۱۴۰۳ فروردین ۵, یکشنبه

از «نه» مردم تا ریزش‌ «خودی»ها

 


مهم‌ ترین پیام دو رأی‌گیری یازدهم اسفندماه، باختن اصل و بنیاد جمهوری اسلامی به اراده و خواست جمعی مردم ایران بود. حتی بر اساس آمار رسمی نیز حدود ۴۰ میلیون شهروند، برابر با دو سوم واجدین شرایط رأی‌ دادن، در انتخابات شرکت نکردند و به جمهوری اسلامی «نه‌» گفتند.

با گذاشتن نقطه پایان پای «اصلاحات» از سوی مردم، معادلات قدرت میان جریان‌های اصولگرا به موضوع اصلی تبدیل شده است. جمهوری اسلامی در عمل «تمام» شده و ته‌مانده‌های آن در لبه پرتگاهِ «فروپاشی» برای سهم بیشتر از «سفره انقلاب» یکدیگر را می‌درّند.

انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری، هفته گذشته و در یازدهم اسفند، بی‌رونق و سوت‌ و کور برگزار شد. میزان مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی چنان پایین بود که در اتفاقی بی‎سابقه در نیمی از کشور و در ۱۵ استان انتخابات به دور دوم کشیده شد.

همانطور که در گزارشی  پیش از این انتخابات در «کیهان لندن» اشاره شده بود برخی رسانه‌های حکومتی در روز انتخابات به مدد «تصاویر آرشیوی» تیترهای پرطمطراق «حضور پرشور» و «مشارکت آحاد ملت» را به کار بردند؛ علی خامنه‌ای نیز که روزی مشارکت ۴۰ درصدی مردم آمریکا را «ننگ» و نشانه بی‌اعتنایی و ناامیدی مردم به نظام سیاسی کشورشان خوانده بود، مشارکت ۴۰ درصدی  یازدهم اسفند را «جهاد» خواند.

میزان مشارکت ناچیز اما اینبار حتی با «رتوش تصاویر» و «تحریف آمارها» قابل ماستمالی نبود و برخی رسانه‌های داخلی مشارکت پایین مردم در انتخابات را پوشش دادند. خبرگزاری «میزان» وابسته به قوه قضاییه مدعی «شکست قطعی کمپین حداکثری تحریم انتخابات» شد و روزنامه «کیهان» چاپ تهران هم منت بر سر شهروندان گذاشت که مسئولان می توانستند آمار مشارکت در انتخابات را بالاتر اعلام کنند، اما نخواستند!

در این میان درگیری‌های بین‌جناحی و درون‌جناحی اما انگیزه‌ای شد تا رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران وابسته به جریانات مغلوب از موضوع «عدم مشارکت» برای «زدن» رقبا سوء استفاده کنند.

آمار «عدم مشارکت»؛ آنها که «نه» گفتند!

در آنسو اما حکومت تا توانست آمارسازی کرد و در این دوره از انتخابات انواع راه‌حل‌های متقلبانه و پوپولیستی از جمله توزیع پول نقد، پولپاشی و اجاره شناسنامه را در دستور کار قرار داد و در نهایت مدعی شد که مشارکت ۴۱ درصد بوده و ۲۵ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند.

به بیان دیگر ترفندهای حکومت برای شرکت هرچه بیشتر مردم در انتخابات، و البته فرصت‌آفرینی برای تقلب بیشتر مانند امکان رأی‌ دادن با چهار کارت شناسایی دیگر غیر از شناسنامه و یا حتی شناسنامه بدون عکس هم نتوانست آمار مشارکت را بالا ببرد.

با فرض محالِ درست بودن ادعای مشارکت ۴۱ درصدی و حضور حدود ۲۵ میلیون نفر پای صندوق رأی، همین ارقام نیز به این معناست که حدود ۴۰ میلیون نفر از ۶۱ میلیون و اندی واجد شرایط، پای صندوق‌ها حاضر نشدند. این در حالیست که گزارش‌ها از شمار قابل توجه و بی‌سابقه آرای باطله در ۱۱  اسفند حکایت دارد که اگر آرای باطله هم به آمار تحریم‌کنندگان افزوده شود دست‌کم دو سوم واجدین شرایط به رژیم «نه» گفته‌اند..

