اين داستان بگونهاي ناقص در سورة فيل آمده است:
مگر نديدي كه پروردگارت با [سپاه] فيل سواران چه كرد؟ آيا نيرنگشان را بر باد نداد؟ و بر سر آنها دسته دسته پرندگاني فرستاد، كه بر سر آنان سنگهايي از گِل سفت ميافكندند، و [سرانجام، خدا] آنان را مانند كاهِ جويده شده گردانيد (سورة فيل: آيات 5-1)
در همة تفاسير قرآن داستان بدين گونه نقل شده است كه حدود چهل سال پيش از بعثت محمد، پادشاه حبشه سپاه عظيمي را كه مجهز به فيلهاي جنگي بود (به فرماندهي ابرهه) براي نابود كردن كعبه (خانة خدا) به سوي مكه فرستاد. وقتي سپاه ابرهه به نزديكي مكه رسيد، خداوند به پرندگان دستور داد تا هر يك سنگي به منقار گرفته و بر سر سپاه ابرهه بريزند. ناگهان ميليونها پرنده بالاي سر سربازان ابرهه ظاهر شد و سنگها بر سر سربازان ريخت و بدينوسيله همة آنها زير سنگبارانِ پرندگان نابود شدند. بدين طريق خداوند خانة خود را از ويران شدن نجات داد. در اينجا نيز دو سئوال پيش ميآيد:
خانة كعبه در آن زمان (پيش از بعثت) يك بتكدة مركزي بود كه بتهاي بزرگ قبائل معروف عرب در آن قرار داشت. به عبارت ديگر، كعبه در عمل مركز شرك و خانة بتها بود، نه خانة خدا . چگونه است كه خدا وقتي خانهاش تبديل به بتكده ميشود، هيچ عكسالعملي نشان نميدهد، ولي وقتي ميخواهند آن را خراب كنند، چنين خشمگين ميشود؟ آيا خداي محمد نسبت به در و ديوار و سنگ و چوبِ ساختمان كعبه حساس بود، ولي برايش اهميتي نداشت كه اين خانه مركز كفر و شرك و فساد شده است، براي همين با آنكه قرنها از بتخانه شدنِ خانهاش ميگذشت سكوت كرد اما وقتي خواستند آن را خراب كنند، ديگر طاقت نياورد؟
در طول تاريخ، پادشاهان و سلاطين ديكتاتور و متجاوز هزاران بار براي گسترش قلمرو خود به شهرها و کشورها حمله كردند و جنگهاي خونين و وحشتناك به راه انداختند، و صدها ميليون انسان بيگناه را از دم تيغ گذراندند و به زنان و دختران تجاوز كردند و همه جا را به آتش كشيدند و مرتكب جناياتي شدند كه شنيدن آن پشت آدمي را ميلرزاند. چرا خدای محمد در چنين مواقعي با متجاوزان و جنياتكارانِ ديگر چنين برخوردي نميكند؟ آيا ريخته شدن خون ميليونها انسان پير و جوان، و مورد تجاوز قرار گرفتن زنان و دختران پاك و بي گناه برايش مهم نيست؟
از اينها گذشته مطابق منابع تاريخيِ خود مسلمانان، پس از مرگ پيامبر و در دوران خلفاي بني اميه و بنيعباس خانه كعبه چندين بار به دست حاكمان و يا شورشيان تخريب و تاكنون چندين بار نيز در اثر سيل و زلزله و حوادث طبيعي ديگر فرو ريخته و دوباره بازسازي شده است. در اين موارد چه مي توان گفت؟ چرا خداوند همان بلايي را كه بر سر سپاه ابرهه آورد بر سر آنها كه با منجنيق خانه كعبه را هدف قرار داده و ويران كردند، نياورد؟ پرسش در مورد حوادث طبيعي كه موجب تخريب كعبه شدند، جدّي تر است: آيا خداوند خانه خودش را به دست خودش خراب مي كند؟
۱۳۸۹ بهمن ۵, سهشنبه
۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه
هنگامی که محمد مجبور می شود از مکه به مدینه بگرزید؛ لحن گفته های الله، کم کم عوض می شود
در سوره های دوران مکی؛ اسم «الله» به ندرت در قرآن بچشم می خورد، و «خداوند» بطور عمده با نام «رب» ... یاد می شود، که عنوان «سامی» واژه «خدا» می باشد. سوره های اعراف، یوسف، ابراهیم، حجر، اسرا، مریم، طه، انبیاء، فرقان، شعرا، نمل، قصص، عنکبوت، صافات، ص، زخرف، و نوح از این جمله اند. در سوره المؤمنون در 9 جای پیاپی کلمه «خدا» بگونه «رب» بکار برده شده است.
در باره عناوین سوره ها، اختلاف نظرهایی بین فقهای اسلامی وجود دارد، «ابن ندیم» در کتاب خود بنام «رجیس بلاشره» در صفحه 206 می آوردکه خودش در شهر کوفه، دو متن از قرآن را دیده و خوانده است، که ترتیب آیه ها و عناوین آن، با قرآن عثمان، تفاوت داشته است.
یکی از علمای روحانی مسیحی و یوحنای دمشقی سده دهم هجری، بنام «آی پی پتروشویسکی» در کتاب «اسلام ایران» خود در صفحه 128 می نویسد؛ که خود او در یکی از قرآنهایی که دیده، به سوره یی بنام «ابل» در معنی «شتر» برخورد کرده که اینک چنین سوره یی در هیچ کتابی از قرآن های چاپ شده نیست. او می افزاید با توجه به نامهای مورچه و عنکبوت و رنبور و فیل و گاو و گوساله، چندان دور از انتظار نیست، که خدای عربان، سوره ای نیز بنام «شتر» آورده باشد، زیرا برای عربان، شتر بسیار عزیز و مهم بوده است، ولی از این که این سوره، چرا و چگونه ناپدید شده است، کسی دلیلش را نمی داند.
نکته جالب توجه در سوره های مکی، این است که به ندرت از پیامبران دین یهود، که پیش کسوتان محمد بوده اند، یاد می شود، و فقط در مدینه است که همپای «الله» پای پیامبران یهود نیز بمیان کشیده می شود.
در قرآن روی هم رفته از 28 نبی (پیامبر) بعنوان برگزیدگان خداوند که برای هدایت مردم براه راست آمده اند، نام برده شده اند، که 23 تن از آنها، از شخصیت های «تورات» و «انجیل» و سه تن از آنان (هود و صالح و شعیب) از شخصیت های محلی اعراب هستند. نام «ذوالقرنین» که از افسانه های کهن نیز گرفته شده؛ و گروهی آنرا به «اسکندر مقدونی» و گروهی به »کورش بزرگ» نسبت می دهند نیز، در قرآن آمده است.
علاوه بر این ها، از پیامبری بنام «ادریس» در قرآن نام برده که بر پایه احادیث، بخشی از صحف یهودی بر او نازل شده است، در صورتی که در انجیل و تورات هیچ کس اطلاعی از این پیامبر خود ندارد. در جای دیگری از قرآن نیز به پیامبری بنام «عزیز» یاد شده (سوره توبه آیه 30) که یهودیان او را پسر خدا شمرده اند، در حالی که چنین شخصی نیز، نه در انجیل و نه در تورات وجود خارجی دارد، و اشکار نیست، چگونه خدای آدم و ابراهیم و یهوه و روح القدس، یادش رفته از این فرزند خود در آن کتباها یادی بکند.
دانشمندان و علمای بسیاری بر چگونگی قرار گرفتن سوره های قرآن نظرهای بسیار جامعی داده اند. از جمله، آنچه که امروز بعنوان قرآن در دسترس همگان است؛ مخلوطی از سوره های قرآن است، که نه بر پایه تقدم و تأخر سوره ها، و نه بر پایه حجم و شماره سوره ها، تنظیم شده است، بلکه صرفا برای گمراه ساختن خواننده است؛ تا خواننده کلمه های عتاب و خطاب الله را در سراسر کتاب مشاهده کند، زیرا اگر بخواهیم آنها را بر حسب نزول شان دسته بندی کنیم، درخواهیم یافت؛ که الله محمد، هنگامی که در مکه بوده است؛ با اللهی که در مدینه بوده است؛ از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.
بر اساس طبقه بندی «ولدکه» فهرست واقعی تقدم و تاخر سوره های قرآن از نخستین سوره مکی، که در سال دوازدهم پیش از هجرت آورده شده تا واپسین سوره مدنی که «مائده» نام دارد و در سال دهم هجری در مدینه سروده شده است؛
بدین ترتیب، سلسله سوره های قرآن، از سوره «علق» (اقراء باسم ربک الذی)... بخوان بنام پرودگاری که آفرید، در مکه آغاز می شود، و به آیه سوم سوره «مائد» (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا) یعنی امروز، دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم، و اسلام را کیش شما قرار دادم....
از اینرو دیده می شود که محمد در مکه و در آغاز رسالت پیامبری خودش، رسالتی بجز ابلاغ رسالت خود فرض نمی کرده است: ...
ما تو را فرستاده ایم که مردمان را بشارت رسانی و هشدار دهی، ولی تو مسئول آنهایی که به راه دوزخ می روند، نیستی... انعام ... و یا در جای دیگر در همان مکه می گوید: آنچه را که خدا بر تو فرستاد به مردمان ابلاغ کن، تا رسالتت را انجام داده باشی، و بر تو وظیفه ای جز ابلاغ نیست... سوره شورا....مبادا ای رسول، که از ابلاغ آنچه به تو وحی شده خودداری کنی، زیرا وظیفه تو تنها اندرز دادن به خلق و هشدار دادن به آنهاست... سوره هود... ای رسول، تو قرآن را تلاوت کن، آنهایی که خدایی غیز از آنچه تو می آوری بپذیرند، خود مسئول اعمال خود هستند، و تو مسئول کردار آنها نیستی...سوره شورا...... به مردم بگو؛ که من نیز خود مامور هستم و در راه دینم اخلاص می ورزم، و مامورم که اولین مسلمان باشم، و فقط به آنها بگو که تکلیفشان این است، اما اگر آنها تکلیف نکردند، تو را با آنها تکلیفی نیست، وظیفه تو، فقط ابلاغ و آشکار نمودن رسالت است.... سوره نور...
واپسین این نوحه خوانی های الله در آیه معروف «لا اکراه فی الدین» نمود می یابد که در واپسین سروده مکی است: «اجباری در قبول دین نیست، اکنون که راه راست از گمراهی مشخص شده است؛ آنکس که از طاغوت دوری گزیند، و به خدا روی آورد، چنگ در دست آویزی استوار زده است، که امکان گسیختن آن نیست... سوره بقره....
اما، هنگامی که محمد مجبور می شود از مکه به مدینه بگرزید؛ لحن گفته ها و عتاب و خطاب های الله، کم کم عوض می شود... نخست با این مضمون آغاز می شود:.....خداوند هر که بخواهد قوه ادراک می دهد و هر که نخواهد، نمی دهد...... هر که بخواهد مسلمان می کند، و هر که را نخواهد دلش را از پذیرفتن اسلام سخت می گرداند... سوره بقره و آل عمران....
واقعیت این است که محمد در 13 سال تلاش و تعالیم اخلاقی صلح دوستانه خود در مکه، نتوانست بیش از یکصد نفر را دور خود جمع کند، و بناچار، برای پا گرفتن اسلام خود، چاره ی جز توسل به خشونت و شمشیر ندید و این کاری بود که در مدینه آغاز کرد....
نخستین آیه های قتال و شمشیر کشی در سال دوم هجری در مدینه آغاز شد و با تهدید های مسیحیان و یهودیان و اندک اندک به دیگر قبایل قریش سرایت کرد. تا جایی که در سوره بقره الله خشمگین و عاصی و سرکش، آن همه لطف و بزرگواری و گشاده دستی را یادش می رود و چنین دستور می دهد:
آنها را در هر جا بیایید، بکشید، از خانه هایشان بیرون کنید، و همانا که فتنه گناهی بزرگتر از قتل است....بقره آیه 191....... با آنها مقتله کنید تا فتنه از میان برخیزد و دین الله پا برجا بماند...(بقره)...بر شما قتال نوشته شده، هر چند که به کشتن کراهت داشته باشید ولی شما نمی دانید، چیزهایی هست که شما کراهت دارید، ولی برای شما مفید است، پس بکشید.....(بقره) ... از آنها بخواهید که به الله و رسول او ایمان بیاورند، اگر مجاب کردند که نیکوست، اما اگر سرسختی کردند، هر کجا آنها را یافتید، بکشید، که الله شما را بر جان و مال آنها مسلط کرده است..(نساء)... یه اینها رحم نکنید، گردن هایشان را بزنید و انگشتانشان را قطع کنید... (انفال)...
اندک اندک، الله، از قتل و کشتار نیز پا فراتر نهاده، و دستور جمع آوری غنایم و سبایا صادر فرمودند:.... هر آنچه را که از غنایم جنگی نصیبتان شده است، بخورید که خلال و گوارای وجود شماست...(انفال) ... والله فرمود هر جا تاختید، خانه ها و غنایم و دارایی های مردمان شکست خورده را بگیرید و آن ارث شماست...(احزاب
در باره عناوین سوره ها، اختلاف نظرهایی بین فقهای اسلامی وجود دارد، «ابن ندیم» در کتاب خود بنام «رجیس بلاشره» در صفحه 206 می آوردکه خودش در شهر کوفه، دو متن از قرآن را دیده و خوانده است، که ترتیب آیه ها و عناوین آن، با قرآن عثمان، تفاوت داشته است.
یکی از علمای روحانی مسیحی و یوحنای دمشقی سده دهم هجری، بنام «آی پی پتروشویسکی» در کتاب «اسلام ایران» خود در صفحه 128 می نویسد؛ که خود او در یکی از قرآنهایی که دیده، به سوره یی بنام «ابل» در معنی «شتر» برخورد کرده که اینک چنین سوره یی در هیچ کتابی از قرآن های چاپ شده نیست. او می افزاید با توجه به نامهای مورچه و عنکبوت و رنبور و فیل و گاو و گوساله، چندان دور از انتظار نیست، که خدای عربان، سوره ای نیز بنام «شتر» آورده باشد، زیرا برای عربان، شتر بسیار عزیز و مهم بوده است، ولی از این که این سوره، چرا و چگونه ناپدید شده است، کسی دلیلش را نمی داند.
نکته جالب توجه در سوره های مکی، این است که به ندرت از پیامبران دین یهود، که پیش کسوتان محمد بوده اند، یاد می شود، و فقط در مدینه است که همپای «الله» پای پیامبران یهود نیز بمیان کشیده می شود.
در قرآن روی هم رفته از 28 نبی (پیامبر) بعنوان برگزیدگان خداوند که برای هدایت مردم براه راست آمده اند، نام برده شده اند، که 23 تن از آنها، از شخصیت های «تورات» و «انجیل» و سه تن از آنان (هود و صالح و شعیب) از شخصیت های محلی اعراب هستند. نام «ذوالقرنین» که از افسانه های کهن نیز گرفته شده؛ و گروهی آنرا به «اسکندر مقدونی» و گروهی به »کورش بزرگ» نسبت می دهند نیز، در قرآن آمده است.
علاوه بر این ها، از پیامبری بنام «ادریس» در قرآن نام برده که بر پایه احادیث، بخشی از صحف یهودی بر او نازل شده است، در صورتی که در انجیل و تورات هیچ کس اطلاعی از این پیامبر خود ندارد. در جای دیگری از قرآن نیز به پیامبری بنام «عزیز» یاد شده (سوره توبه آیه 30) که یهودیان او را پسر خدا شمرده اند، در حالی که چنین شخصی نیز، نه در انجیل و نه در تورات وجود خارجی دارد، و اشکار نیست، چگونه خدای آدم و ابراهیم و یهوه و روح القدس، یادش رفته از این فرزند خود در آن کتباها یادی بکند.
دانشمندان و علمای بسیاری بر چگونگی قرار گرفتن سوره های قرآن نظرهای بسیار جامعی داده اند. از جمله، آنچه که امروز بعنوان قرآن در دسترس همگان است؛ مخلوطی از سوره های قرآن است، که نه بر پایه تقدم و تأخر سوره ها، و نه بر پایه حجم و شماره سوره ها، تنظیم شده است، بلکه صرفا برای گمراه ساختن خواننده است؛ تا خواننده کلمه های عتاب و خطاب الله را در سراسر کتاب مشاهده کند، زیرا اگر بخواهیم آنها را بر حسب نزول شان دسته بندی کنیم، درخواهیم یافت؛ که الله محمد، هنگامی که در مکه بوده است؛ با اللهی که در مدینه بوده است؛ از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.
بر اساس طبقه بندی «ولدکه» فهرست واقعی تقدم و تاخر سوره های قرآن از نخستین سوره مکی، که در سال دوازدهم پیش از هجرت آورده شده تا واپسین سوره مدنی که «مائده» نام دارد و در سال دهم هجری در مدینه سروده شده است؛
بدین ترتیب، سلسله سوره های قرآن، از سوره «علق» (اقراء باسم ربک الذی)... بخوان بنام پرودگاری که آفرید، در مکه آغاز می شود، و به آیه سوم سوره «مائد» (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا) یعنی امروز، دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم، و اسلام را کیش شما قرار دادم....
از اینرو دیده می شود که محمد در مکه و در آغاز رسالت پیامبری خودش، رسالتی بجز ابلاغ رسالت خود فرض نمی کرده است: ...
ما تو را فرستاده ایم که مردمان را بشارت رسانی و هشدار دهی، ولی تو مسئول آنهایی که به راه دوزخ می روند، نیستی... انعام ... و یا در جای دیگر در همان مکه می گوید: آنچه را که خدا بر تو فرستاد به مردمان ابلاغ کن، تا رسالتت را انجام داده باشی، و بر تو وظیفه ای جز ابلاغ نیست... سوره شورا....مبادا ای رسول، که از ابلاغ آنچه به تو وحی شده خودداری کنی، زیرا وظیفه تو تنها اندرز دادن به خلق و هشدار دادن به آنهاست... سوره هود... ای رسول، تو قرآن را تلاوت کن، آنهایی که خدایی غیز از آنچه تو می آوری بپذیرند، خود مسئول اعمال خود هستند، و تو مسئول کردار آنها نیستی...سوره شورا...... به مردم بگو؛ که من نیز خود مامور هستم و در راه دینم اخلاص می ورزم، و مامورم که اولین مسلمان باشم، و فقط به آنها بگو که تکلیفشان این است، اما اگر آنها تکلیف نکردند، تو را با آنها تکلیفی نیست، وظیفه تو، فقط ابلاغ و آشکار نمودن رسالت است.... سوره نور...
واپسین این نوحه خوانی های الله در آیه معروف «لا اکراه فی الدین» نمود می یابد که در واپسین سروده مکی است: «اجباری در قبول دین نیست، اکنون که راه راست از گمراهی مشخص شده است؛ آنکس که از طاغوت دوری گزیند، و به خدا روی آورد، چنگ در دست آویزی استوار زده است، که امکان گسیختن آن نیست... سوره بقره....
اما، هنگامی که محمد مجبور می شود از مکه به مدینه بگرزید؛ لحن گفته ها و عتاب و خطاب های الله، کم کم عوض می شود... نخست با این مضمون آغاز می شود:.....خداوند هر که بخواهد قوه ادراک می دهد و هر که نخواهد، نمی دهد...... هر که بخواهد مسلمان می کند، و هر که را نخواهد دلش را از پذیرفتن اسلام سخت می گرداند... سوره بقره و آل عمران....
واقعیت این است که محمد در 13 سال تلاش و تعالیم اخلاقی صلح دوستانه خود در مکه، نتوانست بیش از یکصد نفر را دور خود جمع کند، و بناچار، برای پا گرفتن اسلام خود، چاره ی جز توسل به خشونت و شمشیر ندید و این کاری بود که در مدینه آغاز کرد....
نخستین آیه های قتال و شمشیر کشی در سال دوم هجری در مدینه آغاز شد و با تهدید های مسیحیان و یهودیان و اندک اندک به دیگر قبایل قریش سرایت کرد. تا جایی که در سوره بقره الله خشمگین و عاصی و سرکش، آن همه لطف و بزرگواری و گشاده دستی را یادش می رود و چنین دستور می دهد:
آنها را در هر جا بیایید، بکشید، از خانه هایشان بیرون کنید، و همانا که فتنه گناهی بزرگتر از قتل است....بقره آیه 191....... با آنها مقتله کنید تا فتنه از میان برخیزد و دین الله پا برجا بماند...(بقره)...بر شما قتال نوشته شده، هر چند که به کشتن کراهت داشته باشید ولی شما نمی دانید، چیزهایی هست که شما کراهت دارید، ولی برای شما مفید است، پس بکشید.....(بقره) ... از آنها بخواهید که به الله و رسول او ایمان بیاورند، اگر مجاب کردند که نیکوست، اما اگر سرسختی کردند، هر کجا آنها را یافتید، بکشید، که الله شما را بر جان و مال آنها مسلط کرده است..(نساء)... یه اینها رحم نکنید، گردن هایشان را بزنید و انگشتانشان را قطع کنید... (انفال)...
اندک اندک، الله، از قتل و کشتار نیز پا فراتر نهاده، و دستور جمع آوری غنایم و سبایا صادر فرمودند:.... هر آنچه را که از غنایم جنگی نصیبتان شده است، بخورید که خلال و گوارای وجود شماست...(انفال) ... والله فرمود هر جا تاختید، خانه ها و غنایم و دارایی های مردمان شکست خورده را بگیرید و آن ارث شماست...(احزاب
اسلام: دین برده داری و تجاوز به اسیران زن
مقاله برده داری در اسلام را مسلما عاشقان اسلام و پیامبرش نن...وشته اند. اما این مقاله از آنجا برایم جالب بود که مبتنی بر اسناد اسلامی است. این مقاله با اشاره به آیاتی از قرآن که در آنها به مسئله برده و برده داری اشاره شده است شروع می شود ، تا آنجا که به "طبقات" ابن سعد می رسد.
ترجمه این مقاله را – هرچند نه همه آن را- از همین جا شروع می کنم:
طبقات ابن سعد شرح روشنی از این واقعیت می دهد که محمد حداقل با یکی از کنیزانش )برده زن( رابطه داشته است. محمد، با ماریه، کنیز قبطی خود رابطه جنسی داشت. ماریه و خواهرش "سیرین" کنیزانی بودند که به عنوان هدیه به محمد داده شده بودند که او، سیرین را به "حسن ثبیط" شاعر داد. ابن سعد می گوید که محمد، ماریه را که سفید و زیبا بود و موهایی مجعد داشت ، دوست می داشت.]نقل از ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، ص 151[ ابن سعد همچنین می نویسد که ماریه برای محمد پسری به نام ابراهیم به دنیا آورد که 18 ماه بعد مرد. ابن سعد می نویسد:" اگر او زنده می ماند، هیچکدام از دایی هایش در بند نمی ماندند." )ص164( این نشان می دهد که مسلمانها باز هم برده قبطی داشتند.
قرآن همچنین به مسلمانان می آموزد که کنیزان خود را به فحشا وادار نکنند )24:34(، و به آنها اجازه می دهد که اگر می خواهند با کنیزانشان ازدواج کنند )4:24( و به عنوان کفاره گناه آنها را آزاد کنند ) 4:92،5:89، 58:3( و حتی به بردگان اجازه می دهد که آزادی خود را بخرند اگر که شرایط مولایشان را بپذیرند )24:33( من فکر می کنم اینکه اسلام به برده اجازه می دهد که )با صلاحدید مولایش( آزادی اش را به دست آورد خوب است، اما فاجعه آنجاست که اصلا به آنها ]مسلمانها[ اجازه می دهد که دیگران را به بردگی بکشند. این مانند آن است که شما بانکی را سرقت کنید و بعد مقداری از پول را به بانک برگردانید و فکر کنید که کار درستی انجام داده اید.
آیات بالا نشان می دهند که برده گرفتن
مقدر الله بوده است و همین است که به مردان مسلمان رخصت می دهد که با کنیزان خود رابطه جنسی برقرار کنند. همچنین نشان می دهند که برده ها کالای ارزشمندی برای مسلمانها بوده اند، در غیر این صورت الله، آزادی برده را کفاره گناهان قرار نمی داد.
احادیث صحیح بخاری و برده داری صدها حدیث در مورد برده داری وجود دارد که به وضع مالیات، نوع رفتار، فروش و حقوق فقهی برده ها اختصاص دارند. به علاوه، مقدار بی شماری حدیث وجود دارند که به برده ها و رابطه شان با اربابان مسلمان اشاره می کنند. این برگزیده ای از احادیث مربوط به بردگان است که همه – بجز آنها که ذکر شده
اند- برگرفته اند از کتاب حدیث بخاری:
ج 7 ،ص 137: از ابوالخودری نقل می کند:" ما تعدادی اسیر زن به غنیمت گرفتیم و با آنها مقاربت گسسته ]به نحوی که پیش از ورود منی به رحم و بارداری، عمل خروج صورت گیرد. [ انجام دادیم. سپس از پیامبر خدا در مورد آن سوال کردیم و او گفت " آیا به راستی چنین کردید؟، و این سوال را سه بار تکرار کرد ]و سپس گفت[ هیچ روحی به وجود نمی آید مگر آنکه وجودش مقدر شده باشد، تا روز قیامت."
در اینجا مسلمانها چند اسیر زن گرفته اند و با آنها مقاربت کرده اند و محمد آن را تایید می کند. او فقط نصیحتشان می کند که مقاربت گسسته انجام ندهند. ج5، ص459: ]این حدیث شبیه بالایی است، با این حال جزییات دیگری
اضافه شده است.[ ابن محیرز نقل می کند :"وارد مسجد شدم و ابو خودری را دیدم . کنارش نشستم و از او درباره مقاربت گسسته پرسیدم. او گفت،"ما با پیامبر خدا به غزوه بنی مستلیق رفتیم و اسرایی گرفتیم. ما میلمان به زنان کشید که تجرد بر ما سخت شده بود و دوست داشتیم که مقاربت گسسته انجام دهیم.
سپس هنگامی که ما قصد انجامش را کردیم گفتیم که چگونه مقاربت گسسته انجام دهیم بدون اینکه از پیامبر خدا بپرسیم و حال آنکه او در میان ماست. ما از او در مورد آن سوال کردیم و او
گفت :"برای شما بهتر است که چنین نکنید چرا که هر روحی )تا قیامت( که مقدر به وجود است، وجود می یابد."
در اینجا مسلمانها به بنی مستلیق حمله کرده اند و برده گرفته اند. زنان اسیر به عنوان غنیمت بین سربازان مسلمان توزیع شده اند. دور بودن از خانه سربازان را حشری کرده است و آنها می خواهند با زنانی که به تازگی به اسارت درآمده اند رابطه جنسی برقرار کنند. آنها نزد محمد می روند و از او در مورد مقاربت گسسته می پرسند. او به آنها می گوید که این کار را نکنند ، بلکه عمل جنسی را با اسیران زن کامل کنند. احادیث مرتبط نشان می دهند که آنها نمی خواستند اسیران زن را باردار کنند چرا که می خواستند بعدا آنها را بفروشند و بر طبق قوانین اسلامی،اجازه فروش کنیزان باردار را نداشتند.
در واقع محمد، تجاوز به اسیران زن را تصویب می کند.
ج3، ص 765: قُرَیب نقل می کند : میمونه بنت الحارث، کنیز آزاد شده ابن عباس،کنیزی را بدون کسب اجازه از پیامبر آزاد می کند. روزی که نویت اوست تا با پیامبر باشد به او می گوید : ای فرستاده خدا! آیا می دانی که من کنیزی را آزاد کرده ام؟ " او ]پیامبر[ می گوید :"براستی چنین کردی؟" او پاسخ مثبت می دهد. ]پیامبر[ می گوید:" به تو پاداش بیشتری داده می شد اگر او را به یکی از دایی هایت می بخشیدی."
در اینجا، زنی کنیزی را آزاد می کند، اما محمد می گوید که ممکن بود به او پاداش بیشتری عطا شود )بهشتی( اگر آن برده را به دایی اش می بخشید، یا به عبارت دیگر برده را در بردگی نگه می داشت.
ج7،ص734: " ... بر در اتاق ]محمد[ برده ای بود که از او خواستم برای من اجازه ورود بگیرد.
این یک حدیث طولانی است و نقل قول آشکار می کند که محمد برده هایی داشته است که در خانه اش کار می کرده اند. ]...[
ج 5،ص541: ابوحُریره نقل می کند: وقتی ما بر خیبر غلبه یافتیم نه طلا به غنیمت بردیم و نه نقره، ولی ]در عوض[ گاو، شتر،کالا و باغ به تصاحب درآمد. سپس با فرستاده خدا راهی دره القیره شدیم و در آن زمان پیامبر خدا برده ای داشت به نام میدام که به وسیله یکی از بنوالدیباب به او هدیه داده شده بود. هنگامی که او داشت زین و برگ ]استر[ رسول خدا را پیاده می کرد، تیری از جانب تیراندازی ناشناس به او برخورد کرد ...
این حدیث نشان می دهد
که محمد برده ای نگه می داشته که با تیری مضروب شده است.
ترجمه این مقاله را – هرچند نه همه آن را- از همین جا شروع می کنم:
طبقات ابن سعد شرح روشنی از این واقعیت می دهد که محمد حداقل با یکی از کنیزانش )برده زن( رابطه داشته است. محمد، با ماریه، کنیز قبطی خود رابطه جنسی داشت. ماریه و خواهرش "سیرین" کنیزانی بودند که به عنوان هدیه به محمد داده شده بودند که او، سیرین را به "حسن ثبیط" شاعر داد. ابن سعد می گوید که محمد، ماریه را که سفید و زیبا بود و موهایی مجعد داشت ، دوست می داشت.]نقل از ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، ص 151[ ابن سعد همچنین می نویسد که ماریه برای محمد پسری به نام ابراهیم به دنیا آورد که 18 ماه بعد مرد. ابن سعد می نویسد:" اگر او زنده می ماند، هیچکدام از دایی هایش در بند نمی ماندند." )ص164( این نشان می دهد که مسلمانها باز هم برده قبطی داشتند.
قرآن همچنین به مسلمانان می آموزد که کنیزان خود را به فحشا وادار نکنند )24:34(، و به آنها اجازه می دهد که اگر می خواهند با کنیزانشان ازدواج کنند )4:24( و به عنوان کفاره گناه آنها را آزاد کنند ) 4:92،5:89، 58:3( و حتی به بردگان اجازه می دهد که آزادی خود را بخرند اگر که شرایط مولایشان را بپذیرند )24:33( من فکر می کنم اینکه اسلام به برده اجازه می دهد که )با صلاحدید مولایش( آزادی اش را به دست آورد خوب است، اما فاجعه آنجاست که اصلا به آنها ]مسلمانها[ اجازه می دهد که دیگران را به بردگی بکشند. این مانند آن است که شما بانکی را سرقت کنید و بعد مقداری از پول را به بانک برگردانید و فکر کنید که کار درستی انجام داده اید.
آیات بالا نشان می دهند که برده گرفتن
مقدر الله بوده است و همین است که به مردان مسلمان رخصت می دهد که با کنیزان خود رابطه جنسی برقرار کنند. همچنین نشان می دهند که برده ها کالای ارزشمندی برای مسلمانها بوده اند، در غیر این صورت الله، آزادی برده را کفاره گناهان قرار نمی داد.
احادیث صحیح بخاری و برده داری صدها حدیث در مورد برده داری وجود دارد که به وضع مالیات، نوع رفتار، فروش و حقوق فقهی برده ها اختصاص دارند. به علاوه، مقدار بی شماری حدیث وجود دارند که به برده ها و رابطه شان با اربابان مسلمان اشاره می کنند. این برگزیده ای از احادیث مربوط به بردگان است که همه – بجز آنها که ذکر شده
اند- برگرفته اند از کتاب حدیث بخاری:
ج 7 ،ص 137: از ابوالخودری نقل می کند:" ما تعدادی اسیر زن به غنیمت گرفتیم و با آنها مقاربت گسسته ]به نحوی که پیش از ورود منی به رحم و بارداری، عمل خروج صورت گیرد. [ انجام دادیم. سپس از پیامبر خدا در مورد آن سوال کردیم و او گفت " آیا به راستی چنین کردید؟، و این سوال را سه بار تکرار کرد ]و سپس گفت[ هیچ روحی به وجود نمی آید مگر آنکه وجودش مقدر شده باشد، تا روز قیامت."
در اینجا مسلمانها چند اسیر زن گرفته اند و با آنها مقاربت کرده اند و محمد آن را تایید می کند. او فقط نصیحتشان می کند که مقاربت گسسته انجام ندهند. ج5، ص459: ]این حدیث شبیه بالایی است، با این حال جزییات دیگری
اضافه شده است.[ ابن محیرز نقل می کند :"وارد مسجد شدم و ابو خودری را دیدم . کنارش نشستم و از او درباره مقاربت گسسته پرسیدم. او گفت،"ما با پیامبر خدا به غزوه بنی مستلیق رفتیم و اسرایی گرفتیم. ما میلمان به زنان کشید که تجرد بر ما سخت شده بود و دوست داشتیم که مقاربت گسسته انجام دهیم.
سپس هنگامی که ما قصد انجامش را کردیم گفتیم که چگونه مقاربت گسسته انجام دهیم بدون اینکه از پیامبر خدا بپرسیم و حال آنکه او در میان ماست. ما از او در مورد آن سوال کردیم و او
گفت :"برای شما بهتر است که چنین نکنید چرا که هر روحی )تا قیامت( که مقدر به وجود است، وجود می یابد."
در اینجا مسلمانها به بنی مستلیق حمله کرده اند و برده گرفته اند. زنان اسیر به عنوان غنیمت بین سربازان مسلمان توزیع شده اند. دور بودن از خانه سربازان را حشری کرده است و آنها می خواهند با زنانی که به تازگی به اسارت درآمده اند رابطه جنسی برقرار کنند. آنها نزد محمد می روند و از او در مورد مقاربت گسسته می پرسند. او به آنها می گوید که این کار را نکنند ، بلکه عمل جنسی را با اسیران زن کامل کنند. احادیث مرتبط نشان می دهند که آنها نمی خواستند اسیران زن را باردار کنند چرا که می خواستند بعدا آنها را بفروشند و بر طبق قوانین اسلامی،اجازه فروش کنیزان باردار را نداشتند.
در واقع محمد، تجاوز به اسیران زن را تصویب می کند.
ج3، ص 765: قُرَیب نقل می کند : میمونه بنت الحارث، کنیز آزاد شده ابن عباس،کنیزی را بدون کسب اجازه از پیامبر آزاد می کند. روزی که نویت اوست تا با پیامبر باشد به او می گوید : ای فرستاده خدا! آیا می دانی که من کنیزی را آزاد کرده ام؟ " او ]پیامبر[ می گوید :"براستی چنین کردی؟" او پاسخ مثبت می دهد. ]پیامبر[ می گوید:" به تو پاداش بیشتری داده می شد اگر او را به یکی از دایی هایت می بخشیدی."
در اینجا، زنی کنیزی را آزاد می کند، اما محمد می گوید که ممکن بود به او پاداش بیشتری عطا شود )بهشتی( اگر آن برده را به دایی اش می بخشید، یا به عبارت دیگر برده را در بردگی نگه می داشت.
ج7،ص734: " ... بر در اتاق ]محمد[ برده ای بود که از او خواستم برای من اجازه ورود بگیرد.
این یک حدیث طولانی است و نقل قول آشکار می کند که محمد برده هایی داشته است که در خانه اش کار می کرده اند. ]...[
ج 5،ص541: ابوحُریره نقل می کند: وقتی ما بر خیبر غلبه یافتیم نه طلا به غنیمت بردیم و نه نقره، ولی ]در عوض[ گاو، شتر،کالا و باغ به تصاحب درآمد. سپس با فرستاده خدا راهی دره القیره شدیم و در آن زمان پیامبر خدا برده ای داشت به نام میدام که به وسیله یکی از بنوالدیباب به او هدیه داده شده بود. هنگامی که او داشت زین و برگ ]استر[ رسول خدا را پیاده می کرد، تیری از جانب تیراندازی ناشناس به او برخورد کرد ...
این حدیث نشان می دهد
که محمد برده ای نگه می داشته که با تیری مضروب شده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)