۱۴۰۲ دی ۲, شنبه

سرکوب مدل روسی با استراتژی «نگاه به شرق»

 


در شرایطی که سرویس‌های اطلاعاتی غربی در مورد تهدیدات ناشی از افزایش همکاری‌های امنیتی و نظامی روسیه و چین با جمهوری اسلامی هشدار می‌دهند، وزارت خارجه روسیه روز سه‌شنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۲ با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد این کشور و جمهوری اسلامی ایران کار روی یک «توافق بزرگ و جدید بین‌دولتی» را سرعت می‌بخشند.

این بیانیه یک روز پس از آن صادر شد که مجلس شورای اسلامی لایحه افزایش همکاری‌های اطلاعاتی و امنیتی با روسیه را تصویب کرد. بر اساس این لایحه، یکی از اهداف همکاری‌ اطلاعاتی و امنیتی با روس‌ها مقابله با «اخلال در نظم عمومی» و مقابله با «بی‌ثبات کردن اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و دخالت در اداره دولت» است.

جزئیات دقیق توافق «امنیتِ اطلاعات» بین رژیم ایران و روسیه مشخص نیست اما سه هفته پیش از تصویب آن توسط مجلس شورای اسلامی، کرملین اعلام کرده بود که مسکو و تهران در حال توسعه روابط خود «از جمله در زمینه همکاری‌های نظامی- فنی» هستند.

لایحه همکاری امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی و روسیه که یکشنبه ۱۹ آذرماه با ۱۸۰ رأی موافق در مقابل ۲۷ رأی مخالف و ۱۰ رأی ممتنع نمایندگان حاضر تصویب شد، نگرانی‌های زیادی برای افکار عمومی به وجود آورده است. بسیاری کارشناسان در حوزه فناوری با اشاره به مبهم بودن متن لایحه و پنهانکاری در جزئیات آن هشدار داده‌اند که اجرای این لایحه می‌تواند زمینه‌ساز «حکمرانی سایبری روسیه در ایران» شود که نتیجه آن  محدودیت‌های بیشتر در دسترسی شهروندان به اینترنت جهانی و تقویت جریان‌های سایبری علیه آزادی بیان شهروندان است.

واردات تجهیزات شنود

در همین ارتباط جلال محمودزاده نماینده مهاباد در مجلس شورای اسلامی که از مخالفان تصویب این لایحه است در مصاحبه با وبسایت «دیده‌بان ایران» گفت: «متن لایحه مبهم نگه‌ داشته شده و یک کمیسیون ویژه آن را تصویب کرد بدون اینکه اطلاعات جزئی را به نمایندگان ارائه دهند.» اشاره وی به باند محمدباقر قالیباف در مجلس شورای اسلامی است که در عمل بازوی علی خامنه‌ای و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مجلس به شمار می‌روند.

محمودزاده تأکید کرد در آینده نزدیک بین ایران و روسیه در زمینه واردات تجهیزات شنود و فیلترینگ و کنترل اطلاعات مردم همکاری صورت خواهد گرفت.

دفاع دولت از لایحه بر اساس ابلاغیه‌های خامنه‌ای

اشاره محمودزاده به اینکه لایحه همکاری اطلاعاتی و امنیتی با روسیه توسط یک «کمیسیون ویژه» تصویب شد نیز یک آدرس است که نگاه دقیق‌تر به اظهارات نماینده دولت در دفاع از این لایحه در روز رأی‌گیری آن را تکمیل می‌کند.

در آن جلسه نماینده دولت ابراهیم رئیسی با اشاره به «ابلاغیه‌های علی خامنه‌ای» گفت که «بر اساس مأموریت‌های مندرج در سند راهبردی پدافند سایبری و همچنین طبق توافق صورت گرفته بین دبیران شوراهای‌عالی امنیت ایران و روسیه» مذاکرات برای عملی شدن این سند در سال ۹۷ آغاز شد.

در سال ۱۳۹۷ دبیر شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی که منصوب علی خامنه‌ای است علی شمخانی بود.

بر اساس توضیح نماینده دولت، بخشی از همکاری‌های امنیتی و اطلاعاتی روسیه شامل «اطلاعات سایبری» است که با هدف افزایش توان بازدارندگی جمهوری اسلامی و روسیه انجام می‌شود.

غلامرضا نوری قزلجه یکی دیگر از نمایندگان مخالف تصویب این تفاهمنامه همکاری، به خبرگزاری «ایلنا» می‌گوید: «از ایرادات اساسی این طرح آن است که حد و مرز دسترسی روسیه به تبادل اطلاعات در متن لایحه تعریف نشده است.»

حامد بیدی از کنشگران حق دسترسی آزاد به اینترنت‌ نیز در یادداشتی در روزنامه‌ «هم‌میهن» تأکید می‌کند: «یادمان باشد که امروز تمام ابعاد زندگی، اقتصاد و ارتباطات مردم، روی شبکه اینترنت اتفاق می‌افتد و وقتی ما کلید نفوذ و تسلط به این زیرساخت مهم را به ‌صورت انحصاری به کشور دیگری می‌دهیم، طبعا می‌تواند اتفاق نگران‌کننده‌ای برای تمام شهروندان باشد.»

مقابله با اعتراضات و حفاظت از ساختمان‌های دولتی

تعدادی از کارشناسان هشدار داده‌اند که لایحه همکاری با روسیه در امنیت اطلاعات، افزایش «سرکوب دیجیتالی» و توسعه پلتفرم‌های روسی در ایران را به دنبال خواهد داشت.

یک افسر سابق نیروی انتظامی که اکنون از مخالفان جمهوری اسلامی است به «کیهان لندن» می‌گوید اصلی‌ترین موارد جزئیات لایحه‌ همکاری امنیتی با روسیه را که پنهان نگه‌ داشته شده باید در صحبت‌های احمدرضا رادان فرمانده نیروی انتظامی در جریان سفرش به مسکو در تیرماه ۱۴۰۲ پیدا کرد که مقابله با تظاهرات ضدحکومتی و حفاظت از ساختمان‌های دولتی و آموزش‌های میدانی سرکوب برای پلیس ضدشورش و یگان‌های بسیج بخشی از آن است.

به گفته این افسر سابق، «گام اول مدل روسی برای سرکوب مخالفان از کنترل کامل بر فضای مجازی شامل شنود و جاسوسی و جریان‌سازی/ روایت‌سازی برداشته می‌شود تا اعتراض در نطفه خفه شود… بعد اگر جواب نداد و اعتراضات به خیابان کشیده شد فاز دوم سرکوب خیابانی آغاز می‌شود. روسیه با همین کار موفق شده فضای داخلی را کنترل کند و جمهوری اسلامی نیز به دنبال همین الگوست.»

تأمین هزینه‌های جاسوسی و سرکوب از قاچاق نفت

همان‌ باندها و جریاناتی که در ایران مسئول تقویت و تأمین تجهیزات و تکنولوژی‌های جاسوسی و سایبری هستند، اختیار فروش بخشی از نفت و گاز و همچنین تولیدات پتروشیمی را هم دارند.

اگرچه بعد از خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ با آغاز تحریم‌های گسترده اغلب شرکت‌های اصلی چینی و روسی به ویژه در حوزه نفت و گاز ایران را ترک کردند یا از سرمایه‌گذاری در ایران خودداری می‌کنند و حاضر به ارائه تسلیحات جنگی پیشرفته مثل هلی‌کوپتر و هواپیماهای رزمی یا حتا هواپیمای مسافربری به ایران نیستند اما مقامات جمهوری اسلامی همچنان این دو کشور را «شریک راهبردی» خود می‌دانند زیرا از شواهد پیداست، هرچند پرهزینه، اما حیاتی‌ترین نیازهای حکومت را با کمک به فروش نفت  و ارائه تجهیزات نظارتی و کنترلی برای مقابله با اعتراضات اجتماعی، تأمین می‌کنند.

احتمالاً یکی از دلایل اصلی که جمهوری اسلامی را وادار می‌کند تا نفت را زیر قیمت به چین بفروشد و یا با وجود فشارهای بین‌المللی به پشتیبانی نظامی از روسیه در جنگ علیه اوکراین با ارسال پهپادهای انتحاری و سایر تسلیحات ادامه دهد، مربوط به سابقه حمایت‌ این دو کشور از رژیم‌های دیکتاتور در بحرانی‌ترین شرایط داخلی است.

ولادیمیر پوتین اثبات کرده بهترین دوست دیکتاتورهایی است که در بین مردم خودشان با بحران مشروعیت روبرو هستند. حمایت از قاسم جومارت کملویچ توقایف دیکتاتور قزاقستان در جریان اعتراضات سراسری ۲۰۲۲ که پس از افزایش ناگهانی قیمت بنزین اتفاق افتاد و یا پشتیبانی از الکساندر لوکاشنکو رئیس‌جمهور دیکتاتور بلاروس در جریان اعتراضات ضدحکومتی در سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ به علی خامنه‌ای این دلگرمی را می‌دهد که می‌شود در شرایط اضطراری روی کمک‌های پوتین علیه مردم معترض حساب کرد. با اینهمه هستند کسانی مثل محمدجواد ظریف وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی یا حشمت‌الله فلاحت‌پیشه رئیس سابق کمیسیون امنیت ملّی مجلس که مدام به حکومت در مورد «خیانت» روسیه یا اینکه پوتین نظام را به بازی گرفته هشدار می‌دهند.

اینکه روابط جمهوری اسلامی با روسیه رو به افزایش است و یا چین با خرید نفت از ایران تحریم‌ها را نادیده می‌گیرد، دلیل بر کمک به بهبود وضعیت عمومی اقتصاد ایران نیست. نفع این روابط عمدتا به چند باند مافیایی پرقدرت در نیروهای مسلّح و بطور خاص به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دلال‌های خارجی می‌رسد که تحت پوشش شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی فروش نفت ایران را تسهیل می‌کنند. به عنوان مثال وزارت خزانه‌داری آمریکا در خرداد ۱۴۰۱ یک شبکه بزرگ قاچاق نفت و پتروشیمی وابسته به نیروهای قدس سپاه پاسداران را تحریم کرد که از طریق شرکت‌هایی مستقر در چین، روسیه، هنگ‌کنگ، امارات، لبنان و حتا کره جنوبی اقدام به پولشویی و نقدکردن درآمدهای نفتی ایران می‌کردند.

اینکه واقعاً چه میزان از درآمدهای نفتی ایران صرف تقویت بنیه نظامی و امنیتی از جمله خرید تجهیزات و سیستم‌های شنود، پارازیت، جمینگ یا عملیات سایبری جمهوری اسلامی می‌شود، مشخص نیست اما با چراغ سبز علی خامنه‌ای حالا اختیاراتی که نیروهای مسلّح برای فروش نفت و یا مذاکره با طرفین خارجی از کانال‌هایی غیر از وزارت نفت و وزارت خارجه داشتند با تصویب مجلس به صورت قانونی درآمده و به آنها کمک می‌کند تا با پشتیبانی «قانون»  کاری را که بیش از دو دهه پنهانی انجام می‌دادند بدون پاسخگویی و دردسر ادامه دهند.

سرویس‌های اطلاعاتی غربی از افزایش خطرات روابط امنیتی جمهوری اسلامی با روسیه و چین آگاهی کافی دارند اما اینکه اقدام ویژه‌ای برای مقابله با آن نمی‌شود و همچنین این موضوع که ظرفیت محدودی برای مقابله با آن دارند آشکار است. آنها حتا در مقابله با ارسال قطعات و تکنولوژی‌های نظامی که از سوی کارخانجات و شرکت‌های غربی برای رژیم ایران ارسال می‌شود نیز با مشکل روبرو هستند.

علی خامنه‌ای سال‌هاست که سیاست خارجی استراتژیک رژیم را با «نگاه به شرق» مشخص کرده است. سیاستی  که در عمل سلطه‌ی بیش از پیش جمهوری خلق چین و روسیه‌ی پوتین را بر نهادهای امنیتی و شریان‌های اقتصادی ایران به همراه داشته است.

الکسی ددوف سفیر روسیه در تهران  شهریور ۱۴۰۱ در یادداشتی نوشته بود «به کمک ایران حذف سلطه آمریکا امکان‌پذیر است». اما واقعیت این است که دو قدرت سلطه‌جوی شرق که تا عمق نهادهای امنیتی و سطوح بالای تصمیم‌گیری جمهوری اسلامی نفوذ کرده‌‌اند، ایران را به کارت بازی در منازعات بین‌المللی و رویارویی با غرب تبدیل کرده‌اند.


۱۴۰۲ آذر ۲۷, دوشنبه

جمهوری اسلامی خودِ خودِ فساد است

 


خبر فساد سه میلیارد و ۳۷۰ میلیون دلاری از سوی یک شرکت کشت و صنعت چای مهم‌ترین خبر هفته دوم آذرماه ۱۴۰۲ در ایران بود. به تاراج رفتن رقمی برابر با ۱۴۰ هزار میلیارد تومان از دارایی‌های مردمی که هر روز در نبردی نابرابر با فقر و گرانی دست و پنجه نرم می‌کنند، بار دیگر ناکارآمدی و تباهکاری ساختاری نظام را به نمایش گذاشت.

در حالی که «فساد اقتصادی» با سرشت جمهوری اسلامی پیوند خورده اما خبر فساد ۳/۳۷ میلیارد دلاری به عنوان بزرگترین فساد اقتصادی تاریخ ایران که از سوی «گروه کشت و صنعت دبش» صورت گرفته بسیاری را مبهوت کرده است.

در یک اقدام شبکه‌ای میان چند وزارتخانه و گمرک و بانک مرکزی، اکبر رحیمی مدیرعامل «گروه کشت و صنعت دبش» توانسته فساد اقتصادی هنگفتی را در کمتر از چهار سال و در فاصله سا‌ل‌های ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ رقم بزند.

ساز و کار فساد صورت گرفته به این شکل بوده که گروه کشت و صنعت دبش، برای چای درجه یک هندی ثبت سفارش کرده، اما در عمل چای درجه دو کنیایی (یعنی همانجایی که کشت فراسرزمینی انجام می‌دهد) وارد کرده است. اختلاف قیمت این دو نوع چای چیزی حدود ۱۲ دلار در هر کیلو بوده که در مقادیر بالا مبلغ سرسام‌آوری نصیب مدیران این گروه کرده است.

بر اساس توضیحات ارائه شده از سوی رئیس سازمان بازرسی کل کشور، بخش دیگری از این فساد به اسم واردات ماشین‌آلات بوده که یک میلیارد و ۴۷۲ میلیون دلار ارز دولتی دریافت اما ماشین‌آلاتی وارد کشور نشده است.

رقم اختلاس پرونده «دبش» چنان هنگفت است که برخی رسانه‌ها به سنجش آن با بودجه بخش‌های مختلف کشور و یا هزینه‌‌کرد مبالغ مشابه در دیگر کشورها پرداخته‌اند. این محاسبات نشان می‌دهد رقم فساد «دبش» بیش از ۳ درصد بودجه کل کشور، بیش از ۸۰ درصد کل بودجه وزارت آموزش و پرورش، ۹۰ درصد بودجه بهداشت، بیش از ۴۳ برابر بودجه محیط زیست کل کشور  و تقریبا برابر با بودجه عمرانی کشور است. ارزهای دولتی که اکبر رحیمی و همدستانش در حکومت به جیب زدند، برابر با رقم ارز مورد نیاز برای واردات دارو و شیرخشک است؛ رقمی که دولت به دلیل «نبود منابع» آن را اختصاص نداده و سبب درگذشت بیماران زیادی به دلیل عدم دسترسی به دارو و بروز بحران شیرخشک در کشور شد.

قابل توجه اینکه رقم فساد «دبش» بیش از نیمی از رقم پول‌های آزاد شده ایران در کره جنوبی است که جمهوری اسلامی دستیابی به آن را در ازای آزادی گروگان‌های آمریکایی یک موفقیت بسیار بزرگ برای خود قلمداد می‌کند!

از سوی دیگر فساد ۳/۳۷ میلیارد دلاری «دبش» برابر با هزینه ساختن «دو برج خلیفه دوبی»، «ساخت سه واحد پتروشیمی» و «ساخت یک نیروگاه هسته‌ای ۵۰۰ مگاواتی» است.

پرسش‌های بی‌پاسخ درباره «دبش»

بر اساس گزارش‌ها، اکبر رحیمی متهم ردیف اول این پرونده با وثیقه پنج هزار میلیارد تومانی، سنگین‌ترین وثیقه صادر شده از سوی قوه قضاییه جمهوری اسلامی، در زندان است.

این در حالیست که این پرونده همچنان دارای ابعاد پیچیده و پنهانی است که رئیس سازمان بازرسی کل کشور و رئیس دفتر بازرسی ویژه ریاست جمهوری که در روزهای گذشته درباره این پرونده توضیحاتی ارائه کردند، به آن نپرداختند. برای نمونه به نقش مقامات ارشد وزارت جهاد کشاورزی، گمرک و بانک مرکزی در این پرونده اشاره نشده است. هرچند گفته شده تعدادی در بخش‌های مرتبط بازداشت شده‌اند اما معلوم نیست این افراد چه کسانی هستند و چه سِمت‌هایی داشته‌اند؟

از سوی دیگر همچنان پرسشی مهم‌تر نیز مطرح است؛ اکبر رحیمی که حتی برخی رسانه‌ها از انتشار نام او خودداری کرده و از او به عنوان «الف. ر.» نام می‌برند، بر اساس کدام زد و بند و رابطه و رانت توانسته تا داشتن برنامه اختصاصی و رپرتاژآگهی در صداوسیمای جمهوری اسلامی یا روزنامه «دنیای اقتصاد» یا خبرگزاری «تسنیم» وابسته به سپاه پاسداران انقلابی پیش برود و همزمان بزرگترین فساد اقتصادی «افشا شده» در جمهوری اسلامی را در مدت زمان کوتاهی مرتکب شود؟!

