۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

نکاتی در مورد قرآن

در بسیاری از آیات قرآن بر این نکته تاکید شده است که پیامبر اسلام (مانند پیامبران... پیشین) در قبال انجام رسالت الهی خود (هدایت مردم) از کسی مزد طلب نمیکند:
... بگو: من از شما هیچ اجر و مزدی برای انجام این رسالت طلب نمی‌کنم ... (انعام/90)
این مضمون با تعابیر مختلف بارها در قرآن تکرار شده است و دست‌‌کم در بعضی موارد از ظاهر آیات و تفاسیر معتبر چنین برمیآید که قرآن می‌خواهد مزد نطلبیدن پیامبر از مردم را قرینهای بر صدق مدعای او مبنی بر پیامبری بگیرد. اما در اینجا چند نکته قابل‌تامل وجود دارد:


فرض کنید فردی ادعا میکند که من از طرف خدا مامور هدایت شما به سوی کمال معنوی و سعادت ابدی (در آخرت) شده‌ام، اما ابتدا باید برایم حقوق و مزایا و پاداشهایی درنظر بگیرید تا به شما بگویم که خداوند چه چیزهایی به من وحی کرده و پیام او چیست؟! آیا در این صورت شما به عقل او شک نمیکنید و او را مورد تمسخر قرار نمیدهید؟ پاسخ آشکار است، فردی که می‌خواهد از طریق ادعای دروغین نبوت مردم را فریب دهد تا به اهداف مادی و دنیایی خود برسد، دست‌کم از این مقدار زیرکی و هوش برخوردار هست که بداند هیچگاه نباید چنین ساده لوحانه و ناسنجیده از مردم طلب اجر و مزد کند، بلکه برعکس، باید خود را فردی وارسته و بیعلاقه به زخارف دنیوی نشان دهد و چنین تظاهر کند که در راه هدایت مردم به سوی خدا و مبارزه با ظلم و فساد و بیدینی، از همه دار و ندار و هستی و نیستیاش گذشته است، زیرا فقط در این صورت است که میتواند نظر مردم را به سوی خود جلب کند.

همانطور که میدانیم در تاریخ بشریت افراد بسیاری ادعا کردند که از طرف خدایان و یا خدای واحد به پیامبری انسانها منصوب شده اند، ولی‌ از بین تمامی این انسانها افرادی موفق و مشهور شدند که با سیاست و مشورت توانستند مغزها را شستشو دهند.!
محمد میدانست که
اگر از همان ابتدا (یا در میانه راه) آن‌هم چنین خام و ساده لوحانه تقاضای اجر و مزد کند، جز مورد تمسخر قرارگرفتن، چیزی نصیبش نمیشود. اما مدعی دروغین نبوت، این را هم می‌داند که اگر کارش بگیرد و مردم رفته رفته به او ایمان بیاورند، آنگاه به‌تدریج (و به‌واقع خیلی زود) دنیا به او رو میکند و به قدرت، مقام، شهرت، ثروت، حیثیت اجتماعی و ... می‌رسد. به عبارت دیگر، او به‌طور طبیعی و خواسته یا ناخواسته، اجر و مزد خود را دریافت میکند (حتی بسیار بیشتر و فراتر از آنچه در ابتدا تصور می‌کرده است).

او‌ در ابتدای کار ناملایمات را به جان خرید و از خود علاقه و گرایشی به ثروت و قدرت و مقام و ... نشان نداد، اما وقتی مردم به نبوت او ایمان آوردند، عملا و به‌طور طبیعی به اجر و مزد خود یعنی قدرت، حکومت، ثروت، حیثیت اجتماعی، رفاه و آسایش، زنان متعدد و کنیزان بسیار و ... رسید. اشتباه نشود، من به‌هیچ وجه نمیخواهم بگویم که پیامبر اسلام قطعا هدفش از ادعای پیامبری، فریب دادن مردم و رسیدن به اهداف مادی و دنیایی خود بوده است، بلکه می‌گویم اجر و مزد نطلبیدن او (یا هر مدعی دیگری) هرگز نمیتواند قرینه ای بر صدق مدعای او مبنی بر پیامبری باشد.

فرض کنیم مزد نطلبیدن مدعی نبوت، بتواند قرینه ای (هرچند ضعیف) برصدق مدعای او باشد، ولی این مزد نطلبیدن را نباید خود مدعی نبوت (آن‌هم مکرر) به رخ مردم بکشد، بلکه خود مردم باید با مشاهده این واقعیت، حدس و ظنشان نسبت به صدق مدعای او بیشتر شود. به‌واقع کسی که مرتب مزد نطلبیدن خود را مطرح میکند و به رخ مردم می‌کشد، ناخواسته و ندانسته عقل‌ورزان و نکته‌سنجان را در مورد صدق مدعایش به شک و تردید میاندازد و از این طریق مرتکب نقض‌غرض میشود
به راستی‌ این کار بر خلاف اصل اصلی‌ بی‌ نیازی و چهره اصلی‌ پیامبری نیست؟ادامه ...

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

خدایان

خدایان تنها عبادت عدالت است تنها کشیش عشق است تنها بردگی نادانی است تنها خوبی خوشبختی است زمان شاد بودن اکنون است جای خوشحالی همینجاست راه خوشحال شدن ، خوشحال کردن دیگران است رابرت. جی اینگرسال همه ملتها یک خدا بر ای خود آفریده اند. آن خدا ه...میشه به مخلوق خود شباهت دارد. به هر چه آدمیان عشق و نفرت می ورزند، علاقه یا نفرت نشان می دهد و به صورت تغییر ناپذیری پشتیبان قدرتمندان است.همه خداها وطن پرست هستند و از همه ملتها به جز ملت خود بیزارند.همه خدایان دوست دارند آنها را ستایش ، چاپلوسی و عبادت کنند.اغلب آنها اگر برایشان قربانی کنی لذت می برند. بوی خون بی گناهان دل انگیزترین رایحه برای آنان است. همه این خدایان تعداد بی شماری کشیش یا روحانی دارند، که این روحانیون مدعی هستند در میان مردم حامیان بسیاری دارند و سرمایه اصلی این روحانیون این است که درباره خدایشان بسیار لاف می زنند و می گویند که خدای آنها از خدایان دیگر برتر است و به آسانی می تواند بقیه خدایان را نابود کند.این خدایان ساخته و پرداخته مدلهای فراوان و گاه عجیب و غریب هستند. بعضی از آنها هزاران بازو و صدها سر دارند. بعضی گردن خود را با مارهای زنده تزئین کرده اند.بعضی در دست خود گرز یا چماق دارند، بعضی دیگر شمشیر و سپر. بعضی همانند فرشتگان بال دارند. بعضی نادیدنی هستند اما بعضی دیگر تمام وجود یا قسمتی از وجود خود را نشان می دهند. بعضی حسود و بعضی دیگر احمق هستند. بعضی خودشان را به شکل انسان در می آورند و بعضی به شکل قو، بعضی به شکل کبوترو بعضی به شکل گاو نر. بعضی خود را به صورت روح القدس در می آورند و با یک دختر زیبا از تبار انسان نرد عشق می بازند و بعضی دیگر از ازل بدون همسر زندگی کرده اند. بعضی دارای فرزند هستند و فرزندانشان همانند خودشان مورد پرستش قرار می گیرند. بعضی از این خدایان انتقام گیر ، وحشی ، شهوتران و نادانند. از آنجا که این خدایان از روحانیون کسب اطلاع (تفسیر کتب آسمانی) می کنند ، نادانی آنها برای ما موجب حیرت است. این خدایان از شکل دنیایی که ساخته اند بی اطلاع هستند و فرض می کنند که دنیا کاملاً صاف است. بعضی از این خدایان با خود می اندیشند که می توانند طول روز را با متوقف ساختن خورشید زیاد کنند، یا اینکه فکر می کنند با دمیدن در یک بوق می توانند دیوارهای یک شهر را فرو بریزند. همه آنها از خصلت مردمی که خلق کرده اند اطلاع کمی دارند و دستور می دهند که مردم به آنها عشق بورزند.آنها فکر می کنند که بشر باید به آنچه آنها دوست دارند یا فرمان می دهند ، ایمان داشته باشند و آنچه بر پایه استدلال و مشاهده و تجربه بدست می آید خطا و گناه محسوب می شود.هیچ کدام از این خدایان قادر نیستند توصیف درستی از مخلوقات این کره خاکی بیان کنند. همه این خدایان از دانش زمین شناسی و فضا بی بهره اند. در موقع قانونگزاری بدبخت ترین قانونگزار و در موقع اجرای قوانین از یک رئیس جمهور متوسط آمریکائی ناتوان تر هستند. این خدایان طالب پست ترین و خوارترین فرمان برداران هستند. برای خشنودی آنان بشر باید صورت خود را به خاک بمالد. البته این خدایان نسبت به مخلوقات خویش بی طرف نیستند و جانبداری خود را با کمک به کسانی که دیگران را قتل و غارت می کنند، نشان می دهند.هیچ چیز به انداره کشتار بی ایمانها خرسندشان نمی سازد. هیچ چیز به اندازه اینکه کسی وجود آنها را انکار کند ، خشمگینشان نمی کند. عده کمی از ملتها فقط یک خدا دارند. ساختن خدا بسیار آسان است. ماده خام و هزینه ساخت این خدایان بسیار ارزان است. بازار خدایان اشباع شده است و بهشت از این تصاویر خیالی پر است.این خدایان نه تنها در آسمان حضور دارند، بلکه در تمام امور مربوط به انسانها دخالت می کنند. آنها ریاست بر هر شخص و چیزی را به عهده دارند. در همه ساختمانها حضور دارند. فرض بر این است که همه چیز تحت کنترل آنهاست. همه چیز در دست آنهاست. از پرواز گنجشک گرفته تا حرکت سیارات. گهگاهی برای ابلاغ پیام خود به بشر از تخت فروزان خود به زمین فرود می آیند . بعضی از این خدایان با رعد و تندر می آیند تا به مردم بگویند که نباید بزغاله را در شیر مادرش بپزند. بعضی از این خدایان جایگاه منور خود را ترک می کنند تا به زنان بگویند که باید یا نباید صاحب فرزند شوند ، یا اینکه روحانیون چگونه باید لباس بپوشند و یا روده یک پرنده را چگونه باید تمیز کرد. وقتی که مردم از اطاعت این خدایان خود داری می کنند یا اینکه به روحانیون غذا و لباس نمی دهند ، دچار آفت یا قحطی می شوند. گاهی این خدایان به مردم دیار دیگر فرمان می دهند تا آن مردم بی ایمان را به بردگی بکشانند و زنان و فرزندان آنان را به فروش برسانند. او با کشتن اولین فرزند این مردمان انتقام خود را از آنان می گیرد. وظیفه روحانیون این است که نه تنها این بلایا را پیش بینی کنند، لکه به مردم یاد آور شوند که به تقاضای آنها این بلایا بر سر مردم فرود آمده است. خدای هر ملتی با ملت دیگر تفاوت دارد. بزرگترین و قویترین قوم ، خدای بزرگتر و قویتری دارد. در صورتیکه قوم ضعیف باید خود را به پائین ترین طبقه بهشت راضی نگه دارد. همه این خدایان به بندگان خویش نوید خوشبختی در این دنیا و آن دنیا می دهند و ناباوران و کسانی را که وجود آنها را انکار می کنند یا اینکه به خدایی برتر از آنان اعتقاد دارند تهدید به عذابی جاویدان در دنیایی دیگر می کنند. اما انکار خدایان به طور کلی جرمی بالاتر از همه جرمهاست.اگر دستت را به خون انسانها آغشته کنی یا اینکه شهرت یک بی گناه را لکه دار کنی، اگر گلوی کودکی را در آغوش مادرش بفشاری ، گمراه کنی ، ویران کنی و معشوق زیبای خود را که به تو اعتماد کرده تنها بگذاری ، برای همه اینها بخشوده خواهی شد، اما اگر وجود او را انکار کنی ، چهره مهربان این خدا برافروخته خواهد شد و تا ابد از تو متنفر خواهد بود. درهای طلایی بهشت به روی تو بسته خواهد شد، داغ بدنامی بر پیشانیت خواهد خورد و تا ابد در جهنم سرگردان خواهی بود.

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

نگاهی به دروغگویی قرآن کنیم

بخش ماده گاو با دروغگی بسیار روشن آغاز میشود که چنین است



الَمَ

«« آیا نمیدانید »»

در اینجا باید یک روشنگری کنم در باره واژهگانه = مانند واژه = حروف ( الَمَ ) هر گاه در سر آغاز سخنی بیاید به گویای نشانی و پرسشی در باورمندی به پیمانی یا پایداری باشد



ذَلِکَ الکِتَبُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلمُتَقِینَ



«« آن نامه ایست ( کتابیست ) نیست گمانی در او راهنمایست برای پرهیزکاران »»

خوب نگاه کنید و سرسری از گفته آن نامه ایست نگزرید چرا ؟

باید خوب بپرسید از این الله چرا میگوید آن نامه ایست یا آن کتابی هست ، با کدام نامه الله قرآن را برابری میکند و چرا نگفته این نامه ایست بجای اینکه بگوید آن نامه ایست از این رو برابری را پیش میاورد و نامه ای برتر از قرآن به میان کشیده میشود ؛

همه این نامه پر از گمان است ولی میگوید نیست گمانی در او ، مگر که باورمند باشد و در باورمندی هیچگونه راستین نیست و تنها باور است و بس همانگونه که خود قرآن میگوید ، برای پرهیزکاران است کسانیکه باید بترسند از چیزی و دوری کنند و باورمند باشند





الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقنَهُم یُنفَقُونَ



«« کسانیکه باورمندند به نهانش و ایستاده اند و نماز میخوانند و از آنچه که روزیشان دادیم خریدی در بخششی میکنند »»



در این نشان براستی دروغ بسیار بزرگ است ، آیا میدانید ؟

خوب نگاه کنید ، عربها پیش از آمدن اسلام همگی میدانند که بت پرست بوده اند . درست است ؟

آری

خوب چرا الله دارد میگوید این راهنمای کسانیست که ایستاده اند و نماز میخوانند ، در آن هنگام عربها بت پرستی می کردند نماز خواندن بلد نبوده اند و نمیدانستند نماز چه هست و پروردگار یکتا را نمی شناختند ؛ این منش ایرانی بوده و هست و در اینجا نشان دست و پنچه سلمان پارسی بخوبی دیده میشود که اوست نویسنده قرآن نه الله ؛

و سپس میگوید از آنچه که ما روزیشان داده ایم ، باز هم این « ما که جم است گفته شده » چرا و همدستان الله چه کسانی هستند ؟





وَ الَّذِینَ یُؤمِینُونَ بِمَآ أُنزِلَ أِلَیکَ وَ مَآ أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ بِالأَخِرَةِ یُوقِنُونَ



«« و کسانی که باورمندند به آنچه به پایین فرستاده شد بر تو و آنچه به پایین فرستاده شد پیش از تو و به رستاخیز پایدارند »»



چه باید گفت از دروغ ، میگوید راهنمایست برای این کسان ، کسانیکه آنچه بر تو و بر پیش از تو پایین فرستاده شده باورمند باشند ، به این دروغ بزرگ پی بردید ؟

آیا قرآن راهنمای برای یهودیان و مسیحیان ؟



أُولَئِکَ عَلَی هُدًی مِنَّ رَّبِهِم وَ أُولَئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ



«« آنانکه از سوی سرورشان راهنما شده اند و آنانکه هستند رستگار »»



اگر الله سرور جهانیان است و به ویژه مسلمانان ، چرا الله دارد میگوید آنانیکه راهنما شده اند از سوی سرورشان . سرور کدام و کی هست که الله دارد از او سخن میگوید

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

تحلیلی بر قسمتهایی از قرآن

سوره نور آیه 6 صفحه 351

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنف...ُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ.

و کسانیکه زنان خود را به زنا متهم میکنند، اگر نتوانند 4 شاهد پیدا کنند میتوانند خود چهار بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است. (این عمل را لعان گویند).

یک مرد میتواند با 4 بار شهادت دادن در راه خدا زنش را متهم به زنا و به احتمال بسیار زیاد محکوم به سنگسار کند
.


سوره توبه آیه 123

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!




سوره انفال آیه 39 صفحه 182

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ .

آنها را بکشید تا ديگر فتنه ای نباشد و دين همه دين خدا گردد پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان را می بيند.

سوره احزاب آیه 61 صفحه 427

مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا.

اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردندو به سختی کشته شوند. ...

سوره مائده آیه 38

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.

و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كردهاند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد و خداوند توانا و حكيم است.



سوره التوبه آیه 28 صفحه 192

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خوش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.

سوره التوبه آیه 29 صفحه 192

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.

کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند. ...

سوره النساء (زنان) آیه 89 صفحه 93

وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا.

دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید تا برابر گردید. پس با هیچ یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند. و اگر سر باز زدند در هرجا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید. ...

سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 12 صفحه 179

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ.

و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.

سورهُ توبه آیه 5 صفحه 188

فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.

سوره توبه آیه 12 صفحه 189

وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ.

اگر پس از بستن پیمان، سوگند خود شکستند و در دین شما طعن زدند، با پیشوایان کفر قتال کنید که ایشان را رسم سوگند نگه داشتن نیست، باشد که از کردار خود باز ایستند. ...

سوره ماده گوساله(بقره) آیه 191 صفحه 31

وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ .

هرجا که آنها را بیابید بکشید و از آنجا که شما را رانده اند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است. .

آیه 5 سوره بقره می گوید کافران را یکسان است بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد ودر ادامه این آیه میگوید قهرخدا بر دلها و گوشها و چشمهای آنها پرده نهاده تا فهم حقایق الهی را نکنند و ایشان را در قیامت عذابی سخت خواهد بود.

