۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

سکولاریسم و نَقد مذهب


سکولاریسم چیست؟

سکولاریسم یک اصل است که دو خواسته و هدف پایه را در بَر می گیرد؛ نخستین برنامه جدایی روشنِ دین و نهاد هایِ مذهبی از حکومت است و دیگری برابری تمامی مردم با هر باورِ دینی، در پیشگاهِ قانون است؛ این بدان معناست که در یک جامعه سکولار، یک فردِ مسلمان با یک فردِ مسیحی، یهودی و یا خدا ناباور در نزدِ قانون برابر بوده و از حقوق یکسانی برخوردار است و هیچ فرقی میان ایشان نیست.
جدایی دین از دولت اساس و بنیانِ سکولاریسم است؛ این قانون تضمین می کند که گروه های مذهبی و نهاد های دینی در کارِ دولت کمترین دخالتی نمی کنند و همچنین اجازه فضولی حکومت در کارهای نهاد های مذهبی را نمی دهد؛ می توان گفت که سکولاریسم اصلی است که مرزهای مشخص و ملموسی را بین مذهب و حکومت کشیده و اجازه نمی دهد تا این دو نهاد، در امور یک دیگر سَرک کشیده و دست درازی کنند.
جدایی دین از دولت و کوتاه کردن دستِ نهاد های مذهبی از امورِ مملکت داری در حقیقت حافظِ حرمت و ارزش دین و باورهای قلبی مردمان است؛ چنانچه که به وضعیت ادیان و جایگاه شان در ایران زمین نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که وجود یک حکومت مذهبی و توتالیتر موجب ایجاد موج عظیمی از نفرت و دشمنی از سویِ جوانانی که به وسیله احکام قرون وسطایی دینی آزار دیده اند، در برابر باورهای دینی مردمان گشته است.

مکتب خداناباوری پَسادینی و مذهب ستیز، دو روی یک سکه اند؛ هرچند هر دو اساس باورشان بر نبود خدا و هرگونه نیروی فرا طبیعی است اما در روش، پَسادینی بسیار خردمندانه تر و متمدنانه تر از مذهب ستیزی است، اینکه مذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشتی انسان بدانی و جنبه های مثبتش را نیز در نظر بگیری منطقی تر است از اینکه بخواهی مذهب را نابود کنی!  سیروس پارسا
یکی از اهداف سکولاریسم تضمین و پاسداشتِ آزادی ادیان و حق داشتن آموزش های دینی برای تمامی شهروندان است؛ در یک جامعه سکولار که آزادی دین وجود دارد دیگر با قوانینِ ضد انسانی دینی همچون اسلام که برای کسانی که اسلام را ترک می گویند، حُکم مرگ صادر می کند، رو به رو نخواهیم شد؛ چرا که هر فردی آزاد است تا پیرو هر باوری باشد که می خواهد و محدودیتی برای وی وجود ندارد.
در یک جامعه سکولار هر شهروندی حق دارد تا آزادانه افکار و باورهایش را به دیگران معرفی کند و از آزادی کامل بیان و اندیشه برخوردار است؛ این قانون برای باورمندان به ادیان و شهروندان خدا ناباور و یا شکاک، به صورت برابر و مساوی عمل کرده و کمترین تفاوتی میان یک فرد خدا ناباور با یک مسیحی، یهودی و یا مسلمان وجود ندارد و همه از حق آزادی بیان و پندار بهره می برند.
در یک جامعه سکولار تمامی شهروندان در برابر قانون و دولت مساوی اند و باورها و عقاید مذهبی شان کمترین تأثیری در حق و حقوق ایشان ندارد و عدالت اجتماعی شامل حال همگان می گردد. در ایرانِ اسلامی مسلمانان شیعه شهروندان درجه یک، مسلمانان سنی شهروندان درجه دو و مسیحیان، زردشتیان، یهودیان، بهاییان، دراویش و… در درجه های بسیار پایینتری قرار دارند و دِگر اندیشان نیز از هیچ حقی برخوردار نیستند.
این عدالتِ دینی و مذهبی است که گروهی خاص را نسبت به سایر شهروندان جامعه برتر و شایسته تر می خواند و عدالت به صورت گزینشی برقرار می شود. در ایرانِ اسلامی باورمندان به ادیانی به غیر از اسلام، حتی حق تحصیل نیز ندارند و با هزاران مشکل و درماندگی می توانند دوره دبیرستان را به اتمام برسانند.
در یک جامعه سکولار تمامی شهروندان برابرند و عدالت به صورت یکسان برای همگان اجرا می شود. سکولاریسم حقوق بشر را به هر دین و مسلکی ترجیح می دهد و در برابر قوانین خشک و ضد انسانی و قرون وسطایی ادیان، از زنان و کودکان و دگر باشان محافظت می کند.
ما همگی از بیمارستان ها، مدرسه ها، ایستگاه های پلیس و دیگر مراکز خدماتی و دولتی استفاده می کنیم؛ این نکته که این مراکز باید سکولار باشند بسیار حیاتی است چرا که هیچ کس نباید به خاطر باور دینی اش، نسبت به شخصی دیگر از حقوقی بالاتر و یا پایین تر برخوردار باشد و همه باید به طور مساوی، از این خدمات و فارق از باورهای دینی شان بهره ببرند.

مکتب خداناباوری پَسادینی و مذهب ستیز، دو روی یک سکه اند؛ هرچند هر دو اساس باورشان بر نبود خدا و هرگونه نیروی فرا طبیعی است اما در روش، پَسادینی بسیار خردمندانه تر و متمدنانه تر از مذهب ستیزی است، اینکه مذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشتی انسان بدانی و جنبه های مثبتش را نیز در نظر بگیری منطقی تر است از اینکه بخواهی مذهب را نابود کنی! سیروس پارسا
تمامی مدارس دولتی باید سکولار بوده و از آموزش های دینی به کودکان و دانش آموزان بپرهیزند؛ فارق از اینکه دین پدران و مادران دانش آموزان چیست، تمامی کودکان و نوجوانان با هم در یک مکان تحصیل کرده و مدارس دولتی که بودجه شان توسط حکومت تأمین می شود اجازه آموزش ایمان مذهبی و یا تبلیغ مذهبی خاص را ندارند.
بارها به مسئله خدا ناباوری و یا ندانم گرایی پرداخته ایم؛ خداناباوری پنداری است که وجود خدایی قادرِ مطلق و هرگونه توهم فرا طبیعی را رَد کرده و خرد، منطق و علم را جایگزین ایمان مذهبی نموده است. جامعه خداناباور همواره حامی و پشتیبان سکولاریسم است ولی سکولاریسم در پیِ پشتیبانی از یک گروه خاص دینی و یا غیر دینی نبوده و نیست و استقلال خود را حفظ کرده و می کند و در سددِ خدا ناباور نمودن هیچ یک از شهروندان جامعه نیست.
در یک جامعه سکولار مردم دیندار حق دارند که باورهای دینی شان را در اجتماع بیان نمایند ولی شهروندانی که مخالف آن باور دینی هستند نیز از حق نقدِ آن مسلک، پرسشگری و ابراز مخالفت خود با آن باور برخوردارند. باور های مذهبی، پندار ها و سازمان ها نباید از مزیت برخورداری از امنیت به دلیل حق آزادی بیان، لذت ببرند.
در یک جامعه دموکرات، تمامی باور ها و پندار ها می توانند بسیار آزادانه به چالش کشیده شوند و شهروندان حقوق اجتماعی دارند ولی ایده ها و باورها از حقوقی برخوردار نیستند. در یک جمله سکولاریسم بهترین راهی است که ما به کمک آن می توانیم جامعه ای بسازیم که در آن تمامی شهروندان فارق از باورهای مذهبی شان، با یکدیگر در سایه امنیت و عدالت اجتماعی و آرامش و صلح و دوستی زندگی کنند.