«دبش» مُشتی نمونه خروار

در حالی که رسانه‌ها از فساد «گروه کشت و صنعت دبش» به عنوان بزرگترین فساد تاریخ ایران نام می‌برند اما به بیان دقیق‌تر این فساد «بزرگترین فساد افشا و اعلام شده» در تاریخ ایران است.

واقعیت اینست که ساختار فاسد و تبهکار جمهوری اسلامی مافیاهای تو در تو و بزرگی را به صورت شبکه‌ای در خود زاییده و پرورانده که به نظر می‌رسد فسادهایی بسیار بزرگتر و کلان‌‌تر از فساد «دبش» هم در این ساختار صورت گرفته که یا تا کنون پنهان مانده و یا افشا و علنی نشده است.

با اینهمه رقم‌های افشا شده از  فساد در جمهوری اسلامی همواره روند صعودی داشته است. برای نمونه رقم فساد در پرونده «دبش» یک و نیم برابر رقم فساد صورت گرفته از سوی بابک زنجانی است که در دوره‌ای که افشا شد بسیاری را مبهوت کرده بود و چنین فسادی را غیرقابل باور می‌دانستند.

در این میان، فسادهای ریز و درشت دیگری به صورت گسترده هر روز و هر هفته در ایران سازماندهی و انجام می‌شود. در همین روزهایی که خبر فساد «دبش» به تیتر نخست رسانه‌ها تبدیل شد بود، خبر دیگری درباره اختلاس عجیب و البته هنگفت یک رئیس بانک در شهر قم منتشر شد که با جعل سند توانسته مبلغ ۲۴۴ وام ازدواج را به جیب بزند.

دادستان قم «اختلاس توأم با جعل به‌ مبلغ ۱۷۰ میلیارد ریال» و «اخذ رشوه به‌ مبلغ ۲۰ میلیارد ریال» را از اتهامات مندرج در کیفرخواست این مدیر بانکی و فراهم آوردن تحقق جرم «ارتشاء»، «تحصیل مال از طریق نامشروع» و «معاونت در اختلاس توأم با جعل» را از اتهامات همدستان این متهم عنوان کرد.

در فساد دیگری که در شهرداری تهران رخ داده، مبلغ ۱۷هزار میلیارد تومان از درآمد شهرداری تهران گُم شده و به جیب فرد یا افرادی متصل به این سازمان رفته است!

نبرد «خودی»ها با اسم رمز «فساد»

فساد ساختاری در جمهوری اسلامی اگرچه مدت‌ها از سوی مقامات حکومتی پنهان و انکار می‌شد، اکنون به حدی عیان شده که دیگر صدای «خودی»ها را هم درآورده است.

عباس عبدی از گروگانگیران سفارت آمریکا و بازجویان اوایل انقلاب و فعال اصلاح‌طلب  در یادداشتی در روزنامه اعتماد با اشاره به فساد «دبش» نوشته دست زدن به فسادی در این سطح قطعا با اطلاع مقام‌های عالی‌رتبه دولت جمهوری اسلامی بوده است.

روزنامه «جمهوری اسلامی» هم در مطلبی با کنایه به سیدابراهیم رئیسی که قرار بود دولتش با فساد مبارزه کند نوشته «هر روز اخبار متعددی از فسادهای گوناگون اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و فرهنگی از دستگاه‌های مختلف به گوش می‌رسد. وجود فساد، عمدتاً از بحران اقتصادی ناشی می‌شود. دولت‌ها برای مقابله با فساد قبل از هرچیز باید بیماری اقتصادی را معالجه کنند.»

در ادامه این مطلب آمده که « مسئولان بجای پرداختن به ریشه فساد و سوزاندن آن و سالم‌‌‌سازی جامعه، تلاش می‌کنند آن را به این و آن نسبت بدهند و دامن خود را پاک جلوه دهند.»

آنچه روزنامه «جمهوری اسلامی» به آن اشاره کرده، رویکرد جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا بر سر پرونده «دبش» است که هر یک «توپ» فاسد بودن را به زمین دیگری انداخته و این پرونده را به ابزاری برای زدن یکدیگر تبدیل کرده‌اند.

در این میان ابراهیم رئیسی که به نظر می‌رسد متوجه شکل‌گیری آرایش تهاجمی جناحین علیه یکدیگر با افشای پرونده فساد «دبش» شده،  در سخنانی گفته «از مهم‌ترین اصول مبارزه جدی با فساد، پرهیز از رویکردهای سیاسی در فسادستیزی است.»

در عمل اما فسادها و اختلاس‌های ریز و درشت در جمهوری اسلامی، در سایه‌ی حمایت دولت‌های مختلف اصولگرا و اصلاح‌طلب رخ داده و هر یک از جریانات بر گوشه‌ای از «سفره انقلاب» نشسته و بیش از چهار دهه در حال «تناول» منابع و ثروت کشورند.

هرچند در میان متهمان پرونده‌های فساد اقتصادی، وزنه تباهکاری اصلاح‌طلبان بیشتر است و چهره‌هایی چون غلامحسین کرباسچی، حسین فریدون، شبنم نعمت‌زاده و مهدی جهانگیری حضور دارند اما مافیاهای وابسته به اصولگرایان و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز ید طولایی در ایجاد و گسترش شبکه‌های مافیایی فساد اقتصادی دارند.

برای مثال، علیرضا زاکانی که در زمان نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دهه ۹۰ خورشیدی مدعی عدالتخواهی و مبارزه با فساد بود، اکنون به عنوان شهردار تهران با فسادهای پی ‌در پی و توزیع رانت میان نزدیکانش خبرساز شده است.

در مجموع، فساد در تار و پود ساختار جمهوری اسلامی تنیده شده و «مبارزه با فساد» و «اصلاح ساختار» تنها نمایش و ادعایی است که از پشت تریبون‌ها در رقابت‌های انتخاباتی و یا برای «زدن» جناح رقیب مطرح می‌شود. به ویژه آنکه جناحین حکومت برای تبلیغاتی به سود خود جهت انتخابات نمایشی مجلس شورای اسلامی که قرار است در نیمه اسفند برگزار شود، خیز برداشته‌اند. وگرنه تا جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام فاسد و فسادپرور در ایران حاکم است، فساد و تباهی از کشور رخت بر نخواهد بست.


۱۴۰۲ آذر ۴, شنبه

عوضش امنیت داریم

 


قتل تکاندهنده داریوش مهرجویی فیلمساز سرشناس ایرانی و همسر نویسنده‌اش، وحیده محمدی‌فر، طی روزهای گذشته بار دیگر جامعه ایران را در بهت و حیرت فرو برد. علت قتل همچنان برای افکار عمومی مبهم و نامشخص است اما قاتل یا قاتلان با هر انگیزه‌ای مرتکب چنین جنایتی شده باشد/ باشند، همچنان حلقه مفقوده‌ی ماجرا «امنیت» است؛ در کشوری که حاکمان آن خود مهم‌ترین عامل «ناامنی» به شمار می‌روند و شهروندان به اشکال مختلف قربانی عدم «امنیت» از جمله توسط  دستگاه‌ها و مأموران امنیتی و انتظامی هستند!

قاتلان در میان ما!

فیلمسازی معروف و همسرش از مدت‌ها پیش مورد تهدید افراد ناشناس قرار می‌گیرند. آنها این موضوع را در اینستاگرام و با وکیل‌شان مطرح و به دنبال نقل مکان از ویلای شخصی در شهرکی نزدیک کرج به تهران هستند اما در فاصله ساعت ۸ تا ۱۰ شامگاه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، به فیجع‌ترین شکل ممکن با چاقو سلاخی می‌شوند و جان می‌بازند. دختر ۱۸ ساله این زوج هنرمند، کمی بعد از ساعت ۱۰ شب هنگام بازگشت به خانه با پیکر کاردآجین و غرق در خون پدر و مادر، یکی در سالن و دیگری دراتاق خواب، روبرو می‌شود و موضوع را به پلیس اطلاع می‌دهد. آنچه آن شب بر داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر و دخترشان مونا گذشته شبیه فیلمنامه‌ای تلخ و دهشتناک است که نه بر پرده سینما بلکه در واقعیت و خانه‌ی کارگردان رخ داده است.

طی روزهای گذشته فرضیه‌های مختلفی درباره قاتل یا قاتلان، و انگیزه قتل مطرح شده است. از خصومت شخصی تا تسویه‌ حساب سازمانیافته یک جریان درون حکومتی با فیلمسازی که همین چندی پیش در مستندی ساخته «بی‌بی‌سی فارسی» گفته بود «‌این کلاهی که چهل سال سرمون گذاشتن رو دیگه نمی‌خوام!» وی در همین مستند به همسرش گفته  «نترس، بیا روسریتو بردار. دیگه روسری تموم شد».

شباهت قتل مهرجویی و همسرش، از تهدیدهای پیش از قتل تا شیوه سلاخی آنها، به قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ خورشیدی از جمله قتل داریوش و پروانه فروهر، و حمید پورحاجی زاده شاعر و دبیر ادبیات و فرزند ۹ ساله‌اش کارون طی روزهای گذشته بارها از سوی کاربران در شبکه‌های اجتماعی مطرح شده است. موضوعی که حتی برخی رسانه‌های حکومتی از جمله «جمهوری اسلامی» نیز به آن پرداخته‌اند.

آخرین خبر در زمان تنظیم این گزارش از پرونده قتل مهرجویی و همسرش، اظهارات سردار سعید منتظرالمهدی سخنگوی «فراجا» است که بامداد پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۲ گفته عامل اصلی قتل مهرجویی و همسرش دقایقی پیش اعتراف کرد. سردار منتظرالمهدی گفته که «دقایقی پیش قاتل اصلی که جزو دستگیرشدگان قبلی پلیس بود پس از انجام اقدامات فنی و تقاطع‌گیری شناسایی و لب به اعتراف گشود.»

سخنگوی «فراجا» بدون ارائه جزییات گفته «بازجویی‌ها کماکان برای شناسایی همدستان و زوایای پنهان این قتل در حال انجام است.» وی وعده داده به زودی اطلاعات تکمیلی ارائه خواهد شد.

آنسوی پرونده یک قتل

جدا از اینکه انگیزه قتل داریوش مهرجویی و همسرش چه بوده و قاتل یا قاتل کیستند، این جنایت حجم ناامنی در کشوری را به تصویر کشیده که یک هنرمند سرشناس با وجود تهدیدهای مکرر پیش از قتل، هیچ حاشیه امن و حمایت‌گر ندارد تا از خطر قطعی و تهدیدات آشکار جان سالم به در ببرد.

ساختار معیوب جمهوری اسلامی حتی ساز و کاری ندارد تا بتواند از جان سرمایه‌های کشور از جمله سرمایه‌‎های فرهنگی چون مهرجویی که به راحتی در تاریخ سینمای این مرز و بوم تکرار نخواهند شد محافظت کند؛ و البته چه بسا عدم اطمینان به همین ساختار و ارتباط‌اش با تهدیدها بوده که این زوج را درباره پیگیری جدیِ قانونی تهدیدها مردد یا منصرف کرده است.

ویدئویی که از سوی پلیس از صحنه قتل منتشر شده نیز نشانه دیگری از فشل بودن ساختاری دارد که مسئول ایجاد امنیت در کشور است. در ویدئوی منتشرشده خبرنگار پلیس از حیاط ویلای محل قتل، وارد ویلا شده و نیروهای آگاهی در حال بررسی صحنه جرم هستند. در کمال ناباوری، عوامل خبرگزاری، فرمانده نیروی انتظامی و اعضای تیم پلیس آگاهی بدون رعایت پروتکل‌های حضور در صحنه‌ی جنایت، با لباس معمولی بدون پوشش مخصوص با کفش در صحنه در حال رفت‌ و آمد  و دستمالی کردن همه چیز هستند! حتی خبرنگار با کفش به محل خون‌آلودی که پیکر داریوش مهرجویی در آن قرار داشته وارد می‌شود!

چنین صحنه بلبشویی در حالیست که حسین فاضلی هریکندی رئیس کل دادگستری استان البرز از تشکیل کارگروه مشترک و ویژه‌ برای پیگیری پرونده این قتل خبر داده است. چنین حضوری در صحنه قتل پرونده‌ای که حساسیت افکار عمومی نسبت به آن، سبب تشکیل «کارگروه مشترک» شده گویای وضعیت فاجعه‌باری است که در دیگر پرونده‌های جنایی این کشور نیز قطعا در جریان است، و «عدالت» و«کشف حقیقت» را با تردیدهای زیاد روبرو می‌کند!

قتل داریوش مهرجویی و همسرش با پیشینه‌ی تهدیدهایی علیه آنها حتی اگر با انگیزه شخصی و خصومت فردی صورت گرفته باشد به شکل خشنی نبود امنیت در ایران را به نمایش گذاشته است. به همین دلیل است که طی روزهای گذشته بارها و بارها این عبارات مهرجویی و همسرش در مستند بی‌بی‌سی فارسی: «زنده باد آزادی، قاتلین در میان ما هستند؛ باید مواظب باشین» و همچنین جمله «خواب می‌بینم در سردابه‌های قرون وسطا سلاخی می‌شوم» از فیلم «هامون» بارها و بارها توسط کاربران ایرانی در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده است.


آمارهایی از «امنیتی که نداریم»!

سال‌ها پیش همزمان با حمله داعش به سوریه، پروپاگاندای حکومتی با سوار شدن بر عبارت «عوضش امنیت داریم» چهار دهه ناکارآمدی مزمن در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را فرافکنی کرده و این موضوع را که داعش به مرزهای ایران وارد نشد و تجاوز و خونریزی نکرد، «منت» بر سر مردم گذاشت که اگر در فقر و فلاکت هستید، «عوضش امنیت دارید!»

هرچند بر اساس ادعاهای جمهوری اسلامی پای داعش هم به ایران باز شد و در چند عملیات تروریستی از جمله دو عملیات در شاهچراغ شیراز جان شهروندان ایرانی را گرفت، اما حتی در ابعاد دیگر هم مردم در ایران «امنیت» ندارند و علت آن چیزی نیست جز خود «جمهوری اسلامی»!

یکی از نشانه‌های امنیت نداشته‌ی مردم در ایران، کشتار و سرکوب وحشیانه شهروندان توسط خود حکومت است. آمارها نشان از جان باختن دست‌کم ۵۷۰ شهروند از جمله ۷۱ کودک در اعتراضات جنبش ملی و در فاصله شهریور تا دی‌ماه ۱۴۰۱، جان باختن ۱۵۰۰ تن در اعتراضات آبان ۹۸، زخمی شدن هزاران شهروند در این اعتراضات به دلیل برخورد گلوله و باتوم بر تن و چشم و سر، از نشانه‌های تهدیدی به نام ماشین سرکوب جمهوری اسلامی علیه شهروندان و عدم امنیت تمام‌عیار است.

مرگ و میر گسترده شهروندان در پاندمی کرونا همراه با ممنوعیت واردات واکسن به کشور طی چند ماه، از دیگر ابعاد نبود امنیتِ ناشی از سیاست‌گذاری‌های حکومت است.

یکی دیگر از نشانه‌های امنیتی که مردم در ایران ندارند، شمار جانباختگان و مجروحان تصادفات رانندگی است که ناامنی جاده‌ها و اتومبیل‌ها از دلایل اصلی آن است. بر اساس آمارهای پلیس راهور در سال ۱۴۰۱ تعداد ۱۹هزار و ۴۵۰ شهروند در تصادفات رانندگی جان ‌باخته و ۳۷۸ هزار شهروند مجروح شدند.  در نوروز امسال نیز طی سه هفته هزار‌و ۱۶۸ نفر در تصادفات در شهر‌ها و جاده‌ها جان خود را از دست دادند که ۲۸ درصد از این افراد زیر ۱۸ سال بودند.

همچنین در سال گذشته ۱۹۰۰ کارگر در ایران جان خود را در حوادث کاری از دست دادند. این رقم  به معنای مرگ ۱۵۸ کارگر در هر ماه و به بیان دیگر مرگ ۵/۲ کارگر در هر روز بر اثر حوادث در محل کار است! عامل اصلی مرگ کارگران و بروز حادثه در محل کار، رعایت نشدن استانداردهای ایمنی و عدم نظارت بر فعالیت کارگاه‌ها و کارخانه‌ها است. وزارت کار بی‌تفاوت به آنچه در محیط کار رخ می‌دهد، نظارت و کنترل استانداردهای ایمنی در محیط کار را رها کرده و همین موضوع به تهدید جانی دائم علیه کارگران تبدیل شده است.

در بُعد اقتصادی نیز فقر و فلاکت گسترده از سوی جمهوری اسلامی «امنیت جانی» شهروندان را به سخره گرفته و «انتخاب»ی جز پایان دادن خودخواسته به زندگی برای بسیاری از مردم باقی نگذاشته است. بر اساس جدیدترین آمارهای مربوط به خودکشی در ایران که هفته گذشته و همزمان با «روز جهانی سلامت روان» ارائه شد، خودکشی کامل (منجر به مرگ) در ایران طی ۱۵ سال گذشته با افزایش ۱۰۸ درصدی روبرو شده است. همچنین تعداد موارد خودکشی کامل در سال ۱۴۰۰ در مقایسه با سال ۱۳۹۹، ۱۲/۷ درصد رشد داشته است.