طبق این آیه ظهور پیامبران کاری بیهوده و عبث می باشد حال با این پرده ای که خود خدا بر فهمشان زده معلوم نیست به چه جرمی باید به جهنم بروند در آیه 9 همین سوره گفته شده دلهای آنها مریض است پس خدا بر مرض ایشان بیفزاید. چرا این خدای مهربان به جای اینکه مریض خودش را خوب کند او را مریض تر می کند

او خدایی است که همه موجودات زمین را برای شما خلق کرد پس از آن به خلقت آسمان نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به همه چیز داناست. (سوره بقره.آیه28)

نتیجه: اگر همه موجودات برای انسان خلق شدند موجوداتی که میلیونها سال قبل از خلقت انسان نسلشان منقرض شده بود برای چه خلق شدند. از طرفی انسان جوانترین مخلوق می باشد چگونه موجودات دیگر میلیونها و شاید میلیاردها سال زودتر برای او آفریده شدن

و سوُال کنند از تو دربارهُ عادت ماهانه زنان بگو آن رنجی است برای زنان. (سوره بقره.آیه221)

نتیجه:آیا عادت ماهانه چیزی به جز نشان دهنده کار دستگاه تناسلی زنان است و نتیجه طبیعی کارکرد هورمونهای خاص است. آیا مراد از این خونروش رنج برای زنان است. اگر اینطور است خدای بد جنسی داریم

او خداوندی است که شب تار را برای آسایش وروز روشن را مقرر فرمود که در آن نشانه های قدرت خدا برای مردمی که سخن حق را بشنوند پدیدار است. (سوره یونس.آیه66)

نتیجه:آیا خدا نمی داند که در بعضی از جاهای این کرهُ خاکی 6 ماه شب و شش ماه روز است؟

در ضمن واقعا اگه خدا از همچی‌ خبر دارد و واقعا میداند که من چه راهی‌ را خواهم برگزید و انتخاب من چه خواهد بود پس دلیلش از این کار آیا این نبود که آفرادی را که او خلق کرده تا بتوانند همان گونه که خود او می‌خواهد زندگی‌ کنند پادش دهد و آنانی را که او خلق کرده که بر خلاف امر او رفتار کنند (وقتی‌ خودش میدانست که آنان به چه راهی‌ کشیده خواهند شد در صورت خلقت) بسوزاند و سپس نام عادل و رحمان را بر خود گذارد؟ آیا ما میتوانیم خدا را شگفت زده کنیم و بر خلاف آنی‌ که خود او می‌خواهد که انجام دهیم را انجام دهیم؟ پس اگر همهٔ کارهایی که ما انجام میدهیم از پیش تعیین شده است (خدا از قبل از افرینش ما میدانست که بنده‌ای که خود او خلق می‌کند چه خواهد کرد) پس دیگر چرا باید عذابش را ما تحمل کنیم؟

در چندین جای مختلف قرآن نوشته شده که قرآن را ساده نوشتیم تا همگان آن را بفهمند پس در این صورت تفسیر قرآن کار بسیار غلطیست

بنده و برده ای که قادر به هیچ کاری نیست با مرد آزاد که خدا به او رزق نیکو عطا کرده هرگز برابر نیستند. (سوره نحل . آیه 75)

و کس هستند که نمازشان از سرشان بالاتر نمی رود ، اول : برده ای که از نزد ارباب خود فرار کرده باشد مگر آنکه پیش آقایش باز گردد... (حضرت محمد) ( نهج الفصاحه . صفحه 11 )

دو کس هستند که از آنها سخن مگو : مردی که از جماعت دوری گرفته و از پیشوای خود نافرمانی کرده و کنیز یا بنده ای که از ارباب خود گریخته و در حال
فرار ، مرده باشد ... (حضرت محمد) ( نهج الفصاحه . صفحه

آن خدایی که همهُ موجودات عالم را جفت آفریده و برای شما کشتیها و چهار پایان را در آب و خاک مقرر فرمود. (سوره زخرف.آیه12)

نتیجه:اما نه همهُ جانوران عالم جفت نیستند.برای مثال تک سلو لی ها از جمله امیب دارای جنس نروماده نیستند وموجوداتی هستند که هردو سلول نر و ماده را با هم دارند(موجودات هرمافرودیست)
و بسیاری از موجودات دو جنسه هستند و هیچ نیازی به جنس مخالف برای تولید مثل ندارند، مثل حلزون ها، کرم‌های
خاکی و چندین و چند موجود زنده دیگر

در کدام مذهب برابری زن و مرد بر مدار آلت تناسلی شان سفر میکند؟مثلا" اگر دختر مسلمانی احساس کند مردیست در بدن یک زن ،و برود تهران با عمل جراحی مرد شود با اضافه کردن یک هسته خرما ناگهان حقوق اسلامی اش دو برابر میشود؟ دیگر نه حجاب لازم دارد نه شهادتش نصف مرد است ...و گویا حقوق اسلامی در همان هسته خرمای اضافی ست!!!
و بر عکس اگر مردی بخواهد زن شود ناگهان حقوق اسلامی اش نصف میشود باید حجاب بر سر نهد و شهادتش نصف میشود.
اخلاقیات مطلق در ادیان شامل چه چیزهایی‌ میشوند؟ سنگسار به خاطر زنا؟ شلاق برای نوشیدن مشروب؟ قطعه دست برای دزدی؟ مرد سالاری؟ کمتر بودن حقوق دیگر ادیان؟ نفرت بین افراد متدین و بی‌ خدا؟ لذت کشتن کافر و توقع پاداش در آن دنیا؟ همخوابی با دختر بچه ۹ ساله؟ مرگ برای ترک دین؟ اینها همه نمونه‌هایی‌ از اخلاق مطلق بر پایه دین هستند!

شما میرید توی انجیل و قرآن دنبال آیه هایی میگردید که به معیار اخلاقیات جامعه پذیرفتنی است و بعد می گید این رو ببین! این دینه!

و سپس تمامی‌ قوانین دین را که از خشونت، نفرت، وحشیگری انسان و نا آگاهی‌ انسانی‌ سرچشمه گرفته اند را کنار می‌زنیم و یا سعی‌ می‌کنیم با بازی با کلمات آنان را کمرنگ کنیم و یا با حیله به خورد انسانها دهیم که چنین بود و چنان است و با آپدیت کردن کتاب‌های آسمانی مغز‌های بسیاری را از دانستن حقیقت محروم می‌کنیم.

آیا حکم سنگسار انسانیست؟ آیا چنین مجازات بیرحمانه و کثیفی خداییست؟ یا تازیانه برای مصرف مشروب؟ آیا شما میدانید که تنبیهات فیزیکی‌ چقدر تاثیر منفی‌ بر روان یک انسان
میگذارند؟

البته تعجب هم ندارد وقتی‌ شک و تردید جزو گناهان کبیره حساب شوند، چون خالقین و تکثیر کنندگان ادیان از کنجکاوی و آگاهی‌ انسانها بیزار بوده اند.



ممکن است اين تصورات ما از اسلام و مسلمانان برای اکثريت مسلمانان بی‌انصافی باشد؛ ولی اين تصورات ساخته و پرداخته‌ی ذهن ما هم نيست، زيرا اسلامی که خود را به عنوان دين صلح معرفی می‌کند، هيچ‌گونه تصوير صلح‌جويانه‌ای از خود ارايه نمی‌دهد. ظاهرا- اگر بخواهيم محتاطانه بيان کنيم- اسلام در رابطه با کفار، چه در صفوف خود و چه در صفوف اديان ديگر، کشش معينی به خشونت دارد





با جسارت وجود خدا را به پرسش بگير، چرا كه اگر خدايي باشد، بايد کنجکاوی، شک و خرد را بيش از ترس كوركورانه ارج نهد
توماس جفرسون

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

ماهیت عدالت در اسلام

مردم ایران، مانند مردمان دیگر کشورهای جهان، نیاز به آزادی و دادگری دارند که بتوانند بدون ترس اندیشه‌ی خود را بازگو کنند. شهروندان تنها در برخورد و پیوند اندیشه‌ها می‌توانند از دشواری‌های اجتماع خود بکاهند. مردمی که از بازگو کردن اندیشه‌ی خود می‌ترسند در دروغ پرورده می‌شوند و برای برآوردن نیازهای زندگی دانش و توان خود را در اختیار و در سوی نیروی حاکم می‌گذارند. به زبانی دیگر با گسترش ترس از گسترش اندیشه‌ی آزاد کاسته و بر نیروی زورگویان افزوده می‌شود.
در سیاهی‌ی ترس مردم نمی‌توانند به بن‌مایه‌ی ارزش‌های اجتماعی پی ببرند. در زیر فشار ترس سود یا زیان پدیده‌های اجتماعی آشگار نمی‌شوند و مردم نمی‌توانند به درستی آرمان‌های خود را بشناسند. از این روی فرهنگ چنین مردمی از تپش بازمی‌ماند و آنها پیوسته فریب می‌خورند ولی کمتر از شکست‌های خود می‌آموزند.
در درازای هزار و چهارسد سال، که اسلام بر مردم ایران حکم می‌راند، پدیده‌ی ترس با همه‌ی بخش‌های زندگانی‌ی آنها آمیخته شده است. آنان که در ترس زیست دارند به دروغ پناه ‌می‌برند تا ترس خود را پنهان کنند. این مردمان، که در زندان ترس گرفتارند، دروغ را ابزار پیشرفت و کلید گشایش دشواری‌های خود می‌پندارند. این است که برخی از ایرانیان گشایش تنگی‌‌ها و درمان دردهای اجتماعی را به امام زمان، که به دروغ خلق کرده‌اند، واگذار می‌کنند تا از ننگی که در آن شناور هستند شرمنده نباشند.
متولیان اسلام در سرزمین ایران ترس می‌کارند، مردم دروغ دُرو می‌کنند و فریب می‌خورند. این مردم حتا سخنان رسول الله و اوامر الله را به دروغ برمی‌گردانند تا خود را فریب ‌دهند. الله خود را رحمان و رحیم نامیده است زیرا او گاهگاهی از عذاب و مجازاتی که برای مخلوق خود مهیا ساخته است می‌کاهد. گاهی هم از مجازات‌های سخت چشم می‌پوشد پس او غفور است. ولی الله هیچگاه بخشند و مهربان نیست، او مالک جهنم است، که پیکر انسان و مس گداخته را برای آتش‌گیره‌‌ی دوزخ به کار می‌برد.
ابر، زمین، خورشید و هوا، که از سرشت و هستی‌ی خود بر جانداران می‌افشانند، بخشنده هستند. با وجود اینکه هستی‌ی انسان از همین پدیده‌های بخشنده پیدایش یافته است ولی انسان خردمند فرمانبردار این پدیده‌ها نیست.
الله پیوسته با تهدید و عذاب از مردمان عبادت، اطاعت، جهاد و زکات می‌خواهد. او به راستی چیزی، که از خودش باشد، به جز ادعا ندارد که به کسی ببخشد بلکه او محتاج بخشش مسلمانان است. دیگر اینکه الله از هرگونه احساسات انسانی یه دور است. پدیده‌های مهر، شادمانی، خشم، کینه و ترس از ویژگی‌های مخلوق او هستند. پس الله نمی‌تواند مهربان باشد.
با اینکه معیارهای انبوه مردم ایران آگاهانه یا ناخودآگاه به احکام اسلامی آمیخته شده‌اند ولی مردم ما از اوامر الله بی‌خبرند و او را به نیکی‌هایی که خود دوست دارند متهم می‌کنند. الله کسانی که به دروغ صفتی را به او نسبت دهند لعنت می‌کند و آنها را به عذابی سخت گرفتار خواهد ساخت.
برای روشن شدن گفتار به مفهوم پدیده‌ی "عدالت" در اسلام می‌پردازیم.البته مفهوم "عدالت اسلامی" در عذاب‌هایی، که الله برای دگراندیشان (کافران) مهیا ساخته است، به روشنی نمایان می‌شود.
الله، در ۱۱۴ سوره‌ی قرآن بیش از چهارسد بار، مردمان را از عذاب‌های سنگین می‌ترساند. بیشتر عذاب‌های سخت برای کسانی فراهم شده‌اند که ایمان نیاورده‌اند یا از اوامرالله سرپیچی می‌کنند. البته سخت‌ترین مجازات‌ها برای کسانی است که گفتار رسول او را باور نمی‌کنند. یعنی در نزد الله آزادانه اندیشیدن به ویژه خردمندانه اندیشه کردن کفر شمرده می‌شود و دردناک‌ترین عذاب‌ها برای کسانی فراهم شده است که اندیشمند باشند.
این آیات، که از مجازات دگراندیشان سخن می‌گویند، به آن گونه ترس آور هستند که انبوهی از مردمان را به پذیرفتن پستی، خفت، بردگی و احکام انسان ستیزی وادار می‌کنند. آیات عذاب، که بیشتر آنها یکنواخت و همسان و همسنگ هستند، نیروی اندیشه را در انسان می‌خشکانند. از این روی تنها به بخش اندکی از این آیات، که ماهیت حکومت اسلامی را آشگار می‌کنند، اشاره می‌کنم‌. شاید مفهوم "مهرورزی در اسلام"، برای برخی از مسلمانان که از شناختن ویژگی‌های الله پرهیز می‌کنند، روشن بشود.
سوره ۲، البقره،
آیه ۷ : الله بر دلها و بر گوش کافران مهر نهاده‏، و بر چشمهایشان پرده‏ای کشیده است و آنان را به عذابی بزرگ می‌آزارد. (مگر مردم آزاری به جز این است)
آیه ۵۹ : آنگاه که ستم ورزیدند، سخن را به چیزی جز آنچه به آنان گفته شده بود، تبدیل کردند؛ پس بر سر ستمکاران به کیفر نافرمانیشان عذابی از آسمان فرو فرستادیم‏. ( پس مفسرین راستین همیشه وجود داشته‌اند)
آیه ٨۶ : ایشان کسانی هستند که زندگانی دنیا را به بهای آخرت خریدند؛ از این روی عذاب آنها کاسته نشود و یاری نیابند. (مانند حافظ که روضه‌ی رضوان را به جوی نمی‌خرد)
آیه ۲٨۴ : آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن الله است‏؛ و آنچه را که در دل دارید آشکار کنید یا پنهان دارید، الله از شما حساب پس خواهد گرفت، آنگاه هر کس را که بخواهد می‏آمرزد و هر کس را که بخواهد عذاب می‏کند؛ و الله بر هر کاری تواناست‏. (ولی با اجازه‌ی امام شیعیان)

روشن است که توانایی و زور الله از گسترش ترس در مردم می‌رویند و الله حقانیت خود را با زور پیروان، که از ترس به هم پیوسته‌اند، بر همگان تحمیل می‌کند. در این آیات سخن از زشتکاری یا نیکوکاری نیست؛ زیرا الله عذاب را به دلخواه بر هرکس که بخواهد وارد می‌آورد.
حکومت در میان مسلمانان درست بر اساس حاکمیت الله بنا شده است. مردم مسلمان چنین شیوه‌ی ستمکارانه‌ای را زشت نمی‌دانند. زیرا هر زشتکاری، که از الله سربزند، در آن حکمتی می‌پندارند که انسان آن را نمی‌داند. از این روی حکومت‌های اسلامی مشروعیت ستم کردن را از الله گرفته‌اند؛ آنها نیازی ندارند که حکمت ستمکاری‌ی خود را بر مردم روشن کنند. زیرا در بینش اسلامی انسان نادان است او اجازه ندارد و نمی‌تواند به رازهای حکمت پی‌ببرد.
سوره ٣، آل عمران،
آیه ۴ : پیش از این فرستاده شده است، کسانی که به آیات قرآن کافر شدند، آنها کیفر شدیدی دارند و الله توانا و صاحب انتقام است‏. (حکومت اسلامی، انتقام جویی خود را، از الله یاد گرفته است)
آیه ۵۶: امّا کافران را سخت عذاب کنیم در دنیا و در آخرت‏ و برای آنها هیچ یاوری نیست‏. (به ویژه در حکومت اسلامی)
آیه ۹۱ : کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه زمینی را پر از طلا کفّاره بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد؛ و برای آنان‏، مجازاتِ دردناک است‏؛ و هیچ یاوری نخواهند داشت. (مگر مردگان هم کفاره می‌دهند؟)
آیه ۱۷۷ : کسانی کفر را به جای ایمان خریده اند، به الله هیچ زیانی نمی‏رسانند؛ آنها را مجازات دردناکی برسد. (نیش عقرب نه از ره کین است)
سوره ۴، النساء،
آیه ۱۴ : و آن کس که از اوامر الله و رسولش سرپیچی کند و از احکام او بگذرد، او را در آتشی جاودانه وارد می‏کند؛ و برای او مجازات خوارکننده‏ای است‏. (پس شافع محشر چه کاره است؟)
آیه ٨۴ : پس بکش در راه الله ، و مومنان را بر این تشویق کن، تو پاسخگوی نیستی! باشد که الله از قدرت کافران جلوگیری کند، الله قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناکتر است‏. (اکنون به مومنان می‌گویند: تروریست‌های اسلامی)
آیه ۱۵۱ : آنها گروه کافرانند؛ به حقیقت برای آنها مجازات خوارکننده‏ای فراهم ساخته‏ایم‏. (دستت درد نکنه)
سوره ۵، المائده،
آیه ٣۶: اگر تمام آنچه روی زمین است و همانند آن‏ مال کافران باشد و بخواهند، با آنها، کیفر روز قیامت را بخرند، از آنان پذیرفته نخواهد شد؛ و دردناک مجازات خواهند شد‏. (ولی مسلمانان می‌توانند خیلی ارزان قیامت را بخرند)
آیه ۷٣ : آنها که گفتند: (الله، یکی از سه خداست‏) بیقین کافر شدند؛ الله یگانه معبودی است؛ و اگر از آنچه می‏گویند دست بر ندارند، عذاب دردناکی بر آنها خواهد رسید. (اگر پاپ دل شیر هم داشته باشد عقیده‌ی خود را بازگو نمی‌کند)
آیه ۱۱۵ : الله گفت: اگر بر آنچه که برشما فرود آورده ام کافر شوید، شما را آن چنان عذاب دهم که احدی از جهانیان را چنان عذاب نکرده باشم‏. (پس بیشتر مسلمانان جهان کافر شدند که عذاب می‌کشند؟)

