۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

سکولاریسم و نَقد مذهب


سکولاریسم چیست؟

سکولاریسم یک اصل است که دو خواسته و هدف پایه را در بَر می گیرد؛ نخستین برنامه جدایی روشنِ دین و نهاد هایِ مذهبی از حکومت است و دیگری برابری تمامی مردم با هر باورِ دینی، در پیشگاهِ قانون است؛ این بدان معناست که در یک جامعه سکولار، یک فردِ مسلمان با یک فردِ مسیحی، یهودی و یا خدا ناباور در نزدِ قانون برابر بوده و از حقوق یکسانی برخوردار است و هیچ فرقی میان ایشان نیست.
جدایی دین از دولت اساس و بنیانِ سکولاریسم است؛ این قانون تضمین می کند که گروه های مذهبی و نهاد های دینی در کارِ دولت کمترین دخالتی نمی کنند و همچنین اجازه فضولی حکومت در کارهای نهاد های مذهبی را نمی دهد؛ می توان گفت که سکولاریسم اصلی است که مرزهای مشخص و ملموسی را بین مذهب و حکومت کشیده و اجازه نمی دهد تا این دو نهاد، در امور یک دیگر سَرک کشیده و دست درازی کنند.
جدایی دین از دولت و کوتاه کردن دستِ نهاد های مذهبی از امورِ مملکت داری در حقیقت حافظِ حرمت و ارزش دین و باورهای قلبی مردمان است؛ چنانچه که به وضعیت ادیان و جایگاه شان در ایران زمین نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که وجود یک حکومت مذهبی و توتالیتر موجب ایجاد موج عظیمی از نفرت و دشمنی از سویِ جوانانی که به وسیله احکام قرون وسطایی دینی آزار دیده اند، در برابر باورهای دینی مردمان گشته است.

مکتب خداناباوری پَسادینی و مذهب ستیز، دو روی یک سکه اند؛ هرچند هر دو اساس باورشان بر نبود خدا و هرگونه نیروی فرا طبیعی است اما در روش، پَسادینی بسیار خردمندانه تر و متمدنانه تر از مذهب ستیزی است، اینکه مذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشتی انسان بدانی و جنبه های مثبتش را نیز در نظر بگیری منطقی تر است از اینکه بخواهی مذهب را نابود کنی!  سیروس پارسا
یکی از اهداف سکولاریسم تضمین و پاسداشتِ آزادی ادیان و حق داشتن آموزش های دینی برای تمامی شهروندان است؛ در یک جامعه سکولار که آزادی دین وجود دارد دیگر با قوانینِ ضد انسانی دینی همچون اسلام که برای کسانی که اسلام را ترک می گویند، حُکم مرگ صادر می کند، رو به رو نخواهیم شد؛ چرا که هر فردی آزاد است تا پیرو هر باوری باشد که می خواهد و محدودیتی برای وی وجود ندارد.
در یک جامعه سکولار هر شهروندی حق دارد تا آزادانه افکار و باورهایش را به دیگران معرفی کند و از آزادی کامل بیان و اندیشه برخوردار است؛ این قانون برای باورمندان به ادیان و شهروندان خدا ناباور و یا شکاک، به صورت برابر و مساوی عمل کرده و کمترین تفاوتی میان یک فرد خدا ناباور با یک مسیحی، یهودی و یا مسلمان وجود ندارد و همه از حق آزادی بیان و پندار بهره می برند.
در یک جامعه سکولار تمامی شهروندان در برابر قانون و دولت مساوی اند و باورها و عقاید مذهبی شان کمترین تأثیری در حق و حقوق ایشان ندارد و عدالت اجتماعی شامل حال همگان می گردد. در ایرانِ اسلامی مسلمانان شیعه شهروندان درجه یک، مسلمانان سنی شهروندان درجه دو و مسیحیان، زردشتیان، یهودیان، بهاییان، دراویش و… در درجه های بسیار پایینتری قرار دارند و دِگر اندیشان نیز از هیچ حقی برخوردار نیستند.
این عدالتِ دینی و مذهبی است که گروهی خاص را نسبت به سایر شهروندان جامعه برتر و شایسته تر می خواند و عدالت به صورت گزینشی برقرار می شود. در ایرانِ اسلامی باورمندان به ادیانی به غیر از اسلام، حتی حق تحصیل نیز ندارند و با هزاران مشکل و درماندگی می توانند دوره دبیرستان را به اتمام برسانند.
در یک جامعه سکولار تمامی شهروندان برابرند و عدالت به صورت یکسان برای همگان اجرا می شود. سکولاریسم حقوق بشر را به هر دین و مسلکی ترجیح می دهد و در برابر قوانین خشک و ضد انسانی و قرون وسطایی ادیان، از زنان و کودکان و دگر باشان محافظت می کند.
ما همگی از بیمارستان ها، مدرسه ها، ایستگاه های پلیس و دیگر مراکز خدماتی و دولتی استفاده می کنیم؛ این نکته که این مراکز باید سکولار باشند بسیار حیاتی است چرا که هیچ کس نباید به خاطر باور دینی اش، نسبت به شخصی دیگر از حقوقی بالاتر و یا پایین تر برخوردار باشد و همه باید به طور مساوی، از این خدمات و فارق از باورهای دینی شان بهره ببرند.

