۱۴۰۲ آبان ۳, چهارشنبه

جمهوریِ سرکوب علیه جنبش ملّی

 


در هفته‌ای که گذشت همزمان با بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها محدود ساختن فضای آموزشی با هدف مهار جنبش دانشجویی و دانش‌آموزی و همچنین فعالان صنفی آموزگاران در دستور کار جمهوری اسلامی قرار داشت. نهادهای امنیتی با توسل به «مبارزه با بی‌حجابی» فضای اجتماع را بیش از پیش زیر سلطه قرار داده و قوه قضاییه نیز با صدور احکامی علیه فعالان صنفی، سیاسی، مدنی و دادخواهان بخشی دیگر از پروژه سرکوب را پیش می‌برد.

جمهوری اسلامی یعنی سرکوب

نام جمهوری اسلامی ۴۴ سال است با واژه «سرکوب» پیوند خورده و به مترادف آن تبدیل شده اما در هر مقطع زمانی سناریوهای جدیدی برای سرکوب شهروندان در اتاق‌های فکر حکومت طراحی می‌شود. این حجم از «خلاقیت» و «ابتکار» در طراحی برنامه‌هایی برای سرکوبِ توأم با تحقیر شهروندان از سوی جمهوری اسلامی یکی از نمونه‌های منحصر به فرد در جهان است.

ابعاد سرکوب شهروندان طی یک سال گذشته به ویژه با فرا رسیدن نخستین سالگرد اعتراضات جنبش ملّی و سالمرگ صدها تن از جانباختگان،  به حدی گسترش یافته که این روزها هر شهروند، از هر صنف و طبقه‌‌ای، و ساکن در هر جای کشور، در خارج از خانه در معرض یکی از انواع سرکوب‌های حکومتی قرار می‌گیرد.

در روزهای گذشته دانشگاه‌ها به هدف اصلی پروژه‌های امنیتی برای سرکوب و تحقیر قشر آینده‌ساز کشور تبدیل شده‌اند. جمهوری اسلامی در محدود ساختن دانشگاه‌ها آنقدر افراط کرده که نظام آموزش عالی با تهدیدی جدی در ارتباط با تهی شدن از مفهوم واقعی خود و تُنُک شدن ساختار علم و دانش در کشور روبروست.

حضور چشمگیر و بی‌نظیر دانشجویان در اعتراضات جنبش ملّی سال گذشته و عبور جنبش دانشجویی از جناحین حکومت و ایستادن بر سر «ایران» و «حقوق ملت» ضربه مهلکی بر چهار دهه طراحی‌های امنیتی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در تسلط بر جنبش دانشجویی کشور وارد آورد. سرکوب دانشجویان از همان پاییز گذشته آغاز شد و جمهوری اسلامی با زهرچشم گرفتن از دانشجویان تلاش کرد میان آنها و بدنه معترضان در خیابان شکاف بیاندازد. هوشمندی دانشجویان با خواندن سرودهای ملی، تحصن، اعتراض و تظاهرات در سطح دانشگاه، به شکست تلاش اصلاح‌طلبان در مدیریت جنبش دانشجویی انجامید. همین موضوع سبب شد که سرکوب دانشگاه ابعاد تازه‌تر و گسترده‌تری پیدا کند. هزاران دانشجو در سراسر کشور از سوی کمیته‌های انضباطی و مدیریت دانشگاه‌ها با احکام بی‌سابقه اخراج، تعلیق و تبعید به دیگر واحدهای دانشگاهی روبرو شدند. در خارج از دانشگاه‌ نیز نهادهای امنیتی و قوه قضاییه با احضار، بازداشت و صدور حکم زندان، تلاش کردند بخش دیگری از جنبش دانشجویی را فلج کنند.