- نَقد مَذهب و پدیده احساسی مَذهب ستیزی:


در طیف خداناباوران دو مکتب فکری متفاوت وجود دارد: پَندار خداناباوریِ پَسادینی و پَندار خداناباوریِ مَذهب ستیز، نمونه بارز پندار پَسادینی پرفسور دَنیل دنت است و نمونه پندار مَذهب ستیز، زنده یاد کریستوفر هیچنز! پندار پَسادینی، مَذهب را بخشی جدانشدنی از تاریخ فرگشت انسان ها می داند و باور دارد که دین در زمانی از تاریخ، مزیت هایی برای انسان ها داشته و با گذشت زمان و پیشرفت آدم و گسترده تر شدن دانشش، امروز جایگاهش هم ردیف دیگر افسانه های تاریخ بشر است.
خداناباورانِ پَسادین به نَقد مذهب و نهادهای مَذهبی می پردازند اما قابلیت هم زیستی با افراد دیندار را نیز داشته و به حق آنان برای باورمند بودن احترام می گذارند، به تَعریفی دیگر به در خانه افراد مَذهبی نرفته و داد نمی زنند که شما باورهای احمقانه دارید! نقد مذهب آنان در چهارچوب منطق و عقل و دانش و اخلاق شکل می گیرد و می دانند که امکان ندارد تا تمامی مردمان جهان، خداناباور باشند و چنین رویای کودکانه ای نیز ندارند.
دُنیایِ ایده آلِ یک خداناباورِ پَسادین، یک جَهان سکولار است که بر مَبنای احترام به حقوق انسان ها و خردگرایی و منطق و عَقلانیت شکل گرفته و قوانین مَذهبی در اداره آن جَهان، کمترین نَقشی نیز ندارند، حقوق زنان و کودکان و دگرباشان و دگراندیشان محترم خوانده شده و هر کسی حق دارد تا در قلب و ذهن خود، به هر چه که می خواهد ایمان داشته باشد.
پندار مَذهب ستیز نقطه مقابل پَسادینی است؛ این جنبش احساسی که اساسش را نفرت و انزجار و خشم تشکیل می دهد، انسان های مذهبی را تحقیر کرده و با خودبرتر بینی و خود شیفتگی خاصی، هرکسی که با وی موافق نباشد را نادان و احمق می خواند! به گمان نگارنده این دیدگاه هرچند لایه هایی از منطق، عقل، دانش و خردگرایی را در خود دارد، اما به دلیل حمایتش از خشم و نفرت و بال و پر دادنش به تعصب و دیوار کشیدن میان انسان ها، بسیار ترسناک است.
راه رسیدن به سکولاریسم و برخورداری تمامی شهروندان از حقوق انسانی شان، نَقد درست مَذهب است و مَذهب ستیزی فقط و فقط به جدا شدن هر چه بیشتر افراد مَذهبی از خداناباوران شده و باعث می شود که ایشان از ترس حضور ناباوران، به دامان حکومت های مذهبی پناه ببرند چرا که دست کم، زیر سایه آن دولت ها، ایشان و مذهب شان در امان خواهند بود.

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

حُقوقِ زَنان در اسلامِ


- زنانِ بالایِ ۱۸ سال گذرنامه می‌گیرند اما با اجازه از کشور خارج می‌شوند:


به گزارشِ سایت مردمک؛ لایحه گذرنامه به بررسی دوباره شرایط صدور گذرنامه برای زنان مجرد ۱۸ سال به بالا پرداختند و مصوب کردند که زنان مجرد بالای هجده سال در هر سنی می‌توانند گذرنامه دریافت کنند اما خروج آنها از کشور مشروط به اذن ولی است. به گفته آقای دواتگری اگر مواد این لایحه در صحن علنی مجلس هم تصویب شود در صورتی که دختر مجرد بالای ۱۸ سال قصد خارج شدن از کشور را داشته باشد باید حتما رضایت ولی قهری، پدر یا جد پدری خود را داشته باشد و تنها در صورت فوت آنها می‌تواند بدون اجازه از کشور خارج شود.
به این ترتیب پدر دختران مجرد ایرانی برای هر بار سفر فرزندش به کشوری دیگر باید در دفترخانه و یا اداره گذرنامه حضور پیدا کند و موافقت‌ خود را در قالب امضای تعهدنامه‌هایی اعلام کند. به گفته این عضو کمیسیون امنیت ملی، “اعضای کمیسیون بر این اعتقادند که غیرت ایرانی ایجاب می‌کند اجازه خروج از کشور به دخترانی که به دنبال یکسری مفسده‌های اخلاقی هستند داده نشود”. آقای دواتگری البته به انتقاد از این نگاه پرداخت و گفت که خود معتقد است نباید تمامی دختران را به یک نگاه نگریست.
او دلیل مخالفت خود را سفرهای علمی،‌ ورزشی، پژوهشی، تحقیقاتی و اقتصادی دختران اعلام کرد و گفت اگر موارد نادری هم دنبال مسائل غیرشرعی باشند پدر می‌تواند جلوی سفر دخترش را بگیرد؛ این در حالی است که در حال حاضر دختران بالای ۱۸ سال با در دست داشتن گذرنامه می‌توانند از کشور خارج شوند و نیازی به اذن پدر ندارند.

در غَرب زنان به مرحله ای از خودباوری و روشنفکری رسیده اند که دیگر مردان را مالکان و خود را بردگان جامعه نمی بینند؛ آنان صاحبان اندیشه ها و بدن های خود هستند و هر آنطور که دلشان بخواهد، بدون ترس از کسی یا خدایی نا مرئی، زندگی می کنند! اما در ایران ویران ما، زنان برای خروج از کشور به اجازه پدرشان نیاز دارند! به راستی ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟!

- غیرتِ ایرانی و یا غیرتِ اسلامی؟


همانطور که خواندید اعضایِ کمیسیون امنیت ملی بر این باورند که به دلیل “غیرت ایرانی” نباید به دختران سرزمین مان بدون اذن پدران شان، اجازه خروج از کشور داد؛ به راستی این قانون ضد انسانی و شَرم آور از غیرت ایرانی سرچشمه میگیرد و یا از آموزه های غلط و خرافی و متحجر اسلامی؟ در ایرانِ باستان و فرهنگ غنی پیش از اسلامش، زنان در بالاترین سطوح جامعه و در تمامی زمینه ها نقش داشتند و مشغول فعالیت در حساس ترین مشاغل آن روز، همچون فرماندهی لشگر و نیروهای نظامی ایران زمین بودند.
برایِ نمونه می توان از “یوتاب” نام بُرد که دوشادوش سردار بزرگ ایران زمین، “آریو برزن” در مقابل سپاه خونخوار اسکندر مقدونی، دلاورانه مبارزه کرد و کشته شد! حضور پُر رنگ زنان در اجتماع و فعالیت ایشان در تمامی زمینه ها در ایران باستان و جایگاه والای شان در فرهنگ غنی ایرانی پیش از یورش دزدان مدینه، خود حاکی از میزان آزادی زنان و رعایت حقوق انسانی بانوان به عالی ترین شکل ممکن در آن زمان است.
شوم بختانه از زمانی که بیابان گردان حجاز قَدم های منحوس شان را به سرزمین مان گذاشته و دین سراسر نکبت و کثافت شان را به زورِ شمشیر به مردم بینوا و بی دفاعِ ایران زمین تحمیل نمودند، بخش های بسیار بزرگی از فرهنگ و داشته های ما از میان رَفت و خون و خشم و جهل و خرافات و انسان ستیزی تازیان، جایگزین بیشتر پندارهای نیکوی ایرانیان شد.

در این ویدیو اعضای گروه “فِمن” را مشاهده می کنید که در شهر پاریس به اعتراض بر ضد 
قوانین زن ستیزانه اسلام مشغولند! آنان خود را آزاد از هر بَندی می دانند و با پوشاندن
 اجباری زنان در گونی های سیاه (چادر) مخالفند.

اعراب که آمدند با خود قوانین قصاص و سنگسار و زن ستیزی و جماع با کنیزان و صیغه و برده داری آوردند و تیشه به ریشه فرهنگ و اخلاق ایرانی زدند؛ مسلمانانی که زنان را به چَشم وسایل خانه شان (همچون یخچال، صندلی، فرش و…) می دیدند، به ایرانی حمله کردند که در آن زنان در بالاترین و محترم ترین جایگاه ها قرار داشتند و رَفته رَفته، با گذشت زمان، آن دزدانِ بیابان گرد، پندارهای زشت و اخلاقیات پَست خود را به جامعه ایرانی تزریق کرده و موجب پَسرفت و عقب ماندگی ایرانیان گشتند.

- حُقوق زنان در اسلام:


در اینباره دَه ها مقاله توسط نگارنده و سایر همکارانش در گروه فرهنگی – سیاسی فضول محله به نگارش دَر آمده است اما برای اینکه جانِ مطلب اَدا شده باشد، به طور خلاصه بَخشی از حقوق بانوان در اسلام را مُرور می کنیم. همکار گرامی اَم سهراب ارژنگ در مقاله ای می نویسد:
“در این که دین اسلام زن ستیز است و زن را مانند کالایی کم ارزش و آلت دست مرد می داند، تردیدی نیست؛ آیه های مختلف از قرآن، رساله های پیشوایان مذهبی، احادیث، گفته ها و عملکرد پیامبر و امامان، همگی دال بر این واقعیت است. وقتی مردی به نام محمدابن عبدالله در سن حدود ۵۴ سالگی به خود اجازه می دهد که با دختر بچه ۶ ساله ای برای مدت سه سال به سکس بازی پردازد و در ۹ سالگی با او هم بستر شود، گویای این حقیقت تلخ است.
نکته دیگر این که، در اسلام ارثی که به دختر می رسد نیمی از ارث پسر است و یا زن نمی تواند قضاوت کند و قاضی شود و دهها نمونه های مانند آن که نشانه هایی بارز از بی ارزش بودن زن در این دین است. رژیم اسلامی نیز از بدو روی کار آمدن، نخست بر پیکر زنان کشورمان کیسه و روکش سیاه رنگی پوشاند و آنان را به صورت انسان هایی غم گرفته و ماتم زده در آورد.