مکتب خداناباوری پَسادینی و مذهب ستیز، دو روی یک سکه اند؛ هرچند هر دو اساس باورشان بر نبود خدا و هرگونه نیروی فرا طبیعی است اما در روش، پَسادینی بسیار خردمندانه تر و متمدنانه تر از مذهب ستیزی است، اینکه مذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشتی انسان بدانی و جنبه های مثبتش را نیز در نظر بگیری منطقی تر است از اینکه بخواهی مذهب را نابود کنی! سیروس پارسا
تمامی مدارس دولتی باید سکولار بوده و از آموزش های دینی به کودکان و دانش آموزان بپرهیزند؛ فارق از اینکه دین پدران و مادران دانش آموزان چیست، تمامی کودکان و نوجوانان با هم در یک مکان تحصیل کرده و مدارس دولتی که بودجه شان توسط حکومت تأمین می شود اجازه آموزش ایمان مذهبی و یا تبلیغ مذهبی خاص را ندارند.
بارها به مسئله خدا ناباوری و یا ندانم گرایی پرداخته ایم؛ خداناباوری پنداری است که وجود خدایی قادرِ مطلق و هرگونه توهم فرا طبیعی را رَد کرده و خرد، منطق و علم را جایگزین ایمان مذهبی نموده است. جامعه خداناباور همواره حامی و پشتیبان سکولاریسم است ولی سکولاریسم در پیِ پشتیبانی از یک گروه خاص دینی و یا غیر دینی نبوده و نیست و استقلال خود را حفظ کرده و می کند و در سددِ خدا ناباور نمودن هیچ یک از شهروندان جامعه نیست.
در یک جامعه سکولار مردم دیندار حق دارند که باورهای دینی شان را در اجتماع بیان نمایند ولی شهروندانی که مخالف آن باور دینی هستند نیز از حق نقدِ آن مسلک، پرسشگری و ابراز مخالفت خود با آن باور برخوردارند. باور های مذهبی، پندار ها و سازمان ها نباید از مزیت برخورداری از امنیت به دلیل حق آزادی بیان، لذت ببرند.
در یک جامعه دموکرات، تمامی باور ها و پندار ها می توانند بسیار آزادانه به چالش کشیده شوند و شهروندان حقوق اجتماعی دارند ولی ایده ها و باورها از حقوقی برخوردار نیستند. در یک جمله سکولاریسم بهترین راهی است که ما به کمک آن می توانیم جامعه ای بسازیم که در آن تمامی شهروندان فارق از باورهای مذهبی شان، با یکدیگر در سایه امنیت و عدالت اجتماعی و آرامش و صلح و دوستی زندگی کنند.

- نَقد مَذهب و پدیده احساسی مَذهب ستیزی:


در طیف خداناباوران دو مکتب فکری متفاوت وجود دارد: پَندار خداناباوریِ پَسادینی و پَندار خداناباوریِ مَذهب ستیز، نمونه بارز پندار پَسادینی پرفسور دَنیل دنت است و نمونه پندار مَذهب ستیز، زنده یاد کریستوفر هیچنز! پندار پَسادینی، مَذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشت انسان ها می داند و باور دارد که دین در زمانی از تاریخ، مزیت هایی برای انسان ها داشته و با گذشت زمان و پیشرفت آدم و گسترده تر شدن دانشش، امروز جایگاهش هم ردیف دیگر افسانه های تاریخ بشر است.
خداناباورانِ پَسادین به نَقد مذهب و نهادهای مَذهبی می پردازند اما قابلیت هم زیستی با افراد دیندار را نیز داشته و به حق آنان برای باورمند بودن احترام می گذارند، به تَعریفی دیگر به در خانه افراد مَذهبی نرفته و داد نمی زنند که شما باورهای احمقانه دارید! نقد مذهب آنان در چهارچوب منطق و عقل و دانش و اخلاق شکل می گیرد و می دانند که امکان ندارد تا تمامی مردمان جهان، خداناباور باشند و چنین رویای کودکانه ای نیز ندارند.
دُنیایِ ایده آلِ یک خداناباورِ پَسادین، یک جَهان سکولار است که بر مَبنای احترام به حقوق انسان ها و خردگرایی و منطق و عَقلانیت شکل گرفته و قوانین مَذهبی در اداره آن جَهان، کمترین نَقشی نیز ندارند، حقوق زنان و کودکان و دگرباشان و دگراندیشان محترم خوانده شده و هر کسی حق دارد تا در قلب و ذهن خود، به هر چه که می خواهد ایمان داشته باشد.
پندار مَذهب ستیز نقطه مقابل پَسادینی است؛ این جنبش احساسی که اساسش را نفرت و انزجار و خشم تشکیل می دهد، انسان های مذهبی را تحقیر کرده و با خودبرتر بینی و خود شیفتگی خاصی، هرکسی که با وی موافق نباشد را نادان و احمق می خواند! به گمان نگارنده این دیدگاه هرچند لایه هایی از منطق، عقل، دانش و خردگرایی را در خود دارد، اما به دلیل حمایتش از خشم و نفرت و بال و پر دادنش به تعصب و دیوار کشیدن میان انسان ها، بسیار ترسناک است.
راه رسیدن به سکولاریسم و برخورداری تمامی شهروندان از حقوق انسانی شان، نَقد درست مَذهب است و مَذهب ستیزی فقط و فقط به جدا شدن هر چه بیشتر افراد مَذهبی از خداناباوران شده و باعث می شود که ایشان از ترس حضور ناباوران، به دامان حکومت های مذهبی پناه ببرند چرا که دست کم، زیر سایه آن دولت ها، ایشان و مذهب شان در امان خواهند بود.

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

حُقوقِ زَنان در اسلامِ


- زنانِ بالایِ ۱۸ سال گذرنامه می‌گیرند اما با اجازه از کشور خارج می‌شوند:


به گزارشِ سایت مردمک؛ لایحه گذرنامه به بررسی دوباره شرایط صدور گذرنامه برای زنان مجرد ۱۸ سال به بالا پرداختند و مصوب کردند که زنان مجرد بالای هجده سال در هر سنی می‌توانند گذرنامه دریافت کنند اما خروج آنها از کشور مشروط به اذن ولی است. به گفته آقای دواتگری اگر مواد این لایحه در صحن علنی مجلس هم تصویب شود در صورتی که دختر مجرد بالای ۱۸ سال قصد خارج شدن از کشور را داشته باشد باید حتما رضایت ولی قهری، پدر یا جد پدری خود را داشته باشد و تنها در صورت فوت آنها می‌تواند بدون اجازه از کشور خارج شود.
به این ترتیب پدر دختران مجرد ایرانی برای هر بار سفر فرزندش به کشوری دیگر باید در دفترخانه و یا اداره گذرنامه حضور پیدا کند و موافقت‌ خود را در قالب امضای تعهدنامه‌هایی اعلام کند. به گفته این عضو کمیسیون امنیت ملی، “اعضای کمیسیون بر این اعتقادند که غیرت ایرانی ایجاب می‌کند اجازه خروج از کشور به دخترانی که به دنبال یکسری مفسده‌های اخلاقی هستند داده نشود”. آقای دواتگری البته به انتقاد از این نگاه پرداخت و گفت که خود معتقد است نباید تمامی دختران را به یک نگاه نگریست.
او دلیل مخالفت خود را سفرهای علمی،‌ ورزشی، پژوهشی، تحقیقاتی و اقتصادی دختران اعلام کرد و گفت اگر موارد نادری هم دنبال مسائل غیرشرعی باشند پدر می‌تواند جلوی سفر دخترش را بگیرد؛ این در حالی است که در حال حاضر دختران بالای ۱۸ سال با در دست داشتن گذرنامه می‌توانند از کشور خارج شوند و نیازی به اذن پدر ندارند.

در غَرب زنان به مرحله ای از خودباوری و روشنفکری رسیده اند که دیگر مردان را مالکان و خود را بردگان جامعه نمی بینند؛ آنان صاحبان اندیشه ها و بدن های خود هستند و هر آنطور که دلشان بخواهد، بدون ترس از کسی یا خدایی نا مرئی، زندگی می کنند! اما در ایران ویران ما، زنان برای خروج از کشور به اجازه پدرشان نیاز دارند! به راستی ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟!

- غیرتِ ایرانی و یا غیرتِ اسلامی؟


همانطور که خواندید اعضایِ کمیسیون امنیت ملی بر این باورند که به دلیل “غیرت ایرانی” نباید به دختران سرزمین مان بدون اذن پدران شان، اجازه خروج از کشور داد؛ به راستی این قانون ضد انسانی و شَرم آور از غیرت ایرانی سرچشمه میگیرد و یا از آموزه های غلط و خرافی و متحجر اسلامی؟ در ایرانِ باستان و فرهنگ غنی پیش از اسلامش، زنان در بالاترین سطوح جامعه و در تمامی زمینه ها نقش داشتند و مشغول فعالیت در حساس ترین مشاغل آن روز، همچون فرماندهی لشگر و نیروهای نظامی ایران زمین بودند.
برایِ نمونه می توان از “یوتاب” نام بُرد که دوشادوش سردار بزرگ ایران زمین، “آریو برزن” در مقابل سپاه خونخوار اسکندر مقدونی، دلاورانه مبارزه کرد و کشته شد! حضور پُر رنگ زنان در اجتماع و فعالیت ایشان در تمامی زمینه ها در ایران باستان و جایگاه والای شان در فرهنگ غنی ایرانی پیش از یورش دزدان مدینه، خود حاکی از میزان آزادی زنان و رعایت حقوق انسانی بانوان به عالی ترین شکل ممکن در آن زمان است.
شوم بختانه از زمانی که بیابان گردان حجاز قَدم های منحوس شان را به سرزمین مان گذاشته و دین سراسر نکبت و کثافت شان را به زورِ شمشیر به مردم بینوا و بی دفاعِ ایران زمین تحمیل نمودند، بخش های بسیار بزرگی از فرهنگ و داشته های ما از میان رَفت و خون و خشم و جهل و خرافات و انسان ستیزی تازیان، جایگزین بیشتر پندارهای نیکوی ایرانیان شد.

در این ویدیو اعضای گروه “فِمن” را مشاهده می کنید که در شهر پاریس به اعتراض بر ضد 
قوانین زن ستیزانه اسلام مشغولند! آنان خود را آزاد از هر بَندی می دانند و با پوشاندن
 اجباری زنان در گونی های سیاه (چادر) مخالفند.

اعراب که آمدند با خود قوانین قصاص و سنگسار و زن ستیزی و جماع با کنیزان و صیغه و برده داری آوردند و تیشه به ریشه فرهنگ و اخلاق ایرانی زدند؛ مسلمانانی که زنان را به چَشم وسایل خانه شان (همچون یخچال، صندلی، فرش و…) می دیدند، به ایرانی حمله کردند که در آن زنان در بالاترین و محترم ترین جایگاه ها قرار داشتند و رَفته رَفته، با گذشت زمان، آن دزدانِ بیابان گرد، پندارهای زشت و اخلاقیات پَست خود را به جامعه ایرانی تزریق کرده و موجب پَسرفت و عقب ماندگی ایرانیان گشتند.

- حُقوق زنان در اسلام:


در اینباره دَه ها مقاله توسط نگارنده و سایر همکارانش در گروه فرهنگی – سیاسی فضول محله به نگارش دَر آمده است اما برای اینکه جانِ مطلب اَدا شده باشد، به طور خلاصه بَخشی از حقوق بانوان در اسلام را مُرور می کنیم. همکار گرامی اَم سهراب ارژنگ در مقاله ای می نویسد:
“در این که دین اسلام زن ستیز است و زن را مانند کالایی کم ارزش و آلت دست مرد می داند، تردیدی نیست؛ آیه های مختلف از قرآن، رساله های پیشوایان مذهبی، احادیث، گفته ها و عملکرد پیامبر و امامان، همگی دال بر این واقعیت است. وقتی مردی به نام محمدابن عبدالله در سن حدود ۵۴ سالگی به خود اجازه می دهد که با دختر بچه ۶ ساله ای برای مدت سه سال به سکس بازی پردازد و در ۹ سالگی با او هم بستر شود، گویای این حقیقت تلخ است.
نکته دیگر این که، در اسلام ارثی که به دختر می رسد نیمی از ارث پسر است و یا زن نمی تواند قضاوت کند و قاضی شود و دهها نمونه های مانند آن که نشانه هایی بارز از بی ارزش بودن زن در این دین است. رژیم اسلامی نیز از بدو روی کار آمدن، نخست بر پیکر زنان کشورمان کیسه و روکش سیاه رنگی پوشاند و آنان را به صورت انسان هایی غم گرفته و ماتم زده در آورد.

فرتور نمایانگر حجاب کامل اسلامی است. یک زن باید در سرما و گرما، در عروسی و عزا، در شادی و غم خود را در این گونی سیاه بپیچاند تا الله روان پریش مدینه از وی راضی باشد. مسلمانان هنوز به این سطح از درک نرسیده اند که نوع پوشش هر انسان، تنها و تنها به خود آن شخص ارتباط دارد و جامعه حق بازخواست کسی را به خاطر نوع پوشش ندارد.
چنانکه گویی این بانوان، رهسپار مجلس ختم و سوگواری اند! آنگاه رژیم، آنهایی که در ادارات و سازمان ها منشاء کار و خدمات پر ارزشی بودند، بیرون کرد و خانه نشین نمود. زنانی که دارای سررشته و تخصص همپای مردان و گهگاهی بهتر از مردان بودند. زنانی که در غیاب مرد، نان آور خانواده بودند. این جور و ستم بی پایان، زندگی را بر زنان بیرون رانده شده تیره و تار کرد و خانواده ها را از هم پاشاند. تا آن جا که شماری از آنان با داشتن حساسیت بیشتر، ناچار به مراجعه به روانشناس گشتند و یا در بیمارستان های روانی بستری شدند.
گرفتن چهار زن عقدی و آوردن هوو برسر همسر بخت برگشته خود و یا هوسبازی و زنبارگی، حرمت و احترام زنانی دیگر را تا حد صیغه ای (فاحشه رسمی) پایین آوردن، نه تنها بی ارزش بودن زن در برابر مرد و به عنوان یک کالای جنسی شمردن آنان است، بلکه بزرگترین اهانت و توهین به مقام شامخ بانوان گرامی است.”
آنچه خواندید تَنها گوشه ای از حقیقت تلخ درباره زَن در اسلام است؛ زَنان و کودکان در اسلام از کمترین حقوق انسانی برخوردار نبوده و در پَست ترین و نا امن ترین شرایط به سَر می بَرند و همواره مورد آزار و اذیت روحی، جسمی و جنسی جامعه اسلامی با شهروندان الله تَرسش قرار می گیرند. از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم که زَن در قاموس اسلام و در چهارچوب یک حکومت اسلامی، تَنها آزاد است که بمیرد و هیچگونه حق و حقوق دیگری ندارد.