خالی کردن دانشگاه‌ها از دانش

در آنسو، سرکوب استادان دانشگاه که از نخستین ماه‌های پس از پیروزی انقلاب ۵۷ با عنوان «انقلاب فرهنگی» آغاز و طی چهار دهه گذشته همواره جریان داشته است، با سرعت زیادی ادامه پیدا کرد بطوری که بر اساس گزارش‌ها از مهرماه سال گذشته تا اوایل شهریور امسال دست‌کم ۱۲۰ استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه‌ها با احکام اخراج، تعلیق و بازنشستگی پیش از موعد روبرو شدند. همزمان گزارش‌های دیگری از شکل‌گیری موج نگران‌کننده مهاجرت اساتید و اعضای هیئت علمی به دیگر کشورها منتشر شده است؛ موجی که جمهوری اسلامی با سرکوب و آزار دانشگاهیان ایجاد کرده تا بتواند افراد «خودی» و «ارزشی» را بدون هزینه جایگیزین کرسی‌های خالی استادان کند.

هرچند رسانه‌های داخلی و حتی برخی خبرنگاران در رسانه‌های خارج کشور روند سرکوب استادان را با عبارت «قطع همکاری» تلطیف می‌کنند اما در واقعیت آنچه  در حال رخ دادن است، تیشه به ریشه‌ی دانش و علم‌آموزی در ایران است که همواره در تمدن ایرانی وجود داشته و از ۱۷۲ سال پیش به شکل مدرن و در مفهوم آموزش عالی با تأسیس «دارالفنون» توسط میرزا تقی خان امیرکبیر پا به مرحله‌ای نوین گذاشت.

انتقام از دانشجو و دانش‌آموز با تحقیر

در کنار سرکوب و تهی ساختن دانشگاه‌ها از دانشجویان و استادان پویا و درواقع تکرار «انقلاب فرهنگی»، آنهم پس از چهار دهه، که نشان چیزی جز استیصال و ناتوانی حکومت نیست، تحقیر دانشجویان نیز همزمان با بازگشایی دانشگاه‌ها آغاز شده است. استقرار ماشین‌ها و مأمورانی با عنوان «گشت حجاب» در دانشگاه‌ها، صدور بخشنامه‌ها و شیوه‌نامه‌های پوشش برای دختران و پسران دانشجو و تفکیک جنسیتی از جمله اقدامات انتقامجویانه جمهوری اسلامی برای تحقیر دانشجویانی است که سال گذشته در برابر حکومت و در کنار مردم و ایران ایستادند.

در مدارس نیز وضعیتی تقریبا مشابه برقرار است و با بازگشایی مدارس تلاش برای رصد و محدودکردن دانش‌آموزان شدت گرفته است. گزارش‌ها بیانگر نصب دوربین‌های بیشتری در سطح مدارس است بطوری که حتی در مدرسه «فرزانگان» در منطقه ۶ آموزش و پرورش تهران در سرویس‌های بهداشتی نیز دوربین نصب شده است.

کلاس‌های بدون معلم و جایگزینی آموزگاران اخراجی با بسیجی و طلبه

صدها فعال صنفی آموزگار در ماه‌های گذشته احضار، بازداشت و با پرونده قضایی روبرو شدند. بیش از ۲۰ آموزگار در شهرهای مختلف کشور زندانی هستند و شمار زیادی از آموزگاران با پرونده‌های باز قضایی روبرو و اصطلاحا «زیر حکم» قرار دارند.

سرکوب آموزگاران اما ابعاد گسترده‌تری دارد. همچون اساتید دانشگاه، ده‌ها آموزگار نیز حکم اخراج، تعلیق و بازنشستگی پیش از موعد دریافت کرده‌اند. برخی آموزگاران با تنزل جایگاه و رتبه شغلی روبرو شده‌اند. برای نمونه احکام معاونت به حکم تدریس به عنوان آموزگار تنزل پیدا کرده است. رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش هفته گذشته از تغییر ۲۰هزار مدیر مدرسه خبر داد اما گزارش فعالان صنفی بیانگر وضعیتی اسفناک‌تر از آماری است که این مقام حکومتی ارائه داده است.

حذف آموزگاران از ساختاری که در حالت عادی نیز با کمبود ۳۰۰ هزار معلم روبرو بوده است سبب شده امسال بسیاری از کلاس‌های درس «بدون معلم» سال تحصیلی را آغاز کنند. قابل توجه اینکه وزیر آموزش و پرورش نیز کلاس‌های بدون معلم را تأیید کرده و گفته چون تمام ظرفیت آزمون استخدامی کامل نشد، متأسفانه تعدادی از کلاس‌های درس بدون معلم مانده‌اند که تا نیمه‌های مهر برای آنها معلم تأمین می‌شود.

منظور رضامراد صحرایی از استخدام و تأمین معلم، طرح‌هایی است که برای استخدام بسیجی‌ها و طلاب در مدارس در حال اجراست. روندی مشابه با آنچه در آموزش عالی شکل گرفته و در نهایت نظام آموزشی در مدارس را نیز با بحران‌های جدی روبرو خواهد کرد.

البته به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی برای سرکوب دانش‌آموزانی از نسل جدید که سال گذشته در اقداماتی بی‌سابقه و منحصر به فرد تصاویر خامنه‌ای و خمینی را از دیوار کلاس‌ها پایین کشیدند و انگشت وسط خود را نثار نظام جمهوری اسلامی کردند، برنامه‌های درازمدتی نیز دارد. از جمله طرح «محرم‌سازی» مدارس که ظاهرا قرار است مدارس- به ویژه مدارس دخترانه- را با تغییراتی در طراحی و ساختمان، مانند بالا بردن دیوارهای مدارس، پوشاندن پنجره‌ها و ایجاد سقف‌هایی در محیط باز، به «دارالتأدیب» و شبه‌زندان تبدیل کند!

محدودیت‌های ضدانسانی در دانشگاه‌ها و مدارس تنها نمونه‌هایی از ابتکارات جدید اتاق‌های فکر جمهوری اسلامی برای سرکوب شهروندان ایران است.

صیقل دادن شمشیر سرکوب و تحقیر

در آنسو قوه قضاییه نیز به شدت فعال شده و با همدستی نهادهای امنیتی چندگانه، در حال سرکوب شهروندان مختلف از جمله فعالان سیاسی، صنفی، مدنی و دادخواهان است. روند صدور احکام قضایی از سوی دادگاه‌های انقلاب افزایش پیدا کرده و انتقال فعالانی که پیشتر به حبس محکوم شده بودند به زندان‌ نیز افزایش یافته است.

در هفته‌های گذشته خانواده‌های دادخواه نیز که عزیزان خود را در اعتراضات سال گذشته از دست دادند با سرکوب بی‌سابقه‌ای روبرو بودند. جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد جا‌نباختگان را شاید بتوان کمترین سرکوب علیه این خانواده‌ها ارزیابی کرد. بازداشت، تشکیل پرونده قضایی، حبس خانگی، ضرب‌ و جرح و… همگی از نمونه‌ اقدامات حکومت علیه خانواده‌هایی است که در اعتراضات سال گذشته،  همین حکومت جان عزیزان آنان را با سنگدلی تمام گرفت.

فضای جامعه نیز به بهانه‌هایی چون «مبارزه با بی‌حجابی» زیر سلطه و رصد بیشتر حکومت قرار گرفته و مأموران رسمی و غیررسمی به آزار و مزاحمت برای شهروندان مشغول هستند.

این روزها، مردمی که به دلیل چهار دهه تباهکاری جمهوری اسلامی با شدیدترین فشارهای اقتصادی و معیشتی روبرو هستند، همزمان انواع سرکوب‌های امنیتی و اجتماعی و قضایی را تحمل می‌کنند.

