۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

محمد، زید و زینب


زینب زن زید ابن حارثه بود. زید را خدیجه در جوانی خرید و به محمد بخشید. محمد نیز او را آزاد کرد و مطابق رسم تازیان او را به فرزندی پذیرفت. فرزند خوانده در سنن جاهلیت حکم فرزند را داشته و تمام احکام پدر فرزندی چون ارث و حرمت ازدواج با زن وی در مورد او جاری بوده است


اطرافیان محمد زید را زید بن محمد می خواندند و زید علاوه بر عنوان پسر خواندگی یکی از یاران صدیق و فداکار محمد هم محسوب می شد.


زینب دختر عمه محمد بود و خود محمد او را برای زید خواستگاری کرد و چون زید بنده آزاد شده بود؛ زینب و برادرش عبدالله از قبول این خواستگاری اکراه داشتند. ولی پس از نزول آیه ۳۶ سوره احزاب دیگر نه زینب و نه برادر قادر به نافرمانی بودند.


سوره احزاب ؛ آیه۳۶


هیچ مرد و زن مومن را در کاری که الله و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رای خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی الله و رسول کند؛ دانسته به گمراهی سختی افتاده است ( پیغمبر زینب دختر عمه اش را به زید غلام آزاد کرده خود ازدواج کرد و زینب گفت من از اشراف قریشم غلامی را به شوهری نپذیرم؛ این آیه نازل شد و پذیرفت).


پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست محمد گردن نهادن و زینب را برای زید عقد کردند. ولی پس از اندکی محمد که تا به آن روز زینب را ندیده بود؛ چمشش بر زینب می افتد و مهر زینب در دلش می نشیند. زینب از این مسئله آگاه شده که محمد از او خوشش میاید و از آن به بعد شروع به گلایه و شکایت کرده و زید را آگاه می سازد که از این ازدواج ناراضی است؛ چرا که خود را از خانواده رسول میدانست و زید بنده ای بیش نبود.



پس زید پیش محمد رفت و گفت که میخواهم از زنم جدا شوم. محمد از او پرسید که آیا اتفاقی افتاده است؟ زید جواب داد که نه؛ ولی او خود را برتر و شریفتر از من میداند و این امر مرا ناراحت کرده است.

سپس این آیه نازل شد:


سوره احزاب؛ آیه ۳۷


و چون تو به آنکس که الله ش نعمت اسلام و تواش نعمت آزادی (یعنی زید حارثه) به نصیحت گفتی برو زن خود را نگهدار و از الله بترس (وطلاقش مده) و آنچه در دل پنهان میداشتی (که زینب را بگیری و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را که در جاهلیت بود منسوخ کنی) الله آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی و از الله سزاوارتر بود بترسی؛ پس ما هم چون زید از آن زن کام دل گرفت و طلاقش داد او را به نکاح تو درآوردیم تا بعد از این مومنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدند( و طلاق دادند) بر خودش حرج و گناهی نپندارند و فرمان الله به انجام رسید.

از قرار معلوم محمد از یک طرف به زید گفته است که برو زن خود را نگه دار و طلاقش مده و از طرف دیگر این آیه را نازل کرده که هم گواه بر نصیحت خود بوده و هم گواه بر آنچه در دل پنهان میداشته؛ که الله این راز دل محمد را آشکار میکند و میگوید: که تو (محمد) سزاوارتر بود که از الله بترسی تا از حرف مردم؛ پس الله به همین خاطر زینب را از زید طلاق گرفته و به عقد تو(محمد) درمی آورد تا از آن به بعد همه مومنان بتوانند با زنان پسر خوانده خویش ازدواج کنند.


خلاصه محمد طلاق آنها را جاری ساخت و خود زید را مامور کرد که برود و به زینب بگوید که الله او را به زنی به او یعنی محمد؛ داده است و خود را برای پذیرایی از محمد آماده کند.


همینطور که آیات بعدی پیداست فقط آیه ۳۷ برای ساکت کردن مردم کافی نبوده و الله؛ کارگزار امور کمر به پایین محمد؛ از تمامی کارهای دنیا دست کشیده و بار دیگر به یاری محمد؛ همدست عزیز خود شتافته.


سوره احزاب؛ آیه ۳۸


پیامبر را در حکمی که الله ( در نکاح زنان پسرخوانده) بر او مقرر فرموده گناهی نیست؛ سنت الهی در میان آنان که درگذشتند و هم اینست( که انبیا را توسعه در امر نکاح و تحلیل برخی محرمات است) و فرمان الله حکمی نافذ و حتمی خواهد بود.

پیغمبر را در این امر گناهی نیست؛ الله او را مجبور به این کار کرده است؛ و آن هم به دلیل این است که باید بین انبیا و مردم عادی در مورد همخوابگی( امر نکاح) فرقی وجود داشته باشد!!!!


معنی این جمله ؛ ? که انبیا را توسعه در امر نکاح و تحلیل برخی محرمات است?٬ اگر بیشتر توجه کنید؛ این است که انبیا اجازه دارن که با برخی محرمات ( کسانی که با او محرم هستند؛ از قبیا مادر٬‌دختر؛ خواهر؛ ....) هم همخوابگی کنند.


سوره احزاب؛ آیه ۳۹


این سنت الله است در حق آنانکه تبلیغ رسالت الله به خلق کنند و از الله میترسند و از هیچکس جز الله نمی ترسند و الله برای حساب و مراقبت کار خلق به تنهایی کفایت میکند.

سوره احزاب؛ آیه ۴۰


محمد پدر هیچیک از مردان شما (زید و عمرو) نیست ( پس زینب زن فرزند پیغمبر نبود و پس از طلاق او را تواند گرفت) لیکن او رسول الله و خاتم انبیاست. الله ....


سوره نسا؛ آیه ۲۳


حرام شد بر شما ازدواج با مادر و خواهر وعمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادران رضاعی و خواهران رضاعی و مادرزن و دختران زن که در دامن شما تربیت شده اند؛ اگر با زن مباشرت کرده باسید پس اگر دخول با زن نکرده ولی طلاق دهید باکی نیست که با دخترش ازدواج کنید و نیز حرام شد زن فرزندان صلبی ولی نه زن پسر خوانده


نیز حرام شد جمع میان دو خواهر مگر آنکه بیش از نزول این حکم کرده اند که الله از آن درگذشت زیرا الله در حق بندگان بخشنده و مهربان است.


این آیه ها را هم الله برای دیگر مسلمانان فرستاد تا میان آنها و انبیا فرقی وجود داشته باشد!!!


۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

بررسی رفتارهای جنسی محمد بن عبدالله




تاریخ نشان می دهد که محمد بن عبدالله، بطور چشمگیری در روابط جنسی اش تنوع طلب بوده است. به گفته “علی بن برهان الدین حلبی” در کتاب سیره حلبیه، جلد ۳ صفحه ۴۵۳:
محمد از ۳۰ زن در زندگی اش خواستگاری کرد!. البته خواستگاری لفظی است که نویسنده بکار برده است ولی حقیقت آن است که او این زن ها را به زور تصرف کرده و از آن ها کام دل می گرفته است!.
او علاوه بر این تنوع طلبی، از رفتارهای چندش آور جنسی نیز برخوردار بوده و هر از گاهی نیز اللهِ ساخته و پرداخته ذهن خویش را در قرآن، درگیر مسائل و مشکلات جنسی اش می کرد. نگارنده در این سری از نوشتارها بر آن است تا در بخش های مختلف، به طور مستند، به واکاوی و بررسی رفتارها و ماجراهای جنسی محمد بپردازد تا خوانندگان دریابند که این فرد مدعی پیامبری، درگیر چه ماجراهای جنسی مختلفی بوده و طبعن چه رفتارهای جنسی قابل بحثی داشته است!.

یکی از این ماجراها، که البته با یک پسر بچه بوده و ربطی به خانم های ذکر شده در بالا ندارد، ماجرای رابطۀ محمد بن عبدالله با علی ابن ابو طالب بوده است. هم چنان که در تاریخ اینگونه آمده است، محمد، علی را که پسر عموی او بوده، در سن خردسالی نزد خویش می آورد و به تعبیر “شیخ مفید” در کتاب ارشاد، صفحه ۹ ؛ علی “تربیت شده” دست محمد بوده است.

به این ترتیب، علی در محیط زندگی محمد، شروع به رشد و نمو و بالیدن می کند. در نهج البلاغه، علی یکجا سخنی می گوید که به نحوی شگفت انگیز پرده از ماجرای هولناکی بر می دارد.! در زیر گفته خود علی را در این باره می خوانید:
“…آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینۀ خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می خوابانید چنانکه تنم را به تن خویش می سود [می مالید] و بوی خوش خود را به من می بویانید…”
(نهج البلاغه، ترجمه دکتر جعفر شهیدی ، خطبه ۱۹۲، ص ۲۲۲)

دقت فرمایید که چطور محمد بن عبدالله بدن خود را به بدن علی خردسال، می مالیده است و علی را وادار می کرده که بوی بدنش را استشمام کند.! به راستی کرداری چندش آور است، آن هم برای کسی که ادعای پیامبری خدا را می کند و مدعی است که باید رفتارش برای همه مسلمانان و تمامی مردم جهان، سرمشقی نیکو باشد(قرآن، سوره احزاب، آیۀ ۲۱).

فرض کنیم که همین حالا مردی یکی از پسر بچه های خردسال فامیلش را در بستر در کنار خویش بخواباند و بعد هِی بدن خودش را به بدن آن پسر بچه بمالد و هی سر آن پسر بچه را بگیرد و مثلا زیر بغل خود کند که بوی او را استشمام نماید، به راستی شما چنین انسانی را چه خواهید نامید؟ در خصوص او چگونه قضاوت خواهید کرد و با او چگونه رفتار خواهید نمود؟.

آیا غیر از این است که چنین انسانی را ازخویش طرد کرده و تلاش می کنید تا کوچکترین رابطه ای با آن شخص نداشته باشید؟. آیا غیر از این است که ممکن است پیشنهاد دهید که او چون دچار بیماری روانی است و مبتلا به پدوفیلیا می باشد وجودش برای جامعه خطرناک است و حتمن باید نزد روانپزشک برده شود؟. آیا برای کسانی که پدوفایل (بچه باز) هستند و مرتکب آن عمل زشت می شوند، جرائم سنگین حقوقی وضع نکرده اند؟.

چگونه است که علی در بزرگسالی با افتخار این حرف ها را ضمن یک خطبه بیان می کند؟. علت اینکه علی، بغل خوابی با محمد را با افتخار ذکر می کند آن است که او در آن خطبه سعی کرده تا با نشان دادن صمیمیت محمد نسبت به خویش، خود را نسبت به سایرین برای خلافت، مستحق و شایسته تر نشان دهد. اما غافل از اینکه در طی آن نمایش و از خود باختگی، از چگونگی روابط زشتی که محمد با وی داشته است، پرده بر می دارد و خود و محمد ابن عبدالله را در نزد کسانی که اهل تفکر و تعقل بدون تعصب هستند، رسوا می نماید.

افزون بر این، مسلمانان نا آگاه و متعصب، محمد را با تمام زنبارگی ها و خشونت هایش، پیامبر راستین خدا می دانند، برای همین علی متعصب و نا آگاه، بدون داشتن ترس و واهمه از آن چه که آیندگان درخصوص وی و پیامبرش خواهند گفت، مشتاقانه از روابطش با محمد داد ِ سخن می گوید. همچنین باید توجه کرد که علی، تحت همین روابط سنگدلانه و سوء استفاده های جنسی محمد است که در بزرگی به یک هیولای خونریز تبدیل می شود و زمانی که این سخنان را با افتخار می گفت و می نوشت، به دلیل آن همه سوء استفاده و رفتارهای جنسی که در کودکی محمد با وی روا داشته، دیگر قدرت تشخیص و تمییز را از دست داده بود.

پُرواضح است که علی در آن خطبه، فقط تجربه یکبار را بیان نکرده است و روشن است که محمد، وی را بارها چنین حریصانه در بغل می فشرده و از او کام دل می گرفته است تا از او سربازی مطیع و فرمانبردار برای میدان های جنگ و بغل خوابی هایش، مهیا سازد!.

آیا اکنون زمان آن فرا نرسیده تا مردم ایران با حقیقت مواجه شوند و از پیروی دروغ و ریا و جنایت دست بردارند؟ به قول شاعر: ” آنان به عدل شیفته بودند و / اکنون / با آفتاب گونه یی / آنان را / اینگونه / دل / فریفته بودند”.

ایرانیان همیشه حقیقت جو و شیفته عدل بوده اند، اما باید بدانند که این شبه آفتابی که به نام محمد بن عبدالله و دین اسلام ساخته و پرداخته شده است، فریبی بیش نیست. مگر می شود که آفتاب، به جای نور، تاریکی را گسترش دهد؟. مگر می شود مردی که چنین هوسبازانه کودکی را در آغوش می فشرد و از او قاتلی روان پریش و سنگدل می پروراند، بتواند رهبری معنوی و نیکو برای انسان ها باشد؟.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

الله بت دیروز خدای امروز


کعبه مکان مقدسی بود که پیش از اسلام بت های گوناگونی در آن نگهداری می شد. الله یکی از بتهایی بود که در کنار بتهای دیگر که مدینه بودند پرستیده می شد. حرم مکه همانند خانه دیگر خدایان مردم سامی، به صورت مکعب ساخته شده بود از این رو بود که به آن کعبه می گفتند. کعبه لغتی عربی به معنی چهار گوش است. بعضی می گویند لغت کعبه به معنی خانه است و از یک لغت حبشی که به معنی خانه دو طبقه است گرفته شده است اما به نظر نمی رسد که این تعبیر درست باشد. و آنچه از ظاهر کلمه عربی پیداست کعبه به معنی چهارگوش می باشد.

بتها یا درون خود کعبه بودند یا در فضای باز بیرون کعبه. در بعضی از محافل باور بر این بود که شکل چهار گوش کعبه تقلیدی از شکل چهار گوش چادر عربهاست. تاریخ ساخت کعبه به قرن دوم پس از مبلاد برمی گردد. بنابراین بر خلاف آنچه در تازينامه و تفاسیر مسلمانان گفته شده است این بنا نمی تواند توسط ابراهیم ساخته شده باشد. در کتاب عهد عتیق هیچ اشاره ای به سفر رئیس خانواده به عربستان نشده است و از همه مهمتر هیچ سند تاریخی و باستانی در دست نیست که این بنا پیش از قرن اول میلادی وجود داشته باشد. اگر ابراهیم در حقیقت وجود داشته است در حدود سال 1800 پیش از میلاد میزیسته است. این داستان آشکارا توسط محمد ساخته شده است تا توسط آن بتواند نظر یهودیان مکه را نسبت به خود جلب کند.

عربهای بیابانگرد ؛ پیش از اسلام سنگهای صاف و مکعب شکل را محترم می شمردند و آنگونه سنگها را به عنوان محل زندگی خدا تکریم می کردند. مردم چادر نشین عرب که چادر آنها مکعبی شکل بود با خود می اندیشیدند که خانه خدا شبیه خانه خودشان اما از جنس سنگ است.

در میان جاهایی که در عربستان مقدس شمرده می شد کعبه از همه مهمتر بود چون سنگ سیاه را در خود جای داده بود. عربهای پیش از اسلام معتقد بودند که این سنگ توسط خدایان آسمانی برای عبادت به آنها داده شده است .

به احتمال زیاد جنس این سنگ از گدازه های آتشفشانی یا بازالت است. اما ماهیت واقعی آن به راحتی قابل شناسایی نیست. چون زائران در طول سالیان سال از زمانی که در این بنا کار گذاشته شده است ، آن را بسیار لمس کرده و از سر شوق و شعف بوسیده اند. ممکن است یک شهاب سنگ باشد. اسلام سنت سنگ پرستی عرب پیش از اسلام را به وسیله قرار دادن مراسم حج به عنوان پنجمین ستون دین ادامه داد.

هر ساله میلیونها مسلمان به مکه آمده تا سنگ سیاه را که در گوشه شرقی بنا هست تکریم کنند.

بطلمیوس ستاره شناس و جغرافی دان بزرگ که در اسکندریه در سال 130 میلادی متولد شد از مکه تحت عنوان مکورابا نام برده است.

از آنچه در کتابهای تذکره نویسان اولیه اسلامی آشکار است قصی یکی از اجداد محمد ، عبادت کعبه را در بین مردم خود رواج داد. او دو پسر به نامهای عبدالمناف(بنده مناف) و عبدالدار(بنده کعبه) داشت که آنها را به عنوان ناظر این آیین بر گماشت. هر کدام از بتهایی که در کعبه نگه داشته می شد به قبیله ای خاص تعلق داشت. مردم هر قبیله هر سال یه مکه می آمدند تا بیعت خود را با خدای خود تجدید کنند. به طور سنتی این مراسم در آخرین ماه از تقویم عربی که ذی الحجه نامیده می شد برگزار می شد. به احتمال زیاد لغت حج بر گرفته از واژه عبری HUG به معنی گردش در اطراف، گرفته شده است. چادر نشینان اولیه عرب هر وقت که برای زیارت حرم می آمدند به منظور ستایش کعبه اطراف کعبه می چرخیدند به این عمل طواف می گفتند.

مطابق سنت قدیم اعراب ، یک ماه پیش از مراسم زیارت کعبه و یک ماه پس از آن ، مردم عربستان عداوت و دشمنی نسبت به یکدیگر را کنار می گذاشتند و دست از جنگ می کشیدند. در طول این ماهای مقدس نباید خونی ریخته می شد. علت تعطیل جنگ و خونریزی به این دلیل بود که می خواستند مکه را برای زائران که برای انجام مراسم می آمدند، به محیطی امن تبدیل کنند. در طول این چند ماه اجازه دزدی یا درست کردن کمینگاه یا انتقام گیری خانوادگی به کسی داده نمی شد.

به محدوده کعبه به طور تحت الفظی حرم گفته می شد. به این دلیل تمام مکه نیز به عنوان حرم مقدس شمرده می شد. بعدها واژه حرم به زنان کاخ که بیش از یک نفر بودند اطلاق شد. حرم به معنی جایگاه خصوصی است که هیچ خاطی حق ورود به آن مکان را ندارد و تنها به زنان اختصاص دارد.

در ماه حج هر زائر همراه خود هدایای را برای تقدیم به خدای خود می آورد و برای خشنودی خدای خود حیوانی را برای او قربانی می کرد.

در هنگام اجرای مراسم ، مریدان ابتدا پیرامون کعبه می گشتند سپس در فاصله بین دو تپه ای که صفا و مروه نامیده می شد و به باور آنها محل زندگی یک خدای مدینه و یک خدای نرینه بود، شروع به دویدن می کردند.

یکی دیگر از مراسمی که در این فستیوال انجام می شد مراسم محرم شدن بود. زائر در این مراسم باید از هتک حرمت کردن ، کفر گویی و آمیزش جنسی خود داری کند زیرا انجام این مراسم در حضور خدایان ممنوع بود.

قبابیل گوناگون عرب در این مراسم شرکت می کردند چون این ماهها تنها زمانی بود که عرب دست از جنگ و ستیزه جویی بر می داشت و حمل سلاح ممنوع بود.

همه این مراسم عهد جاهلیت در اسلام امروزی ادامه یافت. هر ساله میلیونها مسلمان از سرتاسر دنیا در طول ماه ذی الحجه به مکه آمده و مراسمی را انجام می دهند که قرنها پیش از اسلام در عربستان رایج بوده است.

در این مراسم لباس سفید بلندی می پوشند و اطراف کعبه می گردند و سر حیوانات را می برند و از آمیزش جنسی پرهیز می کنند و از گفتار اهانت آمیز پرهیز می کنند و بین صفا و مروه میدوند و به جایگاهی که بت پرستان قدیم فکر می کردند خانه شیطان است ، سنگ می زنند.

در حقیقت مراسمی که در حال حاضر پیروان محمد هر ساله انجام می دهند با آنچه بت پرستان در سالها پیش از اسلام انجام میدادند ، تفاوتی ندارد تنها نام آن تغییر پیدا کرده است. و گروه کافران به گروه مسلمانان تبدیل شده اند. آنچه محمد انجام داد ، ادامه سنتهای اجداد خود بود که آنها را به قانونهای مقدس تبدیل کرد و نام اسلام بر آنها گذاشت.

تنها فرق این مراسم با مراسم گذشته ، این است که در گذشته هر کسی مجاز بود برای انجام این مراسم به مکه برود. بی خدایان ، چند خدایان و یکتا پرستان همه در این مراسم شرکت می کردند اما امروزه تنها مسلمانان مجازند به حرم کعبه وارد شوند و الله خدای خصوصی دنیای محمد خدای همه کلانها شد.

پیش از اسلام هر قبیله ای خدای مخصوص خود را داشت. اما وقتی برای زیارت به مکه می آمدند خدای دیگران را نیز پرستش می کردند یا حد اقل به آن خدایانی که معروف بودند احترام می گذاشتند. در زمانی که قبیله ها در حالت صلح به سر می بردند ،آنهایی که "لات" را می پرستیدند الله خدای بزرگ را نیز ستایش می کردند. آنهایی که برای "عزی" احترام قائل بودند "منات" را نیز تکریم می کردند و ارتباط بین خدایان یک ارتباط دوستانه بود. اما در زمانیکه بین قبایل اختلاف می افتاد هر قبیله فقط خدای خود را عبادت می کرد و به خدایان قبایل دیگر کاری نداشت.

همانطور که قبلا" ذکر شد جد محمد فرزندان خود را با نام خدایان نامگذاری کرد. وقتی که محمد شروع به تبلیغ دین خود کرد افراد قریش که از قبیله او بودند با او به مخالفت برخاستند زیرا او می خواست خدای خود ، الله را به همه خدایان ارجحیت دهد. وقتی او مخالفت شدید مردم قریش را دید یک قدم عقب نشینی کرد و سعی کرد دشمنانش را با پذیرش بتهای آنان در کنار بت بزرگ ،الله ، آرام کند.

به این دلیل است که تذکره نویسان مسلمانان اولیه گفته اند که محمد بت های قبیله را مخصوصا" سه بت بزرگ لات و منات و عزی را که اعراب فکر می کردند دختران الله هستند، تکریم کرد. اما وقتی که دشمنی بین او و دیگر افراد قبیله ادامه یافت، او نظرش را تغییر داد و الله را که خدای پدرش ، عبدالله بود ، برتر از همه بتها شمرد. پس از آن او از هر فرصتی استفاده کرد تا الله را بر بتهای دیگر برتری دهد. او مرتب می گفت که خدایی جز الله وجود ندارد. یکی از آخرین سوره های تازينامه که توحید نامیده می شود می گوید:

بگو الله یکی است. بی نیاز از همه است نه زاده می شود و نه می زاید و مثل و مانندی ندارد.

نکته مهم در این سوره این است که بر این حقیقت که الله تنها خداست تاکید می ورزد و در ادامه می گوید که خدا دارای فرزندی نیست. در غیر این صورت آنهایی که معتقد بودند لات و منات عزی دختران الله هستند ، خود را هم ردیف مسلمانان می دانستند. از آنجایی که هیچ خدایی با الله قابل مقایسه نیست. خدایان دیگر کافران نمی توانند در ردیف الله بایستند.

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

بهشتی سرشار از سکس و لواط


توصیف چگونگی بهشتی که الله مدینه وعده داده
- وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (بقره–۲۵)

و کسانی که ایمان اورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند مژده ده که ایشان را باغ هایی خواهد بود که از زیر(درختان) آنها جوی ها روان است،هرگاه میوه ای از آن روزی ایشان شود می گویند این همان است که پیش از این (نیز) روزی ما بوده و مانند آن (نعمتها) به ایشان داده شود و در آنجا همسرانی پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند.

این معروف ترین آیه در مورد بهشت است که تقریباً همه حداقل یکبار شنیده اید. اگر خوب دقت کنید بهشتی که الله آن را برای بندگانش وعده داده است فقط با باغ و خوراکی و زن های زیبا خلاصه می شود. آیا شما در این دنیا لذت را فقط در موارد جنسی و خوراکی می دانید؟ این ها که در زمین هم هست اگه قرار باشد در بهشت هم فقط همین باشه چه فایده ای داره؟ چه فرقی میان دنیا و آخرت است؟!.

در آیه ای دیگر ادعا می کند که در جوی های بهشت نهر هایی از شیر و عسل جاری است. البته محمد فردی یتیم بوده و با فقر شدید زندگی را تا آن موقع سپری می کرد و برای همین نمیدانسته که عسل چه شکلی است و چه ماهیتی دارد که نمی تواند جاری باشد !!
نکته مهم تر این که این باغ ها و آب های روان چیزهایی بودند که در عربستان کم بوده است. همان طور که وقتی اعراب به ایران حمله کردند و هنگامی که باغ های سرسبز ما را دیدند. با خود می گفتند این (ایران)همان بهشتیست که محمد به ما وعده داده…باغ های سبز و خرم، جوی های روان، زنان زیبارو و وسائل عیش و نوش دیگر.

عربستان یک بیایان برهوت بوده پر از شنزار و تنها چیزی که در آنجا یافت میشد شتر بوده و محمد هم روزانه صبح تا به شب را به چوپانی و گله داری میگذراند تا بتواند روزی یک کاسه شیر شتر بخورد، و حق هم داشته که در طول عمرش عسل ندیده باشه!!
مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ( طور–۲۰)
بر تخت هایی ردیف هم تکیه زده اند و حوریان درشت چشم را همسر آنان گردانیده ایم. حالا که حوریان بهشتی و همه باکره در خدمت مردانند، پس تکلیف زنان چیست؟، آیا برای زنان هم مردان خوش اندام تراشیده، سیه چشم، بلند بالا با ابروانی پرپشت و چشمانی نافذ و گیرا، و سینه ای پهن و ستبر، و بازوانی سفت و پیچیده، با لبخند های همیشگی، و هرگز با زن نبوده (باکره)، بپیش بینی شده، و یا آن که الله مدینه تنها در اندیشه مردان، آنهم مسلمان، و آنهم نوکران علی خامنه ای است)؟!.

همین سوره آیه های ۲۳ و ۲۴
- یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِیهَا وَلَا تَأْثِیمٌ(۲۳) وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ(۲۴)
در آنجا جامی از دست هم می ربایند که در آن نه یاوه گویی است و نه گناه (۲۳)
و برای آنان پسرانی است که بر گردشان همی گردند انگاری آنها مرواریدی اند که (در صدف) نهفته اند (۲۴).

در آیات بالا می بینید که گفته شده در بهشت هیچ گناهی نیست یعنی همه آزادند هر کاری بکنند و بعدش هم که مجاز و جایز دانستن لواط است و الله مدینه پسرانی زیبا برای کارهای جنسی مردان با آن ها آماده کرده است.(این آیات خطاب به مردان است)

وَحُورٌ عِینٌ (الواقعه—۲۲) کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (۲۳) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا (۳۶) عُرُبًا أَتْرَابًا (۳۷)
حوریان درشت چشم(۲۲) مانند مروارید نهان میان صدف(۲۳) و ایشان را باکره گردانیده ایم(۳۶) شوی دوست همسال (۳۷). تا چه اندازه این باکره بودن در نزد الله مدینه و این کتاب پوچ و هیچ که قرآن نام گرفته، اهمی دارد. اگر زن باکره نباشد باید بمیرد؟!. حیواناتی مانند گاو هم باکره اند. آیا این حسن آنهاست؟!.

این ها خردباختگان دست پرورده آخوند و ملا، و مکتب الله مدینه اند. هریک از آنان ممکن است جنایاتی چند در را ه الله مدینه انجام داده باشند، و حالا خود را برای خودکشی و رسیدن به بهشت کذایی الله مدینه آماده می کنند. اگر کسی از این بی خردان اسلامی بازرسی بدنی به عمل آورد، عموماً با صرف داروی نظافت موهای پایین تن خود را زدوده اند تا برای همخوابی با حوریان بلند بالای بهشت آماده شوند.
سوره النبأ ۳۲تا ۳۴
حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا(۳۲) وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (۳۳) وَکَأْسًا دِهَاقًا (۳۴)
باغچه ها و تاکستان ها و دخترانی همسال با سینه های برجسته و پیاله های لبالب
باز هم وعده سکس در بهشت. وصف بهشت سراسر همین است و بس ، وعده حوری های چنین و چنانی و …. جز این، مورد دیگری نمی توانید پیدا کنید … تازه اش هم اگر آیه هایی که در باره بهشت هست را بخوانید یک مورد هم در خصوص بانوان نیست. اگر شما دیدید ما را هم درجریان بگذارید.
نکته مهم این که در این دین اصولاً موجود زن آدم به حساب نمی آید. نکته دیگر این که محمد نیازی به تشویق و تشبث به زن ها نداشته است. وظیفه این دین آن بوده است که فقط مردها را خام کند تا برایش بجنگند. اون غلامان پسر هم که خیلی زیبا هستند و همواره جوان،در خدمت مردان خواهند بود.

آیا این است چیزی که می خواهید؟، چقدر لذت جنسی؟، چقدر خوردن؟، خسته کننده نیست؟…. یعنی تفریح فقط همین است؟، وصف حوریان بهشتی؟، سفیدی آنها، و چشمان درشت و برجستگی سینه های آنها ؟، که از یک کتاب چه از طرف خدا چه از طرف یک انسان به دور است که اینقدر از سکس آن هم یک طرفه و فقط برای آقایان حرف بزند. خواندن این آیات در باره حوریان بهشتی با چشمان درشت و سینه های برجسته آماده سکس، و غلامانی که برای لواط مردان پیش بینی شده اند، آدمی را به یاد یک روسپی خانه متلون می اندازد. آیا به راستی قرآن یک کتاب سکسی، و بنا بر آن چه ما از پیش گفتیم؛ کتابی هیچ و پوچ نیست؟!.

آیات در شأن زن
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ(بقره–۲۲۲)

از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مى پرسند بگو آن رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند پس چون پاک شدند از همان جا که خدا به شما فرمان داده است با آنان آمیزش کنید خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست مىدارد

این هم از علم الله، فکرش را بکنید این استدلال الله را برای یک فرد اروپایی عنوان کنید، به نظرتان چه واکنشی نشان می دهد؟. خوب، مسلماً بر بی شعوری، گستاخی، و تبعیض جنسی این الله می خندد. البته الله علم مطلق هست ها! شک نکنید. خدایی که علم مطلقه آخر این حرف را میزند؟.
الله دلیل پریود شدن خانم ها رنجی میداند، نخست باید پرسید این رنج به کدام گناه است؟!. آیا تنها به خاطر زن بودن؟، و جنس مونث بودن است که باید همه زنان این رنج را تحمل کنند؟.

این چه عدالتی است؟. به نظر شما الله چرا اینقدر زنان را سراسر در دستورات و سخنانش تحقیر کرده است؟. آیا غیر از این است که الله خود فردی مذکر است؟. چون قرآن نوشته فردی مذکر (محمد) است! و تازه زنان را در این دوره چند روزه ناپاک و نجس خوانده و گفته شده که از آنها دوری کنید! این است عدالت خدای شما؟!

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاء ذَلِکُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِکُم مُّحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا(نساء—۲۴)

و زنان شوهردار [نیز بر شما حرام شده است] به استثناى زنانى که مالک آنان شدهاید [این] فریضه الهى است که بر شما مقرر گردیده است و غیر از این [زنان نامبرده] براى شما حلال است که [زنان دیگر را] به وسیله اموال خود طلب کنید در صورتى که پاکدامن باشید و زناکار نباشید و زنانى را که متعه کردهاید مهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید و بر شما گناهى نیست که پس از [تعیین مبلغ] مقرر با یکدیگر توافق کنید [که مدت عقد یا مهر را کم یا زیاد کنید- (الله مدینه در این جا روسپیگری اسلامی ویا صیغه شدن را به بانوان تجویز می کند) مسلما الله داناى حکیم است.

زنان شوهردار بر شما حرام است جز آن هایی که از طریق غنائم به شما میرسد!!! یعنی همان زن های به اصطاح کفار (این کتاب مسخره هیچ و پوچ، دگر اندیشان را کفار می نامد. هرکس حاضر نباشد عقاید توخالی و جنایت بار این دین کشتارگر را بپذیرد، کافر نامیده می شود) که بعد از جنگ به ما می رسد. می توان برداشت کرد که فتوای آیت الله تمساح یزدی هم که در مورد تجاوز به زندانیان برای گرفتن اعتراف (زمان بعد از انتخابات ۸۸) به استناد همین آیه باشه.
آری، تجاوز بده، ولی به کفار (آنهایی که مزخرفات این دین ارتجاعی و دیکتاتوری را نمی پسندند) نه تنها جنایت نیست!، نه تنها قابل سرزنش نمی باشد!، بلکه خیلی هم خوبه! دروغ بده، ولی به غیر مسلمانان خیلی هم خوبه! قتل بده! ولی سربریدن کفار( مسلمانان غیر خودی، و دگر اندیشان) بسیار هم جایزه!!.


اگر قبول کنیم چنین سخنان غیر انسانی را الله گفته باشد حقیقتاً باید به عقل و شعور خودمان شک کنیم!:
نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (بقره---۲۲۳).
زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر سوی ( روی و پشت و هر گونه) که خواهید به کشتزار خود [در]آیید و آنها را براى خودتان مقدم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مؤمنان را [به این دیدار] مژده ده.

در این مورد چیزی دیگری نیاز به گفتن ندارد. حال، این پرسش پیش می آید که کدام خدا میتواند شان زن را تا حد یک شی و جسم این چنین پایین بیاورد؟! و اینقدر زننده و زشت آنها را خطاب کند؟!.

وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ (بقره—۲۲۸)

و زنان طلاق داده شده باید مدت سه ماه در انتظار پاک شدن باشند. و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارند براى آنان روا نیست که آنچه را خداوند در رحم آنان آفریده پوشیده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند به بازآوردن آنان در این [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظایفى] که بر عهده زنان است به طور شایسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است
اینجا هم کاملاً یک طرفه گفته شده، و پر واضحه که این جملات از طرف فردی مذکر و به نفع مردان عنوان شده است. البته آخر آیه تکلیف ما را هم مشخص کرده و به وضوح گفته مرد از زن برتره!!!

… وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى… (بقره–۲۸۲)
… و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبید، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، از میان گواهانى که (به عدالت آنان) رضایت دارید (گواه بگیرید)، تا (اگر) یکى از آن دو (زن) فراموش کرد، (زنِ) دیگر، وى را یادآورى کند …

در این آیه که الله مشغول آموزش طریقه معامله به مسلمین است؛ شهادت دو زن را با یک مرد برابر دانسته است و حتا فکر این که مردان شرایط معامله را فراموش کنند به ذهن الله خطور نکرده است!!! و گفته شده اگر یکی از دو زن فراموش کردند آن یکی به یاد آورد، آیا زنان فراموش کارند؟آیا زنان ابله و کند ذهن هستند؟ آیا این طرز صحبت کردن در مورد زنان که مخلوق آفریدگار هستند برای الله که به خود نسبت آفریدگار داده مناسب است؟!.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا (نساء— ۱)
اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را [نیز ] از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد پروا دارید و از خدایى که به [نام] او از همدیگر درخواست مى کنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مبرید که خدا همواره بر شما نگهبان است

در این آیه هم گفته شده است که جفت مرد که زن باشد از او آفریده شده است و همه از مرد آفریده شده اند، شاید شما هم شنده باشید که زن از دنده چپ مرد آفریده شده است. حتا اگر این نظریه ابلهانه هم قبول کنیم، باز هم نمی توان قبول کرد که مرد به زن که جزوی از بدن اوست تا این حد ظلم کند!!!

وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِکُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَیْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنکُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّىَ یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً(نساء–۱۵)
و از زنان شما کسانى که مرتکب زنا مىشوند چهار تن از میان خود [مسلمانان] بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان] را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهى براى آنان قرار دهد.

البته شاید شما بگویید این یکی را حقشان است! ولی اگر مردی به زنش خیانت کرد چی؟ چرا الله برای آن ها مجازاتی در نظر نگرفته است؟ چرا تمامی دستورات یک طرفه و به نفع مردان است؟!. شاید دلیل آن را باید این دانست که الله، آفریده محمد، و محمد پیامبر الله آفریده آخوند، و آخوند هم تا کنون مرد بوده است.

۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

چگونه الله با صفات خود نفی می شود


صفات عدیده ای برای الله در نظر گرفته شده است که یکایک آنها می تواند نفی کننده الله باشد. برای نمونه به چند نمونه در اینجا اشاره می کنم.

الله خالق است:

ابتدا به این می اندیشیم که الله کی خالق شد؟ قبل از اینکه خالق بشود چه بود؟ اگر الله پس از خلق جهان خالق شد بنابراین زمانی بوده که خالق نبوده است. بنابر این از اللهیی که خالق نبوده به اللهیی که خالق شده تغییر یافته است بنا بر این چیزی که در ماهیت خود دچار تغییر می شود شایسته مقام اللهیی نیست .

الله دنیا را از چه خلق کرده است؟ اگر می گویید الله یکباره دنیا را از هیچ خلق کرد(در حالی که نبود) چگونه نیستی منشا هستی شده. آیا زمانی بوده که نیستی با هستی برابر بوده است؟آیا جمع شدن دو چیز متضاد در آن واحد امکان پذیر است؟

الله مکار است:

یکی از صفاتی که در تازينامه از آن برای الله نام برده شده است صفت مکار است.آیه 30 سوره انفال می گوید" ای رسول ما به یاد آر وقتی را که کافران با تو مکر کردند تا تو را از مقصد خود که تبلیغ دین الله ست بازدارند یا به قتل رسانند یا از شهر خود بیرون کنند. اگر آنها با تو مکر کردند الله هم با آنها مکر می کند و الله بهتر از هر کس مکر تواند کرد"

مکر و حیله در چه موقعی به کار میرود؟در زمانیکه کسی نسبت به استراتژی و تاکتیک های رقیب خود را ضعیف ببیند بنابر این برای غلبه بر حریف دست به حیله میزند. بنا براین مکر و حیله ای که در تازينامه به الله نسبت داده شده است با توانایی الله سر ناسازگاری دارد.و الله را در سطح یک موجود حقه باز که از طریق فریب و نیرنگ کارهای خود را پیش می برد پایین می آورد

الله کامل است:

هر چیز کاملی از تعدادی جزٍ تشکیل شده است. باید یک چیز کامل تری وجود داشته باشد که این اجزا را به هم متصل کند ویک چیز کامل بوجود آورد. آیا تصور یک کل بدون اجزا امکان پذیر است؟ آیا می شود کلی را متصور کرد که اجزا نداشته باشد؟ بنابر این تصور اینکه چیزی کامل باشد و کامل تر از او چیزی وجود نداشته باشد کاملا غیر منطقی است.

وقتی به یک تابلو نگاه می کنیم هر چقدر نقاش آن تابلو ماهرتر باشد تابلو زیباتر و کامل تر به نظر می آید. اگر الله کامل است دنیا که نماینده تابلوی هنری اوست باید کامل باشد. اما دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم دنیای کاملی نیست . نواقص و زشتیهای زیادی در این دنیا وجود دارد که ما را متوجه کم هنری این خالق می کند.

در کتابهای معارف اسلامی برای اینکه الله را به ما بشناسانند می گفتند با دیدن یک چهره زیبا به هنرمندی الله پی می بریم. چه کسی جرئت می کرد بگوید پس هر گاه یک چهره زشت می بینیم به بی هنری خالقش پی می بریم. وجود سیل ، زلزله ، ناتوانیهای جسمی انسان(مثلا کم بودن تعداد مخروطهای رنگی در چشم، )اینها از نواقص طبیعت نیست؟

آیا آنهایی که شیطان را موجودی واقعی که دستپرورده اوست می دانند با خود نمی اندیشند که چگونه دست پرورده الله که برای سالها عابد بوده به یکباره از مسیر الله خارج می شود .وجود شیطان دلیل بر عدم مهارت الله در خلق موحودات نیست؟

خشم و مهربانی الله :

خدایی که تحت تاثیر افعال بندگان خویش قرار می گیرد و همراه با عملکرد آنها از خود واکنش نشان می دهد لایق صفت خدایی نیست.

داستان قوم لوط و ثمود و عاد و بنی اسرائیل که در تازينامه ذکر شده همگی نشانگر خشم الله و تاثیر پذیرفتن از افعال انسانی است. بعضی در توجیه مهربانی الله می گویند مهربانی الله همانند مهربانی انسان نیست که تحت تاثیر احساسات درونی قرار بگیرد . بلکه منظور از مهربانی الله لطف بی دریغ اوست که شامل همه بندگانش می شود. در صورتی که این گفتار با بیشتر آیاتی که در تازينامه آمده و لطف و رحمت الله را شامل قشری خاص از مردم می کند تضاد دارد . مثلا برای نمونه به آیه 73 سوره آل عمران توجه کنید :

" ... بگو ای پیغمبر فضل و رحمت به دست اللهست به هر که خواهد عطا کند. و الله را رحمتی بی انتهاست. و به همه امور عالم داناست.

یا به آیه 47 سوره ماده گوساله(بقره) توجه کنید

ای بنی اسرائیل یاد کنید از نعمتهایی که به شما هدیه کردم و شما را بر عالمیان برتری دادم

به این آیه که در مورد خشم الله ست توجه کنید تا کسی نگوید خشم الله از نوع خشم بشری نیست

آیه 7 سوره ماده گوساله(بقره) می گوید " قهر الله مهر بر دلها و پرده بر گوشها و چشمهای ایشان نهاد که فهم حقایق الهی را نمی کنند و ایشان را در قیامت عذابی سخت است".

آیه 15 سوره ماده گوساله(بقره) می گوید " الله آنها را استهزا کند و در گمراهی فرو گذارد که حیران و سرگردان باشند. "

خدایی که بندگان خود را مسخره می کند چگونه می توان مدعی شد که خشم و مهر او با خشم و مهر بشری متفاوت است.

الله نامحدود است:

آیا کسی می تواند عددی مثال بزند که نتوان عدد یک را به آن اضافه کرد؟ آیا عددی وجود دارد که بتوان گفت بزرگتر از آن عددی وجود ندارد. همانطور که تصور ∞ امکان پذیر نیست و اصلا چنین عددی وجود ندارد تصور نامحدودی الله نیز همانند تصور عدد ∞ می باشد.

الله بخشاینده است:

اگر بخشندگی الله به معنی روزی عطا کردن است که باید دید چگونه میلیونها انسان گرسنه در این کره خاکی بسر می برند و بخشندگی الله شامل حال آنها نشده است؟

اگر بخشایشگر است به این معنی که توبه پذیر است باز هم به این مفهوم است که تحت تاثیر افعال انسانی قرار گرفته است .

الله تواناست:

آیا الله می تواند مربعی خلق کند که چهار گوش نباشد؟ یا سنگی بیافریند که خودش هم نتواند آن را بلند کند؟

اگر در جواب می گویید الله اراده اش فقط به چیز های منطقی تعلق می گیرد پس چگونه خود به چیز های غیر منطقی مثلا عمر نوح 950 سال ،یاعمر امام زمان که 1400 سال تا حالا گذشته ، یا حرف زدن هد هد با سلیمان باور دارید؟یا از همه عجیب تر به معجزه شق القمر یا مار شدن عصای موسی ایمان دارید؟

اگر الله از هر توانایی تواناتر بود حرف او بیشتر از شیطان بر آدم و حوا اثر می گذاشت.چرا اثر حرف شیطان بیشتر از اثر حرف الله بود؟

الله عالم است:

آیه 155 سوره ماده گوساله(بقره) می گوید: و البته شما را به سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم.

اگر الله از همه چیز آگاه است آزمایش برای چیست؟ آن هم آزمایشی که قبل از آن به فرد مورد آزمایش در مورد چگونگی آزمایش ، زمان آزمایش و مکان آزمایش هیچ اطلاعی داده نشده است.و چه بسا که آن آزمایش از توان فرد آزمایش شونده خارج باشد.این الله که از نتیجه آزمایش اطلاع کامل دارد بنده خود را در صورت سر بلند بیرون نیامدن از امتحان راهی جهنم می کند.

ناسخ و منسوخهای تازينامه یکی دیگر از دلایلی است که ثابت می کند علم الله کامل نیست.

آیه 106 سوره ماده گوساله(بقره) می گوید " هر چه از آیات تازينامه را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم .."

آیه 187 سوره ماده گوساله(بقره) که در آن الله در حکم خود در مورد مباشرت مردان با زنان خود در ماه های رمضان تجدید نظر می کند دلیل دیگری بر کامل نبودن علم الله ست.

قصه طوفان نوح که بیانگر پشیمان شدن الله از خلقت آدم است خود دلیل دیگری بر کامل نبودن علم الله ست

اینها تنها نمونه هایی از صفاتی هستند که برای الله برشمرده شده است.من فکر می کنم دنیای ما بدون الله بسیار زیبا تر است.

چون کسی را مسبب بدبختیهایمان نمی دانیم. اگر قرار است برای رفع بیچارگیهایمان کاری بکنیم به خودمان تکیه می کنیم نه به یک نیروی مرموز غیبی که یاران خود را تصادفی انتخاب می کند.

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

سطحی نگری قرآن در مورد ازدواج


قرآن براي ازدواج، معيارهايي ظاهربينانه را مطرح مي‌كند و قضاوت‌هاي يكسونگرانه‌اش به قشريتي عجيب مي‌انجامد. در اينجا به سه نمونه اشاره مي‌كنيم:

1. آية 221 سورة بقرهمي‌گويد:

و با زنان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، ازدواج نكنيد! كنيز باايمان از زن آزاد مشرك بهتر است؛ هر چند]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي آورد و زنان خود را به ازدواج مردان مشرك، تا ايمان نياورده‌اند، درنياوريد! بردة با ايمان، از مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند]زيبايي، ثروت يا موقعيت او[ شما را به شگفتي درآورد…

البته اگر فقط زيبايي، ثروت و موقعيت زن يا مرد مشرك مطرح باشد، ازدواج مؤمن با مشرك به صلاح نيست (هر چند در چنين وضعي ازدواج مؤمن با مؤمن هم خلاف عقل است) اما اگر اخلاق، منش، شخصيت، صداقت، شجاعت، مهرباني، گذشت، عشق و محبت و… مطرح باشد، آنگاه آيا مي‌توان از ازدواج با مشركان صرفنظر كرد؟ اگر وجود چنين اوصافي در يك زن يا مرد مشرك، ما را به شگفتي درآورد، آيا باز هم ازدواج با آنها ممنوع خواهد بود؟ اصولاً چگونه مي‌توان بطور كلي حكم كرد كه مؤمن از مشرك بهتر است؟ بسياري از مشركان (مثلاً بعضي از بودايي‌هاي ژاپني و يا مسيحياني كه به دليل پرستش مسيح، از نظر قرآن مشرك محسوب مي‌شوند) انسان‌هايي شريف و مقيد به اصول اخلاقي مانند صداقت‌، امانتداري، احترام به حقوق ديگران، مهرباني، گذشت و… هستند و در قلبشان ذره‌‌اي كينه، حسادت، بدبيني و… وجود ندارد. از آن طرف بسياري از مؤمنان، افرادي بي‌اخلاق، خشن، حسود، خسيس، بي‌گذشت و بي‌شخصيت هستند. آنگاه آيا باز هم مي‌توان به راحتي گفت كه حتي چنان مشركاني از چنينمؤمنانيبدترند؟نگوييدمؤمن حقيقي محال است كه بي‌اخلاق، حسود و يا خسيس و… باشد. چون اولاً چنين سخني خلاف واقع است و ثانياً ايمان مراتب مختلفي دارد كه شايد مراتب بالاي آن با رذائل اخلاقي جمع نشود، اما مراتب پايين و متوسط آن عملاً و مصداقاً با اين رذائل قابل جمع بوده و هست؛ و هيچ قرينه‌اي وجود ندارد كه اثبات كند در آية مورد بحث اعلي درجة ايمان مورد نظر است، و ثالثاً از آنجا كه مصاديق چنينمؤمناني بسيار انگشت‌شمار و معدود هستند، تشريع چنين معياري (به صورت كلي) براي ازدواج خلاف حكمت و مصلحت است.

2. آية 25 سورة نساءمي‌گويد:

هر كسي از شما كه از نظر مالي ]ضعيف است و[ نمي‌تواند زنان ]آزاد[پاكدامن و با ايمان را به همسري گيرد، با دختران جوانسال با ايمان شما كه مالكشان هستيد ]ازدواج كند[… اين ]پيشنهاد ازدواج با كنيزان[ براي كسي از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد؛ و صبر كردن، براي شما ]از ازدواج با كنيزان[ بهتر است، و خداوند آمرزندة مهربان است.

در اين آيه، عزت و شخصيت كنيز شديداً لگدمال شده است. مفهوم جملة اول آيه اين است كه مردان در انتخاب همسر، ابتدا بايد به سراغ زنان آزاد بروند نه كنيزان، و اين تبعيضي غيرمنطقي، و تحقيري نابخشودني در حق كنيزان است. اگر قرآن در ادعاي خود مبني بر اينكه: انّاكرمكمعنداللهاتقيكم (بهترين و بزرگوارترين شما در نزد خداوند، باتقواترين شماست) صادق است، چرا بين زن آزاد و مؤمن با كنيز مؤمن فرق مي‌گذارد و اولويت را به زن آزاد مي‌دهد؟ چرا توصيه نمي‌كند كه به كنيز بودن يا آزاد بودن زن توجه نكنيد و به جاي آن ببينيد كداميك ايمان و تقواي بيشتر و اخلاق بهتري دارند و اگر ديديد كه ايمان و تقواي يك كنيز از ايمان و تقواي زني آزاد بيشتر است، با همان كنيز ازدواج كنيد؟ از طرفي مگر كنيز، حق مهريه و نفقه و مسكن و… ندارد كه قرآن مي‌گويد:اگر از نظر مالي ضعيف بوديد و نتواستيد با زنان آزاد ازدواج كنيد، با كنيز ازدواج كنيد؟ آيا اين تحقيري ديگر در حق كنيزان نيست؟ اما اي كاش كار به همين جا ختم مي‌شد. جملة آخر آيه به مردان فقير توصيه مي‌كند كه اگر مي‌توانيد خود را از آلايش گناه حفظ كنيد، بهتر است مجرد بمانيد، چون مجرد ماندن (و در آتش شهوت سوختن) بهتر از ازدواج با كنيز است!؟ و اين يعني تير خلاص زدن به حرمت و شخصيت كنيز. آيا مي‌توان باور كرد كه خداي دانا و عادل و حكيم از طرفي شعار «اناكرمكمعنداللهاتقيكم» دهد و از طرفي ديگرچنين سخناني بگويد؟ در آية 221 سورة بقره (كه در نمونة قبلي مورد نقد قرار گرفت) نيز‌، شخصيت و حرمت كنيزان پايمال شده است. در ابتداي اين آيه ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرك مورد نهي قرارگرفته و اين به معناي عدم لياقت و شايستگي زنان مشرك و مستلزم نوعي تحقير است. آنگاه براي اينكه اوج بد بودن و بي‌لياقتي زنان مشرك مورد تأكيد و تصريح واقع شود، گفته مي‌شود: «كنيز با ايمان از زن آزاد مشرك بهتر است.»؟!

3. از نظر قرآن، مرد مي‌تواند در يك زمان، دو يا سه و يا چهار همسر داشته باشد، به شرطي كه بتواند عدالت را بين همسران خود رعايت كند. آية 3 سورة نساءمي‌گويد:

و اگر در اجراي عدالت بين دختران يتيم بيمناكيد، هر چه از زنان ]ديگر[ كه شما را پسند افتاد، دو دو، سه‌سه، چهارچهار به زني گيريد. پس اگر بيم داريد كه نتوانيد به عدالت رفتار كنيد، به يك ]زن[ يا به آنچه از كنيزان مالك شده‌ايد ]اكتفا كنيد[…

اما آية 129 همين سوره ]نساء[مي‌گويد:

و شما هرگز نمي‌توانيد عدالت را ميان زنانتان اجرا كنيد، هر چند]بر اين كار[ حريص باشيد…

بسيار خوب اگرچنين است و مرد در صورت داشتن چند زن، هرگز نمي‌تواند عدالت را ميان آنها برقرار كند و با آنها رفتاري غير تبعيض‌آميز داشته باشد، پس چرا داشتن چند زن در يك زمان، تحريم نشده است؟ آيا اين دو آيه با هم تناقض ندارند؟ مفسران قرآن براي حل تناقض گفته‌اند كه واژة «عدالت» در اين دو آيه، به دو معناي مختلف بكار رفته است. در اولي (آية 3) از عدالت ظاهري سخن رفته است و در دومي (آية 129) از عدالت باطني و قلبي. رعايت عدالت در حد ظواهر امكان‌پذير است. يعني مرد اگر واقعاً بخواهد و همت كند، مي‌تواند به همة همسران خود هر ماه به يك اندازه خرجي (نفقه) بدهد، براي همه بطور يكسان مسكن و لباس و غذا تهيه كند. طبق نوبت به خانه آنها برود و… اما رعايت عدالت قلبي و باطني يعني علاقه و محبت قلبي يكسان داشتن نسبت به همة همسران محال است و آية 129 سورة نساء به همين مطلب اشاره مي‌كند. با قبول اين توجيه، به اينجا مي‌رسيم كه از نظر قرآن كافي است مرد بتواند در ميان زنان خود، عدالت را در حد ظواهر رعايت كند تا مجاز به گرفتن چند زن (در يك زمان) باشد. اما در اينجا نكات مهمي ناديده گرفته شده است كه به مواردي از آنها اشاره مي‌كنيم:

1 ـ3. از نظر قرآن، گويي مهمترين و اصلي‌ترين مسئله در موضوع چند همسري، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت بين همسران (آن هم فقط در حد ظواهر) است، و اين يعني ناديده گرفتن شخصيت و احترام زن و احساسات و عواطف طبيعي و غير قابل اجتناب زنانه. به عبارت ديگر قرآن در اينجا فقط بعد مادي و جسماني وجود زن را مورد توجه قرار داده و بافت روحي ـ رواني و احساسات و عواطف طبيعي او را ناديده انگاشته و فكر و انديشه و شخصيت اجتماعي زن را به هيچ گرفته است. در عصر حاضر حتي زنان مسلمان و مؤمن در اعماق قلب خود اين را توهين به شخصيت زن مي‌دانند. از نظر آنها مسئلة اصلي، توانايي يا عدم توانايي مرد در اجراي عدالت ميان همسران خود نيست، بلكه نفس چند همسري مرد برايشان آزاردهنده و غير قابل پذيرش است. زيرا خلقت ويژة زن بگونه‌اي است كه طبيعتاً چشم ديدن هوو را ـ خصوصاً اگر جوان‌تر و زيباتر باشد ـ ندارد و اگر بداند كه شوهرش زن يا زنان ديگري دارد، هر چندممکن است بنا به علل و دلايلي مجبور به پذيرش اين وضعيت باشد و دم بر نياورد، اما بدون شک آرامش روحي ـ رواني او به هم مي‌خورد[1] و حتي اگر مرد بتواند علاوه بر عدالت سطحي و ظاهري، عدالت حقيقي و باطني را نيز بطور كامل بين همسران خود رعايت كند، باز هم مشكلي حل نمي‌شود، چه رسد به اينكه:

2 _3.نگاهي واقع‌بينانه به مسئله، آشكار مي‌كند كه عدالت (در رفتار با همسران) حتي در مفهوم‌ سطحي و ظاهري خود آنقدر پيچيده و عميق و پرلايه است كه هرگز بطور دقيق و مشخص قابل تعريف نيست و لذا نوبت به اجراي آن در عمل نمي‌رسد. به عبارت ديگر پس از مشكلي كه در بالا آمد، مهمترين مسئله، ارائه تعريفي واقع‌بينانه، دقيق و مشخص از عدالتي است كه مرد بايد در ميان همسرانش اجرا كند. توجه كنيد كه تعاريف كلي، مبهم و ايهام‌آلود كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، نه تنها مشكلي را حل نمي‌كند، بلكه زمينه را براي سوء استفاده مرد فراهم مي‌آورد. متأسفانه قرآن نه تنها تعريفي دقيق و عيني و كاربردي از همان عدالت سطحي و ظاهري كه مرد بايد ميان همسرانش اجرا كند، ارائه نداده، بلكه حتي اشاره‌اي كلي و اجمالي هم به اين مسئله نكرده و با اين كار، تعريف و نحوة اجراي عدالت را عملاً به خود مردها سپرده است. اما در جايي كه رابطة دوطرفة بين زن و مرد مطرح است، چرا بايد عدالت را مرد ـ كه فقط يك طرف دعواست ـ تعريف كند؟ اين مثل آن است كه پادشاهيبگويد من «عادل» هستم، اما «عدالت» را خودم تعريف مي‌كنم! فراموش نكنيد كه از نظر قرآن: «الرجالقوامونعلي‌النساء»، يعني: «مردان، سرپرست زنان محسوب مي‌شوند و نسبت به آنها سلطه دارند.» حال اگر قرار باشد كه در اعمال سلطه و ولايت، عادل باشند ولي عدالت را نيز خودشان تعريف كنند، معلوم است كه محصول آن جز مردسالاري مستبدانه و پايمال شدن حقوق و شخصيت زنان نخواهد بود. البته اگر تعريف عدالت را به زنها بسپاريم، باز هم مشكلي حل نمي‌شود. زيرا زنها نيز با شخصيتهاي روحي و رواني مختلف و افكار و انديشه‌هاي متفاوت و گرايش‌هاي ديني، سياسي و اجتماعي گوناگون و گاه متضاد، تعاريف مختلف و متناقضي از عدالت ارائه خواهند داد. به عبارت ديگر، نحوه‌اي از رفتار مرد با همسران خود، ممكن است از نظر يكي از آنها عدالت و از نظر ديگري ظلم محسوب شود. بنابراين در اينجا با مشكل لاينحلي روبرو هستيم و بهتر است چند همسري را از اساس باطل اعلام کنيم.

3 ـ3. حتي اگر تعريف دقيق و مشخصي از عدالت مورد نظر داشته باشيم، باز هم با مشكل ديگري روبرو مي‌شويم و آن اينكه زندگي آدميان ـ به ويژه در عصر حاضر ـ بسيار پيچيده و ذوابعاد است و دخالت هزاران عامل ناشناخته، ناخواسته و غير ارادي، و وقوع حوادث خرد و درشت غير قابل پيش‌بيني و قرار گرفتن مرد در موقعيتهاي دشوار و متفاوت ـ كه بطور طبيعي باعث بازتاب‌هاي رفتاري متفاوت در او مي‌شود ـ اجراي عدالت در ميان همسران را ناممكن مي‌سازد. مرد مي‌خواهد طبق برنامه و با نظمي خاص عمل كند تا به اصطلاح، عدالت رعايت شود، اما ـ حداقل بسياري از اوقات ـ نمي‌تواند، چون فقط ارادة‌ او نيست كه جريان امور را به پيش مي‌برد. به عنوان مثال، پيدايش ميل جنسي در مرد (و زن) براي نزديكي، تابع هيچ نظم و قاعده‌اي نيست و ارادة انسان نيز در آن دخالت چنداني ندارد و همين واقعيت، مانع اجراي عدالت جنسي در بين همسران مي‌شود. تقريباً در همة مسائل ديگرزندگي نيز داستان از همين قرار است. مرد حتي اگر بخواهد با همسران خود، رفتاري يكسان و عادلانه داشته باشد، باز هم در بسياري از موارد نمي‌تواند و همين امر موجبات آزردگي خاطر همسرانش را فراهم مي‌سازد. كار وقتي سخت‌تر مي‌شود كه يكي از همسران، جوان‌تر و زيباتر از بقيه باشد. مرد بايد مانع از آن شود كه اين امر در رفتارهاي ظاهري او تأثيري ـ كه موجب تبعيض ميان همسران شود ـ بگذارد. بعيد مي‌دانم چنين رويايي به حقيقت پيوستني باشد. حتي پيامبر اسلام نيز نتوانست به اين رؤيا دست يابد.[2]

4 . يك بار ديگر به اين جملة قرآني دقت كنيد: «اگر نمي‌توانيد عدالت را بين همسران خود رعايت كنيد، به يك همسر قانع باشيد]و همسران متعدد اختيار نكنيد[». سؤال اين است كه آيا من قبل از ازدواج با همسران ديگر، مي‌توانم با قطع و يقين بفهمم كه قادر به اجراي عدالت بين همسران خود هستم يا نه؟ پاسخ مسلماً منفي است. ممكن است من به دليل اعتماد به نفسي كه دارم، گمان كنم كه در صورت داشتن چند همسر، مي‌توانم بين آنها عادلانه رفتار كنم. ولي پس از ازدواج معلوم شود كه از انجام اين كار عاجزم. حال چه كسي بايد پاسخگوي ضررها و آسيب‌هايي باشد كه در اين ميان به زنان وارد مي‌شود؟ چرا قرآن ازدواج‌هاي متعدد مرد (در زمان واحد) را مجاز دانسته و براي آن شرطي گذاشته كه وجود يا عدم وجود آن در مرد، تنها بعد از ازدواج معلوم مي‌شود؟ از اينها گذشته قرآن نگفته است كه اگر بعد از ازدواج‌هاي متعدد، معلوم شد كه مرد نمي‌تواند عدالت را بين همسران خود اجرا كند، تكليف چيست. آيا اين، سهل‌انگاري در تأمين حقوق انساني زنان نيست؟

[1]. انکارنمي‌کنم که اين مدعا در مواردي استثنائي صدق نمي‌کند، اما اين موارد، بسيار معدود و کاملا استثنائي است و بنابراين مشکلي را حل نمي‌کند.فراموشنکنيم که در تشريع يک قانون بايد اکثريت مطلق را مبنا قرار داد، نه اقليت محض را.

[2].به آيه 51 سوره احزاب و تفسير آن در کتب تفسيري و همچنين منابع تاريخي و روايي در مورد زندگي زناشويي پيامبر، و نحوه رفتار و برخورد او با همسرانش رجوع کنيد تا واقعيت براي شما روشن شود.

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

قرآن دستور به کشتن کفار میدهد


آیات قران به دو دسته تقسیم میشوند, آیاتی که در مکه بیان شده اند و آیاتی که در مدنیه پیامبر اسلام آنها را بیان نموده .
در آیات مکی همواره صحبت از ترحم و انسانیت است , زیرا اسلام در آن هنگام زیر فشار مردمی بسر میبرد که پذیریش ایده ی جدید برایشان مشکل بود , اما آیاتی که در مدینه بیان شده اند در آنها حرف از جنگ و کشتن غیر مسلمانان است, زیرا در مدینه مردم اسلام را پذیرفته بودند و پیامبر اسلام احساس قدرت بیشتری میکرد؛
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (فتح/29) محمد فرستاده‌ی الله است و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير , با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مى‏بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت آنان بر اثر سجود در چهره‏هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون کاشته ای است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم دراندازد الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كرده‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‏است.

در این آیه بیان میکند که مسلمانان به همدیگر رحم میکنند و با کفار بسیار سختگیند.
همانگونه که ملاحظه میشود، قرآن کلمه ی اشداء را در مقابل رحماء آورده , پس اگر معنای رحماء رحم کردن باشد، معنای اشداء بیرحم بودن است.

زمان بیان این آیه دقیقا پیش از فتح مکه و زمانی است که مسلمانان خود را قوی میدیند؛
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (آل عمران/195) پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد من عمل هيچ صاحب عملى از شما(مسلمانان) را از مرد يا زن كه همه از يكديگريد تباه نمى‏كنم پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه‏هاى خود رانده شده و در راه من آزار ديده و کشتار کردند(جنگیدند) و كشته شده‏اند بديهايشان را از آنان مى‏زدايم و آنان را در باغهايى كه از زير آن نهرها روان است درمى‏آورم پاداشى است از جانب الله و پاداش نيكو نزد الله است.
این آیه باز در مدنیه نازل شده و به مسلمانان یادآوری مینماید که اگر شما کشته شدید و یا کشتید , این کشتار سبب تکفیر گناهان شما میشود.

قران بیان مینماید که؛
"وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ "(بقره/193) و بجنگید (با)آنان تا ديگر فتنه‏اى نباشد و دين مخصوص الله گردد پس اگر دست برداشتند(از کفر) تجاوز جز بر ظالمان روا نيست"
در این آیه قرآن میگوید که تجاوز جز بر ظالمان روا نیست؛ اما ظالم از دید قرآن کیست؟
در آیات گوناگونی قرآن شرک را ظلم میداند و مشرک در حقیقت ظالم است؛
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان /13) و هنگامیکه لقمان به پسرش كه پندش مى‏داد گفت فرزندم به الله شرك مياور، چرا كه شرك ظلم بزرگى است‏.
پس در اینجا منظور از ظلم همان شریک قرار دادن الله از طرف مشرکان در عبادت است ।
مشرک کسی است که الله با کسانی دیگر میخواند ।
قرآن از مسلمانان میخواهد که هنگام دعا , کسی دیگر را همراه او صدا نزنید؛
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (جن/18) و مسجدها خاص الله است(بهترین مکان برای دعا مسجد است)، پس هیچکس را همراه الله صدا نزنید.
و در آیات بعدی این کار را شرک میداند ।
لذا مشرکان چون ظالم هستند، پس از نظر قرآن باید کشته شوند و این آیه هم در مدینه بیان شده ।

قرآن یکی از راه های نزدیکی به الله را کشتن در راه او میداند؛
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ بقره/244) در راه الله بجنگید(کشتار کنید) و بدانيد كه الله شنواى داناست‏ ।
و در (آل عمران/167)
این آیه باز در مدینه نازل شده است.
در آیه ی 28 سوره ی توبه الله مشرکین را نجس میشمارد که حق نزدیک شدن یه مسجد الحرام را ندارند؛
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيم "(توبه/28 ) اى مؤمنان همانا مشركان نجس هستند، لذا نبايد پس از امسالشان به مسجدالحرام نزديك شوند، و اگر از [ركود تجارت و] تنگدستى مى‏ترسيد، پس در آینده ی نزدیک الله شما را از فضل خويش توانگر گرداند، كه الله داناى فرزانه است.
‏ در آیه ی بعدی همین سوره بیان میشود که تمام کسانیکه به دین الله ایمان نمی آورند را بکشید مگر اینکه به شما جزیه بدهند؛
"قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ" (توبه/29 )و کسانیکه از اهل كتابى(یهودیان و مسیحیان) كه به الله و روز آخرت ايمان ندارند و حرام داشته ی الله و پيامبرش را حرام نمى‏گيرند و دين حق نمى‏ورزند، (با آنها ) بجنگید تا به دست خويش و با حقارت جزيه بپردازند.

اما این جزیه دادن شامل کدامین گروه میگردد؟
یهودیان و مسیحیان مگر الله را قبول ندارند , مگر قرآن از پیامبرانسشان با نیکی یاد نمیکند , اگر اینگونه است پس چرا اگر جزیه ندادند باید کشته شوند قرآن در دنباله ی آیه دلیل این کار را میگوید؛
" وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ" (توبه/30)و يهوديان مى‏گويند عزير پسر الله و مسيحيان مى‏گويند مسيح پسر الله، اين سخنى است كه به زبان مى‏آورند و به سخن كافران پيشين تشبه مى‏جويند، الله (باید) آنها را بکشد که چگونه به بیراهه میروند.
طبق این آیه یهودیان و مسیحیان را به این دلیل که یکی عزیر را و دیگری عیسی را پسر الله میدانند در زمره ی مشرکانند ولی به مسلمانان میگوید که میتوانید آنها را نکشید و از آنها جزیه بگیرید و این بدان معناست که اگر جزیه نداند باید آنها را بکشید।تمام این آیات در مدینه بیان شده اند।

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (توبه/123)اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد (با) كافرانى كه مجاور شما هستند بجنگید و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه الله با متقیان است.
این آیه باز در مدینه بیان شده که لازم به توضیح اضافی در آن نمیبینم।

الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نساء/76) كسانى كه ايمان آورده‏اند در راه الله می‌جنگند (کشتار میکنند) و كسانى كه كافر شده‏اند در راه طاغوت می‌جنگند (کشتار میکنند) پس (با) ياران شيطان را بجنگید كه نيرنگ شيطان ضعيف است।
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ(محمد/4) پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‏اند برخورد کردید گردنها را بزنيد تا هنگامیکه آنان را از پاى درآورديد پس (اسیران) را امحکم در بند كشيد سپس يا منت نهيد و يا فديه (بگیرید) تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است (امر الله) و اگر الله مى‏خواست از ايشان انتقام مى‏كشيد ولى تا برخى از شما را به وسيله برخى بيازمايد و كسانى كه در راه الله كشته شده‏اند هرگز كارهايشان را ضايع نمى‏كند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

الله و آفرینش آدم



در باره ادعای آفرینش جهان هستی از سوی الله
آیه های 30 تا37 سوره دوم (البقره) چنین میگوید
بیاد آر آنگاه که پروردگار فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه خواهم گماشت . گفتند پروردگارا آیا کسانی خوا هی گماشت که در زمین فساد کنند و خونها ریزند و حال آنکه ما خود تورا تسبیح وتقدیس می کنیم .

الله فرمود من چیزی از اسرار خلقت بشری میدانم که شما نمیدانید آیه(31) وخدای عا لم همه اسماء رابه آدم تعلیم داد وآنگاه حقایق اسماء را درنظر فرشتگان پدید آورد وفرموداگر شما در دعوی خودصادقید اسماء اینان رابیان کنیدآیه(32) فرشتگان عرضه دا شتند ای الله پاک ومنزه ما نمیدا نیم جز آنچه تو خود بما تعلیم فرمودی توئی دانا وحکیم آیه(33)

الله فرمود ای آدم ملائکه را به حقایق این اسماءآگاه ساز چون آنان را آگاه ساخت الله فرمود ای فرشتگان اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها وزمین دانا وبر آنچه آشکارا وپنهان دارید آگاهم آیه 34)وچون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگرشیطان که اِبا وتکبر ورزید واز فرقه کافران گردید (35) وگفتیم ای آدم تو با جفت خود دربهشت جایگزین ودرآنجا از هر نعمت که بخواهید بی هیچ زحمت ورنج برخوردارشوید ولی به این درخت (گندم یاسیب) نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بودآیه(36)

پس شیطان آدم را به لغزش افکند تا از آن درخت خوردند وبدین عصیان آنان را از آن مقام بیرون آورد پس گفتیم که از بهشت فرود آئید که برخی از شما برخی را دشمنید وشما را در زمین تا روز مرگ قرار وآرامگاه خواهد بود آیه(37 )

پس آدم از الله خود کلماتی آموخت که موجب پذیرفتن توبه او گردید زیرا الله مهربان وتوبه پذیر است آیه(38)

مهر ورزیده به ژرفی بنگرید .نخستین سخن فرشتگان با ا لله اینست که میگویند آدم را میافرین ما خود تورا تسبیح وتقدیس میکنیم . این گفته نشان دهنده اینست که آرمان ا لله از آفریدن آدم همانگونه که درنخستین روز آغاز آفرینش جهان هستی آمده درآیه(11) از سوره چهل ویکم(سجده ? فصلت) گفته است (چه به شوق ورغبت ویا به جبروکراهت) باید مرا تسبیح و تقدیس کنید چیز دیگری جز این نبوده است .

دوم- درحالیکه هنوز سخن از آفرینش آدم درمیان الله وفرشتگان بود . ناگهان سروکله آدم پیداشد پیش از آنکه آفریده شده باشد . والله همه اسماء را هم به او آموخت .

در اینجا نه تنها آفریدن آدم ناروشن است . روشن نیست شیطان وفرشتگان راکی وچگونه آفرید ه بود ؟

سوم- با اینکه کوچکترین سخنی از آفریدن جفت آدم به میان نیامده بود درآیه سی و پنجم همین سوره(بقره) میگوید . وگفتیم ای آدم تو باجفت خود در بهشت جایگزین . آیات این سوره دوگانگی چشمگیری داردبا آیات سوره چهل ویکم(سجده- فصلت)که درآیه های 9و10و11- آن چنین میگوید .

ای رسول مشرکان رابگو که شما به ا لله که زمین را در دوروز بیافرید کافر میشوید ؟ آیه 9 قوت وارزاقاهل زمین را درچهار روز مقدر فرمود وروزی طلبان را یکسان در کسب روزی خود گردانیدآیه 10 وآنگاه به خلقت آسمان توجه کامل فرمود آیه (11) . چند نفر آفرید ودرباره روزی پس از چهار روز آنان چه اندیشید سخنی به میان نیامده است ؟

الله برابر اعتراف خود . در این نخستین روز آفرینش جهان هستی به هیچ روی سخن از آفریدن آدم وحوا وفرشتگان وداستان شیطان وفرستادن آدم وجفتش به بهشت بمیان نیاورده که سخن از آفریدن زمین واهل زمین و روزی آنها برای چهار روز است که پس از آن به خلقت آسمانها پرداخته است .

گمان نکنم جای کوچکترین دو د لی برجای باشد که یکی از این دوگفتار الله دروغ است .

چهارم- اللهی که در آیه سی ام از سوره دوم( بقره) به فرشتگان میگوید من چیزی ازاسرار خلقت بشری میدانم که شما نمیدانید . ودرآیه سی و سوم از همین سوره میگوید من برغیب آسمانها وزمین دانا وبرآنچه آشکار وپنهان دارید آگا هم . چگونه آگاه نبود که شیطان درسجده کردن بر آدم گوش به فرمان او نمید هد ؟پس آنچه راهم که درباره دانائی وآگا هی وغیبگوئی خود گفته است دروغ میباشد .

زمانی که درآیه سی وچهارم از سوره دوم(بقره)میگوید شیطان ابا وتکبر ورزید واز فرقه کافران گردید . آیا کافربودن از دید الله تنها سرپیچیدن شیطان در برابرسجده نکردن بر آدم نیست ؟ آیا گناه دیگری به گردن شیطان نهاده شده که معنی کافر را داشته اشد ؟ آیا از این کار شیطان بوی آزادیخواهی وآزاد اندیشی برنمی آید که او دلیرانه در برابربزرگترین وتنها نیروی برترجهان هستی ایستاده دستورش را نادرست دانسته وسر فرود نیاورده است ؟ آیا با این رفتار دلاورانه شیطان (اگرشیطانی وجود داشت ) نباید پذیرفت که او نخستین آزادیخواه وپایه گذار آزادی در جهان هستی است ؟

پنجم ? الله در آیه سی وپنجم ازسوره دوم(بقره) میگوید (گفتم ای آدم باجفت خود دربهشت جایگزین و در آنجا از هر نعمت که بخواهید بی رنج وزحمت برخوردارشوید . ولی به این درخت گندم یاسیب دست نزنید )

باز این پرسش پیش می آید که 1- گندم از درخت بدست نمی آید وبذری است کاشتنی 2- چگونه الله دانا وتوانا از یادش رفته که نام کدامین درخت رابر زبان رانده است که درآیه(19)ازسوره هفتم (الاعراف) نام درخت انگور وغیره را هم براین دودرخت افزوده است .

این چند گونه گوئیها بدرستی نشان مید هدکه الله چنان بیهوش است که نمیداند در میان سه درخت نام کدامین را گفته است . آیا دروغ نمیگوید؟

ششم- درآیه سی وششم از سوره دوم(بقره)میگوید(پس شیطان آدم وحوارابه لغزش افکند تا از آن درخت خوردند ) که این نیز همان زبان زد(عذربدتر از گناه) میباشد ونشانه دیگری از نا آگاهی وناتوانی الله است . زیرا درآن زمان که آدم وجفتش را به بهشت میفرستاد نمیتوانست پیش بینی کند که شیطان هم به بهشت نیست درجهان او راه خوا هد یافت تاآدم وجفتش رابفریبد ؟.

اگر الله میدانست که شیطان خوا هد توانست به بهشت برود وآنهارابفریبد وآنها هم فریب شیطان را خواهند خورد ونتوانست از این رویداد جلوگیری کند . چه بن مایه ای بالاتر از این در زبونی وناتوانی وناآگاهی الله . اللهی که نتوانسته سر رشته تنها سه نفر آفریده ا ولیه خودش را در دست داشته باشد که چنین دسته گلهائی به آب داده چگونه میتواند مدعی آفرینش جهان هستی واداره آن با شد ؟

آیا این الله لال زبان بسته همان حجر الاسود جا خوش کرده درخانه کعبه نیست که آفریننده آن (محمد) چنین پیام های نابخردانه ای بنام او نوشته وبه خورد مردم داده است ؟

این همان اللهی نیست که محمد نامش را در آیه 110-ازسوره هفد هم(الاسرا ء) بدرون کلام الله برده وخودش را خود خوانده رسول ا لله نامیده وجهانی رازیر نام این بت سنگ سیاه به خاک وخون وسیا هی وسیه روزی وگمراهی کشا نیده است ؟

هفتم : سوره سوم( آل عمران)آیه 59 درباره آفریدن آدم چنین آمده است (همانا مَثَل خلقت عیسی به امر الله . خلقت آدم ابوالبشر است که الله اورا از خاک بساخت سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش . هما ندم گردید .

خلقت عیسی بوارون خلقت آدم است . زیرا برابر سوره ها وآیه های چندی که در کلام الله آمده است . الله میگوید مافرج مریم را پاک وپاکیزه نگا ه داشتیم وآنگاه که از همه خویشان به کنج تنهائی پنهان گردید در آن نهانگاه روح القدس(روح پاک )مارا به چهره جوانی زیبا به او نمودیم پس مریم به آ نپسربار برداشت . که این کاربه هیچروی مانند خلقت آدم نیست که نخست از گل بسازد وسپس بگوید آدمی شو وبشود ؟

گفتار الله درباره خلقت عیسی چنان مینماید که روحِ الله کار عمل تناسلی مردی را بی کم و کاست در رحم مریم انجام داده که به زبان آخوندی (دخول) کرده وهیچگونه کمبودی هم نداشته است که پیامدش پسری چشم آبی بنام مسیح بن مریم یا عیسی روح الله است .

به این آیه ها ی کلام الله نگاه کنید . سوره سوم(آل عمران آیه های 42تا48- سوره نوزدهم(مریم) آیه های16تا34 ? سوره بیست ویکم (انبیاء) آیه 91 سوره شصت وششم (التحریم) آیه 11 ?

جای بسی شگفتی است که با اعتراف روشن الله برابرآیه های یاد شده در تجاوز به مریم و بوجود آوردن فرزندی بنام مسیح بن مریم که نامش رانیز از پیش درآیه45 از سوره سوم(آل عمران) به مریم بشارت داده است وپیش از آنهم برابرآیه 44 همین سوره به رسولش میگوید داستان مریم از اخبار غیب است کهبتو وحی کردیم . برابر آیه 171 ازسوره چهارم (النساء)وآیه35 از سوره نوزدهم (مریم) الله از پذیرفتن عیسی به فرزندی سرباز زده است .؟ (بیچاره آدم مادر نداشت واگر داشت الله روحش را درفرج اوهم میدمید وبعد انکار میکرد؟ )

هشتم : در سوره هفتم(الاعراف) آیه های 11 تا 25 باز داستان آفریدن آدم را بازگو نموده واز همسر آدم بنام (حوا) یادگردیده که چنین نامی دردرون مایه عربی قرآن دیده نمیشودوتنها از جفت آدم نام برده شده که روشن نیست نام (حوا)را چه کسی ودر چه زمانی به جفت آدم داده که به درون کلام الله راه یافته است ؟ .

درآیه 189 همین سوره که دگرباره داستان آدم وشیطان بازگو گردیده چنین آمده . اوست اللهی که همه مارا ازیک تن بیافرید . در این آیه نیز کوچکترین اشاره ای به آفریدن آدم از گل وداستان شیطان وسجده نکردن وفرستادن به بهشت به میان نیامده وتنها چیزی که برداستان افزوده شده اینست که جفت آدم را از خود او آفریده واین جفت باردار گردیده است . ولی روشن نیست این بارداری درکجا انجام شده است؟

داستان آفریدن آدم هم بگونه آفرینش جهان هستی در هرسوره ودر هر آیه بگونه ای دیگر از سوره وآیه پیش گفته شده . آمده است که هیچیک با دیگری برابری ندارد .

همانگونه که یاد آوری گردید برابرآیه های 9 و10و11 سوره چهل ویکم (سجده- فصلت)که بگفته کلام الله آغاز آفرینش جهان هستی است . الله میگوید همه قوت وارزاق چهار روزه اهل زمین را فراهم وتقسیم کردم . اگر ان گفته الله درست باشد که درآغاز کار( ا هلِ زمین را هم آفریده است) دیگر چه نیازی به ساختن آدمک گلی بود تا جفتش را هم از بدن او بسازد ویا رویداد سجده نکردن شیطان پیش آید . آیااین چند گانه گوئیها دروغ نیست ؟

دستکاریهای الله در رَحِم زنان وزشت وزیبا نمودن نوزادان

نهم 1- الله است که می نگارد صورت شمارا دررحم مادران هرگونه اراده کند سوره سوم(آلعمران)آیه 6

2- بدانید که ما نخست شمارا از خاک آفریدیم. آنگاه از نطفه،آنگاه ازخون بسته،آنگاه ازپاره گوشت تمام وناتمام تا در این انتقال وتحولات قدرت خودرابشما آشکارسازیم . واز نطفه آنچه رامشیت ما تعلق گیرد در رَحِم ها قرارد هیم تابه وقتی معین طفلی از رَحِم بیرون آوریم... سوره بیست و دوم(حج)آیه5

3-...وآنچه زنان بار گیرند وبزایند جز علم واراده او نخوا هدبود ...سوره سی وپنجم(فاطر)آیه11

4- ...وشمارا در با طن رَحِم مادران در سه تاریکی با تحولات گوناگون بدین خلقت زیبا بیافریدیم ...سوره سی ونهم (زمر)آیه 6

5- و الله است به هرکه خوا هد فرزند اناث وبه هرکه خوا هدفرزند ذکور د هد یا در یک رَحِم دوفرزند پسر ودختر قرار مید هد و هرکرا خوا هد عقیم گرداند . سوره چهل ودوم (شوری)آیه 49-50

6- الله به شما بندگان آگاه تر است زیرا او شمارا از خاک زمین آفریده وهنگامی که در رحم مادر جنین بودید یادآورید وخود ستائی نکنید که اوآفریننده است ...سوره پنجاه وسوم (نجم)آیه 32

7- و الله شمارا مانند نباتات از زمین برویانید سوره هفتادویکم (نوح) آیه 17

8- آیا شما آدمیان را از آب بی قدر بدین زیبائی نساختیم و آن نطفه را به قرارگاه رحم منتقل نساختیم تا مدتی معین ومعلوم وما تقدیر رحم کردیم که نیکو مقدر حکیمی هستیم . سوره هفتاد وهفتم (المرسلات) آیه های 19تا23

9- انسان مغرور دربدو خلقت خود بنگر که از چه آفریده شده است . از آب نطفه جهنده ای خلقت گردید که از میان صلب پدروسینه مادر بیرون آمده است . سوره هشتادوششم(الطارق)آیه های 5 تا 7 .

اگر به این آیات که کلامِ الهی نامیده شده درست بیندیشید بسیار ساده در می یا بید که در آئین این الله دروغگوی همه کاره هیچکس درهیچ کاری اراده واختیاری ندارد حتا در بوجود آوردن فرزندان خود .

اللهی که برابر بن مایه های داده شده در کلام الله خود یکبار هم نتوانسته راستی . درستی . دانش وبینش وخردش را به استواری برساند که برابرآیه های 17 و18 از سوره پانزدهم(الحجر)وآیه های 6تا8 از سوره سی وهفتم (صافات) از ترس شیطان به آسمانها پناه برده ودورش را نیز آتشبارگذاشته تادرامان باشد؟

اللهی که از گردش زمین بدور خود وخورشید نا آگاه است ومیگوید تاریکی شب را در پرده زرین روز پنهان میکنم وسپس از هم جدا میکنم تا شب وروز برآیند؟

اللهی که درباره آفرینش جهان هستی چنان دروغهای شاخداری گفته که به آگا هی ر سید؟

اللهی که درباره آفریدن آدم این چنین بی پرده دوغ میگوید؟

اللهی که پدران ومادران را درآفریدن فرزندان خود موئثر نمیداند ومیگوید چهره فرزندان شمارا در رحم مادران من می پرورانم واز نطفه ها آنچه راکه من اراده کنم در رحم ها جای مید هم .یعنی کار عمل تناسلی مردان را انجام مید هم . باروری زنان جز به دانش اونیست واومیداند که در رحم زنان سه تاریکی وجود دارد اوبه هرکس که دلش خواست پسر یا دختر مید هد یا یکباره دوفرزند نه بیشتر ونمیداند که برخی از زنان پنج قولو وبیشتر هم زائیده اند .وهرکرا هم بخواهد(عقیم) یعنی نازا بی فرزند میکند؟

یا مانند نباتات از زمین میرویاند و اوست که مارا از صلب(پشت)پدر ولی از سینه مادر بیرون می آورد . با اینکه پیوسته در رحم زنان به گشت وگذار سرگرم است . هنوز در نیافته که فرزند از رحم مادربیرون می آید نه از سینه او ؟

حال از این اللهِ همه کاره پرسشی دارم : تو که در برابراینهمه اعترافات انکار ناپذیر دست از جهانداری شسته ودر رحم زنان جا خوش کرده ای تا بتوانی نطفه های وارد شده در رحم ها را جابجا کنی وچهره ها رابنگاری تا آفریدگان زیبا وتندرست داشته باشی . چرا بعضی هارازشت وبعضی رازیبا می آفرینی؟

با زیبایان چه دوستی وبا زشتها پیش از زایش چه دشمنی داری ؟

چرا بعضی ها را سیاه وبعضی ها را سفید وگروهی راسرخ وزرد می آفرینی ؟ گناه سیا ها ن پیش از زایش چه بود؟ چرابرخی را بلند بالا وبرخی را کوتوله می آفرینی ؟ چرا به یکی دست وبه دیگری پا وبه آن دیگر زبان سخن گفتن وچشم برای بینائی وگوش برای شنوائی نمید هی ؟ کدام یک از این ناتوان آفریده ها(معلولین) از تو خواسته بودند که آنانراچنین بیافرینی ؟

چرا آن کودکان خرد سال را که زیبا هم آفریده ای فلج وگنگ وکر وکورولال کرده ای؟ اینها که هنوز پا به جهان هستی نگذاشته بودند تا ازستایش آمرانه تو سرباز زده باشند . چرا پیش از زایش ودست آزیدن به گنا هی پیشا پیش کیفربیدادگرانه ونابجا داده ای ؟ اگر بدرستی آگاه بودی که پس از زایش از فرمان تو سر پیچی خواهند کرد . تو که جابجا کننده همه نطفه ها در رَحِم مادرها بودی چرا آن نطفه ها را از میان نبردی . با اینکه بگفته خودت توان نازاکردن هم داشتی وداری ؟

به من پاسخ بده آیا تو یک بیمارروانی نیستی ؟ آیا کارهائیکه انجام داده ای از ویژگی کارهای ا هریمن نیست ؟ اگر مردان بازنان همخوابه نشوند در درون رحم سرگردان نمی مانی ؟

زمانی که هیچیک از کار هائی را که مدعی انجامش هستی نتوانسته ای درست انجام د هی . باید بپذیری ناتوانی ، ناآگاهی، دروغگوئی همانگونه که میگوئی شمارابگونه نباتات از زمین میرویانم همانگونه که میگوئی از سینه مادران زاده میشویم همانگونه که درباره آفرینش جهان هستی دروغ گفتی همانگونه که درباره داستان شتر صالح دروغ گفتی همانگونه که درداستان موسی وفرعون دروغ گفتی وو

کدام سخن راست ودرست از د هانت بیرون آمده است جزدروغ ، زورگوئی ، گردن کلفتی ، مکاری ، غداری . قهاری جباری ، گردنه بندی ، کشت وکشتارو تاراج که همه و همه برابراعترافاتی است که در همین کلام الله آورده ای . اگر با این ویژگی ها تو خدائی . پس ا هریمن کیست ؟

آیا تودر نقطه برابر اَشا خداوندخرد ودانش ، دادود هش ، شادی وبهزیوی ، مهرو دوستی ، اندیشه وگفتار وکردار نیک . ایرانیان قرار نگرفته ای ؟ که در آئین او نه تنها زنان ومردان برابرند که همه مردم جهان آزادند تاچگونه بیندیشند و زندگی کنند . نه عشرتکده ای چون بهشت دروغین تو دارد تاکسی رابفریبد ونه شگنجه گا هی چون دوزخت داردکه کسی رابترساند ونه خواسته ونیازی داردتاکسی اورا سجده کند .

اگر روزی بدرستی کلام الله ات از سوی پژوهشگران مورد بر رسی قرار گیرد آنگاه تشت رسوائی تو ورسول ا للهی که تورا درجایگاه خدائی نشانیده ا ست بر سر همه بازار های جهان به صدا درخوا هد آمد وهمگان خوا هند دریافت که همان حجر الاسودی هستی که بنامت آئینی ا هریمنی ساختند وخونهای بیشماری ریختند فرهنگ ها وخانمانهای بسیاری را بر باد فنا دادند .

امیدوارم خورشید دانش وبینش ، مهرودوستی بیش از این در پس ابرها پنهان نماند وخردبجائی رسد تورا چنانکه هستی بشناسند ، در دادگاه وجدان محاکمه ومحکومت کنند وازجایگاه خدای دروغین بزیرت کشند تا جهان وجهانیان ازشرتو واین کلام الله و رسول الله وآیت ا لله هایت یکبار وبرای همیشه رهائی یابند . تا تو هستی کوچکترین امیدی بر بهزیوی، نیکبختی ، آزادی ، شادی وشادمانی درجهان نیست .

درپایان روی سخنم با شما آیت الله ها = (آیت الحجر الاسود های) گمراه گر ودغلباز است . باچنین کلام اللهی که درون مایه آن ننگنامه ای بیش نیست .بنام او وبنام الله آمده دراو و خود خوانده رسول الله اش1400 سال است مردم ساده اندیش ایران را فریفته وچنان گمراه واز راه راست بدر برده اید که از خود بیگانه گردیده وتازی پرست شده اند .

