۱۳۹۳ دی ۳, چهارشنبه

رفتار رژیم اسلامی با دگر اندیشان


دشمنی و کینه توزی رژیم ضد انسانی ولایت فقیه با دگر اندیشان بر کسی پوشیده و پنهان نیست. هنگامی که اسلام و قرآن می گوید هرآنکس از دین اسلام بیرون رود کافر بوده خونش حلال و کشتنش واجب است، دیگر امنیت جانی، مالی، و ناموسی برای هیچ فردی سوای طرفداران و مریدان اسلام ناب محمدی به پیشوایی علی خامنه ای به جای نمی ماند.
اینجاست که رژیم ولایت فقیه به رهبری خمینی از روز نخست کمر قتل و اذیت و آزار دگراندیشان از هرگروه و هرفرقه بنیان نهاد و جانشین بر حق او علی خامنه ای نیز در این چند سده با گسترش و ساختن زندانهای بیشمار دیگر در سراسر کشور به دستگیری و شکنجه آنان پرداخت و با برپاکردن طناب های دار در زندان های گوناگون به اعدام دگر اندیشان پرداخت.

چه گروههایی بیشتر مورد ظلم و ستم بوده اند؟:


گرچه رفتار غیر انسانی رژیم با همه دگر اندیشان بوده، ولیکن می توان گفت بزرگترین ظلم و ستم و حتی جنایت رژیم غیر انسانی ولایت فقیه متوجه و به سوی هم میهنان بهایی و یهودیان بوده است. دو گروه هم میهنی که همواره سپر بلا، اتهام های دروغین و بی روا، و در نهایت گرفتار رفتار خصمانه و ددمنشانه رژیم شده و به آنان همه گونه آسیب و زیانی وارد شده است.

۱- رفتار غیر انسانی با پیروان بهایی


نه تنها رفتار رژیم، بلکه هر فرد خردباخته و خرافاتی امت اسلامی با هم میهنان بهایی همواره زشت، غیر انسانی، ضد ملی و مردمی بوده است. سابقه بهایی آزاری و عملکرد جنایت بارانه آخوندهای شیعه و پیروان آنان با هم میهنان بهایی، موضوع امروز و دیروز نبوده، بلکه به سالیانی دراز و نزدیک به دو سده پیش باز می گردد. به عنوان نمونه کشتار وحشیانه و قتل عام پیروان بهایی به دلیل سم پاشی و رجز خوانی آخوند فلسفی بود.

شماری از هم میهنان محترم بهایی که تنها به جرم بهایی بودن، یعنی انکار امام زمان ساختگی آخوند فریبکار، به بیست سال زندان محکوم و در سیاه چال های ولی وقیح به بند کشیده شدند.

جنایاتی که آخوند فلسفی به بار آورد


در رمضان سال ۱۳۳۲، فلسفی جنایتکار به مدت دو هفته در مسجد شاه تهران، هرشب برای کشتن و نابودی بهایی ها به یک مشت انسان نماهای خردباخته، درس امر به معروف می داد. فلسفی پیروان بهایی را دشمن خدا و دین، دشمن خاک و مردم ایران بر شمرد، و کشتنشان را ثواب ذخیره روز آخرت نامید.
خوب، تصور می فرمایید نتیجه این زهرپاشی و دشمنی چه شد؟: نتیجه جنایتی بزرگ در ابعادی گسترده در سرتاسر ایران بود. زیرا از فردای آن روز مسلمانان مکتب آخوند که هرشب به مسجد می رفتند، و یا به وعظ و گفتار او به رادیو گوش فرا می دادند، در سراسر ایران، در گروههای ده، صد، و چند هزار نفری شبانه به خانه ، مسکن و ماوای بهاییان یورش بردند. با تیر وتبر، ساطور، چاقو و شمشیر، سنگ، و چوب به جان بهائی ها و حتی زنان و فرزندان آنان افتادند.

حجت الاسلام فلسفی آخوند جنایت کاری که باسخنرانی خود در سال ۱۳۳۲ در مسجد شاه موجب کشتار و خانمانسوزی چند هزار هم میهن بهایی شد.

کارنامه سیاه رژیم اسلامی


گردانندگان رژیم اسلامی که از آخوند و شبه آخوند تشکیل شده اند، از دیر باز تاکنون به همراه پیروان خرافاتی اشان، روز و شب در پی آن بوده اندکه در گوشه وکنار  کشور با هم میهنان بهایی مانند جانیان رفتار کنند.
از جمله ستم و آزار، همه گونه حمله و یورش بدانان در کوچه و خیابان، ویران و خراب کردن گورستان و قبرهای خانوادگی آنان، شبیخون زدن و حمله به خانه آنان، غارت اموال، بستن کسب و کار، جلوگیری از تحصیل فرزندان آنان، و سرانجام دستگیری، زندانی نمودن، شکنجه، تجاوز، و اعدام آنان بوده است. بنابراین، کارنامه رژیم اسلامی سیاه و آلوده به خون پیروان بهایی، یعنی فرزندان خوب ایران و دیگر دگراندیشان است.

در خواست جامعه بهایی از آخوند روحانی


جامعۀ بهائیان ایران با انتشار بیانیه ای از روحانی خواست که تخریب گورستان بهائیان در شهر شیراز را سریعاً متوقف کند. این جامعۀ در بیانیه خود افزوده است که در ده سال گذشته دست کم چهل گورستان بهائیان ایران به سرنوشتی مشابه دچار شده و همانند گورستان شیراز مقامات پس از نبش قبور باقی ماندۀ اجساد گورها را از خاک خارج و به محل ها نامعلوم منتقل کرده اند. هم میهنان ما نه تنها در زنده بودن و زندگی از شر آخوند ضد انسان و ضد ایرانی در امان نیستند، بلکه پس از مرگ نیز آرامش ندارند.

تاکنون به دلیل سمپاشی و ضدیت آخوندها بر سر منبر با هم میهنان بهایی  امت بی خرد با حرکت ضد انسانی و ضد ملی خود به قبرستان های سراسر کشور حمله کرده و آنان را ویران و تخریب نمودند.

گفتار آخوند محمد موسوی بجنوردی


این آخوند به اصطلاح اصلاح طلب و عضو” مجمع روحانیون مبارز”، عضو شورای عالی قضایی جمهوری اسلامی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ و پدر همسر حسن خمینی نوه آیت الله خمینی در مصاحبه با خبر گزاری پارس با وقاحت و بیشرمی گفته است که:” …. آن کسی که با اسلام مخالف است، موضوعاً خارج است. بهایی ضد اسلام است… هیچوقت ما نمی گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصولن حق شهروندی هم ندارد”.
هم میهنان خردمند و با وجدان ما به خوبی می دانند که اگر کسی حق شهروندی نداشته باشد، همانا آخوند است. آخوندهای ایران عموماً افرادی جنایتکار، ضد ایرانی و ضد انسان و بیگانه پرستند که کمترین دلبستگی و علاقه به سرنوشت مردم و پیشرفت کشورمان نداشته، و همواره دنباله رو و وابسته به تازیان متجاوزی اند که کشور ما را غارت کرده و از مسیر پیشرفت و تمدن به بیراهه کشاندند.

محمد نوریزاد مسلمانی که از مفاخر انسانی بزرگی برخوردار است. این فرد با کمال  شجاعت و با قلبی اکنده  از محبت و دوستی بر پای کودک بهایی که خانواده اش اسیر بند دیوان و جنایتکاران رژیمند بوسه زد. این حرکت مالامال از عشق و دوستی مورد خروش و طغیان عده ای از خردباختگان مذهبی و ذوب شدگان در مکتب ضد انسانی  ولایت فقیه قرار گرفت.
ایرانیان فرهیخته و خردمند به خوبی می دانند که هم میهنان بهایی ما افرادی صادق، درستکار، میهن پرست و زحمتکشند. آنان ‫ در سرزمین ایران یعنی سرزمین مادری خودشان زندگی کردند به جنگ رفتند,مدرسه ودانشگاه رفتند تشکیل خانواده دادند , در امور سازندگی و پیشرفت کشور کوشیدند ولی همیشه سپر بلای روضه خوان ها و پیروان بی خرد آنان قرار گرفتند. هم اکنون نیز این آخوند پیزری مفتخور و سربار جامعه فتوا می دهد که آنان نجسند و حق شهروندی و تحصیل و کار و پیشه ندارند.
این فرتور آخوند مفتخور و فرومایه محمد موسوی بجنوردی با دامادش حسن خمینی سربار دیگر ملت در بند ایران است. این مردک که نزدیک به گور است و با فرهنگ و تاریخ ما دشمنی و کینه توزی دارد برای هم میهنان بهایی حق تحصیل و شهروندی و به گفته دیگر حق انسانیت قائل نیست. به راستی می توان گفت که نفرین و لعنت بر آخوند باد.