الله در قرآن سدها بار کافران را به عذابی دردناک تهدید کرده است. کافر کسی است که به اسلام ایمان ندارد. یهودها و مسیحی‌ها هم کافر هستند. شگفتی در این است که مسلمانان نه تنها از این آیات شرمی ندارند بلکه الله را با همین ویژگی‌ها عادل می‌پندارند. بر همین اساس است که مسلمانان پیشوایان خود را برای کشتار دگراندیشان در راه الله ستایش می‌کنند و خودشان هم به ریختن خون کفار افتخار دارند.
اگر روشنفکران ما اندکی در مورد ماهیت الله، که در آیات قرآن نمایان است، اندیشه کنند خواهند دانست که در حکومت اسلامی شکنجه دادن و کشتن دگراندیشان اجرای عدالت الاهی است. در این احکام هر کس که ورای اوامر الله اندیشه کند کافر است و اندیشه‌ کردن کافر، محارب با الله شمرده می‌شود، مجازات کافر در این دنیا اعدام است.
در این آیات دیده می‌شود که کردار کافران معیار سنجش عذاب و مجازات آنها نیست، یعنی نیازی نیست که کافر با اسلام دشمنی داشته باشد یا کاری برخلاف احکام انجام دهد بلکه هر کافری که به اسلام ایمان نیاورد به سختی عذاب خواهد کشید و مجازات می‌شود. در برابر الله کافرانی هم که کرداری همسان و همسو با احکام اسلام داشته باشند(بسان یهودی‌ها) باز هم سزاوار عذاب هستند. ( البته در سوره‌ی توبه، آیه‌ ۲۹ آمده است: بکشید کسانی را که به الله و احکام (...) او ایمان ندارند, همچنین آن د سته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذ یرفتند؛ مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه بپردازند.)
آیا آزادیخواهان می‌توانند اوامر الله را در مورد کافران (دگراندیشان) بپذیرند یا از شنیدن چنین گفتاری، که از گسترش اندیشه جلوگیری می‌کند، بر خود می‌لرزند و شرمنده می‌شوند. اگر کسی اوامر خشمناک الله را بپذیرد، پس او خود ستمکار است، نمی‌تواند آزدیخواه باشد. اگر کسی آزادیخواه باشد، او آیات خشمآور الله را رد می‌کند، پس الله و والیان الله برای او عذابی دردناک مهیا می‌سازند. کسانی که گرگ را در خانواده‌ی خود پرورش می‌دهند باید بدانند که سرانجام گرگ زاده گرگ خواهد شد.
نمونه‌: جهادگران طالبان و بن لادن از پرورش یافتگان آمریکا هستند، که آمریکا آنها را برای جهاد با سربازان شوروی آموزش داده است، ولی می‌بینیم که مجاهدین اسلام در راه الله بر ضد پروردگار خود هم جهاد می‌کنند.
گرچه در اسلام انسان با الله همسرشت نیست ولی مسلمانان به کردار ویژگی‌های الله را به کار می‌برند.
سوره ۶ الانعام،
آیه ۴٣ : چرا هنگامی که ما آنها را عذاب دادیم زاری نکردند؟! بلکه دلهای آنها سخت شد و هر کاری که می‌کردند، شیطان‏ آنرا زیبا جلوه می‌داد. (چرا زور الله به شیطان نمی‌رسد؟)
آیه ۴۹ : و آنها که آیات ما را دروغ پنداشتند، برای این گناه عذاب خواهند کشید. (در زیر شکنجه توبه می‌کنند)
آیه ۱۲۵ : آن کس را که الله بخواهد سینه‏اش را برای اسلام‏، گشاده می سازد؛ و آن کس را که گمراه بخواهد، سینه‏اش را آنچنان تنگ می‏کند که گویا او به آسمان پر می‌کشد، به این گونه الله پلید می سازد، کسانی که ایمان نمی‏آورند. (پس معراج از تنگ دلی پدیدار می‌شود؟)
سوره ۷ الاعراف،
آیه ۴ : چه بسیار شهرها را ویران کردیم،عذاب ما، شب‏هنگام‏، یا درهنگام خواب نیمروز، بر آنها وارد آمد.
آیه ۹۷ : آیا اهل آبادیها، هنگام خواب ایمنی خواهند داشت، زمانی که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بیاید. (به این می‌گویند: عدالت در اسلام)
سوره ٨ الانفال،
آیه ۱٣ : برای این که آنها با الله و رسولش لجاجت کردند و هر کس با الله و رسولش لجاجت کند، الله شدید العقاب است. (هر کس که زیر بار نرفت لجباز است؟)
سوره ۹ التوبه،
آیه ۱۴ : بکشید آنان را تا الله آنها را به دست شما عذاب دهد و رسوا سازد، و بر قلب شما مرهم نهد شما را شفا بخشد. (پس در حکومت اسلامی خیلی یدالله داریم)
سوره ۱۷ بنی اسرآییل،
آیه ۱۰ : و آنها که به قیامت ایمان نمی‏آورند، برای آنان عذاب دردناکی آماده ساخته‏ایم‏. (اگر ایمان بیاورند چی؟)
سوره ۲۰ طه،
آیه ۴٨ : به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که انکار کند و سرپیچی نماید. (پس راهی به جز تسلیم نیست)
آیه ۱۲۷ : و همچنین جزا می‏دهیم کسی را که با سرسختی به آیات الاهی ایمان نیاورد! و نیز عذاب آخرت‏ شدیدتر و پایدارتر است. (لعنت و رحمت الله برای کافر چه مفهومی دارد؟)

در این آیات و سدها آیات دیگر در قرآن، سخن از عذاب دادن به کسانی است که ایمان نمی‌آورند، سخن از سوختن اندیشه‌ی انسان است که او باید از اوامر الله بدون چون و چرا اطاعت کند. چون خرد انسان ناراستی و نادرستی را نمی‌پذیرد؛ این است که فقها و علمای اسلامی می‌کوشند تا همه‌ی خشمی که الله بر مردمان وارد می‌سازد "عقلانی" تفسیر کنند. بازده‌ی همه‌ی تعبیر و تفسیرها این است: هرآنکس که خفت بردگی را بپذیرد عاقل و مسلمان است، آن کس که خردمندانه بیندیشد جاهل و کافر شمرده می‌شود.
کسانی که ادعا دارند که: "الا اکراهَ فی الدّین" به مفهومی است که هر کس آزاد است اسلام را بپذیرد یا رد کند؛ این کسان اگر دروغگو نباشند خودفریبند. در سوره البقره، آیه ۲۵۶ می‌گوید: در کار دین اکراهی نیست‏؛ زیرا که راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است‏.
به درستی از آیات دیگر آشگار می‌شود که هر مسلمان باید، یعنی مجبور است، اسلام را به آنگونه که امر شده است بپذیرد و در ایمان او نباید هیچ اکراهی وجود داشته باشد. اگر در ایمان کسی اکراهی باشد او کافر است و مجازات می‌شود. هیچ اکراهی نیست چون، از دیدگاه رسول الله، همه چیز روشن بیان شده است.
سوره ۲۲ الحج،
آیه ۲۲ : هر آن گاه که آنها بخواهند از عذاب دوزخ خارج شوند، باز پس رانده می‌شوند؛ پس بچشید عذاب آتش را.
آیه ۵۷ : و کسانی که کفر کردند و آیات ما را دروغ شمردند، برای آنها عذاب خوارکننده‏ای فراهم است.
سوره ۲٣ المومنون،
آیه ۷۶ : آنها را به عذابی سخت گرفتار ساختیم، ولی آنها نه الله را ستوند و نه به زاری پرداختند.
سوره ٣۵ فاطر،
آیه ٣۶ : کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست‏؛ نه به مردن آنها امر میدهیم و نه چیزی از عذابش از آنان کاسته می‏شود، ما این گونه هر کافران را جزا می‏دهیم.
سوره ۶۵ الطلاق،
آیه ٨ : چه بسیار(مردم) آبادیها که از فرمان الله و رسولانش سرپیچی کردند و ما بشدّت از آنها حساب پس گرفتیم و به مجازات کم‏نظیری گرفتار ساختیم.

سامان هر کشوری آیینه‌ی تصور مردم همان کشور از آفرینش است. حکومت اسلامی در ایران تصویر خالقی است که در ذهن مردم ایران نگاشته شده است. این مردم پذیرفته‌اند که کسانی به جای الله، خلیفه، می‌تواند بر آنها حکمرانی کند و آنها اجازه ندارند از فرمان او سرپیچی کنند. این است که نادان پروران حکومت پیوسته کردار و دستورات ولایت فقیه را ستایش می‌کنند و اندیشه‌ی همگان را از شناخت راستی بازمی‌دارند. این است که سرکردگان حکومت اسلامی بدون شرم وظایفی بر مردم می‌گذارند و مردم ناآگاهانه بدون ننگ آن اوامر را اجرا می‌کنند.
نخست سرکرده‌ی حکومت می‌گوید که "ما" چه می‌خوهیم یا چه نمی‌خواهیم و نوکران الله هم آن گفته را ستایش می‌کنند، سپس برخی از مردم برای سودجویی بیعت خود را آشگار و برخی از ترس چماقداران به نوازش اسلامفروشان دیگر می‌پرازند.
کسانی که اجازه ندارند حتا پوشاک یا همسر خود را آزادانه برگزینند چگونه می‌توانند فریاد بزنند: "انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست". آیا این کسان تا کنون ندانسته‌اند که آزادانه اندیشه کردن، بدون ترس سخن گفتن، حقی است که با هر انسانی زاییده می‌شود. ولی این حق مسلم انسان از ایرانیان گرفته شده است.

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

برای مذهبیون زمان ایستاده است

فکر می کنید اندیشه یک مسلمان یا یک یهودی یا یک مسیحی ارتودکس چقدر با اندیشه انسانی که در 6 هزار سال پیش زندگی می کرده است ، تفاوت دارد؟ آیا می دانید اسلام که به قول مسلمین پیشرفته ترین دین است و به خاطر بلوغ فکری بشر بی نیاز به دین دیگری است، چقدر با یهودیت ، مسیحیت یا آتش پرستی و مرده پرستی تفاوت دارد؟
هزاران سال پیش وقتی مذهب در شکل بسیار ابتدائی نیاپرستی (پرستش روح مردگان)بود ،مذهب برای تمام شئون زندگی انسانها تصمیم می گرفت.مردم برای شادی روح رفتگان آتشی روشن می کردند و پسر بزرگ خانواده مسئول بود که همیشه آتش را روشن نگه دارد تا روح مردگان راضی و خشنود باشد.البته خشنود کردن روح مردگان به این سبب بود که روح دست از آزار و اذیت بردارد . زیرا اگر مردگان از طعام و شرابی که به آتش می دادند بهره مند نمی شدند ، بیم آن می رفت که به آزار زنده ها بپردازند.زنا امری ناپسند بود و با مرگ مجازات می شد ، چون نگهداری از آتش بعهده پسر بود و پسر حاصل از زنا از پشت مرد خانواده نبود تا پس از مرگ بتواند آتش را محافظت کند.محدوده ای که خانواده ها را از یکدیگر جدا می کرد ، فقط به این دلیل بود که چشم بیگانگان به آتش خانه نیفتد.پدر که مسئول انجام امور مذهبی بود و در حقیقت، آینه تمام نمای مذهب خانوادگی بود ، برای همه امور تصمیم می گرفت. چه پسر و چه دختر باید با اجازه او و با شخصی که او انتخاب می کرد ، ازدواج می کردند.درست کردن شراب ، اقدام به جنگ ، اقدام به صلح ، ساخت شهر ، همه و همه با انجام مراسمی مذهبی صورت می گرفت تا مبادا خدایان رنجیده خاطر گردند. فرزندان ، همسران و بردگان همه از اموال پدر خانواده محسوب می شدند. چون پدر نگهدارنده آتش بود ، تمام این امتیازات را دین خانوادگی به او اعطا می کرد.پس از مدتی خدایان مادی ظاهر شدند و بازهم چون سرطانی بر تمام شئون زندگی انسانها سایه افکندند.وقتی انسانها به انگیزه رویدادهایی چون زلزله و باران و طوفان و غیره پی بردند ، باز هم مذهب را از سرزمین ذهن خود بیرون نرادند و این دیو بدنهاد به شکل دیگری همچنان به فرمانروایی خود ادامه داد. الان نیز که در قرن بیست و یکم هستیم عده ای همچنان به مذهب اجازه می دهند که در تمام عرصه زندگی ایشان جولان بزند و طوق اسارت را برگردنشان بنهد.آنچنان مذهب بر آنها سلطه دارد که نمی توانند باور کنند ، که این مذهب روزی به دست خود آنها برای ترس از مردگان این همه بند به دست و پای آنها بسته است.آنها هرگز نمی توانند بپذیرند که مذهب از نیاز و ترس ریشه گرفته است.شکل و صورت قوانین مذهبی از گذشته تا کنون بسیار تغییر کرده است. خدا که روزی روح مرده بود ، بعد ها جای خود را به آتش داد و بعد به خداهای گوناگونی مثل ژوپیتر ، دیانا ، آتنا، زئوس و غیره تغییر یافت و بعد مثل یهوه ، روح القدس یا الله نادیدنی شد؛ اما انسان مذهبی تغییر نکرد. او هنوز هم مثل انسان سه هزار سال پیش می اندیشد.انگار که زمان برای او ایستاده است.اکنون خدا برای او روح مرده یا آتش نیست. خدایش تغییر کرده است، اما هنوز در هراس است که مبادا کردار او الله یا روح القدس یا یهوه را خشمگین کند و او را به عذاب همیشگی گرفتار کند. برای همین از نوزادی تا مرگ ، باز هم مذهب دست از سرش بر نمی دارد و می خواهد به جای خرد او برایش تصمیم بگیرد.یک انسان مذهبی را اگر با ماشین زمان به عقب برگردانی و به چهار هزار سال پیش ببری ، هرگز احساس ناراحتی نمی کند. جوهر اندیشه یک دیندار هیچ سنخیتی با پویایی ندارد. در هزاران سال پیش پدر خانواده مسئول بود برای خدایان قربانی کند، اکنون هم مراسم قربانی برای الله در مراسم حج وجود دارد.
در هزاران سال پیش هر مرده ای مقام خدایی می یافت و پدر خانواده در آتشی که در خانه برپا شده بود ، طعام می ریخت تا مرده را شاد کند. یا سالی چند بار در قبرستان بر روی گورها غذا می گذاشتند. هنوز هم وقتی کسی می میرد ، بر روی قبرش در مراسم چهلم و هفته و غیره ، غذا یی مثل عدس پلو و حلوا می گذارند.از آن گذشته هنوز بعضی از مرده ها به مقام خدایی می رسند و برای بر طرف شدن مشکلاتشان به روح آن مرده نذر و نیاز می دهند ، گوسفند قربانی می کنند ، آش می پزند ، شله زرد و پلوی نذری می پزند ، تا روح آن مرده مشکلاتشان را بگشاید.
هنوز هم زن و فرزند اموال مرد حساب می شوند و در صورتی که دختر یا پسری به دست کسی کشته شود ، پول خون او را به پدرش می دهند.در صورتی که پول خون هرگز نمی تواند ریشه جرایمی مثل قتل را در جامعه بخشکاند.
هنوز هم اگر از مذهبیون بپرسید چرا یک مرد تا 4 زن می تواند داشته باشد ، اما زنان نمی توانند به جز یک شوهر داشته باشند ، در پاسخ می گویند، چون اگر زن با مردان مختلفی باشد ، معلوم نمی شود که فرزند او از کدام مرد است.هر چند که دیگر نیازی نیست فرزندی از پشت مرد خانواده باشد تا آتش را نگه دارد ، اما زشتی زنا در نگر مذهبیون به همان دلیلیست که هزاران سال پیش مذهبیون به خاطر حفظ آتش به آن معتقد بودند.
خلاصه به هر آیین مذهبی که نگاه کنید ، می بینید که هنوز از نظر محتوی به قوانین سالهای نیاپرستی شباهت دارد ، فقط از نظر ظاهری تفاوت کرده است.آتش جای خود را به الله یا یهوه یا روح القدس داده است.گویی که جویبار اندیشه ی مذهبیان یخ بسته است و توان رفتن به جلو ندارد. یکجا ایستاده اند.
حتی اگر به فکر تحولی باشند ، آن را در چهارچوب دین می جویند. به زعم اینگونه افراد مثلاً یک فقیه می تواند خوش فکر باشد و دیگری بدفکر.غافل از اینکه کسی که در چهارچوب دین فکر می کند ، هرگز صاحب اندیشه نیست که بخواهیم او را خوش فکر بنامیم. خیلی اشتباه است که ما فکر کنیم اسلام قوانینی است که به 1400 سال پیش تعلق دارد.خیلی اشتباه هست که فکر کنیم یک مسلمان به مراسم 1400 سال پیش دل بسته است. این آیینهای مذهبی بسیار کهن تر از هزار و چهارصد سال هستند.همه آیینهای مذهبی بن و ریشه ای بسیار کهن دارند که در ظاهر تغییر کرده اند ، اما وقتی درون آنها را کنکاش می کنی و با تمدن مردم قدیم مقایسه می کنی ، متوجه می شوی که زمان برای مذهبیون ایستاده است.( در این ارتباط می توانید به کتاب تمدن قدیم نوشته فوستل دوکولانژ ، ترجمه نصرالله فلسفی مراجعه کنید)
برای انسانی که زنجیر مذهب را پاره کرده است، دکتر سروش، مطهری ، صانعی و کدیور ، فرقی با مولایان منبر 5 تومانی قدیم ندارند. چون دینداری با پویایی سرسازش ندارد. اینها هرگز به فکر نجات انسان نبوده اند، بلکه تلاش برای نجات دین می کنند.در کلامی ساده تر هنوز یخهای ذهنشان آب نشده است.فقط به جای عبادت آتش ، الله را برگزیده اند . البته برای فریب مردم سعی می کنند این عفریته را بزک کنند.
آیا با توجه به ماهیت ایستایی ذهن دینداران ، می توان امیدوار بود که کسانی به اسم روشنفکری دینی بتوانند دین را با دنیای مدرن وفق بدهند؟اصلاً دین به خاطر ماهیت ایستایی خویش می تواند با دنیای مدرن سازگار باشد؟
شخصی می گفت شما شمشیر را از رو بسته اید و با صحبت در مورد اسلام با عواطف مردم بازی می کنید.آیا می توان در مورد اسلام سکوت کرد و فقط هدف را بر روی مبارزه با جمهوری اسلامی گذاشت و آن وقت انتظار داشت از دامن زنی که شله زرد تقدیم روح حسین می کند ، ناگهان فرزندی بدنیا عرضه شود که به همسایه یهودی خود به اندازه عموی شیعه خود عشق می ورزد؟آیا ذهن فریز شده می تواند درست تصمیم بگیرد که ما کاری به انجماد مغزش نداشته باشیم و فقط به فکر دردهایی باشیم که جمهوری اسلامی بر او تحمیل کرده است؟آیا جمهوری اسلامی حاصل همین ذهنهای فریز شده نیست؟ آیا بدون روشنگری در مورد اسلام می توان امیدوار بود که در آینده هرگز دچار چنین طاعونی نخواهیم شد؟
به نگر من مبارزه با جمهوری اسلامی و مبارزه با اسلام باید در کنار هم باشد.تا مردم به ماهیت واقعی دین پی نبرند، فکر ایران آباد توهمی بیش نخواهد بود.

۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

پرفسور هاوکینز: هستی توسط خدا ساخته نشده است / چرا خداباوران عقیده به برتری دین بر دانش را دارند ؟!/تفاوت دانش و دین

پرفسور استفان هاوکینز، کسی که تا سال 2009 که ریاست بخش ریاضی کمبریج را به عهده داشت ( این کرسی زمانی در اختیار نیوتن بوده است) و کسی که بسیاری عقیده دارند او بزرگترین فیزیکدان زمان است و او را انشتین زمانه لقب داده اند، در کتاب جدیدش گفته است که هستی توسط خدا ساخته نشده است.


پرفسور هاوکینز، معروف ترین فیزیکدان انگلیسی عقیده اسحاق نیوتن را مبنی بر لزوم طراحی هستی توسط خدا به چالش کشیده است.

پرفسور هاوکینز اضافه کرده است : در تئوری ساخته شدن هستی، جایی برای خدا نیست!



البته که پرفسور هاوکینز بر اساس درک منحصر به فرد خود از فیزیک نظری ، این سخن را بر زبان رانده است و البته که می دانیم پشت چنین سخنی، نگرشی یکتا به هستی وجود دارد.



البته منطق حکم می کند کسانی که مدعی وجود خدا هستند ، دلایل خود را بیاورند، نه اینکه مخالفان وجود خدا بدنبال دلیل بگردند !

برتراند راسل در مثال زیبای خود معروف به قوری چای راسل، می گوید:


اگر من مدعی می‌شدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید می‌گردد، هیچ کس قادر نبود مدعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم می‌بود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قوی ترین تلسکوپ‌ها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش می‌رفتم که می‌گفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم می‌شدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ می‌پرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو می‌کردند، تردید در وجود آن نشانه نامتعارف بودن تلقی می‌شد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید می‌فرستادند.


مهمترین و محکم ترین دلیلی که برای وجود خدا از طرف خداباوران ذکر شده است، این است که :(برای ساختن هر چیزی نیاز به یک خالق است، خالق ما و هستی پس باید یک خدایی باشد)

البته که جواب این دلیل بچه گانه این است که: پس خالق خدا کیست؟! اگر خدا خالقی دارد، ما مایل به پرستش او هستیم و اگر خالقی ندارد و همینجوری (!) به وجود آمده است، پس دنیا نیز بدون خالق ساخته شده است.

چرا خدایی که اینقدر توانا است، عاجز از فرستادن یک پیامبر جدید است؟ چرا تمام معجزه ها در زمانی رخ داده است که وسایل فیلم برداری و ضبط واقعه نبوده است؟!

البته که در تاریخ بشر بعد از دوران غار نشینی و آغاز به کشاورزی، افرادی شیاد با معرفی خود به نام جادوگر اقدام به فریفتن انسان ها می کردند و در نتیجه خود زندگی راحتی می داشتند، البته بعد از مدتی و پیشرفت جامعه، جامعه تاب این کلاه برداری را نیاورد و این انسان های شیاد، جای خود را به پیامبران دادند، پیامبرانی که می گفتند:

یک نفر در آسمان است، او بسیار قدرتمند است، همه شما را ساخته است و از شما می خواهد به دستورات او عمل کنید. هزاران نفر در طول تاریخ ادعای پیامبری را کرده اند و البته معدودی از آنان موفق شده اند که جایگاهی پیدا کنند.

براستی چگونه است که محمد با یک خر (!) می توانست به فرمان و قدرت خدا تا آسمان هفتم برود ، اما این خدا قادر نیست الان یک معجزه کند تا ما ببینم که واقعا وجود دارد !؟

ادیان بنا شده بر داستان های وهم گونه ای از هزاران سال پیش هستند، بسیاری از این داستانها، سینه به سینه نقل شده است و در این میان تغییرات بسیار یافته است. بسیاری از این قصه ها، با عقل و منطق جور در نمی آید؛ اما خداباوران با چشمانی بسته آنرا می پذیرند و حاضر به فکر کردن در اینباره نیز نیستند.

در اسلام اگر بر هر کدام از این قصه ها نیز شک کنی، با مجازات مرگ روبرو می شوید ، چرا که مرتد خواهید بود.

اما دانش اساسش بر تفکر دوباره، شک کردن بر همه چیز، داشتن شواهد کافی برای ادعا و آزمایش چندباره بنا شده است. لذا می توان هم بر یافته های دانش هم اعتماد نسبی داشت و هم بی هیچ گناهی بر آن شک کرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

قرآن واقعا معجزه است !!!

1ـ تنها کتاب مذهبی ا ست که توسط ميليون ها مسلمان بدون فهميدن کلمه ای ازآن، بزبان عربی وغالبأ از حقظ قرائت می شود.

2ـ تنها کتابی است که با وجود تعدد تناقضات و خلاف گوئی ها، سخنان تکراری و زائد و غلطهای فاحش، اکثر مسلمانان حتی جرات بزبان آوردن اين کاستی ها را نداشته چرا که بلافاصله گناهکارمحسوب می شوند.

3ـ تنها کتابی است فاقد شرح وقايع به ترتيب زمانی وبخش بندی روشن موضوعات و مطالب.

4ـ تنها کتابی است که اغلب آيه های آن بدون ا رتباط با يکديگرو هيچيک از سوره ها به موضوع ويژه ای اختصاص نيافته بلکه موضوعات مختلفی را برحسب اتفاق شامل می شود.

5ـ تنها کتابی است که ميليون ها مسلمان به غلط براين باورند که درزمان پيامبر تدوين، درحالی که تقريبأ بيست سال پس ازمرگ او گردآوری شده است.

6ـ تنها کتابی است که تعداد زيادی اشتباه گرامری داشته وبارها دستخوش تغيير بوده امــّا مؤمنين متعصب براين باورند که هرگز عوض نشده وخالی از هرگونه اشتباه است.

7ـ تنها کتابی است فاقد هرگونه تئوری واقعی علمی، با وجود اين متعصبين نابينا مدعی پيش بينی تعداد زيادی از تئوريهای علمی توسط آن هستند.

8ـ تنها کتابی است که توسط خشک مغزان متعصب به تمامی به خدای دانا و آگاه و قادر مطلق منسوب می شود درحالی که حتی ده درصد بندگان اين خدا براستی از صددرصد دستورات آن پيروی نمی کنند.

9ـ تنها کتابی ا ست که ادعا می شود به انسانی ترين بودن، درحالی که درآن الله بارها دستورکشتن انسانی توسط انسان ديگر را صادر می کند.

10ـ تنها کتابی است که توسط تيره انديشان مؤمن بعنوان کتابی که بيشترين حقوق زن را در نظرگرفته محسوب می شود، درحالی که زنان توسط احکام خدائی آن مورد بيشترين ستم ها و اجحافات قرار گرفته اند.

11ـ تنها کتابی است که مؤمنين ترجيح می دهند آنرا ترجمه نکرده و بهمان صورت عربی بدون دريافتن مفهوم آن، اغلب با آوازی بلند قرا ئت کنند.

12ـ تنها کتابی است که با استفاده ازآن صدها هزار آخوند، ملا، مفتی، آيت الله وديگر مفت خواران، مسلمانان ساده دل را فريب می دهند و از آن طريق ميليون ها دلار به جيب می زنند.

13ـ تنهاکتابی است که مؤمنين می توانند آيات زيادی درآن بيا بند که نه برای مردم عادی بلکه فقط ويژه ی پيامبرو به منظورحل وفصل مسائل و مشکلات شخصی براو نازل شده است.

14ـ تنها کتابی ا ست که تمام مذ اهب ديگر را باطل و دستورجهاد عليه آنها صادرکرده است.

15ـ تنها کتابی است که درابتدا مردم را به اطاعت کورکورانه فرمان می دهد وپس ازآن می گويد که فکر کنند تا حقيقت را دريابند.

16ـ تنها کتابی ا ست که مدعی فرستادن پيامبر به همه ی ملت ها، قبا يل وا قصی نقاط جهان شده اما فقط از پيامبران خاورميانه ياد می کند.

17ـ تنها کتابی است که آنقدر ابهام و ناروشنی دارد که قادراست ازيکطرف قاتلينی مانند طالبان وخمينی ها واز طرف ديگرمرتجعی مذهبی و صوفی نما مانند امام محمد غزالی را توليد کند.

18ـ تنها کتابی است که به کمک انسان درحل مسئله ی واگذ اری ارث به موروثان وضرب و تقسيم اعداد محتاج است.

19ـ تنها کتابی است که بر مصداق آن شيعه و سنی و ديگر فرق اسلامی يکديگر را به قتل می رسانند تا به بهشت بروند. پروتستان ها و کاتوليک ها همديگر را می کشتند، اما دارای انجيل های متفاوت بودند.

20ـ تنها کتابی است که بروشنی قوانين جزا (قصاص) را بعنوان فرمان خدا صادر می کند اما اين قوانين نا بهنگام بهيچ وجه مناسب با جامعه ی مدنی کنونی نيستند و هرجا که به اجرا در آمده اند (ايران، افغانستان،…)، مردم (غيرمسلمان و مسلمان) يااز اجرا کنند گان آن انتقاد نموده اند که چرااز قانون قصاص پيروی می کنند يا چرا آنها را درست به اجرا درنمی آورند؟ قابل تعجب نيست که ملايان هرگز منشاء اين قوانين متعلق به جامعه ی بدوی عربستان را مورد سرزنش قرار نمی دهند.

يکی از بزرگترين اشتباهات قرآن را می توانيم درآيات ذيل بيابيم: (سوره 18 آيات 85 و86)
“او راهی را دنبال کرد تا آنگاه که به محل غروب خورشيد رسيد وخورشيد را ديد که درباتلاقی غروب می کند ونزديک آن مردی رايافت. ما گفتيم ذوالقرنين آيا می خواهی آنان را مجازات کنی ويا نکوئی با آنان پيشه می کنی” (سوره ی الکهف آيه های 85 و86).

ازاين بدتراينکه درقرآن درآيات فوق نوشته شده که اين مرد سخنان مورچگان را می شنيده است. واقعيت علمی ثابت شده اين است که مورچگان دارای ارگان های مربوط به توليد صوت نيستند ونبايد هم باشند. چرا که با بجای گذاشتن رد شيميائی وبعبارت ديگر با بو با يکديگر ارتباط برقرار می کنند. البته اين اشتباه بزرگ قابل درک است چرا که اعراب قرن هفتم ميلادی بنا به اطلاعات کمی که از بيولوژی حيوانات داشتند چيزی بجز اين نبايستی فکر می کردند. بهرحال، اين بی اطلاعی يا کم اطلاعی ازعالم حيوانات نشان دهنده ی منشاء انسانی متون قرآن است وآنرا به عنوان وحی که از طرف خدای (الله) دانای مطلق نازل شده مورد سؤال قرار می دهد.
قرآن درچگونگی بوجود آمدن آسمان شرح می دهد که خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد وآسمان پائين را با چراغ هائی تزيين داد (سوره ی الملک، آيه های 3 و 5).

قرآن در سوره ی الصافات آيه ی 6 می گويد: “ما آسمان پائين را با ستارگان آراستيم” وهمچنين درسوره ی نوح آيه های 5 و 6 تاکيد می کند که ماه نيز دربين اين هفت آسمان ا ست. اگر ستارگان (چراغ ها) درآسمان پائين قرار دارند و ماه نيز دربين اين هفت آسمان، درنتيجه ستارگان يا از ماه به زمين نزديکترند يا مسافتی به اندازه ی آن تا زمين دارند. اين ديدگاه درهردو صورت ازنظر علمی غلط است. همه می دانيم که ستارگان درفاصله های بسيار بسيار دورتر ازماه به زمين قرار دارند

اينها تازه گوشه ای از اشکال های موجود در قرآن است. ضد و نقيض ها و نسبت های غلط در قرآن بسيار است. نه تنها خود قرآن اشتباه دارد پيروانش نيز به غلط چيز ه ائی را به هم نسبت می دهند و يکی از آنها همين مسئله ذوالقرنين است که به غلط و به دروغ به کوروش نسبت می دهند در صورتيکه به هيچوجه ذوالقرنين ارتباطی با کوروش بزرگ ندارد.

در قرآن به «ابابيل» و انداختن سنگ بر سر لشگريان سخن ميراند در حاليکه امروز به روشنی و دقيقا ميدانيم آن سال در منطقه بيماری آبله شيوع پيدا کرده بود وسربازان و لشگريان و مردم عادی دچار آبله می شوند و ارتباطی با پرنگان و سنگ از دريا ندارد. و و و
من فهميدم که قرآن يک دروغ بزرگ، يعنی معجزه آن بزرگترين دروغگوئی دنيا است.
عدالت عدل علی

قصه کعبه در اصلا خیلی‌ خنده داره. ابن کثیر در تفسیر قرآن خود میگه که الله اول کعبه را آفرید، سپس زمین را در زیر کعبه به صورت منبسط و کوجولو که بیشتر از درازا و پهنای خانه کعبه نبوده آفرید. بعد سراغ آسمان رفت و آسمان را بنا کرد و ساخت، بعد برگشت سراغ زمین و از گوشه‌های آن گرفت و آن را از طرفین کشید و از طول و عرض پهن کرد.

قرآن در بیشتر از ۱۵ آیه زمین را مسطح و صاف مینامه به صورت بستر. منظورش همان بستر استراحت یا بستر رودخانه که صاف است. اگر حوصله خوندن این مزخرفات راه داشته باشید من این زیر میذارم . البته طولانی خواهد شد، ولی‌ ارزش خواندن آن را دارد. همجنین محمد اول بیت المقدس را خانه الله میخاند به امید اینکه یهودیان دین تازه او را تائید کنند و احتمالا به او‌ ایمان آورده و او‌ را کمک کنند. ولی‌ وقتی‌ یهودیان زدند توی ذوق محمد، محمد به پیشنهاد عمر ابن خطاب خانه کعبه را به مکه منتقل کرد.

همجنین انسان‌های اولیه فکر میکردند که زمین مسطح است و اگر تا آخر دنیا بری به پایین خواهی‌ افتاد. یونانیان قدیم هم اعتقاد داشتد که در زمین جایی‌ است که روح مردگان به آنجا میروند و اگر کسی‌ آدم بدی باشد مجازات میشود. اسم یونانی آن یادم رفته، ولی‌ ترجمه آن برزخ بوده تا آنجائی که یادم است.
آیه‌ها را در زیر میذارم با توضیحات احتمال مابین آن. امیدوارم از حوصله خواندن بیرون نرود.

و هو الّذي مدّ الأرض و جعل فيها رواسي و أنهارا و من كلّ الثّمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي اللّيل النّهار إنّ في ذلك لآيات لقوم يتفكّرون

اوست که زمين را بگسترد ، و در آن کوهها و رودها قرار داد و از هر ميوه جفت جفت پديد آورد و شب را در روز مي پوشاند در اينها عبرتهاست براي مردمي که مي انديشند سوره الرعد آیه 3 (13:3)

و الأرض مددناها و ألقينا فيها رواسي و أنبتنا فيها من كلّ شيء موزون

و زمين را گسترديم و در آن کوههاي عظيم افکنديم و از هر چيز به شيوه اي سنجيده در آن رويانيديم سوره الحجر آیه
(15:19)

این صاف بودن زمین و همجنین تیر انداختن خدایان مصری به سوی شیاطین در آسمان‌ها و راندن آنها از ملک خویش افسانه‌های قدیمی‌ است که در افسانه‌های مصری و حتی کشفیا احرام مصر به دان اشاره شده. در احرام مصر دالان‌های برای خدایان مرده درست میکردند که روح خدایان توسط آن دالان‌ها به آسمان‌ها میرفتند و حتی در تابوت‌های خدایان مرده تیر و کمان دیده شده که بستگی مستقیم با این عقیده آن مردم داشته..

(17) و آن را از هر شیطان رانده شده‌ای حفظ کردیم؛ (18) مگر آن کس که استراق سمع کند (و دزدانه گوش فرا دهد) که «شهاب مبین» او را تعقیب می‌کند (و می‌راند)
سوره الحجر

(6) نزديكترين آسمان را به زيور ستارگان بياراستيم (7) و از شياطين متمرد حفظ كرديم (10) مگر آن (شيطان) كه چيزى (به استراق سمع) بربايد كه ناگاه شهاب ثاقب دنبالش كند.
سوره الصافات

ما آسمان فرودين را به چراغهايي بياراستيم و آن چراغها را وسيله راندن شياطين گردانيديم و برايشان شکنجه آتش سوزان آماده کرده ايم
سوره الملك آیه 5

(8) ما به آسمان رسيديم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها يافتيم (9) ما در آنجايها که مي توان گوش فرا داد مي نشستيم اما هر که اکنون گوش ، نشنيد ، شهابي را در کمين خود يابد.
سوره الجن

همجنین در اتاق‌های زیر احرام آن خدایان مرده آب و غذا و میوه میذاشتند که روح خدایان در راه سفر تشنه و گرسنه نشوند. در مورد این عقیده هم در آیه‌ای داریم که ادعا میکنه الله گرسنه و تشنه میشود

از آنها رزقي نمي خواهم و نمي خواهم که مرا اطعام کنند سوره الذاريات آیه 57

در کل ادیان خرافات انسان‌های اولیه بوده که کم کم به شکل دین در آماده اند. یه نگاب به ۳۰ سال ایران بیندازید. خمینی یک آخوند‌ معمولی بود. ولی‌ امروز بعد از ۳۰ سال کتاب او‌ وارد مفاتیح الجنان (یکی‌ از کتاب‌های معتبر بعد از قرآن در مذهب شیعه) شده و ننزیک به ۴۰۰ میلیون این مفاتیح الجنان را میخوانند تا حاجات آنها بر آورده شود. امروزه مردم می‌رن شب تا صبح در حرم آن ملعون میخوابند تا نذرشان ادعا شود. همین ملعون بعد از جند صد سال میشه یه معصوم که حتی ادعا خواهد شد که با الله رابطه وحی داشته. به همین راحتی‌، احمق کردن انسان‌ها حتی امروزه زیاد سخت نیست. جه برسه به جند هزار سال پیش.

الّذي جعل لكم الأرض مهدا و سلك لكم فيها سبلا و أنزل من السّماء ماء فأخرجنا به أزواجا من نبات شتّى

کسي است که زمين را گهواره شما ساخت و برايتان در آن راههايي پديد آورد و از آسمان باران فرستاد ، تا بدان انواعي گوناگون از نباتات برويانيم سوره طه آیه
(20:53)

در اینجا دقت کنید که گهواره باید و باید صاف باشه. هیج کس گهواره به شگل توپ نمیسازه مگر آنکه دیوانه باشه

آیه بعدی را از تفسیر‌های مختلف آورده‌ام تا ببینید که این آخوند‌‌ها هر کدوم به میل خود تفسیر کرده اند. همه این تفسیر‌ها و ماله کشی‌‌ها به خاطر این است که حماقت الله محمد را پنهان کنند، وگرنه مردم دست از اسلام میکشند و آ...خوند‌‌ها دیگر در آمدی نخواهند داشت. از این نوع تفسیر‌های به ‌‌میل شخصی‌ میشه بیشتر از هزاران هزار پیدا کرد، ولی‌ گوی جشم بینا و گوش شنوا؟


تفسیر خرمشاهی

هو الّذي جعل لكم الأرض ذلولا فامشوا في مناكبها و كلوا من رزقه و إليه النّشور

(اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد، پس در گوشه و كنار آن رهسپار شويد و از روزى او بخوريد، و رستاخيز به امر [و در پيشگاه] اوست. سوره الملك 15


تفسیر حلبی

اوست كه زمين را رام شما كرد، پس در جوانب آن راه برويد و از روزى او بخوريد، و بازگشت به سوى اوست. سوره الملك 15


تفسیر پورجوادی

اوست كه زمين را رام شما كرد، در اكناف آن بگرديد و روزى او را بخوريد و بازگشت همه به سوى اوست. سوره الملك 15


تفسیر انصاریان

اوست که زمین را برای شما رام قرار داد، بنابراین بر اطراف و جوانب آن راه روید و از روزی خدا بخورید، و برانگیختن مردگان و رستاخیز به سوی اوست. سوره الملك 15


تفسیر مکارم

او کسی است که زمین را برای شما رام کرد، بر شانه‌های آن راه بروید و از روزیهای خداوند بخورید؛ و بازگشت و اجتماع همه به سوی اوست! سوره الملك 15


تفسیر آیتی

اوست که زمين را رام شما گردانيد پس بر روي آن سير کنيد ، و از رزق خدا بخوريد چون از قبر بيرون آييد به سوي او مي رويد سوره الملك 15


تفسیر سراج

اوست آن خدائى كه قرار داد براى شما زمين را نرم (و فرمانبردار) پس برويد در اطراف آن و بخوريد از روزى او و تنها به سوى خداست بازگشت همه سوره الملك 15


تفسیر اشرفی

اوست كه گردانيد براى شما زمين را رام پس سير كنيد در اطراف آن و بخوريد از روزى او و بسوى اوست بازگشت سوره الملك 15


تفسیر قمشه ای

او آن خدایی است که زمین را برای شما نرم و هموار گردانید پس شما در پست و بلندی‌های آن حرکت کنید و از روزی او خورید و (بدانید که) بازگشت همه خلایق به سوی اوست. سوره الملك 15


تفسیر رشاد خليفه

اوست يكتايي كه زمين را در خدمت شما قرار داد. هر گوشه آن را سير كنيد و از روزي هاي او بخوريد. احضار نهايي به سوي اوست. سوره الملك 15


تفسیر مجتبوی

اوست كه زمين را براى شما رام كرد پس در اطراف و كنارهاى آن راه رويد و از روزى او بخوريد و [بدانيد كه] برانگيختن- در روز رستاخيز- به سوى اوست. سوره الملك 15


تفسیر فولادوند

اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد، پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى [خدا] بخوريد و رستاخيز به سوى اوست. سوره الملك 15


تفسیر خوشابر مسعود انصاري

اوست كسى كه زمين را برايتان رام گرداند پس در گوشه و كنار آن راه رويد و از روزىاش (خداوند) بخوريد. و [وقوع] رستاخيز در نزد اوست سوره الملك 15


تفسیر مصباح زاده

اوست كه گردانيد براى شما زمين را رام پس سير كنيد در اطراف آن و بخوريد از روزى او و بسوى اوست بازگشت سوره الملك 15


تفسیر معزی

او است آنكه گردانيد براى شما زمين را رام پس روان شويد به هر سويش و بخوريد از روزيش و بسوى او است گردآمدن سوره الملك 15


تفسیر کاویانپور

او خدايى است كه حركات زمين را براى شما آرام ساخت تا شما روى آن (براحتى) راه برويد و از رزقى كه براى شما مقرر داشته بخوريد و (بدانيد كه) بازگشت همه بسوى اوست. سوره الملك 15

از نظر الله محمد زمین نه تنها مسطح است که هیج، گوشه هم داره، یعنی‌ به صورت جهار گوش یا شش گوش ساخته شده.