همچنین اگر رقم ۴۱ درصد برای مقامات ارشد حکومت میزانی معقول و منطقی به نظر می‌رسید که از تریبون‌ها نیز اعلام کردند، اما مقایسه این رقم با ادعاهای مشارکت‌ ۶۰ و ۷۰ درصدی در دوره‌های پیشین، حاوی پیامی مهم درباره از دست رفتن مشروعیت حکومت است.

برای نمونه در پایتخت که کانون تمرکز نهادهای اصلی قدرت و وزارتخانه‌ها، و مرکز پروپاگاندای حکوت است و شمار نیروهای مدافع یا متنفع از حکومت در آن قابل توجه است، مشارکت در انتخابات به شدت پایین و حتی  بر اساس آمارهای حکومتی پایین‌تر از میانگین کشوری و در حدود ۲۴ درصد بود.  این میزان مشارکت با احتساب آرای باطله که در پایتخت نیز رقم بالایی از مجموع آرا را به خود اختصاص داده بود،  بیانگر ریزش شدید در بدنه حکومت است.

در یک مورد، آرای سردار پاسدار محمد قالیباف نسبت به انتخابات چهار سال پیش با ریزش ۸۱۷ هزارتایی روبرو شد و از عدد رسمی یک میلیون و ۲۰۰ هزار رأی در انتخابات پیشین به کمتر از ۴۴۸ هزار رأی در انتخابات هفته گذشته رسید.


آرای ریزشی قالیباف اما به صندوق رقبای او ریخته نشد و حتی نفر نخست در شهر تهران، محمود نبویان، فقط ۵۹۷ هزار رأی آورد؛ یعنی فقط ۶ درصد! و تنها نامزدی در تهران است که با بیش از ۱۰ میلیون و ۳۰۰ هزار شهروند واجد شرایط رأی‌ دادن، کمی بیش از نیم میلیون رأی آورد!

عدم مشارکت اکثریت واجدین شرایط به معنای شکست بزرگ دیگری برای جمهوری اسلامی در رویایی با مردم ایران است.

عدم مشارکت مردم همچنین نشان می‌دهد اگرچه جمهوری اسلامی توانسته با سرکوب و اعدام و کشتار و زندان و انواع فشارهای امنیتی اعتراضات خیابانی را در ماه‌های گذشته مهار کند اما اعتراضات همچنان زیر پوست جامعه‌ در جریان است و مردم ۱۱ اسفند را به فرصتی برای نشان دادن مخالفت خود با جمهوری اسلامی تبدیل کردند.

جمهوری اسلامی پیش و پس از یازدهم اسفند ۱۴۰۲

نتایجِ دستکاری شده‌ی انتخابات یازدهم اسفندماه، بیانگر بضاعت ناچیز و مشروعیت از دست رفته‌ی حکومتی است که سال‌هاست لاف «اقتدار» می‌زند و هموار حضور مردم پای صندوق رأی را به عنوان «مشروعیت» برای خارجی‌ها نمایش می‌داده است.

۱۱ اسفند  نشان داد عمق استیصال در حکومتِ مدعی «عمق نفوذ» به آنجا رسیده که حتی دیگر توان «مهندسی سیرک انتخابات» را هم ندارد؛ و با همه فشارها به اقشاری چون سربازان و کارمندان، قومی کردن سیرک انتخابات در استان‌های غربی و شمال غرب، باز هم مردم نیامدند. همچنین استیصال نظام تا آنجاست که تعداد ناچیز شرکت کننده نیز از سوی رهبر و مقامات ارشد حکومت «جهاد» و مشارکت «پرشور» خوانده می‌شود.

در گزارش «کیهان لندن» که هفته گذشته و ساعاتی پیش از برگزاری انتخابات منتشر شد، تأکید شده بود که «انتخابات یازدهم اسفند هرچند برای عموم مردم ایران اهمیتی ندارد اما به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی قبل و بعد از این روز متفاوت خواهد بود. این «انتخابات» بخشی از بدنه اجتماعی متصل به حکومت را با واقعیت «عدم مشروعیت نظام» روبرو کرده و آنها را به سوی ریزش پیش خواهد برد.»

