۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

روحانیون؛ اَنگَل هایِ جَوامع انسانی و مانعِ پیشرفت فکری مَردمان



روحانی انسانی است تَنبل، تَن پَرور و البته بی دانش که کتابی در دست دارد، آن را مقدس خوانده و بر این باور است که تمامی علم و دانش و معرفت و درس های مورد نیاز زندگیِ انسان، به صورت یکجا در آن کتاب وجود دارد و آدمی هیچ نیازی به خواندن دیگر کتاب ها و کسب دیگر دانش ها ندارد.
روحانی از نَمَدِ دین برای خود کلاهی گَرم و نَرم می دوزد و از راه بهشت فروشی و روضه خوانی و تشویق مردم به قبولِ شرایطِ سختِ زندگانی شان در این دنیایِ فانی و وعده کاخ و زندگانی های آنچنانی به ایشان دادن در جهانی موهوم و خیالی، خود در رفاه و آسودگی کامل به سَر می برد و از دسترنجِ مردمان خورده و پَروار گشته ولی به تبلیغِ مزایایِ ساده زیستی و فقر و نداری در جامعه می پردازد و ملتی را به گمراهی و نادانی می کشاند.


فرتور پاپ ثروتمند را در واتیکان نشان می دهد. دین و روحانیت از ابتدای پیدایش شان برای به بند کشیدن انسان های آزاد و خالی کردن جیب مردمان و به دست گیری قدرت، در تلاش بوده اند.
فرتور پاپ ثروتمند را در واتیکان نشان می دهد. دین و روحانیت از ابتدای پیدایش شان برای به بند کشیدن انسان های آزاد و خالی کردن جیب مردمان و به دست گیری قدرت، در تلاش بوده اند.


روحانی به شستشویِ مغزی مردمان پرداخته و مهملات و چرندیات کتابِ زمینی و پُر از اشتباهش را به نامِ کلامِ خدایی آسمانی و بی نقص در اذهانِ عمومی فرو می کند و جامعه را دعوت به قبولِ بی چون و چرایِ کلمه به کلمه جملاتِ نگاشته شده در آن کتاب های تاریخ مصرف گذشته می نماید و هر ذهنِ روشنی که با وی مخالف باشد را کافَر و بی دین خوانده و وی را لعن می کند.
روحانی شخصی است که خود را عالمِ دهر و دانا به تمامی امور می داند و به تمامی مردمان به چشمِ حقارت نگاه کرده و خود را در جایگاهِ استاد، راهنما و همه چیزدان قرار داده و با خود بزرگ بینی وصف ناشدنی، هر صدای مخالف و معترضی را تکفیر کرده و شخص منتقد را ابله و کوته نظر و بی سواد می خواند.
روحانی در یک جمله فردی است دروغگو، شیاد، نیرنگ باز و بی سواد که استادِ بازی با کلمات می باشد و همواره دست به دامن انواع و اقسام مغلطه هاست و هیچگاه توانایی حضور در یک گفتگوی علمی، منطقی و مستند را نداشته و ندارد و همواره با توسل به چرب زبانی و زدن به صحرایِ کربلا، از دادن یک پاسخِ عقلانی فرار می کند.

آیا روحانیت شُغل است؟

کارل مارکس درباره روحانیون می گوید: “تا زمانی که جامعه شغل شرافتمندانه ای برای روحانیون پیدا نکند، این گروه مفت خور، سربار و انگل اجتماع انسان خواهد بود!” آیا به راستی چنین نیست؟ یک روحانی چه حرفه ای بَلَد است و از چه راهی نان می خورد؟ آیا بدون حضور روحانیون در جامعه، نبودشان احساس شده، کارِ مملکت خوابیده و چرخه اقتصادی از بین می رود؟
نویسنده، پژوهشگر و روشنفکر بزرگ تاریخ معاصر ایرن زمین، زنده یاد احمد کسروی درباره روحانیت می نویسد:
“آخوندها دسته ای هستند در این کشور که مفت می خورند و تنها کاری که از دست شان بر می آید ایستادگی در برابر پیشرفت است؛ آن ها نه بافنده اند، نه ریسنده اند، نه سازنده اند، نه کارنده اند، نه دوزنده اند و نه می خرند و نه می فروشند. در یک جمله هیچ کاره اند.”
روحانی حرفه ای به غیر از دروغگویی، شیادی، فریب دادن مردمان و گدایی بلد نیست؛ این جماعتِ مُفت خور و مرده پرست و خرافاتی با افکار پوسیده شان، هر سال مردگان هزاران سال پیش را از قبر بیرون کشیده و برای در آوردنِ اشک مردم دوباره ایشان را کشته و روانه گورستان می کنند.


فرتور چهره های زشت چندین رأس آخوند را نشان می دهد. به راستی آیا کمترین شباهتی میان این جاندارانِ بی سواد و بی مصرف با انسان ها وجود دارد؟ ریخت و قیافه زشت شان چهره کشور را غم آلود و نکبت بار کرده و اعمال شان ویران کننده فرهنگ و تمدن و علم و هنر است. به راستی چرا مردمان ما نشسته اند و سکوت پیشه کرده اند؟
فرتور چهره های زشت چندین رأس آخوند را نشان می دهد. به راستی آیا کمترین شباهتی میان این جاندارانِ بی سواد و بی مصرف با انسان ها وجود دارد؟ ریخت و قیافه زشت شان چهره کشور را غم آلود و نکبت بار کرده و اعمال شان ویران کننده فرهنگ و تمدن و علم و هنر است. به راستی چرا مردمان ما نشسته اند و سکوت پیشه کرده اند؟


این طایفه بی هنر و بی علم جلوی هر گونه پیشرفت و ترقی ایستاده و مانع رسیدن مردمان به جوامعی دموکرات و سکولار و متمدن هستند و نان شان را از راهِ در جهل، خرافات و عقب ماندگی نگاه داشتن مردم در می آورند، به راستی جماعتی بی ذوق و بی مصرف تر از روحانیون، در تمامِ تاریخ به چشم نمی خورد.
روحانیون با استفاده از سرمایه های ملی یک کشور و دستبرد زدن به بیت المال و چاپیدن مردمان و خالی کردن جیب ملت، برای مردمان جهل و نادانی و خرافات به ارمغان می آورند و ویران کردن پایه های اخلاقی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی، ورزشی و علمی یک مُلک، از جمله خدمات برجسته آنان به جامعه ای است که در آنان به دین فروشی مشغولند.

 

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

تحلیلی بر اقیانوس علم و دانش امام جعفر صادق


برای اینکه بتوانیم تعبیر درستی از واژه ی دانشمند داشته باشیم، نخست به یک تعریف منطقی از این کلمه، نیازمندیم. اصولا انسان دانشمند و فرزانه کیست؟ معیار ها برای عالم خواندن یک شخص چیستند؟. ما کسی را عالم می نامیم، که در طول مدّت زندگیش، در راه کسب علم و دانش کوشیده باشد و به مدارج بالای علمی رسیده باشد، حال نشان چنین شخصی که عمرش را وقف یادگیری و دانش اندوزی کرده باشد چیست؟.
۱- این شخص در طول زندگیش کتاب هایی می نویسد که آن کتب، فواید علمی و در نهایت پیشرفت برای جامعه ی بشری به همراه دارند و برای مدتی از دانسته های آن فرزانه در جوامع علمی و مدارس بهره برداری می شود. مثلا ارسطو و افلاطون که صد ها سال پیش از پیدایش اسلام میزیسته اند، هم اکنون نیز از آن ها کتاب های بسیاری به جا مانده است که اوج افکار آن ها را هر چند که بیشتر آن ها منسوخ شده اند را نشان می دهند.
حال اگر کتابی و یا نوشته ای از کسی باقی نمانده باشد، به سختی می توان به میزان علم و دانش وی، پی برد. آیا از این امام شیعه و مظهر علم اسلام، کتابی به جا مانده است که ما آن را بخوانیم و از حقایق علمی بیان شده ی در آن لذّت ببریم؟.
۲- شخص متفکر و دانشمند، از خود نظریه ها و تئوری هایی بر جای می گذارد. یک دانشمند وقتی عالم و دانشمند است که نظریه ها و فرضیه های دیگر دانشمندان را درک کرده، و نظریه ی جدیدی را تولید، و یا بخشی علمی بر آن افزوده باشد.
متفکری را می توان فیلسوف نامید که ابتکاری در فلسفه داشته،و نه تنها صاحب نظر و متفکر درآن فلسفه بوده باشد، بلکه مکتب تازه ای از فلسفه از خود ارائه دهد که مورد استقبال و خواست دانش پژوهان و خردمندان مکتب علم و ادب قرار گیرد. و الا کسی که با فلسفه ی دیگران تنها آشنایی کمی داشته باشد را نمی توان فیلسوف نامید.
مثلا از فیثاغورس امروز نظریه ای باقی مانده است، از نیوتن نیز همینطور، ایا تئوری از امام صادق وجود دارد که جامعه ی علمی دنیا، آن را با نام مثلا تئوری امام صادق بشناسد؟. آیا امام صادق در هیچ زمینه ی علمی پیشگام بوده است که جهانی را تحت الشعاع آن افکار و سخنان قرار داده باشد؟.
باید گفت که پاسخ به این پرسش ها منفی است و باعث شرمندگی و خجالت است که ما در کشور اسلامی مان، با آن تاریخ و تمدن کهن و گهر بار، به فردی تکیه می کنیم به نام امام صادق که کوچکترین سر رشته ای از علم نداشته، و در هیچ دانشگاه و مدرسه و دبیرستان و مراکز و مجامع علمی شرکت نداشته باشد.

این آقای جعفر صادق شانس نیاوردند مانند پدران خود در منطقه خرافاتی شیعه نشین مانند عراق زهمت کم کنند و به دنیای فانی شتابند تا امت خردباخته شیعه برایش از پول پابرهنه ها و یتیمان  ایران آرامگاهی درست کنند. مردم عربستان هم که قدر این دانشمند زمین به آسمان که در هیچ کجای کهکشان ها مانند ایشان نیست ندانستند،  و پارتی بازی هم نکردند، که در جای بهتری به خاک سپارند، بنابراین،   او را نیز مانند دیگران، در قبرستان بقیع به خاک سپردند.
این آقای جعفر صادق شانس نیاوردند مانند پدران خود در منطقه خرافاتی شیعه نشین مانند عراق زهمت کم کنند و به دنیای فانی شتابند تا امت خردباخته شیعه برایش از پول پابرهنه ها و یتیمان ایران آرامگاهی درست کنند. مردم عربستان هم که قدر این دانشمند زمین به آسمان که در هیچ کجای کهکشان ها مانند ایشان نیست ندانستند، و پارتی بازی هم نکردند، که در جای بهتری به خاک سپارند، بنابراین، او را نیز مانند دیگران، در قبرستان بقیع به خاک سپردند.

جامعه ی علمی جهان به امام صادق حتّی به اندازه ی متفکران جامعه ی اسلامی همچون ابن خلدون و غزالی نیز اهمیت نمی دهد.
شخصی همچون امام صادق را که نه کتابی از خود دارد و نه حتی تئوری و فرضیه ای از او به جا مانده است را، به راستی چگونه می توان علامه ی دهر و دانای تمامی علوم و فنون دانست؟.
گویا جابربن حیان کوفی صوفی یکی از این شاگردان امام صادق بوده است. مسلمانان به دروغ وی را شیمی دان خطاب میکنند درحالی که وی کیمیاگر بوده است و نام معروف ترین کتاب وی کتاب الکیمیا است. کیمیا گری پیش از پیدایش علم شیمی به صورت یک شاخه ی خرافی وجود داشت. کیمیا گران در تلاش بودند تا بتوانند هر چیزی را که می خواهند به طلا تبدیل کنند.
حال پرسش اینجاست که چرا امام صادق به شاگردش شیمی یاد نداده بود؟ آیا ایشان نیز به دنبال کیمیا گری، این رشته ی خرافاتی و سراسر جهل بودند؟. کیمیاگری با بوجود آمدن شیمی و پیشرفت و توسعه آن کم کم منسوخ شد. احتمالا جابر ابن حیان نیز درس فقه و احکام بول و حیض و تیمم را خدمت امام صادق یاد گرفته است و نه هیچ چیز دیگر را.
از این رو است که در مجامع علمی و دانشنامه های جهانی ابداً اسمی از امام صادق بعنوان یک فرد دانشمند و حتی فیلسوف نام برده نشده است.
نام جابربن حیان در بسیاری از دانشنامه ها آمده است، اما خبری از نام امام صادق نیست، زیرا ایشان در حد و اندازه یک دانشمند و یا حتی اندیشمند نیستند.
شایسته است برای درک بهتر میزان دانش امام صادق، به بررسی چند نظرات ایشان در احادیثی که علامه مجلسی در حلیه المتقین نوشته است بپردازیم.

محمد باقر مجلسی علامه بزرگ و دانشمندی که نظیر او در زمین پیدا نمی شود  ولی احتمالاً در کره ماه مانند پشکل ریخته است. این عالم بی همتا که از نوشته های عالم عالمان جهان جعفر صادق درس فرا گرفته است، کلیه لاطائلات و مزفرف گویی خود را در کتاب حلیت المتقین تقدین خردباختگان امت شیعه مخصوصاً گشنیز خانم ها می کند. این آثار بی همتا را بخوانید تا در علام هپروت پرواز کنید.
محمد باقر مجلسی علامه بزرگ و دانشمندی که نظیر او در زمین پیدا نمی شود ولی احتمالاً در کره ماه مانند پشکل ریخته است. این عالم بی همتا که از نوشته های عالم عالمان جهان جعفر صادق درس فرا گرفته است، کلیه لاطائلات و مزفرف گویی خود را در کتاب حلیت المتقین تقدین خردباختگان امت شیعه مخصوصاً گشنیز خانم ها می کند. این آثار بی همتا را بخوانید تا در علام هپروت پرواز کنید.
حلیه المتقین باب دوازدهم صفحه ۳۲۸در حدیث معتبر از حضرت صادق منقول است که مخورید هدهد را و دست اطفال مدهید که بازی کنند که تسبیح خدا میگوید، تسبیحش این است که لعن الله مبغضی آل محمد علیهم السلام، یعنی خدا لعنت کند دشمنان آل محمد را. این حدیث به عالم بشریت هشدار میدهد که مبادا هدهد را بخورند، زیرا این حیوان دائم در حال لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (صهیونیست ها و کمونیست ها و لیبرالها و خداناباوران و اهل تسنن و حقوق بشریها و…) است و البته این گفته با یافته های علمی نیز کاملا همخوان است.
جانورشناسان معتقدند هدهد همواره صدایی از جنس قد قد و متمایل به قارقار تولید میکند که ترجمه همان عباراتی است که امام صادق این جانورشناس بزرگ اعلام کرده اند.
حلیه المتقین باب نهم صفحه ۲۳۰از حضرت صادق منقول است که هرگاه از عقرب ترسی، نظر کن در شب به ستاره ها که نزدیک ستاره دویم بنات النعش است، و سه مرتبه بگو: اللهم یا رب اسلم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، و سلمنا من شر کل ذی شر. راوی گفت تاحال یک شب نخواندم، عقرب در آن شب مرا گزید.
البته این توصیه مربوط به عقرب های عربستان است که با زبان عربی آشنا هستند، و در مورد سایر عقرب ها کارساز نیست.
تحیقات علمی نشان میدهند که عقربها در مرتبه اولی که این ذکر خوانده میشود از حرکت باز می ایستند و در مرتبه دوم چنگهای خود را به سبک قنوت بالا میبرند و در مرتبه سوم میگویند الهی آمین. این ها همه نشانه هایی است برای کسانی که عناد و دشمنی ندارند و همه دانشمندان دنیا از سنی و لامذهب گرفته تا لیبرال و انسانگرا از میزان خرد و دانشی که در اینگونه احادیث است انگشت تحیر به دهان میگیرند.
معلوم نبود اگر امام صادق بشریت را از این خطر و نحوه رهایی از آن آگاه نمیکردند تابحال چند میلیون نفر از نیش عقبر جانشان را از دست میدادند.
حلیه المتقین باب نهم صفحه ۲۲۵در حدیث دیگر از امام صادق منقول است که هرکه را ورمی یا جراحتی به هم رسد کاردی را بگیرد و بر آن موضع بمالد و بگوید: بسم الله ارقیک من الحدو الحدید، و من اثر المعود و الحجر المبلود من العرق الفاتر، و من لوازم الاجر من الطعام و عقره و من الشراب و برده، امضی الیک باذن الله الی اجل مسمی فی الارض و الانعام، بسم الله فتحت، و بسم الله ختمت، پس آن کارد را در زمین فرو برود.
این حدیث نیز از دانش سرشار امام صادق در پزشکی خبر میدهد که ایشان تا چه حد به مسائل پزشکی آشنا بوده اند، البته این قضیه فرو کردن کارد در زمین هنوز بر بشر نادان، پوشیده است، ولی حتماً حکمتی در کار است. البته آشکار است که امام بیشتر به دعانویسی که شغل شریف رمالها و مهره اندازها است علاقه داشته اند.
حلیه المتقین باب پنجم صفحه ۱۳۵منقول است که شانه نمودن فقر را برطرف میکند، دردها را میبرد. بنده شخصا از درک محتوای چنین حدیثی عاجز و درمانده ام ولی امیدوارم که در آینده ای نه چندان دور، جامعه ی علمی دنیا، تحلیلی بر این احایث اقتصادی-پزشکی-اجتماعی بنویسند و ما را نیز از گمراهی و ضلالت نجات دهند. چون همه گفته های امام صادق کاملا درست است شایسته است که انسان احتیاط کرده، و قبول کند که شانه کردن واقعا هم در عرصه اقتصاد بسیار سودمند است هم در از بین بردن دردها.
حلیه المتقین باب چهارم صفحه ۱۱۷حضرت صادق دیدند که مادر اسحق فرزند خود را شیر میدهد، فرمود که ای مادر اسحق! از یک پستان شیر مده، از هردو پستان شیر بده که یکی به عوض طعام است و یکی به عوض آب و فرمود که هرچه کمتر از بیست و یک ماه شیر میدهد به فرزند، ظلم است به طفل. البته ناگفته نماند که حضرت امام صادق نیز، همانند پیامبر اسلام، علاقه ی خاصی به زنان داشته اند و از قانون تعدد زوجات نیز پیروی می کردند.
از این روایت اینگونه بر میاید که ایشان قصد داشتند تا با گول زدن مادر اسحق، پستان ایشان را در هنگام عوض کردن پستان ها برای شیر دادن به بچه ببینند که خوب چنین عمل سخیفی اصلا از خاندان عصمت و طهارت به دور نیست، و الا که چه کسی باور می کند محتویات پستان ها با یکدیگر فرق می کنند؟.
حلیه المتقین باب چهارم صفحه ۹۳حضرت صادق فرمود که جماع مکن در اول ماه و میان ماه و آخر ماه که این باعث این میشود که فرزند سقط شود، و نزدیک است که اگر فرزندی به هم رسد دیوانه باشد یا صرع داشته باشد. نمی بینی کسی را که صرع میگیرد اکثر آن است که یا در اول ماه یا در آخر ماه میباشد؟.
حلیه المتقین باب سوم صفحه ۶۱در حدیث صحیح از حضرت صادق منقول است که نیم خورده مومن شفای هفتاد درد است.
حلیه المتقین باب سوم صفحه ۵۴از حضرت صادق منقول است که چون بعد از طعام دست بشویی؛ به آن تری که در دست هست دیده های خود را مسح کن که این امان است از درد چشم.
حلیه المتقین باب دوم صفحه ۳۷به سند موثق از حضرت صادق منقول است که سرمه کشیدن دهان را شیرین میکند.
حلیه المتقین اول دوم صفحه ۱۸در حدیث حسن از حضرت صادق منقول است که هرکه عمامه بپیچد بر سر و تحت الحنک نبندد؛ به او دردی برسد که دوا نداشته باشد؛ پس ملامت نکند مگر خودرا.
هدف نگارنده از نوشتن این متن، صرفا ترور شخصیتی امام صادق نبوده است، بلکه شناساندن هویت حقیقی ایشان به مسلمانان و به خصوص شیعیان و همچنین تابو شکنی و نشان دادن خرافات بی حد و حصر موجود در اسلام و ضرورت دوری از این دین سراسر جاهلانه که با شاخ و برگ خرافات و روایات دروغین، سایه ی شومش را بر آسمان ایران زمین گسترانیده است، آرمان اینجانب بوده است.
انسان عاقل و خردمند، احتیاج به هیچ پیشوا و رهبر و دینی ندارد که بخواهد باید ها و نباید های زندگی را برایش مشق کنند، بلکه خود با استفاده از قوه ی استدلال و تفکر، راه دست زندگی را بر می گزیند.
پاکی و درستی و راستگویی و شرف یک انسان، کوچکترین ارتباطی با دین و مسلک ندارد و بلکه این خود انسان است که راه زندگی را بر اساس آموخته ها و تجارب انتخاب می کند. درست نیست که دوستان مسلمان هر خوبی و درستکاری را به اسلام، و هر پلیدی و زشتی را به دیگر ادیان و جماعت بی دین پیوند می زنند.
امیدوارم که با نوشتن این حقایق قدمی در راه خرافه زدایی و آزادی فکری هم میهنانم برداشته باشیم.


 

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

بررسی رفتارهای جنسی محمد بن عبدالله



تاریخ نشان می دهد که محمد بن عبدالله، بطور چشمگیری در روابط جنسی اش تنوع طلب بوده است. به گفته “علی بن برهان الدین حلبی” در کتاب سیره حلبیه، جلد ۳ صفحه ۴۵۳:
محمد از ۳۰ زن در زندگی اش خواستگاری کرد!. البته خواستگاری لفظی است که نویسنده بکار برده است ولی حقیقت آن است که او این زن ها را به زور تصرف کرده و از آن ها کام دل می گرفته است!.
در نقاشی، محمد را در حالی که دو تا از زنانی را که به زور تصاحب کرده است را در کنار خود دارد مشاهده می کنید. محمد سراسر زندگی اش را در پی هوس بازی ها و شهوت رانی های بی انتهایش گذراند و امروزه به عنوان مقدس ترین فرد دنیا در نزد مسلمین خردباخته پرستیده می شود، چگونه چنین انسان زنباره ای که توانایی استقامت در برابر امیال جنسی اش را ندارد می تواند پیام آوری از جانب خدا باشد؟
در نقاشی، محمد را در حالی که دو تا از زنانی را که به زور تصاحب کرده است را در کنار خود دارد مشاهده می کنید. محمد سراسر زندگی اش را در پی هوس بازی ها و شهوت رانی های بی انتهایش گذراند و امروزه به عنوان مقدس ترین فرد دنیا در نزد مسلمین خردباخته پرستیده می شود، چگونه چنین انسان زنباره ای که توانایی استقامت در برابر امیال جنسی اش را ندارد می تواند پیام آوری از جانب خدا باشد؟
او علاوه بر این تنوع طلبی، از رفتارهای چندش آور جنسی نیز برخوردار بوده و هر از گاهی نیز اللهِ ساخته و پرداخته ذهن خویش را در قرآن، درگیر مسائل و مشکلات جنسی اش می کرد. نگارنده در این سری از نوشتارها بر آن است تا در بخش های مختلف، به طور مستند، به واکاوی و بررسی رفتارها و ماجراهای جنسی محمد بپردازد تا خوانندگان دریابند که این فرد مدعی پیامبری، درگیر چه ماجراهای جنسی مختلفی بوده و طبعن چه رفتارهای جنسی قابل بحثی داشته است!.
یکی از این ماجراها، که البته با یک پسر بچه بوده و ربطی به خانم های ذکر شده در بالا ندارد، ماجرای رابطۀ محمد بن عبدالله با علی ابن ابو طالب بوده است. هم چنان که در تاریخ اینگونه آمده است، محمد، علی را که پسر عموی او بوده، در سن خردسالی نزد خویش می آورد و به تعبیر “شیخ مفید” در کتاب ارشاد، صفحه ۹ ؛ علی “تربیت شده” دست محمد بوده است.
این هم سندی دیگر برای نشان دادن چهره اسلام واقعی، اسلام همین است که در این فرتور می بینید، اسلام واقعی و غیر واقعی و آخوندی و غیر آخوندی ندارد، اسلام در برگیرنده و اشاعه دهنده تمام جنایاتی است که می تواند به دست انسان ها صورت گیرد.
این هم سندی دیگر برای نشان دادن چهره اسلام واقعی، اسلام همین است که در این فرتور می بینید، اسلام واقعی و غیر واقعی و آخوندی و غیر آخوندی ندارد، اسلام یعنی کشتن و غارت و تجاوز و قطع کردن دست و پا، اسلام در برگیرنده و اشاعه دهنده تمام جنایاتی است که می تواند به دست انسان ها صورت گیرد.
به این ترتیب، علی در محیط زندگی محمد، شروع به رشد و نمو و بالیدن می کند. در نهج البلاغه، علی یکجا سخنی می گوید که به نحوی شگفت انگیز پرده از ماجرای هولناکی بر می دارد.! در زیر گفته خود علی را در این باره می خوانید:
“…آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینۀ خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنانکه تنم را به تن خویش می سود [می مالید] و بوی خوش خود را به من می بویانید…”
(نهج البلاغه، ترجمه دکتر جعفر شهیدی ، خطبه ۱۹۲، ص ۲۲۲)
دقت فرمایید که چطور محمد بن عبدالله بدن خود را به بدن علی خردسال، می مالیده است و علی را وادار می کرده که بوی بدنش را استشمام کند.! به راستی کرداری چندش آور است، آن هم برای کسی که ادعای پیامبری خدا را می کند و مدعی است که باید رفتارش برای همه مسلمانان و تمامی مردم جهان، سرمشقی نیکو باشد(قرآن، سوره احزاب، آیۀ ۲۱).
فرض کنیم که همین حالا مردی یکی از پسر بچه های خردسال فامیلش را در بستر در کنار خویش بخواباند و بعد هِی بدن خودش را به بدن آن پسر بچه بمالد و هی سر آن پسر بچه را بگیرد و مثلا زیر بغل خود کند که بوی او را استشمام نماید، به راستی شما چنین انسانی را چه خواهید نامید؟ در خصوص او چگونه قضاوت خواهید کرد و با او چگونه رفتار خواهید نمود؟.
آیا غیر از این است که چنین انسانی را ازخویش طرد کرده و تلاش می کنید تا کوچکترین رابطه ای با آن شخص نداشته باشید؟. آیا غیر از این است که ممکن است پیشنهاد دهید که او چون دچار بیماری روانی است و مبتلا به پدوفیلیا می باشد وجودش برای جامعه خطرناک است و حتمن باید نزد روانپزشک برده شود؟. آیا برای کسانی که پدوفایل(بچه باز) هستند و مرتکب آن عمل زشت می شوند، جرائم سنگین حقوقی وضع نکرده اند؟.
چگونه است که علی در بزرگسالی با افتخار این حرف ها را ضمن یک خطبه بیان می کند؟. علت اینکه علی، بغل خوابی با محمد را با افتخار ذکر می کند آن است که او در آن خطبه سعی کرده تا با نشان دادن صمیمیت محمد نسبت به خویش، خود را نسبت به سایرین برای خلافت، مستحق و شایسته تر نشان دهد. اما غافل از اینکه در طی آن نمایش و از خود باختگی، از چگونگی روابط زشتی که محمد با وی داشته است، پرده بر می دارد و خود و محمد ابن عبدالله را در نزد کسانی که اهل تفکر و تعقل بدون تعصب هستند، رسوا می نماید.
این صحیح ترین فرتوری است که از علی ابن ابوطالب موجود می باشد، علی فردی کوتاه قامت و چاق و بسیار عبوس و بد اخلاق بوده است و فقط در یک روز هفتصد نفر از یهودیان بنی قریظه را به دستور محمد و به کمک زبیر از دم تیغ گذراند. حال از چنین قاتل گردن کلفتی در ایران یک انسان مهربان و خوش چهره ساخته اند که کمترین شباهتی با علی واقعی ندارد.
این صحیح ترین فرتوری است که از علی ابن ابوطالب موجود می باشد، علی فردی کوتاه قامت و چاق و بسیار عبوس و بد اخلاق بوده است و فقط در یک روز هفتصد نفر از یهودیان بنی قریظهرا به دستور محمد و به کمک زبیر از دم تیغ گذراند. حال از چنین قاتل گردن کلفتی در ایران یک انسان مهربان و خوش چهره ساخته اند که کمترین شباهتی با علی واقعی ندارد.
افزون بر این، مسلمانان نا آگاه و متعصب، محمد را با تمام زنبارگی ها و خشونت هایش، پیامبر راستین خدا می دانند، برای همین علی متعصب و نا آگاه، بدون داشتن ترس و واهمه از آن چه که آیندگان درخصوص وی و پیامبرش خواهند گفت، مشتاقانه از روابطش با محمد داد ِ سخن می گوید. همچنین باید توجه کرد که علی، تحت همین روابط سنگدلانه و سوء استفاده های جنسی محمد است که در بزرگی به یک هیولای خونریز تبدیل می شود و زمانی که این سخنان را با افتخار می گفت و می نوشت، به دلیل آن همه سوء استفاده و رفتارهای جنسی که در کودکی محمد با وی روا داشته، دیگر قدرت تشخیص و تمییز را از دست داده بود.
 
پُرواضح است که علی در آن خطبه، فقط تجربه یکبار را بیان نکرده است و روشن است که محمد، وی را بارها چنین حریصانه در بغل می فشرده و از او کام دل می گرفته است تا از او سربازی مطیع و فرمانبردار برای میدان های جنگ و بغل خوابی هایش، مهیا سازد!.
آیا اکنون زمان آن فرا نرسیده تا مردم ایران با حقیقت مواجه شوند و از پیروی دروغ و ریا و جنایت دست بردارند؟ به قول شاعر: ” آنان به عدل شیفته بودند و / اکنون / با آفتاب گونه یی / آنان را / اینگونه / دل / فریفته بودند”.
ایرانیان همیشه حقیقت جو و شیفته عدل بوده اند، اما باید بدانند که این شبه آفتابی که به نام محمد بن عبدالله و دین اسلام ساخته و پرداخته شده است، فریبی بیش نیست. مگر می شود که آفتاب، به جای نور، تاریکی را گسترش دهد؟. مگر می شود مردی که چنین هوسبازانه کودکی را در آغوش می فشرد و از او قاتلی روان پریش و سنگدل می پروراند، بتواند رهبری معنوی و نیکو برای انسان ها باشد؟.


 

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

و خداوند زمین و آسمان را در ۶ روز آفرید




خداوند تبارک و تعالی سراسیمه از خواب و رؤیایی که درآن فرو رفته بود، از جا پرید و از خود پرسش نمود: یعنی چه؟ کجا هستم؟ تاکی درخواب بودم؟ چرا فضای گرداگرد خود راچنین تارو بی صدا می بینم؟. آنگاه، لحظه هایی دراندیشه فرو رفت و سرانجام دشواری و ناهمآهنگی را دریافت، و به اندیشه ای دیگر پرداخت.
خداوند ازخود پرسید، « یعنی چه؟ چرا تاکنون نظم و ترتیبی به این فضای بی انتها نداده ام؟. چرا برنامه ریزی نکردم؟ چرا اساسنامه و مقرراتی به وجود نیاوردم؟ و..»
سرانجام آن چه را اندیشیده بود به شرح زیر در ۶ گام پیاده کرد:
گام نخست- فرمان داد کره ای به وجود آید، و بالای آن سقفی با پایه هایی از گل و سنگ مانند میخ ( البته خداوندعالم در آن زمان از میخ آگاهی نداشت بلکه ۶ میلیارد سال پس ازآن، میخ به دست بشرساخته شد) بر زمین استوار گردد. این کره را زمین، سقف درخشان را آسمان، و میخ های خاکی و سنگی را کوه، و کوهپایه نامید.
تصویری گنگ و نانفهوم از کهکشان - البته این تصویر از راه دور است، در حالی که امروزه به کمک دوربین های بسیار قوی و عکس و فیلمبرداری به کمک ستلایت ها، تقریباً همه چیز کهکشان ها سوای حفره های تاریک که دارای جاذبه بسیار سنگین است، شناخته شده. امروزه می دانیم  حدود ۲۰۰ میلیارد کهکشان داریم که  و در هر کهکشان حدود ۲۰۰ میلیارد ستاره است، که هرکدام به مراتب از خورشید کهکشان ما بزرگتر است.
تصویری گنگ و نانفهوم از کهکشان - البته این تصویر از راه دور است، در حالی که امروزه به کمک دوربین های بسیار قوی و عکس و فیلمبرداری به کمک ستلایت ها، تقریباً همه چیز کهکشان ها سوای حفره های تاریک که دارای جاذبه بسیار سنگین است، شناخته شده. امروزه می دانیم حدود ۲۰۰ میلیارد کهکشان داریم که و در هر کهکشان حدود ۲۰۰ میلیارد ستاره است، که هرکدام به مراتب از خورشید کهکشان ما بزرگتر است.
گام دوم- فرمان داد روشنایی پیدا شود. درون آن سقف نیز نقطه های روشنی به وجود آیند تا نورشان برزمین تابیده شود و زمین را روشن سازند. این نقطه های روشن درون سقف را ستاره، و مجموعه آن ها را کهکشان نامگذاری کرد.
گام سوم- در این میان دیده شد که با همه پیش بینی ها، بازهم زمین گاهی در تاریکی فرو می رود. بنابراین، برای جبران آن دستور داد که درزیر سقف و بالای زمین، کره روشنی پیدا شود که چراغی برای زمین باشد. آن گاه خداوند این کره درخشان را خورشید نامید.
سپس به خورشید فرمان داد که به احترام زمین که یک گام جلوتراست، به دور آن به چرخش در آید.
گویا در این مورد خداوند اشتباهی دستور داد، ویا آن که خورشید باغرور و تکبری که داشت، فرمان خدا را نادیده گرفت، و او خود به زمین دستور داد که به دورخودش، و به دور اوبچرخش در آید. این اشتباه الله، و یا نافرمانی و گستاخی خورشید، موجب گردید که شب و روز پدید آید، سایه و روشن به وجود آید، و زمان معنی پیدا کند، و گام، یا بخشی از زمان، نام شب و یا روز به خود گیرد.
روز چهارم- در بیداری بعدی، خدواند متعال براین اندیشه شد که زمین خشک برهوت را جلا و زیبایی بخشد. از این روی، درخود فرو رفت و پس از اندکی فرمان داد تا آب پیدا شود، و سطح زمین را فراگیرد. الله مدینه از آب گیری در عربستان که خود خانه شخصی دارد، و هم چنین بخش بزرگی از آفریقا مانند سودان، اتیوپی، و مانند آن غافل ماند. گویا درآن لحظه تصمیم گیری دچار فراموشی شده بود، ویا اطلاعات جغرافی کمی داشت.(اشتباه نخست الله)
روزپنجم- الله بزرگ آن گاه به این اشتباه پی برد که همه جا را آب فراگرفته، وسطح زمین ناپدید شده است.(آشتباه دوم الله)
از این روی، فرمان داد تا سطح زمین ناهموارشود، و در آن تپه، کوهپایه، و دره هایی به وجود آید، و آب به درون گودی ها رود. گویا الله بزرگ در مورد بنگلادش و پاکستان فراموش کرد، و یا فرمانش تا بدان جا نرسید تا درست بررسی کند، و این مشکل فراگرفتن آب به وجود نیاید. (آشتباه سوم الله)
روزششم- امروز الله کبیرما بسیار خسته و نگران بود، و گهگاه خمیازه می کشید. ولی راه علاجی برای خود نمی یافت. از این روی، به دنبال جایی بود که لخته ای اززمان از خود بی خود شود، درر خود فرو رود، و انرژی از دست رفته رابازیابد.
از آن جا که خورشید تابناک بیشتر انرژی را زایل می کرد، او نیاز به سپری داشت که دربرابرخود و خورشید سوزان حمایل کند، و از سوزش شراره آن در امان باشد. این اندیشه، او را به خلقت درخت، سبزه، و جویبارهدایت کرد. بدین روی، لحظه هایی غنیمت شد تا زیر درختی بزرگ و در کنار جویباری بیاساید، و به نغمه های گذر آب گوش فرادهد، واندیشیدن ها را به آب روان، و به باد وزان سپارد.
روزهفتم- الله گرانقدر و متعال ما، پس از ۶ روز معماری و مهندسی در ساختن زمین، زمان، و کهکشان ها، بسیار خسته و ناتوان بود. بنابراین، پیش از آن که به ضعف وناتوانی دچار شود که کارش به بیمارستان بکشد، به ویژه آن که در آن زمان بیمارستانی در کار نبود، و ناچار می گردید به طب خانگی معروف به طب علفی مراجعه کند، برای جلوگیری از حادثه روزهفتم را به روز تن آسایی وآرام زیستن نام نهاد.
البته الله بزرگ ما، نماینده برحق خود ملا خاگینه ای را فراموش نکرد. بلکه، به امت خود امرفرمود تا در این روز، نمازهای جمعه را برگزار کنند، و به گفتار نغز و سراپا حکمت و دانش ولی وقیح و پیش تازان تازی نژاد دین بر روی منبرها گوش فرادهند، و برای آخرت خود در بانک الله ثواب و اجر ذخیره نمایند، تا از حوریان ۴۰ تا ۸۰ متری، و پسران خوبروی آن جا دور نمانند، و به فیض برسند.

 

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

سمبل مسلمین جهان

در این جا ویژگی های انسانی مطرح شده، که شناخت آن با شما خواننندگان است:
۱ – انسانی که دوران کودکیش را در کاروان ها گذرانده و چوپانی و پادویی می کرده است.
۲ – تا لحظه ی مرگش در به در بدنبال این بود که کشف کند قلم را باید بر روی کاغذ حرکت دهد و یا کاغذ را بر روی قلم (خوب، بلد نبود بنویسه دیگه بیچاره چه کنه اه، چرا ایراد می گیرید؟!)
۳ – در جوانی با زنی همسن مادربزرگش ازدواج می کند و از آنجا که پیرزن مفلوک سرمایه دار بوده است، به زودی می میرد، و س از مرگ آن خدا نیامرز همه دارایی به شخص مورد نظر که از ابتدا چشمش بدان سرمایه بود، و برای آن نقشه کشیده بود می رسد.
۴ – در طول سفرهایش با کاروان با شاهزاده ی خائن ایرانی که از وطن فرار کرده بود آشنا می شود و طبق صحبت هایی که با هم داشتند،تصمیم می گیرند که مردم بیچاره ی آن صحراها را سر کار بگذارند و به نوعی اسکل کنند و به ریششان بخنند (جوانی است دیگه،دلشان خواسته کمی خوش بگذرانند،اشکالی داره که اونها می خواستند این نمایشنامه فانتزی را راه بیاندازند؟، حالا اگر مردم بالاخونه خود را اجاره دادند، و اون نمایشنامه ها را باور می کنند، به اونها چه؟)
۵ – شاهزاده ی ایرانی طبق دانشی که در ایران آموخته بود شروع کرد به تربیت کردن شخص مورد نظر. گرچه او استعداد زیادی در آموختن نداشت.
۶ – سر انجام آن ها به کمک چند چماقدار و گردن کلفت به نام های علی، ابوذر، عمر و. شماری از برده و نوکرهایی که به اختیار خود در آورده بودند، دینی را که ساخته و پرداخته ی ذهن مخدوش شخص مورد نظر بود با زور شمشیر رسمیت بخشیدند.
۷ – از آن جا که ضریب هوشی او پایین بود،چیزهایی را که مثلاً امروز بلغور می کرد،فردا بباد فراموشی می سپرد. و می فرمود:نگران نباشید،همین الان با الله صحبت کردم و به من گفت که دیروز او نبوده که با من صحبت می کرده،بلکه شیطان رجیم بوده و صحبت های دیروزم را جدی نگیرید.
۸ – مردم بیچاره و خرفت هم حتی لحظه ای به خود نیاندیشند که خوب از کجا مطمئن شویم چیزهایی که الان گفتی مال شیطان نباشد!!!(تعجّبی ندارد،چون اصولاً تازیان آن زمان به ویژه محمد و افرادی که به گرد او آمده بودند، همه عقلشان در پایین تنه ی شان جای گرفته بود.
۹- اگر خیال می کنید که علم و دانش ایشان به همین جا ختم می شود،باید خدمت شما عرض کنم که سخت در اشتباهید،چرا که ایشان تعداد ستارگان آسمان را دوازده عدد تعیین فرمودند،کوه ها را میخ هایی تعبیر کردند که الله با دست خود بر زمین کوبیده تا زمین تکان نخورد،
ایشان در طول تحقیقات وسیع خویش در امور جنسی کشف کردند که اگر در نیمه ی ماه وقتی که ابری جلوی ماه را پوشانده،جماع کنند،بچّه ی حاصل کور خواهد شد، اگر در هنگام جماع حرف بزنید،بچّه ی بی نوایتان لال خواهد شد،خلاصه امواج دریای علم ایشان فقط پایین تنه ی مردمان را در بر می گرفت.
در این جا تصویر علی جد خامنه ای و احمد خاتمی دیده می شود: حال، به شرح این سه می پردازیم: ۱ - علی که به نام «قصاب مدینه» معروف است و از کودکی تا دم مرگ در خدمت محمد ابن عبدالله به آدم کشی پرداخت. ۲- علی خامنه ای ، جنایاتی که در این ۲۰ سال انجام داده، موضوع نوشتن چند کتاب است. ۳- احمد خاتمی- جنایت کاری که با تبلیغات خود به اندازه شمارش پشم سرش موجب قتل و کشتار در زندان ها شده است.
در این جا تصویر علی جد خامنه ای و احمد خاتمی دیده می شود: حال، به شرح این سه می پردازیم: ۱ - علی که به نام «قصاب مدینه» معروف است و از کودکی تا دم مرگ در خدمت محمد ابن عبدالله به آدم کشی پرداخت. ۲- علی خامنه ای ، جنایاتی که در این ۲۰ سال انجام داده، موضوع نوشتن چند کتاب است. ۳- احمد خاتمی- جنایت کاری که با تبلیغات خود به اندازه شمارش پشم سرش موجب قتل و کشتار در زندان ها شده است.
۱۰. مرد ی که ثانیه ای کار نکرده و همواره از کارکرد مردمان بی خرد و البته بدبخت خورده و شکم افراشته کرده، زنان را عروسک هایی می دانست که فقط به درد رختخواب می خورند و بس،در سال های پایانی عمر هم برای اینکه ظلم و ستمش به زنان را تکمیل کرده باشد،دختر بچّه ی شش ساله ای را به عقد خویش در آورده و در ۹ سالگی او، با وی رابطه ی جنسی برقرار کرد.
تصویری که در ذهن شما از این انسان ساخته شده است چیست؟. انسانی که سراسر عمرش را به خونریزی و گردن کشی و دزدی و تجاوز سپری کرده است را چه می نامید؟.
این شخص کسی نیست جز: محمّد رسول الله مدینه و بت مسلمین جهان و دردانه ی ایرانیانی که خرد باخته اند و این عرب سوسمار خور را از جان شیرین خویش و خاک گوهر بار وطن بیشتر دوست دارند.
محمد جد بزرگ سید علی گدا و سید حسن نصرالله بود.!!! از بزرگی و انسانیت این دوجانور می توانید به کرامات محمد پی ببرید. باید مسلمین به داشتن همچین الگوی نامناسبی به عنوان پیامبر و راهنما اگر کمی از خود مایه بگیرند، شرمنده باشند.


 

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

بانوان ایرانی غرق در خرافاتِ


با بررسی سطح جامعه و مشاهده آنچه که در آن می گذرد به آسانی می توان بدین مسئله پی برد که بانوان ایرانی نسبت به مردان، بیشتر به خرافات و باورهای مذهبی ایمان داشته و درباره اعتقادات شان بسیار متعصب می باشند و حتی حاضر به گفتگو نیستند و تاب شنیدن دیدگاه های مخالف اسلام را ندارند. آنان کمترین آگاهی درباره ماهیت راستین اسلام و قوانین ضد انسانی آن و همچنین زن ستیزی نهادینه شده در این آیین ارتجاعی ندارند و بر این باورند که زنان طبق گفته الله، ناقص الخلقه بوده و از لحاظ درک و شعور و هوش از مردان پایین تر می باشند. بسیاری از زنان ایران زمین که روزی ستارگان درخشان علم و ادب و دانش و هنر و فرهنگ بوده اند، امروزه به بردگان بی چون و چرای الله مدینه در آمده و هیچ اختیاری از خود ندارند. آن دسته از بانوان ایرانی خردباخته طرفداران پر و پا قُرص خرافات هستند و به فال گیری و جِن گیری و دعا نویسی علاقه خاصی نشان می دهند. ایشان همچنین رابطه های تنگاتنگی با آخوند برقرار کرده و مدام با آخوندهای بی سوادِ مفت خور در رابطه با پرسش های دینی شان گفتگو می کنند و اجازه می دهند که آخوند، ذهن آن ها را شستشو داده و مغزشان را با دروغ و مزخرفات بی پایه و اساس پُر کند.
فرتور بانوان خردباخته و غرق در خرافات ایرانی را نشان می دهد که ۱۲۰۰ سال است که در سالگرد مرگ گدای سامره یا همان امام رضا، عزاداری کرده و گریه و زاری می نمایند. ایشان سمبل عقب افتادگی زنان ایرانی و عدم پیشرفت جوامع مسلمان می باشند. مگر امکان دارد که پندار یک انسان متمدن در ۱۲۰۰ سال پیش گیر کرده و هیچگونه پیشرفتی نداشته باشد؟ چنانچه از زن ستیزی اسلام و قوانین ارتجاعی دین بیابان گردان با بانوان خردباخته مسلمان سخن بگویید، آن ها خواهند گفت که به عدالت و هوش و توانایی الله مدینه باور داشته و اگر مشکلی در اسلام است، از مسلمانان است و هیچ عیبی در ذات اسلام نیست. ایشان همچنین ادعا خواهند کرد که انسان زمینی توانایی فهمیدن آیات قرآن و سخنان الله را ندارد و هر کس به اندازه فهم و درکش از تازینامه برداشت می کند. این دسته از بانوان خردباخته به یک مُشت مغلطه نخ نما چنگ زده و کمترین آگاهی درباره آنچه که بر زبان می آورند، ندارند. چون نیک بنگریم بسیاری از مادران ایرانی خرافات و آموزه های غلط دینی را با زور به خورد کودکان خُردسال خویش می دهند و کودکان ساده و بی آلایش را به مردان و زنانی خردباخته و متعصب در آینده تبدیل می کنند که جایگاه شان در صفوف امت حزب الله و بسیجیان و مزدوران ضد مردمی سید علی خامنه ای است. به راستی باید به حال این فرشتگان که اینگونه غرق در جهل و خرافات بوده و در چنگال خون آلود اسلام به بند کشیده شده اند، زار زار گریست و به فکر راه درمانی، برای نابودی این سرطان عقب ماندگی اسلامی بود. بسیاری از بانوان ایرانی نه تنها به آسانی و از صمیم قلب و با عشق به انجام فرایض موهوم دینی اسلام تن می دهند، بلکه به قول معروف پیاز داغ آن را نیز زیادتر نموده و موجب بسط خرافات و جهل در جامعه شده و به دروغ ها و اعمال و فرایض پلشت اسلامی دامن زده و به گسترده شدن مهملات اسلامی در جامعه کمک می کنند. حال پرسش این جاست که با در نظر گرفتن این همه ظلم و جنایتی که در این هزار و چهارصد سال و مخصوصن در سه دهه ننگین گذشته، بر پایه قوانین اسلامی در حق زنان روا داشته شده است، چرا باز هم برخی از بانوان ایرانی در حال محافظت از بیضه ی مبارک اسلام می باشند؟ آیا به راستی این دیوانگی و خرد باختگی نیست که شخصی در مقابل کتابی که تمام دستوراتش بر علیه حقوق انسانی وی می باشد، کمر خم کرده و سر تعظیم فرود آورد؟ آیا در هیچ آیین و مسلکی به اندازه اسلام قوانین زن ستیزانه یافت می شود؟ آیا در هیچ دین دیگری به جز اسلام زنان چنین جایگاه پست و بی ارزشی دارند؟ راه مقابله با این خردباختگی و درمان این بیماری عقب ماندگی برخی از زنان جامعه مان چیست؟ نگارنده در زیر به چند راه حل اشاره می نماید، چنانچه شما پندارهای دیگری نیز دارید، لطفن با دست اندرکاران فضول محله در میان بگذارید: - زمانی که در جمع خانواده و دوستان و آشنایان خود قرار داریم، با زنان در مورد قوانین ضد زن در ” تازی نامه ” به بحث و گفتگو بنشینیم و با دلایل مستند و منطقی به آنان ثابت کنیم که دین اسلام، زنان را بسیار پست و ناچیز می داند و از آن ها بپرسیم که آیا به راستی تمام لیاقت و شایستگی زنان و آنچه که ایشان از زندگی می خواهند، چهارچوب محدودی است که الله مدینه برای شان ترسیم کرده است؟ - با زنان و دختران اطراف خود از فرهنگ غنی ایران زمین و همچنین داستان ها و روایاتی که در مورد ارزش و مقام والای زن در تاریخ این سرزمین وجود دارد سخن به میان آوریم و آنان را با سخن های منطقی وادار کنیم تا در ذهن خود مقایسه ای بسیار ساده میان اسلام ناب محمدی و فرهنگ اصیل و غنی این آب و خاک، انجام دهند و متوجه شوند که اسلام مقام والا، ارزش معنوی و جایگاه گرانقدر زنان را در جامعه ایرانی را ویران کرده و آن را به لجن کشیده و مسلمانان راستین با تکیه بر قوانین الله مدینه، زنان را فقط شایسته نوکری در آشپزخانه و خدمت در رختخواب می دانند. - بانوان آشنا و زنان دوست و فامیل را با مقام ارزشمند اجتماعی زن و نقش تاثیر گذارش در تمامی عرصه ها، در جوامع آزاد و دموکراتیک آشنا کنیم و به آنان بفهمانیم که این اسلام است که دست و پای آنان را بسته و ایشان را آنچنان خوار و ذلیل کرده و فرصت پیشرفت و درخشیدن را از آنان دریغ نموده است. - باید به زنان ایرانی آموخت که این دین جنایت پیشه ی اسلام است که به مردان اینچنین میدان داده تا با زنان شان همانند برده های جنسی برخورد کرده و آنان را محدود به آشپزخانه و رختخواب نمایند. زنان باید بدانند که قوانین چندش آور صیغه و همچنین اجازه کتک زدن زنان توسط شوهران شان در مواقع لزوم و همچنین تمامی قوانین زن ستیزانه دیگر اسلامی به دست پیامبر اسلام و الله موهموش ساخته و پرداخته شده اند و اسلام کمترین ارزشی برای زنان قائل نیست. - زنان باید درک کنند که در جامعه ی سکولار، تمامی حقوق انسانی آنان رعایت شده و به تمامی باور ها و اعتقاداتشان به شرطی که سلامت فکری جامعه را به خطر نیاندازند و مذهب شان را در چهارچوب خانه های شان نگاه دارند، احترام گذاشته خواهد شد. زنان باید به این امر که جامعه دیکتاتوری مرد سالار امروز ایران زمین از دل قوانین ارتجاعی اسلام بیرون آمده است، پی برده و بیشتر مطالعه کرده و با حقوق انسانی سلب نشدنی شان آشنا شوند و برای احقاق حقوق پایمال شده ی شان، قد علم کنند. پ.ن: این مقاله در راستای دفاع از حقوق زنان و مشکلات موجود در راه ستاندن حقوق ایشان نگاشته شده است؛ مطالبی که در رابطه با خرافات و باورهای غلط دینی و ماهیت اسلام راستین نوشته شده است در رابطه با مردان جامعه ایرانی نیز صدق کرده و در مقاله، فقط به دلیل حفظ چهارچوب نگاشته، نامی از مردان در کنار زنان برده نشده است.

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

یک ایرادِ منطقی علمی می تواند وجودِ خدایِ ادیان را رَد کند

شاید باید در ابتدا یک آشنایی مختصر از منطق و رابطه گزاره های منطقی نیاز باشد. تا جایی که می دانم حداقل همه دانش آموزان دبیرستان ایران در رشته ریاضی و انسانی رابطه های گزاره منطقی را خوانده اند؛ می دانند جملات شرطی و دو شرطی چیست اما برای کسانی که آنرا نداشته اند یک دوره کوتاه می کنیم: ترکیب دوشرطی یک عملگر منطقی است که دو گزاره را به هم وصل می‌کند تا نشان دهد p اگر و تنها اگر q، که p فرض یا فرضیه است و q حکم یا نتیجه می‌باشد و البته بر عکس چون دوشرطی است q می تواند فرض ما باشد و p حکم و نتیجه ما: p ↔ q گزاره دوشرطی است. درستی این رابطه وقتی است که هر دو p و q درست یا غلط باشند. اگر یکی از آنها درست و یکی غلط باشد رابطه دو شرطی کاذب است. نمونه گزاره ی دوشرطی درست: جسم آینه ای به جسمی می گویند که اگر و تنها اگر تصویر شیئی مقابل خود را نشان دهد. دو شرط آن این است: اگر جسمی آینه ای باشد تصویر شیئی مقابل خود را نشان می دهد و شرط برعکس آنهم این است که اگر جسمی تصویر شیئی مقابل خود را نشان داد آن جسم یک جسم آینه ای است. این گزاره تنها وقتی درست است که دو طرف شرط یا هر دو درست باشند یا هر دو نادرست. در نمونه آینه هر دو درست را بالا گفتیم پس به هر دو نادرست می پردازیم: جسمی آینه ای نیست اگر و تنها اگر آن جسم تصویر شیئی مقابل خود را نشان ندهد. برای روشن شدن بیشتر گزاره های غلط را هم می گوییم، حالت اول: جسمی آینه ای نیست اگر و تنها اگر آن جسم تصویر شیئی مقابل خود را نشان دهد. حالت دوم: جسمی آینه ای است اگر و تنها اگر آن جسم تصویر شیئی مقابل خود را نشان ندهد. دیدیم در هر دو حالت جمله بی معنی و گزاره ی دو شرطی غلط می شود، حال بیاییم این گزاره را در عمل ببینیم: یک تعریف کلی از خدای دانای مطلق است که یک رابطه ی درست دو شرطی است، از اینجا آغاز می شود: خدا باید دانای مطلق باشد چون باید بر همه چیز محیط باشد، نتیجه دانایی مطلق خدا این است که او بر تک تک اتفاقات این جهان باید آگاهی کامل داشته باشد. این تعریف دقیق و کلاسیک خداست. که خود یک رابطه ی دو شرطی می سازد: “خدا دانای مطلق است اگر و تنها اگر او همه چیز را بداند.” ( p ↔ q) این گزاره بالا منطقی است و یک گزاره ی درست است، پس با این گزاره ی درست یک سنگ محک داریم برای بررسی خدای ادیان؛ اگر با این محک هماهنگ بودند می توان گفت که خدای آنها خدای دانای مطلق است اگر نه که می دانیم خدای دانای مطلق نیست. همین پیوند را می توان درباره ی توانایی مطلق خدا و عدالت مطلق خدا که دو تعریف دیگر از اوست استفاده کرد که دقیقن “برهان شر” از بخش مطلق بودن عدالت ثابت می کند که خدای ادیان نمی تواند در این جهان وجود داشته باشد. در بررسی هر یک از خدایان اگر تنها به یک نکته نقض از رابطه ی دو شرطی بالا برسیم آن خدا باطل است.(البته برای عدم گرفتاری در مغلطه “مصادره به مطلوب” باید همه ی حالت ها را در نظر بگیریم که مطمئن شویم که این کار را در آخر خواهیم کرد) حال خدای ادیان ابراهیمی را در نظر می گیریم: این خدا بخاطر دانایی مطلق خود باید از همه فرآیند پیدایش با خبر باشد، چون خودش آفریده پس باید بداند چگونه و با چه ترتیبی آفریده است. اما در تک تک کتاب های مقدس ادیان ابراهیمی (تورات فصل نخست: پیدایش – انجیل بخش عهد عتیق بخش نخست: پیدایش و قران در سوره های متعدد اما مشخص ترین آن فصلت آیه های ۹ تا ۱۲) آمده که خدای ادیان ابراهیمی نخست زمین را آفریده سپس ستارگان را. حال ما می دانیم که نخست اینکه اصلا چنین زمان بندی و مرحله بندی نبوده و پیدایش جهان یک چیز پیوسته بوده و هم اینکه می دانیم ستارگان حداقل قبل از زمین و گیاهان روی زمین بوجود آمده اند. این نشان می دهد که q ما رد و نقض شده است. پس نشان می دهد که خدای این ادیان نمی دانسته که ترتیب و چگونگی پیدایش چگونه است. q ~ آنگاه P ~ را نتیجه می دهد و برعکس؛ پس گزاره درست این است: خدایی که دانای مطلق نیست نمی داند که تک تک اتفاقات جهان چگونه صورت گرفته است ( p ↔ ~ q ~ ). حال برای پرهیز از هرگونه ماله کشی و البته ارتکاب مغلطه“مصادره به مطلوب” همه ی حالت های امکان این اشتباه را در نظر می گیریم: ۱- خدای گوینده ی آن سخن دانا نیست. ۲- این کتاب ها متعلق به خدای دانایی نیست (یعنی گوینده ی آن توهم یا دروغ به خدای دانا بسته) اینجا دو حالت می شود که آیا دروغ گفته یا توهم بوده که هر دوی این حالت ها هم بررسی می شود. ۳- این کتاب ها متعلق به خدای دانا هست، اما آن خدای دانا کتابش تحریف شده. حال به بررسی دو حالت دوم و سوم که ماله کشان و مغلطه کاران از آن بهره می برند، می پردازیم: حالت دوم با اینکه با حالت نخست متفاوت است اما از آنجا که تک تک ادیان ابراهیمی این مشکل را داشته اند (و البته در یک بررسی کلی تر ادیان غیر ابراهیمی هم همین مشکل را دارند)، نتیجه اش این است آنچه پیامبران به نام خدا گفته اند توهم آنها یا دروغ بوده؛ اگر خدایی هم موجود باشد تا کنون کتاب و پیامبری نفرستاده است. اما حالت سوم: این مساله چون در همه ی کتاب های مقدس در زمان های مختلف تکرار شده است و همه ی الهیون در طول تاریخ پیش از علم (پیش از فهمیدن این سوتی علمی و حتی پس از فهمیدن آن) به آن استناد کرده اند، احتمال تحریف حداقل این بخش را غیر ممکن می کند(ممکن است در بخش های دیگری تحریف شده باشد). اینجا یک دو راهی جلوی راه الهیون است و آن اینکه اگر بپذیرند کتاب خدا تحریف شده پس نمی توانند هیچ دستور و قانونی الهی از آن بیرون بکشند و حتی خود ناقض متن آن است که گفته خدای آنها این کتاب را از تحریف پاسداری کرده و دچار یک پارادوکس مهلک می شوند. اگر بگویند متن اصل است و تحریف نشده پس این حالت را از سه حالت کلی معادله ی بالا خارج کرده اند و در آن صورت تنها حالت باقی مانده این است که “خدای گوینده ی آن سخن دانا نیست” پس نمی تواند خدا باشد. تنها یک مساله بررسی اضافه می کنیم آن هم اینکه آیا این پیامبران دروغ گو بوده اند یا خیر؟ اگر از دید روانشناختی نگاه کنیم و بررسی میزان باور خود آنها به کلام خود نشان می دهد که آنها نمی توانسته اند انسان های دروغ گو و شیادی باشند، تنها مشکل آنها این بوده است که به دانش اندک زمان خود و این توهم که فرستاده ی خدایی هستند یقین داشته اند. پس برچسب زدن اینکه آنها انسان های شیاد یا دروغ گویی بوده اند یعنی آنکه آنها می دانسته اند که خدایی نیست اما به دروغ گفته اند که خدایی هست که این درست نیست، چون به سادگی دانش آن زمان به این حد امروزی نبوده که از این امر آگاهی داشته باشند. گذشته از آنانی که توهم و ایمان کور آنقدر چشمشان را بسته که حقایق علمی را نمی بینند، اما اینکه در عصر دانش امروزی کسانی پیدا شوند و با آگاهی از همه ی این علم همچنان سخن آنان را تکرار کنند این افراد شیاد و دروغ گو هستند. نتیجه اینکه: بنا به دستاوردهای علم و دانش خدای ادیان وجود خارجی نداشته و تنها توهم افرادی بوده که خود را فرستاده ی او می دانسته اند و بستن نسبت دروغ گو به این افراد هم از خردورزی به دور است. چون آنها نمی دانسته اند دچار توهم هستند.

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

ادیانِ موهومِ آسمانی و نقشِ پُر رنگ شان در ویرانی زندگی !

اگر نگاهی گذرا به تاریخ جنگ های دنیا بیاندازیم و دلایل کشتار میلیون ها میلون نَفر زن، مرد، کودک، جوان و پیر را بررسی کنیم، در خواهیم یافت که در طولِ تاریخ به نام و در راهِ هیچ کسی به اندازه نام و راهِ خدای موهومِ ادیان، انسان ها به خاک و خون کشیده نشده و از بین نرفته اند. قبرستان های سراسرِ دنیا پُر است از جسم های بی جانی که در راهِ خدای شان می جنگیده اند و فرجامی تلخ داشته اند. به راستی این باورمندانِ متعصب برای اثباتِ برتری خدایِ خویش و حقانیت مسلک شان، دست به چه جنابت هایی که نزده اند؟ چه تَن های بیشماری که بی سر نشدند؟ چه کودکانِ بیشماری که سرپرستان خود را از دست ندادند و چه زنان و دخترانی که به چنگالِ مبلغین مذهبی گرفتار نشده و مورد آزار و اذیت آن انسان های برگزیده خداوند، قرار نگرفتند؟ و تمامی این جنایات با نامِ خدا شکل گرفته و دینداران از آن ها با افتخار به عنوان “کشتارهای مقدس” نام می برند. به راستی در زمانه ای که دانشمندان و پژوهشگران بر روی کراتِ دیگر کهکشان در حالِ تحقیق و جستجو برای زندگی هستند و انسان ها با تکیه بر دانش و علم شان موفق به کشف و اختراع چیزهایی شده اند که زندگی آدمی را راحت تر نموده و دیگر شخصی برای خلاصی از شر یک بیماری، احتیاج به دعا کردن ندارد؛ بسیار به دور از خرد است که تمامی این دستاوردهای زمینی را به قدرتی مافوق و آسمانی ربط دهیم. چون نیک بنگریم در می یابیم که تمامی ادیانِ آسمانی در یک نقطه با هم مشترک اند و آن داشتنِ خدایی خشونت طلب، شهوت پرست و پول دوست است که همواره پیروانش را به کشتار دگر اندیشان، آزار و اذیت زنان و دختران و غارت و چپاول ضعیفان تشویق می نماید. چرا ادیان آسمانی و پیروان راستین شان اینگونه با انسانیت سرِ دشمنی دارند؟ انسانِ زمینی که در دنیایی زندگی می کند که به دستِ شاگردانِ مکبتِ ادیان الهی و دست پرورگان کلاس های آموزش دینی به یک توپِ کثافت زده و پُر از قحطی و جنگ و ستم و شکنجه تبدیل گشته که هِی از روی ناچاری به دور خود می گردد، به یک کتابِ موهوم که هزاران سال پیش نوشته شده و طبعن تاریخ مصرفش قرن هاست به پایان رسیده، برای با اخلاق بودن و انسان وار زندگی کردن، نیاز ندارد. به راستی دستاوردِ ادیان آسمانی و مبلغان اَبلهِ دینی در سراسر تاریخ برای انسانیت چه بوده است؟ آیا خدایِ خونخوارِ ادیان به غیر از جنگ و فلاکت و درماندگی، برکات الهی دیگری را نیز برای مردمان بینوای ساکنِ زمین، به ارمغان آورده است؟ چون نیک بنگریم ادیانِ موهوم الهی هیچگاه و در هیچ نقطه از تاریخ، نه تنها مایه سعادت بشریت نبوده اند بلکه در واقع آنان زمینه سازِ گمراهی و به ضلالت کشانده شدن تمامی جوامعی بوده و می باشند که به ادیان بها داده و به یابویِ رَم کرده و کورِ دینداری، میدانی برای جولان دادن تقدیم نموده اند. فرگشت یا تکامل نظریه ای است علمی که با تکیه بر اسناد متعبر، با قدرت هر چه تمامتر وجودِ خدایی که زمین را در شش روز آفریده را رَد می کند. دینداران با علم و دانشی که خدایان موهوم شان را به زیر سوال می برد، مشکلاتی عمیق و ریشه ای دارند. دیندارانی که انسان های شکاک و یا خدا ناباور را بی اخلاق و بی بند و بار خوانده و ایشان را مورد لعن و نفرین قرار می دهند، باید بدانند که دینداری و با اخلاق بودن، دو صفت کاملن مستقل از یکدیگرند و حتی در بیشتر اوقات، دو رویِ مختلف یک سکه اند. انسان های خدا ناباور، شکاکین و افرادی که از عقل و منطق شان بیشتر از ایمان شان بهره می برند؛ طبق آمار و با استناد به مطالعات و پژوهش های صورت گرفته، نه تنها شهروندان قانون مدار و با اخلاق بهتری می باشند، بلکه کمترین میزان جرایم و اعمالی از قبیل قتل، ترور و جنایت های خونبار و یا رخدادی چون بارداری در زمان نوجوانی، در جامعه خدا ناباور ها و شکاکین، وجود دارد. مطالعات علمی و آمارهای موجود ثابت می کنند که در جوامع مذهبی و در میان انسان های دیندار، همواره انواع و اقسام جرایم رخ می دهند و قتل، فحشا، قاچاق و استفاده از مواد مخدر، ترور و کشتن انسان های بیگناه، و بارداری های ناخواسته نوجوانان رو به رشد می باشند و این آمار و اطلاعات، خود ثابت می نمایند که انسان برای با اخلاق بودن به دین نیازی ندارد. برای شهروند با اخلاق و انسانی خوب بودن، آدمی به عقلی سالم، شعور و فهمی که توسط دین به بازی گرفته نشده باشد و منطق نیازمند است تا هر مسئله ای را در ذهنش مورد بررسی و کنکاش قرار داده و در مورد نیک بودن و یا بَد بودن آن، تصمیمی درست بگیرد، باورهای مذهبی همواره منطق انسان را به اشتباه انداخته و اجازه تصمیم گیری درست را به آدمی نمی دهند.

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

تقدس پیامبران، امامان و حتی خدا، توهم ساختگی وخرافی

در تمام ادیان بر تقدس پیامبران و امامان و مصون بودن آنان از هر گناه و اشتباهی تاکید شده و به این سبب اجازه هر نوع نقد و حتی سوال در مورد اشتباهات، گناهان و یا حتی جنایت هایی که گاه در تاریخ زندگی پیامبران و امامان و بدست آنان صورت گرفته از خردگرایان سلب شده!. سوالاتی ازاین قبیل که؛ چگونه افرادی زنباره که کنیز و برده داشتند و سر می بریدند و دست و پا قطع می کردند و به زنان و دختران تجاوز می کردند، می توانند مقدس باشند یا چگونه پیامبران از اشتباه مصون اند که بنابر داستان های تاریخ زندگیشان اشتباهات فاحشی مرتکب شدند که خداوند در مواردی بر آنان خشمگین شده و آنان را سرزنش کرده و یا حتی به مجازاتشان پرداخته است.! همچون داستان موسی و شبان که حضرت موسی با ترش رویی شبانی را که با خدا راز و نیاز می کرد، سرزنش نمود و خداوند با خشم بر او ظاهر شد و به او هشدار داد که اشتباهی بزرگ مرتکب شده و از او خواست که از آن شبان دلجویی کند. یا چگونه یونس پیامبر از مردمش دلگیر شد و برخلاف گفته خداوند آنان را ترک کرد که خدواند بخاطر این نافرمانی و گناه بر او خشمگین شد و سبب شد که مسافران کشتی او را به دریا افکنند و ماهی بزرگی او را ببلعد و مدتها در شکم ماهی بزرگ در دل دریا زندانی باشد که البته این افسانه زنده ماندن در شکم ماهی حتی در داستان کودکانه ای چون پینوکیو و پدر ژپتو قابل باور نیست.! و چگونه خدای مسلمانان حضرت محمد را در آیات اولیه سوره عبس بخاطر روی گردانی از فردی نابینا به نام عبدالله ابن امّ مکتوم مورد سرزنش قرار داده: “عبوس و ترشرو گشت چون آنمرد نابینا به حضورش آمد و تو چه می دانی شاید او مردی پارسا و پاکیزه صفت باشد اما آنکه داراست ای رسول تو به او توجه کنی. اما آنکس که به سوی تو می شتابد و او مرد خدا ترس و با تقوایی است تو از توجه به او خودداری می کنی. (قرآن . سوره عبس . آیه یک تا ده)” و آیا این اشتباه حضرت محمد و اشتباهاتی از این قبیل در آیات دیگر قرآن که به سرزنش او توسط الله منجر شده، اثباتی بر معصوم نبودن حضرت محمد نیست؟! مثال های بیشتر و چگونه حضرت ابراهیم زن جوان و کودک تازه متولد شده اش را در صحرا بدون هیچ آب و غذا و سرپناهی برای مردن رها کرد و چرا در وهله اول به دلیل نازایی همسرش به بازار برده فروشان رفت و برده ای برای همخوابگی خرید؟!. آیا نشانه های یک پیامبر اولوالعزم می تواند برده داری و همخوابگی با دختری خردسال باشد؟ و آیا خدایی که پیامبرانی برده فروش و زنباره برگزیده که اشتباهات فاحش مرتکب می شوند و بعضی از آنان برای گسترش دین شان حتی به قتل و خونریزی پرداخته اند، می تواند خدایی برگزیده و قابل احترام و ستایش باشد؟. و چگونه دینی که برای گرویدن اجباری مردم به آن، پیامبرانش به جنگ و کشتار مردم پرداخته اند می تواند راهگشای عدل و عدالت و صلح برای بشریت باشد؟!. در آخر قسمتی از زندگی حضرت ابراهیم را از کتاب مقدس متذکر می شوم و نتیجه گیری را به خرد خوانندگان این مقاله واگذار می کنم که آیا تقدس پیامبران، امامان، ادیان و حتی خدا حقیقیست و یا برداشت خرافی عوامانه ای است که بوسیله قدرتهای متحجر مذهبی برای استثمار مردم بوسیله مذاهب، با گسترش ترس و وحشت از عواقب انتقادات دینی در جامعه ترویج داده می شود؟! کتاب مقدس در سفر پیدایش باب ۱۲ آیات ۱۰ تا ۲۰ این داستان را نقل میکند: « و قحطی‌ در آن‌ زمین‌ شد، و ابرام‌ به‌ مصر فرود آمد تا در آنجا بسر برد، زیرا که‌ قحط‌ در زمین‌ شدت‌ می‌کرد. و واقع‌ شد که‌ چون‌ نزدیک‌ به‌ ورود مصر شد، به‌ زن‌ خود سارای‌ گفت‌: «اینک‌ می‌دانم‌ که‌ تو زن‌ نیکومنظر هستی همانا چون‌ اهل‌ مصر تو را بینند، گویند: “این‌ زوجه اوست‌.” پس‌ مرا بکشند و تو را زنده‌ نگاه‌ دارند. پس‌ بگو که‌ تو خواهر من‌ هستی‌ تا به‌ خاطر تو برای‌ من‌ خیریت‌ شود و جانم‌ بسبب‌ تو زنده‌ ماند.» و به‌ مجرد ورود ابراهیم‌ به‌ مصر، اهل‌ مصر آن‌ زن‌ را دیدند که‌ بسیار خوش‌ منظر اسـت‌. و امرای‌ فرعـون‌ او را دیدنـد، و او را در حضـور فرعون‌ ستودند. پس‌ وی‌ را به‌ خانة فرعـون‌ در آوردنـد. و بخاطـر وی‌ با ابـرام‌ احسان‌ نمود، و او صاحب‌ میشها و گاوان‌ و حماران‌ و غلامان‌ و کنیـزان‌ و ماده‌ الاغـان‌ و شتـران‌ شد و خداوند فرعـون‌ و اهل‌ خانةه او را بسبب‌ سارای، زوجةه ابرام‌ به‌ بلایایی سخت‌ مبتلا ساخت‌. و فرعـون‌ ابـرام‌ را خوانـده‌، گفت‌: «این‌ چیست‌ که‌ به‌ من‌ کردی؟ چرا مرا خبر ندادی‌ که‌ او زوجه توست‌؟ چرا گفتی‌: او خواهر منست‌، که‌ او را به‌ زنی‌ گرفتم‌؟ و الان‌، اینک‌ زوجه تو. او را برداشته‌، روانه‌ شو!» آنگاه‌ فرعون‌ در خصوص‌ وی، کسان‌ خود را امر فرمود تا او را با زوجه‌ اش‌ و تمام‌ مایملکش‌ روانه‌ نمودند.»

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

نقض عقلانی الهی بودن قرآن

می گویند قرآن از سوی خدا و کلام اوست.می پرسیم چرا؟می گویند:\"زیرا فردی بی سواد مانند محمد نمی توانسته آیاتی این چنین را از خود بگوید.این آیات ویژگی هایی عجیب دارند و نمی توانند از طرف محمد و حتی از طرف بشر باشند.مانند ویژگی های علمی که تا کنون نقض نشده است.\" اما آن ها دلیلی برای الهی بودن قرآن ارائه نمی دهند و فقط می گویند:\"قرآن اثری بشری نیست و ما فوق قدرت آن است و بشر نمی توانسته و نمی تواند چنین اثری بیاورد.\" همواره دلايل مسلمانان فقط براي كساني كه چشم و گوش بسته به اسلام اعتقاد دارند،مقبوليت داشته است ولي كساني كه با ديدي موشكافانه و بدون تعصب به دلايل آن ها نگاه مي كنند،مي توانند به راحتي به غير عقلاني و بچگانه بودن دلايل آن ها پي ببرند. در اينجا بطور خلاصه دلايل مسلمانان براي الهي بودن قرآن را ذكر مي كنم: 1.قرآن اثري بشري نيست،مافوق حد بشر است،پس الهي است. 2.تا بحال كسي نتوانسته اثري مانند قرآن آورد،پس الهي است. حال ما در انجا به نقض عقلاني الهي بودن آن مي پردازيم(با رد هر يك از مقدمات قياس هاي فوق): ما مي گوييم بر فرض که قرآن بشری نباشد،از کجا معلوم که الهی است؟مگر هر چیز که بشری نباشد الهی است؟منطقیون دراين باره می گویند:\" اثبات شئ نفی ما اداء نمی کند.\"به این معنی که حتی اگراثبات شود قرآن اثری ما فوق بشری است(که بعدا ً آن را نقض می کنیم)،باز هم اثبات خدایی بودن آن نمی شود.مگر هر چیز بشری نباشد الهی است؟مثلا ً فرض کنید در جنگل در حال راه رفتن هستید و می بینید بالای درختی نازک که ارتفاع زیادی هم دارد،لانه ای ساخته شده است.شما با عقل خود متوجه می شوید که هیچ انسانی نمی توانسته از این درخت نازک بالا رود و آنجا لانه بسازد و در می یابید که ساخته ی دست بشر نیست.حال آیا می توان گفت چون این لانه ساخته ی دست بشر نیست،پس ساخته ی خداست؟ مساله خیلی ساده است.در جهان فقط انسان و خدا نیستند که وجود دارند بلکه موجودات دیگری نیز وجود دارند.پس اگر چیزی بشری نباشد،دلیلی بر آن نیست که خدایی باشد.حتی در خود تازينامه نیز تصریح شده است که علاوه بر انسان،اجنه،فرشتگان و شیاطین و اينگونه موجودات افسانه اي نیز در جهان هستی وجود دارند.البته امروزه علم در حال بررسی این مساله است که آیا موجودات فضایی که هوش برتری از انسان دارند نیز درکرات دیگر وجود دارند يا خير.اينجانب نمي خواهم تاييد كنم كه اجنه و... در جهان وجود دارند،بلكه اين مطلب را براي كساني گفتم كه به قرآن اعتقاد دارند و حرف قرآن برايشان حجت است.پس واضح است که اگر دیدیم اثری نمی تواند بشری باشد،می توانیم احتمال دهیم که هر کدام از دسته های فوق این اثر را ایجاد کرده اند. حال به این مساله می رسیم که آیا اصلا ً قرآن اثری ما فوق بشری است يا خير؟ طرفداران ما فوق بشر بودن قرآن می گویند:\"از آنجا که آیاتی در قرآن وجود دارد که فراتر از علم زمان نزول بوده است،پس نمی تواند بشری باشد.این آیات امروزه پس از 1400 سال توسط علم کشف شده اند.\" اما آن ها گویا به این نکته توجه ندارند که اگر آیات مثلا ًعلمی قرآن بشری نبود،علم بشر امروز نمی توانست به آن ها دست یابد.پس همانطور که آن ها می گویند امروزه علم بشر به آن ها دست یافته،در نتیجه چيزي بشری است که انسان توانسته به آن ها دست یابد و ما فوق حد بشر نیست.البته امروزه نه تنها بشر به آیات مثلا ًعلمی قرآن پی برده است،حتی بيشترآن ها را نیز نقص کرده است(جاهايي كه قرآن ادعاهاي علمي كرده است.).پس بهتر است آن ها بگویند قرآن فراتر از زمان خود بوده است، نه اینکه ادعا کنند کلا ً بشری نیست. اما اکنون این مساله را بررسی می کنیم که آیا قرآن ما فوق فهم مردم آن زمان بوده است یا خیر.مشخصا ً بیش از 95 درصد آیات قرآن در حد فهم اعراب جاهل است.(آن دسته هم كه قابل فهمشان نبوده است بخاطر بي سر و ته بودن آن آيات است!!)چراكه نشانه های دوران عرب جاهلی در قرآن بسیار است و به گفته ی خود علمای اسلام، اسلام بر آن ها مهر تایید زده است.مانند سنگسار یا نجنگیدن در ماههای حرام و ... که از رسوم عرب جاهلی بودند و در قرآن ازاین نمونه ها فراوانند.در قرآن به غیر از آیات انگشت شمارمثلا ًعلمی،باقی همه در حد فهم مردم زمان محمد بوده است. پس مطلب به اينجا رسيد كه طرفداران قرآن می گویند:\"بعضی از آیات فراتر از حد زمان نزول است.پس الهی است.\" اگر فرض محال هم كنيم كه قرآن فراتر از حد زمان خويش باشد،حال مساله این است که مگر هر چیز که فراتر از حد زمان خود باشد،خدایی است؟مگر نه اینکه دانشمندانی در طول تاریخ وجود داشته و دارند که آثارشان فراتر از حد زمان خودشان می باشد؟مثلا ً برادران رایت هواپیما را اختراع کردند که اختراعي فراتر از حد دانش زمان خودشان بود،ولی آن ها خوشبختانه ادعا نکردند که ابتکارشان الهی است.(كه اگر اين ادعا را ميكردند احتمالا ً امثال كساني كه مريد محمد هستند ميگفتند برادران رايت پيامبر كه هيچ، بلكه خدا هستند.البته اختراع هواپيما ابتكاري است كه حتي قابل مقايسه با قرآن هم نيست و من ازاينكه اختراع هواپيما را در مقايسه با ساخت قرآن آوردم از برادران فقيد رايت و بازماندگانشان عذر خواهي مي كنم. ) پس به اينجا رسيديم كه اگر قرار بود هر کسي فراتر از زمان خود است،ادعا کند پیامبر است،امروزه تعداد پیامبران سر به اعداد نجومی می گذاشت،چرا که هر مبتکری ادعا می کرد که فرستاده ی خدا است و ... مطلب دیگر که طرفداران قرآن به آن استناد می کنند این است که تا بحال کسی نتوانسته اثری مانند قرآن بیاورد.این حرف یکی از سست ترین اظهارات آن ها است.(البته باقی هم قوام چندانی نداشتند.)كه درادامه به رد اين ادعا مي پردازيم. مساله اینجاست که: اولا ً مگر قرار است هرکس هر چه گفت مردم بتوانند مانند آن را بیاورند و اگر نتوانستند،آن حرف الهی است؟اگر قرار بود هرکس هرچه به ذهنش می رسد بگوید و دیگران را به مبارزه طلبد،امروز در جهان بطور فراوان مطالب بی ربطی پیدا می شد که گویندگانش ادعا می کردند چون دیگران نتوانستند سخنی مانند سخن ما بیاورند،پس سخن ما الهی است. دوما ً نه تنها آثاری مانند قرآن وجود دارد،بلکه مي توان گفت كه حتي داستان شنگول و منگول اثري فراتر از قرآن است و يا اگر بگوييم 99 درصد آثار مكتوب كه از ابتداي تاريخ بوجود آمده،فراتر از قرآن است،چيزي به گزافه نگفته ايم.حتي كتبي كه در شرح قرآن و اسلام نوشته شده است از قرآن بسي فراتر مي باشند.يا مثلا ً کتابی به نام نهج البلاغه همانند قرآن می باشد(در زبان،سعي در آوردن صناعات ادبي،بي محتوا بودن و...) و گویی علی بن ابی طالب ناخواسته به مبارزه طلبی قرآن پاسخ داده است.پس باید این نکته را ذکر کرد که قرآن چیز خاصی ندارد که کسی نتواند مانند آن را بیاورد و من فكر ميكنم هركس سواد خواندن و نوشتن داشته باشد ميتواند با يك قلم و كاغذ اثري به مراتب بهتر از قرآن بوجود آورد. دلایلی که آوردیم دلايل صرف عقلاني است كه نشانگر بشری بودن قرآن است و شما با تفكر در مطالب فوق مي توانيد بدون بررسي جزئي آيات قرآن،به غيرعقلاني بودن و حتي مضحك بودن ادعاي الهي بودن آن پي ببريد.

۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

ماه رمضان، ماه کلاهبرداری و دکانداری آخوند، و خردباختگی بیشتر امت اسلامی

تن آدمی بر پایه نیاز پی در پی به نوشیدن آب و خوردن اندک خوراک در هنگام گوناگون شبانه روز پرورش یافته است. هرگونه جا به جایی و تغییری در این روش، موجب بیماری های گوناگون و آسیب دراز مدت در تن خواهد بود. این رابیشتر پزشکان سوای جیره خواران، و وابستگان به دکان داران دینی بدان سفارش و توصیه می کنند. در این باره همکار گرانمایه ما سیروس پارسا، مقاله ای ارزشمند بر اساس زیان های روزه داری نوشته است که خواندن آن می تواند راهنمای گرانبهایی برای هم میهنان گرامی باشد. نوشتار امروز ما در مورد زیان های روزه گرفتن نیست، بلکه در باره کلاهبرداری و شارلاتان بازی آخوندها بنام دکان داران دین، در این یکماه رمضان است. هرچند که بتوان بیشتر خرد و آگاهی را از ملتی گرفت، آن ملت به سوی خرافات و گمراهی نزدیک تر می شود و آسان تر می توان او را گمراه نمود و از او سواری گرفت. این راهی است که دکان داران هر دین در سراسر تاریخ پیموده، و ملت ها را به بیگاری و سرسپردگی کشانده اند. آخوندها در این یک ماه، به آسانی بر جان و مال، و ناموس مردم تسلط می یابند و با وعده بهشت دادن، جیب آنان را خالی، و مغزشان را انباشته از خرافات و مسائل پوچ و مسخره می سازند. تشویق به رفتن زیارت، خواندن دعاهای گوناگون، و دادن صدقه و روزه گرفتن، برگزاری مجالس روضه خوانی، و تشویق به دادن زکات در پایان این ماه که نوید بخشوده شدن گناهان، و رفتن به بهشت را به دنبال دارد، از کلاهبرداری های آخوند است. به گفته ای، ماه رمضان و محرم و صفر، ماههای عسل، و عروسی این مفتخوران و سرباران جامعه است. هر آخوندی به راحتی در آمد یکسال خود را در این ۲-۳ ماه به دست می آورد. . نکته دیگر، سورچرانی آخوند در این ماهها است. آخوند با تلقین به این که دادن خوراک های نذری در پیشگاه الله مدینه تا چه اندازه ارزشمند است، دکان سورچرانی برای خود، و به گرد هم آمدن و جمع شدن مردم به دور دیگ های آش و برنج را موجب می شود. اینجاست که هرگونه تبلیغ و یا تأیید روضه گرفتن، و دیگر مراسم دینی، مردم عادی و بی مطالعه را به سمت دکانداران دینی گرایش می دهد، و بر عمر نکبت بار حکومت اسلامی می افزاید. هم اکنون پیش از آغاز ماه رمضان، رژیم خرافه گر و سودجوی اسلامی، ۶۰۰۰ آخوند تربیت شده و دوره دیده را به شهرستان ها و بخش های ایران گسیل داشته تا در این ماه بتوانند هرچه بیشتر به شستشوی مغزی مردم ناآگاه بپردازند. هرآخوندی می تواند در جایی و منطقه ای از میهنمان میخ استواری و قدرت زورگویانه رژیم را بر زمین بکوبد، و ملت ما را در سال های بیشتری به بردگی و بندگی آخوند در آورد. زیرا می دانیم که بنا به یادواره پارسی،« یک بز گر، گله را گر می کند». در این جا نه الله مدینه، ونه خدای متعال رلی دارند، بلکه آخوند است که در جلد و پوشش الله، و به نام الله مردم را به دنبال خود به لب آب می برد، و تشنه باز می گرداند. روزه گرفتن در اسلام از چه زمانی آغاز شد؟- روزه گرفتن نیز مانند دیگر دستورات اسلامی، بیشتر از دین یهود گرفته شده است. اگر بخواهیم دستورات قرآن را دلیل و شاهد بگیریم، هیچگونه سندیت ندارد. زیرا این دستورات ضد و نقیض، آنهم کشت و کشتار، و یا داستان های مسخره و بچه گانه، که با هیچ خرد و اندیشه ای سازگار نیست، تنها می تواند تراوش مغزی یک دیوانه آدم کش و ضد بشر، و یا یک سودجوی فرصت طلبی باشد که از حماقت و ساده اندیشی جامعه بهره برداری می کند. در این باره، حتی سروش مسلمان دگم و خرافاتی نیز قرآن را پدیده تراوشات فکری محمد می داند. بنابراین، روزه گرفتن می تواند یکی از ابداعات و اخراعات محمد برای تحمیر و خرافه گرایی بیشتر جامعه باشد. آنچنان که گفته شده، در جریان سال زمان طولانی که جنگی در پیش نبود، و قافله و قوم و گروهی مورد تاخت و تاز و یورش لشکر اسلام قرار نمی گرفتند، مزدوران و متجاوزین گرداگرد محمد بیکار می ماندند، و روزانه به آذوقه و خوراک زیادی نیاز داشتند که با نبودن دستبردها، فراهم کردن آن کار آسانی نبود. از این روی، محمد به این ابتکار و شیرین کاری دست زد و روزه گرفتن را به نام الله مدینه متداول و مرسوم ساخت تا سپاهیان بی کار و تن پرور، نیاز کمتری به خورد و خوراک در طی روز داشته باشند. به هر روی، هدف ما چالش و مبارزه با دین نیست. همانگونه که بارها گفته ایم، هدف روشنگری است. در جایی که رژیم اسلامی از بام تا شام، با صرف میلیون ها دلار درآمد ملی و بیت المال، به تبلیغات و خرافات گرایی می پردازد، و ملت هوشمند را به امتی عبد و بیچاره و ذلیل و دنباله رو خود در می آورد، در این جا، نگارنده و همکارانم وظیفه ملی و مردمی خود می دانیم تا در برابر این تبلیغات زهر آگین و خانمان برافکن، به اندازه قدرت و توانایی خود، به افشاگری و رویارویی با رژیم ضد مردمی اسلامی بپردازیم. زیرا نگارنده بر این باور است که دین و انجام دستورات آن تنها مسائل شخصی و خصوصی مردم است. همانگونه که در کشور ما در باره دستورات باورهای ترسایی، یهودی، زردشتی، تسنن، هفت امامی، و بهایی تبلیغ نمی شود و آنها بلند گو بر نمی دارند و یا پشت تریبون رادیو و یا فرستنده تلویزیون دین فروشی نمی کنند، باید از هرگونه تبلیغ و تظاهری در باره مذهب شیعه نیز در بیرون از خانه ها، و به ویژه در رسانه های کشوری خود داری شود.

۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

آیا خدایی هست، اگر هست کجاست، و چرا ما به او نیاز داریم؟

این پرسشی است که بسیاری از مردم پیوسته از یکدیگر می کنند و پاسخ هایی که دریافت می نمایند بیشتر خرافات و بدون هرگونه پایه علمی است. خوانندگان ما نیز گهگاه با فرستادن ای مئیلی می خواهند از دیدگاه و برداشت ما آگاهی یابند. از آن جا که باورمند بودن به یک قدرت غیبی مافوق بشر بیشتر جنبه خرافات و افسانه دارد تا به حقیقت، پذیرفتن آن از دریچه خرد و دانش به کلی به دور و مردود بوده، و به دوران جهالت و نادانی انسان بر روی زمین باز می گردد. به ویژه آن که سرو کارمان با گروه انبوهی بی مطالعه، بی اندیش، و باورمند به اینگونه خرافات، قصه و داستان ها و یا دکان داران دین است که بیان حقیقت منطقی و علمی را دشوارتر می سازد. از این روی، در این جا تنها به نگارش برداشت و تجربیات خود آنهم به زبانی بسیار ساده، بسنده می کنیم تا به هم میهنانی که پرسش نموده اند، پاسخی داده باشیم، و داوری در باره درستی و یا نادرستی آن را به شما واگذار می نماییم: ۱- چرا آدمی به خدا و دین می اندیشد؟- واژه خدا و معادل آن در هرزبان دیگر، از آغاز دوران زندگی غار نشینی در اندیشه انسان تجلی کرد. دلیل آن هم ناتوانی بشر در برابر پیش آمدهای طبیعی چون تاریکی، سرما، گرما، ابر، باران، رعد و برق، و برخوردهای طبیعی دیگر، ایستادگی و دفاع از خود در برابر جانوران، بیماری های گوناگون، یورش انسان های توانا و زورمند، و نمونه های دیگر است. بشر نخستین از دانش و تکنیک بهره ای نداشته، و همیشه در برابر این همه پیش آمدها در جستجوی نیروی برتر و بالاتر ویا به گفته دیگر نیروی ماوراء طبیعت بوده است. این نیروی ناشناخته که همواره به انسان ها امید داده است، به زبان پارسی خدا به معنای خودآ و خود آفریده شده نامیده اند. ۲- آیا چنین خدایی یک قدرت روحی بوده، و یا می توانسته حتا یک جاندار باشد؟- بدیهی است یک جاندار نیرومند، و یا جاندار مفید هم می توانسته به عنوان یک نیروی برتر، و یا خدا مورد پرستش و ستایش انسان ها باشد. تا آنجا که گروهی از مردم هندوستان و خاوردور، به گاو به دلیل قدرت و مفید بودن آن برای خدمت به بشر، و یا حتی مار را می پرستند. گاهی نیز یک بت، یک تندیس و جسم بی جان را نماینده و مظهر خدای خود دانسته و آن را ستایش می کردند. چنان که در یونان کهن و رم باستان، تندیس هایی ساخته بودند که هرکدام مظهر و نماینده یک خدا بود؛ مانند خدای عشق، خدای جنگ، خدای خشم، و مانند آن. در عربستان نیز خانه کعبه کنونی پر از بت هایی بود که هریک از آنان مورد پرستش گروه ویژه ای از مردم قرار می گرفت. از این نمونه خدایان در جهان کنونی میان مردم عادی کمتر دیده می شود. ولی هنوز هم می توان در میان قبیله های جنگلی و جاهای دور افتاده و دور از تمدن کنونی بدانها دسترسی یافت. ناگفته نماند بوسیدن امامزاده ها که دهها سده پیش غریب ناتوان و دربدری و یا تازی متجاوزگری در آن به خاک سپرده شده اند، مانند امام رضا، شاه چراغ، و مانند آن ها و درخواست معجزه و کرامات از این گدایان تازی نیز نمونه هایی از بت پرستی زمان کنونی است. خانه کعبه نیز که پیش از اسلام، کانون بت ها و نماینده خدایان گوناگون بوده، هم اکنون مظهر و بتی است برای خدای عرب که به نام «الله» نامیده می شود. بنابراین، بوسیدن و چرخش به دور این بت و یا کعبه بی جان و بی محتوا نیز نمونه ای از بت پرستی دنیای مدرن امروزی است. بدبختانه رژیم ننگین اسلامی با پخش ثروت ملی و حق پابرهنه های ایران، در صفحات ویکپیدیا و جاهای تبلیغاتی دیگر، چنان این گدایان عرب مانند رضا، معصومه، شاه چراغ مقام و منزلت داده که امت فرو مانده و کشتی به گل نشسته ایران، همه روزه، بیشتر و بیشتر در این خرافات زهرآگین و ضد بشری فرو می رود. ۳- پرسش دیگر این است که این خدای فرضی و نا آگاه از وجود او، کجاست، و چرا با بشر درمانده خود در تماس نیست؟. پیروان آیین ابراهیمی مانند یهود، مسیحی، و مسلمان، پروردگار خود را در آسمان جستجو می کنند و همیشه دستهایشان به سوی آسمان بلند است. آیین اسلام، آسمان را هفت طبقه می داند و برای هر طبقه برنامه و ویژگی هایی بر شمرده است. حال، چرا بشر پروردگار خود را در آسمان می داند؟. علت را باید از آن جا دانست که در گذشته کهکشان ها و کرات دیگر برای بشر ناشناخته بود. باران، تگرگ، و برف از آسمان می آمد، بدون آن که گذشتگان ما دلیلی برای آن بدانند. اینها را از کرامات و الطاف خداوند می دانستند. دعای باران در اسلام به همین دلیل است. همچنین، بشر رعد و برق را در آسمان می دید، و آنها را نخست از غرش و خشم پروردگار، و سپس از اعتراض و نا خشنودی او می دانست. گرفتگی ماه، و خورشید، زمین لرزه، طغیان دریا، گردباد، سیل و پیش آمدهای بد طبیعی دیگر را به خشم و غضب پروردگار نسبت می داد. همانگونه که از پیش رفت، اسلام برای هرکدام از این پیش آمدها، نماز و دعایی ساخته و خواندن آن ها را سفارش نموده، و برای اجرای هرکدام پاداش های نسیه ای دنیای خیالی دیگر وعده داده است. تا آن جا که دانش کنونی پی برده، در فضای گرداگرد کره زمین میلیون ها کهکشان، و هر کهکشان از میلیون ها ستاره، و هر ستاره صدها برابر خورشید و با دمایی بسیار بالا و به فاصله هزاران سال نوری با نیروی ناشناخته کشش جرمی ( گراویتی) جدا و دور از یکدیگر قرار دارند. البته عقل و خرد آخوند، و یا شارلاتانی و دکانداری او به او اجازه نمی دهد که این واقعیت های علمی و دانش بی پایان که تا یک سده پیش برای بشر ناشناخته بود، بپذیرد، و در برابر این همه دریای دانش و علم سر تعظیم فرود آورده، و دهان آلوده خود را ببندد و رجز خوانی نکند. ولی این بر جوانان ایران است که از حقیقت و واقعیت علمی در مورد این خرافات پرده دری کنند، و شاخ غول دین کشتارگر را بشکنند، و آن را خلع سلاح کنند. ۴- خدا انسان را آفرید، و یا انسان خدا را؟- تا آن جا که تاریخ نشان داده، همواره انسان از دوران غارنشینی با همه دشواری ها اعم از پیش آمدهای طبیعی، بیماری، گرسنگی، برخورد با دشمنان و متجاوزی، برخورد با جانوران درنده، و دهها مصیبت دیگر روبرو بوده، و در نهایت ذلت و بدبختی از بام تا شام روزگار خود را سپری کرده است. هم اکنون نیز سالانه بیش از ۶ میلیون کودکان و مردم آفریقا از گرسنگی و بیماری جان می دهند، و در بسیاری از دهات و نقاط دور افتاده حتی کشور خودمان، برای زندگی مرگبار مردم فریاد رسی نیست. پس این خدای مهربان، دادگر، و دانا کجا بوده، و کجا هست که تا کنون کمترین کمکی به این نسل های بربادرفته و فنا شده و از زجر و شکنجه تن و روان بشر نا آگاه مانده است؟. اینجاست که بشر برای تسلی دردها و سرگرم کردن خود، همانگونه که کودکی با یک عروسک پارچه ای خود را سرگرم می کند، برای خود بت و بت هایی مانند آنچه گفته شد، ساخت و اندکی از نظر روانی به خود آرامش بخشید. زمانی بعد، انسان هایی پیدا شدند که با خرد و اندیشه پاک خود بر روی زخم های روانی مردم مرحم گذاشتند. ما آنها را پیامبر نامیدیم مانند زردشت، مسیح، و بودا. آن گاه برای آن که این پیامبران خود ساخته را بسیار نیرومند و لایزال بدانیم، آنان را نمایندگانی از نیروی بالاتر و قدرتی ما فوق طبیعت دانستیم که خدا و یا پروردگار نام گرفت. پس می بینید که ما، انسان های پرکنده و نیازمند، نخست پیامبرانی به وجود آوردیم و سپس برای او خدایی ساختیم. ۵- چه کسانی بیشتر در جستجوی خدا بوده، و به او پناه می برند؟- همه بیچارگان، درماندگان، بیماران، بردگان، استثمار شدگان، مانند بسیاری از زنان، خردباختگان، ناآگاهان و افراد بی مطالعه و کم دانش، تنها از روی نیاز و دشواری های زندگی، و یا ظلم و ستمی که بر آنان روا شده، در جستجوی امداد غیبی و یا نیرویی برتر از نیروی آدمی اند که همان خدا نام دارد. بدیهی است، عده ای شارلاتان، فرصت طلب، سودجوی، و یا کسانی که در مکتب های خرافاتی پرورش یافته اند نیز ظاهراً و یا قلبن به دنبال خدای مجهولند. ۶- بشر از خدای ناشناخته خود چه انتظاری دارد؟- بنا به آنچه گذشت، انسان، برای خود بت و یا خدایی آفرید، و آنگاه برآوردن و انجام نایافته ها، ناکامی های خود را از او خواست. همچنین انتظار دارد که این خدای ناشناخته، دادگر، مهربان، با گذشت، و برای او سرچشمه پیشرفت، و خیر و برکت بوده، و او را که اندیشیدین و خردورزی بازمانده است، به آرزوهایش که بسیاری از آنها نیز بی اساس، وشاید هم از روی کینه توزی، دشمنی و گرفتن انتقام از دیگران بوده باشد، برساند. ولی آیا اسلام چنین است، ما با خدای مهربان، دادگر، و باگذشت روبروییم، و یا یک دیوانه کشتارگر انتقام جوی؟!… نکته پایانی : به کوتاه می توان گفت که در سده های گذشته گروه گروه از مردم ایران به بیماری های گوناگون دچار می شدند که به دلیل ناآگاهی از نوع بیماری، و نبودن دارو و درمان،تنها راه غلط و بی خردانه درمان خود را پناه بردن و توسل به گور مرده های تازی می دانستند، و در نتیجه از کودکی تا جوانی می مردند. دو نفر از کارشناسان پزشکی کشورمان تلفات بیشمار این بیماران را به دلیل بی سواد، نادانی، و تنها پناه بردن به امامزاده ها در یک مقاله جامع و کلی به چاپ رسانده اند. نمونه گویای این حقیقت، گزارشی بود که استاندار وقت در زمان شاه از شیوع و پخش بیماری های واگیری چون جذام در میان زیارت کنندگان گور امام رضا در مشهد بر اثر بوسیدن ضریح تهیه نموده، و ازدربار ایران درخواست کرده بود که به او اجازه دهند تا از ورود دیدار کنندگان، به درون حرم جلوگیری شود. ولیکن شاه زبون و ناتوان در برابر آخوند، این تصمیم را مخالفت آخوندها با رژیم دانسته و از خود هیچ شجاعت برخوردی با آن نشان نداد.

۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

حسین بن علی، قاتلی که از بی خردی مردم فرهنگ باخته، اسطوره شد

ملّتی که فرهنگ و تاریخ خود را از یاد ببرد و از قاتلان و دزدان سرزمینش، قهرمان و اسطوره بسازد و در سالرزو کشته شدن یکی از کسانی که دستش تا به زیر گردن، به خون اجدادشان آلوده است، بر سر و صورت بزند و گل بر سر خود بمالد و عزاداری کند، به راستی که شایسته ی حکومت دیکتاتوری و خونخواری صد ها بار بد تر از رژیم کنونی است. بارها گفته ایم، باز هم اعلام می کنیم تا زمانی که ایرانی، هویت از دست رفته اش را پس نگیرد، و به اصل خویش باز نگردد، آخوند بر ما سوار خواهد بود. چرا که حربه و روش آخوند استفاده از خرافات و تقدسات دروغین اسلام است و چه کسی می تواند در مهمل بافی به جنگ آخوند برود؟. آن ها سالیان درازی درس فقه می خوانند تا تقدس زایی کنند. آن ها پول می گیرند تا مزخرف ببافند و وظیفه ی ملّی ما روشنگری و بر ملا کردن دروغ های این جماعت مفت خور و تن پرور است. هر ساله به مدّت ده روز بیشتر ایرانیان، برای کسی که سرزمین مادری اشان را غارت کرده و گردن پدرانشان را زده و نوامیس شان را به زور شمشیر با خود برده و به کنیزی و روسپیگری وادار نموده است، عزاداری می کنند و سینه و زنجیر و قمه می زنند که فرمانده ی لشگر خونخوار اسلام که بسیاری از مردمان بی گناه ایرانی را از دم تیغ گذرانده است، در آن روزها توسط فامیل خود، یزید، بر سر تصاحب قدرت، به قتل رسیده است. به راستی ما چه ملّت فرهنگ باخته و جهل زده ای هستیم؟!. در کجای دنیا کسی برای قاتلین اجداد و ویران کنندگان سرزمینش عزاداری می کند که ما همچین عمل بیهوده و شرم آوری را انجام می دهیم؟. آیا مردمان هند، روز درگذشت نادر شاه افشار را روز عزای ملّی اعلام می کنند که ما روز کشته شدن حسین ابن علی را روز گریه و زاری و ماتم کرده ایم؟. آیا یهودیان جهان روز خودکشی هیتلر را به سوگواری می نشینند که ما باید برای حسین، یا علی عزاداری کنیم؟!. ما باید در چنین روزهایی جشن بگیریم و پایکوبی کنیم که قاتل ایرانیان، تاوان قتل مردمان بی گناه ایران را پس داده و کشته شده است. حال توجه شما خوانندگان گرامی را، به یک رخداد تاریخی و جنایت فراموش نشدنی علیه ایرانیان، که متاسفانه نام اسطوره ی شیعیان ایران در میانشان می درخشد، جلب می کنم. در تاریخ طبری، جنایتی که علیه مردم گرگان صورت گرفته است، بدین صورت به نگارش در آمده است: “سعید ابن عاص لشگری راهی گرگان نمود. مردم آنجا از راه صلح آمدند، سپس صد هزار درهم خراج و گاه دویست هزار درهم خراج به اعراب میدادند. لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و از اسلام گریزان شدند. یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر “تمیشه” بود که به سختی با سپاه اسلام نبرد کرد. “سعید ابن عاص” شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند، به آن شرط که سپاه “سعید ابن عاص” مردمان شهر را نکشد، لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند. در این کشتار عبدالله پسر عمر – عبدالله پسر عباس – عبدالله پسر زیبر – حسن ابن علی ( امام حسن ) – حسین ابن علی( امام حسین ) در راس لشگر اسلام قرار داشتند. (تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ی ۲۱۱۶). تا کنون هیچ منبع و ماخذ و سند معتبری از طرف دوستان مسلمان و شیعه دال بر رد این جنایت و حضور نداشتن حسین ابن علی و حسن ابن علی در آن کشتار، ارائه نشده است ولی تحلیل های بسیاری از سر تعصب و برای ماله کشی بر این جنایت تاریخی نوشته شده که حتّی ارزش تامّل کردن نیز ندارند. برای دوستانی که ادّعا دارند طبری با خاندان علی مشکل شخصی داشته است و سعی کرده که چهره ی آنان را به دروغ مخدوش کند، چند منبع دیگر را که صحت و درستی این اتّفاق ناگوار را تایید می کنند را نیز، در پایین یادآور می شوم.” فتوح البلدان نوشته احمد ابن یحیی بلاذری صفحه ۳۰۳: عثمان در سال ۲۹ هجری سعید بن عاص را والی کوفه کرد و عبدالله بن عامر کریز را والی بصره. مرزبان طوس به این دو نفر نوشت و آنها را به خراسان دعوت کرد که هر کدام فاتح شدند مالک آنجا شناخته شوند. هر دو نفر حرکت کردند. عبدالله از او پیشی گرفت و سعید بسوی طبرستان رفت که آنجا را فتح کند و در سپاه او حسن وحسین هر دو بودند.” “فتوح البلدان نوشته ابن فقیهصفحه ۱۵۲ : مردم گیلان و طبرستان و دیلمستان سال ها در برابر هجوم سپاهیان اسلام پایداری و مقاومت کردند و در حقیقت٬ اعراب مسلمان هیچگاه نتوانستند گیلان و طبرستان و دیلمستان را تصرف نمایند. در زمان عثمان اعراب برای فتح طبرستان تلاش بسیار کردند و سعید بن عاص بدستور عثمان بسوی تبرستان روانه شد. در این یورش، امام حسن و امام حسین ( فرزندان حضرت علی) نیز با سعید بن عاص همراه بودند.” ” زین العابدین رهنما در کتاب زندگانی امام حسین جلد دوم – فصل سوم آورده است: در سال سی ام هجری یعنی هفت سال پس از خلافتش (عثمان) آن فرمانده ماجراجوی عرب (سعید بن عاص) را با نیروی تازه نفس از کوفه بسوی طبرستان فرستاد. دو فرزند علی امام حسن و امام حسین هم بسمت مجاهدان اسلامی که این جهاد برای خاندان مسلمان وظیفه و شعاری بشمار میامد زیر دست این فرمانده اموی حرکت کردند. این نیروی تازه نفس بحدود طبرستان رسید و نخستین دژ مستحکم و قلعه ناگشودنی آن برخورد کرد و سعید بن عاص دانست که تصرف این دژ ناممکن است. سعید هیأتی را به قلعه فرستاد و تقاضای صلح و تادیه جزیه نمود. پس از گفتگوی بسیار اسپهبد قلعه برای جلوگیری از خونریزی پیشنهاد صلح او را پذیرفت بشرط اینکه نیروی تازیان به مردم قلعه و دفاع کنندگان این دژ آسیبی نرسانند. این شرط پذیرفته شد و اسپهبد نامبرده دستور گشودن دروازه های کوه پیکر قلعه را داد. هنگام باز شدن دروازه بزرگ قلعه که چندین گز طول و عرضش بود و با کبکبه و وقاری آهسته آهسته روی پایه های قطور آهنی میچرخید و باز میشد عربها به تماشای آن ایستاده و حیرت زده بودند. سعید بن عاص فرمانده عرب با تمام نیروی خود درون قلعه آمد و مطابق نقشه ای که قبلا طرح ریزی کرده بودند دستور داد بی درنگ نقاط بلند و سخت قلعه را اشغال کنند و نیروی ایران را خلع سلاح نمایند. فردای آن روز یکایک مدافعان قلعه را گرفت٬ بعضی را در زنجیر نگاه داشت و بیشتر آنها را کشت،کشتاری بیرحمانه در قلعه انجام داد. دوستان این ها حقایقی تلخ و غیر قابل انکار است، حال به وجدان خود رجوع کنید و بیاندیشید که چگونه شما به ستایش چنین جنایتکاری که آنچنان وحشیانه مردمان گرگان و شمال ایران را، به خاک و خون کشیده است، می پردازید؟ پس چه بلایی بر سر حس میهن پرستی و عرق ملّی تان آمده است؟. در پایان حدیثی از حسین ابن علی را می نویسم، گر چه قلمم شرم دارد از بیان دوباره ی این توهین آشکار ولی نیک می دانم که شما نیز از ماهیت ضد ایرانی این تازی زادگان با خبر شوید. حسین بن علی امام سوم شیعیان خود میگوید: « ما از تبار قریش هستیم و هوا خواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد٫ زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.» (سفینه البحار و مدینه الاحکام و الآثار صفحه ۱۶۴ ٫ حاج شیخ عباس قومی) به راستی که شیعیان و مدافعان اسلام ناب محمدی پس از خواندن این حدیث، باید شرم کرده و از کردار و رفتار و مسلک خویش روی گردانند، البته اگر اندکی انسانیت و غیرت و شرف داشته باشند.

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

مبارزه با خرافات دینی وظیفه هر ایرانی

ما با هیچ یک از باورهای دینی مخالفتی نداریم و به هم میهنان خود حق می دهیم که به دلخواه خود به آنچه می خواهند اعتقاد و باور داشته باشند. ولی نمی توانیم بپذیریم که اینگونه باورها که هیچکدام جنبه عقلی و علمی ندارند، بخواهد بر افکار و اندیشه مردم اثر داشته، و هزینه ای بر بودجه مملکت تحمیل گردد. ما بنا به یادواره فارسی؛ « به سنگ هم احترام می گذاریم تا زمانی که آن سنگ به سوی ما نشانه نرود». ان چنان که مملکت ما از دیگر ادیان چون زردشتی، کلیمی، مسیحی، و بهایی تا کنون کمترین زیانی ندیده، و از بیت المال در راه تبلیغ و برگزاری آنان هزینه ای نشده، ما رفتاری جز احترام گذاشتن نسبت بدانان نداشته ایم. از آنچه گفته شد، آنان که به دنبال اعتقاد و باور خاصی هستند، نمی توانند و اجازه ندارند نخست از بودجه ملت و بیت المال در راه هدف های تبلیغاتی خود هزینه نمایند. دیگر این که اجازه تبلیغ در اجتماع و بیرون از خانه را نخواهند داشت. رژیم اسلامی از سه دهه پیش تا کنون با صرف بیت المال و درآمدهایی که به همه ملت تعلق دارد، به گسترش و پخش خرافات پرداخته، و نه تنها ملتی را از خدمات اجتماعی و فرهنگی محروم کرده، بلکه سرپوشی بر روی اندیشه و خرد مردم گذاشته است. دوران قاجاریه پس از دوران صفویه از دوران تاریک و غم انگیز تاریخ ایران بوده است. زیرا شاهان خردباخته و بی سواد این دو دودمان، سیاست و اقتصاد مملکت را در پای آخوند بی وجدان و ضد ایرانی به نابودی کشاندند. نه تنها کشورمان بخش بسیار بزرگ خود را به دلیل دخالت آخوند در دوران قاجاریه از دست داد. بلکه از دید سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی، در پایین ترین وضعیت موجودی خود قرار گرفت. گو این که دوران شاهان پهلوی دوره بازنگری به تاریخ، و شاید بتوان گفت دوران نیمه رنسانس ایران بود، ولی بازهم خیانت آخوند و آخوندنماهایی چون جلال آل احمد، و علی شریعتی، باردیگر خاکستر سیاهی را بر قامت ایران و ایرانی پوشاند، و چندین دهه و شاید هم نزدیک به صد سال کشورمان را به عقب راند. اکنون، آخوند بی وجدان، بی شرافت، و دشمن ایران و ایرانی، نه تنها تاریخ، فرهنگ، آیین، و افتخارات گذشته ما را به بازی گرفته و بر آن سرپوش گذاشته است، بلکه با هزینه کردن بودجه و در آمد مملکت، هزاران بسیجی لات و هرزه و بیکاره، چاقوکشان و آدم کشان میدان های جنوب شهر، و مزدوران عرب ضد ایرانی را به خدمت گرفته و در برابر هرگونه اعتراض و انتقاد ملت دربند قرار داده است. آخوندها، این جانوران درنده و بی فرهنگ، یک مشت مزخرفات و خرافات مذهبی مانند امامان و امامزاده ها، و برگزاری سوگواری مرگ آنان را در رأس سیاست و عملکرد خود قرار داده اند، و از بام تا شام با بهره گیری از رسانه های کشور، گوشها و مغزها را انباشته با این خرافات می کنند. به عنوان نمونه موضوع به درک واصل شدن امام نقی که به عنوان گدای سامره در تاریخ ها از او یاد شده، چه هزینه های میلیون دلاری بابت بزرگ جلوه دادن این تازی دشمن ایران و ایرانی از جیب ملت خارج شده است. اینجاست که ما با هرگونه هزینه کردن رژیم مخالفیم و تا می توانیم با آن می جنگیم. مردم می توانند از مال و اندوخته خود، آنهم در خانه هایشان هرگونه مراسمی بخواهند برای این جانوران تازی برگزار کنند، ولی نه از بودجه و مال ملت. ما به علی خامنه ای جنایتکار هوشدار می دهیم که روز انتقام نزدیک است. هر سربالایی سرپایینی و سرنگونی هم خواهد داشت. بهتر است خامنه ای و همکاران جنایتکارش اعم از آخوند، بسیجی و سپاهی، پیامد و عاقبت کار قذافی و صدام را در پیش چشم خود داشته باشند. سر نوشت آنان و بشارالاسد هم جنایتکار سوریه ای اشان نیز بهتر نخواهد بود. نهایت این که در آینده ای نه چندان دور، جوانان ایران که بیشترین جمعیت کشور را تشکیل می دهند، یکباره و با هم بلند شده، دمار از هرآخوند و آخوند مرام است در می آورند. نگارنده یقین دارد که در آینده ای بسیار نزدیک، یک آخوند، طلبه، و حتی زنان و فرزندان آنان جان سالم به در نخواهند برد. بی تردید در آن روز ملت ایران وجود نحس آخوند، آخوند نژاد، و فرزند و خانواده آخوند را از روی زمین پاک خواهد کرد. ما آن روز را روبروی خود می بینم. اگر آخوند کور و مست قدرت و مقام شده، ولی بداند که تا کنون با دست خود گورخود و خانواده اش را کنده، و هیچ قدرتی نخواهد توانست او را نجات دهد.

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

عقب ماندگی فکری در جوامع مسلمان

تمامی جوامع اسلامی از مشکل عقب افتادگی فکری شهروندان شان رنج می برند؛ در کشورهای اسلامی مردمان توانایی سبک – سنگین کردن مسائل، اندیشیدن بدون تعصب، منطقی سخن گفتن و گفتگو کردن به دور از خشونت در رابطه با باورهای شان را ندارند. اما مشکل ارتجاع به همین مسائل ختم نمی شود و اگر این جوامع که از هر نظر عقب تر و پست از جوامع سکولار پیشرفته می باشند را به درستی مورد بررسی قرار دهیم، در خواهیم یافت که مردم اینگونه کشورها توانایی قبول حقیقت را نداشته و برای دفاع از باورهای غلط شان حاضرند به هر جنایتی دست بزنند. در جوامع اسلامی کمترین پویایی و فعالیت سودمندی از جانب شهروندان به چشم نمی خورد، بیشتر کشورهای اسلامی تنها مصرف کننده می باشند و توانایی تولید مواد مورد نیاز جامعه خویش را ندارند. اگر به ایران خودمان بنگریم در خواهیم یافت که حتی صنعت کشاورزی و دام پروری که با توجه به شرایط آب و هوایی و مساعد ایران زمین، باید رشد چشمگیری داشته باشند و در حقیقت ایران باید صادر کننده مواد غذایی باشد، به برکت وجود حکومت اسلامی در حال نابودی اند و ایران به کشورهایی چون چین و ترکیه و برزیل و آرژانتین و… برای واردات میوه جات و گوشت های یخ زده نیازمند است. اسلام مردمان را از حرکت و تلاش برای پیشرفت و داشتن زندگی هایی بهتر باز می دارد و مسلمانان فقط به بهشت موهوم الله مدینه راضی اند. ایشان حاضرند در بدترین و پست ترین شرایط ممکن زندگی کرده و روز را به شب و شب را به روز برسانند تا فقط بعد از مرگ شان، به بهشت رفته و آنجا در کاخ هایی که الله به آنان وعده داده زندگی کرده و از شراب های بهشتی بنوشند و سرگرم حوری ها و غلامان زیبا روی شوند. می توان ادعا کرد که اسلام موجبات گدایی و فلاکت مردمان یک جامعه اسلامی و دارا و ثروتمند شدن رهبران آن جوامع را فراهم می آورد. با تمام این اوصاف؛ چنانچه شخصی در آمریکا کتاب بی محتوای قرآن را آتش بزند، چند ده نفر در افغانستان و پاکستان طی یک یا چند عملیات انتحاری خواهند مرد و جان تعدادی از هم میهنان بینوای خود را نیز خواهند گرفت تا به دنیا نشان دهند که چقدر از به آتش کشیده شدن قرآن ناراحتند. مسلمانان به درستی در دنیا به عنوان تروریست شناخته شده و نامیده می شوند. ترور و وحشت و گرفتن جان بیگناهان فقط به دلیل مخالفت شان با باورهای ارتجاعی مسلمانان، بخشی جدا ناشدنی از اسلام است. مسلمانان دنباله روی پیامبر و بزرگان تروریست مسلک شان می باشند؛ محمد و علی و عمر و عثمان و دیگر رهبران نخستین این دین پلشت نیز تروریست بودند. علی و زبیر به دستور محمد ابن عبدالله در یک روز، گردن هفتصد نفر یهودی تسلیم شده نا مسلح را زدند. تنها دلیل محمد برای انجام آن عمل هولناک و ضد انسانی، یهودی بودن آن قوم و پرداخت نکردن جزیه (باج) توسط ایشان به امت اسلام بود. تاریخ ثابت می کند که ترور و کشتن انسان های بیگناه از اصول دین اسلام است و باورمندان بدین آیین، توانایی ماله کشی و ماست مالی کردن این حقیقت ترسناک را ندارند. زنده یاد صادق هدایت در نوشته ای به نام “آنچه اسلام به ایران داد” به بهترین شکل ممکن مردمان یک جامعه اسلامی را به کمک جملاتی حساب شده، به تصویر می کشد. در قسمتی از این نگاشته آمده است: “چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چوس ناله است؟ چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سرو کار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند. در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی گند خلاست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفی که دست و پای چرکین خودشان را در آن می شویند و به آهنگ نعره مؤذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ورد و اَفسون میخوانند. عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایشگر است؛ خدای جهودی آنها قهار و جبار و کینه توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپ یش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند. تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا، با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند؛ کاری که پست ترین جانوران نمیکنند. عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی و هنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند. این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!” چنانچه به کشورهای اسلامی نگاهی منطقی بیاندازیم و وضعیت معیشتی مردمان را مورد بررسی قرار دهیم درخواهیم یافت که به راستی مردمان هیچ سرزمین اسلامی خوشحال و راضی نیستند و جملگی در فقر و بیچارگی و بد بختی دست و پا می زنند. این در حالی است که رهبران آن جوامع در کاخ هایی که از غارت سرمایه مردمان بنا شده اند زندگی کرده و همواره در حال چپاول سرمایه های ملت شان هستند. اما مردمان جامعه اسلامی قیام نمی کنند و بر علیه دیکتاتوری مذهبی بر نمی خیزند چرا که وضعیت اسفبار موجود را یک امتحان الهی می دانند و بر این باورند که الله در حال آزمایش میزان صبر، ایمان و اعتقاد ایشان است. چنانچه مردم یک جامعه اسلامی دست به تظاهرات و شورش نیز بزنند و موفق شوند دیکتاتور مملکت شان را به زیر کشیده و از قدرت ساقط کنند، هرگز موفق نخواهند شد تا به یک جامعه سکولار دموکرات پیشرفته تبدیل شوند چرا که ایشان همواره از چاله در آمده و درون چاه می افتند. برای روشن شدن این حقیقت، به مردمان مصر و آن بلایی که بر سرشان آمد بیاندیشید. ایشان دیکتاتوری را با تظاهرات و اعتراضات گسترده خیابانی از قدرت برکنار کردند و همینکه به آزادی موقت رسیدند، در طی یک انتخابات سرنوشت خویش را در دستان مردمانی نهادند که خرافات و باورهای اسلامی تمام افکارشان را در بر گرفته است و آن مردم گروه افراطی اخوان مسلمین را با رأی های خویش، به قدرت رساندند. سرنوشت شوم مردم مصر، در هر کشور مسلمان دیگری که مردمانش موفق به از میان بردن دیکتاتوری شوند، تکرار خواهد شد. تمامی این مردم یک نقطه اشتراک بسیار پر رنگ با یکدیگر دارند و آن هم دفاع از قرآن و دلبستگی به قوانین شریعه اسلامی است. هر تصمیمی که این جوامع بگیرند و به اجرا بگذارند بر پایه قوانین اسلامی خواهد بود. قوانینی که از عقب افتاده ترین و ارتجاعی ترین دستورات موجود در دنیای امروزی هستند؛ بنابراین نه تنها تغییری در وضع زندگانی مردمان یک جامعه اسلامی صورت نمی گیرد بلکه با گذر زمان و پیشرفته تر شدن دنیا و کشورهای متمدن، مردمان یک جامعه اسلامی در حال سقوط به قهقرای عقب ماندگی فکری و زندگی همانند انسان های غارنشین اولیه خواهند بود. از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که چنانچه مردمان یک جامعه اسلامی خواهان پیشرفت و رهایی از بند عقب ماندگی می باشند، باید دست دین و آخوند را از جامعه و قوانین اجماعی و سیاسی اش قطع کرده و دین و باورهای مذهبی شان را در چهارچوب خانه های شان محدود کنند و در راستای رسیدن به سکولاریسم قدم بردارند. در غیر این صورت مردمان یک جامعه اسلامی هر چقدر هم که تلاش کرده و جانفشانی کنند، هرگز به آزادی و دموکراسی نخواهند رسید و همواره از چاله به چاه خواهند افتاد و پس از برکنار شدن یک دیکتاتور، دیکتاتورِ بد تر و ستمکارتری بر ایشان حکومت خواهد کرد.