فرتور نمایانگر حجاب کامل اسلامی است. یک زن باید در سرما و گرما، در عروسی و عزا، در شادی و غم خود را در این گونی سیاه بپیچاند تا الله روان پریش مدینه از وی راضی باشد. مسلمانان هنوز به این سطح از درک نرسیده اند که نوع پوشش هر انسان، تنها و تنها به خود آن شخص ارتباط دارد و جامعه حق بازخواست کسی را به خاطر نوع پوشش ندارد.
چنانکه گویی این بانوان، رهسپار مجلس ختم و سوگواری اند! آنگاه رژیم، آنهایی که در ادارات و سازمان ها منشاء کار و خدمات پر ارزشی بودند، بیرون کرد و خانه نشین نمود. زنانی که دارای سررشته و تخصص همپای مردان و گهگاهی بهتر از مردان بودند. زنانی که در غیاب مرد، نان آور خانواده بودند. این جور و ستم بی پایان، زندگی را بر زنان بیرون رانده شده تیره و تار کرد و خانواده ها را از هم پاشاند. تا آن جا که شماری از آنان با داشتن حساسیت بیشتر، ناچار به مراجعه به روانشناس گشتند و یا در بیمارستان های روانی بستری شدند.
گرفتن چهار زن عقدی و آوردن هوو برسر همسر بخت برگشته خود و یا هوسبازی و زنبارگی، حرمت و احترام زنانی دیگر را تا حد صیغه ای (فاحشه رسمی) پایین آوردن، نه تنها بی ارزش بودن زن در برابر مرد و به عنوان یک کالای جنسی شمردن آنان است، بلکه بزرگترین اهانت و توهین به مقام شامخ بانوان گرامی است.”
آنچه خواندید تَنها گوشه ای از حقیقت تلخ درباره زَن در اسلام است؛ زَنان و کودکان در اسلام از کمترین حقوق انسانی برخوردار نبوده و در پَست ترین و نا امن ترین شرایط به سَر می بَرند و همواره مورد آزار و اذیت روحی، جسمی و جنسی جامعه اسلامی با شهروندان الله تَرسش قرار می گیرند. از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم که زَن در قاموس اسلام و در چهارچوب یک حکومت اسلامی، تَنها آزاد است که بمیرد و هیچگونه حق و حقوق دیگری ندارد.

- مادران در اسلام کَمترین حَقی ندارند:


همانطور که در متنِ خبر آمده دختران برای خروج از کشور تنها به اجازه پدر و یا جدی پدری شان نیاز دارند و در صورت فوتِ آنان، دختران ایرانی می توانند بی هیچ دردسری از کشور خارج شوند؛ حال پرسش اینجاست که آیا خروج بدون مشکل دختران از کشور در صورت فوت پدر و یا جد پدری شان، حاکی از یتیم و بی سرپرست بودن دختر در صورت عدم وجود پدرش نیست؟
آیا این واقعیت تلخ، توهینی بزرگ به مقام والای مادر نیست؟ چرا در اسلام عزیز مادران کمترین حق و سَهمی از فرزندان شان ندارند؟ چرا طبق قوانین اسلام یک کودک بی پدر (در حالی که مادرش زنده است) یتیم و بی سرپرست خوانده می شود؟ نگارنده پاسخ این پرسش های اساسی را با استناد به آیه قرآن در زیر برای تان می آورد:

فرتور یکی از مسلمانان خردباخته را در کنار دختر بچه ای که به عنوان برده جنسی خریده است نشان می دهد؛ این یک نمونه از حقوق زنان در اسلام است که البته باید گفت ننگ و نفرین بر چنین آیین و مسلک ضد انسانی و پلیدی که اجازه سوء استفاده جنسی از کودکان را به اسم ازدواج می دهد.
“از نظر اسلام و طبق آیه ۳۷ سوره قیامه، زَن در تشکیل نطفه کوچکترین نقشی ندارد و نقش او تنها پرورش دهنده است؛ شما از این جا می توانید به خوبی به دانش و اگاهی پیامبر اسلام و الله او پی ببرید. طبق این آیه، الله معتقد است که انسان از مَنی ریخته شده در رَحم خلق می شود و زَن رُلی در تولید نوزاد ندارد! شاید برداشت یک کودک به مدرسه نرفته هم بهتر از این باشد:
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَى (سوره قیامه، آیه ۳۷) : آیا او نطفه‏ اى از مَنى که در رحم ریخته مى‏شود نبود؟”

- سُخن پایانی:

به راستی مردمان شریف ایران زمین تا به کی خواستارِ تحقیر شدن و خُرد شدن شخصیت های شان به دست چند روحانی بی سواد و کاسه لیسان اطراف شان هستند؟ آیا نباید خط پایانی برایِ این همه بی احترامی به زنان و کودکان ایرانی تعیین کرد و آیا نباید در راهِ از میان بردن تمامی این قوانین انسان ستیزانه که جملگی اعلامیه جهانی حقوق بشر را نقض می کنند، مبارزه و جانفشانی کرد؟
چون نیک بنگیریم حکومت اسلامی با تکیه بر قوانین شریعه قرآن، هر روز عرصه را برای حضور زنان در جامعه تنگ تر می کند؛ بی تَردید جامعه ای بدون حضور درخشان زنان، محیطی پُر از نکبت و اندوه و ماتم و خشونت و زمختی است! امروز دختران مان را به جُرم و گناه مرتکب نشده ممنوع الخروج کرده اند و اگر اعتراضی نکنیم، فردای روزگار، بانوان ایرانی را وادار خواهند ساخت که ابتدا محله زندگی، بعد خیابان خانه شان، سپس خانه شخصی شان و در آخر رختخواب های شان را تَرک نکنند تا همانجا به انجام سنت های شرم آور پیامبر اسلام بپردازند!

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

صیغه یا روسپیگری اسلامی


صیغه ضد ارزشی که اسلام به آن مشروعیت می بخشد


در بحث تاریخی صیغه پس از توجیه زیادی خواهی‌‌های محمدابن عبدالله از کنیزانش می رسیم به فراوانی ثروت مسلمانان پس ازغارت و چپاول کشور‌های بزرگِ غنی و افزایش اسرای زن که زیبایی های نژادی آنها چشمان حریص  و شهوت آلود سپاهیان اسلام را درنده خو می‌ساخت.

صیغه از چه زمانی متداول شده؟


متعه یا ازدواج موقت ویا روسپیگری شرعی که به صیغه نیز معروف است، برای مدت معین و  پرداخت مبلغی معلوم، بین زن و مرد بسته می‌شود و با پایان آن با داشتن تنها رابطه سکس میان دونفر، خودبه‌خود منقضی می‌شود.
صیغه یا متعه از مسلمات فقه شیعه بوده و هیچ جای انکار و تردید در آن وجود ندارد در کتاب وسائل الشیعه ج ۱۴ تحت ۴۶ باب حدود ۲۱۹ حدیث در مورد متعه و احکام مربوط به آن جمع آوری شده است.
و اما صیغه، رسمیت بخشیدن به تعدد همسر در یک زمان برای مرد است، قانونی که در کودکانه‌ترین وساده‌ترین بررسی‌ها هم مشخص کننده مرد سالار بودن قانون گذار، جامعه و قدرت حاکم است. مردی که به خود اجازه می دهد هرشب و یا هربار با زنی به هرشکل و عنوان هم بستر شود، رل یک روسپی و هرجایی را انجام می دهد.