اکنون، پس از برگزاری انتخابات نیز مشخص شده که جمهوری اسلامی بیش از پیش تهی شده و تحریم گسترده انتخابات حتی از سوی بخشی از «خودی»ها یا شهروندانی که سال‌ها، برای تکرار یک نوستالژی، پای صندوق رأی حکومت ایستاده بودند به چالش مهم اتاق‌ فکر امنیتی‌های حکومت تبدیل شده است.

تغییر دیدگاه رأی‌دهندگان سابق و ایستادن آنها کنار تحریم‌کنندگان انتخابات حتی در آرای نامزدهای مجلس خبرگان رهبری نیز مشخص است. برای نمونه احمد جنتی در انتخابات پنجمین دوره خبرگان رهبری در سال ۱۳۹۴، به عنوان آخرین نفر از شانزده نماینده برگزیده تهران یک میلیون و ۳۲۰ هزار رأی آورده بود. در انتخابات این دوره اما علیرضا اعرافی به عنوان نخستین نامزد تهران فقط ۸۸۸ هزار رأی آورده است. این اختلاف گسترده که طی هشت سال گذشته ایجاد شده، چیزی جز ریزش شهروندان معتقد یا حامی صندوق رأی نظام نیست.

قابل توجه اپوزیسیونِ جمهوری اسلامی!

تحریم گسترده انتخابات از سوی مردم را می‌توان «کم‌هزینه‌ترین کنش سیاسی» از سوی جامعه‌ای معترض ارزیابی کرد که شهروندان توانستند آن را به خوبی پیش برده و در آن پیروز شوند.

از سوی دیگر ساختار معیوب جمهوری اسلامی چنان به بن‌بست رسیده و بی‌راهکار مانده که حتی بخش زیادی از «خودی»ها نیز ترجیح دادند در انتخابات شرکت نکنند. مهم نیست که محمد خاتمی علت عدم شرکت‌اش را «آگاهانه و با هدف مصالحه برای مسدود کردن راه براندازی» عنوان کرده و ده‌ها نماینده کنونی مجلس اسلامی در روزهای پس از انتخابات با بهانه «مرخصی استعلاجی» قهر کردند و نشست صحن علنی را از حد نصاب انداختند؛ مهم اینست که از فردای یازدهم اسفند جریان‌های امنیتی و مقامات ارشد حکومتی برای «انسدادزدایی» و مشروعیت از دست رفته نظام کاسه «چه کنم؟» در دست گرفته‌اند.

در شرایطی که جمهوری اسلامی با ریزش بدنه حامی و تشدید اختلافات درون جناحی، متزلزل‌تر از گذشته مسیر فروپاشی را طی می‌کند، در آنسو تشکیل یک مجلس تندرو می‌تواند رشته‌های جمهوری اسلامی در سطح بین‌المللی را پنبه کند.

اگرچه دولت‌های اصلاح‌طلب محمد خاتمی و حسن روحانی از امنیتی‌ترین دولت‌های جمهوری اسلامی بودند و سرکوب‌هایی چون قتل‌های زنجیره‌ای، کوی دانشگاه و کشتار دی۹۶ و آبان۹۸ در آن دولت‌ها صورت گرفت، اما سال‌ها عوامل و صادراتی‌های اصلاح‌طلبان در خارج کشور تصویر جعلی یک ساختار دوگانه از تندرو- اصلاح‌طلب را به غرب فروختند تا بتوانند توسط اصلاح‌طلبان برای استمرار حکومت امتیاز بگیرند. اکنون تشکیل مجلسی با اکثریت محوری شاگردان و عقبه‌های آیت‌الله مصباح یزدی، در کنار دولتی که به «دولت قاضی مرگ» معروف است، روزنه‌های کوچک برای دریافت امتیاز از غرب را مسدود می‌کند.

عدم مشروعیت در داخل و بن‌بست در بازسازی روابط با غرب، جمهوری اسلامی را وارد فاز جدیدی از بحران خواهد کرد.

