۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

عیسی، منجی یهود یا خدای مسیحیان؟


عیسی مسیح منجی یهودیان!

آیا عیسی منجی یهودیان بوده یا پسر خدای مسیحیان، گفتمانی است که در این مقاله پیگیری خواهیم کرد. بشر با خودشناسی و درک محیط پیرامونش به پاسخگویی به ناشناخته ها پرداخت و زمانی که در پاسخ دادن در می ماند، آن ناشناخته را به نیروهای فراطبیعی نسبت می داد.
بدینسان ادیان اولیه که پرستش روح پیشینیان یا رخدادهای طبیعی چون رعد و برق و توفان بود بوجود آمد. این ادیان و افسانه ها سینه به سینه و نسلی به نسل دیگر منتقل می شد و با پیشرفت تمدن و دانش بشر رفته رفته پیشرفت می کرد. از چند خدایی به تک خدایی رسید و نمونه آن دین یهود بود .
مِهرپرستی یا آیین میترائیسم, از ادیان پیش از زردشت و مسیحیت است که در ایران رواج داشت. آنگاه به اروپا برده شد و در سرتاسر اروپا به خواسته رومیان پخش و دین رسمی قار گرفت. تا آن که کنستانتین امپراتور روم مسیحیت ر دین رسمی اروپا کرد و رفته رفته مهرپرستی به کنار رفت. در هرحال، میترائیسم در دین مسیحی اثر و نفوذ فراوان داشته است.

اندیشه زندگی پس از مرگ

بشر مانند دیگر موجودات زنده خواب می بیند، با این تفاوت که قدرت درک و فهم دارد، اما در دوران اولیه خردمندی کافی برای درک علمی پدیده رویا دیدن نداشت و چون رویا دیدن ترکیبی از حافظه کوتاه مدت و بلند مدت است، برداشت آنها از این خواب ها و دیدن افراد از دست رفته شان این بود که پس از این زندگی، زندگی دیگری است و روح نیاکان آنها منتظر آنها خواهند بود.
بنابراین، ایمان به زندگی پس از مرگ یکی از نخستین دیدگاه هایی بود که بوجود آمد. گاهی جادوگر قبیله پاسخ به ناشناخته ها و بیداد زمانه را به جهانی دیگر واگذار می کرد. دیگر مشخصه انسان روحیه تلاشگر و کنکاشگر وی بوده و هست. موتور محرک این تلاش و کوشش امید به آینده بهتر و زندگی سرشار از آسایش و خوشبختی بوده است
عیسی مسیح به دستور رومیان، صلیب خود را به سختی می کشاند تا به نقطه کشتن خود برسد.
بزرگان ادیان اولیه این امید و آرزو را با دو داستان که به یکدیگر پیوند خورده بودند پاسخ می دادند. همانطور که گفتیم یکی از این پاسخ ها زندگی دوباره و جهان دیگر است. اما پاسخ دیگر، آمدن انسان کامل و نجات بشر از سختی های این جهان بوده است. هر کدام از این پیران قبیله بنا به قدرت تخیل خود داستانی برای منجی نهایی ساخته و این داستان نیز سینه به سینه منتقل و رفته رفته تکامل می یابد. برای همین است که در تمام دین ها و آئین ها سخنی از منجی به میان آمده است.
نخست تاریخچه ای کوتاه از رخدادهای تاریخی از زمان پیش از ظهور عیسی تا دوران زندگی او بیان می کنیم تا شما دید کامل تری از آن دوران پیدا کنید. دین یهود تا ۳۰۰۰ سال پیش همچنان یک دین قومی و محلی بود و با شکل گرفتن کشورهای یهودا توسط داوود (یهودیان وی را پادشاه می شناسند نه پیامبر) این دین به یک دین ملی تبدیل شد.
بنا به روایت دینی، عیسی مسیح و دو تن از یارانش به دستور امپراتور روم به صلیب کشیده شدند.

اسارت یهودیان، و آزادی آنان بدست کوروش بزرگ

 با سقوط کشور یهودا به دست بابلیان و ویران شدن معبد و آوارگی آنان این دین نیز رنگ باخت تا اینکه کوروش بر بابل چیره گشت و منشور آزادی ملل را نوشت و به یهودیان اجازه داد که به سرزمین خود بازگردند و حتی برای بازسازی معبد یهودیان کمک مالی هنگفتی کرد. از آن پس این منطقه به یکی از ساتراپ های ایران زمین تبدیل شد. با حمله اسکندر و آغاز دولت سلوکیان هیچ تغییری در زندگی این قوم ایجاد نشد.
با ظهور اشکانیان و امپراتوری روم این منطقه که همچنان زیر فرمانروایی سلوکیان بود، در مرز این دو امپراتوری عظیم قرار گرفت. در سال ۱۴۳ پیش از میلاد قیامی به نام “مکابی ها” صورت گرفت و بواسطه آن دولتی محلی به همین نام در سرزمین فلسطین شکل گرفت که با ایرانیان رابطه خوبی داشت.

یورش رومیان به فلسطین و به بیگاری کشاندن یهودیان

اما در سال ۶۳ پیش از میلاد “جولیوس سزار” قیصر روم فرمان تاخت به این سرزمین را داد و سپاه روم به فرماندهی “پمپی” فرمانده معروف وی به این منطقه لشگر کشی کرد و بر آن چیره گشت و بخاطر مقاومت سخت یهودیان، کشتار سنگینی انجام شد و بسیاری از یهودیان بنا به عادت رومیان به بیگاری و بردگی برده شدند.
در سال ۳۷ پیش از میلاد “هرود” حکومتی محلی اما وابسته به روم تشکیل داد و پس از مرگ وی سرزمینش بین سه پسرش تقسیم کرد: “هرود فیلیپ” (سرزمین جولان یا گالیلا)، “هرود انتیپاس” (سرزمین جولان غربی و فلسطین) آنتیپاس، قاتل یحیی، تعمید دهنده پسرعموی عیسی و به صلیب کشیدن خود عیسی بود و “ارچلوس” که حکمران سرزمین های سامری، یهودا و ایدومه بود.

امید یهودیان زیر ستم رومیان به آزادی بخشی بنام ”ماشییاخ”

یهودیان از این ستم بیزار بودند و چون آنان نیز در دین خود اعتقاد به آمدن موعودی به نام “ماشییاخ” داشتند، برای رهایی در انتظار این منجی بودند. ماشییاخ به چم “مسح شده با روغن مقدس”، نامی بود که یهودیان نخست برای پادشاهان سرزمین اسرائیل برگزیدند و دلیل این نامگذاری مراسم مذهبی تاجگذاری پادشاه بود.
در این مراسم، خاخام بزرگ با روغن مقدس سر پادشاه را مسح می کرد تا وی و پادشاهی او تبرک شود و آنان پادشاه خود را برگزیده خداوند می دانستند. پس از فروپاشی دو کشور اسرائیل و یهودا ( اسرائیل در شمال یهودا بود و توسط آشوریان پیش از سقط یهودا از بین رفت)، بزرگان یهود برای یکپارچه نگاه داشتن قوم و دین خود به یهودیان وعده می داند که پادشاه دیگر از سوی خدا برای یهودیان برگزیده خواهد شد و معبد بزرگ را خواهد ساخت برای همین است که از کوروش بزرگ به عنوان نخستین ماشییاخ نام می برند و خشایارشاه که جلوی کشتار آنان را گرفت و بار دیگر آنان را نجات داد دومین ماشییاخ این قوم است.
کنیسه ای که عیسی مسیح برای شاگردان و پیروانش سخنرانی می کرد.

خیزش یهودیان زیر ظلم و ستم

در دوران چیرگی روم یهودیان در سختی بسیار و به صورت برده زندگی می کردند. بنابراین هر از چند گاه فردی آزادیخواه از میان یهودیان بر می خواست و با جمع کردن افراد ناراضی، جنبشی به راه می انداخت. گاهی این جنبش ها با شعارهای ملی و گاهی با استفاده از عواطف مذهبی این قوم شکل می گرفت. اما اکثر آنها تاب مقاومت برابر ارتش منظم و تا دندان مسلح روم را نداشتند.
پیشوایان دینی هم به دو دسته تقسیم می شدند، گروه نخست که با “هرود” کنار آمد و به شکل روحانیان درباری در آمدند و گروهی دیگر که با این خودفروشی بیگانه بودند و در میان مردم آمدن ماشییاخ را وعده می دادند و با تهییج روح مذهبی مردم سعی در ایجاد هسته مقاومت در مردم بودند. بنا به نوشته “فلاویوس جوزفوس” مورخ رومی و یافته های نسخ خطی “دریای مرده”، در دوران نوجوانی عیسی و پیش از وی ۵ قیام کوچک که همهء رهبران آن خیزش ها خود را مسیحا و نجات بخش قوم یهود می دانستند برخواسته بودند.
اما این قیام های مسلحانه با مقابله بیرحمانه رومیان و کشتار هزاران نفر فروکش می کرد. این بی رحمی رومیان موجب شده بود که یهودیان از قیام مسلحانه دست بکشند و در برابر تقدیر و قدرت عظیم سپاه روم سر فرود آورند. گروهی از آنها هم به زهد و گوشه گیری پرداختند. از مهمترین گروه های زاهد گونه آن زمان می توان به “اسنی ها” اشاره کرد که از شهر اورشلیم کوچ کردند و در شهر کوچکی به نام “کومران” ساکن بودند.

گسترش افکار دینی  به دلیل شکست قیام در برابر رومیان

یهودیان قیام مسلحانه را بیهوده می دیدند، ظلم رومیان را ناشی از گناه قوم یهود می دانستند و اعتقاد داشتند که باید دین یهود را با دعا و زهد بازسازی کنند تا خدا از آنها خوشنود شود و برای آنها مسیحا را بفرستد. از ادامه دهندگان این راه “یحیی تعمید دهنده” پسرعموی عیسی بود. یحیی رفتاری جنون آمیز داشت.
گویند لباس از پشم شتر (لباسی زمخت) می پوشید و خوراکش ملخ بیابان و عسل بود. وی مانند “اسنی ها” مردم را به توبه از گناه وعده می داد و برای اینکار در رود اردن مردم را غسل توبه و تعمید می داد (برای همین به یحیی تعمید دهنده معروف است). وی آموزگار عیسی نیز بود و پس از اینکه یحیی توسط فرماندار رومی کشته شد، عیسی که به سن جوانی رسیده بود خود راه یحیی را ادامه داد و به بشارت برای رسیدن وعده خداوند و آمدن مسیحا مژده می داد.

قوم یهود، قوم برگزیده و فرزندان خدا

بنا به شهادت تاریخ، قوم یهود خود را قوم برگزیده خدا می دانستند و حتی بارها از خود به عنوان “فرزندان یا پسران خدا” یاد میکردند. اگر در انجیل سخنرانی های عیسی را ببینید بارها مردم را به آنان گوشزد می کند که شما پسران خدا هستید، در ابتدا هیچگاه در هیچ یک از سخنرانی ها خود را یگانه پسر خدا نمی نامد. (انجیل متی باب ۵ و ۶)

عیسی مسیح، پسر خدا

رفته رفته دور عیسی مسیح  را پیروانی در بر می گیرند و او نیز هوس می کند که خود را مسیحا بنامد. اما همزمان با روزهای عید “فسح” “پسح” بزرگترین عید یهودیان (عید پاک مسیحیان) در اورشلیم بپا خواست و خود را مسیحا نامید و بلافاصله شب بعد در حومه شهر دستگیر شد و یارانش فرار کردند و بعد از چند روز شکنجه به رسم رومیان برای عبرت دیگران بر چلیپا (صلیب) کشیده شد.

خاکسپاری عیسی به رسم یهودیان

یهودیان، پیکر عیسی را به رسم خودشان کفن پوشاندند و در قبری گذاشتند. گم شدن جنازه وی و افسانه بازگشت وی پس از سه روز کار خود حواریون بود. بنا به نوشته خود انجیل؛ بار نخست مریم مجدلیه وی را می بیند و سپس سه تن از حواریون و دیگر کسی وی را نمی بیند تا به امروز. بارها دیده ایم که انسان وقتی احساس می کند که آخرین لحاظات زندگی اش هست معمولا مهمترین اعتراف و راست ترین سخنان خود را به زبان می آورد.

نامیدن پروردگار، در هنگام مرگ

حال پیرمردی که در بستر مرگ خوابیده فرزندانش را جمع می کند و آخرین پند خود را می دهد یا زندانی که برای حکم اعدام می رود در آخرین لحظه به گناه خود اعتراف می کند و از خانواده مقتول بخشش می خواهد. در کل، انسان از ترس مرگ به یک راستگویی لحظه ای دست می یابد. حال ببینید بنا به گفته انجیل عیسی در آخرین لحظه مرگ روی چلیپا چه می گوید:
” الیوئی، الیوئی! لما سبقتنی؟” پارسی این جمله عبری این است: “پروردگارا، پروردگارا! چرا مرا ترک کردی (تنها گذاشتی)؟” در راست ترین لحظه عیسی نگفت: “ابا، ابا! لما سبقتنی؟” (پدرم، پدرم! چرا تنهایم گذاشتی؟) و گفت پروردگارا. شما اگر پدرتان حتی پادشاه کشور باشد و در آخرین لحظه زندگی او را پدر صدا می کنید یا پادشاه؟
بخشی از طایفه یهود در انتظار ظهور منجی آخرالزمان خود یعنی "داوود" و یا یکی از افراد خانواده او هستند. مسییحیان در انتظار ظهور حضرت عیسی مسیح هستند. بخشی از مسلمانان در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) هستند. موعود مزدیسنای زردشتیان، «سوشیانس» نامیده می­شود.  می بینیم که همه به امید نسیه نشسته اند!.

رسمی شدن دین مسیح در روم شرقی و غربی

آن چیز که موجب ماندگاری این داستان شد مقاومت عیسی ناصری بود که تا پای جان مقاومت کرد. این داستان به شکل افسانه مقاومت میان پیروان وی سینه به سینه نقل می شد تا اینکه “کنستانتین” قیصر روم شرقی، برای یکپارچگی روم شرقی و ایجاد هویتی ملی در مقابل روم غربی و همچنین به دلیل زیاد شدن جنبش های مدنی عیسویآن راه نجات تاج و تخت خود را رسمی کردن این دین می دانست.
چرا که به این بهانه هم رضایت مردم را جالب می کرد، هم بهانه ای داشت برای کشتن نجیب زادگان مخالف خود که می دانست حاضر نیستند خدایان رومی نیاکان خود را با فردی یهودی که خود را مسیحا می نامید عوض کنند. در این زمان یعنی ۳۰۰ سال پس از تولد عیسی، انجیل های مختلف جمع شد و تنها ۴ انجیل را نگاه داشتند و بصورت یک کتاب در آوردند.

عیسی  یک یهودی زاده،

عیسی دین جدیدی نیاورده بود و یهودی به دنیا آمد، یهودی زندگی کرد و یهودی مرد. بنابرین دین جدید نیاز به آئین مذهبی داشت و برای خوشنودی سربازان رومی که بسیاری به کیش مهر گرویده بودند، خیلی از آئین های مذهبی این کیش را با یهودیت مخلوط کردند و برای نخستین بار دین مسیحیت زاده شد.

جایگزینی زادروز میترا خدای ایران به جای زادروز عیسی

(از اثرات کیش مهر در آئین مسیحیت به پوشیدن ردای ارغوانی توسط پاپ، زادروز عیسی که با زادروز میترا الهه مهر یکی بود [شب یلدا] و گرامی داشت درخت سرو، مظهر همیشه سبزی، در کیش مهر و هزاران نشان دیگر می توان یاد کرد) جالب اینکه برای اینکه از نظر روانی رومیان مقاومت کمتری کنند زندگی عیسی با افسانه خدایان رومی درهم آمیخت.
برای وی تندیسی ساختند با ظاهری رومی (مانند خدایان روم و یونان باستان که هر کدام تندیسی داشت، نکته جالب اینکه یهودیان مانند خیلی از دیگر مردمان خاورمیانه سبزه رو و چشم سیاهند، نه سپید پوست و چشم آبی). گوشت خوک که خوراک شبانه روزی رومیان بود حلال گشت، سگ که همنشین رومیان بود از نجسی درآمد و ختنه کردن که در آئین یهودیان بود و رسم ابراهیم (بخاطر ترس رومیان از این عمل) برچیده شد.
دست فرماندار رومی هم از این داستان پاک شد و روم که خود قاتل عیسی ناصری بود، شد پیرو وی و در یک کلام کسی که خود را منجی وعده شده یهود می خواند و خود یهودیان هم باورش نکردند به خدای رومیان و مسیحیان تبدیل شد.
اینکه چرا یهودیان وی را نپذیرفتند و یهودیان امروز وی را قبول ندارند دلیل زیادی داشته و دارد، اما یکی از دلایل این بود که:
از نشانه های مسیحا ویران شدن معبد دوم در زمان وی و بازسازی آن معبد به دست وی و در طول ۳ روز بود. بدشانسی عیسی این بود که این معبد تا چندین سال پس از وی همچنان پابرجا بود.(معبد دوم که به دستور و با پرداخت پول از سوی کوروش ساخته شده بود تا سال ۷۰ میلادی همچنان پابرجا بود و تنها پس از آنکه یهودیان بر ضد بیداد رومیان شورش کردند که ۴ سال به درازا کشید و رومیان پس از خاموش کردن آتش این خیزش برای ادب کردن یهودیان، معبد دوم را ویران کردند.


۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

پیدایش قوم و دین یهود



ظهور موسی و ساختار شکنی او

نمونه این رویکرد؛ موسی نخستین پیامبر قوم یهود می باشد. این قوم در مناطقی از اردن، فلسطین و اسرائیل فعلی بطور پراکنده و در چند قبیله زندگی می کردند. رویکرد های دینی گفته شده در فصل گذشته در این قوم نیز رشد و نمو داشته و آنان نیز برای خود خدایانی ساخته و نام هایی برای این خدایان برگزیدند.
تا اینکه خشکسالی بزرگی موجب کوچ اجباری این قوم به سوی مصر و دلتای سرسبز رود نیل می شود. به دلیل اینکه آنان خارجی بودند در مصر به شکل طبقه کارگر و برده در آمدند و این دوران بردگی ادامه داشت تا زمانی که فردی به نام موشه (موسی) از میان آنها در برابر نژاد پرستی فرعون و مصریان بر می خیزد.
نجات موسی که در سبدی گذاشته و روی رودخانه نیل رها کرده بودند، به وسیله فرعون و خواهرش.

افسانه پردازی از کوچ بزرگ موسی

موسی قوم خویش را به سوی سرزمین مادری باز می گرداند. این اتفاق مهم و آزادی این قوم آنقدر برای خودشان بزرگ بود که داستان آن نسل به نسل منتقل می شده و با گذشت زمان شکل افسانه گونه بیشتری به خود یافته است. نسلهای بعدی که خواستند این رخداد مهم تاریخی را ثبت کنند آن را با آب و تاب فراوان و به گفته خودشان با شرح داستانها و معجزات عجیب نوشتند. این داستان گاهی آنقدر اقرار آمیز بود که تمام تلاش محققان امروزی برای اثبات آن امکان پذیر نمی باشد.
صحنه ای از فیلم ده فرمان، که موسی را به عنوان برده نشان می دهد که او را به حضور فرعون میبرند.
داستان اغراق آمیز معجزات در پیش هجرت موسی
در این باره، نویسنده دو نمونه را بر می گزیند:
نخست، شکافتن رود نیل برای عبور موسی و قوم یهود و فرو ریختن آب آن بر سر فرعونیان – دلیل رد این ادعا در نقشه های جغرافیایی وجود دارد. تمام تمدن مصر در شرق رودخانه نیل بنا شده و قوم یهود برای رفتن به اسرائیل نیازی به عبور ار نیل نداشته اند و هیچ راهبند آبی, از رودخانه گرفته تا دریا, میان مصر و اسرائیل وجود نداشته تا موسی نیاز به معجزه داشته باشد (کانال سوئز تنها راهبند آبی این مسیر در قرن اخیر ساخته شدهاست).
افسانه گذشتن موسی از رودخانه نیل. تاکنون کمترین آثاری که درست بودن این افسانه را تأیید کند، دیده نشده.
دلیل دیگر اینکه، مصریان مانند یونانیان عاشق تاریخ نویسی بوده اند و هر رخداد کوچک و یا بزرگی را به ثبت رسانده اند. برای همین است که ما از تمدنی که پنج شش هزار سال پیش بوده حتی بیش از تمدنهای نوین تر آگاهی داریم. هیچ کجای این تاریخ به شاهزاده ای به نام موسی و اتفاق غرق شدن لشکر فرعون اشاره نشده است.
نمونه دوم، ۴۰ سال دربدری در بیابان سینا – ناگفته پیداست که چه اغراقی در میان این داستان نهفته است. اگر یک چهارپا را هم در بیابان سینا رها کنی بعد از مدت یک سال یا از گشنگی و تشنگی تلف می شود یا بالاخره راه گذرکردن را پیدا می کند، چه برسد به ۴۰ سال.
ده فرمان یهوه خدای موسی که بر روی لوح سنگی نوشته شده .

ایجاد انگیزه در قوم یهود

موسی برای ایجاد انگیزه این قیام، نیاز به دادن امید و آرزو به قوم خود داشت. بهترین راه برتری به انسانها, برتری بر باور آنهاست، چرا که وقتی انسان به چیزی باور پیدا کرد برای رسیدن به آن باور از هر جانفشانی و تلاشی فروگذار نخواهد بود. این راز را نخستین جادوگران سینه به سینه به نسل بعدی خود انتقال داده اند و حتی در امروز می بینیم که کارآمدترین سلاح، یک ایدئولوژی شستشوی مغزی باورمندان و استفاده از این ایمان راسخ می باشد.
بنابراین موسی به قوم خود گفت که شما قوم برگزیده خداوندید ، خدای شما از خدای اینان بزرگتر و قویتر است و بنابرین چون خدای ما در نبرد خدایان قویتر است ما نیز با وجود بی مقداری و ضعف, پیروز خواهیم شد. قوم یهود که از بردگی خسته شده بود این سخنان زیبا را باور کرد و پشت موسی به راه افتاد.
اما انتقال جمعیتی زیاد آنهم انسانهایی که تا دیروز برده بودند و به یک نوع زندگی همراه با وحشی گری عادت کرده بودند، بسیار دشوار و غیر ممکن می نمود. برای همین موسی برای چند روز قوم را در بیابان رها کرد و رفت تا با خود بیاندیشد و با ده قانون ساده و اولیه برای پایداری و بقای قوم خود بازگشت؛ این ده قانون از ناهنجاری های عینی موجود میان آن قوم بی فرهنگ که سالهای سال برده بوده، برآمده است و هر رهبر هوشمندی چون موسی نیاز به این قوانین را برای رسیدن به هدف بایسته می دانسته.
پس از بازگشت قوم به منزلگاه نخست و شکل گیری دوباره سرزمین اسرائیل و ایجاد حکومت مرکزی سیر تاریخی دین در این قوم نیز انجام می پذیرد و پیشوایان دینی افشره ای از افسانه کوچ این قوم را با آنچه سینه به سینه به شکل دین درآمده بوده، به شکل “دین یهود” گرد هم می آورند. تورات مجموعه ای از داستانهای موسی و پیامبران یهود پس از وی می باشد و چند صد سال پس از داستان واقعی نوشته شده است، درست در زمانی که قوم یهود بار دیگر دچار مشکل می شود و به وسیله بابلیان کشورشان تسخیر می شود.
نکته بارز این دین هویت خواهی ملی این قوم است که حتی خدا را به شکل موجودی پرخاشگر، بی رحم و بسیار نژاد پرست به نمایش در می آورد. در تکمیل این سیر تاریخی آنها از داستانهای قوم آشور و بابل درباره خلقت آدمی ( آدم و حوا) و طغیان بزرگ رود دجله (داستان نوح) نیز بهره می برند.
افسانه کودکانه آدم و حوا که به دلیل سیب خوردن، از بهشت رانده شدند.

افسانه آدم و حوا

شجره نامه ای از آدم تا موسی نوشته می شود تا این هویت برتری خواه را بهتر بیان کنند. با اطلاعات تاریخی خود آغاز بشر را به دو سه هزار سال پیش از تاریخ شناخته شده خود کشاندند و بدین گونه کتابی به نام تورات و بعد ها تلمود نوشته شد. یک دین شناس یهودی در چند صد سال پیش بر اساس این شجره نامه، زمان خلقت آدم و حوا را بین ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش تخمین زد که امروزه با دانش ما از داستان فرگشت نشان میدهد که خلقت آنچنانی (خلقت آدم و حوا) افسانه ای بیش نیست!

پیدایش انسان اولیه

در سال ۱۹۹۰ آثار اسکلت انسانی در اتیوپی پیدا کردند که آن را Ardi  نامیدند.  تحقیقات نشان می‌دهد این موجود ماده بوده و حدود یک متر و ۲۰ سانتیمتر قد داشته است. وزن آن نیز حدود۵۰  کیلوگرم بوده است. بنا براین، با کشف این اسکلت، تاریخ این فرگشت از خانواده میمون ها به انسان به چهار و نیم میلیون سال پیش باز میگردد.
نمونه امروزی انسان بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده اند تا اینکه بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش از این قاره خارج شده و در تمام زمین پراکنده شده اند. بنابراین هیچ برتری نژادی میان انسانها با رنگ های گوناگون و از آیین های گوناگون وجود ندارد. ما فرایندی فرگشتی گونه ویژه ای از شامپانزه ها بوده ایم. نیازی هم نبوده که فرزندان آدم با خواهران خویش همخوابه شوند تا نسل بشر رشد یابد.

گفتاری از افسانه بودن تورات

افسانه بودن این کتاب را با نکته ای دیگر نشان می دهم: در آغاز کتاب سفر پیدایش، ترتیب آفرینش به شکل زیر است:
۱- آفرینش آسمان و زمین
۲- آفرینش روشنایی
۳- جدا سازی روشنایی از تاریکی
۴- نامیدن این روشنایی و تاریکی به نام روز و شب
۵- ساختن کهکشانها و جداسازی آنها به وسیله آبها
۶- جمع شدن آبها و ایجاد خشکی
۷- آفرینش گیاهان
۸- تکمیل آفرینش ستارگان آسمان
۹- آفرینش جانوران دریایی و پرندگان
۱۰- آفرینش موجودات خشکی و حشرات
۱۱- آفرینش انسان.
شاید آفرینش انسان در آخر ترتیب درست طبیعت باشد اما آشکارا است که در این دو مورد بر شمرده اشتباه زیادی شده و علت هم کمبود دانش بشر آن روز ها بوده، بشری که تا همین چند صد سال پیش زمین را مرکز کهکشان ها می دانسته باید هم آن را روز اول خلقت می آفریده و بعد از آن به فکر آفرینش روشنایی و بعد ستارگان بیفتد.
این بشر کهن چون آگاهی درست از گرد بودن زمین نداشته و آبهای دریاها مرز شناخته ها و ناشناخته هایش بوده، باید هم آب را جدا سازنده آسمان و زمین و جدا سازنده کهکشانها می دانسته (از دید یک بشر آن روز به افق دریا نگاه بیاندازید، آنگاه منطق وی را خواهید فهمید). سیر فرگشتی در طبیعت حتی در دین بشر نیز موجود است.
این دین روز به روز با محیط اطراف خود را سازگار کرده تا بقا داشته باشد و حتی اینکه دینی چون یهود باقی بماند و دینی برود نیز حاصل منطق احتمالات بوده است. چرا که با کوچکترین بد شانسی طبیعی می توانسته این زمین اصلا موجودی زنده نداشته باشد که بشری دارای هوش داشته باشد.
با آزاد سازی بابل توسط کوروش بزرگ و آزادی دوباره یهودیان و بازگشت آنها به سرزمین های خود دین آنها از نابودی نجات می یابد. برای همین از کوروش به نام منجی بارها در کتاب مقدس آنها یاد شده، اما این مردم که دیگر با شهرنشینی آشنا شده بودند و بسیار تلاشگر هم بودند با افزایش دانش خود همیشه در مقام دانشمندان در کنار پادشاهان ایرانی باقی ماندند و این امر موجب بقای دین آنان شد.
تا اینکه امپراطوری روم به سرزمین آنها تاخت و اورشلیم به خاک رومیان پیوست. در این مرحله، این قوم بار دیگر مزه اسارت و بردگی را چشیدند و برای مبارزه و قیام و پایداری از نظر تاریخی به هویتی جدید و منجی نوینی نیازمند شدند که در فصل چهارم به این منجی و دینکرد وی خواهیم پرداخت.