آمار دیگری که در امرداد امسال منتشر شد نیز نشان می‌دهد طی یک دهه گذشته شمار خودکشی در ایران با افزایش ۴۰ درصدی روبرو شده و بطور متوسط از هر ۱۰۰هزار ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی می‌کنند. مهمترین انگیزه خودکشی در سال‌های گذشته فقر و مشکلات معیشتی بوده است.

از سوی دیگر به گفته کارشناسان، فقر و بیکاری و افزایش حاشیه‌نشینی نقشی موثر در افزایش بزهکاری‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی دارد که از ریشه‌های بروز ناامنی در سطح جامعه   . همچنین بر اساس گزارش‌های مختلف طی سال‌های گذشته آمار نزاع و قتل و دزدی در کشور نیز رو به افزایش بوده است. افزایش این آمارها چه با ریشه‌های اجتماعی- فرهنگی، و چه با ریشه‌های اقتصادی و فقر، در نهایت به سوء مدیریت حکومت در ایجاد توسعه و رفاه و امنیت باز می‌گردد.

این آمار و ارقام فقط مشتی نمونه خروار هستند که نشان می‌دهند شهروندان در ایرانِ زیر سایه جمهوری اسلامی نه تنها رفاه و آسایش و آزادی و آبادی ندارند، بلکه امنیت هم ندارند!


۱۴۰۲ آبان ۳۰, سه‌شنبه

لزوم پیوستن اصناف به اعتراضات مردمی

 


در هفته‌ای که گذشت موجی جدید از تجمعات صنفی در ایران شکل گرفت. از بازنشستگان و کارگران تا پرستاران و کارکنان رسمی صنعت نفت در شهرهای مختلف ده‌ها تجمع اعتراضی برای  حقوق و خواست‌های خود برگزار کردند. در حالی که تشدید آثار تورمی و ناتوانی دولت در افزایش دستمزدها و مدیریت بازارها بطور مستقیم معیشت حقوق‌بگیران را هدف قرارداده، در آنسو جمهوری اسلامی از هر ابزاری برای سرکوب فعالان صنفی و جلوگیری از گسترده شدن اعتراضات بهره می‌گیرد.

برگزاری ده‌ها تجمع صنفی در استان‌های مختلف ایران در نیمه آبان‌ ۱۴۰۲ از جمله خبرهای مهم بود که به دلیل حساست حکومت روی این اعتراضات در رسانه‌های داخلی بازتاب چندانی نیافت. بازنشستگان به عنوان یکی از گروه‌های اجتماعی که از قربانیان اصلی حقوق‌های حداقلی و بحران معیشتی در کشور هستند، در شهرهای مختلف تجمع برگزار کردند. بازنشستگان تحت پوشش سازمان تأمین اجتماعی، صندوق بازنشستگی کشوری، مخابرات، صنعت نفت اهواز، و بازنشستگان آموزش و پرورش در تجمعات جداگانه اما سراسری به درآمد ناچیز و عدم اجرای قوانینی چون همسان‌سازی دستمزدها و دیگر مشکلات صنفی مانند بیمه‌های کم‌خاصیت درمانی اعتراض کردند.

اصناف دیگر از پرستاران تا کارگران شهرداری نیز تجمعاتی را در نقاط مختلف کشور برگزار کردند. یکی از اصنافی که اعتراض آنها چند روز ادامه داشته و از اهمیت ویژه‌ برخوردار است، کارکنان رسمی صنعت نفت هستند.

ده‌ها تن از کارکنان رسمی شرکت بهره‌برداری نفت و گاز آغاجاری در استان خوزستان برای روزهای متوالی تجمعات اعتراضی برگزار کردند. در روزهای گذشته همچنین شماری از کارکنان رسمی وزارت نفت شاغل در شرکت مناطق نفت خیز جنوب در اهواز، با برگزاری تجمع اعتراضی خواستار رسیدگی به حقوق خود شدند. جمعی از کارکنان رسمی وزارت نفت شاغل در منطقه عملیاتی جزیره سیری و جزیره خارک نیز در اعتراض به عدم رسیدگی به خواست‌هایشان دست به تجمع زدند. خواست‌های این کارکنان مشابه کارکنان رسمی صنعت نفت در اهواز، «حذف کامل سقف‌ حقوق، حذف محدودیت حق‌ سنوات بازنشستگی و عودت کسورات مازاد مالیات» است.

از اوایل آبان‌ نیز تجمعاتی از سوی کارکنان قراردادی صنعت نفت از جمله در منطقه نفتی جفیر و  منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس و در اعتراض به حقوق‌های معوقه و دستمزدهای ناچیز و عدم برخورداری از مزایای شغلی برگزار شده است.

صنعت نفت به عنوان شاهرگ اصلی درآمد جمهوری اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و اعتصابات سراسری از سوی کارکنان این صنعت به معنی فلج کردن یکی از بازوهای اقتصادی حکومت است. در سال‌های گذشته و در چند دوره کارگران پیمانی و کارکنان رسمی صنعت نفت تجمعاتی برگزار کردند و اعتراضات  روزهای گذشته نیز نشان از التهاب در میان نیروی انسانی این وزارتخانه دارد.

اگرچه هنوز نشانه‌ای از سازماندهی یکپارچه برای برگزاری اعتراضات سراسری از سوی کارکنان این وزارتخانه به چشم نمی‌خورد اما پتانسیل اعتراضی در میان کارکنان پیمانی و رسمی صنعت نفت به وضوح دیده می‌شود.

کارگران شهرداری نیز پی‌ در پی به حقوق معوقه و دستمزدهای ناچیز اعتراض می‌‌کنند. خواسته‌های همه اصناف اما از سوی جمهوری اسلامی بی‌پاسخ می‌ماند.

افزایش ظرفیت اعتراضات صنفی در نیمه دوم سال

خواسته‌هایی که سبب بروز تجمعات صنفی می‌شود غالبا متمرکز بر شرایط معیشتی و تأمین نیازهای مالی معترضان است، و با وجود حساسیت بالای جمهوری اسلامی درباره گسترده شدن اعتراضات صنفی، اما ابزارها و اراده کافی از سوی مقامات برای پاسخگویی به خواست‌های اصناف وجود ندارد.

برای نمونه افزایش دستمزدها بر اساس قوانینی چون همسان‌سازی که سال‌ها پیش تدوین و حتی ابلاغ شد، یا پرداخت دستمزدهای معوقه، همگی نیازمند داشتن منابع مالی کافی در دست دولت است. در سال‌های گذشته نه تنها درآمدهای دولت به شدت کاهش یافته بلکه ساختار فاسد و مافیایی نیز بخش زیادی از منابع موجود را در چرخه‌ای تباهکارانه می‌بلعد و در نتیجه پرداخت دستمزدها و اجرای قوانینی که سبب افزایش حقوق و مزایای شغلی می‌شود همچنان معلق می‌ماند.

در آنسو نیز دولت‌های جمهوری اسلامی توان مدیریت اقتصاد کشور را ندارند و حتی از حمایت از اقشار حقوق‌بگیر نیز عاجز می‌مانند. دولت ابراهیم رئیسی در حالی با وعده کاهش تورم و افزایش رفاه بر سر کار آمد که طی دو سال گذشته تورم مسیر فزاینده پیشین خود را ادامه داده و گرانی بیداد می‌کند. تیم اقتصادی دولت سیزدهم مسیر باطل دولت‌های پیشین را ادامه داده، با این تفاوت که انباشته شدن مشکلات اقتصادی، شرایط را بحرانی‌تر از پیش کرده است. دولت حتی طرح‌هایی چون توزیع کوپن برای جبران تورم مواد غذایی را هم نتوانسته اجرا کند. افزایش سالانه رقم دستمزدها هم چون همواره از سرعت افزایش تورم کمتر بوده، ارزش واقعی دستمزد را کاهش داده و در نتیجه خانوارهای حقوق‌بگیر هر ماه بیش از پیش به زیر خط فقر رانده می‌شوند. آخرین گزارش‌ها نشان می‌دهد دستمزد حداقل‌بگیران، مانند کارگران و بازنشستگان تأمین اجتماعی، تنها هزینه‌های ضروری یک هفته زندگی را پوشش می‌دهد و این خانوارها برای سه هفته در ماه بدون عایدی و درآمد هستند. وضعیت درآمدی کارمندان دولت هرچند کمی بهتر از حداقل‌بگیران است اما بخش گسترده‌ای از آنها نیز درآمدهایی زیر خط فقر داشته و نمی‌توانند هزینه‌های ضروری زندگی در طول یک ماه را تأمین کنند.

در چنین شرایطی، چشم‌انداز اقتصادی ماه‌های آینده نیز امیدوارکننده نیست؛ دولت امید داشت که بتواند با آزاد شدن پول‌های بلوکه شده در پی توافق جمهوری اسلامی با ایالات متحده برای مدتی منابعی برای پرداخت‌ هزینه‌های جاری را تأمین کند اما تا کنون ناکام مانده است. دولت سیزدهم در حالی با کسری شدید بودجه روبروست که اقدامات صورت گرفته برای جبران آن نیز  تورم‌زا هستند و به مرور آثار خود را بر سرعت تورم نشان خواهند داد. همچنین در نیمه دوم سال آثار کسری بودجه بیش از نیمه اول ظاهر شده و نه تنها گرانی و فلاکت بیشتر می‌شود بلکه پرداخت دستمزدها نیز با تأخیر طولانی‌تر روبرو خواهد شد. در نتیجه ظرفیت و انگیزه برای برگزاری اعتراضات و تجمعات در میان اصناف مختلف افزایش می‌یابد.

سرکوب بجای انجام تعهدات!

جمهوری اسلامی بجای پاسخگویی به نیاز اصناف و به بیان دیگر انجام تعهدات خود به عنوان حکومت در ایجاد رفاه و آسایش عمومی و ثبات اقتصادی، «سرکوب» را برای پاسخ به اعتراضات اصناف انتخاب کرده است. انتخاب چنین تاکتیکی برآمده از هراس حکومت از پیوستن معترضان به یکدیگر است. این در حالیست که عملکرد حکومت در گسترش نارضایتی‌ها و کاهش شدید پایگاه اجتماعی جریانات درون حکومتی در میان مردم، بطور مشخص احتمال پیوستن اصناف معترض به یکدیگر و همچنین پیوستن این پتانسیل مهم و اثرگذار به اعتراضات مردم در کف خیابان را افزایش داده است.

پیوند میان معترضان را می‌توان در سخنرانی یکی از بازنشستگان در تجمع آموزگاران بازنشسته در اهواز دید. سیامک چهرازی که ساعاتی پس از این تجمع بازداشت شد، سخنان خود را با این جملات آغاز کرد: «به نام خداوند رنگین‌کمان، به نام خداوند کیان، به نام خداوند خدانور لجه‌ای، به نام خداوند سیاوش محمودی، به نام خداوند آرمیتا گراوند، به نام خداوند مهسا امینی، و به نام خداوند تک تک جوانان…»

همچنین مضمون «اتحاد» در شعارهایی که در تجمعات صنفی سر داده می‌شود پررنگ‌تر شده از جمله شعارهایی چون «کارگر، معلم، اتحاد، اتحاد». اصناف مختلف دریافته‌اند که جمهوری اسلامی به تجمعات کوچک و بزرگ و حتی سراسری آنها عادت کرده و چه بسا این تجمعات را سوپاپ تخلیه پتانسیل اعتراضی شرکت‌کنندگان ارزیابی می‌کند و از سوی دیگر، هرچند وقت یکبار با یورش به تجمعات و بازداشت شماری از شرکت‌کنندگان، زهرچشم نشان داده و یادآور می‌شود که خوی سرکوبگر این حکومت، پیر و جوان و معترض سیاسی و صنفی نمی‌شناسد و هر کانون اعتراضی را در هم خواهد کوبید.

همین تاکتیک حکومت است که اصناف را به سمت حمایت از یکدیگر و توجه به لزوم اتحاد و همبستگی هدایت کرده است. به همین دلیل است که در سال‌های گذشته اصنافی که خواسته‌ها یا منافع صنفی مشترکی ندارند، در حمایت از اعتراضات یکدیگر بیانیه‌های حمایتی صادر کرده و به حکومت این پیام را می‌دهند که اصناف به همسویی با یکدیگر نزدیک شده‌اند.

چنین درکی از سوی اصناف این امیدواری را ایجاد می‌کند که به مرور ظرفیت‌های اعتراضی جامعه، از هر قشر و صنفی، در استان‌ها و شهرهای مختلف به سوی همبستگی حرکت کند تا برآیند آنها بتواند ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را که به عنوان سپر دفاعیِ ساختار پوسیده و در حال فروپاشی حکومت عمل می‌کند عقب رانده و ضربه آخر را بر جمهوری اسلامی وارد آورد.

تلاش اتاق‌های فکر حکومت برای جدایی اصناف و معترضان

در آنسو اما اتاق‌های فکر حکومت در تلاش هستند تا چنین اتحادی را در هم شکسته و با ترفندهای مختلف، از نفوذ در حلقه‌های تصمیم‌گیرنده فعالیت‌های صنفی تا تهدید و بازداشت و… هرگونه اعتراض هماهنگ و سازمانیافته میان اصناف، یا میان اصناف و شهروندان معترض  را که نیروی اعتراضات سراسری خیابانی به شمار می‌روند،  خنثی کنند.

جمهوری اسلامی و به ویژه بازوی اصلاح‌طلب آن که نزدیک به سه دهه تلاش می‌کرد در فعالیت‌های صنفی نفوذ کند و بر آنها مسلط شود، تشکل‌های صنفی را ابزاری برای مدیریت اعتراضات و تخلیه ظرفیت‌های اعتراضی ارزیابی می‌کند بدون آنکه به این فکر کند که بالاخره باید به خواست‌های این معترضان صنفی پاسخ مناسب داد!

در این میان، حضور نیروهایی با اندیشه چپ که همچنان دیدگاه‌های پنجاه‌ و هفتیِ آمیخته به پهلوی‌هراسی و ضدیت با ملی‌گرایی را دنبال می‌کنند در میان فعالان صنفی درون کشور به مدد نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی آمده و بطور موازی یک هدف مشترک را پیش می‌برند: جلوگیری از پیوستن اصناف به اعتراضات کف خیابان، درست همانطور که در چند دوره اعتراضات سراسری سال‌های گذشته از ۹۶ تا ۱۴۰۱ پیش رفت.

برخی فعالان صنفی درون کشور پی‌برده‌اند که جامعه‌ی معترض که حاضر به پرداخت هزینه در کف خیابان است، آرمان‌های ملی و ایرانخواهانه دارد. شعارهایی چون «رضاشاه روحت شاد» که بارها از سوی معترضان در خیابان و طی سال‌های گذشته سر داده شده، برافراشتن پرچم شیروخورشید و درفش کاویانی، سرودها و شعارهای ملی که بر یکپارچگی ملی تأکید دارند، همگی در تضاد با اندیشه‌های اسلامگرا و چپگرای پنجاه ‌و هفتی‌ است که خود را پدرخوانده فعالیت‌های صنفی در ایران می‌داند. به همین دلیل نیز با وجود فرصت‌های طلایی در اعتراضات سال‌های گذشته، پیوند میان اصناف و  معترضان کف خیابان، به سود جمهوری اسلامی و به زیان مردم، صورت نگرفت.

اینهمه در حالیست که جمهوری اسلامی نه تنها توان پاسخگویی به خواسته‌های صنفی را ندارد بلکه شرایط اقتصادی نیز روز به روز نامساعدتر خواهد شد. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد پیوستن همه ظرفیت‌های اعتراضی جامعه برای برانداختن و دفع جمهوری اسلامی، روند و رویدادی ناگزیز باشد که بطور طبیعی در مسیر تحولات کشور رخ خواهد داد.


۱۴۰۲ آبان ۳, چهارشنبه

جمهوریِ سرکوب علیه جنبش ملّی

 


در هفته‌ای که گذشت همزمان با بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها محدود ساختن فضای آموزشی با هدف مهار جنبش دانشجویی و دانش‌آموزی و همچنین فعالان صنفی آموزگاران در دستور کار جمهوری اسلامی قرار داشت. نهادهای امنیتی با توسل به «مبارزه با بی‌حجابی» فضای اجتماع را بیش از پیش زیر سلطه قرار داده و قوه قضاییه نیز با صدور احکامی علیه فعالان صنفی، سیاسی، مدنی و دادخواهان بخشی دیگر از پروژه سرکوب را پیش می‌برد.

جمهوری اسلامی یعنی سرکوب

نام جمهوری اسلامی ۴۴ سال است با واژه «سرکوب» پیوند خورده و به مترادف آن تبدیل شده اما در هر مقطع زمانی سناریوهای جدیدی برای سرکوب شهروندان در اتاق‌های فکر حکومت طراحی می‌شود. این حجم از «خلاقیت» و «ابتکار» در طراحی برنامه‌هایی برای سرکوبِ توأم با تحقیر شهروندان از سوی جمهوری اسلامی یکی از نمونه‌های منحصر به فرد در جهان است.

ابعاد سرکوب شهروندان طی یک سال گذشته به ویژه با فرا رسیدن نخستین سالگرد اعتراضات جنبش ملّی و سالمرگ صدها تن از جانباختگان،  به حدی گسترش یافته که این روزها هر شهروند، از هر صنف و طبقه‌‌ای، و ساکن در هر جای کشور، در خارج از خانه در معرض یکی از انواع سرکوب‌های حکومتی قرار می‌گیرد.