صیغه نقض کامل آزادی‌های جنسی و خیانت به زن است


وقتی‌ از آزادی‌های جنسی‌ سخن به میان می‌‌آید در ابتدایی‌ترین حالت شکل روابط درغرب و جهان اول به ذهن خطور می کند. البته نام غرب و فرهنگ آن همیشه ابزار تبلیغاتی مناسبی برای حکومت های اسلامی بوده است که داد سخن از بی‌ بندو باری و آزادی‌های جنسی‌ بدون مرز سر می دهند.
اما نکته قابل توجه که عمدا به فراموشی سپرده می شود آن است که در دنیا اصطلاح آزادی جنسی‌ به معنای خاص، داشتن شرکای جنسی‌ هم زمان نیست. بلکه اختیار در داشتن حق انتخاب در ارتباط با شریک جنسی‌، زمان ارتباط و موارد اینگونه است. و اگر درخانواده ا‌ی یکی‌ از طرفین درگیر انتخاب دیگر شود حق آشکار نمودن رابطه جدید خود دارد و دیگر رابطه گذشته خود را غیر قابل ادامه می‌داند و در غیر این صورت و عدم اطلاع شریک جنسی‌ اول شکل نامتعارفی بوجود می آید که در هیچ جای دنیا پسندیده نخواهد بود و نمود کامل خیانت شکل می‌گیرد که در تمامی‌ فرهنگ‌ها عملی‌ نسنجیده و ناپسند است.

در این جا تنها بخشی از ارزش و وظایف زنان را که اسلام تعیین کرده، آورده شده است. حقیقت آنست که اسلام زن را کالایی بی اختیار و بی ارزش و زیر نظر و تحت اراده مردان می داند.

امامان شیعه و مشروعیت بخشیدن به صیغه


در باب فواید و ثواب‌های متعه امامان شیعه توصیه‌های فراوانی‌ داشتند. همین طور که امام ششم شیعیان می گوید: “یستحب للرجل أن یتزوج المتعه ما أحب للرجل منکم أن یخرج من الدنیا حتی یتزوج المتعه و لو مره” مستحب است بر هر کس متعه گرفته باشد و دوست ندارم که فردی از شما از دنیا برود، مگر اینکه یک مرتبه هم شده متعه و صیغه گرفته باشد!
در ادامه فرمایشات این امام  شهوت ران و صیغه طلب، می رسیم به حکایت پر مفهوم صالح بن عقبه که از پدرش نقل می‌کند: به امام صادق گفتم: ” آیا متعه ثواب هم دارد؟ گفت: اگر شخص متعه کننده با این کار، ‌رضایت خداوند و مخالفت با منکران این کار را خواسته باشد، خداوند برای هر کلمه ای که با متعه صحبت می کند،‌ یک حسنه برایش می نویسد.
با هر بار که دست خود را به سویش دراز می کند، یک حسنه برایش ثبت می شود و هنگامی که نزدیکش می شود، خداوند یک گناه از او پاک می‌گرداند و در هنگام غسل، خداوند به اندازه آبی که از موهایش می گذرد، گناه او را پاک می کند” پرسید : به اندازه موهایش؟ گفت” آری به اندازه موهایش” – وسائل ج ۱۴/ لئالی ج۳/من لا یحضر ج ۳ .


در این ویدیو یکی از پژوهشگران اسلام از روسپیگری اسلامی و یا صیغه شدن گفتگو می کند و شرح می دهد که صیغه در حقیقت زنا و روسپیگری رسمی است.
نقل است از محمد پیامبر مسلمین که هر که یک بار متعه کند، ایمن شود از خشم خدای تعالی و هر که دو بار متعه کند، با نیکوکاران محشور شود و هر که سه بار متعه کند، در درجه روضه جنان با من خواهد بود.
همچنین نقل است از امام صیغه دوست ششم که هنگامی که پیامبر به معراج رفت، فرمود: جبرئیل نزد من آمده و گفت: ای محمد خداوند تبارک و تعالی می فرماید: “من گناهان زنانی که از امت تو متعه شوند را بخشیدم. رسائل ج ۱۴/ لئالی ج ۳ / من لا یحضر ج ۳.”
یا که در وقت نیاز پیک پیام آور محمد به فریادش می‌رسد و در پستوی امن، درد آتشین وی را با آیه‌ای دیگر درمان می‌کند؛ در “خلاصة الاخبار” نقل شده که محمد یک روز به یارانش گفت: “برادرم جبرئیل، از پروردگارم برایم هدیه‌ای آورد که خداوند به هیچ یک از پیامبران پیش از من هدیه نکرده بود و آن متعه است. لئالی ج ۳ ص ۲۴۳
و در جای دیگر محمد می گوید: یک درهم ( خرج برای ) متعه، از هزار درهمی که درراه خدا خرج شود برتراست به خدا سوگند که متعه برتر است و آن چیزی است که قرآن درباره آن سخن گفته و سنت بر آن جاری شده است. لئالی الاخبار ج ۱ ص ۲۴۴. و در روایت دیگر می گوید: مومن، کامل نمی شود تا این که متعه انجام دهد. من لا یحضر ج ۳ / وسائل ج ۱۴.
با این چند نمونه و این چند مثال و حدیث، به خوبی آشکار می شود که دین اسلام بر پایین تنه و بر اساس سکس و شهوت رانی بنا شده و اگر پایین تنه را حذف کنند، اساس دین اسلام  به هم میخورد و شیرازه آن از هم می پاشد. نکته قابل بیان آن که به دلیل افزایش فساد‌های ناشی‌ از آزادی صیغه، عمربن خطاب مجبور به حرام اعلام کردن آن شد.

وقتی از فاطمه زهرا نقل قول می شود که صیغه چقدر شیرین و لذت بخش است، می توان تصور نمود که این بانوی پیشوای شیعیان، با داشتن شوهری گردن کلفت و عیاش، بازهم به دنبال هوسرانی به صیغه شدن متوالی تن در می داده که چنین با اطمینان از آن ستایش و تمجید می کند.

صیغه و بهانه‌های حامیان آن


صیغه اما بیشتر از آنکه راهکاری باشد برای رهایی جوانان از تنگنای هزارتوی ازدواج و هزینه‌های آن، بیشتر فرصتی ست برای بهره کشی‌ جنسی شکم‌ گنده های حریص، حاجی آقاهای تسبیح به دستِ دزد!
ادعای شکل گیری خانواده ا‌ی که در واقع خانواده نیست، چرا که مفهوم ازدواجی که بر پای علاقه و عشق بوجود آمده باشد، چه نیاز به ثبتِ اتمام تاریخ مصرف دارد؟. ازدواجی که اصولی را زیر پا نمی‌گذرد یا حقی‌ را نابود نمی کند چرا باید به یک معامله بیشتر شبیه باشد؟.
مدافعان اصطلاحا این نوع ازدواج، معمولا از حق آزادی و انتخاب در رابطه و پذیرش دو طرفه و تساوی زن ومرد سخن می‌گویند! اما آنچه که این دلیل را زیر سوال می برد آزادی مرد در دوران تاهل به داشتن تعدد صیغه‌ها در یک زمان که ناقض هر نوع تساوی است و بوجود آورنده فرصت نابرابری و به زیر پا کشیدن روحیه زنانگی در غالب ترس، نگرانی و پذیرش شریک و رقیب عاطفی و جنسی‌ نمود پیدا می‌کند.
این هم آگهی دفتر روسپیگری یا جاکش خانه دیگر اسلامی است که به اسلام زینت بخشیده و موجب خوشحالی هوسرانان و حاجی بازاری های شکم گنده و آخوندهای زنباره را فراهم ساخته است.
از سوی دیگر بهترین بهانه اسلام، جهت رضایت زن برای صیغه شدن کمک و سرپرستی وی عنوان شده است که این آلوده‌ترین بهانه‌ای است که دفاع از آن، بیشترین ضربه نابود کننده را به خود مدافعان آن‌ می زند. چرا که ادعای سرپرستی، کمک یا سرپناه با بهای جنسی‌ فروخته می شود یا به عکس ‌یک رابطه جنسی‌ به بهانه نان و زندگی‌ فروخته می شود، که این خود نوعی از استثمار جنسی‌ ‌ست که رسمیت می‌یابد، چرا که زیستن‌ و نیاز، زن را وابسته به صیغه‌ای دوباره و دوباره می‌کند.
اما دولت مردان جمهوری اسلامی که با جدیت تلا ش می کنند تا بی‌کفایتی‌های خود را در ارائه آموزش‌ها و خدمات به جوانان برای هدایت این نیاز طبیعی با تشویق به ازدواج موقت بپوشانند، تا هم راه فراری باشد از مسوولیت‌هایشان و هم امکان شرعی و بهانه ای باشد برای تداوم خدمت رسانی‌شان به زنان بی‌سرپرست و تجاوز و در اختیار گرفتن آنان.