یکی دیگر از ابعاد تحقیر ملت ایران از سوی جمهوری اسلامی را می‌توان در ارائه «سیم‌کارت گردشگری» به مسافران خارجی که راهی ایران می‌شوند و همزمان قطع و سانسور و فیلتر اینترنت برای مردم داخل دید. استفاده از اینترنت که امروزه در فقیرترین و توسعه‌نیافته‌ترین کشورها نیز جزو روال عادی زندگی شده، برای شهروندان ایران با مصائب زیاد و انواع فیلترشکن‌‎های پرهزینه هم به دشواری امکانپذیر است. جمهوری اسلامی در حالی ایرانیان را حتی شایسته برخورداری از اینترنت و یک زندگی با کرامت از نظر اقتصادی نمی‌داند که با پولپاشی، پروپاگاندا و اقدامی نظیر «سیم‌کارت گردشگری» در تلاش است تصویری عادی از خود و فضای اجتماعی ایران به جهان مخابره کند تا زندانی را که برای شهروندان ایران ساخته از نگاه جهان پنهان کند.

پیروز نهایی

در آنسوی معادلات سرکوبگرانه حکومت اما مردمی قرار دارند که در اعتراضات سال‌های گذشته و به ویژه از اعتراضات جنبش ملّی ۴۰۱ نشان داده‌اند مرزبندی پررنگی با حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ دارند و با عزم راسخ حاضرند برای آزادی و آبادی میهن حتی چشم و تن و جان بدهند. این مردم زیر همه فشارها به مبارزه برای آزادی و حقوق انسانی خود ادامه می‌دهند و در نهایت پیروز میدان نبرد نابرابر با جمهوری اسلامی خواهند بود.


۱۴۰۲ مهر ۲۶, چهارشنبه

اهداف جمهوری اسلامی از جنگ حماس علیه اسرائیل

 


حمله گسترده حماس از نواره غزه به اسرائیل از زمین، هوا و آب به صورت همزمان بی‌سابقه بوده و همه را غافلگیر کرده حتا نهادهای امنیتی اسرائیل را که به زبدگی شهرت دارند. البته این غافلگیری خود یکی از مسائلی است که نمی‌توان نادیده گرفت. غافلگیری نهادهای امنیتی اسرائیلی در رابطه با این جنگ، که حماس نام آنرا «طوفان الاقصی» گذاشته و اسرائیل نیز واکنش به آنرا «شمشیرهای آهنین» می‌خواند، یکی از جدی‌ترین بحث‌هائی است که این روزها در افکار عمومی اسرائیل در جریان است و احتمالا پس از پایان این بحران به بحث اصلی تبدیل خواهد شد و دولت بنیامین نتانیاهو باید پاسخگو باشد.

موشک‌ها و پهپادهای جمهوری اسلامی در غزه

در اواخر خردادماه گذشته پس از دیدار رهبران «حماس» و «جهاد اسلامی»  در تهران با علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، وی تأکید کرده بود که حمایت تهران از گروه‌های فلسطینی ادامه خواهد داشت. خامنه‌ای با تمجید از حملات راکتی به اسرائیل گفته بود: «شرایط برای رژیم صهیونیستی نسبت به هفتاد سال قبل تغییر کرده و سران آن حق دارند که نگران ندیدن هشتاد سالگی این رژیم باشند.»

محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در دیدار با زیاد نخاله گفته بود: «انشاءالله به زودی چهره جبهه مقاومت را قوی‌تر از گذشته خواهیم دید!»‌ چند روز بعد خود نخاله در مصاحبه با روزنامه «الوفاق» با اشاره به نقش جمهوری اسلامی در ارسال سلاح و مهمات برای «حماس» و «جهاد اسلامی» گفت: «پس از توافقنامه اسلو، فلسطینیان دریافتند که گفتگو با صهیونیست‌ها فایده‌ای ندارد و گروه‌های مقاومت، تقویت شدند و پیشرفت کردند که مرهون آغوش باز جمهوری اسلامی است که توانمندی‌های خود را در اختیار مقاومت قرار داد. به لطف انتقال توانمندی‌ها نیروهای مقاومت توانایی ساخت موشک، سلاح‌های ضد زره‌پوش و بمب را دارند.» وی همچنین تأکید کرده بود «مسلح شدن کرانه باختری» بر اساس گفته‌های خامنه‌ای «اثری شگرف در روحیه و توجه برادران متخصص ما و نیروهای مقاومت» داشت و «همگی همکاری کردند تا یک تغییر ویژه در اوضاع فلسطین در کرانه باختری رخ بدهد و به هر روی، تمرکز بسیاری روی تغییر سکون کرانه باختری به حرکت در راستای مقاومت که امروزه شاهد آن هستیم، صورت گرفت.»

اینهمه در حالیست که یکسال پیش از این، کیومرث حیدری فرمانده نیروی زمینی جمهوری اسلامی در ارتباط با پهپاد «آرش۲» با صراحت اعلام کرده بود: «پهپاد آرش۲ برای نابودی تل آویو و حیفا تهیه شده و علاوه بر این در ارتش ساختاری نیز برای نابودی رژیم صهیونیستی فراهم شده است.»

اکنون پرسش برانگیز است که با وجود اینهمه بیانات صریح که به تجربه نیز مشخص بود تهدیدات توخالی نیستند، چرا و به چه دلایلی نیروهای امنیتی اسرائیل به ویژه «شین بت» (نهاد اطلاعات داخلی) هوشیاری و حساسیت لازم به خرج نداده‌اند. در ابتدای تابستان رسانه‌های اسرائیلی خبر از تمرکز ارتش آن کشور در نزدیکی مرز با لبنان را منتشر کردند و اینگونه وانمود می‌شد که قرار است عملیات گسترده‌ای از سوی «حزب‌الله» لبنان، دیگر گروه تروریستی نیابتی جمهوری اسلامی، صورت گیرد. امروز مشخص شده که تحرکات نیروهای «حزب‌الله» در نزدیکی مرز اسرائیل عملیاتی انحرافی بوده است.

جنگ روزهای گذشته که هنوز هم ادامه دارد و تا کنون چند هزار قربانی عمدتا غیرنظامی از هر دو طرف داشته است، در ماه خرداد در جریان سفر زیاد نخاله رهبر «جهاد اسلام» و اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی «حماس» برنامه‌ریزی شده بود و چندین ماه این دو گروه تروریستی برای برنامه‌ریزی آن فرصت داشتند. ابراهیم رئیسی پس از دیدار با زیاد نخاله گفته بود  اسرائیل می‌خواهد «با عادی‌سازی روابط با دولت‌های اسلامی» جوانان فلسطینی را «ناامید» کند. نزدیکی کشورهای عربی به اسرائیل که گفته می‌شود با گفتگوهای نیمه محرمانه با پادشاهی سعودی سرعت گرفته است، می‌تواند خطری جدی برای بقای جمهوری اسلامی باشد که در این ماه‌ها تلاش داشته تا روابط‌اش را با کشورهای عربی بهبود ببخشد تا بلکه بتواند انزوای منطقه‌ای و بین‌المللی خود را کاهش دهد.

حمله حماس و گفتگوهای اسرائیل و پادشاهی سعودی

حمله «حماس» به خاک اسرائیل و قتل بیش از ۱۲۰۰ نفر که بیش از هزار و صد نفر از آنها نه نظامی و نه پلیس بودند و بسیاری نیز شهروندان کشورهای دیگر چون تایلند  بودند که تا کنون نام ۱۲ تن از شهروندانش در بین قربانیان حمله «حماس» به چشم می‌خورد، هدف «طوفان  الاقصی» نبود. جمهوری اسلامی به درستی پیش‌بینی می‌کرد که واکنش اسرائیل به این عملیات بسیار سخت خواهد بود. در پنج روز اول عملیات اسرائیلی «شمشیرهای آهنین»، به گفته «هلال احمر» غزه  دست‌کم ۱۲۰۰ فلسطینی کشته، بیش از ۵۰۰۰ نفر زخمی شدند و به گفته سازمان ملل متحد،  ۳۲۰هزار فلسطینی  در این باریکه آواره شده‌اند. جمهوری اسلامی همچنین محاسبه کرده بود که شمار بالای کشته‌شدگان و آوارگان فلسطینی در روابط کشورهای عربی با اسرائیل وقفه ایجاد خواهد کرد و به ویژه تا مدتی بر روابط آن کشور با پادشاهی سعودی سایه خواهد انداخت.

بر اساس شواهد، همزمانی عملیات «طوفان الاقصی» با روندعادی‌سازی روابط میان اسرائیل و پادشاهی سعودی اتفاقی نیست. جنگ اگر ادامه پیدا کند، این روند بین ریاض و اورشلیم (بیت‌المقدس) کند خواهد شد. با توجه به نقش بسیار مهم پادشاهی سعودی در جهان عرب، در صورت برقراری مناسبات این کشور با اسرائیل، سایر کشورهای عربی نیز کم ‌و بیش مجبور خواهند شد عادی‌سازی مناسبات با اسرائیل را بپذیرند. در همین راستا حکومت خودگردان حاکم بر کرانه باختری رود اردن و محمود عباس (ابو ماذن) رئیس این تشکیلات نیز از هفته‌ها پیش تلاش دارند که یافتن راه حلی برای فلسطینی‌ها بخشی از مذاکرات دولت‌های ریاض و اورشلیم باشد.

جمهوری اسلامی روی ادامه عملیات واکنشی «شمشیرهای آهنین» نیز حساب باز کرده است و آنرا منتهی به تضعیف اسرائیل در سطح بین‌المللی ارزیابی می‌کند. ادامه این عملیات اگر به افزایش شمار قربانیان غیرنظامی فلسطینی در غزه و آوارگی بیشتر مردم این باریکه بیانجامد، می‌تواند در سطح بین‌المللی همبستگی جهان غرب با اسرائیل را کاهش دهد و محکومیت‌های این روزهای عملیات تروریستی «حماس» را به فشار بر اسرائیل بر پایان دادن به عملیات واکنشی تبدیل سازد.

اهداف راهبردی جمهوری اسلامی

تعریف و تمجید گسترده علی خامنه‌ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی از عملیات «طوفان الاقصی»  و تأثیرات و پیامدهای آن برای آنچه در تهران «رژیم صهیونیستی»  می‌خوانند، پذیرفتن ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر عدم شرکت در این جنگ را بطور جدی زیر سوال می‌برد. با توجه به روابط تنگاتنگ جمهوری اسلامی با گروه‌های تروریست در غزه و یا لبنان و عدم پذیرفتن موجودیت اسرائیل و رونمائی از موشک‌هائی که مقامات نظام با صراحت اعلام می‌کنند می‌توانند اسرائیل را هدف بگیرند، همه مؤید این نظر هستند که بعید است حرف خامنه‌ای به واقعیت نزدیک باشد و واقعا جمهوری اسلامی حتا اطلاعی از این حمله تروریستی نداشته باشد.

البته غرب و کشورهای حامی اسرائیل، با وجود دسترسی به اطلاعات دقیق از نوع و کیفیت روابط تهران با حمله اخیر، به خاطر برخی ملاحظات سیاسی و استراتژیک تکرار می‌کنند که هیچگونه اطلاعات دقیق و قابل قبولی از نقش جمهوری اسلامی در این حمله تروریستی ندارند. اگر غیر این ادعا را مطرح کنند، آن زمان باید دست به اقدام بزنند. اظهارات مقامات بلندپایه آمریکا ازجمله آنتونی بلینکن وزیر خارجه و همتایان اروپائی‌ وی با این مضمون که با وجود حمایت‌های تهران از «حماس» و «جهاد اسلامی» و یا «حزب‌الله» در لبنان «هیچ شواهدی از دخالت مستقیم ایران در این حمله وجود ندارد»، دقیقا به این دلیل است که قصد ندارند در مقطع کنونی دست به اقدام متناسبی بزنند و از همه سو بر دولت اسرائیل نیز فشار وارد می‌آورند که عملیات واکنشی خود را در محدوده باریکه غزه نگاه دارد و به فکر حمله به ایران نباشد.