به نظر میرسد نه تنها ایران بلکه همه خاورمیانه در آستانهی آتشفشان قرار گرفته است. در این میان اما رژیم ایران خود را برای سناریوهای مختلفی آماده میکند.
یک علامت پرسش بزرگ و جدی در روزها و هفتههای گذشته در چشمانداز قرار گرفته و آن این است: «آیا جمهوری اسلامی ایران همانطور که وعده داده انتقام ترور محسن فخریزاده پدر برنامه هستهای خود را با پاسخ کوبنده خواهد داد یا دوباره زخمهای عمیق خود را لیس خواهد زد و درست مانند پس از کشته شدن قاسم سلیمانی اینبار با هدف گشودن درهای گفتگو با دولت جو بایدن از وعدههای انتقام عقبنشینی خواهد کرد؟
به دور از کشاکش خبرهایی که ساعت به ساعت در رسانهها اوج میگیرند، اظهارات چند روز پیش جو بایدن رئیس جمهوری منتخب آمریکا در مصاحبهاش با روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» مانند سیلی محکمی بر صورت رژیم ملایان فرود آمد. جو بایدن در این مصاحبه اظهار داشت که یک ایران اتمی برای ایالات متحده کاملا غیرقابل قبول است.
او همچنین گفت: رژیم ایران در صورت اتمی شدن نه تنها تهدیدی برای امنیت ملی آمریکاست بلکه برای جهان بطور یکسان تهدیدی جدی خواهد بود.
جو بایدن به برنامه اتمی بسنده نکرد و برنامههای موشکی بالستیک رژیم ایران را نیز به بحث کشید و گفت ادامه فعالیت موشکی ایران ممکن است به بازگشت تحریمهای موسوم به «اسنپ بک» (مکانیسم ماشه و بازگشت خودکار تحریمهای شورای امنیت) بیانجامد.
بایدن در این مصاحبه همچنین بر خط قرمز بودن حفظ ثبات و امنیت منطقه خارمیانه تاکید کرد. به این ترتیب به نظر میرسد که شرطبندی جمهوری اسلامی روی جو بایدن یک بازی از پیش باخته برای تهران خواهد بود.
کسانی که از مسائل داخلی ایران آگاهی دارند به خوبی میدانند که رؤسای جمهوری آمریکا ممکن است از جمهوریخواه به دمکرات یا برعکس تغییر کنند، اما دفاع از امنیت ملی آمریکا برای همه آنها از اصول پایدار و تغییرناپذیر است و هیچ رئیس جمهوری از آن تخطی نخواهد کرد. پس شرطبندی جمهوری اسلامی روی مذاکره با بایدن بیش از یک آرزوی سادهلوحانه نیست.
اظهارات جو بایدن در شرایطی بسیار حساس و در حالی بیان شده که فضای داخلی ایران از رأس آن یعنی علی خامنهای تا ردههای پایین یعنی هواداران عقیدتی و ناآگاه جمهوری اسلامی در حال جوشیدن است. رژیم جمهوری اسلامی با شعارهای عوامفریبانه تلاش میکند همچنان بر گفتمانی پافشاری کند که در طول ۴۰ سال گذشته هیچ دستاوردی برای مردم ایران نداشته است. در ایران جریان روشنگر و آگاه به ویژه در میان جوانان این پرسش جدی را مطرح میکنند که: «آیا کشور ما ایران باید همواره مجبور به پرداخت هزینه جنگهای بیدر و پیکر رژیم اسلامی باشد یا اینکه اکنون زمان آن فرا رسیده که مردم به عمر حکومت آخوندها پایان داده و آنها را برای همیشه از صحنه سیاست برانند و خود سرنوشت مملکت خویش را به دست بگیرند؟»
مدتهاست که به نظر میرسد ایران در وضعیت بسیار بغرنجی بسر میبرد. این کشور نه تنها در موقعیتی رشکبرانگیز قرار ندارد بلکه حتا آن گزینههایی هم که ظاهرا شیرین به نظر میرسند، به شدت تلخ و مسیرشان کج و کوله و سنگلاخ است!
خشم مقامات رژیم ایران از ضربات سنگین اخیر به ویژه قتل محسن فخریزاده باعث شده تا تهران غرب را به متوقف کردن کار تیم بازرسان هستهای تهدید کند. در همین زمینه ۲۵۱ نفر از ۲۹۰ نماینده مجلس شورای اسلامی خواستار متوقف کردن فعالیت بازرسی تیم آژانس بینالمللی انرژی هستهای شدند. این قضیهای است که اگر از سوی ایران عملی شود، به کشورهای اروپایی فرصت خواهد داد تا تحریمهای نفت و گاز آن را تا حد صفر به اجرا بگذارند و تهران را برای همیشه از دسترسی به سیستم بانکی جهان محروم کنند.
این نمایندگان مجلس شورای اسلامی همچنین خواستار افزایش غنیسازی اورانیوم به میزان ۲۰ درصد شدهاند. اما درباره انجام این خواستهها و طرحها در حقیقت علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی و حلقهی نزدیک به او هستند که تصمیم نهایی را میگیرند.
در این میان، تجارب بینالمللی نشان میدهد که واکنشهای متضاد بین کشورها از جمله در قبال رژیم ایران، هیچ کمکی به حل بحرانها نمیکند بلکه نتایج منفی در پی خواهد داشت و به سود رژیمهای بحرانزا و تنشآفرین مانند جمهوری اسلامی تمام خواهد شد.
گر چه اظهارات نمایندگان مجلس شورای اسلامی درباره منع بازرسان سازمان انرژی هستهای با اظهارات دیگر مقامات در مورد انتقامجویی انطباق کامل دارد اما مقامات جمهوری اسلامی از پیامدهای فاجعهبار هرگونه اقدام نسنجیدهی اتمی و نظامی آگاه هستند.
فشار داخلی و ترس رژیم از قیام ملت ایران باعث شده تا در برابر ضربات خارجی مانند عملیات نطنز، کشته شدن سلیمانی و فخریزاده و دیگر ضربات از جمله حملات پی در پی اسرائیل به پایگاههای سپاه قدس و شبهنظامیان وابسته به آن در سوریه و عراق نه تنها هیچ واکنشی نشان ندهد بلکه حتی شبهنظامیان مزدبگیر خود را به عدم واکنش فرا بخواند.
رژیم ایران چند گزینه محدود برای انتقام خون سلیمانی و فخریزاده دارد:
یک: شلیک موشک بالستیک به سوی اسرائیل! این اقدام با پاسخ شدید تلآویو و احتمالا آمریکا روبرو و برای رژیم ایران بسیار گران تمام خواهد شد.
دو: حمله از طریق نیروهای نیابتیاش در عراق یا لبنان و غزه. این گزینه نیز بهای گزافی برای رژیم تهران در پی دارد به ویژه آنکه نیروهای نیابتی تهران در عراق، لبنان و غزه در وضعیت بسیار بد و شکننده بسر می برند. وابستگان و نیابتیهای رژیم ملایان در عراق و لبنان از یکسال پیش در برابر توفانی از اعتراضات مردمی قرار گرفته و بارها دفاتر آنها توسط معترضان علیه حکومت فرقهای داخلی و دخالتهای جمهوری اسلامی در کشورشان، به آتش کشیده شد و اگر بیماری کرونا و محدودیتهای آن نمیبود شاید امروز نیروهای نیابتی و شبهنظامیان مزدبگیر تهران هیچ جایی در عراق یا لبنان نمیداشتند.
سه: ترور شخصیتهای اسراییلی! اما این ترور کجا باید رخ دهد؟! پرسشی که مطرح میشود این است که آیا پس از محاکمه دیپلمات رژیم ملاها در بلژیک به اتهام تلاش برای عملیات تروریستی در گردهمایی مجاهدین خلق در پاریس، آیا رژیم جمهوری اسلامی دیگر جرأت ترور کسی را دارد؟
چهار: سکوت و تحمل خفت و خواری و باخت حیثیتی و عقبنشینی از همه لاف و گزافهایی که گوش فلک را کرده است! یعنی همان حالتی که در عمل وجود دارد و همزمان به امید و انتظار رحمت جو بایدن نشستن!
پرسشی که حالا مطرح میشود این است که در نهایت رژیم تهران در برابر هزینههای گزاف و تکاندهنده داخلی یا بهای سنگین و مخاطرهانگیز خارجی، برای کدام گزینه تصمیم قطعی خواهد گرفت؟
پاسخ این پرسش بسیار دشوار است چرا که ضربات سنگینی که با کشته شدن قاسم سلیمانی در بغداد آغاز شد و با ضربات سنگین و متوالی به مواضع سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه و ترور محسن فخریزاده در نزدیکی تهران ادامه یافت، حیثیت و آبرویی برای رژیم آخوندها باقی نگذاشته است. انتقام رژیم ایران شاید به بهای پایان عمر آن تمام شود. ولی سکوت و ناکامی در انتقام نیز رهبری جمهوری اسلامی را که وعده انتقام سخت میداد در چشم طرفداران نظام بسیار حقیر و ترسو و ناتوان نشان خواهد داد. انتقام نگرفتن به این معنی تفسیر میشود که کل نظام انقلابی چیزی جز رویاهای پوچ و توخالی و به دور از واقعیت نیست و این حقیقت چه بسا به انقلاب و شورشی بزرگ منجر شود که اینبار مثل اعتراضات سالهای اخیر متوقف نخواهد شد.
رژیم ملایان خوب میداند که با ارتکاب هرگونه اقدام جاهطلبانه، دروازههای جهنم را به روی خود باز خواهد کرد. در چنین شرایطی به نظر میرسد تنها عقلانیت میتواند ایران و ایرانیان را نجات دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر