۱۳۹۸ دی ۴, چهارشنبه

بن‌بست رژیم ایران و گزینه‌های دشوار



دایره مشکلات و گرفتاری‌های رژیم ایران درحال گسترش است. اوضاع ملایان حاکم پس از قیام «افزایش قیمت بنزین» مانند قبل از آن نخواهد بود اگرچه جمهوری اسلامی با سرکوب وحشیانه و مرگبار توانست به صورت موقت قیام را مهار و صداهای خشمگین را خاموش کند.

قیام نوامبر جنگی تمام‌عیار از سوی رژیم ولایت فقیه علیه مردم ایران بود. رژیم در این جنگ خونین علیه ملت توانست جان سالم به در ببرد اما با زخم‌های عمیق و غیرقابل ترمیم از این جنگ برگشت. زخم‌هایی که چهره او را به کلی خراب کرده و ضربات سهمگین قیام آثاری غیرقابل ترمیم برپیکر فرسوده‌اش باقی گذاشته است بطوری که بهبودی آن چه کوتاه‌مدت و چه بلندمدت بسیار دشوار خواهد بود به ویژه آنکه رژیم با ادامه سیاست‌های غلط خود به تشدید بحران‌هاى سیاسی و اقتصادی کمک می‌کند.

درمان این بحران، یا بهتر بگوییم بحران‌ها، دیگر بدون جراحی عمیق و اساسی امکانپذیر نیست چرا که رژیم ولایت فقیه نه تنها قابل اصلاح نیست بلکه فاقد شرایط مناسب برای انجام هر نوع اقدام جهت نجات‌اش از مرگ است. هر عملیاتی روی پیکر فرسوده و پوسیده‌ی این رژیم عوارض جانبی به همراه خواهد داشت که تاثیری منفی بر کل ساختار آن خواهد ‌گذاشت بطوری که زنده ماندن نظام زیر عمل جراحی ناممکن است. به ویژه که رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹-۱۹۸۰ با یک قیام کاملا افقی روبرو شده است.

شهرهای ایران پس از سرکوب بی‌رحمانه اخیر در سکوت بسر می‌برند؛ سکوتی که فیلسوفان و جامعه‌شناسان در طول تاریخ آن را بازتابی از طبیعت باطنی ساکنان این فلات کهن چندهزار ساله تفسیر کرده‌اند. مورخان و فلاسفه که رفتار ایرانیان را بررسی کرده‌اند، می‌گویند، سکوت ایرانیان پس از هر حادثه‌ی تاریخی، معانی و مفاهیم زیادی دارد.

در میان اقلیتی وفادار و اکثریتی مخالف، رژیم جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند عیوب و نقص‌های فاحش خود را بپوشاند و شگفت‌آورتر از همه مراحل گذشته این‌بار جامعه درونگرای ایرانیان دیگر حاضر به سکوت در برابر ناکارآمدی و بی‌لیاقتی این رژیم نیست. ایرانیان اکنون به وضوح و بدون ترس از پیامدهای قیام، مواضع خود را نسبت به رژیم دیکتاتوری دینی جمهوری اسلامی بیان می‌کنند.

این امر احتمالا رویارویی آینده بین رژیمی بی‌رحم و مردمی را که خواهان تغییرات بنیادین در جامعه خود هستند، خونین‌تر، رادیکال‌تر و خشن‌تر خواهد کرد . این رویارویی سیاسی بیشتر شبیه زلزله‌‌ای است که گاه در طبیعت سرزمین ایران روی می‌دهد. زلزله‌ای ویرانگر که آنچه را درون شهرهای ایران بر اثر خفقان نهفته و پنهان است بیرون خواهد ریخت بطوری که شکل اجتماعی و سیاسی ایران را تغییر خواهد داد.

وقایع اخیر رژیم را مجبور کرد تا ماهیت حقیقی و سنتی خود را نشان دهد و  او را وارد مرحله‌ای از شفافیت کامل کند. جمهوری اسلامی  برای رسیدگی به بحران‌های متعدد و مشکلات انباشته داخلی و خارجی خود گام‌ برداشته است. این رژیم از غربالگری اجتماعی و تقسیم مردم ایران به دو بخش خودی (طرفدار رژیم) و غیرخودی یعنی اکثریت مخالف نیز دریغ نکرده است.

طرفداران رژیم یا ولایت‌مداران اقلیتی بیش نیستند، این اقلیت مأجور یا مزدور وابسته به رژیم برای حفظ منافع خود و پیروانشان  و کسانی که حول دایره نهادهای «انقلابی‌» می‌چرخند، ترجیح می‌دهند رژیم باقی بماند چرا که با سقوط رژیم منافع آنها نیز از بین خواهد رفت.

این همان چیزی است که امیر طاهری نویسنده و روشنفکر مخالف رژیم ایران در مقاله خود به زبان عربی تحت عنوان «ملایان تهران و باخت در  قمارهای مکرر» به آن اشاره می‌کند.

طاهری می‌گوید: «وقتی کار به امور دنیوی می‌رسد، رژیم اسلامی دغدغه کمک به فقرا و طبقات تنگدست مردم را ندارد بلکه برای تأمین امنیت و محافظت از کسانی (هوادارانش) که از همه امکانات و نعمت‌های مملکت لذت می‌برند، دریغ نمی‌ورزد».

اما در مورد مخالفان که شیخ حسن روحانی در یکی از سخنرانی‌هایش اعتراف کرد که ۷۰ درصد را تشکیل می‌دهند و مشخص است که اکثریت ملت ایرانند، رژیم جمهوری اسلامی آنها را به انتخاب  بین دو گزینه قرار داده است: زندگی مرفه و شایسته به شرط وابستگی و وفاداری به نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی و ورود به دایره‌ای از فساد، اختلاس و باندبازی در درون رژیم که اقلیت را تشکیل می‌دهند، یا قبول وضعیت اسفبار کنونی و سکوت در برابر سیاست‌های ماجراجویانه‌ی رژیم و تحمل قلع و قمع همه کسانی که زبان به اعتراض علیه آن بگشایند که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند.

رژیم جمهوری اسلامی در حال حاضر در مرحله‌ای بسیار دشوار قرار گرفته بطوری که به کلی از واقعیت‌های تلخ پیرامون خود جدا شده است. رفتار مقامات تهران به گونه‌ای است که شرایط بسیار بد اقتصاد داخلى و شکست سیاسی در تفاهم با کشورهاى منطقه و جهان را انکار می‌کنند. این رژیم دیگر چاره‌ای جز پس گرفتن همه روایت‌های خود در رابطه با علل مشکلات کنونی این کشور ندارد. جمهوری اسلامی همواره علت اصلی نابسامانی و بحران اقتصادی را تحریم‌های کشورهای خارجی به ویژه ایالات متحده معرفی می‌کند در صورتی که هیچگاه به اینکه چرا این تحریم‌ها اجرا می‌شود اشاره نمی‌کند و توضیح نمی‌دهد که چرا و چه کسانی مسبب اینهمه نفرت، انزجار و انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی ایران شده است.

روحانی واشنگتن را متهم می‌کند که می‌خواهد جمهوری اسلامی را به تسلیم وادار کند و می‌گوید که تنها راه نجات دولت‌اش کاهش اثرات منفی تحریم‌های آمریکا علیه تهران است.

مواضع اخیر روحانی و فرار آشکار او از رویارویی با حقایق تلخ داخل کشور به نوعی مکمل مواضع علی خامنه‌ای و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است.