در این میان پتانسیل جدی از شهروندانی که انتخابات را برای نخستین ‌بار تحریم کردند وجود دارد که مشخص نیست در تهیدستی جمهوری اسلامی برای جذب آنها، آیا اپوزیسیون  مدافع دموکراسی می‌تواند با اعتمادسازی آنها را به خود جلب کند؟

نگاهی به شهرهایی که به دلیل مشارکت اندک مردم، انتخابات مجلس شورای اسلامی در آنها به دور دوم کشیده شده نشان می‌دهد غالب آنها شهرهای بزرگی هستند که تمرکز قشر متوسط در آنها بالا بوده است. قشرهای متوسط همواره در تحولات سیاسی نقشی برجسته و محوری داشته و اتفاقا اصلاح‌طلبان در ربع قرن گذشته با اتکا بر همین قشر بوده که پایگاه اجتماعی ساختند و پروژه‌های «حفظ نظام» را پیش بردند.

این قشر در سال‌های گذشته کم‌کم به جمعیت معترضان پیوست بطوری که شمار قابل توجهی از جانباختگان و بازداشت‌شدگان اعتراضات ۴۰۱ از قشر متوسط بودند. سال‌ها تباهکاری و فساد جمهوری اسلامی، در کنار مشکلات اقتصادی و معیشتی که این قشر را نیز به جرگه تنگدستان و فقرا کشاند، دست به دست هم داد تا در نهایت پیوندهای قشر متوسط با صندوق رأی حکومت قطع شود و سناریوهای سلبریتی‌سازی از شخصیت‌های سیاسی درون‌حکومتی با عبای شکلاتی و شال سبز و بنفش دیگر این قشر را هیجان‌زده و متأثر نکند.

برخی تحلیلگران معتقدند حضور میلیونی مردم در خیابان‌ها، تیشه آخر به ریشه پیکر فرسوده جمهوری اسلامی خواهد بود. حضور میلیونی اما تنها و تنها به مدد قشر متوسط در کلانشهرها امکانپذیر خواهد بود؛ همان شهروندانی که به عنوان قشر خاکستری شناخته می‌شوند و حالا شمار زیادی از آنها دیگر پیوندی با جمهوری اسلامی ندارند. این قشر ظرفیت ذخیره‌شده برای تحولات ساختاری  در ایران به شمار می‌رود که به تحرک درآمدن آن نیازمند روشن شدن فرمول گذار و چشم‌انداز روزهای پس از جمهوری اسلامی در ساختار سیاسی جدید کشور است.

با توجه به شواهد و تمایل مردم ایران در داخل به نظر می‌رسد ارائه‌ی الگویی ملی و دموکرات و شفاف، متناسب با ساختار فرهنگی و تاریخی ایران، با  تضمین حفظ یکپارچگی کشور و امنیت سراسری می‌تواند قدرت قشر متوسط را در حمایت از نیروهای مدافع دموکراسی و حقوق بشر به میدان بیاورد و نقطه‌ی پایان بر عمر جمهوری اسلامی بگذارد.


۱۴۰۳ فروردین ۱, چهارشنبه

مردم و صندوق رأی نظام؛ دو خط موازی!

 


دو «انتخابات»، یکی دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و دیگری ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری روز جمعه یازدهم اسفندماه ۱۴۰۲ با کسادی حوزه‌های رأی‌گیری در حال برگزاری است. هرچند پیشتر نظرسنجی‌ها و برآوردهای حکومتی نیز از میزان مشارکت پایین در انتخابات این روز خبر می‌داد اما جمهوری اسلامی سال‌هاست به رأی‌سازی و بیرون کشیدن تصاویر آرشیوی برای گزارش‌های انتخاباتی با ادعای «حضور پرشور آحاد ملت» عادت دارد. با اینهمه علت نگرانی و استیصال از عدم حضور مردم پای صندوق رأی که طی هفته‌های گذشته در سخنان مقامات از جمله علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی برجسته بود، چیست؟

با گذشت چهل و چهار سال از نخستین انتخابات پس از انقلاب ۵۷ و در حالی که بیش از ۳۰ «انتخابات» توسط حکومت برگزار شده، کاملا روشن است فرآیندی که تحت عنوان انتخابات در جمهوری اسلامی برگزار می‌شود نه تنها نسبتی با دموکراسی ندارد بلکه صرفا نمایشی است برای مشروعیت نظام و ابزاری برای اقلیت حاکم تا با جاسازی افراد خود در دولت و مجلس شورای اسلامی بتوانند همچنان از رانت و «سفره انقلاب» سود ببرند.