آیه‌های بیشتری راجع به مسطح بودن زمین:

يا معشر الجنّ و الإنس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السّماوات و الأرض فانفذوا لا تنفذون إلاّ بسلطان

اي گروه جنيان و آدميان ، اگر مي توانيد که از کناره هاي آسمانها و، زمين بيرون رويد ، بيرون رويد ولي بيرون نتوانيد رفت مگر با داشتن قدرتي سوره الرحمن آیه (55:33)

آن خداوندي که زمين را چون فراشي بگسترد ، و آسمان را چون بنايي ، بيفراشت ، و از آسمان آبي فرستاد ، و بدان آب براي روزي شما از زمين هر گونه ثمره اي برويانيد ، و خود مي دانيد که نبايد براي خدا همتاياني قرار دهيد سوره البقرة آیه (2:22)

آن که زمين را بستر شما ساخت و برايتان راهها درآن پديد آورد ، باشد که هدايت شويد سوره الزخرف آیه (43:10)

(6) آيا به اين آسمان برفراز سرشان نظر نمي کنند که چگونه آن را بنا کرده ايم و آراسته ايم و هيچ شکافي در آن نيست ؟ (7) و زمين را گسترديم و در آن کوههايي بلند افکنديم و از هر گونه نباتات خوش منظر در آن رويانيديم سوره ق 50

در آیه بعدی دقیقا کلمه فرش آمده که اتفاقا کلمه ایرانی‌ هم است.

الأرض فرشناها فنعم الماهدون

و زمين را گسترديم ، و چه نيکو گسترندگانيم سوره الذاريات آیه (51:48)

در آیه بعدی دقیقا کلمه بسط آمده که که همان بسط دادن است. مثل زمان شاه که بساطی داشتیم که در خیابان بساط میکرد و جنس میفروخت

و اللّه جعل لكم الأرض بساطا
و خدا، زمين را چون فرشي برايتان بگسترد ، سوره نوح آیه (71:19


در آیه زیر کلمه "مهد به معنی‌ گهواره است.

"أ لم نجعل الأرض مهادا (6) آيا ما زمين را بستري نساختيم ؟ سوره النبا78
......
و کوه‌ها هم میخ هستند که الله همان روز اول خلقت به زمین کوبیده، در حالی‌ که علم ثابت کرده که کوه‌ها همان لایه‌های زمین هستند که بعد از میلیون‌ها سال بر اثر حرکت قاره‌ها یا قسمت‌هایی‌ از زمین (در اثر شکستگی) که باعث حرکت لایه‌های زمین شدند و این لایه‌های بالائی زمین در اثر فشار‌های جانبی جون راه گریز دیگری نداشته اند، رو به بالا حرکت کرده اند. نمونه‌اش کوه هیمالایا که عمر جندان زیادی هم نداره.

و الجبال أوتادا (7) و کوهها را ميخهايي ؟ سوره النبا78

در آیه بعدی, این هم افسانه‌های مصریان و بعد‌ها رومیان بوده که خدا آسمان را مثل سقف خانه پرداخته. پرداختن همان استفاده از مصالح ساختمانی که دیواری را سقفی را روی هم سوار کرده و میپردازی. وألا که آسمان فضای خالی‌ بین ستارگان و سیارات است و در اصل وجود خارجی‌ ندارد. شما ماده جامد را میپردازی و شگل میدهی‌، ولی‌ ماده به صورت گاز را که نمی‌شود پرداخت.

در آیه ۲۸دقت کنید کلمه "سمک ها" میشه بنایی را بر افراشتن (بلند کردن) و استوار کردن مثل سقف یک خیمه که با قرار دادن ﮁوبی در زیر آن یا سقف خانه را بر روی ستون یا دیوار‌هایی‌ بنا می‌کنید. بنا کردن جیزی مادی که با قراردادن جیزی در زیر آن آن را بلند و استوار میکنی‌. همان عمل بنایی کردن خودمون در ایران که میگن طرف بنا خانه یا بنا دیوار است

(27) آيا شما به خلقت سخت تريد يا اين آسماني که او بنا نهاده ؟ (28) سقفش را، برافراشت و بپرداختش ، (29) شبش را تاريک کرد و روشنايي اش را آشکار ساخت ، (30) و پس از آن زمين را بگسترد ، (32) و کوهها را استوار گردانيد سوره النازعات

اینهم آیه ۲۸ به زبان عربی‌.

سوره النازعات آیه 28 رفع سمكها فسوّاها

آیه بعدی را نگاه کنید که دقیقا کلمه ساختن و بنا کردن را به کار برده. انگلیسیش میشه
build
که دقیقتر معنی کلمه را میرسونه. فارسیش هم همان جیزی روی هم گذاشتن و بالا بردن مثل یک دیوار. همون کلمه بنایی کردن که میگن طرف بنا است که همان معمار یا سازنده خانه میشه.

و السّماء و ما بناها ، و سوگند به آسمان و آن که آن را برآورده ، سوره الشمس آیه 5 (91:5)

آیه بعدی دقیقا کلمه مسطح کردن را استفاده کرده.

و إلى الأرض كيف سطحت ، و به زمين که چسان گسترده شده ؟ سوره الغاشية آیه 20 (88:20)

و الأرض و ما طحاها ، و سوگند به زمين و آن که آن را بگسترده ، سوره الشمس آیه 6 (91:6)

این قسمت زیر خیلی‌ کمدی است.

(12) اوست که برق را گاه براي ترسانيدن و گاه براي اميد بخشيدن به شما مي نماياند و ابرهاي گرانبار را پديد مي آورد سوره الرعد

(13) رعد به ستايش او و فرشتگان از بيم او تسبيح مي کنند و صاعقه ها را مي فرستد و هر که را بخواهد بدان آسيب مي رساند باز هم در باره خدا مجادله مي کنند و او به سختي عقوبت مي کند سوره الرعد

امروزه علم ثابت کرده که رعد و برق حرکت الکترون‌ها از بین ملکول‌های هوا است. که این جریان الکتریسیته از که در قسمت‌های بالائی زمین است از ملکول‌های هوا گذشته و وارد زمین میشود. همان قطب منفی‌ و مثبت که الکتریسیته از یک قطب به قطب دیگر حرکت میکنه. با این فرق که در اینجا بجای سیم برق از ملکول‌های هوا استفاده میشه

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

رفتار حيرت انگيز اسلام با غير مسلمانان

براي درك علت رفتار خشونت آميز مسلمين ‘ابتدا بايد بفهميم چرا اسلام بنيانگذاري شد. همانطور كه انور شيخ آزاد انديش در كتابش متذكر مي شود‘ اسلام چيزي جز يك جنبش پان عربيسم نيست. اين جنبش رُويايي بود كه توسط آن محمد مي خواست همه چيز را تحت كنترل خويش درآورد. اسلام يك دستاويز مذهبي راحتي براي انجام اين كار بود. براي اينكه اين جنبش به موفقيت دست يابد مجبور بود راهي پيدا كند كه توسط آن مردم را تحميق كند. و كشتار سبعانه و بيرحمانهُ خود را توجيه كند . بنابراين اسلام توسط مشتي راهزن گسترش پيدا كرد. براي شروع‘ محمد جامعه عرب را به دو دسته مسلمان و غير مسلمان(كافران) تقسيم كرد.

كلمهُ موُمن يعني كسي كه به محمد و الله ايمان دارد و بر عكس غير مسلمان كسي است كه به اين دو ايمان نداشته باشد.

موُمن مجبور نيست از نظر شخصيت و وجدان از يك غير مسلمان برتر باشد. تنها كافيست كه اين جمله ورد زبانش باشد." خدايي جز الله نيست و محمد پيامبر اوست.". با گفتن اين جمله يك موُمن مجاز مي شود تا آنجا كه مي تواند و خشنوديش ارضا مي شود از غير مسلمانان بكشد‘ اموالشان را غارت كند‘ مايملك آنها را بسوزاند و در اين فرآيند بچه ها و زنانشان را به اسارت ببرد.

البته اين موُمنين بي جهت زندگيشان را به خطر نمي اندازند. چرا كه چهار پنجم از غنايم و اسراي زنداني طبق قانوني كه توسط محمد در قرآن وضع شده است به آنها تعلق مي گيرد.

البته در بين اين زندانيان كنيزان زيبارو نيز هستند كه آب را بر دهان اين موُمنين جاري مي سازد. جاي تعجب باقي نمي ماند كه اسلام نو پا در مدينه قادر شد خيلي زود افراد شمشير زن جان باخته اي را بدون اينكه حتي يك درم از خزانه خود بپردازد‘ به دور خود جمع كند. اين اقدامات متهورانه براي غارت و چپاول با تمام قوا به مرحلهُ اجرا در مي آمد.

پيامبر اسلام مدعي بود كه خدا همهُ دنيا را به مسلمين اختصاص داده است. و حتي يك قسمت كوچك براي اسكان غير مسلمانان در نظر گرفته نشده است. اما به نظر مي رسد كه علم جغرافي خدا چندان خوب نبوده است. خدا مثل پيامبرش هرگز از سرزمينهاي آن طرف سوريه‘ عراق‘ ايران‘ حبشه و مصر نشنيده بود. پيامبر با وجود عدم اطلاعات جغرافيايي دنيا را به دو بخش كرد. دار الاسلام( منطقه اي كه مسلمين بر آن تسلط داشتند) و دارالحرب يعني منطقهُ جنگ( جايي كه تحت نفوذ غير مسلمانان است)

انور شيخ مي گويد: فلسفه اي كه در پشت اسلام قرار دارد حيرت انگيز است. و مهارت سياسي محمد را به اثبات مي رساند. با اعلام كردن مسلمانان به عنوان يك ملت و غير مسلمانان به عنوان ملت ديگر‘ او تئوري دو مليتي را پايه گذاري كرد. و براي هميشه مسلمانان را بر عليه غير مسلمانان قرار داد و تاُكيد كرد كه در اين نبرد پيروزي هميشه با مسلمين است.

انور شيخ در جاي ديگر اضافه مي كند كه" من اين گفته پيامبر را مبني بر اينكه او الگويي است براي پيروانش مدنظر مي گيرم. اين به اين مفهوم است كه مسلمانان در همه چيز بايد از او تقليد كنند. آنها بايد مانند او غذا بخورند‘ راه بروند ‘ بياشامند و صحبت كنند. حتي در ظاهر نيز بايد شبيه او باشند. مثل او ريش بگذارند و آرايش موهايشان نيز شبيه او باشد. اين به معني پيروي از سنت و پيامبر مي باشد. اين الگو رستگاري را تضمين مي كند. هر كسي مي تواند به سادگي دريابد كه اسلام براي بالا بردن احترام و محبت عرب طرح ريزي شد.

احاديثي از محمد وجود دارد كه در آنها متذكر مي شود هيچ شخصي مسلمان نيست جز اينكه او را از پدر و مادر خويش بيشتر دوست داشته باشد. اين مطلب بيانگر اين است كه مردم بايد از مليت خود و سرزمين مادري خويش بريده و به مكه بپيوندند.

محمد براي اينكه برتري دارالاسلام را به كرسي بنشاند اقدامات زير را انجام داد.

1- او گفت وقتي كه آدم از بهشت رانده شد به مكه آمد جايي كه اولين خانه براي خدا ساخته شد. او كعبه را خانهُ خدا و مقدس اعلام كرد.

2- براي تحميل كردن برتري رواني مسلمانهاي عرب بر مسلمانهاي غير عرب فتوي داد كه مسلمانان هر روز 5 بار به طرف خانهُ كعبه سجده كنند. اين عمل نه تنها خضوع در برابر مكه پايتخت عرب است‘ بلكه بدون شك ثابت مي كند خدا در مكه زندگي مي كند در غير اين صورت چرا مردم بايد به آن طرف سجده كنند.

3- يك مسلمان نبايد در جهت قبله اجابت مزاج كند. در رابطه با تقدس كعبه‘ اين يك عمل كفر آميز تلقي مي شود.

4- وقتي يك مسلمان مي ميرد بايد به طرف قبله به خاك سپرده شود كه رستگاري او تضمين شود.

براي اينكه موقعيت اقتصادي عرب را تضمين كند مراسم حج را يك رسم اجباري براي پيروانش برشمرد. عده اي از مسلمانان هندي خانه و وسائل شخصي خود را مي فروشند تا بتوانند به اين سفر نائل شوند.

مسلمانان بايد عربستان را دوست داشته باشند چرا كه محمد عربستان را دوست مي داشت. آنها بايد از او به عنوان يك الگوي مقدس پيروي كنند. اين آن چيزي است كه اسلام از مسلمانان انتظار دارد. آنها مطمئن هستند كه اگر اين كار را نكنند جايگاه آنها جهنم خواهد بود. چون پيامبر هرگز شفاعت آنها را نخواهد كرد. شفاعت قدرت مخصوص محمد است. او بهشت را در روز قيامت براي پيروانش توصيه مي كند. و خدا هم نمي تواند سرپيچي كند.

اين بهشت براي قاتلان ‘ متجاوزان‘ ويرانگران‘ متقلبان‘ گانگسترها‘ جيب بر ها‘ و جاكش هاي پيرو محمد مهيا ست. برعكس همهُ هندوها ‘ زرتشتيها‘ مسيحيها‘ سيك ها و‘ يهوديها و .... به جهنم خواهند رفت. مهم نيست كه چقدر پارسا و خدا ترس بوده اند. بدون ايمان به محمد و بزرگداشت سرزمين او پارسايي مفهومي ندارد .

شفاعت بالاترين درجه عقل ملي پيامبر است. اين باور به شفاعت است كه به مسلمانان اميد

سكس آزادانه و فرواني اقتصادي مي دهد و خود را آزاد ميبينند كه به اسم اسلام دست به كشتار بزنند.

به اين دليل است كه آنها هميشه حاضرند حتي به سرزمين مادري خود پشت كرده و جان خود را وقف كشور ديگر بكنند. چرا كه آسودگي در بهشت شيرين و با شكوه است. به خصوص اگر معذورييت اخلاقي نيز نداشته باشند.

پس از خواندن مقدمهُ اي كه در بالا ارائه شد متوجه سرشت واقعي مسلمانان و دليل كشتارهاي بيشمار آنان‘ تجاوزات‘ به آتش كشيدنها‘ و چپاولهايي كه در طول تاريخ به دست آنان انجام شده است‘ مي شويد. در اينجا بياناتي را از قرآن براي تاُييد آنچه گفتم متذكر مي شوم .. شمارهُ سوره و آيه براي مرجع ذكر شده است.

آياتي از قرآن:

سورهُ انفال آيه 12: و ياد آر اي رسول آنگاه كه پروردگار تو به فرشتگان وحي كرد. كه من با شمايم. موُمنان را ثابت قدم بداريد. كه همانا من ترسي در دل كافران مي افكنم تا گردنهايشان را بزنيد و همهُ انگشتانشان را قطع كنيد.

در اينجا به صورت آشكار مي بينيد كه قرآن به وضوح به مسلمانان مي گويد‘ كساني را كه به باورهاي اسلامي نرسيده اند‘ با مرگ همراه با شكنجه بكشيد.

سورهُ البينه آيه6: محققا" آنان كه از اهل كتاب كافر شدند همراه با مشركان همه در آتش دوزخند. و در آن هميشه معذبند. و آنها به حقيقت بدترين خلقند.

با توجه به آيه بالا شما به وضوح مي بينيد كه مطابق گفتار محمد خدا محل مخصوصي را براي غير مسلمانان در نظر گرفته است .آري جهنم!

سورهُ توبه آيه 15: پس چون ماههاي حرام به سر آمد آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.

اين آيه به ما مي گويد كه مسلمانان آزادند كه غير مسلمانان را با زور و اعمال خشونت به اسلام برگردانند. و اگر موفق نشدند مجازند كه آنها را بكشند.

توبه آيه 73: اي پيامبر با كافران و منافقان جهاد و مبارزه كن. و بر آنها سخت گير. منزل و ماُواي آنها جهنم است كه بسيار منزلگه بدي است.

سورهُ الحاقه آيه 30-37: او را بگيريد و به غل و زنجير بكشيد. تا بازش در دوزخ بيفكنيد. و آنگاه به زنجيري كه طولش 70 ذراع است دركشيد. كه او به خداي بزرگ ايمان نياورده. و هرگز مستمندي را با رغبت به سفرهُ طعام خويش نخوانده. بدين سبب امروز هيچ خويشاوند و دوستداري كه در اينجا به فريادش رسد ندارد و طعامي غير از غسلين(چرك و پليدي دوزخيان) نصيبش نيست. و كسي جز اهل دوزخ اين طعام را نمي خورد.

در اينجا ما توصيفي از چگونگي مجازات غير مسلمانان دريافت كرديم. امروزه در كشورهاي اسلامي از اينگونه مجازاتها عملا" استفاده مي كنند.

سوره الدخان آيه 50-43:

همانا درخت زقوم جهنم قوت و غذاي بد كاران است كه آن غذاها در شكمشان چون مس در آتش گداخته مي جوشد. آنسان كه آب بر روي آتش جوشان است. خطاب قهر مي رسد كه بدكاران را بگيريد و به ميان دوزخ افكنيد. پس از آن آب جوشان بر سرش فرو ريزيد و به او بگوييد(به استهزا) عذاب دوزخ را بكش كه تو عزيز و گرامي هستي اين همان عذابي است كه از آن در شك بودي

سورهُ بقره آيه 191: آنها را در هر جا يافتيد بكشيد

سورهُ توبه آيه 123: اي اهل ايمان از كافران هر كه به شما نزديكتر است شروع به جهاد كنيد. بايد كفار در شما درشتي و نيرومندي و قوت و پايداري حس كنند و بدانيد كه خدا هميشه يار پرهيزكاران است.

