۱۳۹۵ اسفند ۲۵, چهارشنبه

اعدام کاری نادرست و اعدام در ملأ عام یک ننگ کثیف


آیا اعدام از جرم و جنایت کاسته؟


حقیقت تلخی که جامعه ایران بدان بی توجه است ، آنکه کشتن یک انسان بوسیله قانون هیچگاه دردی از اجتماع را حل نکرده است.  ریشه و بنیان جرم و جنایت فرد نیست. این جامعه است که فردی را در محیطی آلوده و خشن ، همراه با فقر و تبعیض به  جایی رسانیده که با وجود دانستن احتمال اعدام ، باز هم به بزهکاری و جنایت دست می زند.
با یک بررسی آماری می توان براحتی متوجه شد که اعدام نه تنها راه حلی برای کاهش بزهکاری و خشونت در جامعه نیست بلکه  آسیبهای اجتماعی فراوانی برای خانواده ها و بستگان افراد اعدامی با خود دارد. کودکان یتیمی که با اعدام سرپرست خود   چه پدر و یا مادر مواجه می گردند در ایران با بی توجهی و عدم سرپرستی مواجه می شوند. اعدام یک فرد چه مجرم و چه بی گناه نه تنها کمکی به سلامت روانی جامعه ایران نکرده است ، بلکه باعث ادامه فقر و تبعیض در خانواده این افراد شده است.

اعدام خود به تنهایی عملی شرم آور و تکرار خطاست. هیچ انسانی مالک جان دیگری نیست و اعدام دیگر انسانها آن هم با این همه تبعیض و فقر و فلاکت در جامعه ، سرپوشی بر مشکلات آن جامعه است. اما اعدام در ملأ عام با این بهانه که این اعدام باعث عبرت دیگران می شود ، یکی از رذیلانه ترین اعمال است. ترویج خشونت محکوم است و رژیم جمهوری اسلامی با اعدام در ملأ عام سعی دارد به مردم دندان تیز خود را نشان بدهد.

اعدامهایی شبیه به ترور


البته باید توجه کنیم که جمهوری اسلامی به اعدام بیگناهان هم شهره است و هزاران ایرانی به جرائم واهی سیاسی به جوخه های اعدام سپرده شده اند. یکی از روشهای ترور افراد در ایران اعدام ظاهراً قانونی ایشان است. مثلاً کسی مانند « سیّد مهدی هاشمی»  را به این دلیل اعدام نمودند که اسرار رابطه ایران با اسرائیل و امریک را در زمان خمینی فاش نمود. بسیاری از سیاستماران و نظامیان خادم به ایران در آغاز انقلاب اعدام شدند و رژیم ایران این اعدامها را اعدام انقلابی نامید.  همچنین بسیاری از فعالین سیاسی همراه و یا مقابل خمینی با اعدامهای مشابه کنار زده شدند. اعدام افرادی چون هویدا ، نصیری ، خلعتبری و جهانبانی چیزی بجز ترور نبود. اینگونه اعدامها تا به امروز ادامه دارد و رژیم از حربه پرونده سازی و اعدام باصطلاح انقلابی برای حذف افراد استفاده می نماید.

البته باید توجه کنیم که جمهوری اسلامی به اعدام بیگناهان هم شهره است و هزاران ایرانی به جرائم واهی سیاسی به جوخه های اعدام سپرده شده اند. یکی از روشهای ترور افراد در ایران اعدام ظاهراً قانونی ایشان است.