در روزهای گذشته دانشگاه‌ها به هدف اصلی پروژه‌های امنیتی برای سرکوب و تحقیر قشر آینده‌ساز کشور تبدیل شده‌اند. جمهوری اسلامی در محدود ساختن دانشگاه‌ها آنقدر افراط کرده که نظام آموزش عالی با تهدیدی جدی در ارتباط با تهی شدن از مفهوم واقعی خود و تُنُک شدن ساختار علم و دانش در کشور روبروست.

حضور چشمگیر و بی‌نظیر دانشجویان در اعتراضات جنبش ملّی سال گذشته و عبور جنبش دانشجویی از جناحین حکومت و ایستادن بر سر «ایران» و «حقوق ملت» ضربه مهلکی بر چهار دهه طراحی‌های امنیتی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در تسلط بر جنبش دانشجویی کشور وارد آورد. سرکوب دانشجویان از همان پاییز گذشته آغاز شد و جمهوری اسلامی با زهرچشم گرفتن از دانشجویان تلاش کرد میان آنها و بدنه معترضان در خیابان شکاف بیاندازد. هوشمندی دانشجویان با خواندن سرودهای ملی، تحصن، اعتراض و تظاهرات در سطح دانشگاه، به شکست تلاش اصلاح‌طلبان در مدیریت جنبش دانشجویی انجامید. همین موضوع سبب شد که سرکوب دانشگاه ابعاد تازه‌تر و گسترده‌تری پیدا کند. هزاران دانشجو در سراسر کشور از سوی کمیته‌های انضباطی و مدیریت دانشگاه‌ها با احکام بی‌سابقه اخراج، تعلیق و تبعید به دیگر واحدهای دانشگاهی روبرو شدند. در خارج از دانشگاه‌ نیز نهادهای امنیتی و قوه قضاییه با احضار، بازداشت و صدور حکم زندان، تلاش کردند بخش دیگری از جنبش دانشجویی را فلج کنند.

خالی کردن دانشگاه‌ها از دانش

در آنسو، سرکوب استادان دانشگاه که از نخستین ماه‌های پس از پیروزی انقلاب ۵۷ با عنوان «انقلاب فرهنگی» آغاز و طی چهار دهه گذشته همواره جریان داشته است، با سرعت زیادی ادامه پیدا کرد بطوری که بر اساس گزارش‌ها از مهرماه سال گذشته تا اوایل شهریور امسال دست‌کم ۱۲۰ استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه‌ها با احکام اخراج، تعلیق و بازنشستگی پیش از موعد روبرو شدند. همزمان گزارش‌های دیگری از شکل‌گیری موج نگران‌کننده مهاجرت اساتید و اعضای هیئت علمی به دیگر کشورها منتشر شده است؛ موجی که جمهوری اسلامی با سرکوب و آزار دانشگاهیان ایجاد کرده تا بتواند افراد «خودی» و «ارزشی» را بدون هزینه جایگیزین کرسی‌های خالی استادان کند.

هرچند رسانه‌های داخلی و حتی برخی خبرنگاران در رسانه‌های خارج کشور روند سرکوب استادان را با عبارت «قطع همکاری» تلطیف می‌کنند اما در واقعیت آنچه  در حال رخ دادن است، تیشه به ریشه‌ی دانش و علم‌آموزی در ایران است که همواره در تمدن ایرانی وجود داشته و از ۱۷۲ سال پیش به شکل مدرن و در مفهوم آموزش عالی با تأسیس «دارالفنون» توسط میرزا تقی خان امیرکبیر پا به مرحله‌ای نوین گذاشت.

انتقام از دانشجو و دانش‌آموز با تحقیر

در کنار سرکوب و تهی ساختن دانشگاه‌ها از دانشجویان و استادان پویا و درواقع تکرار «انقلاب فرهنگی»، آنهم پس از چهار دهه، که نشان چیزی جز استیصال و ناتوانی حکومت نیست، تحقیر دانشجویان نیز همزمان با بازگشایی دانشگاه‌ها آغاز شده است. استقرار ماشین‌ها و مأمورانی با عنوان «گشت حجاب» در دانشگاه‌ها، صدور بخشنامه‌ها و شیوه‌نامه‌های پوشش برای دختران و پسران دانشجو و تفکیک جنسیتی از جمله اقدامات انتقامجویانه جمهوری اسلامی برای تحقیر دانشجویانی است که سال گذشته در برابر حکومت و در کنار مردم و ایران ایستادند.

در مدارس نیز وضعیتی تقریبا مشابه برقرار است و با بازگشایی مدارس تلاش برای رصد و محدودکردن دانش‌آموزان شدت گرفته است. گزارش‌ها بیانگر نصب دوربین‌های بیشتری در سطح مدارس است بطوری که حتی در مدرسه «فرزانگان» در منطقه ۶ آموزش و پرورش تهران در سرویس‌های بهداشتی نیز دوربین نصب شده است.

کلاس‌های بدون معلم و جایگزینی آموزگاران اخراجی با بسیجی و طلبه

صدها فعال صنفی آموزگار در ماه‌های گذشته احضار، بازداشت و با پرونده قضایی روبرو شدند. بیش از ۲۰ آموزگار در شهرهای مختلف کشور زندانی هستند و شمار زیادی از آموزگاران با پرونده‌های باز قضایی روبرو و اصطلاحا «زیر حکم» قرار دارند.

سرکوب آموزگاران اما ابعاد گسترده‌تری دارد. همچون اساتید دانشگاه، ده‌ها آموزگار نیز حکم اخراج، تعلیق و بازنشستگی پیش از موعد دریافت کرده‌اند. برخی آموزگاران با تنزل جایگاه و رتبه شغلی روبرو شده‌اند. برای نمونه احکام معاونت به حکم تدریس به عنوان آموزگار تنزل پیدا کرده است. رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش هفته گذشته از تغییر ۲۰هزار مدیر مدرسه خبر داد اما گزارش فعالان صنفی بیانگر وضعیتی اسفناک‌تر از آماری است که این مقام حکومتی ارائه داده است.

حذف آموزگاران از ساختاری که در حالت عادی نیز با کمبود ۳۰۰ هزار معلم روبرو بوده است سبب شده امسال بسیاری از کلاس‌های درس «بدون معلم» سال تحصیلی را آغاز کنند. قابل توجه اینکه وزیر آموزش و پرورش نیز کلاس‌های بدون معلم را تأیید کرده و گفته چون تمام ظرفیت آزمون استخدامی کامل نشد، متأسفانه تعدادی از کلاس‌های درس بدون معلم مانده‌اند که تا نیمه‌های مهر برای آنها معلم تأمین می‌شود.

منظور رضامراد صحرایی از استخدام و تأمین معلم، طرح‌هایی است که برای استخدام بسیجی‌ها و طلاب در مدارس در حال اجراست. روندی مشابه با آنچه در آموزش عالی شکل گرفته و در نهایت نظام آموزشی در مدارس را نیز با بحران‌های جدی روبرو خواهد کرد.

البته به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی برای سرکوب دانش‌آموزانی از نسل جدید که سال گذشته در اقداماتی بی‌سابقه و منحصر به فرد تصاویر خامنه‌ای و خمینی را از دیوار کلاس‌ها پایین کشیدند و انگشت وسط خود را نثار نظام جمهوری اسلامی کردند، برنامه‌های درازمدتی نیز دارد. از جمله طرح «محرم‌سازی» مدارس که ظاهرا قرار است مدارس- به ویژه مدارس دخترانه- را با تغییراتی در طراحی و ساختمان، مانند بالا بردن دیوارهای مدارس، پوشاندن پنجره‌ها و ایجاد سقف‌هایی در محیط باز، به «دارالتأدیب» و شبه‌زندان تبدیل کند!

محدودیت‌های ضدانسانی در دانشگاه‌ها و مدارس تنها نمونه‌هایی از ابتکارات جدید اتاق‌های فکر جمهوری اسلامی برای سرکوب شهروندان ایران است.

صیقل دادن شمشیر سرکوب و تحقیر

در آنسو قوه قضاییه نیز به شدت فعال شده و با همدستی نهادهای امنیتی چندگانه، در حال سرکوب شهروندان مختلف از جمله فعالان سیاسی، صنفی، مدنی و دادخواهان است. روند صدور احکام قضایی از سوی دادگاه‌های انقلاب افزایش پیدا کرده و انتقال فعالانی که پیشتر به حبس محکوم شده بودند به زندان‌ نیز افزایش یافته است.

در هفته‌های گذشته خانواده‌های دادخواه نیز که عزیزان خود را در اعتراضات سال گذشته از دست دادند با سرکوب بی‌سابقه‌ای روبرو بودند. جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد جا‌نباختگان را شاید بتوان کمترین سرکوب علیه این خانواده‌ها ارزیابی کرد. بازداشت، تشکیل پرونده قضایی، حبس خانگی، ضرب‌ و جرح و… همگی از نمونه‌ اقدامات حکومت علیه خانواده‌هایی است که در اعتراضات سال گذشته،  همین حکومت جان عزیزان آنان را با سنگدلی تمام گرفت.

فضای جامعه نیز به بهانه‌هایی چون «مبارزه با بی‌حجابی» زیر سلطه و رصد بیشتر حکومت قرار گرفته و مأموران رسمی و غیررسمی به آزار و مزاحمت برای شهروندان مشغول هستند.

این روزها، مردمی که به دلیل چهار دهه تباهکاری جمهوری اسلامی با شدیدترین فشارهای اقتصادی و معیشتی روبرو هستند، همزمان انواع سرکوب‌های امنیتی و اجتماعی و قضایی را تحمل می‌کنند.

یکی دیگر از ابعاد تحقیر ملت ایران از سوی جمهوری اسلامی را می‌توان در ارائه «سیم‌کارت گردشگری» به مسافران خارجی که راهی ایران می‌شوند و همزمان قطع و سانسور و فیلتر اینترنت برای مردم داخل دید. استفاده از اینترنت که امروزه در فقیرترین و توسعه‌نیافته‌ترین کشورها نیز جزو روال عادی زندگی شده، برای شهروندان ایران با مصائب زیاد و انواع فیلترشکن‌‎های پرهزینه هم به دشواری امکانپذیر است. جمهوری اسلامی در حالی ایرانیان را حتی شایسته برخورداری از اینترنت و یک زندگی با کرامت از نظر اقتصادی نمی‌داند که با پولپاشی، پروپاگاندا و اقدامی نظیر «سیم‌کارت گردشگری» در تلاش است تصویری عادی از خود و فضای اجتماعی ایران به جهان مخابره کند تا زندانی را که برای شهروندان ایران ساخته از نگاه جهان پنهان کند.

پیروز نهایی

در آنسوی معادلات سرکوبگرانه حکومت اما مردمی قرار دارند که در اعتراضات سال‌های گذشته و به ویژه از اعتراضات جنبش ملّی ۴۰۱ نشان داده‌اند مرزبندی پررنگی با حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ دارند و با عزم راسخ حاضرند برای آزادی و آبادی میهن حتی چشم و تن و جان بدهند. این مردم زیر همه فشارها به مبارزه برای آزادی و حقوق انسانی خود ادامه می‌دهند و در نهایت پیروز میدان نبرد نابرابر با جمهوری اسلامی خواهند بود.


۱۴۰۲ مهر ۲۶, چهارشنبه

اهداف جمهوری اسلامی از جنگ حماس علیه اسرائیل

 


حمله گسترده حماس از نواره غزه به اسرائیل از زمین، هوا و آب به صورت همزمان بی‌سابقه بوده و همه را غافلگیر کرده حتا نهادهای امنیتی اسرائیل را که به زبدگی شهرت دارند. البته این غافلگیری خود یکی از مسائلی است که نمی‌توان نادیده گرفت. غافلگیری نهادهای امنیتی اسرائیلی در رابطه با این جنگ، که حماس نام آنرا «طوفان الاقصی» گذاشته و اسرائیل نیز واکنش به آنرا «شمشیرهای آهنین» می‌خواند، یکی از جدی‌ترین بحث‌هائی است که این روزها در افکار عمومی اسرائیل در جریان است و احتمالا پس از پایان این بحران به بحث اصلی تبدیل خواهد شد و دولت بنیامین نتانیاهو باید پاسخگو باشد.

موشک‌ها و پهپادهای جمهوری اسلامی در غزه

در اواخر خردادماه گذشته پس از دیدار رهبران «حماس» و «جهاد اسلامی»  در تهران با علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، وی تأکید کرده بود که حمایت تهران از گروه‌های فلسطینی ادامه خواهد داشت. خامنه‌ای با تمجید از حملات راکتی به اسرائیل گفته بود: «شرایط برای رژیم صهیونیستی نسبت به هفتاد سال قبل تغییر کرده و سران آن حق دارند که نگران ندیدن هشتاد سالگی این رژیم باشند.»

محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در دیدار با زیاد نخاله گفته بود: «انشاءالله به زودی چهره جبهه مقاومت را قوی‌تر از گذشته خواهیم دید!»‌ چند روز بعد خود نخاله در مصاحبه با روزنامه «الوفاق» با اشاره به نقش جمهوری اسلامی در ارسال سلاح و مهمات برای «حماس» و «جهاد اسلامی» گفت: «پس از توافقنامه اسلو، فلسطینیان دریافتند که گفتگو با صهیونیست‌ها فایده‌ای ندارد و گروه‌های مقاومت، تقویت شدند و پیشرفت کردند که مرهون آغوش باز جمهوری اسلامی است که توانمندی‌های خود را در اختیار مقاومت قرار داد. به لطف انتقال توانمندی‌ها نیروهای مقاومت توانایی ساخت موشک، سلاح‌های ضد زره‌پوش و بمب را دارند.» وی همچنین تأکید کرده بود «مسلح شدن کرانه باختری» بر اساس گفته‌های خامنه‌ای «اثری شگرف در روحیه و توجه برادران متخصص ما و نیروهای مقاومت» داشت و «همگی همکاری کردند تا یک تغییر ویژه در اوضاع فلسطین در کرانه باختری رخ بدهد و به هر روی، تمرکز بسیاری روی تغییر سکون کرانه باختری به حرکت در راستای مقاومت که امروزه شاهد آن هستیم، صورت گرفت.»

اینهمه در حالیست که یکسال پیش از این، کیومرث حیدری فرمانده نیروی زمینی جمهوری اسلامی در ارتباط با پهپاد «آرش۲» با صراحت اعلام کرده بود: «پهپاد آرش۲ برای نابودی تل آویو و حیفا تهیه شده و علاوه بر این در ارتش ساختاری نیز برای نابودی رژیم صهیونیستی فراهم شده است.»

اکنون پرسش برانگیز است که با وجود اینهمه بیانات صریح که به تجربه نیز مشخص بود تهدیدات توخالی نیستند، چرا و به چه دلایلی نیروهای امنیتی اسرائیل به ویژه «شین بت» (نهاد اطلاعات داخلی) هوشیاری و حساسیت لازم به خرج نداده‌اند. در ابتدای تابستان رسانه‌های اسرائیلی خبر از تمرکز ارتش آن کشور در نزدیکی مرز با لبنان را منتشر کردند و اینگونه وانمود می‌شد که قرار است عملیات گسترده‌ای از سوی «حزب‌الله» لبنان، دیگر گروه تروریستی نیابتی جمهوری اسلامی، صورت گیرد. امروز مشخص شده که تحرکات نیروهای «حزب‌الله» در نزدیکی مرز اسرائیل عملیاتی انحرافی بوده است.

جنگ روزهای گذشته که هنوز هم ادامه دارد و تا کنون چند هزار قربانی عمدتا غیرنظامی از هر دو طرف داشته است، در ماه خرداد در جریان سفر زیاد نخاله رهبر «جهاد اسلام» و اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی «حماس» برنامه‌ریزی شده بود و چندین ماه این دو گروه تروریستی برای برنامه‌ریزی آن فرصت داشتند. ابراهیم رئیسی پس از دیدار با زیاد نخاله گفته بود  اسرائیل می‌خواهد «با عادی‌سازی روابط با دولت‌های اسلامی» جوانان فلسطینی را «ناامید» کند. نزدیکی کشورهای عربی به اسرائیل که گفته می‌شود با گفتگوهای نیمه محرمانه با پادشاهی سعودی سرعت گرفته است، می‌تواند خطری جدی برای بقای جمهوری اسلامی باشد که در این ماه‌ها تلاش داشته تا روابط‌اش را با کشورهای عربی بهبود ببخشد تا بلکه بتواند انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی خود را کاهش دهد.

حمله حماس و گفتگوهای اسرائیل و پادشاهی سعودی

حمله «حماس» به خاک اسرائیل و قتل بیش از ۱۲۰۰ نفر که بیش از هزار و صد نفر از آنها نه نظامی و نه پلیس بودند و بسیاری نیز شهروندان کشورهای دیگر چون تایلند  بودند که تا کنون نام ۱۲ تن از شهروندانش در بین قربانیان حمله «حماس» به چشم می‌خورد، هدف «طوفان  الاقصی» نبود. جمهوری اسلامی به درستی پیش‌بینی می‌کرد که واکنش اسرائیل به این عملیات بسیار سخت خواهد بود. در پنج روز اول عملیات اسرائیلی «شمشیرهای آهنین»، به گفته «هلال احمر» غزه  دست‌کم ۱۲۰۰ فلسطینی کشته، بیش از ۵۰۰۰ نفر زخمی شدند و به گفته سازمان ملل متحد،  ۳۲۰هزار فلسطینی  در این باریکه آواره شده‌اند. جمهوری اسلامی همچنین محاسبه کرده بود که شمار بالای کشته‌شدگان و آوارگان فلسطینی در روابط کشورهای عربی با اسرائیل وقفه ایجاد خواهد کرد و به ویژه تا مدتی بر روابط آن کشور با پادشاهی سعودی سایه خواهد انداخت.

بر اساس شواهد، همزمانی عملیات «طوفان الاقصی» با روندعادی‌سازی روابط میان اسرائیل و پادشاهی سعودی اتفاقی نیست. جنگ اگر ادامه پیدا کند، این روند بین ریاض و اورشلیم (بیت‌المقدس) کند خواهد شد. با توجه به نقش بسیار مهم پادشاهی سعودی در جهان عرب، در صورت برقراری مناسبات این کشور با اسرائیل، سایر کشورهای عربی نیز کم ‌و بیش مجبور خواهند شد عادی‌سازی مناسبات با اسرائیل را بپذیرند. در همین راستا حکومت خودگردان حاکم بر کرانه باختری رود اردن و محمود عباس (ابو ماذن) رئیس این تشکیلات نیز از هفته‌ها پیش تلاش دارند که یافتن راه حلی برای فلسطینی‌ها بخشی از مذاکرات دولت‌های ریاض و اورشلیم باشد.

جمهوری اسلامی روی ادامه عملیات واکنشی «شمشیرهای آهنین» نیز حساب باز کرده است و آنرا منتهی به تضعیف اسرائیل در سطح بین‌المللی ارزیابی می‌کند. ادامه این عملیات اگر به افزایش شمار قربانیان غیرنظامی فلسطینی در غزه و آوارگی بیشتر مردم این باریکه بیانجامد، می‌تواند در سطح بین‌المللی همبستگی جهان غرب با اسرائیل را کاهش دهد و محکومیت‌های این روزهای عملیات تروریستی «حماس» را به فشار بر اسرائیل بر پایان دادن به عملیات واکنشی تبدیل سازد.

اهداف راهبردی جمهوری اسلامی

تعریف و تمجید گسترده علی خامنه‌ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی از عملیات «طوفان الاقصی»  و تأثیرات و پیامدهای آن برای آنچه در تهران «رژیم صهیونیستی»  می‌خوانند، پذیرفتن ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر عدم شرکت در این جنگ را بطور جدی زیر سوال می‌برد. با توجه به روابط تنگاتنگ جمهوری اسلامی با گروه‌های تروریست در غزه و یا لبنان و عدم پذیرفتن موجودیت اسرائیل و رونمائی از موشک‌هائی که مقامات نظام با صراحت اعلام می‌کنند می‌توانند اسرائیل را هدف بگیرند، همه مؤید این نظر هستند که بعید است حرف خامنه‌ای به واقعیت نزدیک باشد و واقعا جمهوری اسلامی حتا اطلاعی از این حمله تروریستی نداشته باشد.

البته غرب و کشورهای حامی اسرائیل، با وجود دسترسی به اطلاعات دقیق از نوع و کیفیت روابط تهران با حمله اخیر، به خاطر برخی ملاحظات سیاسی و استراتژیک تکرار می‌کنند که هیچگونه اطلاعات دقیق و قابل قبولی از نقش جمهوری اسلامی در این حمله تروریستی ندارند. اگر غیر این ادعا را مطرح کنند، آن زمان باید دست به اقدام بزنند. اظهارات مقامات بلندپایه آمریکا ازجمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه و همتایان اروپائی‌ وی با این مضمون که با وجود حمایت‌های تهران از «حماس» و «جهاد اسلامی» و یا «حزب‌الله» در لبنان «هیچ شواهدی از دخالت مستقیم ایران در این حمله وجود ندارد»، دقیقا به این دلیل است که قصد ندارند در مقطع کنونی دست به اقدام متناسبی بزنند و از همه سو بر دولت اسرائیل نیز فشار وارد می‌آورند که عملیات واکنشی خود را در محدوده باریکه غزه نگاه دارد و به فکر حمله به ایران نباشد.


۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

جمهوری اسلامی در گرداب

 


تنها سه هفته مانده به سالگرد اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۲ جمهوری اسلامی با شرایط پیچیده‌ای روبرو شده است. از یکسو مقامات نظام به شدت نگران بروز اعتراضاتی گسترده و سراسری از سوی مردم در سالگرد اعتراضات هستند و همین موضوع تنش‌های درون‌حکومتی را افزایش داده، و از سوی دیگر ناکارآمدی حکومت بر میزان نارضایتی‌ها به دلیل مشکلات اقتصادی و اجتماعی افزوده است. جمهوری اسلامی طی هفته‌های گذشته با سرعت بخشیدن به ماشین سرکوب فعالان صنفی و سیاسی و مدنی، و خانواده‌های دادخواه، تلاش دارد هرگونه ابزار و پتانسیل هماهنگی برگزاری اعتراضات را محدود کند.

اظهارات مقامات جمهوری اسلامی درباره اعتراضات ۱۴۰۲ در هفته‌های منتهی به ۲۵ شهریور و سالگرد اعتراضاتی که در پی قتل حکومتی مهسا امینی آغاز شد، بازتاب‌ نگرانی و وحشت حکومت از اعتراضات سراسری در هفته آخر شهریورماه است. اظهارات مقامات جمهوری اسلامی هرچند با تکرار توهم «دشمن» و خط‌ و نشان کشیدن و تهدید شهروندان همراه است اما در عمل بیانگر وحشت اتاق‌های فکر نظام است.

اسماعیل خطیب وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی هفته گذشته با هشدار نسبت به «برنامه‌های دشمن» در سالگرد اعتراضات، خواستار «انسجام بیشتر جامعه اطلاعاتی حامی حکومت» و «تقویت مضاعف تلاش رسانه‌ای و سایبری نهادهای حکومتی» شد.

همچنین مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز یک ماه مانده به سالگرد اعتراضات و پس از چهار سال وقفه با علی خامنه‌ای دیدار کرد. رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار درباره احتمال وقوع «بحران‌های متعدد» هشدار داد و گفت که دشمن «یک روز به بهانه‌ انتخابات، یک روز به بهانه‌ بنزین و یک روز به بهانه‌ زن» در ایران بحران‌ ایجاد می‌کند.

حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز دهم امرداد درباره احتمال آغاز موج جدیدی از اعتراضات در سالگرد اعتراضات سال گذشته هشدار داد و گفت: «دشمن قصد دارد در سالگرد حوادث پاییز ۱۴۰۱ بار دیگر فتنه‌انگیزی کند و با آمادگی و هوشیاری ما دشمن نمی‌تواند کاری انجام دهد و راهکار مقابله با آن، پیشگیری است.»

او ادعای دست داشتن دیگر کشورها در اعتراضات مردمی سال گذشته را تکرار کرد و آمریکا و غرب را عامل اعتراضات ضد‌حکومتی در ایران دانست و گفت که اعتراضات سال گذشته، «قوی‌ترین، خطرناک‌ترین، جدی‌ترین، نابرابرترین و وسیع‌ترین» بود.

مصطفی رستمی رئیس نهاد نمایندگی خامنه‌ای در دانشگاه‌ها هم آخر تیرماه در جمع معاونین بسیج اساتید کشور هشدار داده بود که آغاز مجدد اعتراضات مردمی می‌تواند از دانشگاه‌ها باشد. او تأکید کرده بود که «دشمن اگر نتواند در سالگرد اغتشاشات کاری کند شکست می‌خورد و آنها [دشمن] اعلام کرده‌اند دانشگاه اولین جایی است که باید اغتشاشات جدید راه‌اندازی شود.»

جدا از هشدارها و نگرانی‌های مقامات ارشد حکومت، افزایش تنش‌های درون حکومت نیز وجه دیگری از هراس «خودی»ها درباره بروز اعتراضاتی را که اینبار ممکن است قابل «جمع کردن» نباشد به نمایش گذاشته است. برای نمونه نمایندگان «انقلابی» مجلس یازدهم که از حامیان سرسخت دولت ابراهیم رئیسی بودند، دولت را هدف انتقادهای خود قرار داده و بی‌پرده از ناکارآمدی و ناتوانیِ مدیریتی دولت رئیسی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و محیط‌ زیست می‌گویند. همچنین جناح اصلاح‌طلب نیز با حملات پی‌ در پی به دولت رئیسی، نه تنها با جناح رقیب تسویه حساب می‌کند، بلکه به دنبال کسب حداقل پایگاه اجتماعی نزد مردمی است که ممکن است در هفته‌های آینده بار دیگر با شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به خیابان بیایند و کلیّت نظام و جناحین آن را زیر ضرب بگیرند.

 تقویت پتانسیل‌ نارضایتی‌ها توسط حکومت 

آن روی سکه‌ی هراس مقامات از آغاز موج جدید اعتراضات، عواملی است که بر نارضایتی‌های عمومی افزوده و پتانسیل‌های اعتراضاتی را در میان اقشار مختلف تقویت می‌کند.

وضعیت اقتصادی که سال‌هاست از سوی بسیاری از تحلیلگران پاشنه آشیل جمهوری اسلامی به شمار می‌رود در ماه‌های گذشته رو به وخامت گذاشته است. در حالی که رکود تورمی و گرانی سبب افزایش فقر و فلاکت شده و بیش از نیمی از خانوارهای کشور برای تأمین نیازهای روزمره‌ و ضروری‌ با مشکلات متعدد روبرو هستند. آثار ناشی از فقر، از جمله خودکشی و یا پدیده‌هایی چون بی‌خانمانی و مهاجرت گسترده شهروندان از کشور نیز به اوج خود رسیده است.

دولت ابراهیم رئیسی طی دو سال گذشته با «خبردرمانی» و «وعده و وعید» تلاش داشت از نارضایتی‌های عمومی بکاهد اما با بی‌اثر شدن چنین ترفندهایی و در آستانه سالگرد اعتراضات، تلاش دارد با راضی کردن اصناف مختلف دست‌کم از پیوستن صنوف و بازاریان به اعتراضات احتمالی مردم جلوگیری کند. از جمله می‌توان به خبرهایی درباره فاصله گرفتن از قیمت‌گذاری دستوری و اجازه آزادسازی قیمت‌ها در برخی اصناف و صنایع مانند صنف لوازم صوتی و تصویری اشاره کرد.

همچنین خبر آزاد شدن پول‌های بلوکه شده ایران در ازای آزادی گروگان‌های دوتابعیتی نیز از دیگر ابزارهای دولت برای مدیریت افکار عمومی در کشور است. اطلاعات منتشرشده از روند آزاد شدن پول‌های بلوکه شده نشان می‌دهد قرار نیست وجهی در اختیار جمهوری اسلامی قرار بگیرد و هزینه کردن این منابع همچنان تحت نظر ایالات متحده و تنها برای واردات برخی کالاهای اساسی و دارو خواهد بود. با اینهمه  دولت نمایشی از گشایش ویژه اقتصادی و باز شدن قفل رکود تورمی به راه انداخته تا بتواند مردم را در امیدواری به نتایج معامله جدید حکومت با دولت بایدن منتظر نگه دارد و  برای مدتی کوتاه هم که شده زمان بخرد!

در آنسو نیز دستکاری و سانسور آمار در دستور کار دولت و رسانه‌های حامی‌اش قرار دارد تا به این شکل «صورت مسئله پاک شود» و مقامات دولتی با تکیه بر آمارهای مخدوش، لاف «دستاوردهای» اقتصادی از جمله کاهش تورم بزنند.

صحنه نمایشی که دولت رئیسی آرایش داده اما نمی‌تواند مردمی را که با رنج و دشواری روزگار سپری می‌کنند و پنجه در پنجه فقر و فلاکت هستند تحت تأثیر قرار دهد. بی‌خاصیت بودن صحنه‌گردانی دولت چنان عیان شده که حتی رسانه‌های حکومتی و مقامات و تحلیلگرانی که به نوعی به ساختار حکومت متصل هستند نیز زبان به انتقاد گشوده و به دولت هشدار می‌دهند. بازی دولت برای مدیریت افکار عمومی با شعارها و ادعاهای نخ‌نما شده، چنان توهین‌آمیز و علیه شعور مردم است که نتیجه معکوس داده و بر ظرفیت‌های اعتراضی افزوده است.

 سرکوب، همچنان کارآمدترین نسخه‌ی حکومت

در بُعدی دیگر، جمهوری اسلامی نسخه همیشگی سرکوب عریان و بی‌پروا را از هفته‌ها پیش در دستور کار قرار داده تا هر روزنه‌ای را که ممکن است اعتراضات از آنجا جرقه خورده یا سرریز شود مسدود کند.

پرونده‌سازی، بازداشت، احضار، تهدید، و صدور احکام قضایی علیه فعالان سیاسی و مدنی و صنفی شدت گرفته است. مرکز حقوق بشر ایران در گزارشی اعلام کرده که در حدود سه هفته گذشته ۲۲ فعال مدنی و حقوق‌بشر در شهرهای مختلف ایران بازداشت شدند. در یک نمونه در روز چهارشنبه ۲۵ امرداد ۱۳ فعال مدنی و حقوق زنان در استان گیلان بطور همزمان و در چندین شهر مختلف این استان بازداشت شدند. وزارت اطلاعات ساعاتی پس از این بازداشت فلّه‌ای با صدور بیانیه‌ای از اتهامات سنگینی از جمله دیدن دوره براندازی نرم در خارج کشور خبر داد.

دانشگاه‌ها از دیگر اهداف سرکوب حکومت هستند و تنها در هفته گذشته ۴۰ دانشجو در دانشگاه‌های مختلف با احضار به کمیته انضباطی مورد بازجویی و احضار قرار گرفتند. بخشی از «یکدست‌سازی» فضای دانشگاه‌ها با اخراج اساتید مردمی که سال گذشته از جنبش دانشجویی و اعتراضات حمایت کرده بودند، و جذب ۱۵۰۰۰ استاد «خودی» در حال انجام است.

همچنین طرحی با عنوان «طرح حامیم دو» (توانمندسازی دانشجویان فعال فرهنگی، سیاسی و اجتماعی) با هدف « شبکه‌سازی» و «سازماندهی» دانشجویان حامی حکومت در دانشگاه‌های سراسر کشور در حال اجراست. تلاش برای محدود ساختن دانشجویان تا آنجا پیش رفته که پیشنهاد آنلاین شدن کلاس‌ها تا دهم مهرماه نیز با تلاش شهرداری تهران در حال پیگیری است.

«اتحادیه آزاد کارگران ایران» نیز گزارش داده که در حال حاضر ده‌ها فعال صنفی کارگری و آموزگار زندانی محکوم به حبس هستند و ده‌های فعال صنفی نیز احضار شده و یا پرونده‌های قضایی باز داشته و اصطلاحا «زیر حکم» هستند.

فعالان سیاسی زیادی نیز در شهرهای مختلف کشور بازداشت یا به دادسرا فراخوانده شده‌اند و بخشی از فعالان سیاسی و شهروندانی که در اعتراضات سال گذشته بازداشت شدند نیز از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده‌اند که اقدامی برای برگزاری اعتراضات یا شرکت در تجمعات احتمالی نداشته باشند.

همچنین در روزهای گذشته ماشین سرکوب نظام علیه خانواده‌های دادخواه فعال شده است. در روزهای منتهی به سالگرد اعتراضات صدها فعال با پرونده‌های باز قضایی درگیر، یا بازداشت هستند. خانواده‌ جانباختگان اعتراضات سال گذشته زیر شدیدترین موج فشارهای امنیتی قرار گرفته‌اند بطوری که بسیاری از آنها بازداشت یا به زندان محکوم شده، و برخی دیگر زیر فشارهای امنیتی مجبور به توقف فعالیت در شبکه‌های اجتماعی شده‌اند.

فشارهای گسترده امنیتی و قضایی بر خانواده‎‌های دادخواه نشان از هراس و استیصال حکومتی دارد که حتی افراد داغدار و سوگوار را که از عزیزانشان یک سنگ مزار باقی مانده نیز تهدیدی علیه خود ارزیابی می‌کند.

از سوی دیگر در قالب مبارزه با «بی‌حجابی» و طرح عفاف و حجاب تمام نیروهای سرکوبگر «آتش به اختیاری» و لباس‌شخصی، به کمک بخش‌های مختلف نیروی انتظامی در سطح شهرها جانمایی شده‌اند تا کوچکترین تحرکات مردم را زیر نظر بگیرد و بسیج نیروهایش را برای سرکوب نخستین حلقه‌های اعتراضی مردم را آماده داشته باشد.

اینهمه بیانگر این واقعیت است که حتی اگر در سالگرد جنبش ملّی، اعتراضات و تجمعاتی شکل نگیرد اما جمهوری اسلامی خود را در ایستگاه آخر ارزیابی کرده و چنان از قدرت مردم متحد و یکپارچه هراس دارد که از همه ابزارها و توان خود برای مسدود کردن فضای اجتماعی و سیاسی استفاده می‌کند تا فقط فروپاشی خود را عقب بیاندازد بدون آنکه بداند آن موج سنگین نهایی کی خیز برداشته و آن را غرق خواهد کرد.