سورهُ نسا آيه 144: اي اهل ايمان مبادا كافران را به دوستي گرفته و موُمنان را رها كنيد. آيا مي خواهيد خدا را بر خود حجتي آشكار قرار دهيد؟

اين آيه ما را به اين حقيقت رهنمون مي سازد كه يك مسلمان هرگز نمي تواند با يك غير مسلمان دوست شود در غير اين صورت ‘ آن مسلمان مرتكب اشتباهي فاحش شده است.

سورهُ توبه آيه 29: اي اهل ايمان با هر كه از اهل كتاب كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده حرام نمي دانند .و به دين حق نمي گروند ‘ قتال و كارزار كنيد. تا آنگاه با ذلت و تواضع به اسلام جزيه دهند.

اين آيه از قرآن به اين قانون حيات مي بخشد كه غير مسلماناني كه در كشورهاي مسلمان زندگي مي كنند بايد به خاطر زندگي در اين كشورها جزيه بدهند. آنها مجازند كه در اين كشورها زندگي يا كار كنند به شرطي كه 20 كار را انجام ندهند(جاي بسي تعجب است! به تبعيض در اين شروط توجه كنيد)

1- آنها مجاز نيستند كه هيچ مكان عبادتي در آنجا درست كنند .

2- آنها نبايد مكانهاي عبادت خود را كه به وسيلهُ مسلمين خراب شده تعمير كنند.

3- آنها نبايد از ورود مسلمانان مسافر به مكانهاي عبادتشان ممانعت به عمل آورند.

4- آنها بايد به مدت سه روز يا اگر مريض شدند بيشتر از سه روز اين مسلماناني را كه مي خواهند در خانهُ آنها بمانند سرگرم كنند .

5- آنها نبايد هيچگونه دشمني با مسلمانان داشته باشند . و يا هيچگونه كمكي به دشمنان مسلمانان بكنند.

6- اگر كسي از آنها مايل بود به اسلام بگرود نبايد از او ممانعت به عمل آورند.

7- بايد به همه مسلمانها احترام بگذارند

8-بايد به مسلمانان اجازه دهند كه در جلسات خصوصي آنها شركت كنند

9- آنها نبايد شبيه مسلمانان لباس بپوشند.

10- اسمهاي مسلمانان را نبايد بر روي خود بگذارند.

11- نبايد بر اسبهايشان زين و دهنه بگذارند

12- نبايد اسلحه تهيه كنند.

13- آنها نبايد انگشتر يا مهر به دست كنند.

14- آنها نبايد آشكارا مشروب بنوشند يا بفروشند.

15- آنها بايد لباسي بپوشند كه وضعيت فرومايگي آنها را نشان دهد. و آنها را از مسلمانان جدا سازد

16-آنها نبايد مراسم خود را بين مسلمانان رواج دهند يا اجرا كنند.

17- آنها نبايد خانه هايشان را در مجاورت خانه هاي مسلمانان بنا كنند.

18- آنها نبايد مرده هايشان را در قبرستان مسلمانان خاك كنند.

19- آنها نبايد مراسم خود را در ملاُ عام انجام دهند يا بر مردهُ خود بلند بگريند.

20- آنها نبايد اسيران مسلمان را بخرند.

در اينجا دوباره قسمتي از چهرهُ واقعي اسلام را بر ملا ساختيم. هر انسان منطقي به خوبي در مي يابد كه اسلام تحقير زير دستان را مد نظر دارد.. پيروان اسلام حاكمان احمق و شيطان صفتي هستند كه چيزي بهتر از اينكه به اسم اسلام مردم را بكشند و شكنجه كنند ‘ نمي شناسند.

علت اينكه آنان به اين اعمال دست مي زنند اين است كه محمد در بين همه آن وعده هايي كه به آنان داده است‘ از نصيب شدن 72 حوري و دارا شدن قدرت جنسي برابر با 100 مرد نيز سخن رانده است. جاي بسي تعجب است چرا مردان در بهشت قدرت جنسي برابر با 100 مرد دارند اما فقط 72 حوري نصيب آنها مي شود. چرا 100 حوري نصيب آنها نمي شود؟

جواب بسيار ساده است. چون محمد به موُمنين وعده داده است كه براي بهره جويي جنسي آنها 28 پسر جوان و زيبا علاوه بر 72 حوري در بهشت نصيب آنان خواهد شد.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

نمونه هایی از گزاره های کاذب در قرآن

مضمون بسياري از آيات قرآن، با واقعيات مسلم ناسازگاري دارد و بسياري از احکام آن نيز در اثر ناديده گرفتن واقعيات صادر شده است. در اينجا به چند نمونه اشاره مي کنم:
1. آية 79 سورة نساء مي‌گويد:
… هر بدي ]يا شري [ كه به تو رسد، از جانب خود تو است …
و آية 30 سورة شوري نيز مي‌گويد:
و هر مصيبتي كه به شما رسد، به سبب كارهايي ] = خطاها و گناهاني [ است كه خودتان كرده‌ايد …
آيا افرادي كه معلول و ناقص‌الخلقه بدنيا مي‌آيند و يك عمر بايد اين عذاب و مصيبت را تحمل كنند، چوب اعمال خطا و گناه‌آلود خود را مي‌خورند؟! مگر اينكه بگوييم گناه كردن در شكم مادر نيز امكان‌پذير است و اين افراد در دوران جنيني و در شكم مادرشان مرتكب بعضي خطاها و گناهان شده‌اند؟! ممكن است بگوييد كه اين افراد چوب خطاها و گناهان پدر و مادرشان را مي‌خورند. اما اين توجيه سه مشكل عمده دارد: اول اينكه بر خلاف مدعاي مطرح شده در آيات فوق است، دوم اينكه با عدل الهي ناسازگار است، و سوم اينكه فقط در بعضي موارد مي‌تواند صادق باشد، نه همة موارد. بسيار اتفاق افتاده است كه زن و شوهري سالم، مؤمن و متدين ـ حتي با آنكه در طول دوران بارداري زن، رعايت همة اصول بهداشتي را كرده‌اند ـ بر اثر عوامل ژنتيكي و غيرارادي، فرزندشان ناقص بدنيا آمده‌ است. از اينها گذشته گاهي حوادث طبيعي مانند زلزله، شهري را ويران مي‌كند و هزاران مرد و زن پير و جوان و مؤمن و كافر را مي‌كشد و هزاران كودك و نوجوان را زخمي يا معلول و در مواردي يتيم مي‌كند و به عبارتي تر و خشك را با هم مي‌سوزاند. آيا در اينجا مي‌توان گفت كه مصيبت وارد شده به كودكان و نوجوانان ـ كه به سن تكليف نرسيده و لذا قابل مؤاخذه نيستند ـ نيز در اثر خطاها و گناهان آنها بوده است؟ مرگ پدر و مادر براي هر انساني يک مصيبت دردناک و اندوهبار است. حال آيا مي‌توان گفت که اين مصيبت در اثر گناهان فرزندان است؟ و آيا اگر بنا به فرض، فرزندان معصوم باشند، پدر و مادر عمر جاودانه مي‌يابند و نمي‌ميرند؟
2. در سراسر قرآن، اين احتمال كه ممكن است شخصي نه از روي عناد و لجاج و هواي نفس، بلكه صرفاً به دلايل عقلي و معرفتي و با انگيزه‌هاي انساني و صادقانه منكر حقانيت مدعيان پيامبري و تعاليم آنها (مانند وجود معاد و مجازات اخروي) شود، ناديده گرفته شده و اين خطايي است عظيم و نابخشودني. نگاه كنيد به آيات 10 تا 14 سورة مطففين:
در آن روز ]قيامت [ واي بر تكذيب‌كنندگان؛ آنان كه روز حساب و پاداش را دروغ مي‌شمرند؛ و آن را دروغ نينگارد مگر هر تجاوزگر گنه‌پيشه‌اي؛ كه هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، گويد: افسانه‌هاي پيشينيان است؛ نه چنان است كه مي‌گويند، بلكه آنچه مي‌كردند ]گناهانشان [ بر دلهايشان چيره شده و آنها را پوشانده ] زنگار بسته [ است.
بر طبق آيات فوق، منكران معاد بدون استثناء، افرادي متجاوز و گناهكار هستند و اعمال متجاوزانه و گناهكارانة آنها چشم دلشان را كور و از ديدن حقيقت محروم كرده است. آية 49 سورة عنكبوت نيز منكران را به همين ديده مي‌نگرد و مي‌گويد:
… فقط ستمكاران آيات ما را تكذيب مي‌كنند.
مطابق اين آيه نيز همه مخالفان و منتقدان قرآن ستمگرند. بي‌خود نيست كه قرآن در بيش از يكصد آيه، كافران و تكذيب‌كنندگان آيات قرآن را به عذاب جاوداني در جهنم تهديد مي‌كند، اما حتي يك بار افراد حق‌جو و صادق را كه فقط به دلايل معرفتي، منكر آيات مي‌شوند، استثناء نكرده است. گويي همة مخالفان و منكران از روي عناد و لجاج و هواي نفس و دنياپرستي و … حقانيت پيامبر و كتاب او را نمي‌پذيرند. کافران و مشرکان در همه جاي قرآن، افرادي کر و کور و لال و سفيه و بي‌شعور و مغرور و ... معرفي مي‌شوند. اما اين داوري ناعادلانه، هم با واقعيت مسلّم ناسازگار است و هم با اصول اخلاقي. زيرا اولاً بسياري از مخالفان پيامبران و منكران معاد، انسان‌هايي عاقل، دانشمند، فهميده، حق‌جو و مقيّد به اصول اخلاقي و ارزش‌هاي انساني‌اند (نه متجاوز و ستمكار و گنه‌پيشه) و علت مخالفت آنان با تعاليم پيامبران ـ مانند معاد ـ نامدلّل بودن اين تعاليم و يا ناكافي بودن دلايل ارائه شده براي اثبات آنها ]از ديدگاه همين منكران [ است؛ و ثانياً متهم كردن مخالفان به تجاوزگر و ستمكار و گنه‌پيشه‌بودن و اينكه گرد گناه و آلودگي بر روي دل آنها نشسته و آنها را كور كرده، بيرون كردن حريف است از ميدان، به خلاف قاعدة بازي. در چنين وضعي آنها نيز مي‌توانند طرف مقابل (يعني پيامبران و يا پيروان آنها) را به «خيالاتي بودن»، «توهم زده بودن»، «شعر گفتن»، «هذيان گفتن» و يا در بهترين حالت: «فريب خورده بودن» و … متهم كنند. آية 22 سورة نحل نيز نمونة ديگري از اين قضاوت‌هاي ناعادلانه است:
… كساني كه به آخرت ايمان نمي‌آورند، دلهايشان انكار مي‌كند و خودشان متكبرند.
اما آيا همة منكران آخرت متكبر و گردنكشند و ايمان نياوردن همة آنها ريشه در تكبر و خودخواهي‌شان دارد؟ گمان نمي‌كنم هيچ فرد عاقل و منصفي بتواند به اين سؤالات پاسخ مثبت دهد. مضمون اين آيه نيز علاوه بر اينكه با واقعيت ناسازگار است، با اصول مسلم اخلاقي در تعارض است. زيرا عقلانيت و فهم و شعور مخالفان را ناديده گرفته و به آنها تهمت پاگذاشتن بر روي حقيقتي آشكار ـ آنهم از روي تكبر و خودخواهي ـ را مي‌زند.
3. در آيات 1 تا 3 سوره ماعون، خداوند خطاب به پيامبر مي‌گويد:
آيا كسي را كه روز جزا را دروغ مي‌خواند، ديدي؟ اين همان كسي است كه يتيم را به سختي مي‌راند؛ و به خوراك دادن بينوا[يان] ترغيب نمي‌كند.
معناي دقيق اين آيات چيست؟ آيا در اين آيات نيز حكمي كلي صادر شده و منكران معاد، به عنوان افرادي كه يتيمان را به سختي از خود مي‌رانند و علاقه‌اي به اطعام بينوايان ندارند، معرفي شده‌اند؟ در اين صورت با همان مشكلاتي مواجه مي‌شويم كه پيش از اين آمد. اما اگر آيات فوق اشاره به فردي خاص دارند ـ كه البته ظاهر آيات مؤيد همين معناست ـ به چه دردي مي‌خورند؟ فردي خاص كه به معاد معتقد نبوده، اتفاقاً با يتيمان و بينوايان هم رابطه خوبي نداشته است و البته چنين افرادي هميشه ممكن است وجود داشته باشند. اما نزول آيات فوق در مورد اين فرد (يا افراد) با چنين مضموني ـ كه جز گزارشِِ ‌ماوَقَع محتواي ديگري ندارد ـ به چه دردي مي‌خورد و چه درسي به ما مي‌دهد؟ اگر بعضي از منكران معاد چنين خصوصياتي دارند، بسياري ديگر از آنها انسان‌هايي شريف و يتيم‌نواز هستند. در ميان منكران معاد، همه‌جور آدمي يافت مي‌شود: باسواد و بي‌سواد، عامي و دانشمند، با‌اخلاق و بي‌اخلاق، ظالم و مظلوم، پولدار و فقير، شجاع و ترسو، و … همانطور كه در ميان معتقدان به معاد نيز چنين است.
4. آيه 24 سوره جاثيه از قول افرادي كه به خدا و قيامت اعتقاد ندارند (آتئيست‌ها يا دهريون) نقل مي‌كند كه:
و گفتند: جز زندگي دنيا چيز ديگري نيست. مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و ما را جز دهر (حوادث و عوامل طبيعي) هلاك نمي‌كند …
آنگاه در آيه بعد (25) دليل و حجت آنها را مي‌آورد:
و چون آيات روشنگر ما بر آنها تلاوت شود، حجتشان [در برابر آيات و ادله ما] جز اين نيست كه مي‌گويند: اگر راست مي‌گوييد، پدران ما را زنده كنيد.
طبق اين آيه منكران خدا و قيامت هيچ دليل و برهاني براي عقايد خود ندارند و هيچ اشكالي از مدعيات و ادله دينداران نمي‌توانند بگيرند و در برخورد با معتقدان خدا و قيامت تنها دليل و حجتشان اين است كه مي‌گويند: اگر راست مي‌گوييد، پدران ما را كه مرده‌اند، زنده كنيد!؟ اما پيروان قرآن بهتر است براي يك بار هم كه شده، پاي صحبت فيلسوفان لائيك بنشينند يا به صدها كتاب و هزاران مقاله علمي و فلسفي كه آنها در دفاع از موضع خود و نقد ديدگاه دينداران نوشته‌اند، رجوع كنند تا ببينند كه مطلب به اين سادگي‌ها كه قرآن مي‌گويد نيست. من از نظرات و ادله لائيك‌ها دفاع نمي‌كنم و مدعي نيستم كه آنها با ادله‌اي فوق‌العاده محكم و خدشه‌ناپذير، عدم وجود خدا و قيامت را بطور كاملاً قطعي و يقيني اثبات كرده‌اند. اما مي‌گويم اولاً آنها ادله زيادي در اثبات مدعيات خود ارائه داده‌اند و ثانياً اين ادله،‌ فوق‌العاده قابل‌تأمل و درخور توجه‌اند و ثالثاً نقدهاي محكمي كه آنها بر ادله دينداران زده‌اند،‌ ذهن فيلسوفان و متكلمان ديني را دچار تشويش و تلاطم كرده است. اما قرآن همه جا طوري وانمود مي کند که منکران و مخالفان، مشتي احمق و کودن هستند که استدلال‌هايشان آدمي را به خنده واميدارد. به عنوان مثالي ديگر، آيه 35 سوره سبا ميگويد:
و (کافران) گفتند: ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و (براي همين) عذاب نخواهيم شد
حتي اگر فرض کنيم که عده‌اي واقعاً اينگونه مي‌انديشيده‌اند، نبايد اين را به عنوان دلايل مخالفان مطرح کرد و يا تعميم داد. مخالفان پيامبران، هم در گذشته و هم در زمان ما دلايل بسيار محکم و قابل‌تأملي داشته و دارند. سري به کتابخانه‌ها و کتابفروشي‌هاي اروپا و آمريکا و يا سايتهاي اينترنتي مخالفان بزنيد. حريف، آنقدرها كه قرآن مي‌گويد، ضعيف و زبون نيست.
5. آيه 94 سوره اسراء مي‌گويد:
و [چيزي] مردم را از ايمان آوردن بازنداشت، آنگاه كه هدايت برايشان آمد، جز اينكه گفتند: آيا خدا بشري را به عنوان پيامبر مبعوث كرده است؟
البته ممكن است معدودي از انسان‌ها صرفاً به دليل اينكه پيامبران بشري همانند خود هستند، از ايمان آوردن امتناع ورزند، اما اكثر مخالفان و منكران بنا به علل و دلايل مختلف ديگري زير بار اين حرفها نمي‌روند. اين واقعيت، براي آشنايان به تاريخ اديان و انديشه‌هاي الحادي ناآشنا نيست. كليد حل ماجرا، رشد آگاهي و معرفت در جوامع ديني است تا عامه مردم (به تبع قرآن و مفسران آن) اينقدر آسان واقعيت‌ها و حقايق آشكار را ناديده نگيرند.
6. آيه 124 سوره طه مي‌گويد:
و هر كس از ياد من روي گرداند، زندگي‌اش تنگ شود...
اما آيا همه افرادي كه از ياد خدا غافلند، زندگي تنگ و سختي دارند؟ آنچه در عالم واقع مي‌بينيم اين است كه بسياري از انسان‌هاي مؤمن و با تقوا ـ كه همواره به ياد خدا هستند ـ زندگي تنگ و سختي دارند و به انواع مصيبت‌ها و گرفتاري‌هاي مادي و غيرمادي گرفتارند و حتي براي رفع مشكلات مادي و ناراحتي‌هاي روحي و رواني و معضلات خانوادگي و اجتماعي خود مجبورند دست به دامن افراد بي‌دين و بي‌اعتقاد شوند، در حالي که بسياري از همين افراد بي‌دين و بي‌اعتقاد [و يا معتقد به دين، ولي بي‌عمل و لاابالي] زندگي شاد و موفقي دارند و حتي از روي مهرباني و دلسوزي، براي رفع گرفتاري‌ها و مشكلات مؤمنان ـ كه همواره به ياد خدا هستند ـ كوشش مي‌كنند!؟
براي مؤمنان، هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه اگر افراد بي‌ايمان و بدكردار مورد غضب خدا هستند، پس چرا بسياري از آنها عمر طولاني همراه با سلامتي و ناز و نعمت دارند و برعكس، بسياري از مؤمنان در سخت‌ترين شرايط بسر مي‌برند و زندگي‌شان توأم با هزارگونه رنج و محنت و در مواردي بسيار كوتاه است؟ آية 178 سورة آل‌عمران پاسخي است به اين سؤال:
آنها كه كافر شدند ]و راه طغيان پيش گرفتند [ تصور نكنند اگر به آنها مهلت مي‌دهيم، به سودشان است! ما به آنها مهلت مي‌دهيم فقط براي اينكه بر گناهان خود بيفزايند و براي آنها عذاب خواركننده‌اي آماده شده است.
در مورد اين آيه نكات زير قابل تأمل است:
1. دقت كنيد كه آيه نمي‌گويد: ما به كافران مهلت مي‌دهيم تا شايد به خود آيند و توبه كنند و راه خير و صلاح را در پيش گيرند و از اين طريق، هم جبران خطاهاي خود را كنند و هم از عذاب آخرت نجات يابند، بلكه مي‌گويد: ما به آنها مهلت مي‌دهيم فقط و فقط براي اينكه بر گناهان خود بيفزايند و مستحق عذاب بيشتري شوند؟! آيا اين، با حكمت، عدل و رحمت الهي سازگار است؟
2 . در اين مهلت دادن، فقط خود كافران زيان نمي‌بينند، بلكه جامعة بشري و خصوصاً مؤمنان نيز آسيب مي‌بينند. به عنوان مثال خداوند به صدام حسين عمر طولاني و مهلت بيشتر داد تا بر گناه خود بيفزايد و مستحق عذاب خواركنند‌ه‌‌تري شود (مطابق تفسیر دیگری از آیه: خداوند به صدام حسين عمر طولاني و مهلت بيشتر داد و نتیجه این شد که او بر گناه خود افزود و مستحق عذاب خواركنند‌ه‌‌تري شد). اما در اين ميان، جامعة جهاني ضربات سهمگيني از وحشي‌گري‌ها و درندگي‌هاي او ديد. اگر صدام زودتر می‌مرد، پنج هزار انسان بي‌گناه در حلبچه ـ كه در ميانشان صدها كودك و نوجوان بي‌گناه وجود داشت ـ در آتش ظلم او كباب نمي‌شدند، بيش از دو ميليون مرد و زن پير و جوان در آتش جنگ نمي‌سوختند و صدها هزار خانواده بي‌سرپرست نمي‌شدند. در طول دوران حكومت صدام، اوضاع اقتصادي عراق به قدري اسف‌بار شد كه صدها هزار كودك بي‌گناه از گرسنگي مردند و فجايعي پيش آمد كه لكه‌هاي ننگ آن هيچگاه از دامن بشريت پاك نخواهد شد. داستان فرعون‌ها و چنگيزهاي تاريخ نيز به همين‌گونه است. از اينها گذشته ممكن است فرد كافري كه بنا به مدعاي قرآن مهلت داده شده است تا بر گناهان خود بيفزايد، با فعاليت‌هاي فكري و تبليغاتي مسموم خود، بسياري از نوجوانان و جوانان خام را به سوي گمراهي و تباهي بكشاند و موجب ترويج كفر و فساد شود. اكنون با در نظر گرفتن مطالبي كه آمد، آيا مي‌توان توجيهي را كه در آية مورد بحث آمده است، معقول و منطقي دانست؟ و آيا با اين حساب، مقصر اصلي ـ در فجايعي كه ذكر شد ـ خود خدا نيست؟
3. اكنون كه خدا به كافران مهلت مي‌دهد تا بر گناهان خود بيفزايند و مستحق عذاب بيشتري شوند. چرا به مؤمنان نيز مهلت نمي‌دهد تا با انجام هر چه بيشتر عبادات و اعمال صالحه و خدمت بيشتر به مردم، از طرفي خودشان مستحق پاداش اخروي بيشتري شوند و از طرفي ديگر، جامعة بشري نيز از عمر طولاني و با بركت آنها خير و بركت را نصيب برد؟ اين سؤال از آنجا قوت مي‌گيرد كه بسياري از مؤمنان و صالحان در دوران جواني و حتي نوجواني از دنيا مي‌روند، در حالي كه مي‌توانستند در آينده منشأ خدمات و بركات زيادي براي جامعه شوند. ممكن است بگوييد: از كجا معلوم؟ شايد همان فرد مؤمني كه در جواني از دنيا رفته است، اگر عمر بيشتري مي‌يافت، از جادة‌ هدايت منحرف شده و به وادي كفر و فسق و فجور كشيده مي‌شد. شايد خدا صلاح دانسته است كه او در اين سن بميرد، تا در آينده كافر نشود. بنابراين مردن او در جواني، هم به صلاح خودش بوده و هم به صلاح جامعة بشري. اما اين توجيه قابل قبول نيست. اگر چنين است، چرا خداوند همين مصلحت را در مورد افراد مؤمني كه در سنين ميانسالي كافر شدند، اعمال نكرد؟ چرا آنها را در سنين جواني ـ كه مؤمن بودند ـ از دنيا نبرد؟
4. بسياري از افراد بي‌ايمان و بدكردار، در سنين ميانسالي و يا پيري توبه مي‌كنند و ايمان مي‌آورند و به جبران گناهان و خطاهاي خود مي‌پردازند و لذا عاقبت به خير مي‌شوند. آيا همين واقعيت، مدعاي كلي آيه را نقض نمي‌كند؟ بر طبق آية مورد بحث، هدف خداوند از مهلت دادن به كفار، غرق شدن بيشتر در گناه و فساد و گرفتار آمدن در عذابي سخت‌تر بوده است، اما اين افراد توبه نموده و به راه خير و صلاح كشيده شده‌اند؟
5. بسياري از ظالمان و ستمگران و كفار و مشركين و … در سنين جواني مي‌ميرند. چگونه است كه خداوند به آنان مهلت نمي‌دهد تا با گناه بيشتر، دچار عذاب سخت‌تري شوند؟ آيا خداوند بين بندگان خود تبعيض قائل مي‌شود؟
حقيقت اين است كه اگر در مورد رابطة بين ايمان و عقيده و كردار آدميان از يك طرف و نحوة زندگي دنيايي آنها از نظر سلامتي، شادابي، ثروت، رفاه و طول عمر از طرف ديگر، تحقيق كنيم، خواهيم ديد كه بين اين دو هيچ رابطة ضروري و علي و معلولي وجود ندارد و نظم مشخصي در اينجا ديده نمي‌شود. بعضي از مؤمنان فقير و بعضي ديگر در حد متوسط و عده‌اي نيز ثروتمند هستند. وضعيت كفار و مشركين و اهل گناه و فساد نيز به همين گونه است. بسياري از كفار، عمري طولاني و بسياري نيز عمر متوسط و يا كوتاه دارند، مؤمنين نيز ميزان عمر ثابتي ندارند. اصولاً يكي از بزرگترين مشكلات جهان‌بيني ديني اين است كه نمي‌تون دست خداوند را در طبيعت و زندگي آدميان نشان داد. به عبارت ديگر چه در طبيعت و چه در زندگي فردي و اجتماعي آدميان، نمي‌توان حادثه و پديده‌اي را نشان داد كه بطور قطعي و به وضوح نشان‌دهندة دخالت خدا باشد. اين كه سهل است، عدم وجود رابطه‌اي منظم و ثابت و مشخص بين عقايد مذهبي و ايمان ديني و اعمال آئيني از يك طرف و حوادث زندگي و سرنوشت دنيايي انسان‌ها از طرف ديگر، وجود خدا و يا حداقل اعتقاد به دخالت خدا در زندگي آدميان را زير سؤال برده است.
آیة 55 سورة توبه نیز خواندنی است. بسياري از دشمنان و مخالفان پيامبر (كفار، مشركين، ملحدين، منافقين و … ) حداقل به لحاظ ظاهري زندگي شاد، راحت و مرفهي داشتند و دارايي فراوان و فرزندان بسيار آنها گاهي موجب شگفتي مؤمنان مي‌شد و اين سؤال را در ذهن آنها ايجاد مي‌كرد كه اگر دشمنان پيامبر، در حقيقت دشمنان خدا محسوب مي‌شوند، پس چرا خدا به آنها مال و فرزند بسيار مي‌دهد و اگر نگوييم همه، بسياري از آنها در راحتي و آسايش و شادي زندگي مي‌كنند، در حالي كه بسياري از مؤمنان در وضعي فلاكت‌بار بسر مي‌برند. پيامبر مي‌بايستي جوابي قانع‌كننده براي اين سؤال آماده مي‌كرد. پس لازم بود آيه 55 سوره توبه نازل (و يا در حقيقت: ساخته) شود و بگويد:
اموال و فرزندانشان تو را به شگفت درنياورد. جز اين نيست كه خدا مي‌خواهد در زندگي دنيا به وسيله اينها عذابشان كند و جانشان در حال كفر بيرون رود.
اين پاسخ ممكن است براي عوام نوعي دلخوشي واهي ايجاد كند، اما براي خواص قانع‌كننده نيست. در بسياري از موارد، مال و فرزند براي كفار و مشركين موجب آسايش و راحتي و رفع گرفتاري‌ها و مشكلات دنيايي است نه عذاب. از اين بالاتر، همين دارايي و فرزندان ممكن است حتي زمينه‌ساز هدايت و عاقبت به خيري صاحبان آنها شود و اين اتفاق در موارد بسياري رخ داده است . بنابراين آنچه در واقع رخ داده و مي‌دهد، دست كم در بعضي موارد برخلاف مضمون اين آيه است.

من اگه خدا بودم

من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع می‌کردم مردم یه ذره زند‌گی کنند. من اگه خدا بودم پیامبر نمیفرستادم، ...مرد بودم، خودم میاومدم پایین!اگه من خدا بودم ، به ابراهیم میگفتم به جای این که خونه ام رو تو صحرای عربستان بسازه ، بره یه جایی تو سواحل هاوایی بسازه.من اگه خدا بودم يك كمي مهربونتر بودم!من اگه خدا بودم سر یه سیب اینقدر ... بازی در نمیاوردم!من اگه خدا بودم حتما یه جایی، تو یه آیه ای، سوره ای، چیزی ، میگفتم قبل از آفرینش ِ آدمیزاد داشتم چه کار میکردم.من اگه خدا بودم به موسی میگفتم بزنه دهن چوپانه رو سرویس کنه ، آخه این چه طرز حرف زدن با ساحت مقدس ماست؟من اگه خدا بودم به جاي آدرس خانه هنرمندان، آدرس شوراي نگهبان رو ميدادم دست عزرائيل!من اگه خدا بودم یادم نمی رفت که خودم گفتم"ان مع العسری یسری" من اگه خدا بودم دستور می دادم ملائک هر روز جلوم اسپانیایی برقصنمن اگه خدا بودم، تأکیدم به «عاشقی» بود، نه ترس و تقوا.من اگه خدا بودم برای تماس با من لازم نبود عربی حرف بزنید.من اگه خدا بودم کار به اینجاها نمیکشید من اگه خدا بودم کتاب نمیفرستادم، فیلمشو میذاشتم رو YouTube.من اگه خدا بودم یه بار RESET می کردم؛ زندگیِ خیلیا هَنگ کرده...من اگه خدا بودم به جای فرستادن 124 هزارتا پیامبر یه اکانت توئیتر می ساختممن اگه خدا بودم، همتونو خدا میکردم. به خدا.من اگه خدا بودم کتاب نمی فرستادم،جزوه می گفتم بنویسید.من اگه خدا بودم سریعا یه تکذیبیه بابت خلقت علم الهدی صادر می کردممن اگه خدا بودم کلمه ی دشمن رو از ادبیات حذف می کردم، اونوقت میشِستم ببینم سید علی عظما چجوری میخواد خطبه بگه !من اگه خدا بودم با احساسات آدمها انقدر بازی نمیکردم...من اگه خدا بودم یه الگوریتم ساده1-6-3 واسه عزرائیل می نوشتم که به ازای مرگ هر هنرمند جون 6 تا آخوند و 3 تا سیاست مدار رو هم بگیرهمن اگه خدا بودم، به نظر شیطان (به عنوان یکی از فرشته های خوبم) احترام میذاشتم.من اگه خدا بودم این پیرمرده الان تو سطل آشغال دنبال یه تیکه نون نمیگشت..من اگه خدا بودم تکلیف رو معلوم میکردم این همه بلوا سر گندم بود یا سیب...منم اگه خدا بودم، اين آدرس ايميلم بود:god@gmail.comديگه احتياجي به چاه جمكران و اينا هم نبود!من اگر خدا بودم تو کتابم به چشم‌هات قسم می‌خوردم.من اگه خدا بودم ماهی یه میلیون و پونصد به هر کدوم از بنده هام میدادم، همینجوری، برن حال کنن.من اگه خدا بودم خیلی شکر میکردم که خدام..آخه بنده ها خیلی بدبختن..من اگه خدا بودم سرمو می ذاشتم پایین می مردم با این وضعیتی که به وجود آوردم من اگه خدا بودم نیمه گمشده هیچ کسی گمشده نبود..!من اگر خدا بودم هیچ کس رو مثل خودم تنها نمی‌ذاشتم!من اگه خدا بودم ؛ اول یاد میگرفتم گ و پ و چ و ژ را تلفظ کنم ، بعد کتاب میدادم بیرون !من اگه خدا بودم، وقتی می‌دیدم دارن آدمای بی‌گناهو می‌برن بالای چوبه‌ی دار همین‌جوری برّ‌ و بر نگاه نمی‌کردم؛ می‌رفتم سریع نیروی جاذبه‌ی زمین رو از کار می‌انداختم.من اگه خدا بودم هر چند وقت یکبار نشست عمومی برگزار می‌کردم و از مردم برای کارهای خودم نظرسنجی می‌کردم!خجالت نداره که ، من اگه خدا بودم ، راست حسینی میگفتم سر ماجرای مریم چه اتفاقی افتاد.من اگه خدا بودم وقتی بنده مو سرویس میکردم دیگه توقع شکر گزاری ازش نداشتم!من اگه خدا بودم عادت ماهانه رو میکردم عادت سالانه.من اگه خدا بودم به بنده‌هام دم می‌دادم که به موقع تشکر تکونش بدن، دیگه لازم نباشه نماز بخونن!من اگه خدا بودم، جرات داشتم بیام پائین و جواب اینهمه بچه که تو خیابونا آدامس می فروشن رو بدم، که به چه گناهی؟من اگه خدا بودم جهنم رو تعطیل می کردم ، هر کی فوت کرد می فرستادم بهشت، ولی به جاش به همه عقل بیشتری می دادم، به من چه که آخوند ها از کجا پول در بیارن.......و...من اگه كه خدا بودم ديگه آرزويي نداشتم و روياي همه را به واقعيت بدل ميكردم ولي تبعاتش با خودشان بود- من اگه خدا بودم راز خلقت احمد جنتي رو فاش مي كردم !!شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟ اضافه کنید من اگه خدا بودم اول به بچه ها می گفتم دنیا چه جاییه بعد اگه انتخابش کردن به دنیا میاوردمشون

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

نامحتملی وجود خدا

مردم بسیاری از کارهایشان را به نام خدا انجام می دهند. ایرلندی ها به نام خدا همدیگر را منفجر می کنند. عرب ها به نام او خودشان را منفجر می کنند. امام ها و آیت الله ها به نامش زنان را سرکوب می کنند. پاپ ها و کشیش های عزب به نام او زندگی جنسی مردم را به هم می ریزند. شُهِت های یهودی گلوی حیوانات را به نامش می برند. دستاوردهای تاریخی دین – جنگ های خونین صلیبی، شکنجه های تفتیش عقاید، قتل عام های فاتحان، میسیونری های نابودگر فرهنگ، مقاومت های در برابر حقایق جدید علمی تا آخرین لحظه ی ممکن – از این هم چشمگیرتر اند. و همه ی اینها بر چه مبنایی انجام شده است؟ به باور من هرچه بیشتر آشکار می شود که پاسخ ایناست: هیچ، مطلقاً هیچ. هیچ دلیلی بر این اعتقاد نیست که هر نوع خدایی وجود داشته باشد و دلایل خیلی خوبی هست که معتقدم باشیم خدایی نیست و هرگز نبوده است. اعتقاد به وجود خدا وقت ها و عمرهای بی شماری را تلف کرده است. اگر خدا چنین پیامدهای مصیبت باری نداشت، می توانست لطیفه ای در ابعاد کیهانی باشد.
چرا مردم به خدا اعتقاد دارند؟ پاسخ بسیاری از مردم، هنوز روایتی از برهان باستانی نظم است. ما به زیبایی و ظرافت جهان اطراف مان می نگریم – انحنای آیرودینامیک بال پرستو، لطافت گل ها و پروانه هایی را که گل ها را بارور می کنند می بینیم، با میکروسکوپ دنیای آکنده از حیاتِ هر قطره آب دریاچه را ، و با تلسکوپ تاج درخت عظیم ماموت را نظاره می کنیم. در پیچیدگی الکترونیک و کمال اُپتیکی چشمان خودمان تأمل می کنیم. ظرافتی که بینایی مان را میسر می کند. اگر اصلاً قدرت تخیلی داشته باشیم، این چیزها در ما احساس تکریم و احترام برمی انگیزند. به علاوه نمی توانیم شباهت آشکار میان اندامه های زنده و طرح های دقیق مهندسی بشر را نادیده بگیریم. برهان نظم را اغلب با تشبیه خدا به ساعت ساز مطرح می کنند. تشبیهی که کشیش قرن هجدهمی ویلیام پالی به کار برد. حتی اگر شما ندانید که ساعت چیست، طراحی چرخ دنده ها و فنرها و طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، شما را وا می دارد که نتیجه بگیرید که "این ساعت باید سازنده ای داشته باشد، کسی که آن را به منظوری خاص طراحی کرده است؛ سازنده ای که از سازوکار آن آگاه است، و کاربردی برای این طراحی داشته است." اگر این نتیجه گیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا کاملاً درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز هم بگوییم که طراح هوشمند و هدفمندی دارند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف، و آشکارا طراحی شده به مقصود خاص هم باید طراحی، ساعت سازی، داشته باشند – که همانا خداست.
استدلال پالی چنین بود، و این استدلالی است که تقریباً همه ی افراد هوشمند و حساس در مرحله ای از کودکی شان بدان رسیده اند. این استدلال در طول تاریخ کاملاً متقاعد کننده جلوه کرده است، و نتیجه ی آن را یک حقیقت مسلم انگاشته اند. اما امروزه، به یاری یکی از خیره کننده ترین انقلاب های فکری تاریخ، می دانیم که این نتیجه گیری نادرست، یا دست کم غیرضروری است. اکنون ما می دانیم که نظم و هدفمندی ظاهری جهان موجودات زنده حاصل فرآیندی سراسر متفاوت است. فرآیندی که بدون نیاز به وجود هرگونه طراح عمل می کند و پیامد قوانین کاملاً ساده ی فیزیک است. این فرآیند، تکامل بر پایه ی انتخاب طبیعی است، که توسط چارلز داروین، و به طور مجزا توسط آلفرد راسل والاس، کشف شد.
در همه ی چیزهایی که به نظر می رسد که باید طراحی داشته باشند چه وجه مشترکی هست؟ پاسخ، ضعیف بودن احتمال ایجاد تصادفی آنهاست. اگر یک تکّه سنگ را در ساحل دریا ببینیم که در اثر امواج به مرور زمان به شکل یک عدسی درآمده، نتیجه نمی گیریم که این سنگ باید توسط یک عدسی ساز طراحی شده باشد: قوانین فیزیکی می توانند به چنین نتیجه ای منجر شوند؛ وقوع چنین "پیش آمدی" نامحتمل نیست. اما اگر یک عدسی ترکیبی پیچیده را بیابیم که چنان به دقت تراش یافته که خطا و انحراف اپتیکی نداشته باشد، و پوشش ضددرخشندگی خورده باشد، و بر قاب اش مارک "Carl Zeiss" درج شده باشد، می دانیم که این عدسی نمی تواند شانسی ایجاد شده باشد. اگر همه ی اتم های تشکیل دهنده ی این عدسی را کنار هم بریزید و به هم بزنید، تحت قوانین فیزیکی طبیعت، به طور نظری ممکن است که از بخت خوش، این طور پیش آید که در نهایت به شکل لنز Carl Zeiss ، با همان مارک حکاکی شده، کنار هم قرار گیرند،. اما دیگر شیوه های قرار گرفتن اتم ها کنار هم، با احتمال وقوع مساوی، چنان فراوان اند که ما می توانیم بخت وقوع شکل مورد نظر را منتفی بدانیم. اینکه بخت یا شانس ایجاد چیزی به طور نظری صفر نیست را نمی توان به عنوان تبیین ایجاد یک شیء محسوب کرد.
اما این استدلال دوری نیست. بدان خاطر ممکن است دوری به نظر برسد که می توان گفت هر آرایش خاصی از اتم ها که رخ داده باشد، بسیار نامحتمل است. هنگامی که در زمین چمن گلف، توپی بر روی ساقه ی علف خاصی فرود می آید، ابلهانه است که فریاد کنیم: "از میان میلیاردها ساقه ی علف که توپ می توانست برآنها فرود بیاید، توپ بر روی این یکی افتاده است. چه قدر عجیب، چقدر معجزه آسا و نامحتمل!" البته اشتباه استدلال در اینجاست که توپ بالآخره باید جایی فرود آید. ما تنها هنگامی می توانیم از نامحتملی رخداد فعلی فریاد واعجبا سردهیم که از پیش این ساقه ی علف معین را نشان کرده باشیم. برای مثال، اگر کسی با چشمان بسته دور مقرّ توپ بچرخد، کتره ای توپ را بزند، و توپ درست توی سوراخ بیافتد، این واقعاً شگفت انگیز خواهد بود. زیرا هدف از پیش تعیین شده است.
از تریلیون ها طریق کنارهم قرار گرفتن اتم های یک تلسکوپ، تنها اقلیتی به عنوان تلسکوپ به کار می کنند. و فقط شمار بسیار قلیلی دارای مارک Carl Zeiss ، یا هرکلمه ای به هر زبان انسانی، خواهند بود. همین مطلب در مورد اجزای ساعت هم صدق می کند: از میلیاردها طریق ممکن برای کنار هم قرار گرفتن اتم های یک ساعت، تنها اقلیت قلیلی زمان دقیق را نشان خواهند داد یا اصلاً کار خواهند کرد. و مسلماً همین مطلب در مورد اعضای بدن نیز صادق است. از میان تریلیون ها تریلیون طریق قرار گرفتن اعضای بدن، تنها اقلیت ناچیزی دارای حیات خواهند بود، به دنبال غذا می گردند، و تولید مثل می کنند. درست است که حیات به شیوه های گوناگونی ممکن است – اگر گونه ها ی زنده ی امروزی را بشماریم دست کم ده میلیون تا می شوند – اما طرق حیات هرقدر هم که زیاد باشند، مسلماً طرق ممات بسی بیش از آنهاست!