۲- رفتار با یهودیان


هم میهنان یهودی نیز همواره مورد ستم و ظلم آخوند و آخوند مرام قرار گرفته اند. زندان ها و شکنجه گاههای رژیم اسلامی پر است از این گروه بی آزار و فعال جامعه ایرانی. خدمات هم میهنان یهودی در رشته های گوناگون در سراس تاریخ چند هزار سال گذشته بسیار گوناگون و قابل ستایش بوده، که نگارش آنها دور از گنجایش این مقاله است. بدیهی است دیگر دگر اندیشان مانند هم میهنان زردشتی، دراویش، و حتی پیروان اهل تسنن نیز از ضرب و شتم و ستم و آزار این رژیم ضد انسانی بر کنار نبوده اند.

۳- رفتار با آیت الله کاظمینی بروجردی


با آن که آیت الله کاظمینی بروجردی شیعه ۱۲ امامی بوده و باورهای وی با افراد رژیم یکسان است، ولی به دلیل آن که برخلاف رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی ولایت فقیه یک روحانی بسیار محترم و میهن دوست بوده و خواهان جدایی دین از سیاست و سکولاریسم می باشد،  این فرد ایرانی محترم سالیانی می گذرد که در بند دیوان و مزدوران زژیم جنایتکار ولایت فقیه اسیر، و زیر شکنجه و همه گونه اذیت و آزار جسمی و روانی می باشد. گناه این روحانی محترم نیز خلع سلاح  کردن رژیم از قدرت و زورگویی کنونی و از میان رفتن ظلم و ستم بی حد و حصر و جلوگیری از غارتگری و وطن فروشی آن است.

آقای کاظمینی بروجردی، یک روحانی سکولار است که به دلیل مخالفتش با دیکتاتوری مذهبی و ولایت فقیه و حکومت دینی، محکوم به 11 سال زندان شده است.  _ سیروس پارسا

سکولاریسم چیست؟


سکولاریسم  مورد خواست آیت الله کاظمینی بروجردی و هر فرد میهن پرست خردمند ایرانی یک اصل است که دو خواسته و هدف پایه را در بَر می گیرد؛ نخستین برنامه جدایی روشنِ دین و نهاد هایِ مذهبی از حکومت است و دیگری برابری تمامی مردم با هر باورِ دینی، در پیشگاهِ قانون است؛ این بدان معناست که در یک جامعه سکولار، یک فردِ مسلمان با یک فردِ مسیحی، یهودی و یا خدا ناباور در نزدِ قانون برابر بوده و از حقوق یکسانی برخوردار است و هیچ فرقی میان ایشان نیست.

نکته پایانی:


آخوند و آخوند مرام همواره تا کنون با دگراندیشان رفتاری خصمانه و جنایت بار داشته است. زندان ها و سلاخ خانه های رژیم پر از دگر اندیشان به ویژه هم میهنان بهایی، کلیمی، حتی دراویش، پیروان اهل تسنن، و شیعیان مخالف رژیم بوده، و چوبه های دار برپا است.
نفرت و کینه توزی آخوند از دگراندیشان بیشتر به این دلیل بوده که آنان با امام زمان ساخته و پرداخته آخوند که همانا دکان رزق و روزی آنان و راه تحمیر امت نادان و ناآگاه است انکار نمودند و بر روی آن خط کشیدند. بدیهی است آخوند مفتخور و سربار جامعه نمی تواند و نخواهد توانست بسته شدن دکان مکر و حیله و رزق و روزی خود را تحمل کند و ناچار است اکنون که به قدرت رسیده هرچه می تواند با دگراندیشان به دشمنی و ضدیت پردازد.


۱۳۹۳ آذر ۱۸, سه‌شنبه

مهملات علوم دینی


مصباح یزدی:تحقیق درباره کره مریخ امر بیهوده‌ای است!