از نظر روحانی قربانی حقیقی تحریم‌ها درواقع مردم ایران خواهند بود زیرا او می‌داند که رژیم و اقلیت وابسته‌اش راه‌های خلاف و  قاچاق برای تأمین مالی خودشان را خوب می‌دانند. رژیم برای محافظت از مجموعه ولایت‌مداران خود دست به هر اقدامی خواهد زد تا این اقلیت بتواند بر اکثریت مخالفان که خواستار توسعه سیاسی، بهبود اوضاع معیشتی، توزیع عادلانه ثروت و جلوگیری از هدر رفتن سرمایه‌های ملی در ماجراجویی‌های خارجی هستند، غلبه کنند.

ملایان تهران اکنون بین دوگزینه‌ی فقدان کلی نفوذ منطقه‌ای یا سقوط و پایان موجودیت خود قرار گرفته‌ا‌ند. هر کدام از این دو گزینه بسیار تلخ و دشوارتر از دیگریست. این در حالیست که اگر رژیم به سیاست ماجراجویانه‌ی خود در منطقه ادامه دهد موجودیت آن با خطر نابودی روبرو خواهد شد.

اکثریت ملت ایران از رژیم و گفتمان انقلابی‌ او کاملا جدا شده‌اند.

روزنامه نیویورک تایمز در باره اعتراضات نوامبر در ایران نوشت: «انقلاب اخیر مردم ایران سطح ناامیدی شگفت‌انگیز مردم ایران از حاکمان مذهبی این کشور را به نمایش گذاشت. واکنش و سرکوب شدید اعتراضات از سوی مقامات ایران نیز نشان داد که شکاف بسیار عمیقی بین ۸۳ ملیون ایرانی و رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد. هدف قرار دادن مستقیم  علی خامنه‌ای و شعار دادن علیه او از سوی اکثریت تظاهرکنندگان و پاسخ خامنه‌ای به معترضان که با دستور او برای سرکوب شدید آنها همراه بود و نسبت دادن تظاهرات معترضان به توطئه دشمنان  داخلی و خارجی  ایران، دلیل دیگری بر شکاف عمیق و فاصله غیرقابل ترمیم میان رژیم ملاها و مردم ایران است.

فناوری‌های پیشرفته علمی تا کنون نتوانسته است زمان دقیق وقوع زلزله را مشخص کند تا از میزان خسارت‌های آن جلوگیری شود. رژیم ایران نیز با وجود هشدار امنیتی و داشتن ده‌ها نهاد وابزار و ادوات سرکوب و بر خلاف گفتمان ایدئولوژیک‌اش که ۴۰ سال تمام امکانات کشور را برای ترویج آن تسخیر کرده، هنوز نمی‌تواند زلزله اجتماعی و سیاسی آینده را که علیه آن روی خواهد داد پیش‌بینی کند.

رژیم تهران تنها به گزینه امنیتی و سرکوب وحشیانه متکی است، اما راهبرد سرکوب نیز در طول تاریخ همه نظام‌های دیکتاتوری موفقیت‌آمیز نبوده و در نهایت اراده ملت‌هاست که پیروز می‌شود. به این ترتیب ملایان تهران گزینه‌های اندکی در اختیار دارند.

جمهوری اسلامی یا باید در برابر مطالبات معترضین عقب‌نشینی کند، که این باعث از بین رفتن اعتبار داخلی و شکست هیبت رژیم و ناکامی پروژه‌های برون‌مرزی‌اش خواهد شد یا اینکه با خشونت و سرکوب به اداره کشور ادامه دهد. جمهوری اسلامی در بدترین شرایط در طول عمر ۴۰ ساله خود بسر می‌برد و این بار باید جام زهر را از داخل نوش‌ جان کند. خوردن جام زهر داخلی بسیار کشنده‌تر از جام زهر خارجی است.

جمهوری اسلامی بین دو گزینه‌ قرار گرفته است: پایان سلطه‌جویی یا پایان موجودیت‌اش؛ که هر کدام از دیگری تلخ‌تر و دشوارتر است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر