۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

ایا الله بیمار و سادیسمی ساخته دست یک بیمار روان پریش چون محمد نیست؟

سوره نساء آیه 56

آنان را که به آيات ما کافر شدند به آتش خواهيم افکند هر گاه پوست تنشان بپزد پوستی ديگرشان دهيم ، تا عذاب خدا را بچشند خدا پيروزمند وحکيم است.



سوره کهف آیه 29

بگو : اين سخن حق از جانب پروردگار شماست هر که بخواهد ايمان بياوردو، هر که بخواهد کافر شود ما برای کافران آتشی که دود آن همه را در برمی گيرد ، آماده کرده ايم و چون به استغاثه آب خواهند از آبی چون مس گداخته که از حرارتش چهره ها کباب می شود بخورانندشان ، چه آب بدی و چه آرامگاهی بد.



سوره غافر آیه 71، 72، 73

آنگاه که غلها را به گردنشان اندازند و با زنجيرها بکشندشان ؛ در آب جوشان ، سپس در آتش ، افروخته شوند ؛ آنگاه به آنها گفته شود : آن شريکان که برای خدا می پنداشتيد کجا هستند؟



سوره اعراف آیه 179

برای جهنم بسياری از جن و انس را بيافريديم ايشان را دلهايی است ، که بدان نمی فهمند و چشمهايی است که بدان نمی بينند و گوشهايی است که بدان نمی شنوند اينان همانند چارپايانند حتی گمراه تر از آنهايند اينان خود غافلانند

سوره النبأ آیات 21 تا 25

جهنم در انتظار باشد؛طاغيان ، را منزلگاهی است ؛ زمانی دراز در آنجا درنگ کنند ؛ نه خنکی چشند و نه آب، جز آب جوشان و خون و چرک ؛ اين کيفری است برابر کردار زيرا آنان به روز حساب اميد نداشتند

سوره بقره آیه 24

و هر گاه چنين نکنيد که هرگز نتوانيد کرد پس بترسيد از آتشی که برای کافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند



سوره آل عمران آیه 10

کافران را داراييها و فرزندانشان هرگز از عذاب خدا نرهاند آنها خود، هيزم آتش جهنمند



ده ها آیه دیگر میتوان به همین سبک در تازینامه یافت. حال خود قضاوت کنید، آیا میان الله و محمد بیمار، تفاوتی وجود دارد؟ آیا الله یک خدای سادیست ساخته ذهن فردی سادیست نیست؟ براستی که توحش اسلامگرایان ریشه در بیماری خدای این آیین دارد. خدایی حقیر که اینگونه همچون یک بیمار روانپریش قرار است با انسانها رفتار کند کجا شایسته ستایش شدن است؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

دروغ هایی در باب آفرینش انسان و جهان در کتابهای ادیان سامی

بر پایه تقویم یهود و مطالب تورات، از زمان پیدایش «آدم» و «حوا» تا تولد عیسی مسیح 3761 سال گذشته است و اگر از زمان زایش عیسی تا امسال (2011)، را نیز بدان بیفزاییم، کل زمان آفرینش انسان از نظر تورات، حدود 5772 سال می شوداین را همینجا وا میگذاریم و بدنبال افسانه آفرینش در ادیان سامی می رویم. در تورات، انجیل و قرآن آمده است



در آغاز، خدا، آسمان ها و زمین را آفرید. زمین بی شکل و تهی بود. تاریکی و ظلمت، پرتگاه ها را پوشانده بود. خدا گفت که نور بوجود بیاید، و نور، پدید آمد. خدا، نور را از ظلمت جدا ساخت. و خدا دید، نیکوست... و این روز اول بود



خدا گفت؛ زمین نباتات برویاند. علفی که تخم بیاورد. و درخت میوه ای که موافق جنس خود اوست، بیاورد. و خدا دید که نبکوست و این روز سوم بود.



و خدا گفت مشعل ها در آسمان و فلک باشند تا روز را از شب جدا کنند. و برای سالها و ماهها، نشانه ها باشند. و مشعل ها بر آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند. و چنین شدند. و خداوند مشعل بزرگ ساخت. مشعل اعظم برای سلطنت روز، و مشعل اصغر برای سلطنت شب. و ستارگان، خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند و تاریکی را جدا کنند. و خدا دید که نیکوست، و شام بود و این روز چهارم



و خدا گفت که همه علف های تخم دار و میوه های درختان را که بر روی زمین است، به شما دادم تا برای شما خوراک باشد. و همه حیوانات زمین و همه پرندگان آسمان و همه حشرات زمین که در آنها حیات هست، هر علف سبز را خوراک دادم و چنین شد. شام بود و صبح روز ششم



و همین خداوند، در باب آفرینش انسان می گوید؛

انسان را بمانند خود از خاک بهشت بسرشتیم، و در بینی او فوت کردیم و حیات دمیدیم و آدم نفس و جان گرفت و زنده شد....و آنگاه هنگامی که مرد، خواب بود، یکی از دنده های او را کندیم، و به گِردش گوشت چسباندیم، و شخصی مانند خود مرد (آدم) اما با جنس مخالف ساختیم، که نیکو بود و همان »حوا» بود.. آنها را در باغ بهشت قرار دادیم، و به آنها گفتیم از همه چیز می توانید بخورید بجز درخت سیب که اگر از میوه آن بخورید، چشم دانایی تان باز می شود، و ما را در خواهید یافت

مار، زن را فریب داد، و آدم و حوا، سیب را خوردند، و ناگهان چشمهاشان باز شد و دیدند که لخت و عریان هستند ... و خداوند بسراغشان آمد، آدم و حوا در پشت درختان مخفی شده بودند. خدا پرسید، کجا قایم شده اید؟... و در پی اصرار زیاد خدا، آدم گفت که من فریب حوا را خوردم و نباید از میوه آن درخت می خوردم، و خدا از حوا پریسد چرا آدم را فریب دادی؟ حوا نیز تقصیر را بگردن نگرفت و گفت که کار مار بوده است. و خداوند چون فهمید که تقصیر مار بوده است: فرمان داد تا مار برای همیشه روی شکمش راه برود و روزی اش، خاک باشد.... آنگاه به مرد گفت، برای این قانون شکنی ات، باید از این پس زحمت بکشی و کار کنی و خوراک خود و این زن را فراهم کنی.... و آنگاه رو به زن کرد و گفت: چون آدم را فریب دادی، کاری می کنیم که برای 9 ماه، کسی را در نزدیکی کمرت باروری کنی، و درد سنگینی بتو می دهیم که هیچوقت این فریب کاری را فراموش نکنی و کار تو، زایش همنوعان خودت است



و امروز، دانش جهان و کیهان شناسی، نظر یه های «مارتین»، «داروین» و بویژه «اُپارین»، بیانگر واقعیت های بسیار فاحشی با خزعبلات تورات، انجیل و قرآن است. کل جهان، دست کم هفت میلیارد سال پیش، و منظومه شمسی ما، دست کم سه میلیارد سال پیش تشکیل شده است. و حدود یک میلیون سال پیش، نیای انسانی بر روی زمین یافت شده، و انسان امروز، دست کم یک سد هزار سال عمر دارد



حال اگر بخواهیم داستانهای ابلهانه کتابهای باصطلاح آسمانی را با واقعیت های علمی روبرو می کنیم؛ نکات زیر از آنها استنباط می شود



یک: خداوند سامیان می گوید که زمین را روز اول آفرینش، آفریده است، و خورشید (مشعل اعظم) را در روز چهارم. جدای از این که هیچ مبنای علمی وجود ندارد که ثابت کند زمین، پیش از خورشید بنا شده باشد، بلکه بر عکس، همه شواهد گویای آنست که زمین از بخشی از توده های گاز جدا شده خورشید و منوظمه شمسی ایجاد شده است، و طریقه شکل گیری سیاره های دیگر، این واقعیت علمی را به اثبات می رساند



دوم: این نیز یک واقعیت است، که واژه های «شب» و «روز» برای ما انسان ها، زمانی معنی دارد، که خورشیدی باشد، و از شرق طلوع کرده و در غرب، غروب نماید. و بر پایه فرمایش یهوه و الله، اگر زمین روز اول، و خورشید روز چهارم آفریده شده اند، خدا از کجا، روز و شب را فهمیده است؟... مفسران ابله تر از الله و یهوه، که دست به تفسیرشان خوب است، می گویند، منظور از روز، گاه و زمان است نه روز زمینی... که بدان نیز خواهیم پرداخت



سوم: با توجه با این که لازمه رشد و نمو علفها، گیاهان و درختان و نباتات و حیوانات، خورشید و نور و گرمای آنست، اشکار نیست که در روزهای اول و دوم و سوم، که همه چیز از انسان و گیاه و درخت و نبات آفریده شده اند، اینها بدون خورشید، چگونه سرزنده و رسا بوده اند، و اگر فرضیه پیشین ابلهان را (که منظور از روز گاه و زمان دراز است) راباور کنیم، می بینیم که اساسا چنین چیزی عملی نیست، و حیات روی زمین بدون خورشید، کارساز نیست، و این جز یک یاوه بیش نیست



چهارم: خداوند سامی فراموش کرده است خوراک برای جانداران گوشت خوار بیافریند. در آیه ها و سوره های خود از آفرینش علف و گیاه و تخم و میوه یاد می کند، ولی یادش می رود که برای شیر و ببر و پلنگ و کفتار و شغال نیز، آذوقه بیافریند



پنجم: دانش الله و یهوه و روح القدس در شناخت پدیده های علمی تا بدان پایه کوته بینامه و ابلهانه است؛ که نمی داند نور، یک پدیده علمی و در نتیجه سوختن و یا آزادشدن انرزی از یک مخزن الکتریکی است و چیزی نیست که قابلیت جدا سازی داشته باشد، و بطور خودکار، هر جا نور نباشد، تاریکی است. از اینرو، گویی الله و یهوه، شق القمر کرده باشد و می گوید، ظلمت را از تاریکی جدا کردیم و نیکو بود



ششم: بلاهت الله و یهوه، باز در جای دیگر خودش را نمایان می کند که گمان می برد ستاره های ریز و درشت، تنها در شب هستند که چراغ مردم و آسمانها باشند. پیامبران الله و یهوه، چون از خود خدایشان بی دانش تر بودند، نمی دانستند که در طول روز هم ستاره ها هستند، اما چون درخشش خورشید بسیار زیادتر از قدرت دید ماست، ما توانایی دیدن ستاره ها را در روز نداریم و تنها هنگامی که خورشید باصطلاح غروب می کند و در آنسوی زمین می تابد، و شب برای ما فرا می رسد، از اینرو ما می توانیم در تاریکی آسمان، ستاره ها را بهتر ببینیم



هفتم: دانش الله و یهوه در باره «ماه» نیز، خنده دار است،: ما مشعل اکبر و یا اعظم را برای روز، و مشعل اصغر را برای شب آفریدیم... خدای سامی گمان می کرده است که ماه هم می درخشد و نمی دانسته است که اگر خورشید و آفتاب نباشد، ما یارای دیدار ماه نبودیم... و این مشعل نیست، بلکه سطح ماه همچون آینه یی است که در جلوی خورشید قرار گرفته است



هشتم: امروز، دانش متعارف زمین شناسی، انسان شناسی و بررسی فسیل های هزاره های گذشته، نشان می دهد، که انسان ریشه حیوانی دارد. از خصوصیات ما، از شیوه های زایش و زندگی ما، از قیافه و چشمان و زبان و دست و پاهایمان هویداست که ما نسل های تکامل یافته حیوانات و دیگر جانداران هستیم، از اینرو این که خدای سامیان انسان را از یک گِل بدبو و یا گِل رُس آفریده باشد، یکی دیگر از همان لطیفه های خنداه دار و بی مایه است



نهم: خدای بنی اسراییل و مسیحیان و مسلمانان؛ با آنکه به گفته های تورات و انجیل و قرآن، خدای قادر و متعال و عالم است، از این نکته عاجز بود که بداند، مار، خاک نمی خورد. مار، با خوردن موش، خرگوش، و یا دیگر جانداران تغذیه می کند، نه این که خاک بخورد. و این نشانه این است آنکسی که برای نخستین بار خواست این مطلب را بنام خدای سامی بنویسد، ضرب المثل بسیار دوست داشت؛ چون ایرانی ها می گویند، : مار خاک می خورد



دهم: استادان ابله و مفسران تورات و انجیل و قرآن، در تفسیر واژه «روز» در کار آفرینش، که مچ خدایشان را در بالا گرفتیم، می گویند؛ روز، گاه است، زمان درازی است منظورش میلیون ها سال است، و می خواهند امروز که به یمن پیشرفت دانش چشمانشان به چگونگی بسیاری از چیزها روشن شده، آنها را با خزعبلات خدای شان پیوند بزنند، و می گویند، منظور از «روز» در آفرینش، یک زمان طولانی و میلیون ها سال است. ابله ها فراموش می کنند که خداوند شان، در روز هفتم دستور داد که که ما دیگر خسته شدیم و یک روز را استراحت می کنیم....

خوب، اگر روز، روز است، پس می شود که یک روز در هفته را استراحت کرد، که باز می گردیم به اشتباهی که در کار آفرینش خدایشان هست. و اگر روز میلیون ها سال است، پس از کجا معلوم که این روز خدا تمام شده است و زمان استراحتش گذشته است؟



یازدهم: اندیشه آفرینش خلقت در شش روز، گرفته شده از اندیشه زرشتی است. در اندیشه زرتشتی که در «اوستا» پرورش یافته است؛ معتقدند که اهورا مزدا، جهان را در شش گاهنبار، دوره زمانی آفریده است، که واپسین دوره آن در ماه اسفند بوده که انسان آفریده شده است. یهودیان برای نخستین بار، و پس از آنها، مسیحیان و در انتها، محمد، پیامبر مسلمانان، این فرضیه زرتشت را بنامهای شش روز و یک روز تعطیل در کتابهای آسمانی خود جای دادند. حتی با این توصیف ، مچشان در یک دروغ تاریخی دیگر، روشن می شود، و آن اینکه، تاریخ زایش زرتشت را، به عمد به 3700 سال کشاندند تا بتوانند بگویند که «آدم» و ابراهیم، از زرتشت کهن تر بوده و همان چند سال است کافی است تا زرتشت، ایده آفرینش را از سامیان و یهودیان دزدیده باشد.... در حالی که مطالعات باستان شناسی در ایران، افغانستان، و منطقه آرال و پامیر، نشان می دهد که ایرانیان دست کم از 6000 تا 8000 سال پیش از مسیح، به اهورا مزدا، آگاهی داشند و حتی امروز در روستایی بنام «میمند» در کرمان، و یا روستاهای اطراف شهر مهاباد، نقاشی و کنده کاری هاست که دست کم به 10000- سال پیش می رسد و نشان از باور کهن ایرانی به این پدیده هاست، و آنچه که یهودیان و دانشمندان جیره خوارشان، در دانشگاه های جهان بر شماره 3700 سال برای تاریخ زایش زرتشت به مردم دنیا پافشاری می کنند، یک دروغ و تحریف تاریخی بیش نیست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

حقانیت کفرگویی

مساله بسیار مهمی در جریان جنجال کاریکاتورهای محمد غائب بود. این مساله بسیار مهم امر ساده ای است اما برسمیت شناختن و بجا آوردن آن برای عملکرد و کارکرد یک جامعه سالم حیاتی است. اجتناب از این مساله حتی متاسفانه از سوی آزادیخواهانی که از انتشار کاریکاتورها دفاع کردند نشان می دهد که دین سالاری و سلطه دین تا چه حد در جوامع غربی راه باز کرده است.
آنچه که غائب بوده برسمیت شناختن این مساله مهم است که کفرگویی چیزی نیست که فقط باید تحمل بشود بلکه کفرگویی دارای ارزش سیاسی منحصر به خود است. کفرگویی بطور خلاصه چیز خوبی است. تحسین برانگیز است والاست و بله حتی قابل احترام است. چرا ما فراموشش کرده ایم؟
عکس العمل غالب در جریان کاریکاتورهای محمد در کریدورهای عقاید محترم در غرب در دو مسیر حول منافع حساب شده ای بود. یک مسیر تلاش می کرد خشم مخالفین را بخواباند و صدماتی را که به مبارزه علیه جهادیست های اسلامی وارد آمده بود را کاهش دهد و از خشونتهای بیشتر جلوگیری کند. مسیر دیگر بر اصل آزادی بیان پای فشرد.
نتیجه و حاصل تلاش این دو مسیر چیزی مانند این بود که از "حق" انتشار کاریکاتورها دفاع کنی در عین حال انتشار این کاریکاتورهای معین را محکوم کنی. در عین اینکه انسان حق دارد در آسانسوری شلوغ بگوزد اما واقعا این کار ناجور و بیزار کننده است.
باید گفت و بدون اما و اگر گفت که در یک جامعه سالم و آزاد – دست انداختن چهره ها و شخصیت های مذهبی و حتی اصلی ترین ایده های مذهبی نابجاتر از دست انداختن شخصیت ها و ایده های سیاسی نیست. صبر کنید می گویم چرا.
رسما در بحث و گفتمان آزادانه – دکترین دینی چیز خاص و ویژه ای نیست. مانند سایر ایدئولوژیها دین هم به مردم راهنمایی می کند و دستور می دهد که چه ارزشهایی را بپذیرند و چگونه زندگی کنند و این کار را به نحوی موثر و قدرتمند انجام می دهد. جدال و جنجال مداوم بر سر ازدواج همجنسگرایان و سقط جنین جنگ حجاب پورنوگرافی و خدمات اجتماعی نمونه هایی از این تاثیر دین هستند. بسیاری از مراجع دینی به اعضای کلیسای خود می گویند به کی رای بدهند.
نمی شود کسی که وارد بحث و جدل علنی بر مسائل اجتماعی می شود و تاثیر قدرتمندی بر آن دارد ناگهان وقتی با مساله طنز و دست انداختن ایده ها و شخصیت های دینی مواجه می شود ادعای مصونیت آنها را بکند در حالیکه سایرین (شخصیتها و ایده ها) مداوما موضوع هزل و طنز قرار می گیرند. دست انداختن و هزل محمد و موسی و مسیح بهیچوجه بدتر و ناجورتر از دست انداختن مارکس و آدام اسمیت وهیلری کلینتون نیست. دین خیلی زرنگ است که می خواهد هم در بحث و جدل علنی نقش و نفوذ قدرتمندش را داشته باشد و هم از طنز و هزل خود را مصون و معاف کند. نخیر! نمی شود.
در حقیقت – و این چیزی است که بسیاری بسختی می توانند آن را قورت بدهند – مهم است مه مردم نه فقط حق داشته باشند مذهب را نقد کنند و دست بیندازند بلکه هر از گاهی واقعا و عملا این کار را بکنند.
می دانید که دین نه تنها به عرصه بحث و جدل علنی بر سر مسایل وارد می شود بلکه آن را براساس ادعای خاصی انجام می دهد که تئوریهای سکولار چنین ادعایی را نمی کنند. دین برخلاف دکترینهای سکولار – ادعا می کند که دیدگاههای آن دیدگاههای خدا هستند و ادعاهای دین از این رو همه محق هستند و پایه آنها در مراجع الهی هست. بقیه ما فقط انسانهای عادی هستیم که جایز الخطا هستیم و دچار تناقض در منافع و اسیر حماقت خود می باشیم. خدا و دیدگاههای خدا در یک کلام برتر هستند. فرد مومن و دیندار هرگز از خاطرنشان کردن اینها به ما خسته نمی شود.
دین بنحوی متمایز و موثر با احساسات و عواطف مردم بازی می کند. فلاسفه ابتدای عصر مدرن این پدیده را "اشتیاق" می خواندند. امروز بسیاری آن را فناتیسم و تعصب می نامند. فلاسفه روشنگری مانند دیوید هیوم ولتر تام پین توماس جفرسون و جیمز مدیسون خطر تاثیر مخرب "اشتیاق" بر سیاست را تشخیص می دادند. آنها می فهمیدند که کنترل حرارت و تعصب دینی و مانع شدن از تاثیر آن بر سیاست و جدا کردن دین سالاری و دولت چقدر اهمیت دارد و بخوبی متوجه این مهم بودند. متدها و انحا مختلفی برای کنترل تعصب دینی و جدایی دین و دولت لازم است.
کفرگویی یکی از این روشها و روش مهمی است. چه چیزی بهتر از طنز شوخی هزل دست انداختن و حتی ناسزا گفتن می تواند سلطه دین و تعصب دینی را کنترل و محدود کند؟ کفرگویی "اعتقادات مقدس" و "از همه برتر" و حق بجانبی مطلق دین را پنچر می کند. کفرگویی دین را کم ضررتر و برای بشر ایمن تر می کند.
کفرگویی روی مراجع مذهبی را کم می کند. به ما یادآوری می کند که دیدگاههای آنها عینا مانند دیدگاههای ما آدمهای معمولی است که آنها و ایده هایشان چیزی برتر از ما نیستند که آنها نباید بالای سر ما قرار بگیرند. دادگاه عالی آمریکا وقتی حق لاری فلینت و مجله هستلر که جری فالول را دست انداخته بودند را تایید نمود - همین مساله را نشان داد.
فلاسفه متاخر مانند کارل مارکس فردریک نیچه و میشل فوکو نقد فلاسفه روشنگری به "اشتیاق" (تعصب) را تکمیل کردند. آنها این کا را با عطف توجه ما به مفاهیم مربوط به قدرت سیاسی و اجتماعی انجام دادند. در این متن و زمینه است که ایده های مربوط به "مقدس" و "کفرآمیز" چنین جذاب شده و چنین شدید مورد دفاع قرار می گیرند. با این مقاهیم (مرتبط به کفر و مقدس) می توان به مردم گفت که به چه فکر کنند چگونه با بیشترین قدرت زندگی کنند در عین حال که خود را از هرنوع نقد و انتقادی مصون و ایمن نگه دارند.
وجه تاریک همه اینها البته – مشروعیت دادن به خشونت علیه کسانی است که به خواستهایی که مراجع مذهبی آنها را قابل احترام و والا می دانند تن نمی دهند و تسلیم نمی شوند. (تسلیم معنی دقیق کلمه اسلام است) برمبنای خوبی مطلق ایده ها و روشهای دینی – محکوم و لعنتی بودن ایده ها و روشهایی است که با دین جور در نمی ایند و از این رو مطلقا شیطانی تلقی می شوند. همانطور که نمی توان باکره بدون فاحشه داشت نمی توان رستگار شده بدون تکفیر شده را داشت. و اجباری کردن احترام برای مقدسین منطقا شناسایی کافران و بی دینان و در پیش گرفتن آزار و مجازات آنها را در پی خواهد داشت.
مفهوم مذهبی "مقدس" پتانسیل خطرناکی بعنوان یک تکنولوژی سیاسی دارد ابزار قدرت است همانند بمبی که در یکی از کاریکاتورها د رعمامه محمد قرار داشت – مفهوم مقدس مانند اسلحه است.
کاریکاتورهای مسخره و کفرگویی در نقطه مقابل 0 ابزارهایی هستند که این بمب مقدس را از کار انداخته و بی خطر می سازند.
موضع خطرناک مخالفان کاریکاتورهای محمد – الفاظ و عبارات کمدین ها در مورد دین را "پایمال کردن" آزادی بیان "مشروع" می نامد. و در نتیجه به اهانت کردن و محکوم نمودن شنیع آنها مشروعیت می دهد. (البته عبارات و الفاظی که سوسیالیست ها و فمینیست ها و مدافعین محیط زیست را دست می اندازد نه تنها مجاز خواهد ماند بلکه جالب و مطلوب هم خواهد بود) انتشارات آته ایستی بعنوان ابراز نفرت علیه دین می توانند مورد تعقیب و مجازات قرار بگیرند و تئوری تکامل هم می تواند بعنوان حمله علیه اعتقاد دینی محسوب بشود.
باید بیاد آورد که گالیله چون اعتقاد نداشت که زمین محو رعالم است مورد تعقیب و آزا قرار گرفت. دیدرو بخاطر اینکه معتقد بود کائنات هدفمند نیست زندانی شد. توماس ایکین هد بخاطر دست انداختن خدای سه گانه (اب و ابن و روح القدس) به دار آویخته شد و شوالیه دولابار بخاطر اینکه احترام کافی و وافی به پروسه مذهبی نگذاشت شکنجه و سپس سوزانده شد. این یادآوری برای این است که ببینیم ما درغرب تا قبل از حاکم شدن ارزشهای روشنگری می توانستیم چه بر سر کافران و بی دینان بیاوریم.
بطرز وحشتناکی ادعاهای جان کری (از وزارت کشور آمریکا) و جک سترا (وزیر کشور بریتانیا) با تعقیب و آزار گالیله دیدرو و لابار و ایکین هد – خوانایی و تطابق عجیبی دارد. آیا ما می خواهیم دوباره به آنجا و آن زمان برگردیم؟
برای بسیاری از دینداران درک این واقعیت دشوار است که در میان ما کسانی وجود دارند که فکر می کنند مذهب نه فقط عموما دروغین است بلکه در بسیاری از وجوه - غیر اخلاقی و برای جامعه زیان آور است. نطر ما منتقدین دین ممکن است درست نباشد اما موضع ما بعنوان بخشی از یک گفتمان آزادانه مشروع و مهم است.
در یک جامعه آزاد هیچکس نباید وادار شود به مسائلی که آنها را دروغین غیراخلاقی و از نطر اجتماعی فاسد می داند – احترام بگذارد. و مدافعین ایده های متفاوت و رقیب در مورد اخلاق و امور خوب و حتی "مقدس" باید حق رساندن حرف خود به دیگران را داشته باشند.
خود من از جمله فکر می کنم دیدگاههای آلبرکامو آته ایست از نظر اخلاقی برتر از ایده های مسیح هستند. من جان مویر را بر محمد ترجیح می دهم. سیمون دوبوار آته ایست برای من بسیار محترم تر از موسی است. آنجلا دیویس را من بالای سر مریم باکره مقدس می گذارم.
من دره "گرند کانیون" را مقدس تر از مکه می دانم. جزیره کامبرلند در هر روز از هفته را از واتیکان با ارزش تر می دانم. کوههای سویلیان در اسکاتلند برای من مهم تر از کوههای تمپل هستند. در واقع - من قبل از اینکه ببینم نیک برگ مثله شده یا بازداشت شدگان عراقی توسط سربازان آمریکایی شکنجه شده اند – هر کتاب و تصویر مقدس و مذهبی در جهان را می بینم که با مدفوع و نجاست پوشیده شده است. و می دونید چیه؟ فکر کنم خدا هم (اگر خدایی در کار باشد) به همین ترتیب می بیند.
چرا بسیاری این را ندیدند؟ تئوری من این است که بسیاری دفاع از کاریکاتورها را بطرز ناراحت کننده ای به دفاع از راسیسم نزدیک می دانند یا آن را مترادف با ضدیت کور با دین وامپریالیسم می بینند. اما تفاوتهای واقعی بین ناسزای راسیستی با هزل دین و بین سلطه امپریالیستی بر مردم با مخالفت با دین سالاری وجود دارد. بهمین دلیل همانطور که ژیژک فیلسوف اسلواک نشان داده آته ایست های کافر جزایر بالکان از مسلمانان دفاع بهتری کردند تا کسانی که از سر احترام به مذهب – کاریکاتورهای محمد را محکوم نمودند. ادیان یعنی احکام و سیستم اعتقادی و نهادها. کفر و هزل چهره ها و شخصیت های مذهبی اشاعه نفرت کلامی و بیانی نیستند. دست انداختن عقیده و دکترین مذهبی – دست انداختن و تمسخر مردم نیست.
مساله یهودیان کمی متفاوت است. از آنجا که که یهودی بودن هم معنای قومی دارد و هم بمعنی دکترین و روشهای مذهبی است. اما نه اسلام و نه مسیحیت هیچیک قومیت نیستند. و درواقع هر دو آنها صریحا تعلق قومی را انکار می کنند و دکترین های خود را جهانشمول اعلام می کتتد.
مقاومت علیه راسیسم و آزار مذهبی و علیه امپریالیسم – بسیار اهمیت دارد بخصوص امروزه. اما مقاومت علیه آنها نباید اهمیت مبارزه با دین سالاری و استبداد دینی و مطلق گرایی را فرعی و کمرنگ کند. کسانی که از یک جامعه آزاد و دمکراتیک دفاع می کنند باید نه تنها به سنتهای آن اهمیت بدهند بلکه با راسیسم و تنفر نژادی و امپریالیسم مبارزه کنند. ما بعنوان چپ همانطور که مکررا انجام داده ایم باید با کسانی که توسط دین و دین سالاری مورد حمله قرار گرفته اند همبستگی داشته باشیم. بعنوان بخشی از این دفاع و همبستگی – حیاتی است که علنا بر ارزش کفرگویی از جمله هزل چهره های مذهبی مانند محمد پافشاری کنیم. مسلمانانی که به آزادی بیان و دمکراسی ارج می گذارند این را درک می کنند همانطور که در بین ما کسانی هستند که ارزش جامعه آزاد را می دانند.