آقای مصباح یزدی (که از متهمان قتلهای مرموز زنجیره ای دهه هفتاد است) بعنوان یک معلّم و مدرس سخنانی را بر زبان راند که نگارنده را از هوش و دانش ایشان نا امید ساخت. در این نوشته گذری داریم به سخنان آیةالله مصباح یزدی درباره بی تأثیر بودن تحقیقات علمی درباره مریخ! والبتّه تأثیر شگرف علوم دینی در زندگی مردم! در پایان هم نتیجه گیری ایشان که پس باید به پژوهش در علوم دینی پرداخت.
آیة الله مصباح یزدی با اشاره به این که فطرت انسان به دنبال کشف حقیقت و در پی منفعت بیشتر است، گفت: بنابراین در تحصیل علم نیز به حکم عقل، باید به دنبال علوم دینی برویم چراکه شناخت خدا، پیامبران، معاد و اهداف خلقت بشر مسلما مفیدتر از شناخت محسوسات و علوم طبیعی است. در این گفتار سعی داریم نشان دهیم که سخنان ایشان مهملی بیش نیست و پایه منطقی و فلسفی ندارد و عامیانه است و فریبکارانه.

آقای مصباح تحقیق درباره مریخ را مفید نمی داند ولی علوم دینی نظیر فواید نوشیدن ادرار شتر را مفید می داند و راه سعادت انسان می داند!

علم چیست و عالم کیست؟


براستی در آغاز علم را بشناسیم، عالم را تعریف کنیم و آنگاه به سخنان خود درباره علم و علما بیاندیشیم . شناخت ،علم وآگاهی چیست؟ چرا علم به موضوعی همان آگاهی از آن است؟ آیا بدون اشراف و آگاهی از چیزی می توان ادعای داشتن علم بدان کرد؟  علوم حقیقی قسمتی از دانش بشری است. دانش بشری شامل علم، هنر و ریاضیات و فلسفه می شود. علتی که ریاضیات و فلسفه از دانش بشری هستند ولی علم محسوب نمی شوند این است که در بسیاری از موارد ملموس و تجربی نیستند و هرگز نمی توان آگاهی و شناخت نسبت به آنها را تأیید و یا تکذیب کرد. گروهی از دوستان با نشریه نیچر آشنا هستند. روزگاری  آرزوی هر دانشجوی ایرانی نوشتن مقاله ای در این مجله علمی بود و  «زرنگی» مفهومی غبر از تجاوز به حقوق دیگران  می داد! در این مجله  خبری از مقالات فلسفی و دینی نیست. خبری از علوم انسانی هم نیست ، علت این  است که قسمت بزرگی از دانش بشری علمی نیست؛ در واقع بیشتر دانش ریاضی صوری است و فقط «حساب» علم است.

علوم دینی مهملی بیش نیست !


علم رجال، علم فقه و اصول ، تفسیر و مانند اینها علم نیستند. علتی که ۱۴۰۰ سال است که این مثلاً علما بر یک موضوع ساده مانند جانشینی علی ابن ابی طالب نه توافق منطقی و نه تاریخی و نه توافق تفسیری و روایی، هیچکدام را پیدا نکرده اند همین است و اگر ۱۴۰۰۰ سال هم بگذرد توافق حاصل نمی شود! این خاصیت شبه علم است. شبه علم چیزی فریبنده است که ممکن است به دانشی مفید به نظر بیاید ولی شناخت تجربی (مانند فیزیک) و یا صوری (مانند ریاضی) در آن نیست.

اگر فیزیکدانان غربی مانند کپلر و گالیله تا به امروز کشف نکرده بودند که هستی و جهان پیرامون ما به چه شکل است، مطابق قرآن دیدگاه ما درباره جهان مشابه این عکس است. دقت بفرمایید که علماء دین این تصویر قرآنی را در 200 سال گذشته با تفسیر به رأی تصحیح کرده اند.
تمامی فیزیکدانان جهان در اصول فیزیک با هم موافقند و اختلاف بین علمای فیزیک تنها در ناشناخته ها و تئوریهای اثبات نشده است، اما هیچ دو ملّایی یافت نمی شود که درباره دین تفسیر و توافق نظر کاملاً مشابه داشته باشند؛چرا؟ چون علوم دینی   مهملات است و بر پایه داده ها و شناخت بشری بنیان نهاده نشده اند.