- مادران در اسلام کَمترین حَقی ندارند:


همانطور که در متنِ خبر آمده دختران برای خروج از کشور تنها به اجازه پدر و یا جدی پدری شان نیاز دارند و در صورت فوتِ آنان، دختران ایرانی می توانند بی هیچ دردسری از کشور خارج شوند؛ حال پرسش اینجاست که آیا خروج بدون مشکل دختران از کشور در صورت فوت پدر و یا جد پدری شان، حاکی از یتیم و بی سرپرست بودن دختر در صورت عدم وجود پدرش نیست؟
آیا این واقعیت تلخ، توهینی بزرگ به مقام والای مادر نیست؟ چرا در اسلام عزیز مادران کمترین حق و سَهمی از فرزندان شان ندارند؟ چرا طبق قوانین اسلام یک کودک بی پدر (در حالی که مادرش زنده است) یتیم و بی سرپرست خوانده می شود؟ نگارنده پاسخ این پرسش های اساسی را با استناد به آیه قرآن در زیر برای تان می آورد:

فرتور یکی از مسلمانان خردباخته را در کنار دختر بچه ای که به عنوان برده جنسی خریده است نشان می دهد؛ این یک نمونه از حقوق زنان در اسلام است که البته باید گفت ننگ و نفرین بر چنین آیین و مسلک ضد انسانی و پلیدی که اجازه سوء استفاده جنسی از کودکان را به اسم ازدواج می دهد.
“از نظر اسلام و طبق آیه ۳۷ سوره قیامه، زَن در تشکیل نطفه کوچکترین نقشی ندارد و نقش او تنها پرورش دهنده است؛ شما از این جا می توانید به خوبی به دانش و اگاهی پیامبر اسلام و الله او پی ببرید. طبق این آیه، الله معتقد است که انسان از مَنی ریخته شده در رَحم خلق می شود و زَن رُلی در تولید نوزاد ندارد! شاید برداشت یک کودک به مدرسه نرفته هم بهتر از این باشد:
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَى (سوره قیامه، آیه ۳۷) : آیا او نطفه‏ اى از مَنى که در رحم ریخته مى‏شود نبود؟”

- سُخن پایانی:

به راستی مردمان شریف ایران زمین تا به کی خواستارِ تحقیر شدن و خُرد شدن شخصیت های شان به دست چند روحانی بی سواد و کاسه لیسان اطراف شان هستند؟ آیا نباید خط پایانی برایِ این همه بی احترامی به زنان و کودکان ایرانی تعیین کرد و آیا نباید در راهِ از میان بردن تمامی این قوانین انسان ستیزانه که جملگی اعلامیه جهانی حقوق بشر را نقض می کنند، مبارزه و جانفشانی کرد؟
چون نیک بنگیریم حکومت اسلامی با تکیه بر قوانین شریعه قرآن، هر روز عرصه را برای حضور زنان در جامعه تنگ تر می کند؛ بی تَردید جامعه ای بدون حضور درخشان زنان، محیطی پُر از نکبت و اندوه و ماتم و خشونت و زمختی است! امروز دختران مان را به جُرم و گناه مرتکب نشده ممنوع الخروج کرده اند و اگر اعتراضی نکنیم، فردای روزگار، بانوان ایرانی را وادار خواهند ساخت که ابتدا محله زندگی، بعد خیابان خانه شان، سپس خانه شخصی شان و در آخر رختخواب های شان را تَرک نکنند تا همانجا به انجام سنت های شرم آور پیامبر اسلام بپردازند!