بیکاری مهمترین دغدغه جامعه ایران


در حالیکه ایران تا پیش از انقلاب دچار نبود نیروی کار بود و از دیگر کشورها مانند کره جنوبی ، پاکستان، هند و فلیپین نیروی کار می گرفت پس از انقلاب و با ایجاد هرج و مرج در اقتصادش دچار تورم نیروی کار گشت. میلیونها جوان ایرانی با معضل بیکاری دست و پنجه نرم می کنند. جوانان بیکار اگر بخواهند به در آمدی برسند و زندگی تشکیل دهند ، یا باید از ایران خارج شده و در دیگر کشورها بدنبال کار باشند و یا اینکه در جامعه ایران بدنبال کارهای خلاف و عمدتاً قاچاق مواد مخدر باشند تا بتوانند شرایط عادی اقتصادی پیدا کنند. یک جوان بزهکار اگر زورگیر شده است و یا قاچاقچی مواد مخدر، قطعاً با یرانجام نا فرجام اعدام آشناست و از آن آگاه است ، اما با این وجو جان خود را به خطر می اندازد تا شاید از معصل فقر و بیکاری نجات یابد.
رژیم جمهوری اسلامی بخاطر ماهیّت بی مسئولیت و ضدّ ایرانی خود هیچگاه به اقتصاد سالم و کار آفرینی توجه نداشته است و بزرگترین مقصر در ایجاد این همه بزهکاری و خلافکاری در میان جوانان خود حکومت است.

دار زدن با جرثقیل در ملأ عام. شکنجه و زجر کش کردن اعدامی با جرثقیل یکی از زشت ترین اعمال جمهوری اسلامی است. قربانی به آرامی زجر کش می شود چون نخاعش سالم است.

نا برابری قومیتی و سیاسی


گروه دیگری از اعدمیها را اقلیتهای مذهبی و قومی تشکیل می دهند که یا بخاطر عقیده و مذهبشان به اعدام  محکوم می شوند و یا اینکه از سر عصیان و ضدیت با این حکومت ، راهی بجز مبارزه مسلحانه و حتی خواست تجزیه ایران را پیش روی خود ندیده اند. بسیاری از اعدامیهای کرد و بلوچ در آغاز با هدف دادخواهی نسبت به تبعیض اقتصادی و اجتماعی قیام کرده اند و آرام آرام در تله ی تجزیه طلبی افتاده و رژیم ایران هم در اعدام این گروه از جامعه کوچکترین اغماضی ندارد و بصورت فلّه ای شاهد اعدام کردها و بلوچهای ایران هستیم. این اعدامها آنقدر ناجوانمردانه و سریع است که گاهی انسان با خود می اندیشد : « مقام و جان آدمی چقدر در جمهوری اسلامی بی ارزش است» .
رژیم جمهوری اسلامی بجای اینکه بدنبال راه حلی برای این مشکل باشد با اعدام بر آن سرپوش گذاشته است. سرپوشی که طبیعتاً دود آن به چشم آینده ایران و منافع ملی مملکت خواهد رفت.

با این کارنامه سیاه، تنها راه سران حکومت اسلامی برای حفظ اریکه قدرت ، ایجاد رعب و وحشت است. برای آنکه صدای مخالفی در برابر این همه دزدی و فساد شنیده نشود، قلم روزنامه ها را شکستند، وبلاگ نویسان را به اعدام و زندان طولانی محکوم کردند و هر چه توانستند در ملأ عام اعدام کردند و به مردم دندان تیز خود را نشان دادند. جوانانی که بخاطر فقر و بیکاری دست به بزه و خطا زده اند ، مقصر نیستند ؛ مقصر اصلی رژیم دزد و ضد ایرانی جمهوری اسلامی است.