پس اگر توافقی بین این علمای دین غیر ممکن است،چه امیدی به کاربرد آن در زندگیست؟


براستی کاربرد علم حدیث و رجال  در کجای زندگی ماست؟ وقتی تفسیر ها و احادیث بین خود ملایان شیعه و سنّی دارای اختلاف فاحش است، ژمانیکه در یک کلاس ساده اصول فقه توافقی میان آرا و نظریات این باصطلاح علما یافت نمی شود، انسان را چه امیدی به کاربرد آن است؟ احادیث پر است از دروغهای شاخدار که نیازی به دمی اندیشه در آنها نیست! اخلاق دینی و علم اخلاق دینی بر اساس فرهنگ اعراب بدوی است. بنابر این حدکثر چیزی که می توان از اخلاق دینی اسلام بدست آورد، فرهنگ اعراب ۱۴۰۰  سال پیش است و نه بیشتر! اعتقاد به قضا و قدر، عدم تفکر درباره منشأ اصلی پدیده های جهان و ارتباط با اجنّه تنها گوشه ای از افکار و فرهنگ اعراب بدوی است. بنابر این در اخلاق و قضای اسلامی باید ارتباط با اجنّه را بعنوان یک ارتباط صحیح و ممکن پذیرفت! براستی چگونه باید در دادگاه پای حرف مرد مؤمنی نشست که جرم خود را به اجنّه ربط می دهد؟ مطابق اسلام اجنّه مانند  انسان ساکن زمین هستند!

کاربرد علوم ماورایی و مهملات تنها در همان علوم ماورایی و مهمل است


در واقع سالها مباحثه عقلاء (!) و علماء (!) به «هیچ» می رسد! چون دستگاه و سامانه منطق علوم دینی ماورایی است،  هرگز نمی توان ارتباط کوچکی با زندگی روزانه و کاربردی برای آنها یافت. بعنوان مثال اعتقاد خدا یک موضوع شخصی ماورایی است ولی هرگز نمی توان در دادگاه بدان استناد کرد! چون قاضی باید بر اساس داده ها و حقایق روشن حکم نماید. خداپرست بودن یک شاهد نمی تواند دلیل راستگویی و یا دروغگویی وی باشد.
بنابراین آنچه که سالها عمر علمای دینی را بخود مشغول می کند امور ماورایی و فاقد استنادپذیری است. اینکه کسی درباره فواید وارد شدن با پای چپ به مستراح مقاله ای بنویسد ، مهملی بیش نیست! هرچند که می تواند به ملائکه راست و چپ استناد کند تا ثبوت سودمندی این حدیث را باور کنیم! اما ملائکه چپ و راست که خود کاربردی در زندگی ندارد و مهملی بیش نیست! در واقع ما برای اثبات مهملی می توانیم به مهمل دیگری استناد نماییم ولی مشکلی حل نمی شود چون مهملات قابل استناد نیستند!

 آنچه که سالها عمر علمای دینی را بخود مشغول می کند امور ماورایی و فاقد استنادپذیری است. اینکه کسی درباره فواید وارد شدن با پای راست به مستراح مقاله ای بنویسد ، مهملی بیش نیست! هرچند که می تواند به ملائکه راست و چپ استناد کند تا ثبوت سودمندی این حدیث را باور کنیم! اما ملائکه چپ و راست که خود کاربردی در زندگی ندارد و مهملی بیش نیست! در واقع ما برای اثبات مهملی می توانیم به مهمل دیگری استناد نماییم ولی مشکلی حل نمی شود چون مهملات قابل استناد نیستند!
استناد به دین در مسایل اخلاقی یکی از مشکلات بزرگ جامعه امروزی  است. اخلاق بشری بر اساس توافق انسانها بر اصل احترام به حقوق فردی و اولی ایشان تنظیم شده است. اما اخلاق دینی اصولا بر اساس احترام به دین تنظیم می شود و نه احترام به انسان.

مسأله حجاب مثالی ساده برای مهمل بودن اخلاق دینی


افرادی مانند مرتضی مطهری سالها سعی در اثبات کاربردی بودن مهملات دینی داشته و دارند! بعنوان مثال حجاب در اخلاق بشری جایی ندارد. در واقع انتخاب لباس هر انسانی به عهده خود اوست و از اصول فردی است.پوشاندان موها برای بانوان هیچ دلیل علمی و یا اخلاقی ندارد. با این وجود آقای مطهری در کتاب «مسأله حجاب» سعی بسیار نموده اند که حجاب را یک امر اخلاقی جلوه دهند که به پایداری نظام خانواده می انجامد! براستی این همه زن و مرد که در دادگاه خانواده در صف طلاقند بخاطر مشکل حجاب کارشان به طلاق رسیده است؟ البته که نه! مهملات آقای مطهری برای همفکرانش هم قابل قبول نیست ، چه برسد به جامعه شناسان و واضعان قوانین بشری.

حقوق بشر اسلامی خود مهملی بیش نیست. چون در قرآن بین زن و مرد ، بین قریش و غیر قریش، بین عرب و غیر عرب و خلاصه بین انسان با انسان دیگر تفاوت لحاظ شده است. حقوق بشر اسلامی مهملی نیست، چون در اسلام حکم یک دزدی بریدن دست مجرم است و احکام وحشیانه ای مانند سنگسار و یا قطع ضربدری دست و پا هم عین اخلاق است.
حقوق بشر اسلامی خود مهملی بیش نیست. چون در قرآن بین زن و مرد ، بین قریش و غیر قریش، بین عرب و غیر عرب و خلاصه بین انسان با انسان دیگر تفاوت لحاظ شده است. حقوق بشر اسلامی مهملی بیش نیست، چون در اسلام حکم یک دزدی بریدن دست مجرم است و احکام وحشیانه ای مانند سنگسار و یا قطع ضربدری دست و پا هم عین اخلاق است.

آیا تحقیق درباره مریخ کاربردی ندارد؟


آقای مصباح فرموده اند که “مگر تحقیق درباره ی مریخ در زندگی ما چقدر تأثیر دارد؟” . در پاسخ به ایشان باید چند نکته عرض کنیم:
یکم اینکه بررسی مریخ بخاطر شباهت به زمین و اینکه به نوعی آینده زمین را نشان می دهد بسیار مفید است. در واقع با بررسی آنچه بر گذشته مریخ گذشته است می توان آینده کره زمین را حدس زد.
دوم اینکه : آقای مصباح! کدام تحقیق شما و امثال شما در زندگی مردم  اثر مثبتی داشته است؟ براستی توضیح المسائل هم شد کتاب؟ علم رجال هم شد علم؟
سوم اینکه: هرگز برای علم طبیعی و تجربی نمی توان محدودیتی در شناخت طبیعت گذاشت. علوم تجربی به شناخت انسان درباره جهان پیرامونش کمک می کند. سعادت بشر امروزی از علوم طبیعی حاصل شده است. این سعادت بشر امروزین حاصل آگاهی او از جهان پیرامونش است.

سخن پایانی


سده ها آن علوم دینی چه سعادت و پیشرفتی را به زندگی انسان داده است؟ آن علوم دینی فایده ای هم برای رشد انسانیت و حقوق بشر داشته است؟ یا اینکه تنها به اختلاف و درگیری و کشتار انجامیده است؟ کدام قسمت تاریخ را می توان نام برد که دین از کشتار و جنگ جلوگیری کرده است؟ کدام قسمت دین است که درباره اش اختلاف نظر نیست؟ این خاصیت مهمل بودن دین و اختلاف در همه قسمتهای آن به ایجاد اختلاف بین انسانها و درگیریهای پایان ناپذیر انجامیده و هیچ امیدی هم نیست که بتوان از آن باصطلاح علوم دینی راهی مشخص و آشکار بدست آورد، چرا که بر پایه تصورات واهی و مهملات بنا شده است. همه ی دینداران خود را و دین خود را برحق می دانند، اما قدرت اثبات این حقانیت را ندارند. چرا؟ براستی چرا هیچ دینداری توان اثبات دینش را  به دیگران ندارد؟ چرا هیچ دینداری نمی تواند بجز ندای درون؛ ندای قلبی و امثال اینها دلیلی برای درستی دین خود بیاورد؟ چون منطق و خردی در دین نیست و هیچ دادگاهی به سخنان دینی افراد برای دادن حکم توجه نمی کند!