تا زود است عمامه هارا بردارید و بگردن بیاویزید ، نعلین هارا از پا بیرون بیآورید با پا های برهنه به درِ خانه های گمراه نگاهداشتگانِ خود بروید وپوزش بخواهید وگرنه دیری نخواهد پائید که شما را درتلویزیون ها بنشانند ، کلام الله تان را نیز بدست شما بد هند تابا زبان فارسی بخوانید وبگنا هان خود اعتراف کنید . آن زمان برای پوزشخوا هی بسیار دیر است چه بسا که عمامه تناب دار شما گردد .

حال ببینیم الله در این باره در تورات چه میگوید ؟

سِفر پیدایش : باب اول آیه27...پس خدا آدم را بصورت خود آفرید اورابصورت خدا آفرید ایشان را نر وماده آفرید. ودرباب دوم سفر پیدایش از آیه 7 تا 25به بعد چنین میگوید .خداوند خداپس آدم را از خاک زمین بسرشت ودر بینی وی روح حیات دمید وآدم نفسِ زنده شد . و خداوند باغی در عَدَن بطرف مشرق غرس نمود و آن آدم را که سرشته بود در آنجا گذاشت وخداوند خدا هر درخت خوشنما وخوشخوراک را از زمین رویانید ودرخت حیات را در وسط باغ ودرخت معرفت ونیک وبد را . ونهری از عَدَن بیرون آمد تاباغ راسیراب کند واز آنجا منقسم گشته چهار شعبه شد .

نام نهر اول فیشون است که تما م زمین حویله را که در آنجا طلا بسیار ا ست احا طه میکند . ...نام نهردوم جیحون که تمام زمین کوش را احا طه میکند . ونام نهر سوم حَّدقل که بطرف شرقی اشور جاری است ونهر چهارم فرات . پس خداوند خدا آدم را گرفت واورا درباغ عَدَن گذاشت تا کار آن را بکند و آن را محافظت نماید .

خداوند خدا آدم را امر فر موده گفت از همه درختان باغ بی ممانعت بخور . اما از درخت معرفت نیک وبد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد . وخداوند خداگفت خوب نیست که آدم تنها باشد پس برایش معاونی موافق وی بسازم . وخداوند خدا هر حیوان صحراوهرپرنده آسمان را از زمین سرشت ونزد آدم آورد تابه بیندکه چه نام خوا هد نهاد وآنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام اوشد .

پس آدم همه بهائم وپرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد . وخداوند خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت ویکی از دند هایش را گرفتو گوشت در جایش پر کرد . وخدا وند خدا آن د نده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزدآدم آورد . وآدم گفت همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب نساءنامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد . از این سبب مرد پدر ومادر خودرا ترک کرده با زنِ خویش خواهد پیوست ویک تن خوا هند بود . و آدم وزنش هردو برهنه بودند وخجلت نداشتند .

باب سوم از آیه 1تا 34

و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند ساخته بود هوشیارتر بود وبه زن گفت آیا حقیقتا خدا گفته است که از همه درختان باغ نخورید . زن به مار گفت از میوه درختان می خوریم . لکن از میوه درختی که وسط باغ است خدا گفت از آن نخورید وآنرا لمس مکنید مبادا بمیرید . مار به زن گفت هر آینه نخوا هید مرد . بلکه خدا میدانددر روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک وبد خوا هید بود . وچون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوشنماودرختی دل پذیر ودانش افزا پس از میوه اش گرفته بخوردوبه شوهر خود نیز داد واوخورد .

آنگاه چشمان هردوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند پس برگهای انجیر بهم دوخته ستر هارا برای خویشتن ساختند . و آواز خداوند خدارا شنیدند که درهنگام وزیدن نسیم نهار درباغ می خرامید و آدم وزنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان پنهان کردند . وخداوند خدا آدم را ندا داد وگفت کجا هستی . گفت چون آواز تورا در باغ شنیدم ترسان گشتم زیرا که عریانم پس خودراپنهان کردم . گفت کِه تورا آگا ها نید که عریانی آیا از آن درختی که تورا غدغن کردم که از آن نخوری خوردی ؟

آدم گفت این زنی که قرین من ساختی وی از میوه درخت به من داد ه خوردم . پس خداوند خدا بزن گفت این چه کار است که کردی زن گفت مار مرا اغوا نمود که خوردم . پس خداوند خدا به مار گفت چونکه این کار کردی از جمیع بهائم واز همه حیوانات صحرا ملعون ترهستی بر شکمت راه خوا هی رفت وتمام ایام عمرت خاک خوا هی خورد . وعداوت درمیان تو وزن ودر میان ذریت تو وذریت وی میگذارم او سر تورا خواهد کوبید و تو پاشنه وی را خوا هی کوبید .

و به زن گفت اِ لَم و حمل تورا بسیار افزون گردانم با ا لم فرزندان خواهی زائید و اشتیاق تو به شوهرت خوا هد بود واوبرتو حکمرانی خوا هد کرد . و به آدم گفت چونکه سخن زوجه ات را شنیدی واز آن درخت خوردی که امر فرموده گفتم از آن نخوری پس به سبب تو زمین ملعون شد وتمام ایام عمرت از آن با رنج خوا هی خورد . خوار وخس نیز برایت خوا هد ر ویانید وسبز های صحرا را خوا هی خورد . و به عرق پیشانیت نان خواهی خوردتا حینیکه به خاک راجع گردی که از آن گرفته شدی زیرا که تو خاک هستی وبه خاک خوا هی برگشت .

وآدم زن خود را حوا نام نهاد زیرا که او مادر جمیع زندگان است . وخداوند خدا رختها برای آدم وزنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید . وخداوند خدا گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده ا ست که عارف نیک وبد گردیده اینک مبادا دست خود را دراز کند واز درخت حیات نیز گرفته بخورد وتا به ابد زنده ماند . پس خداوند خدا اورا از باغ عَدَن بیرون کردتا کار زمین را که از او گرفته شده بود بکند . پس آدم را بیرون کرد وبه طرف شرقی باغ عَدَن کّروبیانرا مسکن داد وشمشیر آتشباری را که بهرسو گردش میکرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند .

گفتار الله یا اللهِ به پوشاک یهوه درآمده . آمده در تورات را شنیدیم وحال دادگرانه به داوری می نشینیم

1- در سِفرپیدایش (باب اول)28 ? میگوید( پس خدا آدم را به صورت خود آفرید..وایشان رانر ومادهآفرید )در آیه 7 از باب دوم میگوید( خداوند خدا پس آدم را از خاک بسرشت ودر بینی وی روح حیات دمید وآدم نفسِ زنده شد ) درآیه های 21 و22 ...میگویدیکی ازدنده های آدم رابرگرفت واز آن دنده زنی بنا کرد و وی رابه نزد آدم آورد .

اگر الله روز اول نر وماده آفریده چه نیازی به ساختن دوباره آدمک گلی داشت؟ اگر روز اول ماده را همآفریده چه نیازی به خواب کردن آدم وبرداشتن دنده ای ازاو برای ساختن زنی دارد ؟ آیا این گفته الله به روشنی دروغ نیست ؟

2 ? در آیه های 15 تا 17 میگوید .پس خداوند آدم را درباغ عدن گذاشت وگفت از همه درختان باغ بی ممانعت بخور . اما از درخت معرفت نیک وبد نخور که اگر بخوری می میری . نخست پرسش برانگیز است که چرا الله نمیخواست آدم دارای معرفت شود .دوم نشان دهنده اینست که الله نادان ونا آگاه بود که سرانجام روزی آدم از میوه آن درخت را خواهد خورد . بد ین ترتیب ادعای الله بردانش وآگاهی از گذشته وآینده دروغی بیش نیست . سوم اینکه الله به آدم گفت اگر میوه این درخت رابخوری .خواهی مرد ومیوه آن درخت کشنده نبود . پس الله دروغی بزرگ به آدم گفته است ؟

3- باب سوم آیه های 1 تا 8 مارکه از همه حیوانات هوشیار تر بود زن را فریفت تا میوه آن درخت رابخورد وبه همسرش نیز بخوراند . که اینهم بن مایه دیگری از نادانی ونا آگا هی الله است که مار روزی چنین دسته گلی به آب خواهد داد ؟

4- آیه های 16 تا 19 در پی سر پیچی زن . الله کیفری برایش مقرر نمود تادردِ بارداری وزایمان اوزیاد باشد وهمواره فرمانبردار همسرش گردد ؟ پس برتری مردان بر زنان در اسلام ناب محمدی هم از باغ عَدَن سر چشمه میگیرد .

به آدم هم گفت چون گوش به سخن زنت داده ای باسبزه های صحرا وعرق پیشانی نان خوا هی خورد . پس نپذیرفتن رای زنان دراسلام نیز از همینجا سرچشمهمیگیرد ؟

5- برای اینکه مبادا آدم به درخت حیات دست یابد ومیوه اش رابخورد تا همیشه زنده بماند . الله با شمشیر آتشباری که ازهرسو در گردش است از درخت حیات نگهبانی میکند . واینهم نمونه دیگری از ناتوانی الله است که چون نمیتواند از دسترسی آدم به درخت حیات پاسداری کند دورش را شمشیر آتشبار گذاشته است . همانگونه که از ترس شیطان بدور خود آتشبار گذاشته است ؟

کوتا هی بود ازدروغگوئیها .ناتوانیها .نادانی ها ونا آگا هی های الله =(حجرالاسود)خدای مسلمانان درتورات .

و اینهم بخش کوچکی از دروغگوئیهای الله تنها درباره آفریدن آدم در دو کتاب مقدس او(تورات وقران)

1- الله درآیه35- ازسوره دوم(بقره)میگوید . به فرشتگان دستور دادیم آدم را سجده کردند و شیطان سرپیچی کرد : ولی در تورات کوچکترین یادی از فرشته وشیطان وسرپیچی به میان نیامده است بنابراین دراین باره الله دروغ گفته است ؟

2- در آیه 36 همین سوره میگوید : گفتیم ای آدم با جفت خود در بهشت جایگزین ولی از درخت (گندم یاسیب)رانخور درآیه19- از سوره هفتم (اعراف) نام درخت انگور هم بر درخت گندم وسیب افزوده گردیده است در حالی که درتورات تنها از درخت (معرفت) نام برده شده . از الله میپرسم کدامگفته ات درست است (درخت گندم . سیب . انگور . یا درخت معرفت ؟)

3- در آیه 36 از سوره دوم میگوید پس شیطان آدم را به لغزش افکند تا از آن درخت خوردند ولی درباب دوم تورات از آیه 1تا 8 میگوید مار همسرآدم رافریفت . از الله میپرسم کمی بیندیش دستکم این یکی را پاسخ درست بده . (شیطان فریب داد یا مار؟)

4- از الله میپرسم تو درقرآن میگوئی آدم وجفتش را به بهشت فرستادم ولی در تورات میگوئی باغیدر عَدن غرس نمودی وآدم را در آن باغ گذاشتی ونهری از عدن بیرون آوردی که چهار شعبه شد . اولی نهر فیشون دومی نهر جیحون سومی نهرحَّدقل وچهارم نهر فرات . آیا این باغ عَدن همان بهشتموعوداستواین نهرها همان نهرهای شیر وعسل؟ اگر این باغ بهشت موعود باشد که از شراب وکباب و حور و غلمان وزنان همیشه باکره در آن خبری نیست .

پاسخ چشم براهانِ فریب خورده را چه مید هی ؟

درستی اینست که اسلام ناب محمدی نه تنها زنده های مارا با اینگونه دروغها سر گردان کرده است که مرده های ما نیز معتاد به شنیدن اینگونه دروغهای مقدس الله فرموده شده اند . شگفتا که میخوانیم ولی نمی اندیشیم خواندن چنین داستانهای دروغین وپوچ ونابخردانه تازیان ویهود چگونه میتواند برای ما باور پذیر وبرای روان مردگان ما آرامش بخش باشد ویا سوگند بر ننگ ودروغ چگونه میتواند مارا پای بند بر راستی ودرستی وپیمان داری نماید ؟

با ارج فراوان برهمه کوشندگان راه روشنگری وآزادی که آثار گرانبها وستودنی از خود برجای نهاده ولی گا هی استخوان لای زخم گذاشته اند . ازخداوند خرد میخوا هم به این ارجمندان آن توان را بد هد که در سنین بالای هشتاد سالگی از تروراسلامی وجوانمرگ شد ن نهراسند . دلیرانه تر گام درمیدان نبرد فرهنگی وروشنگری بنهند وبکوشند درنوشتارهای پر ارج خود دیگراستخوان لای زخم نگذارند که مایه گمرا هی بیشتر گمرا هان گردد

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

غلمان و حوری، دو نعمت بهشتی برای مردان

پس از رفع نیاز خوردن و مسکن، مهمترین نیاز هر انسان صرفنظر از جنسیتش، نیاز جنسی است.
اعراب، یکی از اقوامی هستند که مانند بسیاری از ملل به این نیاز بیشترین اهمیت را می‌دادند و زن را صرفا بعنوان ابزار جنسی در خدمت مرد می‌دیدند.
قرآن نیز برای تحریک هرچه بیشتر آنها به پذیرش اسلام، از این خصلتشان در جهت اهداف خویش استفاده می‌نماید.
اسلام برای مردان مؤمن، باغی را پس از مردن می‌بخشد که یکی از خصیصه های این باغ(بهشت)، وجود همسرانی است بی‌نهایت زیبا.

از نظر یک عرب، همسری زیباست که دارای چشمانی درشت و رنگ پوستی کاملا سفید باشد؛ از ابتدائی ترین شرایط یک همسر خوب کم سال بودن او و باکره بودنش می‌باشد که صفت حیا و عدم کوچکترین تماس حسی (دیدن شکل و یا شنیدن صدا و لمس کردن و ...) با نامحرم را نیز باید با آن اضافه نمائیم.


قرآن برای مردان مسلمان، پس از مرگ، حوریانی چشمی درشت را وعده داده است:
وَحُورٌ عِينٌ ( واقعه/22) و حوریهای چشم درشت (در این باغ هستند).
این حوریها مانند مرواریدی که در صدف باشند و هنور کسی به آنها دست نزده و آنها را ندیده است، می‌باشند؛
كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (واقعه/23) همچون مرواريد در صدف پنهان (دست نخورده)!

در اینجا صفت عدم تماس حسی نیز نهفته است.
كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ (دخان/54) اینچنین است که ما آنها را به ازدواج حور چشم در می آوریم.

پس تا اینجا دو نمونه از صفاتی که از دید عرب منطقه‌ی عربستان، باید در همسر مناسب یافت گردد، به آنها وعده داده شده است؛ چشمانی درشت و عدم دست زدن و نگاه کردن نامحرم به آنها.

اما صفتی دیگر این حوریان، باکره بودنشان است؛ اعراب به این صفت اهمیتی بسیار می‌دادند:
فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ (رحمن/70 ) در آنها دوشيزگان نيكخو و زيبا روست‏.
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ (رحمن/72) حوريان پرده‏نشين شده ها در چادرها.
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ (رحمن/74) دست هيچ انس و جنى پيش از ايشان به آنها نرسيده است(باکره هستند(.
فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانّ (رحمن/56 ) در اینها ( باغها) پرده نشینان (چشم) نگهدار از نگاه(به نامحرم) کسانیکه پیشتر (نه) انسی آنها را لمس نموده است و نه جنی.
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ (صافات/48) و نزدشان پرده نشینانی هستند چشم نگهدار از نگاه (به نامحرم).

در وصف رنگ پوست آنها نیزقرآن دچار تناقض گوئی شده، از یک سو آنها را مانند یاقوت و مرجان، قرمز می‌داند:
كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن/58 ) آنها همچون ياقوت و مرجانند.
و از سوئی دیگر آنها مانند تخم مرغی که در زیر بال مرغ پنهان هستند، سفید می‌داند:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ (صافات /49) (از شدت سفیدی) مانند تخم مرغی که (در زیر بال مرغ ) پنهان (دست نخورده) هستند.


اما در وصف زیبائی آنها
پیامبر اسلام به آنها وعده داده است که اگر مسلمان باشند و بر این دین استوار بمانند، الله آنها را به ازدواج زنان بسیار عاشق و زیبا در می‌آورد:
وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (واقعه/34 ) و همبسترانی بلند بالا.
إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء (واقعه/35 ) ما آنها را می نگاریم چه نگارشی!
فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (واقعه/36 ) پس آنها را باکره قرار میدهیم.
عُرُبًا أَتْرَابًا (واقعه/37) (مانند) دخترانی همسال که همسرش را بسیار دوست میدارد.

البته درشرح این آیات، گفته شده که منظور از این زنان، همسران دنیائی مؤمنان می‌باشند، همسرانی که در صورت بهشتی بودن، ما (الله) آنها را عاشق تر از دنیا و زیباتر قرار می‌دهیم:
البته عُربًا به معنای دختر عرب بادیه نشین است.
آیا بین عُرُبًا و عُربًا ارتباطی هست یا نه، در حیطه ی تخصص من نیست و باید متخصصین زبان عرب به آن پاسخ دهند.

نظر شخصی من:
دختران بادیه نشین عرب، بدلیل زندگی قبیله ای همواره از قیافه ای ثابت و زیبا برخوردار بودند که سایر اعراب برای بیان زیبائی از آنها مثال میزدند. اعراب بادیه نشین تا پیش از اسلام حاضر نبودند که دخترانشان را به ازدواج یک شهرنشین در بیاورند 0البته بعدا هم این سنت ادامه داشت منتها با شدت کمتری) و این عقده در آنها مانده بود. پیامبر اسلام به آنها وعده داد اگر شکیبا باشید و دستورات اسلام را اجرا نمائید، در باغ(بهشت) همسرانتان را مانند همان دختران، بلکه زیباتر و عاشق تر قرار میدهیم.


اما آیا زیبارویانی که در قرآن از آنها بعنوان کسانیکه برای آنها هستند یاد می‌شود، فقط از مادیگان هستند؛ یا زیبارویانی دیگر نیز الله برای آنها در نظر گرفته است؟
قرآن ازپسرانی نوجوانانی برای بهشتیان یاد می‌نماید که الله آنها را مخصوص ایشان قرار داده است؛ اینها نوجوانانی هستند که از زیبائی همیشگی برخوردارند (همیشه نوجوانان می‌مانند)، و در حالیکه مومنان دنیا(بهشتیان)، بر تختی به ردیف چیده شده، نشسته اند؛ این نوجوانان برای آنها نوشیدنی‌هائی از جویهای بهشتی را که در کوزه، آفتابه و جامی پر کرده‌اند را (در صورت تمایل) می‌ریزند:
عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (واقعه/15) آنها (مقربان) بر تختهائي كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند.
مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (واقعه/16) در حالي كه بر آن تكيه كرده و روبروي يكديگرند.
يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (واقعه/17) و بر گردشان نوجوانانی (در زیبائی) جاویدان میگردند.
بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ (واقعه/18) با كوزه‏ها و آفتابه ها و جامهائي از نهرهايجاري .
يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ (طور/23) در آنجا جامى را كه نه مايه بيهوده‏گويى و نه گناه است، از دست هم مى‏گيرند.


در اینجا از دو صفت منفی که با آمدن نام شراب در ذهن مسلمان ایجاد می‌شود یاد نموده و بیان می‌نماید که در آن باغ، نه بیهوده‌گوئی هست و نه گناهی.

پرسشی که به ذهن می‌رسد این است که آیا بیهوده‌گوئی(با توجه به مجزا شدنشی از گناه) گناه نیست؟
در آیه‌ی پائین نیز باز از دو صفت منفی دیگری که شراب در دنیا داراست، یاد می‌شود؛ سردرد و بی عقلی (ناشی از مستی) :
لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ ( واقعه/19 ) نه از آن (شراب) دردسر میگيرند و نه بى‏عقل (ناشی از مستی) می گردند.

آیا وظیفه‌ی این نوجوانان، تنها ریختن شراب برای مقربان الله می‌باشد، یا کاری دیگر نیز دارند؟
قرآن در بیان صفاتی که مستقیما به تحریک جنسی مربوط می‌گردد، از حوریانی یاد می‌نماید که مانند مرواریدی هستند که در صدف پنهان باشند و هنور کسی به آنها دست نزده و آنها را ندیده است.
این کتاب، دقیقا همین صفت را به این پسران نوجوان می‌دهد.
صاحبان این نوجوانان، اولین کسانی هستند که آنها را می‌بینند که دست نخورده (مکنون)هستند؛ این مشخصه، از بهترین صفات یک همبستر خوب، از دید اعراب است (در حال حاضر از مشخصه های خوب بهترین همبستر از دید تمام مسلمانان و شاید هم در بسیاری از فرهنگهای دیگر باشد).
مکنون(دست نخوردگی) صفتی است که برای تاکید بر عدم دسترسی نامحرم به آنها، بکار برده می‌شد.
کتاب مقدس مسلمانان نیز همین صفت را به این پسران نوجوان می‌دهد:
وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ (طور/24) و بر گرد آنها غلمانشان می‌گردند که مانند مرواريد در صدف پنهان(دست نخورده) هستند. صفت پسران نوجوان(غلمان).

از طرفی، هین صفت برای حوریان بهشتی هم بکار رفته است:

كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (واقعه/23) (حوریان)همچون مرواريد در صدف پنهان (دست نخورده) هستند.(صفت حوریان) .

پس یکی از کارهای آنها، می‌تواند همبستر شدن با مردانی از اهل همان باغ(بهشت) باشد که تمایل به همبستر شدن با آنها را دارند!

اما تخت آنها از چه جنسی است؟
قرآن برای بیان جنس این تختها، از آنها به عنوان تختهائی که از استبرق درست شده اند، یاد می‌نماید:
مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ (رحمن/54 ) آنها بر فرشهائي(بالشهائی) تكيه كرده‏اند كه درونشان استبرق (ابریشم و یا چیزی مانند این) و ميوه‏هاي رسيده (از) دو باغ بهشتي در دسترس است.

منظور از استبرق همان درختی است که هنگام شکوفه دادن، پرهائی بسیار نرم از آن پخش میگردد که سفید درخشنده است و در جنوب ایران از آن بعنوان خرگ نام می برند.

أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا (کهف/31) (اینان) کسانی هستند که در باغ عدنی که در زیر آنها جویهائی جاری است و لباسی سبز از سندس (ابریشم نازک) می پوشند و بر (بالشهائی) تکیه میزنند که در آنها ( پر شده از) استبرق، ، هم پاداشى نيكو است و هم مجلسى نيكو.
يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِينَ (دخان/53 ) و (لباسهائی) می پوشند از سندس و استبرق درحالیکه روبروی همند.

همچنین علاوه بر لباسها و بالشتهای بسیار زیبا و در نهایت نرمی، طلا و نقره نیزبرای آنان حلال است:
عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان/21 ) بر اندام آنها لباسهائي است از سندس(حرير نازك) سبز رنگ، و از استبرق و با دستبندهائي از نقره تزيين شده‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مي‏نوشاند!

تناقضی دیگر در قرآن
بر طبق نوشته‌های قرآن، باغی (بهشت) که به هر مومن وعده داده شده است، ویژه‌ی اوست و کسی در این باغ با او شریک نیست.
لذا هر نعمتی که در این باغ است، مخصوص همان مؤمن می‌باشد؛ اما قرآن می‌گوید که مؤمنان به ردیف بر روی تختهای چیده شده و هم ردیف، تکیه زده‌اند و ما (الله) آنها را به ازدواج حور العین در می‌آوریم.
پس در اینجا آنها در باغی عمومی منتظر حوریان هستند:
مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ (طور/20) تختهايى رديف هم تكيه زده‏اند و حوران درشت‏چشم را همسر آنان گردانده‏ايم.
عَلَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (واقعه/15) بر تختهای به ردیف چیده شده زرنشان.
مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِين (واقعه/16 ) روبروی هم بر آنها تکیه زده اند.

اگر در نعمتهای باغ(بهشت) وعده داده شده برای مسلمانان نگاه نمائیم، اثری از پاداش برای زنان و دختران مؤمن نیست!

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

آیا از دید اسلام زن برده‌ی جنسی مرد است؟



اسلام ادعا دارد که به زنان کرامت داده است، کرامتی که سایر فرهنگ‌ها از آن بی‌بهره‌اند. کرامتی که اسلام به زنان داده است، چیست؟ در این بحث، وارد جزئیات تمام این ادعاها نمی‌شویم و تنها یکی از این کرامت‌ها را که شاید آنها باشد، مورد بررسی قرار می‌دهیم. بارها شنیده شده که زن در جوامع غربی کالاست، کالائی جنسی در خدمت مردان. اینکه آیا این ادعا درست است یا نه؛ باز مورد بحث ما نیست. آنچه که در اینجا بطور مختصر بررسی خواهد، این امر است که، آیا در اسلام زن کالاست؟ آیا در اسلام زن برده‌ی جنسی است؟ مهمترین مسئله‌ای که در اسلام، زنان رکن اساسی آن را دارا هستند، به یقین ازدواج است، در این دین مردان می‌توانند تا چهار زن را همزمان در تملک خویش داشته باشند؛ آیا در ازدواج چندگانه، چیزی جز لذت جنسی نهفته است؟ اسلام به پیروانش اجازه داده است که علاوه بر امکان در اختیار داشتن چهاز زن بطور همزمان، این امکان را نیز داده است که زنان و یا دختران به اسارت گرفته شده نیز به تعداد نامحدودی در اختیار داشته باشند، آیا این همان کرامت زن در اسلام است؟ آیا در این تملک چیزی جز لذت جنسی مردان مد نظر است؟ اما زن از دید قرآن: نگاه اسلام(در اینجا بطور خاص قرآن) به زن، نگاه به موجودی است که در خدمت مردان است و اصولا برای همین منظور آفریده شده است. هنگامیکه الله اولین انسان (آدم) که مرد بود را از گل آفرید، او تنها بود و آرامش نداشت، این بود که الله برای آرامش او، زنش را از وی خلق نمود: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (اعراف/189) او کسی است كه شما را از یک تن(آدم) آفريد و همسرش را نيز از او آفرید تا در كنار او آرامش گیرد سپس هنگامي كه با او نزديكي كرد (او) حملي سبك (منی) برداشت كه با وجود آن به كارهاي خود ادامه ميداد، و چون سنگين شد(آثار بارداری آشکار گردید)، هر دو از الله، پروردگار خويش، خواستند اگر فرزند صالحي به ما دهي از شاكران خواهيم بود. از دید قرآن، این قاعده در مورد همه‌ی انسانها هم صادق است، یعنی الله زن‌ها را برای آرامش مردان پدید آورد: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21) و از نشانههاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مىانديشند قطعا نشانههايى است. پس زن از مرد خلق شده و برای آرامش مردان افریده شده است؛ در این آیه رحمت و مودتی که الله بین زن و مرد قرار داده است، بخاطر سکینه(آرامش) مرد است و اگر این دوستی نباشد، برای مرد هم آرامشی نخواهد بود؛ پس دوستی در خدمت آرامش مرد می‌باشد. اما هدف و منظور از این آرامش چیست؟ چه چیزی در مرد وجود دارد که تنها با زن آرامش می‌گیرد؟ قرآن به این پرسش نیز پاسخ می‌دهد: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ( آل عمران /14 ) برای مردم(انسانها) لذت شهوت از زنان و پسران و سرمایه‌ی زیاد داشتن از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و دام‌ها و کشاورزی، جلوه داده شده است، اينها کالاهای زندگي دنیا هستند، و سرانجام نيك، نزد الله است. در این آیه الله از دید خود، امیال مختلف انسان را بیان نموده و برای هرکدام راه‌حلی را ارائه داده است. برای آرامش جنسی انسان(در اینجا مرد)، زن را آفریده و در ادامه بیان نموده است که داشتن پسر هم میلی است که الله در انسانها قرار داده است و دختر را این این قاعده مستثنی نموده است، در ادامه‌ی آیه، الله سایر امیال انسانها را برشمرده، از میل به داشتن سرمایه‌ی طلا و نقره که در آن زمان سکه‌های رایج بوده تا اسب (برای سوارکاری)، برخی از انسانها هم میل دارند که دامدار باشند و برخی دیگر هم کشاورزی؛ در آیه‌ی پس از این آیه بیان می‌نماید که آیا به شما از نعمتی بهتر خبر ندهم؟ این نعمت چیزی جز باغی با تمام امکانات و زنانی پاک نیست: قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (آل عمران/14) بگو آيا شما را به بهتر از اينها خبر دهم براى كسانى كه تقوا پيشه كردهاند نزد پروردگارشان باغهايى است كه از زير آنها جوی‌ها روان است در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاكيزه و خشنودى الله، و الله به بندگان بيناست. مطهره صفتی است زنانه که برای بیان ازواج در بهشت از آن استفاده شده و قطعا این ازواج زنان هستند و برای زنان خبری از ازواج مطهر نیست. آیا این همان کرامتی است که الله برای زن قائل است؛ کرامتی که او را در ردیف دام‌ها قرار می‌دهد؟ پس حب(دوستی) شهوت را الله در انسانها قرار داده است و زن را هم برای رفع این نیاز آفریده است. اگر تمام قرآن بررسی شود حتی یک آیه هم در مورد اینکه مرد هم برای آرامش جنسی زن آفریده شده است وجود ندارد، انگار الله میل جنسی زن را به رسمیت نمی‌شناسد! شخص پیامبر اسلام هم انسانی زنباز بوده، او از قول الله ایه ای را بیان می فرماید که اگر زنی مایل باشد خود را به او ببخشد، در صورت تمایل پیامبر، پیامبر می تواند با او همبستر گردد: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب/50) اى فرستاده ی ما براى تو آن همسرانى را كه مهرشان را دادهاى حلال كرديم و (زنان و دختران دگر اندیشان(کفار)) را كه الله از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمههايت و دختران دايى تو و دختران خالههايت كه با تو مهاجرت كردهاند و زن مؤمنى كه خود را به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد ويژه توست نه ديگر مؤمنان ما نيك مىدانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كردهايم (سهم آنان را نیز معین نموده ایم) تا براى تو مشكلى پيش نيايد و الله همواره آمرزنده مهربان است. در آن زمان، با آمدن این آیه، برخی از زنان خود را وقف نبی می‌کردند که پیامبر بعضی‌ها را می‌پذیرفت و برخی دیگر را رد می‌کرد. آیا این چیزی جز زنباز بودن محمد را می رساند؟