تشویق اسلام به داشتن زندگی‌ پنهانی و دروغین

از سوی دیگر ترویج فرهنگ دروغ و داشتن زندگی‌ پنهانی به دور از چشمان همسر وخانواده خود روشن‌ترین دلیل بر بی‌ حرمتی به کانون خانواده و بی‌ ارزش نمودن جایگاه زن است همانطور که در حدیثی دیگر آمده است:
عبد الله بن عطاء ازمحمد باقر امام پنجم شیعیان درباره آیه “و إذا أسر النبی…” ( آیه ۳ سوره تحریم ) پرسید؟ پس وی جواب داد: رسول خدا با حره ازدواج موقت کرد، بعضی از زنان رسول خدا از این ازدواج مطلع شدند و به پیامبر نسبت زنا دادند. پیامبر در جواب آنها گفت: اینکار بر من حلال است این یک نکاح موقت بود درنتیجه آنرا مخفی کردم ( پس باید نکاح موقت را مخفی نگه داشت بر خلاف نکاح دایمی ) ولی برخی از زنان محمد بر آن اطلاع پیدا کردند.


یکخانم چاق و چله صیغه را یک قانون طلایی دین اسلام می داند که برای ثبات اجتماع ضروری است. حال باید از این گشنیز خنام پرسید تا کنون چند صدبار با طلبه ها و آخوند محل هم بستر شده است و آیا چگونه به درجه طلایی دین اسلام آگاهی یافته ؟!.

پیامد پنهان کاری و کار زشت “تقیه” در مذهب شیعه


البته به علت وجود “تقیه” که خود نیازمند مبحث گسترده‌ای است، در مورد ازدواج‌های صاحبان دین روایات کمی در دست است! که گویا خودشان چنین ترجیح داده اند و اقدام به این کارنموده اند. البته ادامه این پنهان کاری‌ها در دنیای کنونی‌ چه بسا منجر به بوجود آمدن آسیب‌های روانی متعدد همچون چند شخصیتی، دروغ پردازی، ریاکاری، پنهان کاری، فریب و ترس از بی‌آبرویی و… را برای افراد جامعه به همراه دارد و علاوه بر موارد ذکر شده در بعد اجتماعی نیز، تحقیرشخصیت زن یکی ازنخستین پیامد‌های اجتماعی صیغه است.
در ساختار جمهوری اسلامی با سرکوب و کنترل روابط دو جنس از کودکی تا بزرگسالی سعی در ایجاد نوعی تشنگی وتقویت تصورات ذهنی دوراز واقعیت از ماهیت وجودی هریک ازآنها کمک بسیاری بر افزایش عقده‌ها و بیماریهای جنسی‌ نموده است.
تمامی‌ این اقدامات به همراه فشار‌های آشکار رفتارهای دینی به وجود آورنده جامعه ای‌ با انواع پیچیدگی‌‌های رسمی‌ و غیر رسمی‌ روابط جنسی‌ شده است که تنها راهکارهایشان گرفتن دوش آب سرد، نپوشیدن لباس تنگ وفکر نکردن به فعل حرام است!
از سوی دیگر کتمان واقعیت‌ها مشکلی را حل نمی کند در حقیقت گرچه آمار واقعی و دقیقی از رابطۀ جنسی افراد متاهل سوای از چارچوب خانواده وجود ندارد، ولی شواهد حاکی از آن است که بخشی از مردان و زنان متاهل ایران به صورت متعددی رابطه جنسی دارند.

یکخانم چاق و چله صیغه را یک قانون طلایی دین اسلام می داند که برای ثبات اجتماع ضروری است. حال باید از این گشنیز خنام پرسید تا کنون چند صدبار با طلبه ها و آخوند محل هم بستر شده است و آیا چگونه به درجه طلایی دین اسلام آگاهی یافته ؟!.

مردان فاحشه ودراختیار داشتن زنان متعدد


اسلام با مطرح کردن بحث مجاز بودن مرد در داشتن همسران متعدد ( ۴ زن ) در زمان واحد و تعداد زن‌های صیغه‌ای بی‌شمار، از عاملین اصلی گسترش فرهنگ غیر اخلاقی به شمار می آید و از مسببین اصلی فساد و نابرابری در جامعه است. جامعه ی که پدر را صاحب عنان و اختیار زنان و کودکان می داند و آنها را بخشی از اموال وی می‌شمارد.
مردانی که با آزادی کامل می توانند دست در جیب نموده و یک رابطه جنسی‌ با محدوده زمانی‌ دلخواه خریداری کنند، و زن جنس دومی‌ ست که باید صیغه را لطف خدای رحمان بداند برای آن که استثمار جنسیش رنگ رسمی‌ بیابد و وی را از کنیزی به همخوابگی برساند.
البته ساختن و ترویج قبح اجتماعی برای این رفتار، تنها سلاح زنانی شد که زندگیشان با انتخاب‌های بعدی شوهرانشان به تباهی کشیده شده بود، چرا که نقش مادر خانواده پس ازاین به یک جنس مستهلک شده تغییرهویت می یافت.

صیغه کلاه شرعی و تجارتی پرسود برای دکانداران دین


اما صیغه کلاه شرعی ست برای تغییر نام یک رابطه ی دارای تابو درفرهنگ دینی چرا که دینی که زنا را رد نکند که دین نیست! اما از سوی دیگر در زیرکانه و آلوده‌ترین نوع استثمار باید راه فراری برای مردان نویسنده دین باقی‌ گذاشته می شد.
اما تجارت سکس چنان سود آور است که چشم پوشی از آن غیر ممکن می نماید. همانطور که در بسیاری از زیارتگاه‌های بزرگ بخصوص در شهر‌هایی نظیر مشهد و قم دفتر‌های مخصوص خدمات رسانی به مسافرین مختلف و زائران مرد فعالیت می کنند، موسساتی که مجوز ساخت فایل‌های اطلاعاتی‌ برای دریافت پورسانت‌های مطلوب دارند و این همان نمود فرهنگ همسان سازی قوی اسلامی با تغییرات نسلها و قدرت تکنولوژی روز است!
البته در کشوری که کوچکترین تلاشی برای بهبود خدمات اجتماعی، تحت پوشش قرار دادن زنان و فرزندان بی‌سرپرست و… نمی‌شود و حتی در تازه‌ترین افتخارات خود در تصویب قوانین بهره کشی‌ جنسی‌ از فرزندان بی‌سرپرست در قالب و عنوان ازدواج کوتاهی نمی کند، بیش از این هم انتظاری نمی‌رود.


۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

مَذهب و اَخلاقِ شرافتمندانه؛ دو پادشاه که دَر یک اِقلیم نَگنجند


- َاخلاقِ مذهبی، بزرگ ترین پایگاهِ گسترشِ نفرت دَر سراسرِ جهان:


به راستی اَخلاقِ مذهبی چیست؟ این کرداری که مذاهب بَرای خشنود ساختنِ خدایِ خیالی شان از آن دَم می زنند و آن را “اَخلاقیاتِ مطلق” می نامند، چه چیزهایی را شامل می شَود؟ آیا ابتدایی ترین حقوقِ انسانی کَمترین جایگاهی میانِ این دَستوراتِ اَخلاقیِ الهی دارند؟ آیا بَشر بدونِ سبک – سنگین کردن شرایط امروز و بدونِ داشتن نگاهی زَمینی، منطقی،علمی و انسانی به دُنیایی که در آن زندگی می کنیم، هرگز توانایی ساختنِ جهانی با این سطح امنیت و آرامش را به کمکِ اخلاقیاتِ دینی، داشت؟
چون نیک بنگریم درخواهیم یافت اَخلاقی که مذاهب از آن به عنوانِ تَنها راهِ سعادت و رسیدن به ملکوتِ خداوند و مأوا گزیدن در بهشت نام می برند، بسیار ناقص، پُر از خشم، نفرت و جنایت و همچنین ناقض بسیاری از موادِ اعلامیه جهانی حقوق بشرند؛ در هیچ یک از ادیانِ ابراهیمی حقوقی بَرای کودکان و زَنان در نَظر گرفته نشده است.
فرتور زنده یاد کریستوفر هیچنز را به عنوان یک خداناباور مبارز، با یک فرد مسلمان فاناتیک و یک زن خردباخته مسیحی مقایسه می کند!  سیروس پارسا
با تکیه بَر روایاتِ کتاب هایِ ادیانِ ابراهیمی، اِبراهیم خود نخستین فَردی است که به عَملِ ننگینِ “قربانی انسان” جلوه ای مقدس بخشید و حاضر شُد تا فَرزندِ بینوایِ خود را دَر راهِ اثباتِ عشق و وفاداری اَش به خدا، بکشد و به زندگی اش پایان بخشد؛ این کردارِ شَرم آور که حتی از پَست ترین جانوران در دلِ عمیق ترین و سیاه ترین جنگل ها نیز سَر نمی زند، یکی از اصولِ اخلاقی است که مذاهب به کودکان آموزش می دهند.
روحانیون با گفتن این قصه هایِ پلید، ذهنِ پاک و بی آلایش کودکان را اینگونه تربیت می کنند که ایشان باید همیشه از تَمامی هستی شان دَر راهِ خدا چشم پوشی کرده و بَرای اثباتِ عشق شان به خدا، از انجام هیچ جنایتی، فرو گذار نباشند. یکی دیگر از نمونه هایِ اخلاق مذهبی، تَزریقِ نفرت از دگر اندیشان، توسط مبلغین مذهبی به رگ هایِ فسرده یِ آنانی است که گرفتارِ طلسم ادیان شده اند.
هَر آیین و مَسلکی که از خدایِ خیالی نشسته در آسمان ها نشأت می گیرد، باورمندان به دیگر مذاهب را گمراهانی کور و نادان می خواند که توانایی دَرک حقیقت را نداشته اند و به خدایی اشتباهی ایمان آورده اند؛ جالب اینجاست که پیروانِ هَر مَذهبی نیز بَر این نکته که “خدایِ آنان، خدایِ واقعی است” پا فشاری کرده و هر گروه ادعایِ حقانیت و درست بودن می نماید.
حال سنگِ محکِ پیروانِ مذاهب گوناگون بَرای تَمیز دادنِ خدایِ واقعی و خدایِ اشتباهی چیست، خودشان نیز نمی دانند و بیشتر درگیر بازی با کلمات، مغالطه و سفسطه می باشند و اصولن هیچ بحث منطقی و علمی با مذهبیون به نتیجه نمی رسد؛ به هَر روی دین به پیروانِ خود می آموزد که همواره حَق با ایشان است چرا که خدای آنان واقعی است و سایر باورمندان، جملگی گمراه و در تاریکی اَند و بایستی که بَرای نجات شان که همانا یافتن خدایی واقعی (خدایِ مذهبِ یاد شده) است، دُعا شود.

یکی از اصول اخلاقی که مذهب به پیروان خاصش که همانا روحانیون باشد آموخته، تجاوز جنسی به کودکان است که کشیش های مسیحی در این امر اخلاقی! خطیر به شدت موفق می باشند.  سیروس پارسا
یک نمونه دیگر از اخلاقیاتِ مذهبی، بی ارزشی مقام والایِ زن در تمامی این ادیان است؛ بانوان در کتاب های مذهبی از جمله تورات، انجیل و قرآن، به عنوانِ برده های جنسی که هیچ کاری به غیر از پرستشِ خدا، اطاعت از هَمسر در هَر زمینه ای نباید اَنجام دَهند، یاد شده اند. زَن در ادیانِ ابراهیمی از کمترین حقوق انسانی برخوردار نیست و جایگاهِ پَست و بی مقداری در جامعه مَذهبی دارد.
پَس از رنسانس، زَنان در اروپا پیشرفت کرده و دَر تمامی زَمینه ها، دوشادوش مردان و حتی بهتر از آنان، فعالیت نمودند؛ تا پیش از رنسانس و دَر زمان حکومت بی چون و چرایِ مسیحیت، زَنان آزادی خواهی همچون ژاندارک توسط کلیسا به جُرم “کفر گویی” زنده زنده سوزانده شدند؛ به راستی جنایاتیِ که دین و مذهبیون در طول تاریخ، در حق جامعه انسانی انجام داده اند، فراموش نشدنی و نا بخشودنی است.
یکی دیگر از دستورات خدایِ ادیان در راستایِ آموزش و ترویجِ “اخلاقیاتِ مطلق مذهبی”، تشویق مردمان به برده داری و خرید و فروش انسان هاست؛ به راستی که این اخلاقیات مطلق مَذهبی را بایستی یکجا جَمع کرد و به قول زنده یاد هدایت، با یک تیپا به درون خلا پرتشان نمود!
خدایی که ادعا می کند تمامی انسان ها را یک به یک خَلق می کند و برایِ هر کدام شان برنامه ای خاص دارد و همه شان را همچون فرزندانش عاشقانه دوست دارد، به گروهی از فرزندانش اجازه می دهد تا عده ای دیگر از بچه هایش را به زور اسیر، داشته های شان را غارت، زنان شان را صاحب شده و آن آزاد مردان و زنان را به عنوانِ برده خرید و فروش کنند.
به راستی آیا انسان از کمترین ارزش و جایگاه و کرامتی در ادیانِ ابراهیمی برخوردار است؟ کدام اصول اخلاقی به ما اجازه می دَهد تا هَم نوعانِ خود را به زور غُل و زنجیر کنیم و کتک شان بزنیم و دارایی شان را بدزدیم و به عنوان نوکر از آنان استفاده نماییم؟ آیا به جز مذهب و خدای بی رَحمِ ادیان، سَر منشأ دیگری برای درست و مقدس شمرده شدنِ برده داری وجود دارد؟
استیون واینبرگ برنده جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۷۹ می گوید: “با دین یا بدون آن، انسانهای خوب کارهای خوب می کنند و انسانهای شرور، کارهای شرارت بار. اما برای اینکه انسانهای خوب کارهای شرورانه بکنند، به دین نیاز است.” به راستی نیز چنین است و تَنها مذهب است که می تواند اَعمالی ننگین و جنایت بار را مقدس و روحانی و زیبا معرفی کرده و دیگران را تشویق به انجام آن کردارها کند.

 - بَرای با اَخلاق بودن به دین کَمترین نیازی نیست:


انسان موجودی باهوش و دارای قدرت اختیار است؛ این جمله بدین معناست که انسان توانایی تشخیص بَد را از خوب داشته و کنترل کامل اعمال خویش را به دست دارد؛ بنابراین چنانچه فردی اقدام به انجام کاری نیک و یا کاری بد می کند، آن کردار حاصل تفکر خود فرد می باشد ولی در بین افراد مذهبی، اعمال نتیجه سال ها آموزه های دینی می باشند و ماور الطبیعه در چگونگی کردار آن دسته از مردم، تأثیرگذار است.
از آنجایی که آموزه های دوران کودکی، در رشد نمودن و شکل گرفتن و ساخته شدن شخصیت و ماهیت یک انسان تأثیر به سزایی دارند؛ افرادی که مذهبی ترند و باورهای مذهبی سخت تر، خشک تر و قوی تری دارند، به استناد تاریخ، مرتکب اشتباهات و جنایات بیشتری شده و نه تنها به اصول اخلاقی پایبنده نبوده و نیستند، بلکه با تبصره های دینی، موازین اخلاقی را زیر پا گذاشته و دست به اعمالی نا بخشودنی می زنند.

یکی دیگر از دروس اخلاقی که مذاهب به مردمان آموزش داده اند، حمایت بی چون و چرای شان از عمل ننگین برده داری است؛ خدای ادیان ابراهیمی علاقه خاصی به تماشای اسیر شدن برخی از فرزندانش به دست گروهی دیگر دارد.  سیروس پارسا
دلیل رخ دادن این تراژدی دینی این است که “دین” قدرت اندیشیدن، سبک – سنگین و آنالیز نمودن مسائل و منطقی تصمیم گرفتن و برخورد کردن را از پیروانش گرفته و به آنان از کودکی می آموزد تا هر زمان که در شرایط پیچیده ای قرار دارند، به جای فکر کردن و همچون انسانی زمینی رفتار نمودن، دست به دامان آسمان ها و ماور الطبیعه شده و به دستورات کتاب های چند هزار ساله دینی رجوع کرده و دعا کنند.!
این در حالی است که انسان های خدا ناباور، شکاکین و افرادی که از عقل و منطق شان بیشتر از ایمان شان بهره می برند؛ طبق آمار و با استناد به مطالعات و پژوهش های صورت گرفته، نه تنها شهروندان قانون مدار و با اخلاق بهتری می باشند، بلکه کمترین میزان جرایم و اعمالی از قبیل قتل، ترور و جنایت های خونبار و یا رخدادی چون بارداری در زمان نوجوانی، در جامعه خدا ناباور ها و شکاکین، وجود دارد.
مطالعات علمی و آمارهای موجود ثابت می کنند که در جوامع مذهبی و در میان انسان های دیندار، همواره انواع و اقسام جرایم رخ می دهند و قتل، فحشا، قاچاق و استفاده از مواد مخدر، ترور و کشتن انسان های بیگناه، و بارداری های ناخواسته نوجوانان رو به رشد می باشند و این آمار و اطلاعات، خود ثابت می نمایند که انسان برای با اخلاق بودن به دین نیازی ندارد.