مشارکتی که دیگر نیست!

در حالی که جمهوری اسلامی در نیمه دهه هفتاد خورشیدی با «اصلاحات» توانست سناریوی نگه داشتن مردم پای صندوق رأی و انتخاب میان «بد و بدتر» را اجرا، و در سال ۸۸ با پروژه «موسوی» از شهروندان نهایت استفاده را ببرد، اما در سال‌های گذشته انتخابات در هر دوره بیش از پیش نزد افکار عمومی رنگ باخته است.

حتی در انتخابات سال ۱۳۹۲ هم که دوگانه کاذب رئیسی با عنوان «قاضی مرگ» و روحانی با رنگ «بنفش» به افکار عمومی پمپاژ شد و شمار زیادی از هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتی‌های «فعال مدنی» در داخل و خارج ایران به همکاری با این پروژه پرداختند، باز میلیون‌ها تن از صاحبان رأی حاضر به حضور پای صندوق‌ها نشدند.

از دی‌ماه ۱۳۹۶ و پس از سرکوب گسترده مردم بی‌دفاع و معترض، و در حالی که دولت «تدبیروامید» حسن روحانی زمام امور را به دست داشت و اصلاح‌طلبان زیادی نیز خواستار سرکوب و برخورد هرچه جدی‌تر با شهروندان شدند تا «بساط اعتراضات جمع شود»،  همان پیوند سست میان مردم و صندوق رأی جمهوری اسلامی نیز بطور کامل بریده شد.

پایان «صندوق رأی جمهوری اسلامی» برای مردم در سال‌های بعد و با سرکوب شهروندان در اعتراضات سراسری از ۹۸ تا ۴۰۱ و حتی در اعتراضات موردی مانند اعتراضات مردم آبادان به فسادی که سبب آوار شدن ساختمان «متروپل» بر سر همشهری‌هایشان شد یا اعتراضات کشاورزان و دیگر شهروندان اصفهان به خشکاندن زاینده‌رود توسط مدیریت ناکارآمد جمهوری اسلامی تداوم و تعمیق یافت.

امروز برای مردم روشن است حکومتی که نهادهایش کانال توزیع رانت و فرصت و فساد میان «خودی‌»هاست و حکومتی که تاب اعتراضات مسالمت‌آمیز و بدون خشونت و بی‌اسلحه‌ی شهروندان در خیابان را ندارد و هر انتقاد و اعتراضی را با اسلحه و طناب دار پاسخ می‌دهد، قطعا نسبتی با «حق رأی مردم» و «دموکراسی» و «مردم‌سالاری» ندارد.

جمهوری اسلامی پیشتر در انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ بطور واضح پیه عدم مشارکت مردم را به تن‌اش مالیده بود. اکنون نیز حتی نظرسنجی‌های حکومتی بیانگر عدم مشارکت مردم در انتخابات بوده‌اند. برای نمونه نظرسنجی صداوسیمای جمهوری اسلامی نشان می‌داد ۵۲ درصد شرکت‌کنندگان حتی از تاریخ برگزاری دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری اطلاع نداشتند. مرکز افکارسنجی «ایسپا» وابسته به جهاد دانشگاهی نیز با انتشار نتایج یک نظرسنجی اعلام کرد دو سوم شرکت‌کنندگان از زمان برگزاری دو انتخابات یازدهم اسفند بی‌خبر بودند. این نظرسنجی برآورد کرده بود که مشارکت انتخاباتی در کل کشور ۳۲ درصد و مشارکت در تهران در نهایت به ۱۶ درصد خواهد رسید.

محمود صادقی فعال اصلاح‌طلب و نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی نیز از مشارکت پایین در انتخابات بر اساس نظرسنجی‌ها خبر داده و تأکید کرده بود که حکومت چیزی در دست ندارد که چه از نظر اقتصادی و معیشتی، و چه از نظر جلب اعتماد عمومی در حوزه سیاسی- اجتماعی، انگیزه مردم برای شرکت در انتخابات را بالا ببرد. او گفت که نتایج یک نظرسنجی میزان مشارکت در تهران را بین ۶ تا ۹ درصد، در مراکز استان‌ها و شهرهای بزرگ را حدود ۲۰ درصد و سراسر کشور را حدود ۲۴ تا ۲۷ درصد ارزیابی کرده است.

تحریم گسترده سیرک انتخابات

تلاش‌های جمهوری اسلامی در ماه‌های گذشته نه تنها نتوانست توجه عمومی به سیرک انتخابات را جلب کند بلکه در آنسو این رأی‌گیری بطور گسترده تحریم شد بطوری که حتی برخی چهره‌ها و جریانات حکومتی که هویت‌شان با جمهوری اسلامی پیوند خورده نیز ناچار به موضع‌گیری انتقادی و تحریمی شدند.

تحریم کردن انتخابات در حالی سال‌ها پیش برای فعالان سیاسی مخالف در ایران «هزینه» در بر داشت که امسال و در این دوره از انتخابات «موج» بزرگی از تحریم به راه افتاده است.

علی مطهری به عنوان سرلیست ائتلافی از اصلاح‌طلبان با عنوان «صدای ملت» در نشست انتخاباتی در دانشگاه علم و صنعت با واکنش تند یک دانشجو و سخنانش علیه جمهوری اسلامی روبرو شد. این دانشجو به صراحت قانون اساسی جمهوری اسلامی را که اجازه کشتن مردم معترض را می‌دهد زیر سوال برد و خطاب به علی مطهری گفت: «بجای «صدای ملت» اسم جبهه خود را بازیچه حکومت بگذارید.»

همچنین شماری از تشکل‌های دانشجویی در دانشگاه‌های ایران در بیانیه‌ مشترکی، «انتخابات ۱۱ اسفند» را تحریم و اعلام کردند که «رأی ما سرنگونی جمهوری اسلامی» است.

در این میان، ترفندهای جناحین جمهوری اسلامی هم نتوانست افکار عمومی را به خود جلب کند. یکی از آخرین ترفندهای حکومتی‌هایِ اصلاح‌طلب پروژه «رأی اعتراضی» بود که تلاش داشتند مردم را قانع کنند بجای تحریم بروند رأی بدهند اما تصور کنند رأی‌شان اعتراضی و برای میدان ندادن به «تندرو»ها است! این در حالیست که تُندترین سرکوب‌ها علیه مردم ایران در اعتراضات آبان۹۸ توسط دولت اصلاح‌طلبان صورت گرفت و امنیتی‌ترین دولت‌های جمهوری اسلامی دو دولت محمد خاتمی با کارنامه سیاهی چون قتل‌های زنجیره‌ای و سرکوب جنبش دانشجویی و دو دولت حسن روحانی با سرکوب‌های ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۰ بوده‌اند!

همچنین در این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی در حالی که شکاف درون‌جناحی نیز افزایش یافته، ائتلاف‌هایی دربرابر هم، مانند «لیست علی‌اکبر رائفی‌پور» در برابر «لیست قالیباف» شکل گرفت؛ از سوی دیگر رد صلاحیت‌ها نیز به دلیل همین اختلافات گسترده بود اما حتی خبرها و حواشی این کارها نیز برای مردم هیچ جذابیتی نداشت.

عموم مردم چنان در برابر سیرک انتخابات ایستاده‌اند که حتی افرادی که در داخل و خارج ایران به عنوان «فعال مدنی»، «هنرمند» یا «منتقد» در دوره‌های پیشین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اسلامی، مشارکت در انتخابات را فشاری از پایین به بالا ارزیابی کرده و از نامزدهای اصلاح‌طلبان  حمایت می‌کردند، اکنون رُخ تحریمی گرفته و از «انگشت» نزدن در «خون جانباختگان اعتراضات» می‌گویند؛ آندسته که قلب‌شان بیشتر در گرو نظام است نیز همه چیز را گردن «رهبر» جمهوری اسلامی انداخته و معتقدند او برای حفظ قدرت مطلقه‌اش نمی‌گذارد انتخابات نقشی در ایجاد تغییرات یا اصلاحات ساختاری ایفا کند!

استیصال و هراس توأمانِ حکومت

باز هم تیترهایی درباره «مشارکت بالا» و «حضور پرشور» مردم در انتخابات با بهره‌مندی از «تصاویر آرشیوی» در رسانه‌های داخلی به چشم خواهد خورد و جمهوری اسلامی، مانند دوره‌های پیشین، همچنان نمایش مشروعیت نظام را به صحنه می‌برد. با اینهمه اما هم نظام و هم افکار عمومی می‌دانند که «انتخابات جمهوری اسلامی» دیگر «رویدادِ مردم» نیست و جایی در دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی شهروندان ندارد.

پس از نابودی مجلس شورای ملی با انقلاب ۵۷، نهاد پارلمانی در ایران تبدیل به یکی از مهم‌ترین کانون‌های توزیع رانت و فساد شده و حالا دیگر بی‌پرده فسادهای بی‌پایانی که یک سر آن به کرسی‌های مجلس شورای اسلامی می‌رسد در رسانه‌های حکومتی افشا یا در تسویه‌حساب‌های بین جناحی، از سوی خود نمایندگان مجلس علنی می‌شود.

انتخابات مجلس خبرگان رهبری نیز اساسا موضوعی درون‌حکومتی است و لایه‌ها و سطوح بالای حکومت درگیر رقابت‌های آن هستند. هرچند در اینباره هم محمدعلی موسوی جزایری از اعضای کنونی خبرگان رهبری گفته «نام رهبر آینده محرمانه است و اگر بگوییم ترور می‌شود!»

از سوی دیگر «عدم مشارکت در انتخابات» که در مقایسه با اعتراضات و تجمعات، هزینه‌‌ی خطرناک برای مردم ندارد، سبب شد که میلیون‌ها نفر با نشستن در خانه این پیام مهم را به حکومت بدهند که دامنه مخالفت آنها بسی فراتر از این رأی‌گیری است.

همین  پیام مهم است که سبب تکاپوی اتاق‌های فکر امنیتی در هفته‌های گذشته شد تا با هر ترفندی، ولو بخشی از مردم را، به پای صندوق‌ها بکشانند. این استیصال  در سخنان اخیر علی خامنه‌ای نیز موج می‌زد. او روز چهارشنبه نهم اسفند و دو روز پیش از رأی‌گیری از مردم درخواست کرد پای صندوق رأی بیایند تا «دشمن» مأیوس شود! وی گفت «هر کس ایران، جمهوری اسلامی، انقلاب، قدرت ملی و پیشرفت را دوست دارد، روز جمعه پای صندوق رای بیاید.»

رهبر جمهوری اسلامی با این موضع ضعیف افزود: «کسانی که اظهار بی‌میلی به انتخابات می‌کنند و دیگران را به عدم حضور تشویق می‌کنند، اینها قدری بیشتر فکر کنند. رای ندادن هیچ دستاورد و فایده‌ای ندارد و مشکلی از کشور حل نمی‌کند.»

«انتخابات یازدهم اسفند» هرچند برای عموم مردم ایران اهمیتی نداشت اما به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی قبل و بعد از این روز متفاوت خواهد بود. این «انتخابات» بخشی از بدنه اجتماعی متصل به حکومت را با واقعیت «عدم مشروعیت نظام» روبرو کرده و آنها را به سوی ریزش پیش خواهد برد. همزمان مشخص نیست رهبر جمهوری اسلامی که مأیوسانه برای رفتن مردم پای صندوق رأی اصرار می‌کرد و اصلاح‌طلبانی که از «رأی اعتراضی» گفتند و بیانیه دادند «تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت کنید» همراه با اصولگرایانی که عدم شرکت در انتخابات را همسویی با «دشمنان نظام» عنوان کردند، پس از ۱۱ اسفند چگونه برای تسویه حساب با مردم مجهز شوند!