریم‌ها هم از سوی آمریکا نبوده بلکه بخش بزرگی از آن را شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه حکومت ایران اعمال کرده است.

اما با وجود همه این فشارها که بیشترین تاثیرات منفی آن بر مردم ایران تحمیل شده است، رژیم واپسگرای تهران هنوز هم از رفتار پلید و ویرانگر خود در ایران ومنطقه دست بر نداشته است و کماکان بر رویکرد حمایت از تروریسم و توسعه‌طلبی و نشر اندیشه فرقه‌گرای خود ادامه می‌دهد. ایران همه امکانات و ویژگی‌های یک کشور متمایز برای ایفای نقش‌های سازنده نه تنها در منطقه بلکه در جهان را دارد. ایران کشوری با امکانات فوق‌العاده و پیشینه‌ای بسیار درخشان است که می‌تواند یکی از برجسته ترین کشورهای جهان در پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد.



در سیستم بیولوژیک، یک انگل همواره قربانی خود را محاصره و سپس آن را تضعیف می کند تا مقاومت نکند. انگل‌ها نمی‌توانند قربانی را از بین ببرند اما می‌‌توانند او را تضعیف کنند تا بیشترین استفاده را ببرند. رژیم جمهوری اسلامی دقیقا مانند یک انگل عمل می‌کند. این رژیم در عراق، یمن یا لبنان نمی‌تواند کاملا مسلط یا پیروز شود چون انگل‌های صادراتی‌اش در همه این کشورها در اقلیت‌اند و از اقلیت نیز کمتر هستند اما رژیم  ولایت فقیه توانست دولت‌های ملی را در این کشورها تضعیف و فرقه‌گرایی و فرهنگ واپسگرای میلیشیایی را ترویج کند؛ دقیقا همان کاری که با جامعه متمدن ایران کرد و با تأسیس نهاد سرکوبگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و تضعیف نهادهای ملی این کشور مانند ارتش و غیره، گروه‌های انگلی خود را بر مردم مسلط کرد. در عراق و لبنان و یمن اما نه تنها نتوانست بر این کشورها مسلط شود بلکه اکنون در حال جان کندن است.

دولت کنونی عراق با گذشت ۱۶ سال از سقوط رژیم سابق نتوانسته اعتبار منطقه‌ای یا بین‌المللی کسب کند و لبنان با حضور چشمگیر حزب‌الله، در انزوای منطقه‌ای و محاصره بین‌المللی قرار گرفت. در یمن شبه‌نظامیان حوثی‌ مورد حمایت رژیم ایران با اشغال صنعا دولت مدنی را از بین بردند. این کشورها با دخالت ایران از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کاملا ضعیف شدند. ویرانی این کشورها تنها دستاوردی است که جمهوری اسلامی برای مردم آنها به ارمغان آورده است.

خامنه‌ای و دست‌نشاندگانش از تظاهرات در عراق و لبنان به هراس افتادند و به همین دلیل قاسم سلیمانی نماینده نظامی ولی فقیه روانه عراق شد تا راه و نقشه سرکوب و کشتار معترضان عراقی را به مزدورانش نشان بدهد.

در  لبنان معترضان خشمگین نه تنها دبیرکل حزب‌الله را به چالش کشیدند بلکه متحدین مسیحی و سنی او را نیز عوامل شکست دولت لبنان دانسته و علیه آنها شعار دادند.

از زمان آغاز اعتراضات در لبنان و عراق رسانه‌ها بر مسئله از میان رفتن قداست رهبرانی که برای خود نوعی حرمت مقدس و چهره‌ی دینی ایجاد کرده بودند، تاکید کرده و این را مهمترین رویداد در اعتراضات اخیر در عراق و لبنان و ایران دانسته‌اند. قداست روحانیون و رهبران سیاسی تاریخی در مقابل خواسته‌های عادلانه مردم فرو ریخته است. البته نباید این واقعیت‌ها را فراموش کرد که ایرانی‌ها در اعتراضات سال ۲۰۱۷ و حتی پیش از آن نیز قداست و چهره‌ی دروغین علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی و ولی فقیه را زیر سئوال برده و تمام مشکلات و بدبختی کشور را زیر سر او و نهادهای گوش به فرمان وی دانسته‌اند. جوانان ایران به خامنه‌ای به عنوان رئیس هرم رژیم ناسزا گفته و او را از جامه‌ی قداست عریان کردند. در عراق و لبنان نیز همینگونه شد.

اکنون ایرانی‌ها با شجاعت تمام هیبت و قداست رهبران مذهبی را در قلعه اصلی آنها در تهران و قم از بین می‌برند. ایرانی‌ها دیگر از مرزهای رعب و وحشتی که رژیم ایجاد کرده گذشته‌اند. افزایش قیمت بنزین و دست کردن در جیب مردم ایران برای تامین سیاست‌های جاه‌طلبانه‌ی رژیم ایران در لبنان و غزه و یمن ایرانیان را به خشم آورده است. قیام ایرانیان تنها علیه افزایش قیمت بنزین نیست بلکه این قیام به مثابه انفجاری از تراکم فشارهایی است که طی ۴۰ سال از سوی رژیم دینی بر این ملت اعمال می‌شود.

امروز پس از افزایش قیمت سوخت، اعتراضات مردم با خشم بیشتری خود را نمایان کرده است. شهروندان ایرانی همواره این پرسش را مطرح می‌کنند که چرا باید کسانی که در غزه یا سوریه یا یمن هستند بر آنها اولویت داشته باشند؟! چرا باید پول کشورشان در سوریه، عراق یا لبنان هزینه شود؟

در این میان آمریکا سیاست محاصره حکومت ایران و مجبور کردن رژیم به تغییر رفتارش را سرلوحه برنامه درازمدت خود قرار داده است. مطمئناً تحریم‌های اقتصادی، به ویژه فشارهای مربوط به صادرات نفت و بانک‌ها، سیستم اقتصادی ایران را بسیار تضعیف کرده است. این مجازات‌ها برای مجبور کردن نظام سیاسی به تغییر رفتار خود صورت می‌گیرد.

اما به نظر من رژیم ایران هرگز رفتار خود را تغییر نمی‌‌دهد. این رفتار هویت اندیشه و ساختار عقیدتی رژیم است. این رفتار در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصویب و تثبیت شده است! تغییر رفتار رژیم یک رؤیای غیرقابل تحقق است. هرگز روزی نخواهد رسید که ما خامنه‌ای را مردی صلح‌طلب ببینیم. او نمی‌تواند به چنین شخصی تغییر ماهیت بدهد. ماهیت رژیم ایران اعتقاد به صدور «انقلاب اسلامی» است و  این یعنی بی‌ثبات کردن منطقه و حمایت از ترروریسم. رژیم ایران شبکه‌ای از منافع و ابزار بقای خود را بر اساس این تنش‌ها پایه‌ریزی کرده است بنابراین اگر به صلح‌طلبی روی آورد و خشونت را کنار بگذارد اصلا باقی نخواهد ماند.

آنچه این بار اعتراضات ایرانیان را برجسته و متمایز می‌کند و بسیار قابل توجه است این است که معترضان حوزه‌های علمیه را هدف قرار داده و آنها را به آتش کشیده‌اند . به آتش کشیدن لانه‌های پرورشی اندیشه واپسگرایی حاکم بر ایران یعنی نشانه گرفتن اساس و علت نابسامانی این کشور. همچنین نشانگر این واقعیت است که گرایش جامعه آگاه ایران به حکومت سکولار و جدایی دین و دولت افزایش یافته است به ویژه بعد از تجربه تلخ و شکست فاحش سیاسی فرهنگی و اجتماعی که حکومت دینی طی ۴۰ سال از خود نشان داده است. روحانیون کنونی حاکم بر ایران از طریق احترام ایرانیان به باورهای دینی توانستند ملت را فریب دهند و بر دوش مردم سوار شوند و اگر محبوبتی داشتند نه به دلیل کارآمدی یا تخصص یا لیاقت بهتر از حکومت قبل از انقلاب خمینی بلکه از جایگاهی که باورهای دینی مردم به آنها داده بود آنها به عنوان «روحانیون» قدرت اجتماعی و سیاسی را به دست آورده‌ و قبضه کردند. حالا این اعتراضات نشان می‌دهد که روحانیون مهمترین ابزار نفوذ خود یعنی قداست دینی را نیز از دست داده‌اند. اکنون ایرانیان می‌دانند که حوزه‌های علمیه درواقع شرکت‌های کوچکی هستند که صاحبان آنها با چپاول اموال مردم این کشور در ناز و نعمت زندگی می‌کنند.

کسانی که حوزه ها را به آتش کشیدند درواقع به حدیثی عمل کرده‌اند که می‌گوید: «هرگاه شام و نماز در یک زمان رسیدند اول شام را بخورید و بعد از آن دنبال نماز بروید!» برای ملت ایران رفاه، آزادی و دمکراسی از دین و معتقدات مذهبی حاکمان کنونی مهمتر است و جامعه ایران اولویت مطالبات خود را شناخته است. خواسته‌های انسانی همواره و در طول تاریخ بر معتقدات دینی ارجحیت و اولویت داشته به ویژه در جاهایی که دین به عنوان ابزاری برای غارت، قتل، ظلم و تباهی جوامع بشری به کار گرفته شده است و این دقیقا چیزی است که طی ۴۰ سال در ایران به وقوع پیوست.

رژیم جمهوری اسلامی یک نظام ثئوکراتیک (Theocratic) پیچیده‌ است که حکومت ولی‌فقیه زمینه‌ی خشک و جزمی آن تأسیس شد. مشخصه بارز این نوع رژیم‌ها، ستیزه‌جویی مذهبی و به کار گرفتن خشونت مفرط علیه مردم است.

محاصره و مجازات هنرمندان، روزنامه‌نگاران و روشنفکران در ایران بخشی از  تلاش رژیم ولی‌فقیه برای حفظ اوضاع و موقعیت دینی به همانگونه‌ای است که خامنه‌ای می‌خواهد تا رهبر جمهوری اسلامی بتواند از آن برای جایگاه و قدرت سیاسی رژیم خود بهره ببرد. اما آتش زدن حوزه‌ها و مراکز و دفاتر رجال دین در شهرها ایران توسط معترضان نشانه مخالفت ایرانیان با سارقان، فاسدان و قاتلانی است که به اسم دین حکومت می‌کنند. این حوزه‌ها نه تنها از حقانیت مردم حمایت و پشتیبانی نمی‌کنند بلکه منافع آنها ایجاب کرده که در کنار رژیم بایستند. از همین رو انتظار می‌رود که در روزهای آینده رویارویی مردم با حوزه‌ها و اماکن مذهبی شدت بیشتری بگیرد.

مردم ایران امروز مقدس‌نمایان و متدینان را به فساد مالی، اداری و سیاسی متهم می‌کنند. این یک تحول عمیق فکری است که در جامعه ایران اتفاق افتاده است. بدون شک این رویداد بر رشد آگاهی فرهنگی و سیاسی مردم ایران تاثیر فراوانی خواهد گذاشت.



۱۳۹۸ آبان ۷, سه‌شنبه

افزایش احتمال وقوع درگیری نظامی در خاورمیانه؛ از جنگ خاکستری به جنگ خونین؟!



یک سال از آغاز تحریم‌های همه‌جانبه آمریکا علیه جمهوری اسلامی با هدف فشار حداکثری برای تغییر رفتار و «عادی» شدن رژیم ایران گذشته است و علی خامنه‌‌ای همچنان در مقابل شروط ۱۲گانه واشنگتن مقاومت می‎‎کند و تن به مذاکره نمی‎‎دهد.
رهبر جمهوری اسلامی بارها تاکید کرده «نه جنگ می‌‌شود و نه مذاکره می‌‌کنیم» اما با چراغ سبز او محمدجواد ظریف از کانال‌‌های غیرمستقیم و بیراهه‌‌های مختلف در پی‌‌ باز کردن معبرهایی برای کنار آمدن با آمریکا و بده بستان مخفی و معاملات پنهانی شبیه آنچه در جریان توافق اتمی در سایه باج‌‌های دولت باراک اوباما پیاده شد برآمد که راه به جایی نبرد.

تحریم‌‌ها مستقیم و غیرمستقیم بر سیاست‌‌های داخلی و منطقه‌‌ای رژیم ایران تاثیرات جدی گذاشته است و نظام احساس تهدید می‌‌کند. تظاهرات در عراق و لبنان نیز توازن قدرت را علیه جمهوری اسلامی به سرعت تغییر داده و بهم ریخته است. شبه‌نظامیان وابسته و  مزدبگیر بازوهای اصلی تولید قدرت اخاذی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی هستند ولی در تهران نیز می‌‌دانند که فشار ناشی از تحریم‌‌ها و تظاهرات در عراق و لبنان دیر یا زود این بازوها را فلج خواهد کرد.

اعتراضات مردم در لبنان و عراق ریشه اقتصادی دارد با این حال آنها متوجه شده‌اند که سیاست‌‌های مداخله‌‌جویانه رژیم ایران در این کشورها از عوامل اصلی بحران‌‌هایی است که گریبان آنها را گرفته است. درست مشابه آنچه مردم ایران نیز گرفتار آنها هستند.

وضعیت معیشتی مردم داخل ایران نیز بحرانی است و نارضایتی آنها چون آتش زیر خاکستر هر بار شعله‌ای می‌کشد. آنها اگرچه شبیه آنچه در عراق و لبنان و شیلی می‌‌گذرد عمل نمی‌‌کنند ولی با اشتیاق رویدادهای کشورهای دیگر را دنبال کرده و می‌بینند که با توجه به سیاست‌های خرابکارانه‌ی زمامداران جمهوری اسلامی احتمال اقدام نظامی پیشگیرانه آمریکا و اسرائیل علیه تحرکات رژیم هم در پاسخ به تحریم‌‌ها و هم حفظ بازوهای نظامی خود در منطقه به شدت قوّت گرفته است.

نخست وزیر اسرائیل، دوشنبه ۲۸ اکتبر (ششم آبان)، در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با وزیر خزانه‌داری آمریکا از یک رشته اطلاعات بسیار سرّی پرده برداشت و اعلام کرد که رژیم ایران قصد دارد به یک اقدام تروریستی بسیار بزرگ علیه اسرائیل دست بزند.

بنیامین نتانیاهو در حضور استیون منوچین بطور جدی از توطئه‌‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران برای اقدام علیه اسرائیل سخن گفت و احتمالاتی را در این رابطه مطرح کرد:

۱) تجهیز شبه‌‌نظامیان منطقه به موشک‌‌های نقطه‌زن  و حمله به اسرائیل از طریق سوریه، لبنان، عراق یا یمن.
۲) عملیات تروریستی و خرابکاری علیه سفارتخانه‌‌ها و یا کنسولگری‌‌ها و یا دفاتر نمایندگی اسرائیل در کشورهای مختلف.

منابع اطلاعاتی اسرائیل حدود هفت ماه پیش نیز اطلاع یافتند که رژیم ایران می‌‌کوشد در بخشی از خاک عراق که به اسرائیل نزدیک است، این کشور را هدف شماری موشک‌های نقطه‌زن قرار دهد و مانند همیشه ادعا کند که در این حمله نقشی نداشته است!

رادیو ارتش اسرائیل، سه‌شنبه ۲۲ اکتبر (۳۰ مهر)، اعلام کرد برای مقابله با حملات پهپادی و پرتاب موشک‌‌های کروز از سوی حکومت ایران آماده می‌‌شود. منابع امنیتی اسرائیل بالاترین حالت هشدارها را دریافت کرده‌اند و احتمال حمله از سوی جمهوری اسلامی ایران به خاک این کشور را بسیار جدی می‌دانند.
البته جنگ با ایران برای همه طرفین پر هزینه و پیچیده خواهد بود و مقامات سیاسی آمریکا بارها تاکید کرده‌اند که به دنبال جنگ با جمهوری اسلامی نیستند. حتی بعد از ساقط شدن پهپاد آمریکا و یا حمله به کشتی‌‌های خارجی و تاسیسات نفتی آرامکو عربستان که پاسخ نظامی را محتمل کرده بود، هیچ اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی صورت نگرفت. اکنون مسئله اینجاست که آیا تهران عدم تمایل آمریکا به درگیری نظامی را، واقعا بر اساس آنچه تبلیغ می‌کند، به پای ضعف این کشور قدرتمند می‌‌گذارد؟! اگر چنین باشد، بی‌تردید مانند رژیم‌های مشابه در لیبی و عراق قربانی توهمات خود خواهد شد.

شماری از کارشناسان و رسانه‌‌ها انتقال نیرو و ادوات نظامی آمریکا به عربستان را نشانه‌‌هایی برای احتمال برخورد نظامی می‌‌دانند. بمب‌افکن‌‌ها و جنگنده‌‌هایی که آمریکا در ماه‌‌های گذشته در عربستان مستقر کرده است می‌توانند تا عمق خاک ایران پرواز کنند.
بمب‌‌افکن‌‌های استراتژیک آمریکا برای نخستین بار است که به عربستان اعزام شده‌اند و این غیرمعمول است. فرماندهی سنتکام می‌‌گوید همراه این بمب‌افکن‌‌ها دو اسکادران جنگنده و باتری‌‌های موشک پدافند هوایی پاتریوت و باتری‌‌های سیستم ضدموشکی تاد نیز به عربستان منتقل شده است. این تحرکات بیانگر افزایش دادن چشمگیر قدرت شلیک ایالات متحده است.

برخی تحلیلگران معتقدند میان ایران و آمریکا و متحدانش در منطقه مدت‌‌هاست یک جنگ خاکستری آغاز شده است. منظور آنها جنگ هیبریدی است. اکنون این پرسش مطرح است که آیا همراه با تحولات منطقه، شکل این جنگ تغییر خواهد یافت و درگیری نظامی به شکل کلاسیک و خونین آن آغاز خواهد شد؟


۱۳۹۸ مهر ۲۲, دوشنبه

جمهوری اسلامی؛ جنایتکاران بدون مرز




در ۴۸ ساعت گذشته بغداد و شهرهای جنوب عراق نسبتا آرام بودند. پس از یک هفته، مردم خشمگین به خانه‌هایشان بازگشتند، اگرچه بسیاری شک ندارند که این آتش زیر خاکستر رفته و به زودی بار دیگر شعله‌ور خواهد شد. مشکلاتی که مردم را به خیابان کشانده بودند، چه اقتصادی و چه سیاسی، برطرف نشده‌ و تا زمانی که تغییرات بنیادی صورت نگیرد همچنان پا بر جا خواهند ماند.
مردم ناراضی و خشمگین که ابتدا در میدان التحریر بغداد جمع شده بودند و بعد در بسیاری دیگر از شهرهای جنوب عراق به خیابان آمدند، ابتدا خواست‌های اقتصادی را مطرح کردند. آنها علیه فقر و بیکاری، در کشوری که به گفته بانک جهانی اقتصادش رشد ۸ درصدی داشته و روزانه ۵ میلیون بشکه نفت صادر می‌کند، قدم به میدان و خیابان گذاشتند.

حدود ۱۴ درصد از جمعیت ۴۰ میلیونی این کشور با درآمدی کمتر از دو دلار در روز زندگی می‌کنند. از هر ۶ عراقی یک نفر از امنیت غذایی برخوردار نیست یا به عبارت دیگر در فقر مطلق زندگی بسر می‌برد و ۴۰ درصد از جوانان جویای کار هستند. در کنار این آمار و ارقام، باید توجه داشت که بر اساس آمار سازمان «شفافیت بین‌المللی» عراق یکی از فاسد‌ترین کشورهای جهان است.

«ایران برو، ایران برو!»

بخش عمده پولی که از فروش ۵ میلیون بشکه نفت در روز بابد به خزانه دولت وارد شود، سر از حساب‌های بانکی احزاب و رهبران سیاسی در می‌آورد. احزاب و رهبرانی که مشروعیت خود را بیش از آنکه از صندوق رای به دست آورده باشند، از جمهوری اسلامی گرفته‌اند. بر اساس آنچه در زبان سیاسی «دمکراسی توافقی» خوانده می‌شود، در عراق ریاست دولت با شیعیان است، در حالی که ریاست مجلس باید به سیاستمداری از اهل سنت واگذار شود، و یک کُرد نیز در مقام ریاست جمهوری قرار گیرد. به این ترتیب قوه اجرایی در اختیار رهبران شیعی است که بسیاری از آنها، به گفته خودشان، نگاه‌شان به تهران است و از جمهوری اسلامی دستور می‌گیرند.

وابستگی اکثریت احزاب  و دولتمردان شیعی، کمی کمتر و کمی بیشتر، به جمهوری اسلامی است که به تظاهرات هفته گذشته رنگ و بویی سیاسی داد. معترضین عراقی به درستی تهران را بیش از سیاستمداران بومی مسئول وضعیت کنونی در کشورشان می‌بینند و شعار «ایران برو، ایران برو» که در خیابان‌های بغداد، کربلا، کاظمین، ناصریه، نجف و بصره در خیابان ها طنین انداخت، حکایت از همین امر دارد. البته این شعار در روزهای بعد، زمانی که مردم معترض مورد حمله شبه‌نظامیان حشدالشعبی قرار گرفتند که توسط سپاه قدس وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به وجود آمده و از سوی جمهوری اسلامی حمایت مالی و تسلیحاتی می‌شوند، رسا و رساتر شد.

سرکوبگران بدون مرز

عرفان، که در یکی از شبکه‌های تلویزیونی مستقل بغداد کار می‌کند و به همین دلیل با نام مستعار با کیهان لندن صحبت می‌کند، می‌گوید «مردم در بصره و بغداد تک‌تیراندازانی را شناسایی کردند که پاسپورت ایرانی در جیب داشتند و به سوی آنها تیراندازی می‌کردند. جمهوری اسلامی که تا چندی پیش از عناصر بومی‌ خود برای سرکوب استفاده می‌کرد، در روزهای گذشته نیروهای ویژه‌اش را راهی عراق کرد، چون به کارآیی حشدالشعبی در مقابله با تظاهرات مردمی شک داشت». این روزنامه‌نگار در ادامه می‌افزاید «حضور نظامیان ایران در خاک عراق و شرکت مستقیم آنها در سرکوب معترضین، نه تنها بطور جدی استقلال کشور ما را زیر سوال برده بلکه می‌تواند آتش یک جنگ داخلی را شعله‌ور کند.»

اشاره عرفان به آنچه است که در سوریه قبل از آغاز جنگ داخلی اتفاق افتاد. زمانی که مردم سوریه در تظاهراتی مسالمت‌آمیز با خواست تغییرات اصلاحی به خیابان آمدند، یگان‌های ویژه نیروی قدس وابسته به سپاه پاسداران بودند که از بالای پشت بام‌ها آتش به روی معترضین گشودند. اقدامی که گروه‌هایی از نظامیان سوری را وادار ساخت از نظام حاکم بریده و اولین گروه‌های مقاومت مسلحانه علیه رژیم بشار اسد را سازماندهی کنند. عرفان می‌گوید: «نفوذ حکومت ایران‌ در نیروهای امنیتی و حتا در ارتش عراق به حدیست که بسیاری از افسران در فکر مقابله نظامی با آنها هستند و حاضر نیستند به دستور و خواست تهران به روی مردم کشور خودشان تیراندازی کنند. به همین خاطر نیز قاسم سلیمانی که فرمانده واقعی نظامی در عراق است، آدم‌های مورد اطمینان خود را به بغداد و شهرهای جنوبی برای مقابله با معترضین فرستاده است.»

اعتراف تهران، تکذیب بغداد

این حضور چنان علنی شده که سخنگوی ستاد عملیات مشترک نیروهای مسلح عراق ناچار به تکذیب آن شد. ژندال تحسین الخفاجی در سخنانی گفت: «اینکه می‌گویند نیروهای نظامی ایران وارد عراق شده‌اند، صحت ندارد و این نیروهای حشدالشعبی هستند که در کنار نیروهای انتظامی و امنیتی حضور دارند». گذشته از اینکه فرماندهان حشدالشعبی بارها و بارها به وابستگی خود به نیروی قدس و جمهوری اسلامی اعتراف کرده‌اند، ولی داستان اعزام ۷۵۰۰ نفر از یگان‌ ویژه ناجا به فرماندهی سردار سپاهی حسن کرمی، خبری است که رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعلام کرد. ظاهرا این افراد برای حفاظت از جان زائرانی که برای مراسم اربعین راهی عراق شده‌اند به این کشور همسایه اعزام گشتند.
شیوه‌های سرکوب معترضین عراقی، به گفته ناظرین محلی در شهرهای جنوبی این کشور، شباهت بسیاری به نحوه عمل نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در سال ۸۸، بعد از انتخابات کذایی، و خیزش مردمی دی‌ماه دو سال پیش در ایران دارد. گویی جمهوری اسلامی  نیروی «سرکو‌بگران بدون مرز»ی را تشکیل داده است که در صورت لزوم به کشورهایی که علی خامنه‌ای از آنها با عنوان «محور مقاومت» نام می‌برد فرستاده شوند تا هرگونه اعتراضی را در مناطقی که جمهوری اسلامی آن را «عمق استراتژیک» خود می‌داند، در نطفه خفه کنند. آنچه متاسفانه شاهد آن نیستیم تشکیل جبهه واحدی از مردمان این کشورهاست که که کنار یکدیگر در مقابل دشمن مشترکی که نامش جمهوری اسلامی است، بپا خیزند. جمهوری اسلامی امروز فقط مانع مردم ایران برای رسیدن به یک نظام سکولار و دمکراتیک نیست بلکه به مشکلی جدی برای مردم دیگر کشورهای منطقه مانند عراق و سوریه برای زندگی در شرایط عادی و بدون بحران‌های سیاسی و اقتصادی، تبدیل شده است.

جمهوری اسلامی حامی کردهای سوریه؟

در این میان، ورود ارتش ترکیه به خاک سوریه برای اشغال منطقه‌ای که پس از پاکسازی از گروه تروریستی داعش توسط اتحادی از کردها و عرب‌ها اداره می‌شود نیز فرصت دیگری برای جمهوری اسلامی جهت تقویت حضور خود در این کشور به وجود آورده است. «یگان‌های مدافع خلق» که عمدتا از نیروهای کرد تشکیل شده است، پس از خروج نظامیان آمریکایی از این منطقه، به سختی خواهد توانست به تنهایی در مقابل ارتش ترکیه مقاومت کنند. این نیروها در صورت پیشروی نظامیان ترکیه دو راه بیشتر در مقابل ندارند: مقاومت حماسی یا تقاضای حمایت از دولت مرکزی سوریه و به عبارت دیگر پناه بردن به دامان جمهوری اسلامی!

با توجه به اینکه نیروهای کرد در سوریه در این سال‌ها هرگز با دولت مرکزی و رژیم بشار اسد وارد مقابله نظامی نشده‌اند و در گذشته «حزب کارگران کردستان» ترکیه، که از نظر ایدئولوژیک و سازمانی به کردهای سوریه بسیار نزدیک است،  روابط بسیار نزدیکی با جمهوری اسلامی داشته و حتا در نزدیکی اورمیه نیز پایگاهی داشته است، گزینه دوم محتمل‌تر به نظر می‌رسد. در صورت حمایت جمهوری اسلامی از کردهای سوریه، احتمال بحرانی شدن روابط تهران با آنکارا بسیار است. برخی حتا معتقدند که تصمیم دونالد ترامپ برای خروج نظامیان آمریکایی از شمال شرقی سوریه به منظور بحرانی ساختن روابط جمهوری اسلامی و ترکیه انجام گرفته است.

برخی از تحلیلگران رزمایش برنامه‌ریزی نشده نیروی ویژه زمینی ارتش جمهوری اسلامی در نزدیکی مرز ترکیه را، بلافاصله پس از تصمیم رجب طیب اردوغان برای ورود به خاک سوریه، هشداری در همین رابطه ارزیابی می‌کنند. سرلشکر عبدالرحیم موسوی فرمانده ارتش جمهوری اسلامی، هدف این رزمایش را که در آن یگان‌های واکنش سریع و یگان‌های هجومی و هلیکوپترهای تهاجمی هوانیروز شرکت دارند به خاطر سنجش «سرعت عمل و تحرک و جابجایی یگان های ویژه» قلمداد کرد.


۱۳۹۸ مهر ۱, دوشنبه

جمهوری اسلامی به دنبال تحمیل جنگ برای بقای نظام



حمله موشکی و پهپادی به تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی، فصل جدیدی را در سیاست‌های آشوبگرانه رهبران جمهوری اسلامی گشود.
 کارشناسان آمریکایی، فرانسوی و گروه اعزامی سازمان ملل متحد سرگرم بررسی هستند تا با اطمینان مبدأ این حملات را شناسایی کنند.


'جاناتان هافمن سخنگوی وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، می‌گوید «اطمینان داریم که کارشناسان خواهند توانست دقیقا منشأ این حملات را مشخص کرده و به زودی اعلام کنند». ژان‌ ایو لودریان وزیر خارجه فرانسه اگرچه نامی از ایران نمی‌برد ولی می‌گوید «قبول مسئولیت این حمله از سوی حوثی‌ها قابل باور نیست». برای مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا که به ریاض سفر کرده «جمهوری اسلامی در این اقدام دست داشته است». وزیر خارجه آمریکا حمله به تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی را «اعلان جنگ» خوانده است.

پایانِ «استراتژی صبر» تا ۲۰۲۰

گمانه‌زنی در رابطه با مبدأ حرکت پهپادها و موشکی که به سمت تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی پرتاب شده‌اند همچنان ادامه دارد. برای شبکه خبری سی‌بی‌اس حمله به پادشاهی سعودی از پایگاه هوایی اهواز صورت گرفته و از فراز کویت عبور کرده است. برخی منابع دیگر مبدأ حرکت را جزیره فارسی در جنوب غربی جزیره خارک اعلام کرده‌اند. یک منبع امنیتی اروپایی به کیهان لندن می‌گوید «روز دوشنبه، ۴۸ ساعت پس از حمله به تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی، سه هواپیمای نظامی در جزیره فارسی به زمین نشستند و افراد و تجهیزات تخلیه کردند.» پاسخ نهایی به این پرسش که این حمله موشکی و پهپادی از کجا صورت گرفته است، با پایان کار کارشناسانی که به پادشاهی سعودی سفر کرده‌اند، در چند روز آینده مشخص خواهد شد، ولی چه کسانی دستور این حمله را صادر کرده‌اند و چه کسانی از این اقدام سود خواهند برد، از هم‌اکنون مشخص است.

جمهوری اسلامی تا چند هفته پیش، و پس از خروج آمریکا از برجام، «استراتژی صبر» را انتخاب کرده بود. انتظار تا نوامبر سال ۲۰۲۰ و انتخابات جدید ریاست جمهوری در آمریکا و آرزوی شکست دونالد ترامپ در این انتخابات. این استراتژی برای ادامه احتیاج به دو عامل داشت: حمایت اقتصادی اروپا و چین و کاهش محبوبیت دونالد ترامپ. دومی بر پایه آخرین نظرسنجی‌ها دور از واقعیت است. اروپا و چین هم در عمل نشان دادند که نه می‌خواهند و نه می‌توانند تحریم‌های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی را نادیده بگیرند. اظهارات رئیس جمهور فرانسه هم که مبنی بر اینکه عملی شدن پیشنهاد وام ۱۵ میلیارد دلاری به جمهوری اسلامی بستگی به توافق کاخ سفید دارد، آرزوهای زمامداران ایران را نقش بر آب کرد.

نقش روسیه

به این ترتیب جمهوری اسلامی مجبور به تغییر استراتژی شد. استراتژی جدید که از حمایت روسیه نیز برخوردار است، بر افزایش مدیریت شده‌ی تنش با آمریکا و متحدین‌اش در اروپا و منطقه استوار است. تصمیم جمهوری اسلامی به عقب‌نشینی گام به گام از تعهدات‌اش در برجام بخشی از همین استراتژی جدید است. هدف گرفتن نفتکش‌ها در آب‌های خلیج فارس و تنگه هرمز، بمب‌گذاری در چند کشتی در سواحل الفجیره در امارات متحده عربی، یا به گروگان گرفتن نفتکش سوئدی که در اجاره بریتانیا بود در آب‌های خلیج فارس، همگی با هدف تنش‌آفرینی مدیریت شده است. حمله‌ی اخیر به تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی نیز گام دیگریست که با موافقت علی خامنه‌ای صورت گرفته است. گامی که راه را بر هرگونه مذاکره‌ای در شرایط کنونی بین جمهوری اسلامی و آمریکا می‌بندد.


حمله به تأسیسات نفتی سعودی و مختل کردن سیستم انتقال و صدور نفت، بلافاصه بهای بشکه نفت را در بازارهای جهانی افزایش داد. این افزایش قیمت برای جمهوری اسلامی که به خاطر تحریم‌ها قادر به صدور قانونی نفت خود نیست، از نظر اقتصادی منفعتی ندارد ولی برای روسیه و دیگر صادرکنندگان نفت می‌تواند در کوتاه‌مدت سودآور باشد. حمله به تاسیاست نفتی سعودی منفعت دیگری هم برای روسیه دارد، آنهم قلمداد کردن عدم کارآیی سیستم پدافند چند میلیارد دلاری  آمریکاست که پادشاهی سعودی خریداری کرده، به ویژه در زمانی که گفتگوهایی بین مسکو و ریاض برای فروش تجهیزات نظامی روسی به عربستان در جریان است.

ناکارآیی پدافند آمریکا

چرا سیستم پدافند هوایی چند میلیارد دلاری پادشاهی سعودی نتوانست در حمله موشک و پهپادهایی که حتا یک میلیون دلار هم خرج آنها نشده است را ردیابی و خنثی کند، پرسشی است که این روزها رسانه‌ها و کارشناسان آمریکایی را نیز مشغول کرده است. رایان کراکر سفیر سابق آمریکا در عراق، افغانستان، کویت، لبنان و سوریه در پاسخ به این پرسش در گفتگو با یک شبکه رادیویی می‌گوید: «برای من هم این مسئله عجیب است و می‌پرسم ما در بحرین پایگاه نظامی گسترده‌ای داریم، ما در بحرین پایگاه دریایی  و فرماندهی منطقه‌ای داریم، ناوهای ما در خلیج فارس دائما در حرکت هستند، اگر این پهپادها و موشک‌ها از خلیج فارس عبور کردند چگونه نیروهای ما نتوانستند آنها را رصد کنند؟! یافتن دلایل این ناکارآیی از نظر امنیتی و فنی، و حتا سیاسی، بسیار مهم و حیاتی است.»

جرمی بینی کارشناس نظامی و سردبیر بخش خاورمیانه «جینز دفنس»، یکی از مهم‌ترین نشریات کارشناسی نظامی، می‌گوید «پادشاهی سعودی ۶ گردان ویژه پدافند ضدموشکی پاتریوت ساخت آمریکا دارد که پنج گردان آن به سمت استان‌های شرقی یعنی یمن و تنها یکی به سوی ایران تنظیم شده است.» یکی از این گردان‌ها، به گفته این کارشناس نظامی، «دقیقا برای حفاظت تأسیسات نفتی در منطقه بقیق مستقر بود و طوری تنظیم شده بود که باید هر شیئی پرنده‌ای را که از سمت شمال می‌آمد رصد کند». از صحبت های این کارشناسان می‌توان این نتیجه را گرفت که یا این سیستم پدافند موشکی دارای اشکالات جدی است و یا اینکه حرکت موشک و پهپادها به سمت تأسیسات نفتی در بقیق به دلایلی «نادیده» گرفته شده است.

جنگ یا دیپلماسی؟

صبح جمعه، ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۹، پنتاگون گزینه‌های اقدام نظامی در پاسخ به حملات به تأسیسات نفتی پادشاهی سعودی را در اختیار دونالد ترامپ قرار داد. به نظر نمی‌رسد که در این مقطع بطور کلی گزینه نظامی در دستور کار کاخ سفید باشد و فعلا تلاش دونالد ترامپ استفاده از حربه تحریم و دیپلماسی است. وگرنه بجای مایک پمپئو که وزیر خارجه است، وزیر دفاع آمریکا به پادشاهی سعودی فرستاده می‌شد. اعلام تحریم‌های جدید، ایجاد ائتلاف سیاسی برای تشدید انزوای جمهوری اسلامی در جریان مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در جریان است، و گسترش ائتلاف نظامی در خلیج فارس، که در روزهای گذشته پادشاهی سعودی و امارات متحده عربی هم به آن پیوستند، ارکان سیاست کنونی آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد.

زمامداران جمهوری اسلامی برای حفظ نظام حاضرند از هر حربه‌ای، حتا یک جنگ محدود استفاده کنند. جنگی که هزینه‌ها و تاوان پیامدهای آن را نه سران رژیم که در جای امن نشسته‌اند و یا خانواده‌های آنان که عمدتا در کشورهای  غربی از جمله آمریکا زندگی می‌کنند بلکه شهروندان عادی ایران باید بپردازند. جمهوری اسلامی در این خیال خام است که مانند جنگ هشت ساله با عراق، مردم از نظام در مقابل حمله‌ای از خارج حمایت خواهند کرد. حال آنکه اگر با ماجراجویی‌ها و آتش‌افروزی‌های سران حکومت در ایران جنگی هم درگیرد، این جنگ، مقابله‌ی کشور یا کشورهای دیگر  با ایران نیست، بلکه پاسخی به ماجراجویی‌های حکومتی است که سال‌هاست با مردم ایران نیز در جنگ است. اتفاقا یکی از دلایل تنش‌آفرینی‌های جمهوری اسلامی، شرایط بحرانی جامعه و نارضایتی‌های عمومی و گسترش اعتراضات اجتماعی است. از همین رو بر مردم ایران و به ویژه نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و مدافع دمکراسی است که به سران جمهوری اسلامی این پیام را برسانند که اگر قصد دارند جنگی راه بیندازند، روی حمایت مردم حساب نکنند!




۱۳۹۸ شهریور ۲۵, دوشنبه

تا مماشات داخلی و خارجی هست «جمهوری اسلامی» در ایران تغییری نخواهد کرد




سخنگوی وزارت‌ کشور عربستان اعلام ‌کرد تأسیسات نفتی شرکت آرامکو در دو منطقه بقیق و هجره خریص بامداد، شنبه ۱۴ (۲۳ شهریور)، توسط‌ پهپادهای ناشناس هدف قرار گرفت. العربیه گزارش داد که آتش‌سوزی در این تأسیسات مهار شده است.
این حملات ادامه رشته عملیات ایذایی حوثی‌‌های یمن علیه عربستان است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حامی اصلی حوثی‌‌ها در تأمین مالی و تسلیحات نظامی این گروه افراطی است.

در ماه‌‌های اخیر فرودگاه «ابهاء» و تاسیسات شرکت نفت آرامکو بارها توسط حوثی‌‌ها مورد حمله قرار گرفت.

۲۲ امرداد ۹۸، علی خامنه‌‌ای در دیدار با گروهی از سران حوثی‌‌‌‌ها در تهران از آنها خواست در برابر عربستان و امارات بایستند. حمد عبدالسلام سخنگوی جنبش انصارالله نیز خامنه‌ای را «ادامه دهنده خط پیامبر اسلام و ولایت امیرالمؤمنین» دانست. چهار روز بعد نیروهای حوثی به تاسیسات نفتی عربستان حمله کردند.

کمتر از یک هفته پس از دیدار هیأت حوثی‌‌ با خامنه‌‌ای آنها در تهران حتا صاحب سفارتخانه شده و سفیر تعیین کردند. دهم شهریور سفیر حوثی‌‌ها استوارنامه خود را تقدیم محمدجواد ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی کرد و حکومت ایران اولین میزبانی شد که خاک ایران را در اختیار یک گروه تروریستی قرار داد تا در آن سفارتخانه و سفیر مستقر کند!

عربستان و امارات در موارد متعدد اسناد و مدارک حمایت‌‌های نظامی رژیم ایران از حوثی‌‌ها را به سازمان ملل ارائه داده‌اند که شامل بقایای موشک‌‌ها و راکت‌‌هایی است که عمدتاً تکنولوژی و قطعات اصلی آن متعلق به صنایع موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. تا کنون چندین گزارش توسط دولت عربستان به نهادهای بین‌‌المللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل در مورد نقش ایران در حمایت و تقویت حوثی‌‌ها و ارسال سلاح‌‌های پیشرفته به این گروه تروریستی ارائه شده است. مقامات آمریکایی از جمله دونالد ترامپ بارها تاکید کردند جمهوری اسلامی موشک‌‌های بالستیک را در اختیار حوثی‌‌ها قرار می‌‌دهد.
از سال ۱۳۹۴ تا کنون نیروی دریایی آمریکا، استرالیا و فرانسه به صورت جداگانه محموله‌‌هایی را که ایران از طریق دریا برای حوثی‌‌ها ارسال می‌‌کند، شناسایی و ضبط و گزارش کرده‌اند. مسئله اما فراتر از اینهاست و نهادهای امنیتی گزارش‌‌هایی منتشر کرده‌اند که نشان می‌‌دهد رژیم ایران از طریق کشورهای آفریقایی از جمله سومالی اقدام به ارسال سلاح برای انصارالله می‌‌‌کند.

شواهد نشان می‎دهد ایران از طریق دریای عمان و خاک این کشور به حوثی‎های یمن سلاح ارسال می‎کند. مهمات و تسلیحات پس از رسیدن به مرز عمان و یمن توسط نیروهای القاعده به غرب یمن که محل استقرار انصارالله است منتقل می‌‌‎شود.

تحریم‌‌های آمریکا سبب شده که از یکسو تأمین مالی تروریسم برای رژیم ایران دشوار شود و از سوی دیگر مسیر و شبکه‎‎‌‌های جابجایی پول مسدود شوند که می‌‌تواند دلیلی برای کاهش یاغی‌گری‌‌های رژیم ایران در سوریه و عراق باشد. اما اگر میدان فعالیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شبه‌نظامیان وابسته به رژیم ایران در سوریه و عراق کم شده دلیل اصلی آن حملات سنگین هوایی اسرائیل علیه پایگاه‌‌ها و انبار مهمات این نیروهاست. رژیم ایران همزمان از شبه‌نظامیان در سوریه و عراق و یمن حمایت کرده و می‌کند اما اکنون فقط جبهه یمن است که با قدرت به عملیات ایذایی ادامه می‌‌دهد. از آنجا که یمن در جغرافیای قرمز تهدیدات علیه اسرائیل نیست پس این کشور نیازی به اقدام نظامی علیه حوثی‌‌ها یا گروه‌‌های وابسته به ایران در یمن نمی‌بیند و از همین رو در حال حاضر فعال‌‌ترین جبهه در «محور مقاومت» است.

دونالد ترامپ در صحبت‌‌های خود طی ماه‌‌های اخیر بارها ادعا کرده ایران نسبت به قبل بسیار ضعیف‌تر شده و تغییر کرده است. ترامپ حتی معتقد است ایران بعد از روی کار آمدن او تغییر کرده و این مسئله را بارها تکرار کرده است. اگر منظور ترامپ از «تغییر»، کاهش تهدیدات منطقه‌‌ای حکومت ایران باشد، دست‌کم آمار نشان می‌دهد که فعالیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شبه‌نظامیان وابسته به آن در مناطقی کاهش یافته که زیر آتش اسرائیل قرار گرفته‌اند. اما اگر منظور ترامپ از تغییر رفتار ایران کاهش موشک‌‌پرانی باشد به نظر ادعای درستی می‌‌آید اما نه به آن صورت که او بیان می‌‌کند. بر اساس آمار آزمایش‌‌های موشکی جمهوری اسلامی در یک سال اخیر هم کاهش داشته و هم ناموفق بوده است و آن بخش که ناموفق بود حاصل شکست پرتاب‌‌ها بوده که رد پای دستکاری‌ها و خرابکاری‌های از راه دور توسط آمریکا به چشم می‌‌خورد.

اما در مقابل جمهوری اسلامی یک پهپاد آمریکا را سرنگون کرد و دست‌کم علیه شش الی هشت نفتکش و کشتی تجاری در خلیج فارس اقدام ایذایی انجام داد و یا گروگانگیری کرد. حملات پراکنده راکتی از داخل خاک عراق به منافع آمریکا نیز همچنان ادامه دارد. از سوی دیگر با هر ترفندی که بود نفتکش «آدریان دریا» حامل ۲٫۱ میلیون بشکه نفت با وجود، ظاهرا، هشدارهای آمریکا و اروپا به سوریه رسید و محموله‌‌اش را تخلیه کرد.

برخلاف ادعاهای ترامپ رفتار رژیم جمهوری اسلامی تغییر نکرده بلکه زور و اقدامات سخت سبب محدودتر شدن اقدامات رژیم تهران شده است. با این دید نه تنها اروپا حتی می‎‎‌‌شود گفت آمریکا هم بر اساس منافع خود با رژیم ایران «لاس می‌‌‎‎زند» و مماشات می‌‌کند وگرنه راه‌‌هایی بسیاری وجود دارد تا همزمان با اعمال تحریم‌‌ها، فشارهای مستقیم به حکومت به ویژه در آن حوزه که پای منافع مردم و حقوق بشر درمیان است اقدامات فوری و محکم‎‎‌‌تری اجرا شود. البته نباید همه مشکلات را در سیاست‌‌‎‎های آمریکا دید بلکه خاموشی مردم ایران در این مقطع زمانی اصلی‌‌‎‎ترین دلیلی است که جمهوری اسلامی همچنان در داخل سرکوب می‌کند و در خارج، خود را پیروز مقاومت در برابر آمریکا و متحدانش قلمداد می‌کند.

البته در برخی موارد اگر آمریکا بخواهد فشارهای خود علیه رژیم را افزایش دهد، شاید تنها با به کار بستن قهر نظامی ممکن باشد که ایالات متحده از آن اجتناب می‌کند. برای مثال، اگر آمریکا روی توقیف «آدریان دریا» پافشاری می‎‎کرد حتماً برای عملی کردن آن به دخالت قوای نظامی نیاز می‌بود.

حال پرسش این است که آیا آمریکا هنوز به این باور نرسیده که «تغییر رفتار رژیم» ممکن نیست یا اساساً سیاست تغییر رژیم خواست آمریکاست اما به دلایلی آن را کتمان می‎‎کند؟ از سوی دیگر، مسئولیت مردم در قبال وضعیت و تنگنایی که در آن قرار گرفته‌‌اند نیز بخش مهمی از قضیه است. این شرایط گرچه ناپایدار است اما ادامه‌ی آن صرفاً به نفع باندهای درون رژیم است تا بتوانند بار خود را ببندند. شرایطی که هم جمهوری اسلامی، هم دولت‌های خارجی و هم جامعه‌ی ایران در ادامه‌اش مسئولیت دارند.


۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

خصوصی‌سازی در ایران، غارتگری به سبک جمهوری اسلامی




«رئیس سازمان خصوصی‌سازی بازداشت شد.» این خبر در حالی هفته گذشته در صدر اخبار اقتصادی ایران قرار گرفت که بسیاری از کارگران، کارمندان، کارشناسان اقتصادی و حتی برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی بیش از پنج سال منتظر شنیدن آن بودند.

اتهام علی‌اشرف عبدالله پوری حسینی رئیس سازمان خصوصی‌سازی «اخلال در نظام اقتصادی کشور و تضییع گسترده اموال عمومی و دولتی» اعلام شده است.
سازمان خصوصی‌سازی که قرار بود بنگاه‌های اقتصادی دولتی را به بخش خصوصی واگذار کند طی سال‌های گذشته به یکی از معضلات حوزه اقتصاد تبدیل شده بود؛ اما مشکل این سازمان چه بود؟

خصوصی‌سازی چیست؟ اصل قانون اساسی چه می‌گوید؟

بطور کلی خصوصی‌سازی بخشی از سیاست اقتصادی جامع‌تری است که امروزه به عنوان آزادسازی اقتصادی و یا پیوستن به اقتصاد جهانی از سوی برخی ازدولت‌ها دنبال می‌شود. بر اساس این روند، بنگاه‌ها و واحدهای اقتصادی یا وظایف و دارایی‌های دولت، با هدف تمرکززدایی از این نهاد و افزایش مشارکت، به بخش خصوصی واگذار می‌شود تا هم فضای رقابت بازار بر آنها مؤثر و رونق بیشتری یابند و هم حجم دولت کوچک شود.

در بسیاری از کشورها خصوصی‌سازی به عنوان روشی برای بهبود ساختار اقتصادی، کاهش فشارهای مالی واحدهای دولتی، بالابردن کارایی منابع کشور، گسترش مالکیت، تجهیز منابع مالی، حداکثر استفاده از ابتکارات و تخصص‌های موجود، تقویت انگیزه‌های کاری، کاهش بوروکراسی و کاهش بار سنگین خدمات دولت استفاده می‌شود.

مقامات جمهوری اسلامی پس از انقلاب، همچون گرگ‌های حریص و گرسنه‌ به جان واحدهای تولیدی و صنعتی و حتی خدماتی خصوصی افتاده و به بهانه اقدامات انقلابی مالکان آنها را بازداشت یا از کشور راندند و این واحدها را غصب و تصرف کردند. انقلابیون اما نتوانستند کارخانه‌هایی را که در دهه چهل و پنجاه خورشیدی و در روند توسعه ایران نوین فعال شده و تا زمان انقلاب موفق به راه خود ادامه می‌دادند اداره کنند؛ این موضوع بهانه خوبی بود تا خصوصی‌سازی در مقابل دولتی کردن ابتدای انقلاب، آنهم به شیوه‌ی سوسیالیستی اتحاد شوروی و بلوک شرق، مطرح شود.

در نهایت سازمان خصوصی‌سازی در سال ۱۳۸۰ خورشیدی بنیاد نهاده شد و در حالی که بخش خصوصی در جمهوری اسلامی اجازه نداشت در حوزه‌های مهم اقتصاد حضور داشته باشد، علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی در خرداد سال ۱۳۸۴ طی ابلاغیه‌ای با تجدید نظر در اصل ۴۴ قانون اساسی، فعالیت بخش خصوصی را در بخش‌های بالادستی و بنیانی اقتصاد نیز مجاز شمرد!

بر اساس ابلاغیه علی خامنه‌ای صنایع بزرگ، صنایع مادر (از جمله صنایع بزرگ مانند نفت و گاز) و معادن بزرگ (به استثنای نفت و گاز)، پست و مخابرات، راه و راه‌آهن، هواپیمایی (حمل و نقل هوایی) و کشتیرانی (حمل و نقل دریایی) از جمله حوزه‌هایی بودند که واگذاری آنها به بخش خصوصی مجاز شمرده شد.

در چنین شرایطی بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی، سازمان خصوصی‌سازی این امکان را می‌یافت تا ۸۰ درصد بنگاه‌ها و دارایی‌های دولتی را به بخش خصوصی واگذار کند.

خصولتی‌سازی جای خصوصی‌سازی را گرفت

با این وجود پس از گذشت چهار سال و از اواخر دولت دوم محمود احمدی‎‌نژاد شواهد نشان می‌داد که روند خصوصی‌سازی نتوانسته به بهبود کارایی شرکت‌های دولتی و ترمیم فضای کسب و کار و ایجاد رونق در این واحدها بیانجامد.

شفاف نبودن فضای اقتصادی ایران و رانت و فساد گسترده در بدنه نظام، روند خصوصی‌سازی را هم بی‌نصیب نگذاشت و موجب شد مسیری که بر اساس آن سازمان خصوصی‌سازی می‌بایست شرکت‌های دولتی را به گونه‌ای واگذار کند که به بهبود شرایط این واحدها منجر شود، دارایی‌های دولت را میان خودی‌ها و رانت‌خواران وابسته به نظام توزیع کند!

در کانال رانت‌خواری که توسط سازمان خصوصی‌سازی ایجاد شد، این سازمان با زد و بندهای پیدا و پنهان، بسیاری از واحدهای بزرگ تولیدی و صنعتی را به افرادی از بدنه نظام یا افراد دارای رابطه واگذار می‌کرد بدون اینکه تعهد و ضمانت لازم و کارآمدی برای ملزم کردن خریدار به ادامه کار واحد خریداری شده دریافت کند.

از سوی دیگر خریداران با پرداخت مبالغ ناچیزی صاحب یک واحد تولیدی یا صنعتی بزرگ می‌شدند که با سپردن اسناد آن در رهن بانک‌ها وام‌های کلانی دریافت می‌کردند؛ وام‌هایی که نه تنها به واحد تولیدی و صنعتی تزریق نمی‌شد بلکه در مواردی مبلغ وام‌ها به بانک هم بازگردانده نشده است.

اخطارها آغاز شد اما دولت توجه نکرد!

از جمله واگذاری‌هایی که به اسم خصوصی‌سازی ولی در واقع با خصولتی‌سازی صورت گرفت (مفهوم و واژه ترکیبی که مدیون سیاست‌های خرابکارانه‌ی جمهوری اسلامی در بخش خصوصی و دولتی است) واگذاری مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه است.

مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه یکی از مدرن‌ترین و بزرگ‌ترین طرح‌های چندجانبه در ایران است که در سال ۱۳۴۰ احداث آن آغاز و در سال ۱۳۵۴ به بهره‌برداری رسید. در این طرح منطقه‌ای در ۴۵ کیلومتری جاده اندیمشک به اهواز در استان خوزستان بطور صنعتی و مکانیزه زیر کشت نیشکر رفت و جدا از کارخانه تولید شکر، کارخانه کاغذ، کارخانه تولید دستمال کاغذی حریر، شرکت‌های خوراک دام و طیور، ملاس و… نیز در کنار ۲۴ هزار هکتار زمین مرغوب کشاورزی احداث شد.

این مجتمع بزرگ کشاورزی و صنعتی تا سال ۱۳۹۴ در پی بی‌کفایتی دولت‌های مختلف جمهوری اسلامی دچار بحران‌های زیادی شد بطوری که در این زمان حقوق کارگران چندین ماه عقب افتاده بود. زیان انباشته شرکت در این سال بیش از ۳۰۰ میلیارد تومان برآورد شد. همچنین گفته شد این مجتمع ۱۵۰ میلیارد تومان به سازمان تأمین اجتماعی به دلیل پرداخت نشدن بیش از ۱۰ سال حق بیمه کارگران مقروض است. این مجتمع در لیست خصوصی‌سازی قرار گرفت اما با این تصمیم وضعیت آن بیشتر پیچیده و بحرانی شد.

سازمان خصوصی سازی در بهمن ماه ۱۳۹۴، ۱۰۰درصد سهام شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه متعلق به شرکت مادر تخصصی سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران با ارزشِ روزِ ۲۹۱ میلیارد تومان را به دو شرکت زئیوس و آریاک با مالکیت مهرداد رستمی چگنی و امید اسدبیگی، دو جوان ۲۸ ساله و ۳۱ ساله، واگذار کرد. این دو شرکت برای دریافت مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه که جمع دارایی‌هایش ۲۹۱ میلیارد تومان برآورده شده بود تنها ۶ میلیارد تومان دریافت کرد!

این دو جوان مبالغ هنگفتی وام با اسناد کارخانه دریافت کردند، بسیاری از اراضی کارخانه را فروختند و وجوه آن را نیز به جیب زدند، حقوق کارگران اما همچنان پرداخت نمیشد و وضعیت کارخانه آشفته‌تر از پیش شد. جالب اینکه مقامات امنیتی، انتظامی و قضایی در جمهوری اسلامی به جای اینکه وقتی چند ماه پس از واگذاری مشخص شد چه اتفاقی در این مجتمع اتفاق می‌افتد، با سازمان خصوصی‎‌سازی و مالکان جوان اما رانت‌خوار این مجتمع برخورد کند، با کارگرانی که هر چند ماه یکبار دست به اعتراض و اعتصاب می‌زدند برخورد کرد. اعتصاب کارگران این مجتمع در آبان‌ماه سال گذشته به بازداشت بیش از ۴۰ کارگر کارخانه منجر شد که بیش از ۱۰ نفر آنها اکنون در انتظار صدور احکام خود هستند و اسماعیل بخشی از اعضای سندیکای کارگری این متجمع بیش از یک سال و نیم است که زندانیست!

نیشکر هفت تپه تنها یک نمونه از واگذاری‌های غیراصولی سازمان خصوصی‌سازی است. واگذاری شرکت صنعتی هپکو در اراک و گروه ملی فولاد خوزستان، کشت و صنعت مغان، نیروگاه اصفهان، آلومینیوم المهدی و ماشین‌سازی تبریز همگی از جمله کارخانه‌های پررونق در گذشته‌ای نه چندان دور هستند که در روند خصوصی‌سازی با قیمتی خیلی پایین‌تر از قیمت واقعی به افراد نالایقِ دارای رانت و ناآشنا به کار تولیدی و صنعتی واگذار شده‌اند. وام‌های کلانی روی اسناد این کارخانه‌ها توسط مالکان رانت‌خوار و متخلف گرفته شد. بسیاری از این واحدهای صنعتی و تولیدی یا به حال خود رها و ورشکست شدند یا با همت و پافشاری کارگران همچنان پابرجا مانده اما دارای مشکلات اساسی هستند.

نقش پوری حسینی چه بود؟

میرعلی اشرف عبدالله‌ پوری حسینی در سال ۱۳۸۳ و با راه‌اندازی سازمان خصوصی‌سازی ریاست آن را بر عهده گرفت و بدعت روندی که تا به امروز در این سازمان دنبال شده توسط او بنیاد نهاده شد. او در دولت احمدی‌نژاد جای خود را به احمد میرمطهری داد اما بلافاصله پس از آغاز به کار دولت یازدهم، پوری حسینی که ریاست ستاد انتخاباتی روحانی در استان آذربایجان شرقی را به عهده داشت دوباره به ریاست سازمان خصوصی‌سازی منصوب شد.

میرعلی اشرف عبدالله‌ پوری حسینی و طرفداران دولت روحانی با پررنگ شدن مشکلات واگذاری‌ها به اسم خصوصی‌سازی موجی رسانه‌ای ایجاد کردند تا بگویند غالب مشکلات ایجاد شده از طریق این سازمان در دولت محمود احمدی‌نژاد صورت گرفته است.

عبدالله پوری‌ حسینی همچنین مدعی شده بود که  اصل ۴۴ قانون اساسی را با دقت و جدیت اجرا کرده و در این امر ذرّه‌ای تخلف نداشته است. او همچنین در یک مصاحبه گفته است: «برخی مدعی می‌شوند که روند خصوصی‌سازی‌ها ناصحیح بوده است، اما سوال من این است که آیا کسی خصوصی‌سازی‌ها را ارزیابی کرده که بر اساس آن می‌گویند خصوصی‌سازی‌ها درست نبوده است؟!»

با این وجود بزرگترین بحران‌ها مانند بحران در مجتمع و کشت و صنعت نیشکر هفت تپه و دیگر واحدهای تولیدی و صنعتی بزرگ با مدیریت پوری حسینی ایجاد شد.

ابوالفضل ابوترابی نماینده نجف‌آباد در مجلس شورای اسلامی گفته بود: «متأسفانه سازمان خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی را به افرادی که می‌بایست پس از خریداری، آن کارخانجات را به چرخه تولید باز می‌گرداندند واگذار کرده است و آنها هم به صورت ویژه ضمن نقد کردن بسیاری از اموال و تجهیزات و ساختمان‌های مرتبط با این شرکت‌ها و کارخانجات، کشور را ترک کرده و بدهی‌ها و کاگرارن معترض را به حال خود رها کرده‌اند.»

درستی این سخنان ابوترابی را شاید بتوان از دفاع پوری حسینی درباره واگذاری‌های غیرقانونی یافت؛ دفاعی که نقش او را در روند توزیع رانت که ده‌ها بار درباره ده‌ها کارخانه بزرگ کشور رخ داده برجسته می‌کند.

برای نمونه پوری حسینی از واگذاری مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، با دریافت ۶ میلیارد تومان در ازای مجتمع ۲۹۱ میلیارد تومانی، دفاع و ابراز رضایت خاطر کرده و گفته بود: «صاحبان جدید شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه از زمان واگذاری حدود ۳۰۰ میلیارد تومان در این شرکت سرمایه‌گذاری نموده‌اند. آنها کارخانه MDF و رب را به این مجموعه اضافه کرده‌اند. هزار هکتار از زمین‌های در اختیار این شرکت را (۲۰ قطعه ۵۰ هکتاری) به کشت انگور و مرکبات اختصاص داده‌اند که حدود شش قطعه عملیاتی شده است.»

همزمان با این سخنان پوری حسینی در ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۹۷، کارگران مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه نسبت به پرداخت نشدن حقوق و فروش اراضی کارخانه اعتصابی گسترده برگزار کردند که طی آن بیش از ۴۰ نفر از آنها بازداشت شدند!
مواضع پوری حسینی درباره روندی که با تصمیم و نظر مستقیم او در سازمان خصوصی‌سازی رخ می‌داد با بی‌توجهی و اعتماد ویژه حسن روحانی به مسئول ستاد انتخاباتی‌اش در آذربایجان شرقی، همچنان ادامه یافت و دارایی‌های ملی کشور به آسانی به غارت می‌رفت.

البته بجز دفاع تمام‌قد پوری حسینی از روندی که سازمان خصوصی‌سازی در پیش گرفته بود، او خودش نیز از جمله کسانی بود که از این روند منفعت مالی هنگفتی به جیب زده و به نفع خود نیز خصوصی‌سازی کرده است. احمد علیرضابیگی نماینده تبریز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در مجلس شورای اسلامی دی‌ماه ۱۳۹۷ از بخشی از تخلفات پوری حسینی پرده برداشت و گفت او برخی شرکت‎ها را با خودش معامله می‎کرده، در واقع هم فروشنده بوده و هم خریدار!

به گفته این نماینده «مواردی بوده که پوری‌حسینی به عنوان رئیس سازمان خصوصی‌سازی شرکتی را به بخش خصوصی واگذار می‌کرده و خود به عنوان شخصیت حقیقی خریدار آن شرکت بوده است که از جمله آن می‌توان به واگذاری مجتمع گوشت اردبیل به بخش خصوصی اشاره کرد که او به عنوان شخصیت حقوقی یعنی رئیس سازمان خصوصی‌سازی فروشنده و با عنوان شخصیت حقیقی خریدار آن بوده است!»

فشار افکار عمومی به ویژه کارگران و کارشناسان اقتصادی سبب واکنش برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز شد. ۵۵ نماینده مجلس شورای اسلامی دی‌ماه سال گذشته در نامه‌ای به رئیس وقت قوه قضاییه، صادق آملی لاریجانی، از او خواستند که این موضوع را مورد بررسی قرار داده و پوری حسینی را تحت پیگرد قانونی قرار دهد.

دو ماه بعد نیز ۲۶ نماینده مجلس شورای اسلامی در نامه‌ای به فرهاد دژپسند وزیر اقتصاد خواستار عزل فوری میرعلی اشرف عبدالله پوری حسینی رئیس سازمان خصوصی‌سازی و معرفی وی به دستگاه قضایی شدند.

حمله موریانه‌وار رانت‌خواران به حوزه‌های اقتصادی

اکنون در حالی میرعلی اشرف عبدالله‌ پوری حسینی یکی از اعضای کلیدی تیم حسن روحانی بازداشت و داود خانی سرپرست این سازمان شده است که به نظر می‌رسد بجز حذف مدیر فاسد این سازمان، روند معیوب خصوصی‌سازی نیز نیازمند بازنگری جدی است.

اینهمه در حالیست که هیچ گزارش مفصل و شفافی درباره خصوصی‌سازی‌هایی که در ۱۴ سال گذشته توسط این سازمان صورت گرفته منتشر نشده است. اطلاعات موجود نیز به گزارش‌های موردی درباره پرونده‌ برخی شرکت‌های خصوصی‌سازی شده باز می‌گردد. برخی اطلاعات نیز زمانی مشخص شد که افراد خریدار مانند قربانعلی فرخزاد خریدار ماشین‌سازی تبریز به اتهام فساد اقتصادی دادگاهی شدند و یا اینکه نمایندگان مجلس شورای اسلامی در مصاحبه‌هایی گوشه‌ای از پرده‌ی این غارت سازمانیافته‌ی ملی را کنار زدند.

نام قربانعلی فرخزاد در روند رسیدگی به پرونده اخلال ارزی که از سال گذشته بررسی آن آغاز شد، در رسانه‌ها پررنگ شد. مردی میانسال که با شش کلاس سواد ابتدایی متهم به فروش ۲۶۰ میلیون دلار یا یورو ارز دولتی در بازار آزاد است. البته اسماعیل سعیدی نماینده تبریز در مجلس شورای اسلامی رقم تخلف ارزی فرخزاد را خیلی بیشتر عنوان کرده و گفته است فرخزاد ۳  میلیون دلار با نرخ دولتی ۴۲۰۰ تومانی بابت تجهیز ماشین‌آلات کارخانه از بانک مرکزی دریافت کرده و سپس در بازار آزاد به فروش رسانده است.

قربانعلی فرخزاد که از سوی پوری حسینی به عنوان «خریدار خودش عِرق و تعصب محلی داشت و به دنبال نانخور کردن عده‌ای جوان و بیکار بود» معرفی شده، در اردیبهشت سال ۹۷ شرکت ماشین سازی تبریز را پس از ۱۱ بار مزایده‌ی ظاهرا ناموفق، به قیمت ۶۸۷ میلیارد تومان خریداری کرد.
این در حالیست که اطلاعات منتشر شده از سوی داریوش اسماعیلی نایب رئیس کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی نشان می‌دهد که این کارخانه خیلی پایین‌تر از قیمت واقعی به فرخزاد واگذار شده است: «ماشین‌سازی تبریز که واگذار شده است ۱۲۶ هکتار زمین کارخانه است و ۸۳ هزار مترمربع زمین و ۴۰۰ آپارتمان دارد که  ۸۳۵ میلیارد تومان پول زمین‌های اطراف کارخانه است. پول زمین‌های کارخانه و این واحد بیش از ۵ هزار میلیارد است، حداقل ۵۰۰ ماشین در این کارخانه وجود دارد که تکنولوژی را وارد کشور کرده و مادر صنایع است که یک واحد ماشین‌آلات آن نیز ۱۰ میلیون یورو قیمت دارد.»

ماشین‌سازی تبریز نیز مانند مجتمع کشت و صنعت نیشکر هفت تپه تنها نمونه‌ای از وضعیت بحرانی واحدهای تولیدی و صنعتی است که به اسم خصوصی‌سازی به افراد خودی سپرده و غارت و نابود شده‌اند.

این روزها دیگر کاملاً مشخص شده که شرکت‌های واگذارشده که ظاهرا برای کاهش مشکلات «فروخته» شده‌اند، خودشان به ابربحران‌هایی در بدنه‌ی رنجور و ناکارآمد اقتصاد کشور تبدیل شده‌اند و به نظر هم نمی‌رسد در این ساختار فاسد و بیمار و حمله موریانه‌وار رانت‌خواران به حوزه‌های مختلف اقتصادی امیدی به بهبود این شرایط باشد.


۱۳۹۸ مرداد ۲۷, یکشنبه

منافع ایران در «دریاچه خزر» فدای «نگاه به شرق»




به «کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر»، کاسپین و یا دریای مازندران که در ماه اوت ۲۰۱۸ در قزاقستان توسط دولت جمهوری اسلامی و چهار کشور دیگر حاشیه‌ی این دریاچه به امضا رسید، می‌توان از چندین منظر نگاه کرد.
نگاه‌ها از زوایای مشترک به این کنوانسیون جدید که قرار است در دستور کار مجلس شورای اسلامی برای تصویب نهایی قرار بگیرد، در یک مسئله مشترک هستند: واگذاری بخشی از آنچه بر پایه معاهده‌های قبلی (لغو مضامین مربوطه در عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای از سوی اتحاد شوروی و طبق قراردادهای ۱۹۲۱ میلادی و ۱۳۱۹ خورشیدی) به ایران تعلق داشته به دیگر کشورهای ساحلی (جمهوری‌های آذربایجان، قزاقستان، روسیه و ترکمنستان) در جهت منافع ایران نیست.

بحث‌های حقوقی در مورد این کنوانسیون مدت‌هاست آغاز شده‌ و در صورت تصویب نهایی آن از سوی مجلس شورای اسلامی نیز ادامه خواهد یافت. حتا کارشناسان بین‌المللی در رابطه با بحث‌های حقوقی این دریاچه اختلاف نظرهای جدی دارند. به عنوان مثال مشخص نیست چرا در این کنوانسیون مشخص نشده است که خزر دریا و یا دریاچه است؛ یا اینکه چرا تصمیم‌گیری در مورد برخی از مفاد مهم این رژیم حقوقی جدید به آینده واگذار شده است. موارد مهمی چون چگونگی مالکیت و استفاده از منابع این دریاچه از نفت و گاز تا صید آبزیان نیز مشخص نیست. تنها یک چیز در این کنوانسیون جدید به روشنی و قاطعیت معین شده: هیچ کشوری غیر از پنج کشوری که به این دریاچه مشرف هستند، اجازه حضور در کاسپین را نخواهند داشت.

در واقع نیز همین خواست مهم‌ترین هدف روسیه از انعقاد کنوانسیون جدید است، به ویژه از زمانی که در اواخر دهه ۹۰ میلادی، سه کشور امضاکننده این کنوانسیون (جمهوری‌های آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان) خواهان پیوستن به پیمان آتلانتیک یا ناتو به عنوان عضو وابسته بوه‌اند. امری که به شدت روسیه ولادیمیر پوتین را نگران ساخته بود. با این کنوانسیون عملا کاسپین به حیات خلوت نظامی روسیه تبدیل خواهد شد. جمهوری‌های آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان اصولا نیروی دریایی ندارند که در خزر مستقر کنند.

کاسپین، حیات خلوت روسیه

ایران در حال حاضر تنها ۷ کشتی گشتی در این دریاچه دارد که فقط برای مقابله با ماهیگیری غیرمجاز و جلوگیری از قاچاق مورد استفاده قرار می‌گیرند. ایران همچنین یک پایگاه دریایی در آب‌های خزار دارد که کل نظامیان مستقر در آن از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کنند. تنها روسیه است که قابلیت حضور نظامی گسترده در خزر را دارد. جمهوری اسلامی نیز تا کنون هیچ لزومی برای تقویت نظامی خود در این دریاچه ندیده است. حتا تصور نه یک درگیری نظامی بلکه یک رویارویی کوچک احتمالی بین جمهوری اسلامی و روسیه با توجه به روابط کنونی بین دو کشور غیرممکن است.

جمهوری اسلامی، روسیه را نه تنها یک حامی سیاسی در سطح بین‌المللی، بلکه تنها شریک نظامی خود می‌داند. البته جمهوری اسلامی شاید به دنبال شریک نظامی دیگری باشد، ولی حتا چین هم حاضر نیست وارد چنین بازی‌ ناپایدار و خطرناکی بشود. مدت‌هاست که جمهوری اسلامی و روسیه همکاری نظامی دارند و شواهد نشان می‌دهند که این همکاری در حال توسعه است. سفر اخیر حسین خانزادی فرمانده نیروی دریایی جمهوری اسلامی به مسکو و امضای یک قرارداد نظامی با وزارت دفاع این کشور به نمایندگی از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، و نه تنها نیروی دریایی، قدمی دیگر در این جهت است. مضاف بر اینکه به گفته این فرمانده نیروی دریایی، بخش‌های زیادی از این قرارداد طبقه‌بندی شده هستند و نمی‌توان در مورد آنها صحبت کرد.

جمهوری اسلامی متحد نظامی روسیه

البته بر مبنای قوانین جاری خود جمهوری اسلامی، نه تنها کنوانسیون حقوقی دریای خزر، بلکه هر قرارداد نظامی با یک کشور خارجی زمانی اعتبار پیدا خواهد کرد که در مجلس شورای اسلامی به تصویب برسد. البته برای «کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر» چهارپنجم نمایندگان باید امضای خود را پای آن بگذارند، در حالی که برای اجرایی شدن توافق نظامی رای اکثریت کافی است. ولی بعید نیست که بخش‌هایی از این توافق نظامی از قبل هم اجرایی شده باشند، چنانکه پایگاه شاهرخی یا نوژه همدان بدون تصمیم مجلس شورای اسلامی برای مدتی در اختیار روس‌ها قرار گرفت. اصل ۱۴۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی با صراحت واگذاری پایگاه نظامی به یک کشور خارجی حتا در زمان صلح را نیز منع می‌کند.

آنچه حتا می‌تواند بیش از این معاهده نظامی اهمیت داشته باشد، فراهم کردن شرایط حضور روسیه در آب‌های گرم خلیج فارس است. از زمان پتر کبیر، روسیه آرزوی دستیابی به آب‌های گرم را در سر می‌پروراند. امپراتور روسیه که نتوانسته بود این آرزو را عملی سازد در نامه‌ای خطاب با جانشینان‌اش نوشته بود که «دسترسی به آب های گرم ایران» را در سرلوحه تلاش‌های خود قرار دهند. امپراتوری روسیه سقوط کرد و این آرزو عملی نشد. اتحاد شوروی برآمده از انقلاب اکتبر نیز سقوط کرد و این آرزو باز هم عملی نشد! حالا بیش از یک قرن بعد از پایان تزاریسم و سه دهه پس از فروپاشی شوروی، به دعوت جمهوری اسلامی، ناوگان دریایی روسیه در ماه‌های آینده موقتا برای انجام یک رزمایش نظامی مشترک، و شاید هم در قدم‌های بعدی برای حضوری دائمی‌ پایش به «آب‌های گرم ایران» در جنوب کشور باز خواهد شد.

خامنه‌ای در جستجوی حمایت روسیه

سیاست «نگاه به شرق» علی خامنه‌ای اگرچه مخالفانی در درون نظام نیز دارد که گاهی علنی هم می‌شود، ولی با موفقیت پیش می‌رود و تا کنون مانعی جدی در مقابل خود نیافته است. دو دولت قبلی، دولت‌های محمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد، توانسته بودند با استفاده از ترفند‌هایی شانه از زیر امضای «کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر» خالی کنند. کاری که حسن روحانی نتوانست یا نخواست انجام دهد. البته امضای برجام در سال ۲۰۱۵ میلادی کار را برای حسن روحانی اگر هم می‌خواست مقاومت کند، دشوارتر ساخت. جمهوری اسلامی در دوران مذاکرات و پس از آن به حمایت روسیه احتیاج داشت و هنوز هم محتاج آن است. ولادیمیر پوتین، که مانند حسن روحانی برآمده از نهاد‌های امنیتی است، از این فرصت استفاده، یا بهتر بگوییم سوء ‌استفاده، کرد تا جمهوری اسلامی را در منگنه قرار دهد و رویای پتر بزرگ را متحقق سازد.

یکی از دلایل مهم «نگاه به شرق» علی خامنه‌ای کاملا ایدئولوژیک و ناشی از دشمنی او با غرب و به ویژه آمریکا است. ولی دلیل دیگر آن، و اینجا برخی دیگر از سران جمهوری اسلامی نیز با او هم‌نظر هستند، احتیاج به حمایت روسیه در این مقطع بحرانی است. نارضایتی رو به افزایش داخل کشور به دلایل سیاسی و اقتصادی، و فشارهای خارجی و تحریم های کمرشکن آمریکا، زنگ خطر را برای نظام به صدا درآورده است. علی خامنه‌ای تصور و امید دارد که در صورت حادتر شدن بحران، به ویژه خیزش های جدید مردمی، خواهد توانست همچون بشار اسد روی حمایت روسیه، به ویژه پشتیبانی‌های امنیتی و نظامی، حساب کند. «نگاه به شرق» علی خامنه‌ای تلاشی برای جلوگیری از ریزش نظام و یا حداقل طولانی کردن عمر جمهوری اسلامی برای چند صباح است و در این راه نه تنها حاضر به حراج خزر، بلکه تبدیل ایران به مستعمره‌ی روسیه است. روسیه‌ای است که با اشغال شبه‌جزیره کریمه نشان داد آمادگی به چالش کشیدن جامعه جهانی را با هدف بازسازی اقتدار از دست رفته‌ی خود دارد.



۱۳۹۸ تیر ۳۱, دوشنبه

نقش مستقیم علی خامنه‎ای در تشدید تنش‎های نظامی خلیج فارس



رهبران جمهوری اسلامی همچنان مذاکرات موشکی را نمی‎پذیرند، حاضر به پذیرش ۱۲ شرط آمریکا برای مذاکره نیستند و به میانجیگری‌های مقام‎های ارشد کشورهای مختلف برای ایجاد فضای مذاکره پشت می‎کنند.

سه‌شنبه ٢۵ تیرماه علی خامنه‎ای کشورهای اروپایی را تهدید کرد که ایران تازه کاهش تعهدات خود در برجام را آغاز کرده و این فرایند قطعاً ادامه خواهد یافت.

در همین حال ماه‌هاست پیوستن ایران به کارگروه FATF و تصویب کنوانسیون‎های مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT) و مبارزه با جرائم سازمان‌یافته فراملی (پالرمو) بلاتکلیف مانده و اگرچه مهلت دوباره‌ای برای تصمیم‌گیری در این‌باره به حکومت ایران داده شده ولی گزارش‎های رسمی حاکیست «اقدامات تقابلی» FATF علیه جمهوری اسلامی آغاز شده است.

همچنین نظام حاضر به توقف حمایت خود از شبه‎نظامیان نیست و نه تنها همچنان به تهدید موجودیت اسرائیل ادامه می‎دهد بلکه تهدیدات جدیدی علیه منافع آمریکا و انگلیس، عربستان و امارات به راه انداخته که جنبه ایذایی دارند. مسئله مهم اینجاست که اظهارات و لحن علی خامنه‎ای هسته‎های نیمه‌فعال «آتش به اختیارها» و «خودسرها» را تحریک می‎کند؛ وی  اخیرا از جمله گفته است «عناصر مومن» دزدی دریایی انگلیس خبیث را بی‌جواب نمی‌گذارند!

در چنین شرایطی اتحادیه اروپا دائم به جمهوری اسلامی ایران در مورد کاهش تعهدات خود در برجام هشدار می‎دهد؛ بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل صریحاً تهدید کرده است که اگر رژیم ایران به دنبال سلاح اتمی برود با اقدام نظامی روبرو خواهد شد. چین و روسیه در عمل نتوانسته یا نخواسته‌اند گام‎های خاصی برای نجات جمهوری اسلامی از این تنگنا بردارند.

همزمان صحبت از اعمال تحریم‎ها در صادرات گاز و برق ایران است و زمزمه‎هایی از تحریم و اعمال محدودیت برای خانواده‎ و وابستگان مقامات جمهوری اسلامی در آمریکا به گوش می‎رسد.

در اقدامی تازه پنجاه عضو مجلس نمایندگان آمریکا، چهارشنبه ۱۷ ژوئیه (۲۶ تیرماه)، در نامه‌ای به دونالد ترامپ از او خواسته‌اند با توجه به اقدامات تهدیدات‌آمیز جمهوری اسلامی، تمامی معافیت‌های ایران مرتبط با برنامه اتمی در چارچوب برجام را لغو کند.

بعد از توافق اتمی در ژوییه سال ۲۰۱۵، دولت باراک اوباما برای بخشی از برنامه‎های اتمی رژیم ایران معافیت‌هایی در نظر گرفت که دولت ترامپ نیز در سه سال گذشته آنها را تایید کرد.

این معافیت‌ها به جمهوری اسلامی اجازه می‌دهد با دیگر کشورهای عضو برجام در برخی فعالیت‎های نیروگاه فردو، اراک و بوشهر همکاری کنند تا اطمینان حاصل شود ایران غنی‌سازی اورانیوم را در همان حد پایین نگه داشته است.

پیش از این تام کاتن، مارکو روبیو، و تد کروز، سه سناتور جمهوریخواه درخواستی مشابه را مطرح کرده بودند.

برایان هوک رئیس گروه ویژه اقدام ایران در وزارت خارجه آمریکا نیز چهارشنبه، ۱۷ ژوییه، گفت که ۶۵ کشور در بحرین، امنیت دریایی خلیج را به بحث و بررسی خواهند گذاشت و محور این نشست راه‎های مقابله با تهدیدات ایران است.

نگرانی از عملیات ایذایی و حماقت‎های نظامی

نصرالله تاجیک یکی از دیپلمات‌های پیشین جمهوری اسلامی است که حدود ۱۰ سال پیش از این در انگلیس به اتهام تلاش برای خرید تجهیزات ممنوعه برای ایران بازداشت شد. گرچه او پس از مدتی به قید وثیقه آزاد شد اما تا سال ۱۳۹۱ که دادگاه وست مینستر انگلیس حکم آزادی او را صادر کرد نتوانست به ایران بازگردد و حتی آمریکا خواستار استرداد او شده بود.

اکنون رسانه‎های داخلی او را به عنوان کارشناس سیاست خارجی معرفی می‎کنند!

تاجیک در مصاحبه‌ای مبسوط با ایلنا به مسائل با اهمیت داخلی و خارجی اشاره کرده که به روشنی بیانگر شرایط وخیم نظام هستند.

از تاجیک در مورد سفر احتمالی امانوئل ماکرون رئیس جمهوری فرانسه به ایران پرسیده شد؛ وی پاسخ داده «چند میانجی ناموفق تصویر خوبی از ما به دنیا نمی‌دهد!» و تاکید کرده این سفر به هر نحوی انجام شود «برای ما مطلوب نیست مگر اینکه ما یک هدف‌گذاری مشخص داشته باشیم و بدانیم که چگونه می‌خواهیم مسئله را در این شرایط مدیریت کنیم.»

وی در بخش دیگر، یکی از عوامل ناموفق بودن گفتگوهای منطقه‎ای را «توسعه‌نیافتگی» دانسته و گفته «کشورهایی که هم‌پیمان آمریکا هستند و رقیب منطقه‌ای ما محسوب می‌شوند در حال حاضر شرایط را برای خود فرصت بی‌بدیلی می‌دانند که بتوانند در آن رقابت منطقه‌ای و هماوردی با ایران قدمی به جلو بردارند.»

تاجیک با تاکید بر اینکه «از الان به بعد کمی فرموله‌تر برخورد کنیم» توضیح داده، «ما اختلاف‌ها را سریع امنیتی می‌کنیم و به سمت تحرکات نظامی می‌رویم لذا به عقیده من در حال حاضر بعید است ما بتوانیم از طریق گفتگوی درون منطقه‌ای به برون منطقه‌ای برسیم و این ظرفیت به دلیل شرایط و سیاست‌های ترامپ وجود ندارد.»

توجه باید داشت که آنچه این دیپلمات سابق می‎گوید درست نقطه مقابل مواضع اعلام‌شده‌ی علی خامنه‎ای است.


اکبر ترکان وزیر پیشین دفاع جمهوری اسلامی در دوره اکبر هاشمی رفسنجانی که از او به عنوان مشاور حسن روحانی نام برده می‎شد نیز در مصاحبه با روزنامه آرمان که، پنجشنبه ۲۶ تیرماه، منتشر شده، در پاسخ به پرسشی در مورد احتمال وقوع درگیری نظامی در منطقه می‎گوید، «تحلیل‌های ما این است که اگر ترامپ دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند انتخابات را باخته است. بنابراین ایالات متحده آمریکا تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ به هیچ‌ عنوان وارد جنگ و درگیری نظامی نخواهد شد.»

خبرنگار در ادامه این پرسش را به نحوی دیگر تکرار کرده و ترکان باز پاسخ داده، «با توجه به اینکه رهبران هر دو کشور به شرایط آگاه هستند، لذا احتمال اینکه در این میان فتنه‌گری بتواند آتشی برانگیزد تا دو کشور وارد جنگ شوند، بسیار اندک است. مقام معظم رهبری صراحتا مطرح داشته‌اند که جنگ نخواهد شد و آمریکایی‌ها هم نشان داده‌اند که سیاست آنها این نیست که به آسانی وارد جنگی ناخواسته شوند. لذا نیروهای مسلح ما کاملا هوشیار هستند تا هیچ‌فتنه‌گری نتواند بلوا بپا کند. این هوشیاری در دو طرف وجود دارد.» این سخنان بطور غیرمستقیم به نیروهای دیگری خارج از «رهبران هر دو کشور» اشاره دارد که ممکن است تمایل به درگیرری نظامی داشته باشند ولی اکبر ترکان منشأ داخلی یا خارجی آن را مشخص نمی‌کند!

این سخنان در حالیست که یکی از عوامل مهم تقویت حضور نظامی‎های خارجی در خلیج فارس تهدیدات مستقیم علی خامنه‎ای است. رویترز، چهارشنبه ۱۶ ژوئیه (۲۶ تیرماه)، گزارش داد پس از مزاحمت‎ نیروی‎های نظامی جمهوری اسلامی در خلیج فارس و دریای عمان برای نفتکش‎های خارجی، شرکت‎های کشتیرانی و نفتکش‌ها برای تامین امنیت‎شان نیروهای امنیتی غیرمسلح استخدام می‎کنند تا در شرایط خاص، برای مشاوره در کنار ملوانان باشند.

در روزهای اخیر گزارش‎هایی نیز در مورد استقرار تک‌تیرانداز در نفتکش‎هایی که قصد عبور از تنگه هرمز دارند منتشر شده است. همچنین شبکه‌ی CNN در مورد تصمیم آمریکا برای اعزام ۵۰۰ نظامی به عربستان خبر داده که همگی نشانه‏‎هایی از تبعات سیاست‎های ماجراجویانه و متشنج‌کننده‌ی جمهوری اسلامی است که خاورمیانه را بیش از هر زمان دیگری به انبار باروت تبدیل کرده است.



۱۳۹۸ تیر ۲۹, شنبه

شورای نگهبان از چه نگاهبانی می‌کند



تا انتخابات یازدهمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی حدود هشت ماه دیگر باقیست. فشارهای سیاسی بین‎المللی، جمهوری اسلامی را منزوی‌تر از همیشه کرده و تحریم‎های سنگین، اقتصاد ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. شماری از مقامات ارشد نظام در مورد توصیف این وضع، شرایط را «وخیم»، «بحرانی»، «سخت و غیرعادی» و «پیچیده» توصیف کرده‌اند.



کارگزاران نظام در هر دو جناح رژیم که دست در دست هم مسبب قرار دادن کشور در چنین تنگنایی هستند اکنون مدام تاکید می‎کنند برای مقابله با آمریکا، انتخابات آتی مجلس فرصت مهمی است تا نشان دهد که مردم پشت نظام و انقلاب ایستاده‌اند! آنها از یکسو طالب سکوت مردم در برابر کوهی از مشکلات معیشتی و محدودیت‎های روزافزون اجتماعی هستند و از سوی دیگر برای نشان دادن مشروعیت خود به مشارکت آحاد ملّت در انتخابات نمایشی اصرار دارند.

محمدجواد ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی بدون آنکه نسبت به آینده اطمینانی داشته باشد با عصبانیتی آشکار تأکید می‌کند، «امسال هم مردم با حضورشان ثابت می‌کنند که سیاست آمریکا سیاست شکست‌خورده است. مهم نیست چه کسی پیروز می‌شود. مهم این است که در انتخابات ایران پیروز شود و آمریکا شکست بخورد؛ لذا انتخابات امسال و سال آینده ارزش راهبردی برای کشور دارد.»

ترفند بد و بدتر دیگر کارآ نیست!

در این گیرودار دو جناح نظام و طیف‎های آنها آرایش انتخاباتی به خود گرفته‌اند. خیال محافل یا «حلقه»‌های قدرت در جریان اصولگرا تا حدودی از تایید صلاحیت‎ها راحت‎ است اما اصلاح‎طلب‎ها با وجود «خوش‌خدمتی‎ها»ی خالصانه به نظام که در دو سال اخیر به اوج خود رسید، بسیار نگران‌اند.

آنها به طمع نشستن بیشتر و طولانی‌تر پای سفره انقلاب و سهم گرفتن از کابینه و مجلس اسلامی و پست‎های مدیریتی در سال ۱۳۹۶ که تظاهرات و اعتصابات سراسری آغاز شده بود، صدای مردم را ناشنیده گرفتند و حتی اعتراضات را که علیه کلّیت نظام بود زیر سوال بردند و درباره‌ی معترضان زشتگویی کردند. آنها علیه جریان براندازی، بار دیگر خود را با اصولگرایان در یک کشتی دیدند و برای استمرارنظام دست به هر تلاشی زدند.

اصلاح‎طلبان در جریان همه‌ی انتخابات استصوابی گذشته فرمول انتخاب بین «بد و بدتر» را تحویل جامعه می‌دادند و با القای یک فردای تاریک و جهنمی در صورت پیروزی رقیب، از رقبای اصولگرای خود «لولو» می‌ساختند و نسبت به قدرت گرفتن «دولت در سایه» هشدار می‎دادند و با این ترفند رأی می‎آوردند. تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ را فراموش نکرده‌ایم که می‌گفتند، اگر ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شود دلار به پنج هزار تومان می‎رسد، کشور به سوی جنگ می‎رود، بگیر و ببندهای اجتماعی و محدودیت‎های فرهنگی دو چندان می‎شود! آنها حسن روحانی با شعارهایی نظیر بهبود اقتصادی و چیدن میوه برجام و رفع حصر و پرداخت سهام عدالت و… به رأی‌دهندگان قالب کردند.

در این دو سال اما تحولات سیاسی داخلی و بین‎المللی به نحوی پیش رفت که استمرارطلبان را از یکسو بیش از پیش به دامان آلوده و فاسد نظام انداخت و از سوی دیگر بیش از آنچه تصور می‌رفت در میان مردم منفور شده و پایگاه اجتماعی خود را از دست دادند.

نامزدهای خوش خط و خال

در شرایطی که پروژه‎های استمرارطلبان برای ترمیم واخوردگی‎های جناحی از جمله عَلَم کردن سلبریتی‎های حکومتی و تشکیل یک هسته‎ی سخت مدافع اصلاحات به بن‏بست رسیده، این بار نیز با همان الگوی «لولوسازی» فعال شده‌اند؛ اما اینبار با هشدار مداوم نسبت به «براندازان»! آنهم نه برای جلب اعتماد مردم و جمع کردن آرای آنها، زیرا می‌دانند مهمترین برانداز خود مردم‌اند، بلکه با این هدف که نهادهای انتصاباتی و نظارتی را مجاب کنند که برای بالا بردن مشارکت در شرایطی که نظام بیش از هر زمان دیگری به تراکم جمعیت پشت صندوق‎های رای محتاج است، به میدان آوردن نامزد‎های خوش خط و خال‌ یک ضرورت است!

اما به نظر می‎رسد با وجود تلاش‌های سران «اصلاحات» تکه‌ی دندان‌گیری نصیب آنها نشود اگرچه در هشدار و مبارزه علیه براندازان، جناحین «بد» و «بدتر» نظام با یکدیگر کاملا متحدند.

ترکیب جدید شورای نگهبان

فارغ از اینکه اردوگاه اصلاح‎طلبان آشفته‎تر و دست آنها خالی‎تر از آن است که بتوانند چهره‌های تازه با کارنامه‌های موفق معرفی کند، تیغ نظارت استصوابی در شورای نگهبان دوباره تیز شده است. علی خامنه‌ای، ۲۴ تیرماه، در سه حکم جداگانه، محمد یزدی و صادق لاریجانی را به عنوان فقهای شورای نگهبان ابقا کرد و علیرضا اعرافی را بجای محمد مومن که اخیراً درگذشت به عضویت این شورای انتصابی درآورد.

بر اساس اصل ۹۱ قانون اساسی فقهای شورای نگهبان توسط رهبر جمهوری اسلامی منصوب می‎شوند.

مجلس شورای اسلامی نیز روز ۲۵ تیرماه از میان چهار نامزدی که رئیس قوه قضائیه معرفی کرده بود، سه حقوقدان شورای نگهبان را گزینش کرد: محمد دهقان با ۲۲۲ رای، محمدحسین صادقی مقدم با ۱۸۰ رای و هادی طحان نظیف با ۱۵۶ رای.

انتخابات هیئت رئیسه شورای نگهبان نیز چهارشنبه ۲۶ تیرماه، با حضور فقها و حقوقدانان این شورا برگزار شد و احمد جنتی ۹۳ ساله با رأی اکثریت اعضا برای یک سال دیگر به عنوان دبیر شورای نگهبان ابقاء و عباسعلی کدخدایی قائم مقام دبیر شورای نگهبان شد.

این ترکیب شورای نگهبان یعنی برخورد «ماشین مش ممدلی» اصلاح‎طلبان به دیوار سفت حاکمیت آنهم در شرایطی که به امید گرفتن سهم بیشتر با سرعت در دفاع از منافع نظام و علیه مردم تخته‌گاز می‌رفتند.

احمد جنتی در اولین اظهار نظر پس از انتخاب مجدد به دبیری شورای نگهبان تاکید کرد اعضای جدید دارای سوابق درخشان در خدمت به انقلاب هستند.
محمد یزدی هم در سخنانی تند و تیز خط و نشان کشید که «بی پروا می‌گویم؛ نمایندگان هم می‌خواهند بشنوند میان برخی از نمایندگان با وزرا ساخت و پاخت‌هایی وجود دارد به نحوی که به عنوان نمونه فلان وزیر را صدا می‌زنند و از آنان می‌خواهند که فلان معدن را به من یا به فرزند و داماد من بده تا برود از آن استفاده کند.» وی به روی خود نیاورد که همه این نمایندگان با نظارت شورای نگهبان و دیگر نهادهای امنیتی تایید صلاحیت شده‌اند!

این ترکیب شورای نگهبان که در امتداد و استمرار نگاهبانی از نظام و قدرت بلامنازع ولی فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی است، آه از نهاد اصلاح‌طلبان برآورد.

مصطفی کواکبیان عضو «فراکسیون امید» جمعه، ۲۷ تیرماه در توییتی نوشت، «اقتدارگرایان تنگ‌نظر بدانند از میدان بدر کردن اصلاح‌طلبان دلسوز، راه اقتدارگرایی آنان را هموارتر نمی‌کند؛ بلکه زمینه‌ساز عرض اندام براندازانی خواهد بود که مردم را از حضور در پای صندوق آرا مایوس می‌سازند، لذا توصیه می‎شود فضا را با بگیر و ببند بر خلاف منافع ملی سوق ندهند!»

اصلاح‎طلبان از ترس براندازان با فشار و «ادای تحریم انتخابات» وارد مرحله‌ی «اخاذی از نظام» شده‎اند. به نظر می‏رسد با توجه به تجربه عموم مردم از هر دو جناح حکومت، حتی اگر خیالات و ذهنیت امیدوار اصلاح‌طلبان برای گرفتن تایید صلاحیت از شورای نگهبان عملی شود، آنها برای جلب اعتماد رأی‌دهندگان با دشواری‌های بسیاری روبرو هستند.

ابراهیم اصغرزاده عضو شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان می‎گوید، «هیچوقت مثل انتخابات پیش رو تصمیم‌گیری اصلاح‌طلبان تا به این حد گیج‌کننده و دشوار نبوده باشد. گویا بایستی خودمان را برای عبور از پل صراط آماده کنیم.»

او با تاکید بر اینکه «انتخابات پیش رو برای اصلاح‌طلبان گذر از پل صراط است» گفته «اکنون اگر اصلاح‌طلبان بخواهند در جبهه مردم بمانند، ناچارند سقف مطالبات خود را با کف خواسته‌های مردم و معوقات انباشت شده و متنوع اصناف و اقشار مماس کنند و بر مبنای آن رابطه خود را با اصولگرایان حاکم و انتخابات پیش رو تنظیم نمایند.»

اما مسئله اساسی اینجاست که منافع «انباشت‌شده»‌ی جریان اصلاحات در سه دهه‌ی گذشته، پیوندهای خانوادگی آنها با جریان اقتدارگرا و اصولگرا، آلوده بودن آنها به فسادهای اقتصادی و سیاسی، نه تنها ظرفیت و انگیزه و امکان درک آنها از مطالبات مردم را کاملا کور کرده، بلکه اساسا به سود آنها نیست تا در جبهه‌ی مردم قرار بگیرند!

مردم به تجربه‌ از جایگاه و سهیم‌ بودن اصلاح‌طلبان در قدرت فاسد نظام آگاه شده‌ و این آگاهی را از دو سال پیش با شعار معروف  «اصلاح‎طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» به گوش حکومت رسانده‌اند. از همین رو گروهی از هم‌پیمانان رژیم، به دنبال «جریان‌سازی» با نام‌های فریبنده هستند! ترس همه‌ی این جریانات اعم از اصلاح‎طلب و اصولگرا و تحول‌خواه و… از براندازان در عمل ترس از مردم است! مردمی که از هر جریانی که به نوعی ریشه در این نظام داشته باشد، بریده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که نظام جمهوری اسلامی نه اصلاح‎پذیر و نه ظرفیت تحول دارد.