فرتور سخنی از پدر روحانی مشهور جِری فارول است که می گوید: " مسیحیان راستین همانند بردگان و سربازها، هیچ سوالی نمی پرسند..." به راستی این نمونه بارزی از اخلاقی است که ادیان ابراهیمی از آن دم می زنند.  سیروس پارسا
برای شهروند با اخلاق و انسانی خوب بودن، آدمی به عقلی سالم، شعور و فهمی که توسط دین به بازی گرفته نشده باشد و منطق نیازمند است تا هر مسئله ای را در ذهنش مورد بررسی و کنکاش قرار داده و در مورد نیک بودن و یا بَد بودن آن، تصمیمی درست بگیرد، باورهای مذهبیهمواره منطق انسان را به اشتباه انداخته و اجازه تصمیم گیری درست را به آدمی نمی دهند.
کشیش ها دیندار ترین مسیحیان می باشند و هر ساله چند ده نفر از آنان به جُرم آزار جنسی کودکان بازداشت و محکامه می شوند؛ این در حالی است که یک انسان با شعور و فهمیده، کودک آزاری به هر شکلی را از پست ترین و زشت ترین اعمال می داند و هیچگاه به آزار جسمی، روحی و یا جنسی کودکان نمی پردازد.
باید از خودمان بپرسیم که چگونه است بهترین و عابد ترین و دیندارترین افراد در هر آیینی، به موجوداتی نفرت انگیز تبدیل شده و مورد نفرت جامعه قرار می گیرند؟ اگر افراد دیندار با اخلاق بوده و با مردمان به درستی و انسانیت رفتار می کنند، چرا از کمترین پایگاه مردمی برخوردار نبوده و یا اینکه همواره در جامعه خیل عظیمی از مردم، دشمن آنان بوده و آرزوی مرگ شان را دارند؟ برای انسان بودن و انسانی رفتار کردن، به دین و آیین خاصی داشتن، نیازی نیست.
سخن را با جمله ای از آلبرت انیشتین به پایان می بَریم: ” اَخلاقیات بر پایه هَمدلی، آموزش و نیز هَنجارهایِ اجتماعی شِکل می گیرند؛ تَنها یک انسانِ بَدبخت ممکن است به خاطرِ تَرس از مُجازات و یا به امیدِ پاداش پَس از مرگ به دنبالِ پایبندی به اصولِ اخلاقی باشد.”

۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

کدام خدا؟ نامیرایی در آینده بشر


با پیشرفت علم که غیر ممکن، ممکن می شود آیا خدایی هست؟


تصور کنید در آینده نچندان دور با رشد دانش پزشکی و فن آوری و دیگر یافته های علمی بتوان چنین کاری را کرد:
نخست اینکه شما می توانید در آینده نه چندان دور، تمام حافظه و تجربیات روز خود را در یک رایانه شخصی به صورت روزانه ذخیره کنید. که هروقت اگر چیزی از یادتان رفت بتوانید از این رایانه که نقش حافظه جانبی شما را بازی می کند استفاده کنید. دوم اینکه نمونه دی.ان.ای D.N.A,  یا هر کد ژن مورد نیاز برای شبیه سازی شما در یک بانک اطلاعاتی ذخیره شود.
این دو امکانات که شاید در سالها پیش خیلی دور از ذهن به نظر می رسید، در دیدگاه انسان امروزی چندان غریب و دور از ذهن نیست.

فرتور مراحل چگونگی به نامیرایی رسیدن انسان ها در سال 2045 را نشان می دهد.

تکنولوژی غیر قابل تصور، در خدمت همگان


شاید در سالهای اولیه آمدن چنین فن آوری ها، مانند به بازار آمدن دیگر فن آوری ها، قیمت تمام شده برای محصول مورد نظر بسیار بالا باشد و تنها اندکی ثروتمند قادر به خرید آن باشند. اما تجربه تاریخی و اقتصادی ثابت کرده که این فن آوری ها پس از چندین سال (معمولا یک دوره ۱۰ تا ۱۵ ساله) به یک کالای قابل دسترس برای طبقه متوسط شده و پس از یک دوره ۱۰ تا ۱۵ سال دیگر قیمت تا حدی پایین می آید که خرید چنین محصولی همگانی می شود.

نتیجه ترکیب این دو فن آوری به یکدیگر


احتمالا نخستین نمونه از محصول جدید شرکتهای بیمه در مورد بیمه عمر. یعنی اینکه شما با پرداخت مبلغ بالایی خود را بیمه عمر می کنید و اگر اتفاقی برای شما افتاد مانند تصادف، مرگ ناگهانی یا بیماری مرگ زا،  می توانند با مراجه به بیمارستان از شما یک نمونه شبیه سازی کنند.
البته پزشکان در صورت داشتن بیماری مرگ زا چون سرطان یا دیگر بیماری ها آن را از سلول های بنیادی شما پاک می کنند و نمونه سالم شما را شبیه سازی کرده و با کمک حافظه ذخیره شده از شما و انتقال آن به کولون شما، آن کولون دیگر تبدیل به خود واقعی شما می شود. دقیقن مثل شما می بیند، مانند شما حس می کند و فکر می کند و با کمک حافظه شما که اکنون به او منتقل شده، مانند شما تصمیم گیری و خاطره اندوزی می کند.
در این لحظه شما جسم خاکی خود را وداع گفته و در جسم جدید، کولون خود، به زندگی ادامه می دهید. حتی برای کسانی که پول بیشتری دارند و می خواهند همیشه در یک بازه سنی ویژه برای نمونه ۳۰ تا ۴۰ سالگیشان بمانند این امکان فراهم است و آنها می توانند هر۱۰ سال یک بار با پرداخت هزینه ها، جسم خود را به روز کنند.

انسان زمینی با بهره گیری از هوش سرشار و پشتکار خود، دامنه دانش خود را به قدری گسترده نموده که افسانه جاودانی شدن و نامیرایی آدمی، در حال تبدیل شدن به یک حقیقت محض است.

نکته پایانی


با پیشرفت تکنولوژی و دانستنی های بشر، روز به روز اهمیت و رل خدای تصوری و خیالی کمتر می شود. روزگاری بود که بشر ناآگاه و بی دانش،  همه اتفاقات و پدیده های طبیعی را از خدا می دانست و دست خدا را در همه کارها می دید. از رعد و برق و باران گرفته، تا زمین لرزه و آتش فشانی و همه بیماری ها و دیگر پدیده ها را از عملکرد و برنامه ریزی خدا، از لطف و مرحمت، و یا خشم و عصبانیت او می دانست. در حالی که دانش امروز همه را رد می کند و اینگونه پدیده ها را  کنش های طبیعی می داند که هیچگونه ربطی به بودن و یا نبودن خدا ندارد.
بنابراین، به خوبی دیده می شود که با گسترش دانش و درک بیشتر انسانی، رفته رفته دست خدای خیالی و تصوری از کارها کوتاه گشته و به تدریج بازنشست می شود. تنها انسان های کم آگاه و بی مطالعه اند که از دانش روز بازمانده و بازهم ریسمان عقل و خرد خود را به خدای خیالی متصل می سازند.

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

زندگی بشر در گذر زمان


زندگی انسان در دوران غار نشینی

  
زمانی بود که جهان و زندگی در آن با امروز تفاوت زیادی داشت. هرفرد برای خوراک و زندگی، پناهگاه، و امنیت، متکی و وابسته به بستگان خود بود. آن زمان ها، می بایست بسیار دوران خطرناکی بوده باشد. حیوانات وحشی درنده همه جا بودند، گروههای متجاوز پیشرفت داشتند، و جهان با قانونی متفاوت از امروز اداره می شد، و آن قانون زور و قلدری بود. جهانی که در آن شرارت، نابکاری، و بدجنسی رشد و پیشرفت فراوان داشت. در آن شرایط، هیچ فردی در برابر دیگران مسئول و پاسخگو نبود. از این روی، کارها و خدمات انجام شده هرگز بررسی نمی شد و به حساب نمی آمد.
در آن دوران، شهوت، هوس، و آرزوها جامه عمل می پوشید، زمان کشتن، جنایت، و تجاوز جنسی، و زمانی که زنان و کودکان اشیاء و کالا، و مردان دیگر نیز در زمره دشمنان به شمار می آمدند. یک فرد می توانست با یک مشاجره و گفتگو با همسایه خود، او را به آسانی از پای در آوره، و بازماندگان او را به بردگی و کنیزی در آورد. نه قانونی بود، و نه مسئولیت و حساب رسی. جنگ هایی بر پا می شد، و جنایاتی انجام می گرفت. برده ها دستگیر و شکنجه می شدند، و زنان مورد تجاوز قرار می گرفتند. این دوران، دوران جنایات بشری، از میان بردن و تصفیه باورهای دینی، آیین و فرهنگ، زبان و تمدن انسانی بود. عمر متوسط انسان ها، ۲۰ تا ۳۰ سال بود. کودکان معیوب و ناقص پس از چشم به جان گشودن کشته می شدند، و کودکان و جوانان را به کار اجباری ۱۸ ساعت در شبانه روز وا می داشتند.