۱۴۰۲ شهریور ۲۶, یکشنبه

۳۶۵ روز با جنبش ملّی

 


جنبش ملّی در ایران یک ساله شد. مردم ایران سالی پر فراز و نشیب را آمیخته به امید برای تغییر و غم از دست دادن عزیزان و هم‌میهنان خود پشت سر گذاشتند. جمهوری اسلامی در حالی تلاش کرده بود با سرکوب و فضای سرخوردگی  در داخل و خارج کشور، موج انقلابی را سرد و خاموش کند، که روز شنبه ۲۵ شهریور۱۴۰۲ در نخستین سالگرد جنبش ملّی، موج گسترده‌ای از اعتراضات در ده‌ها شهر ایران با وجود جوّ بی‌سابقه امنیتی- نظامی شکل گرفت. ایرانیان خارج کشور نیز با برگزاری تجمعات همبستگی با انقلاب ملّی ایران مهر تأییدی بر پویایی انقلاب ملّی و اراده ایرانیان برای تغییر جمهوری اسلامی زدند.

آغاز اعتراضات خیزش ملّی از تهران

در سومین هفته شهریورماه سال گذشته خبرهایی غیررسمی از به کما رفتن دختری جوان به دلیل ضرب و جرح توسط مأموران گشت ارشاد اسلامی منتشر شد. روز چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱ تصویری از مهسا امینی در حالی که روی تخت بیمارستان بیهوش بود در رسانه‌ها و شبکه‌ها چرخید. دو روز بعد پزشکان با اعلام درگذشت مهسا امینی دستگاه‌ها را از او جدا کردند. ظرفیت اعتراضی جامعه که پیشتر نیز به دلیل ناکارآمدی و تباهکاری جمهوری اسلامی در زمینه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دچار التهاب و نارضایتی عمیقی بود، با جان باختن مهسا امینی چون سیلی خروشان در سراسر کشور رها شد.

به این ترتیب، نطفه‌ی این موج جدید اعتراضات با نخستین خبرها از وضعیت مهسا امینی در بیمارستان کسری در تهران بسته شد و از شامگاه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در پایتخت به راه افتاد. شماری از شهروندان تهران ساعتی پس از جان باختن مهسا امینی در مقابل بیمارستان کسری که مهسا در آن بستری شده و درگذشته بود تجمع کردند و شعار سر دادند. این تجمع با سرکوب نیروهای ضد شورش همراه شد و تعدادی نیز بازداشت شدند.

روز دوم اعتراضات در شهر سقز با خاکسپاری پیکر مهسا ادامه و به سرعت در شهرهای دیگر کشور گسترش یافت. آمارها نشان می‌دهد اعتراضات بی‌سابقه جنبش ملّی ۱۴۰۱ در همه استان‌های ایران در بیش از ۱۶۰ شهر کشور شکل گرفت و از نظر مدت برگزاری نیز اوج بازه‌ی اعتراضات خیابانی از ۲۵ شهریور تا دی‌‌ماه بوده است. بدین ترتیب مهسا امینی که از سوی مادرش «دختر ایران» نام گرفت به «اسم رمزی» برای حرکت آزادیخواهانه مردم ایران تبدیل گشت.

همانطور که پیش‌بینی می‌شد، این اعتراضات نیز با سرکوب وحشیانه‌ و گسترده حکومت روبرو شد بطوری که بیش از ۲۲ هزار نفر بازداشت شدند، بیش از هشت هزار نفر مجروح شدند که دست‌کم ۵۸۰ نفر از آنان از ناحیه سر و صورت آسیب دیدند. در این اعتراضات همچنین جان باختن حداقل ۵۵۳ نفر به دست مأموران حکومتی، از جمله ۶۸ کودک و ۴۹ زن و ۲۲ مرگ مشکوک محرز شده است.

در جریان این اعتراضات دست‌کم ۱۰۹ شهروند معترض با پرونده‌سازی نهادهای امنیتی با حکم اعدام روبرو گشته و هفت مرد معترض در پاییز و زمستان گذشته به دار آویخته شدند.

خروش دوباره مردم در سالگرد اعتراضات

با وجود سرکوب گسترده‌ای که جمهوری اسلامی در اعتراضات سال گذشته انجام داد و با وجود برنامه‌های شبکه‌ای اتاق‌های فکر نظام در ماه‌های گذشته برای خنثی کردن هرگونه احتمال و امکان از سر گرفته شدن اعتراضات درون کشور، مردم روز شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ دوباره به خیابان‌ها آمدند و شهرهای مختلف کشور را به صحنه «نه» بزرگ دیگری به جمهوری اسلامی تبدیل کردند.

نهادهای امنیتی و قضایی و همچنین تئوریسین‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا در ما‌ه‌های گذشته تلاش زیادی کردند تا مردم را از برگزاری هرگونه تجمع اعتراضی در سالگرد اعتراضات منصرف کنند. این تلاش‌ها به اشکال مختلف صورت گرفت. از جمله این اقدامات می‌توان به بازداشت گسترده فعالان صنفی، سیاسی، مدنی و دادخواهان، احضار و تعلیق و تبعید دانشجویان، تشدید فشارهای معیشتی و اداری به آموزگاران، بستن فضای اجتماعی و تقویت ساختار پلیسی- امنیتی در اماکن عمومی به بهانه «مبارزه با بی‌حجابی»، تجهیز نیروهای لباس‌شخصی و مزدوارن خبرچین برای گزارش از وضعیت شهرها از جمله توسط اپلیکیشن «ناظر»، تجهیز نیروهای صادراتی در خارج کشور، و ارائه تحلیل‌های نادرست و سازمانیافته درباره تحولات اجتماعی با تلاش برای مصادره «موج ملی‌گرایی» و همچنین هراس‌افکنی نسبت به فردایِ ایرانِ پس از جمهوری اسلامی اشاره کرد.

همچنین طی روزهای منتهی به سالگرد اعتراضات، اکثر شهرهای کشور فضای امنیتی- نظامی پیدا کرد. نیروی یگان ویژه و ضدشورش در شهرهای مختلف استقرار پیدا کردند و نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برخی شهرها از جمله سنندج ایست‌های بازرسی دایر کرده و ماشین‌های و ادوات نظامی را در حاشیه یا سطح شهرها جاسازی کردند تا بیش از پیش وحشت بیافرینند.

مردم اما در شامگاه جمعه ۲۴ شهریور نیز در شهرهای بزرگ مانند تهران، شیراز، مشهد، کرج و اصفهان شعارهای شبانه علیه جمهوری اسلامی سر دادند.

از بامداد شنبه تاکتیک بازداشتِ پیش از تجمع در دستور کار نهادهای امنیتی و انتظامی قرار گرفت و بر اساس گزارش‌های رسیده به «کیهان لندن» در بسیاری از شهرهای کشور از جمله تهران و مشهد، نیروهای امنیتی و انتظامی از بامداد روز شنبه به محض توقف شهروندان در معابر عمومی و به صورت گروهی، اقدام به بازداشت آنها می‌کردند. شهرهای ایران اما همچون انبار باروت منتظر جرقه‌ای برای تخلیه خشم و اعتراضات جامعه است و در نهایت ده‌ها شهر کشور شاهد اعتراضات مردمی زیر شدیدترین فضای امنیتی و سرکوب شد.

اینهمه نه تنها شاهدی بر زنده  و پویا بودن انقلاب ملّی است بلکه نشان می‌دهد جمهوری اسلامی هرچند مانند هر دیکتاتوری در حال سقوط بر سرکوب و کشتار و هراس‌افکنی چنگ می‌اندازد، اما نمی‌تواند به دوام خویش در برابر اراده و خواست مردم اطمینان داشته باشد.

بر اساس گزارش‌هایی که تا شامگاه شنبه ۲۵ شهریور به دست «کیهان لندن» رسیده در برخی شهرها از جمله حوالی دانشگاه تهران، به دلیل شکل گرفتن تجمعی با شمار قابل توجهی از شهروندان معترض تیر ساچمه‌ای به سوی جمعیت شلیک شده است. در محدوده ستارخان سه نفربر زره‌ای با سه تیربار مستقر شده و در خیابان «شریعتی» تهران صدای تیراندازی به گوش رسیده است.

در دیگر شهرهای کشور از جمله مشهد و سنندج نیز درگیری میان مردم معترض و نیروهای حکومتی در جریان بوده و گزارش‌هایی از تیراندازی به سوی مردم در کرمانشاه و دهدشت منتشر شده است. در نورآباد ممسنی نیز در پی تیراندازی افراد ناشناس به سوی بسیجیان، سه بسیجی زخمی و یک نفر کشته شده است.

برافراشته شدن پرچم اتحاد در شهرهای مختلف جهان

با اینکه طی سال گذشته به دلیل تلاش برخی جریانات و رسانه‌ها در خارج کشور برای «چهره‌سازی» و «رهبرتراشی» و جهت‌ دادن به جنبش ملّی، و اقداماتی متفاوت با روح گسترده بر اعتراضات مردمی درون ایران، مدتی حاشیه‌هایی ایجاد شده بود اما به نظر می‌رسد در سالگرد اعتراضات، بار دیگر هماهنگی و همسویی با مردم داخل در جامعه مهاجران ایرانی بازتاب یافته است. مردمی که در شهرهای مختلف ایران شعارهایی چون «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران» و «ما ملت کبیریم، ایران را پس می‌گیریم» و «زن زندگی آزادی، مرد میهن آبادی» سر می‌دهند، روز شنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۳، برابر با ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، شاهد موجی از همبستگی ایرانیان ساکن در کشورها و شهرهای مختلف جهان بودند. اتحادی که برجسته‌ترین نماد آن پرچم ملّی شیروخورشید همراه با شعارهای ایران‌دوستانه‌ و حمایت از جنبش آزادیخواهی است.

ایرانیان خارج کشور روز گذشته در اعتراضاتی با عنوان «همبستگی جهانی با انقلاب ملّی ایران» در ده‌ها شهر جهان از استرالیا و ژاپن، تا کشورهای اروپایی و کانادا و آمریکا تجمع و تظاهرات گسترده و پرشور برگزار کردند. شماری از فعالان سیاسی در تجمعات شهرهای مختلف سخنرانی کرده و بر لزوم همبستگی ملّی برای شکست جمهوری اسلامی و رسیدن به حکومتی دموکرات که حقوق «همه ایرانیان» در آن به رسمیت شناخته شود و ایران را به مسیر توسعه، رفاه و سعادت بازگرداند تأکید کردند. همچنین حمایت از شاهزاده رضا پهلوی در شعارهای شرکت‌کنندگان در اکثر تجمعات ایرانیان خارج از کشور بارز بود.

همبستگی ایرانیان خارج کشور و اعلام همدلی و همراهی با ایرانیان درون کشور، نشان داد که هوشیاری در میان مردم، چه در داخل و چه در خارج، به حدی عمیق است که «روایت‌سازی»‌های مختلف با بهره‌مندی از ابزارهای قدرتمندی چون انواع رسانه‌ها، در برابر اراده و آگاهی مردم ایران مرتب شکست می‌خورد. مردم درون کشور نیز پیشتر، و از نخستین روزهای اعتراضات سال گذشته، با خلاقیت در شعارهایشان روایت فرقه‌ای و واپسمانده‌ی قومی‌ بودن و یا جنسیتی بودن جنبش را خنثی کرده و نشان داده‌اند که اعتراضات آنها از زاهدان تا گیلان، از آذربایجان تا خوزستان و از کردستان تا تهران، جنبشی ملّی با هدف تغییر ساختار حکومت در ایران با تکیه بر تمامیت ارضی، یکپارچگی ملّی و جایگزین کردن ساختاری برای بهروزی همه ایرانیان فارغ از تفاوت‌های طبیعی و اجتماعی و سیاسی آنهاست.

جنبش ملّی در مسیر پیروزی

ایرانیان در داخل و خارج کشور سال دشواری را پشت سر گذاشته‌اند. سالی که از یکسو امید به براندازی جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی و آبادی، جان تازه‌ای به روح جامعه بخشید و از سوی دیگر مخاطرات زیادی نیز به همراه داشت. انقلابی پرشور که با اعتراضاتی در پهنای ایران و با مشارکت میلیون‌ها نفر در جریان بود، با ایجاد انحرافات در خارج کشور و روایت‌سازی‌های تصنعی از سوی برخی رسانه‌ها و افراد دچار خدشه شد. از سوی دیگر، جناحین جمهوری اسلامی کوشیدند موضوع اعتراضات انقلابی برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی را با تکیه بر «زنانه بودن انقلاب» به خواست اجتماعی «داشتن پوشش اختیاری» تقلیل دهند. موضوع حجاب برای ماه‌ها به تیتر یک رسانه‌های اصولگرا و اصلاح‌طلب در ایران تبدیل شد و مقامات مختلف از جمله امامان جمله نیز در یک سازماندهی و هماهنگی درون حکومتی، بر طبل حجاب اجباری می‌کوبیدند و شاخ و شانه می‌کشیدند. تلاش جناحین حکومت با این هدف بود که به حجاب ابعاد «بحرانی» بدهند و آن را مسئله اصلی میان مردم و حکومت معرفی کنند.

زنان ایران که از چند هفته پس از انقلاب ۵۷ موضع خود را در برابر حجاب اجباری با تظاهرات بی‌نظیر ۱۷ اسفند سال ۱۳۵۷ نشان داده و در تمام چهار دهه گذشته اجازه ندادند پوشش تحمیلی جمهوری اسلامی در جامعه، باورهای آنها را درباره پوشش اختیاری دچار خدشه کند، در طول سال گذشته نیز با مبارزه‌ مدنی بی‌همتا نه تنها تلاش کردند پوشش اختیاری را به حکومت تحمیل کنند بلکه اجازه ندادند این مبارزه مورد سوء استفاده قرار بگیرد و هدف مهم «تغییر رژیم» به موضوع حجاب تقلیل پیدا کند.

هوشیاری مردم ایران چه در داخل و چه در خارج توانسته تا کنون تهدیدها و روایت‌سازی‌ها و انحرافات علیه جنبش ملی را خنثی کند. هرچند مسیر دشوار و پرهزینه بوده و پیچ و خم‌های زیادی تا پیروزی باقیست، اما بی‌تردید ملت ایران بیش از هر زمانی به نجات ایران از شرّ جمهوری اسلامی و تحقق آزادی و آبادی میهن و تأمین حقوق همه ایرانیان نزدیک‌ است.


۱۴۰۲ شهریور ۵, یکشنبه

جمهوری اسلامی در گرداب

 


تنها سه هفته مانده به سالگرد اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۲ جمهوری اسلامی با شرایط پیچیده‌ای روبرو شده است. از یکسو مقامات نظام به شدت نگران بروز اعتراضاتی گسترده و سراسری از سوی مردم در سالگرد اعتراضات هستند و همین موضوع تنش‌های درون‌حکومتی را افزایش داده، و از سوی دیگر ناکارآمدی حکومت بر میزان نارضایتی‌ها به دلیل مشکلات اقتصادی و اجتماعی افزوده است. جمهوری اسلامی طی هفته‌های گذشته با سرعت بخشیدن به ماشین سرکوب فعالان صنفی و سیاسی و مدنی، و خانواده‌های دادخواه، تلاش دارد هرگونه ابزار و پتانسیل هماهنگی برگزاری اعتراضات را محدود کند.

اظهارات مقامات جمهوری اسلامی درباره اعتراضات ۱۴۰۲ در هفته‌های منتهی به ۲۵ شهریور و سالگرد اعتراضاتی که در پی قتل حکومتی مهسا امینی آغاز شد، بازتاب‌ نگرانی و وحشت حکومت از اعتراضات سراسری در هفته آخر شهریورماه است. اظهارات مقامات جمهوری اسلامی هرچند با تکرار توهم «دشمن» و خط‌ و نشان کشیدن و تهدید شهروندان همراه است اما در عمل بیانگر وحشت اتاق‌های فکر نظام است.

اسماعیل خطیب وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی هفته گذشته با هشدار نسبت به «برنامه‌های دشمن» در سالگرد اعتراضات، خواستار «انسجام بیشتر جامعه اطلاعاتی حامی حکومت» و «تقویت مضاعف تلاش رسانه‌ای و سایبری نهادهای حکومتی» شد.

همچنین مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز یک ماه مانده به سالگرد اعتراضات و پس از چهار سال وقفه با علی خامنه‌ای دیدار کرد. رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار درباره احتمال وقوع «بحران‌های متعدد» هشدار داد و گفت که دشمن «یک روز به بهانه‌ انتخابات، یک روز به بهانه‌ بنزین و یک روز به بهانه‌ زن» در ایران بحران‌ ایجاد می‌کند.

حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز دهم امرداد درباره احتمال آغاز موج جدیدی از اعتراضات در سالگرد اعتراضات سال گذشته هشدار داد و گفت: «دشمن قصد دارد در سالگرد حوادث پاییز ۱۴۰۱ بار دیگر فتنه‌انگیزی کند و با آمادگی و هوشیاری ما دشمن نمی‌تواند کاری انجام دهد و راهکار مقابله با آن، پیشگیری است.»

او ادعای دست داشتن دیگر کشورها در اعتراضات مردمی سال گذشته را تکرار کرد و آمریکا و غرب را عامل اعتراضات ضد‌حکومتی در ایران دانست و گفت که اعتراضات سال گذشته، «قوی‌ترین، خطرناک‌ترین، جدی‌ترین، نابرابرترین و وسیع‌ترین» بود.

مصطفی رستمی رئیس نهاد نمایندگی خامنه‌ای در دانشگاه‌ها هم آخر تیرماه در جمع معاونین بسیج اساتید کشور هشدار داده بود که آغاز مجدد اعتراضات مردمی می‌تواند از دانشگاه‌ها باشد. او تأکید کرده بود که «دشمن اگر نتواند در سالگرد اغتشاشات کاری کند شکست می‌خورد و آنها [دشمن] اعلام کرده‌اند دانشگاه اولین جایی است که باید اغتشاشات جدید راه‌اندازی شود.»

جدا از هشدارها و نگرانی‌های مقامات ارشد حکومت، افزایش تنش‌های درون حکومت نیز وجه دیگری از هراس «خودی»ها درباره بروز اعتراضاتی را که اینبار ممکن است قابل «جمع کردن» نباشد به نمایش گذاشته است. برای نمونه نمایندگان «انقلابی» مجلس یازدهم که از حامیان سرسخت دولت ابراهیم رئیسی بودند، دولت را هدف انتقادهای خود قرار داده و بی‌پرده از ناکارآمدی و ناتوانیِ مدیریتی دولت رئیسی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و محیط‌ زیست می‌گویند. همچنین جناح اصلاح‌طلب نیز با حملات پی‌ در پی به دولت رئیسی، نه تنها با جناح رقیب تسویه حساب می‌کند، بلکه به دنبال کسب حداقل پایگاه اجتماعی نزد مردمی است که ممکن است در هفته‌های آینده بار دیگر با شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به خیابان بیایند و کلیّت نظام و جناحین آن را زیر ضرب بگیرند.

 تقویت پتانسیل‌ نارضایتی‌ها توسط حکومت 

آن روی سکه‌ی هراس مقامات از آغاز موج جدید اعتراضات، عواملی است که بر نارضایتی‌های عمومی افزوده و پتانسیل‌های اعتراضاتی را در میان اقشار مختلف تقویت می‌کند.

وضعیت اقتصادی که سال‌هاست از سوی بسیاری از تحلیلگران پاشنه آشیل جمهوری اسلامی به شمار می‌رود در ماه‌های گذشته رو به وخامت گذاشته است. در حالی که رکود تورمی و گرانی سبب افزایش فقر و فلاکت شده و بیش از نیمی از خانوارهای کشور برای تأمین نیازهای روزمره‌ و ضروری‌ با مشکلات متعدد روبرو هستند. آثار ناشی از فقر، از جمله خودکشی و یا پدیده‌هایی چون بی‌خانمانی و مهاجرت گسترده شهروندان از کشور نیز به اوج خود رسیده است.

دولت ابراهیم رئیسی طی دو سال گذشته با «خبردرمانی» و «وعده و وعید» تلاش داشت از نارضایتی‌های عمومی بکاهد اما با بی‌اثر شدن چنین ترفندهایی و در آستانه سالگرد اعتراضات، تلاش دارد با راضی کردن اصناف مختلف دست‌کم از پیوستن صنوف و بازاریان به اعتراضات احتمالی مردم جلوگیری کند. از جمله می‌توان به خبرهایی درباره فاصله گرفتن از قیمت‌گذاری دستوری و اجازه آزادسازی قیمت‌ها در برخی اصناف و صنایع مانند صنف لوازم صوتی و تصویری اشاره کرد.

همچنین خبر آزاد شدن پول‌های بلوکه شده ایران در ازای آزادی گروگان‌های دوتابعیتی نیز از دیگر ابزارهای دولت برای مدیریت افکار عمومی در کشور است. اطلاعات منتشرشده از روند آزاد شدن پول‌های بلوکه شده نشان می‌دهد قرار نیست وجهی در اختیار جمهوری اسلامی قرار بگیرد و هزینه کردن این منابع همچنان تحت نظر ایالات متحده و تنها برای واردات برخی کالاهای اساسی و دارو خواهد بود. با اینهمه  دولت نمایشی از گشایش ویژه اقتصادی و باز شدن قفل رکود تورمی به راه انداخته تا بتواند مردم را در امیدواری به نتایج معامله جدید حکومت با دولت بایدن منتظر نگه دارد و  برای مدتی کوتاه هم که شده زمان بخرد!

در آنسو نیز دستکاری و سانسور آمار در دستور کار دولت و رسانه‌های حامی‌اش قرار دارد تا به این شکل «صورت مسئله پاک شود» و مقامات دولتی با تکیه بر آمارهای مخدوش، لاف «دستاوردهای» اقتصادی از جمله کاهش تورم بزنند.

صحنه نمایشی که دولت رئیسی آرایش داده اما نمی‌تواند مردمی را که با رنج و دشواری روزگار سپری می‌کنند و پنجه در پنجه فقر و فلاکت هستند تحت تأثیر قرار دهد. بی‌خاصیت بودن صحنه‌گردانی دولت چنان عیان شده که حتی رسانه‌های حکومتی و مقامات و تحلیلگرانی که به نوعی به ساختار حکومت متصل هستند نیز زبان به انتقاد گشوده و به دولت هشدار می‌دهند. بازی دولت برای مدیریت افکار عمومی با شعارها و ادعاهای نخ‌نما شده، چنان توهین‌آمیز و علیه شعور مردم است که نتیجه معکوس داده و بر ظرفیت‌های اعتراضی افزوده است.

 سرکوب، همچنان کارآمدترین نسخه‌ی حکومت

در بُعدی دیگر، جمهوری اسلامی نسخه همیشگی سرکوب عریان و بی‌پروا را از هفته‌ها پیش در دستور کار قرار داده تا هر روزنه‌ای را که ممکن است اعتراضات از آنجا جرقه خورده یا سرریز شود مسدود کند.

پرونده‌سازی، بازداشت، احضار، تهدید، و صدور احکام قضایی علیه فعالان سیاسی و مدنی و صنفی شدت گرفته است. مرکز حقوق بشر ایران در گزارشی اعلام کرده که در حدود سه هفته گذشته ۲۲ فعال مدنی و حقوق‌بشر در شهرهای مختلف ایران بازداشت شدند. در یک نمونه در روز چهارشنبه ۲۵ امرداد ۱۳ فعال مدنی و حقوق زنان در استان گیلان بطور همزمان و در چندین شهر مختلف این استان بازداشت شدند. وزارت اطلاعات ساعاتی پس از این بازداشت فلّه‌ای با صدور بیانیه‌ای از اتهامات سنگینی از جمله دیدن دوره براندازی نرم در خارج کشور خبر داد.

دانشگاه‌ها از دیگر اهداف سرکوب حکومت هستند و تنها در هفته گذشته ۴۰ دانشجو در دانشگاه‌های مختلف با احضار به کمیته انضباطی مورد بازجویی و احضار قرار گرفتند. بخشی از «یکدست‌سازی» فضای دانشگاه‌ها با اخراج اساتید مردمی که سال گذشته از جنبش دانشجویی و اعتراضات حمایت کرده بودند، و جذب ۱۵۰۰۰ استاد «خودی» در حال انجام است.

همچنین طرحی با عنوان «طرح حامیم دو» (توانمندسازی دانشجویان فعال فرهنگی، سیاسی و اجتماعی) با هدف « شبکه‌سازی» و «سازماندهی» دانشجویان حامی حکومت در دانشگاه‌های سراسر کشور در حال اجراست. تلاش برای محدود ساختن دانشجویان تا آنجا پیش رفته که پیشنهاد آنلاین شدن کلاس‌ها تا دهم مهرماه نیز با تلاش شهرداری تهران در حال پیگیری است.

«اتحادیه آزاد کارگران ایران» نیز گزارش داده که در حال حاضر ده‌ها فعال صنفی کارگری و آموزگار زندانی محکوم به حبس هستند و ده‌های فعال صنفی نیز احضار شده و یا پرونده‌های قضایی باز داشته و اصطلاحا «زیر حکم» هستند.

فعالان سیاسی زیادی نیز در شهرهای مختلف کشور بازداشت یا به دادسرا فراخوانده شده‌اند و بخشی از فعالان سیاسی و شهروندانی که در اعتراضات سال گذشته بازداشت شدند نیز از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده‌اند که اقدامی برای برگزاری اعتراضات یا شرکت در تجمعات احتمالی نداشته باشند.

همچنین در روزهای گذشته ماشین سرکوب نظام علیه خانواده‌های دادخواه فعال شده است. در روزهای منتهی به سالگرد اعتراضات صدها فعال با پرونده‌های باز قضایی درگیر، یا بازداشت هستند. خانواده‌ جانباختگان اعتراضات سال گذشته زیر شدیدترین موج فشارهای امنیتی قرار گرفته‌اند بطوری که بسیاری از آنها بازداشت یا به زندان محکوم شده، و برخی دیگر زیر فشارهای امنیتی مجبور به توقف فعالیت در شبکه‌های اجتماعی شده‌اند.

فشارهای گسترده امنیتی و قضایی بر خانواده‎‌های دادخواه نشان از هراس و استیصال حکومتی دارد که حتی افراد داغدار و سوگوار را که از عزیزانشان یک سنگ مزار باقی مانده نیز تهدیدی علیه خود ارزیابی می‌کند.

از سوی دیگر در قالب مبارزه با «بی‌حجابی» و طرح عفاف و حجاب تمام نیروهای سرکوبگر «آتش به اختیاری» و لباس‌شخصی، به کمک بخش‌های مختلف نیروی انتظامی در سطح شهرها جانمایی شده‌اند تا کوچکترین تحرکات مردم را زیر نظر بگیرد و بسیج نیروهایش را برای سرکوب نخستین حلقه‌های اعتراضی مردم را آماده داشته باشد.

اینهمه بیانگر این واقعیت است که حتی اگر در سالگرد جنبش ملّی، اعتراضات و تجمعاتی شکل نگیرد اما جمهوری اسلامی خود را در ایستگاه آخر ارزیابی کرده و چنان از قدرت مردم متحد و یکپارچه هراس دارد که از همه ابزارها و توان خود برای مسدود کردن فضای اجتماعی و سیاسی استفاده می‌کند تا فقط فروپاشی خود را عقب بیاندازد بدون آنکه بداند آن موج سنگین نهایی کی خیز برداشته و آن را غرق خواهد کرد.


۱۴۰۲ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

مشروطه‌ و ملی‌گرایی در انقلاب کنونی

 


جنبش ملّی در ایران از شهریور سال گذشته و با اعتراضات گسترده پس از قتل حکومتی مهسا امینی توسط مأموران گشت ارشاد وارد مرحله‌ای جدیدتر و جدی‌تر شده است. یکی از نخستین آثار این جنبش با تجمع هزاران نفر در پاسارگاد و همزمان با روز بزرگداشت کوروش در آبان ۹۵ نمایان شد که در اعتراضات سال‌های ۹۷ و ۹۸ در شعارهای ایرانخواهانه و دیگر شعارها چون «رضاشاه روحت شاد» ادامه یافت. اعتراضات ۱۴۰۱ که خیلی زود به یک جنبش فراگیر ملّی در سراسر کشور تبدیل شد، بیانگر  آگاهی و اراده جمعی ایرانیان برای تغییر شرایط موجود و پشت سر گذاشتن نظام جمهوری اسلامی  و بنیان نهادن ساختاری دموکراتیک بر پایه منافع ملی است.

هرچند در ماه‌های گذشته از سوی برخی جریانات و رسانه‌ها در خارج کشور تلاش‌هایی برای سوار شدن بر جنبش انقلابی مردم ایران، رهبرتراشی یا تحمیل برخی جریانات ضدایرانی به این تحولات  صورت گرفت و یا تلاش شد آن را صرفا «انقلاب زنانه» قلمداد کرد، اما در عمل مردم دامنه‌ی گسترده‌ی جنبشی را که خود پیشبرنده‌ی آن هستند نشان دادند.

نگاهی به پراکندگی تجمعات اعتراضی در کشور و همچنین بررسی بازداشت‌شدگان نشان می‌دهد که این جنبش ملی به مسائل جنسیتی، قومی و صنفی محدود نیست و همه ایرانیان با هر تعلقی در آن حضور دارند. در میان بازداشت‌شدگانی که دادگاهی و حتی به اعدام محکوم شدند از پزشک تا کارگر، از وزرشکار تا دانشجو و با سطوح اقتصادی و درآمدی متنوع و از استان‌های مختلف حضور دارند. شعارهای مردم معترض نیز همواره نشان از همبستگی ملی داشته است.

همچنین در میان هفت شهروند اعدام شده گرایش به ملی‌گرایی و مشروطه‌خواهی مشهود است. مطالب منتشر شده از سوی هفت مرد جوان بازداشت‌شده در اعتراضات که با سرعت و در روندی ناعادلانه به چوبه دار سپرده شدند، نشان می‌دهد که نجات و بهروزی ایران برای آنها اصل بوده است. از آخرین نامه‌های سه معترض اعدام شده در اصفهان تا نشان شیروخورشید بر دست مجیدرضا رهنورد  و پست‌های اینستاگرامی محمد (کیان) حسینی چیزی جز این نمی‌گویند.

از شهریور گذشته در جریان اعتراضات دست‌کم هفت بار پرچم شیروخورشید و درفش کاویانی در میانه تجمعات از سوی مردم به اهتزاز درآمد؛ بخشی از دیوارنویسی‌ها و همچنین اعتراضات دانشجویی با تأکید بر ملی‌گرایی بوده است و حتی دانشجویان درفش کاویانی را در محوطه دانشگاه به اهتزاز درآوردند.  فعالان مشروطه‌خواه در شهرهای مختلف و حتی از فراز قله‌های ایران تصاویر و ویدئوهایی از به اهتزاز درآوردن پرچم شیروخورشید منتشر می‌کنند.

با وجود همه تلاش‌های پیدا و پنهانی که از سوی جناحین جمهوری اسلامی و آنانکه به پنجاه‌وهفتی مشهور شده‌اند عمدتا در خارج کشور صورت گرفته، موج بیداری ملی و حضور ایده‌ی مشروطه خواهی در میان مردم ایران انکارناپذیر است و همین بازار رویافروشان را کساد کرده است. ایرانیان دریافته‌اند که با تکیه بر داشته‌های تاریخی و ملی خود می‌توانند کشور را نجات دهند و دوباره بسازند.

اما چه اتفاقی رخ داده که ۱۱۷ سال پس از انقلاب مشروطه، و تقریبا نیم قرن پس از انقلاب ۵۷ که بر انکار ملت و مملکت و پادشاهی مشروطه تکیه داشت، بار دیگر موج ملی‌گرایی ایران را فرا گرفته و به بزرگترین نیرو برای براندازی جمهوری اسلامی تبدیل شده است؟

«تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک» سعی می‌کرد نشان دهد انقلاب مشروطه اگرچه اهداف و آرمان‌های والا داشت اما این آرمان‌ها به خاطر کارگزاران فاسد و دخالت بیگانگان تحقق نیافت. آنها  پادشاهی رضاشاه را یک حکومت ضعیف، ناکارآمد، فاسد و حتی دست‌نشانده قلمداد کرده و نبرد او برای  حفظ تمامیت ارضی ایران و اقدامات درخشان وی در پیشبرد اهداف مشروطه را نادیده گرفته و یا تحریف و سانسور می‌کردند. رضاشاه در عمل یک سامان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر اساس معیارها، مفاهیم و ساختارهای نو و مدرن در کشور به وجود آورد که با تداوم و تعمیق و گسترش آنها در دوران دومین پادشاه پهلوی، هنوز و همچنان در برابر تخریب‌های سازمانیافته جمهوری اسلامی مقاومت می‌کند.

«تاریخ‌نگاری تبلیغاتی- ایدئولوژیک» اما سعی داشت نشان دهد که تقریبا همزمان با جنگ جهانی اول مشروطه در ایران مُرد و تمام شد و رابطه‌ای میان مشروطه‌ و پهلوی وجود ندارد. مخالفان پهلوی اقدامات مترقی و توسعه‌گرای دو پادشاه از جمله  بهسازی‌ و نوسازی نظام‌های مختلف حقوقی، اداری، آموزشی، نظامی و اقتصادی و تحولات بزرگ فرهنگی و اجتماعی را کمرنگ و حتی مضر معرفی می‌کردند تا ارتباط میان مشروطه و عملکرد پهلوی‌ها پنهان بماند.

این روایتگری وارونه هرچند در سال‌های منتهی به انقلاب۵۷ و با اتحاد انقلابیون اسلامگرا و بخش مهمی از چپ‌ها بر افکار عمومی مسلط شده بود اما پس از پیروزی انقلاب به مدد حافظه تاریخی مردم و تجربه‌ی آنها در زندگی واقعی سرانجام شکست خورد.

نیم قرن تازیانه‌ی واقعیت

با پیروزی انقلاب ۵۷ ایرانیان ادعاها و ایدئولوژی‌های انقلابیون اعم از اسلامی و چپ را زندگی و با گوشت و پوست خود تجربه کردند. این گروه‌ها پیش از انقلاب مدعی بودند که آرمان‌ها و برنامه‌هایی دارند که می‌توانند نابرابری، فقر، بیکاری و… را از بین برده و هر نوع «ستم» و «استثمار» را محو کنند! ایرانیان اما تقریبا نیم قرن  است که دروغ بودن آنها را تجربه می‌کنند. این تجربه واقعی و عینیِ فلاکتِ ناشی از انقلاب ۵۷ در کنار کم‌رونق شدن کتاب‌های تبلیغاتی باعث شد مردم به این فکر کنند که کجا اشتباه کردند و چه شد که زندگی‌ و کرامت‌ و آزادی‌ و کشور و ملیت‌شان به خطر افتاده است!