پس به راحتی می توانیم نتیجه بگیریم که موجودات زنده میلیاردها بار پیچیده تر از آنند – احتمال وقوع کمتری دارند – که شانسی ایجاد شده باشند. پس چگونه ایجاد شده اند؟ پاسخ این است که بخت در این قضیه دخیل است، اما نه بخت صِرف و یکباره. بلکه یک سلسله از بخت های کوچک، که هر یک آنقدر کوچک اند، که می توان گفت حاصل بخت های پیشین شان بوده اند، که در یک توالی پیاپی رخ داده اند. این گام های کوچک، ناشی از جهش ها (موتاسیون) های ژنتیکی بوده اند، یعنی تغییراتی کتره ای – در واقع اشتباهی – که در مواد ژنتیکی رخ می دهد. این جهش ها منجر به تغییراتی در ساختار بدن نسل های جدید می شوند. بسیاری از این تغییرات زیان بار هستند و به مرگ منجر می شوند. اما اقلیتی از آنها به بهبودهای جزئی می انجامند، یعنی بخت بقا و تولید مثل موجود را افزایش می دهند. با این فرآیند انتخاب طبیعی، آن تغییرات کتره ای که سودمند از آب درآمده اند به تدریج در میان یک گونه گسترش می یابند و عادی می شوند. حال صحنه برای تغییر کوچک بعدی در فرآیند تکاملی مهیاست. بعد از گیریم هزار تا از این تغییرات کوچک متوالی، که در آن هر تغییری مبنای تغییر بعدی است، نتیجه نهایی که حاصل جمع این تغییرات است، بسیار پیچیده تر از هر یک از آن تغییرها می شود.

برای مثال، به طور نظری ممکن است که چشم ها به یک باره ، در یک گام شانسی واحد، از هیچ ایجاد شده باشند: گیریم از پوست خشک و خالی. این امکان نظری بدان معناست که می توان یک دستورالعمل واحد نوشت که در آن همه ی جهش های ژنتیکی که به ایجاد چشم منجر می شوند نوشته شده باشد. اگر همه ی این جهش ها همزمان رخ دهند، می توان یک چشم کامل را از هیچ ایجاد کرد. اما گرچه این امر به طور نظری ممکن است، اما درعمل قابل تصور نیست. میزان بختی که لازم دارد خیلی زیاد است. دستورالعمل "صحیح" مستلزم تغییرات همزمان در تعداد عظیمی از ژن هاست. این دستورالعمل صحیح، یک دسته تغییرات ژنتیک ممکن در میان تریلیون ها ترکیب شانسی ممکن دیگر است. البته می توانیم چنین رخداد معجزه آسایی را منتفی بدانیم. اما کاملاً ممکن است که چشم امروزی از چشمی تکامل یافته باشد که تنها اندکی با آن فرق داشته است: چشمی که پیچیدگی آن اندکی کمتر بوده است. به همین ترتیب آن چشم هم پیامد چشمی بوده که فقط اندکی ساده تر از آن بوده، و الی آخر. اگر تعداد بقدرکافی زیادی از تفاوت های بقدرکافی کوچک میان هر مرحله ی تکاملی با مرحله ی پیش از آن را در نظر بگیرید، به خوبی می توانید ریشه ی چشم امروزی را در تکامل پوست خشک و خالی سابق بیابید. اما چند مرحله ی میانی را می توانیم فرض کنیم؟ بستگی به این دارد که چقدر زمان در اختیار داشته باشیم. آیا زمان کافی برای تکامل چشم از هیچ به حالت امروزی اش بوده است؟

فسیل ها به ما می گویند که تکامل حیات بر روی زمین از بیش از 3000 میلیون سال پیش آغاز شده است. درک درازای این زمان برای ذهن انسان تقریباً غیرممکن است. ما، طبیعتاً و نیک بختانه، طول عمر قابل انتظار خود را زمان کاملاً دارازی می یابیم، اما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حتی بیش از یک قرن عمر کنیم. اکنون 2000 سال از تولد مسیح سپری شده است. زمانی که آن قدر دراز است که تفاوت میان تاریخ و اسطوره را تیره و تار می کند. آیا می توانید یک میلیون از این بازه های زمانی را کنار هم تصور کنید؟ فرض کنید بخواهیم کل تاریخ را بر یک طومار بنویسیم. اگر همه ی دوران پس از تولد مسیح یک متر از این طومار را اشغال کند، بخش قبل از مسیح این طومار، تا زمان شروع تکامل، چقدر درازا خواهد داشت؟ پاسخ این است که این قسمت طومار به درازای فاصله ی میلان تا مسکو خواهد بود. تصور کنید که این مطلب به چه نتایجی در مورد انباشتگی تغییرات تکاملی منجر می شود. همه ی انواع سگ های خانگی – سگ پِکَنی، پودل، اسپانیول (سگ پشمالو با گوش ها ی آویزان)، سن برنارد، و شیاهوس – در یک بازه ی زمانی چندصد ساله یا دست بالا چند هزار ساله از نسل گرگ ایجاد شده اند: بر روی طومار ما این واقعه در فاصله ی بیش از دومتری جاده ی میلان به سمت مسکو قرار نمی گیرد. به کیفیت تغییراتی که از گرگ به سگ اسپانیول منجر شده فکر کنید؛ حال این کیفیت تغییرات را یک میلیون برابر کنید. هنگامی که اینطور به قضایا نگاه کنید می بینید که به راحتی می توان پذیرفت که چشم بتواند اندک اندک از غیرچشم ایجاد شده باشد

اما باید خود را متقاعد کنیم که هر کدام از مراحل میانی سیر تکاملی، گیریم از پوست خالی به چشم امروزی، مطلوب انتخاب طبیعی بوده است؛ نسبت به پیشینیان اش در این سلسله مزیتی داشته یا دست کم توانسته باقی بماند. اگر بسیاری از مراحل میانی در سیر تکاملی به مرگ منجر شده باشند، کفایت نمی کند که برای خود ثابت کنیم که به طور نظری زنجیره ای از مراحل میانی متفاوت در سیر تکاملی وجود داشته که به شکل گیری چشم امروزین انجامیده است. گاهی گفته اند که بخش هایی از چشم باید با هم وجود داشته باشند وگرنه چشم اصلاً کار نمی کند. طبق این استدلال، داشتن یک چشم نصفه نیمه با نداشتن آن اصلاً فرقی ندارد. نمی توان با نصف یک بال پرید؛ با نصف یک گوش هم نمی توان شنید. بنابراین نمی توان گفت که یک رشته مراحل میانی بوده اند که گام به گام به شکل گیری چشم ها، بال ها یا گوش های امروزین انجامیده اند.
این استدلال چنان ساده انگارانه است که تنها برپایه ی انگیزه های نیمه آگاهانه می توان بدان باور داشت. مسلماً درست نیست که نصف یک چشم بی فایده است. کسانی که دچار آب مروارید شده اند و عدسی چشم شان با جراحی درآورده شده، نمی توانند بدون عینک به خوبی ببینند، اما باز خیلی بهتر از کسانی می بینند که اصلاً چشمی ندارند. بدون عدسی نمی توانید بر روی جزئیات یک تصویر متمرکز شوید، اما می توانید از برخورد با موانع بپرهیزید و سایه ی مات یک شکارچی را تشخیص دهید.
در مورد آن بخش این استدلال که می گوید شما نمی توانید با یک بال نصفه نیمه بپرید، می توان جانواران بسیاری را مثال زد که با وجودی که بال های کاملی ندارند، با موفقیت در هوا سُر می خورند، انواع بسیار مختلفی از پستانداران، مارمولک ها، قورباقه ها، مارها، و هشت پاها چنین قابلیتی دارند. بسیاری از جانواران درخت زی دارای پرّه های پوستی میان مفاصل شان هستند که واقعاً مانند بال عمل می کنند. هنگامی که از درخت می افتید، هر پرّه ی پوستی یا سطح گسترده ای از بدن که سطح تماس شما را با هوا افزایش دهد می تواند به نجات جان تان کمک کند. و چه این پرّه ها کوچک باشند و چه بزرگ، ارتفاعی حساس هست که اگر پرّه های پوستی تان اندکی بیشتر باشد، افتادن تان از درختی به آن بلندی، آن پرّه های اضافی جان تان را نجات دهند. پس پرّه های اضافی که در پیشینیان تان ایجاد شده باشند، جان آنها را اندکی بیشتر حفاظت می کرده است، زیرا به آنها اجازه می داده که هنگام افتادن از درخت های بلندتری جان سالم به در برند. و به همین ترتیب که جلو برویم و این تغییرات نامحسوس را پیگری کنیم، می بینیم که چند صد نسل بعد به بال های حقیقی می رسیم.
چشم ها و بال ها نمی توانند یک مرتبه به وجود بیایند. همانطور که برای دستیابی یکباره و حدسی به یک شماره رمز گاوصندوق بانک به بختی قریب به بینهایت نیاز دارید. اما اگر به طور کتره ای شماره ها ی مختلف را امتحان کنید، و هر بار اندکی به شماره ی بختیار نزدیک تر شوید، بالآخره خواهید توانست در را باز کنید! اصولاً این همان کلید معمای دستیابی انتخاب طبیعی به چیزهایی است که روزگاری ناممکن شمرده می شد. چیزهایی را که مشکل بتوان از نیاکانی به ارث برد که بسیار با ما فرق دارند، می توان از نیاکانی به ارث برد که تنها تفاوت اندکی با ما دارند. تنها به شرط اینکه سلسله ی به قدر کافی درازی از این تغییرات اندک میان نسل ها وجود داشته باشد، می توان هر چیزی را از چیز دیگر به ارث بردبه این ترتیب، تکامل از لحاظ نظری قادر است از پس کارهایی برآید که روزگاری تنها حق انحصاری خدا محسوب می شد. اما آیا اصلاً شواهدی دال بر اینکه تکامل واقعاً رخ داده وجود دارد؟ پاسخ مثبت است؛ شواهد فراوان اند. میلیون ها فسیل درست در مکان ها و درست در عمق هایی یافت شده اند که انتظار داریم اگر تکامل رخ داده باشد، باید یافت شود. اما هرگز هیچ فسیلی هیچ جا یافت نشده که مورد انتظار نظریه ی تکامل نبوده باشد، گرچه چنین چیزی می توانست به سادگی رخ دهد: مثلاً یافتن فسیل یک پستاندار در میان سنگ هایی چنان قدیمی که در آن زمان تنها ماهیان وجود داشتند، کافیست تا نظریه ی تکامل را ابطال کند.
الگوی توزیع جانوران و گیاهان بر روی قاره ها و جزیره های جهان دقیقاً مطابق انتظار است. یعنی اینکه این موجودات در طی تغییرات آهسته و تدریجی از نیاکان مشترک به وجود آمده اند. الگوهای شباهت میان جانوران و گیاهان دقیقاً مطابق انتظار نظریه ی تکامل است. یعنی برخی پسرعموهای نزدیک و برخی پسرعموهای دورتر یکدیگراند. این واقعیت که کد ژنتیک در تمام موجودات زنده یکسان است، قویّاً حاکی از آن است که همه ی آنها فرزندان نیاکان واحدی هستند. شواهد حاکی از تکامل چنان متقاعد کننده اند که تنها طریق حفظ نظریه ی آفرینش این است که فرض کنیم که خدا عمداً شواهد فراوانی را چنان دست چین کرده که به نظر برسد که انگار تکامل رخ داده است. به بیان دیگر، فسیل های توزیع جغرافیایی جانوران، و غیره، همگی جزئی از یک کلک عظیم الاهی باشند. آیا کسی حاضر می شود خدایی را عبادت کند که دست به چنین حقه بازی کلانی می زند؟ مسلماً محترمانه تر، و از نظر علمی قابل قبول تر، آن است که این شواهد را همان طور که به نظر می رسند تفسیر کنیم. همه ی موجودات زنده خویشاوندان همدیگراند، که نیای دور مشترکی دارند که بیش از 3000 میلیون سال پیش می زیسته است.
پس برهان نظم به عنوان دلیلی برای باور به وجود خدا، شکست خورده است. آیا برهان دیگری هم باقی می ماند؟ برخی از مردم به خاطر آنچه که نوعی شهود درونی می نماید به خدا باور دارند. چنین شهودهایی همواره قابل حصول نیستند اما بدون شک برای برخی قابل قبول می نمایند. بسیاری از ساکنان آسایشگاه های روانی هم ایمان قلبی استواری دارند که ناپلئون، یا حتی خود خدا، هستند. شکی نیست که چنین اعتقاداتی برایشان بسیار نیرومند است، اما این دلیل نمی شود که بقیه ی ما هم بدان باورها بگرویم. درحقیقت، از آنجا که چنین باورهایی با هم در تناقض اند، اصلاً نمی توانیم آنها را پپذیریم
مطالب اندک دیگری هم هست که باید گفته شود. تکامل توسط انتخاب طبیعی بسیاری چیزها را توضیح می دهد، اما نمی تواند از صفر شروع کند. تکامل نمی توانسته بدون وجود نوعی زادآوری و وراثت ابتدایی آغاز شود. وراثت امروزین توسط رشته ی DNA انجام می گیرد. به نظر می رسد که این بدان معناست که باید نظام وراثت قدیمی تری نیز موجود بوده باشد، که اکنون ناپدید شده است. آن نظام قدیمی آنقدر ساده بوده که توانسته به طور شانسی توسط قوانین شیمی ایجاد شود و واسطه ای فراهم کند که توسط آن اشکال ابتدایی انتخاب طبیعی انباشتی شروع شود. DNA یک محصول جدیدتر این انتخاب انباشتی قدیمی بوده است. قبل از این نوع اولیه ی انتخاب طبیعی، دوره ای بوده است که ترکیبات پیچیده ی شیمیایی از ترکیبات ساده تر ساخته می شده اند و قبل از آن دوره ای بوده که عناصر شیمیایی مطابق قوانین شناخته شده ی فیزیک از عناصر ساده ترساخته می شده اند. پیش از آن، درست در لحظات پس از بیگ بنگ که آغاز جهان بوده، همه چیز نهایتاً از هیدروژن خالص ساخته شده استاین استدلال هم اغوا کننده است که بگوییم: اگرچه ممکن است برای توضیح تکامل نظم های پیچیده ای که از آغاز جهان با قوانین بنیادی فیزیکی اش شکل گرفته اند، فرض وجود خدا ضرورتی نداشته باشد، اما باز هم لازم است که وجود خدا را به عنوان منشاء ایجاد همه ی چیزها فرض بگیریم. این ایده، کار چندانی برای خدا باقی نمی گذارد: تنها کار بیگ بنگ را سروسامان بده و بعد برو استراحت کن و منتظر باش تا همه چیز خود به خود رخ دهد. شیمی-فیزیک دانی به نام پیتر اَتکینز در کتاب شیوایش به نام خلقت، خدای تنبلی را فرض می گیرد که می کوشد تا آنجا که می تواند کار کمتری برای شروع همه چیز انجام دهد. اتکینز توضیح می دهد که چگونه هر مرحله از تاریخ کیهان توسط قوانین ساده ی فیزیکی، از دوره ی قبلی اش ناشی شده است. آنگاه میزان کاری را که لازم بوده که خدای تنبل انجام دهد کسر می کند و عاقبت نتیجه می گیرد که این کار مورد نیاز درحقیقت صفر است!
جزئیات فاز قبل از تکاملی جهان، متعلق به حیطه ی فیزیک است، اما من زیست شناسم، و توجه ام بیشتر معطوف به فازهای متأخر تکامل نظم و پیچیدگی است. برای من درس مهم این است که، حتی اگر فیزیک دان ها محتاج باشند وجود یک خدای حداقلی تحویل ناشدنی را فرض بگیرند که برای راه انداختن آغاز جهان ضروری باشد، آن حداقل تحویل ناشدنی مسلماً بی نهایت ساده خواهد بود. بنا به تعریف، تبیین هایی که برپایه ی مقدمات ساده ارائه می شوند پذیرفتنی تر و رضایت بخش تر از تبیین هایی هستند که موجودات پیچیده و نامحتمل را فرض می گیرند. و نمی توانید موجودی پیچیده تر از خدای متعال داشته باشی
نوشته ی ریچارد داوکینز*