از دست دادن آزادی ها


در چنین دورانی، انسان ها کاملن آزاد بودند، هیچگونه پیامد و یا بازخواستی برای کار و عملکردشان وجود نداشت، آنها می توانستند به هرکاری دست بزنند، در هر سرزمینی که بخواهند زندگی کنند، هرچه را آرزو داشتند انجام دهند، کسی نبود که به آنان بگوید “چرا” یا “نه”. یک مردم ی توانست برای خود ده زن برگزیند، دیگری می توانست شب و روز به فرزندان خود تجاوز نماید. مردها، مردان را، زنان، زنان را، و کودکان، کودکان دیگر را به آسانی می کشتند. آنان می خوردند، می نوشیدند، دود می کشیدند، و قهقهه سر می دادند.
یک روز پیش آمد که انسان ها متوجه شدند آنان به امنیت و آرامش نیاز دارند. آنگاه دریافتند که سالم و در امان بودن بهتر و بالاتر از آزادی بی حد و حصر، و بی بند و باری است. از این روی، در جاهای گوناگون گروههایی به دور هم جمع شدند و پذیرفتند که شماری از آزادی (بی بند و باری) های خود را از دست بدهند و در برابر، از حمایت و پشتیبانی دولت های برگزیده برخوردار شده، و عدالت و دادگری در باره ظلم و جنایتی که در موردشان انجام شده، صورت پذیرد.
اکنون قاضی و دادگاه بود که حکم صادر می کرد و دستور مجازات می داد. دیگر سرگردانی و بی برنامگی مانند روزهای پیشین آوارگی آنان وجود نداشت، و آنان به دنبال مالکیت زمین برای خود بودند. دولت های گوناگونی بر سر کار آمدند، اما همگی همان مسئولیت داشتند که از مردم حمایت و پشتیبانی کنند. به جای این مسئولیت و خدمات دولت، مردم پذیرفتند تا از قدرت مطلق خود دست برداشته، و در چهار دیواری قوانین تعیین شده زندگی کنند. البته، عده ای این محدودیت و اجرای قانون را دوست نداشتند و پای خود را مانند گذشته فراتر از قانون گذاشتند و به کارهای بی قانونی دست زدند (گروه یاغی و آشوب طلب). اما گروه زیادی با همدیگر ماندند و به اجرای قانون پرداختند.


ندا دختر جوانی بود که با اطمینان به امنیتی که باید از سوی رژیم برقرار باشد، می توانست در کناری به اعتراضات مردم توجه کند. غافل از این که همان رژیم مسئول جان او، بلای جان او شد و او را به خاک و خون کشاند. حال، وظیفه مردم اجرای یکی از دو روش زیر است: ۱- رژیم وظیفه ناشناس و یاغی را برکنار کرد، ۲- به دوران آزادی گذشته باز گشت و آنچه را می توان انجام داد.

مسئولیت دولت ها


آزادی نامحدود و بی حد و حصری که مردم در گذشته از آن بهره می بردند، هم اکنون در گرو تضمین دولت است که آنان را از حمله متجاوزین خارجی و جنایت کارهای محلی باز می دارد. از آن به بعد این دولت ها بودند که مشخص می کردند مردم می بایست در کجا زندگی می کردند، چه رفتاری داشتند، و چگونه می پوشیدند، ولی آنان در امان و آرامش بودند، چیزی که دارای اهمیت بود.
آنان می توانستند با همسایگانشان در صلح و آرامش زندگی کنند، با دانستن این که هرگونه جرم و جنایتی قابل مجازات بوده، و عدالت و دادگری با کمال قدرت اجراء پذیر بود. اقتصاد منطقه به شکوفایی می رسید، چون دزدها و یاغیان دستگیر و مجازات می شدند و قوانینی برای تشویق کارهای پسندیده و برای رقابت میان افراد برگزار شد. یک چنین کشور با قانونی سرمایه گذاران بیگانهبدون ترس از کشته شدن و یا دزدیده شدن سرمایه هایشان را به به سوی خود جلب نمود.
با آن که مردم بخش بزرگی از آزادی پیشین خود را از دست داده بودند، اما کسب و کار آنان رونق یافت و بهتر در صلح و آرامش زندگی نموده، و موفق و پیروز بودند. متجاوزین خارجی هم با دولت جدید بیرون رانده شده، و گاهی مردم ناچار شدند تا در ارتش روند به جنگ و دفاع از خاک خود پردازند. گاهی دولت ها سرنگون می شدند، و گاهی از درون از هم پاشیده، سقوط می کردند، در زمان های دیگر نیروهای بیرونی بدانان یورش برده، و دولت جدیدی پایه گذاری می کردند. اما اساس و پایه همه اینها گذشت از آزادی بی پایان برای دستیبابی به امنیت و آرامش انسان ها بود.

انسان در دوران پیش از تاریخ برای زندگی خود از گیاهان و دانه های گیاهی و آنچه را در دسترس داشت استفاده میکرد.

سوء استفاده دولت ها


دیری نپایید که دولت مغرور شد و به کار و اعمال خود اطمینان فراوانی پیدانمود. آنها از سمت هایی که داشتند، خیلی ثروتمند شدند. دیگر آنان به حفظ و امنیت مردم اهمیتی نمی دادند، و آنچه برایشان مهم بود اندوختن سرمایه و ثروت، و این که مردم آنان را چون خدایان بپرستند و در برابرشان کرنش کنند. آنها راه خود را گم کردند، و به جای محافظت و امنیت مردم، نیروی خود را در ستم و سرکوبی مردم بکار بردند و کسی نبود که از آنان حسابرسی و بازخواهی کند. کار دولت بدانجا رسید که خود قوانین را تنظیم نموده، و پاسخگوی به هیچ کسی نبودند.
مردم به این نتیجه رسیدند آزادی های فراوانی که مردم از دست دادند به جای آن که از آنان محافظت و پاسداری شود، به کنترل و تحت فشار قرار دادن آنان و ثروت اندوزی خود پایان بخشید. رژیم، قدرت های از دست رفته مردم را برای کشتن غیر قانونی دشمنان و مخالفین خود به کار می برد. دولت قوانینی برگزار کرد که مردم دیگر نمی توانستند به طور درست و منصفانه به داد و ستد پردازند. آنان گروههای اوباش مخفی به وجود آوردند تا مردم را به وحشت اندازند وبه ناچار به دولت پناه برند. این درست زمانی بود که مردم نیاز به حمایت از دولتی داشتند که خود برگزیده بودند.
این دیگر دولت و رژیم بود که مردم بیگناه را می کشت، و به زمان و کودکان تجاوز می کرد. آنها بودند که دزدی می کردند و جنایات بی شماری را مرتکب می شدند، افراد گوناگون، دیگر باوران، فرهنگ، زبان ها را محو و نابود می کردند و تمدن و پیشرفت هایشان را به جنگ می کشاندند.

با هیچ واژه و یا جمله ای نمی توان این وحشیگری رژیم را توصیف نمود. رژیمی که خود مسئول حفظ جان مردم است،اکنون بلای جان مردم شده. این نهایت فروکش اخلاقی و به راستی سبعیت و وحشیگری رژیم است.
چه بهایی یک نفر برای امنیت و آرامش خود باید بپردازد؟. چه به روزگار کشوری آمد که آزادی خود را فدا کردید و در برابر ظلم و ستم بیشتر قرار گرفتید؟. چه کسی دولت را مسئول و پاسخگو می داند که می بایست از مردم محافظت کنند، اگر چنانچه خودشان مرتکب جنایت و سبعیت و بیرحمی نمی شوند؟. آیا مسخره نیست رژیمی که می باید امنیت و آرامش را برای مردم آماده نماید خود، دیگران را تحریک به تجاوز و یورش به کشور می کند؟.
مردم با داد و ستد، مقداری از آزادی خود را از دست دادند و رژیمی به وجود آوردند تا آنان را در امنیت و آرامش نگاه دارد، اما حالا رژیمشان به جرم، جنایت، کشتار، و تجاوز به زنان دست می زند. اعضاء این رژیم کسانی اند که بدون مجازات ماندند تا به هرکاری که دوست دارند دست بزنند. مردم چیزی را در برابر از دست دادن بسیاری از آزادی هایشان به دست نیاوردند. زمانی بود که مردم آزادی داشتند ولی از امنیت و آرامش برخوردار نبودند. امروزه، زمانی است که همان نمونه مردم، آزادی ندارند و در امان هم نیستند.