آنها در این بازنگری دریافتند آنچه پیش از انقلاب ۵۷ در ایران مستقر بود، با وجود همه کمبودهایی که قابل رفع بودند، یک نظام کارآمد سیاسی و حقوقی بوده که سعی در تأمین امنیت و رفاه آنان داشت؛  ساختاری برآمده از انقلاب مشروطه که  با برنامه‌های توسعه‌ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در حال بسط بود. فلسفه سیاسی آن نظام کارآمد، پادشاهی مشروطه بود و منطقی که آن نظام بر پایه آن پیش می‌رفت،  حفظ منافع ملی و سعادت ملت ایران بوده است.

امروز اما مردم ایران وارد «بحران بقا» شده‌اند! آنها حتی برای داشتن حداقل خوراک و مسکن هم دچار مشکل هستند؛ از خانواده به عنوان کوچکترین نهاد اجتماعی تا دیگر نهادها همگی دچار گسستگی شده، اقتصاد و تولید نابود گشته و غالب مردم به دنبال راهی برای مهاجرت‌های کاری و تحصیلی و یا پناهندگی هستند. آنهم در حالی که جمهوری اسلامی بی‌حد و حساب از کشورهای دیگر مهاجر وارد می‌کند.

همه اینها ایرانیان را در مقابل وضعیتی قرار داده که «زندگی ملی» را در خطر می‌بینند. در چنین شرایطی است که نه صرفا منافع شخصی بلکه میهن به مثابه «خانه» و ملی‌گرایی به عنوان راهکار دفاعی برای بقا، در افکار عمومی مهم می‌شود و می‌پرسند چگونه سامانه قبلی منافع این ملت را حفظ می‌کرد اما طی چهار دهه گذشته این منافع مرتب در خطر تهدید و دست‌درازی و نابودی هم از سوی خود حکومت و جناحین‌ و گروه‌های مافیایی‌اش و هم از سوی کشورهای خارجی از جمله روسیه و چین است!

پس از تجربه‌ای مرگبار و ویرانگر، ایرانیان دریافته‌اند که برای نجات از این وضعیت ویرانگر چاره‌ای جز سامان دادن نظام سیاسی بر محور منافع ملی و مصلحت عمومی ندارند و باید خود و  کشورشان را از چاه خیالات ایدئولوژیک ۵۷ بیرون بکشند و با میراث مشروطه و پهلوی بر آن بنا کنند.

به همین دلیل در جنبش ملی که از شهریور ۱۴۰۱ به صورت انقلابی برای آزادی و رفاه و امنیت و عدالت تداوم یافته، «ملی‌گرایی» نه صرفا یک نظر یا عقیده سیاسی بلکه اندیشه‌ای تاریخی و فرهنگی و انساندوستانه است که بقای ملت و مملکت را با تکیه بر میراث مشروطه مطرح می‌شود. یک جنبش ملی برای آزادی و نجات ایران که فراگیر است و همه ایرانیان را فارغ از انواع تفاوت‌های عقیدتی و مذهبی و قومی و جنسیتی و… در بر می‌گیرد.


۱۴۰۲ مرداد ۴, چهارشنبه

فساد ساختاری و اقتصاد مافیایی

 


در روزهای گذشته بار دیگر تصویر تکاندهنده فساد و تباهی ساختاری در جمهوری اسلامی به نمایش در آمد و خبرهایی از تصاحب و تسخیر اموال و دارایی‌های ملی از سوی مقامات حکومتی منتشر شد. در آنسو آمارهای تکاندهنده‌ای از گسترش فقر و فلاکت در کشور مدت‌هاست زنگ خطر ورشکستگی اقتصادی را به صدا درآورده‌اند.

جمهوری اسلامی سال‌هاست در گزارش‌ها و رتبه‌بندی‌های مختلف در شمار فاسدترین حکومت‌های جهان قرار دارد. تحلیلگران اقتصادی وابسته به حکومت همچون احمد توکلی و فرشاد مومنی فساد حکومتی را سیستماتیک و ساختاری ارزیابی می‌کنند. ایران در رتبه‌بندی سازمان شفافیت بین‌الملل درباره «شاخص ادراک فساد» در جهان طی سال‌های گذشته همواره در انتهای جدول قرار داشته است. فرشاد مومنی سال ۱۳۹۹ در سخنانی گفته بود که «رتبه پاکدامنی» ایران – یا همان  شاخص ادراک فساد- در سال ۹۶ حدود ۱۳۰ بود، این شاخص در سال ۹۹ به ۱۴۹ رسیده است. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی نیز هفته گذشته در گزارشی اعلام کرد که شاخص کنترل فساد در حال حاضر نسبت به ابتدای برنامه ششم توسعه وضعیت بدتری پیدا کرده و شاخص‌های اصلی کیفیت نظام اداری (بوروکراسی) با برنامه‌ها و وضعیت مطلوب فاصله زیادی دارد.

در روزهای گذشته خبرهایی منتشر شد که بخشی از فساد تباهکارانه مقامات حکومتی و مافیاهای اقتصادی فعال را به نمایش گذاشته‌اند. بر اساس اسنادی که منتشر شده یکی از بزرگترین موقوفات استان «خراسان رضوی» و البته «پردرآمدترین» موقوفه این استان به نام «گوهرشاد» با هزاران هکتار زمین از دست‌کم هشت سال پیش به احمد علم الهدی امام جمعه مشهد و پدر همسر ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزدهم واگذار شده است. بر اساس سندسازی جهت قانونی جلوه دادن چنین فسادی، ۱۰ درصد از درآمد و عایدی این موقوفه به عنوان «حق تولیت» به احمد علم الهدی پرداخت می‌شود؛ این در حالیست که از مدت‌ها پیش از تولیت علم الهدی بر این موقوفه، مبالغ هنگفتی از درآمد همین موقوفه به حساب وی ریخته می‌شده است.

افشاگری دیگری که چند روز پیشتر انجام شد نشان می‌داد «حسینیه امینی‌ها» یکی از بزرگترین موقوفات چند صد هکتاری استان قزوین به عروس حجت‌الاسلام مهدی خاموشی رئیس سازمان اوقاف کشور واگذار شده است. این کاخ تاریخی با ۱۵۰ هکتار زمین و باغ پرمحصول و یک دامداری با هزار رأس دام با اجاره ناچیز حدود ۹۰۰ هزار تومان به اسم «اجاره» در اختیار این فرد قرار گرفته است.

در آنسو مافیاهای اقتصادی همچنان با چراغ سبز دولت و مجلس شورای اسلامی به رانتخواری و کسب سودهای کلان مشغول هستند. تنها چند هفته از افشای رشوه‌دهی یک شرکت اتومبیل‌سازی به بیش از ۳۰۰ مقام جمهوری اسلامی شامل نمایندگان مجلس، امامان جمعه، فرمانداران و… با اعطای اتومبیل شاسی‌بلند نگذشته بود که خبر دیگری از دادن رانت دولت به «خودی»ها در بورس منتشر شد.

افشای نامه‌ای با امضای محمد مخبر دزفولی معاون اول ابراهیم رئیسی درباره مصوبه تاریخ ۱۷ اردیبهشت امسال هیئت وزیران مربوط به نرخ خوراک گاز پتروشیمی‌ها، پالایشگاه‌ها و تعرفه گاز این شرکت‌ها به اضافه شرکت‌های فولاد، سیمان و دیگر صنایع، پرده از یک رانت‌ بزرگ دولتی برداشت. این نامه بیش از ۵۰ روز مخفی مانده بود تا سهامداران حقیقی و حقوقیِ «خودی» بتوانند سود خود از بازار سرمایه را بر اساس مصوبه جدید دولت بردارند. این اقدام سبب تلاطم در بازار بورس و از دست رفتن سرمایه شهروندان عادی شد که به امید داشتن کمک‌درآمدی ناچیز، دارایی خود را به حلق بورس جمهوری اسلامی ریخته بودند.

تباهی از انقلاب۵۷ آغاز شد

فساد ساختاری که امروزه از سوی بسیاری تحلیلگران یکی از اساسی‌ترین مشکلات اقتصاد ایران به شمار می‌رود، بلافاصله پس از انقلاب ۵۷ آغاز شد. انقلابی که بر پایه ایده‌های «ضدامپریالیستی» آغاز شد، ماشین تباهکاری و از بین بردن سرمایه‌داری ملی را  پیش از پیروزی به راه انداخته بود و نخستین تبرها بر بدنه توسعه اقتصادی در ایران را در «اقدامات انقلابی» فرود آورده بود؛ فقط در یک نمونه می‌توان به ترور محمدصادق فاتح یزدی یکی از بزرگترین کارآفرینان پیشرو کشور توسط «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» در سال ۱۳۵۳ اشاره کرد.

با پیروزی انقلاب ۵۷ حذف کارآفرینان، مدیران و سرمایه‌داران بطور قانونی و سازمانیافته پی گرفته شد و ده‌ها کارآفرین که از افتخارات توسعه اقتصادی ایران به شمار می‌رفتند اعدام و یا مجبور به مهاجرت شدند. اموال آنها مصادره و همچون غنیمت جنگی میان انقلابیون تقسیم شد. از نمونه‌های این غنائم انقلابی، تصاحب کارخانه جوراب «استارلایت» متعلق به خانواده سادات تهرانی توسط هادی غفاری از روحانیونی بود که امروز نزدیک به اصلاح‌طلبان و جریان حامی میرحسین موسوی است.

اغلب مقامات حکومت تازه‌ تأسیس نیز در املاک غصبی که متعلق به شخصیت‌های حقیقی و حقوقی پیش از انقلاب از جمله کارآفرینان و سرمایه‌داران بود ساکن شدند و بسیاری از این املاک طی چهار دهه بین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان دست به دست چرخیده است؛ از جمله ملک بزرگی در جماران که سال‌ها پس از پایان کار دولت محمد خاتمی، به دفتر کار او تبدیل شده بود.

مقامات حکومت اما در کنار املاک غصب شده‌ی مصادره‌ای پس از انقلاب ۵۷، مدت‌هاست که به املاک موقوفه که جزو دارایی‌های ملّی هستند نیز هجوم برده و یکی پس از دیگری آنها را غصب می‌کنند.

در آنسو شرکت‌ها، بانک‌ها، کارخانه‌ها و تجارتخانه‌هایی مصادره‌ای نیز یا به نابودی کشانده شدند یا به عنوان بخش دیگری از غنیمت‌های انقلابی میان افراد حقیقی و حقوقی تازه به مسند نشسته تقسیم شدند. در دو دهه گذشته نیز آنچه از زیرساخت‌های تولیدی و صنعتی زمان پهلوی باقی مانده بود به اسم «خصوصی‌سازی» با رانت و پارتی به «خودی»ها واگذار شد. فعالیت بسیاری از این واحدها با خوابیدن خطوط تولید، اخراج نیروی کار، ورشکستگی و متروکه شدن آنها پایان یافت.

فساد در جمهوری اسلامی چنان گسترده و عمیق است که تمام بخش‌های اقتصادی و اداری ایران و خود قوه قضاییه را که می‌بایست با فساد مبارزه کند فراگرفته است. شبکه‌های تودرتوی مافیایی تمام منابع  کشور را در اختیار گرفته‌اند و در عمل بر اقتصاد ایران حکومت می‌کنند.

گسترش فقر و فلاکت، آن روی سکه‌ی فساد

آن روی سکه‌ی فساد ساختاری اما گسترش فقر و فلاکت تکاندهنده است. روند تباهی که به عنوان فساد ساختاری در جمهوری اسلامی شناخته می‌شود از یکسو تولید و بهره‌وری را نشانه گرفته  که نتیجه آن کاهش تولید ثروت و در نتیجه کاهش درآمد و مصرف مردم است؛ از سوی دیگر آثار اقدامات مافیایی و رانتی سبب افزایش تورم شده که به معنای افزایش هزینه‌ زندگی است. این دو به موازات هم گسترش فقر در جامعه ایران را به میزانی بی‌سابقه رسانده است.

در همین رابطه محمود جامساز اقتصاددان معتقد است که «مسئله اصلی امروز اقتصاد ایران، رانت و فسادی است که اقتصاد دلالی را شکل داده است. تعداد دلال‌ها در ایران به نسبت حجم جمعیت بسیار بیش از سایر کشورهاست. درواقع اقتصاد دلالی محصول اقتصاد دولتی- رانتی است چرا که فضا برای سوء استفاده‌های اقتصادی و فساد وجود دارد تا عده‌‌ای معدود به سودهای هنگفت برسند. همین امر باعث کوچک شدن سبد معیشتی خانواده‌ها می‌شود.»

ناکارآمدی ساختار دولت در جمهوری اسلامی همانطور که سبب خلق مافیا در مافیا شده، نتوانسته بحران‌هایی را که پیامد فعالیت همین مافیاها هستند مدیریت کند. وقتی بخش عمده منابع کشور از جمله درآمدهای ارزی به جیب گروه‌های مافیایی ریخته می‌شود، کسری بودجه شدت پیدا می‌کند و دولت برای تأمین هزینه‌های جاری دست به استقراض و خلق پول زده و در آنسو تورم افزایش پیدا می‌کند و چرخه‌ی فساد همراه با کاهش قدرت خرید و کوچک شدن سفره‌های مردم و گسترش فقر تداوم می‌یابد.

اقتصاد برای رشد نیازمند تولید است و تولید نیازمند سرمایه‌گذاری؛ اما عدم شفافیت همراه با فساد گسترده، قوانین ناکارآمد، دخالت حکومت در بخش‌های کوچک و بزرگ و ریسک بالای ورود به فعالیت اقتصادی و سرمایه‌گذاری سبب فرار سرمایه‌گذاران از کشور شده است. این روزها تمام صنایع کشوربه دلیل نبود سرمایه در گردش، عدم تکنولوژی مدرن و به‌روز، نبود امنیت سرمایه‌گذاری بلندمدت به دلیل تغییر قوانین و بوروکراسی بیمار و ناکارآمد و مبتنی بر رانت فلج شده‌اند.

فرامرز توفیقی فعال کارگری تأکید کرده امروزه شرایط معیشتی کارگران به گونه‌ای شده که دستمزد‌ها می‌تواند فقط ۳۰ درصد از هزینه‌های «ضروری» زندگی این قشر را پوشش دهد و تنها برای ۱۰ روز از ماه کفایت می‌کند.

نتیجه چنین روندی فقر و فلاکت گسترده در جامعه ایران است که آمارهای تکاندهنده‌ای از آن در روزهای گذشته منتشر شده است. مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت کار هفته‌ای که گذشت از سوء تغذیه ۵۷ درصد از جمعیت ایران خبر داد. پژوهش دیگری از سوی وزارت بهداشت نشان می‌دهد ۴۷ درصد از زنان بالای ۵۰ سال در ایران به دلیل عدم مصرف کلسیم مورد نیاز، دچار پوکی استخوان هستند.

کاهش سرانه مصرف کالری از ۲۷۰۰ کیلوکالری در سال ۱۳۹۰ به کمتر از ۲۲۰۰ کیلوکالری در سال۱۴۰۰ کاهش یافت و در گزارشی با عنوان «وضعیت فقر و ویژگی‌های فقرا در دهه ۹۰ خورشیدی» اعلام شده که «مستأجران به علت هزینه‌های مسکن ناچار شدند تا خوراک خود را کاهش دهند. در سال ۱۴۰۰ میانگین کالری دریافتی مستأجران حدود ۱۹۹۰ و برای غیرمستأجران حدود ۲۱۰۰ کیلو کالری بوده است.»

رئیس اتحادیه بنکداران مواد غذایی نیز خبر داده که در فروردین امسال نسبت به سال گذشته حجم خرید مواد غذایی مردم ۳۰ تا ۳۵ درصد کاهش یافته است.

حجت میرزایی پژوهشگر اقتصاد اردیبهشت‌ماه امسال با اعلام آمار گسترش فقر در ایران گفت بیش از ۸۰ درصد جامعه روستایی و ۴۵ درصد جامعه شهری استان سیستان و بلوچستان فقیر هستند. او همچنین افزوده که بیشتر از ۵۰ درصد جمعیت چابهار، ۴۰ درصد جمعیت بندرعباس و ۳۰ تا ۳۵ درصد جمعیت مشهد حاشیه‌نشین هستند.

در آنسو مقامات حکومتی بی‌اعتنا از واقعیت هولناک فقر و فلاکت در ایران با «خبردرمانی» و ادعاهای دروغ بر خشم عمومی می‌افزایند. از جمله ادعای نادرست کاهش تورم که در هفته‌های گذشته بارها از سوی ابراهیم رئیسی و تیم اقتصادی دولت تکرار شده است. این ادعای مضحک حتی واکنش روزنامه حکومتی «اطلاعات» را در پی داشته که نوشته  «فراموش نکنیم، در هر خانه در کنار تلویزیون «مظنه»‌ای به نام یخچال هست که مردم عیار سخنان هیجانزده مسئولان را با آن می‌سنجند و نهایتاً در تناقض سخنان تلویزیون و یخچال، حرف یخچال را باور می‌کنند.»

بی‌خردی و ناکارآمدی زمامداران کشور چنان عمیق است که نه تنها کوچکترین امیدی به بهبود شرایط وجود ندارد بلکه تا نظام جمهوری اسلامی هست، فقر و فلاکت نیز تداوم فزاینده خواهد داشت. یکی از مصداق‌های بارز این ناکارآمدی مزمن و ادعاهای توخالی نظام، تدوین «برنامه پنجساله هفتم توسعه» است که پیشاپیش با ۱۲۰۰هزار میلیارد تومان کسری بودجه برای تحقق مواجه است!