ایجاد رعب و وحشت با اعدام در ملأ عام


اعدام خود به تنهایی عملی شرم آور و تکرار خطاست. هیچ انسانی مالک جان دیگری نیست و اعدام دیگر انسانها آن هم با این همه تبعیض و فقر و فلاکت در جامعه ، سرپوشی بر مشکلات آن جامعه است.
اما اعدام در ملأ عام با این بهانه که این اعدام باعث عبرت دیگران می شود ، یکی از رذیلانه ترین  اعمال است. ترویج خشونت محکوم است و رژیم جمهوری اسلامی با اعدام در ملأ عام سعی دارد به مردم دندان تیز خود را نشان بدهد. این رژیم نه در اقتصاد ، نه در فرهنگ و هنر و نه در امنیت و سیاست بین المللی کارنامه درخشانی دارد؛ بلکه یکی از سیاهترین دوران ایران همین دوران جمهوری اسلامی است. منابع زیرزمینی ایران را به تاراج بردند. بیش از کل دوران پیش از انقلاب نفت فروختند و این همه بشکه نفتی که فروخته شد ، هیچ حاصلی نداشت. ایران روز به روز در ژرفای فقر و تبعیض و حقارت بین المللی فرو رفته است و ۴۰ میلیارد بشکه نفت هم هیچ کمکی به مردم ایران ننمود.
بنابراین با این کارنامه سیاه، تنها راه سران حکومت اسلامی برای حفظ اریکه قدرت ، ایجاد رعب و وحشت است. برای آنکه صدای مخالفی در برابر این همه دزدی و فساد شنیده نشود، قلم روزنامه ها را شکستند، وبلاگ نویسان را به اعدام و زندان طولانی محکوم کردند و هر چه توانستند در ملأ عام اعدام کردند و به مردم دندان تیز خود را نشان دادند. جوانانی که بخاطر فقر و بیکاری دست به بزه و خطا زده اند ، مقصر نیستند ؛ مقصر اصلی رژیم دزد و ضد ایرانی جمهوری اسلامی است.


۱۳۹۵ اسفند ۱۹, پنجشنبه

خرافات و ناآگاهی مردم


ناآگاه نگه داشتن مردم


یکی از ضربات سهمگینی که پس از دسته گل ۵۷ به ایران برخورد همانا افت آموزشی و فرهنگی است. چه بسیار مدارک دانشگاهی که به بیسوادان داده شد! چه بسیار پروفسور و استادی که با گوش کردن به سخنانش ، از اینکه در خرافات و تعصب گرفتار است ، شگفت زده و بلکه فسرده می شویم.
در ۴ دهه گذشته با نسلهایی روبرو شدیم که از سوی حکومت در نا آگاهی نگه داشته شدند. خوشبختانه روح حق طلبی و آزادیخواهی هنوز نمرده است و بسیاری از جوانان نسل انقلاب بخوبی می دانند که علم تنها راه درست برای بشر است و بدون دانش هرگز نمی توان به سعادتی رسید.
آموزش و پرورش نادرست در ایران و سالها القای خرافات به جوانان باعث شده است که ایشان بجای توجه به زندگی و سعادت واقعی ، درگیر خرافات و سعادتی موهوم گشته اند. این سردرگمی مردم ایران را می توان در مرده پرستی آنها آشکارا دید. جایی که بعنوان نمونه از امامزاده ها خود را به قبر کوروش رسانیدند و تا توانستند برای کوروش حدیث جعل کردند! آنچه از کوروش می دانیم مایه افتخار ماست ولی محدود به چند کتیبه، موّرخان یونان و قسمتی از تورات است. این همه جمله و حدیث از کوروش جعل کردن دقیقا مانند کاریست که با امامهای تازی کرده ایم. بجای خواندن تاریخ و فهمیدن پیام کوروش که آزادی انسانها از هر نژاد و هر دین است ، خود را با آرامگاه او مشغول کرده ایم . این مانند آن است که در امریکا ، بجای پرداختن به کارها و خدمات جفرسون و جورج واشنگتن برای آنها زیارتگاهی ساخته شود که مردم فقط زیارتشان کنند تا اینکه افکار و اعمالشان را ادامه دهند!
آموزش و پرورش آنچنانی باعث می شود که یک دارنده مدرک از اجنّه و تله پاتی سخن بگوید. کجای علم درباره اجنه سخن گفته شده است؟ این گزینه خرافی و دروغین چگونه وارد ذهن یک دانشمند و تحصیل کرده می شود؟ پاسخ ساده است : آموزش و پرورش خرافی. وقتی برای سالها خرافات و مسایل غیر علمی و دروغین در مدارس و دانشگاه آموزش داده شد ، نتیجه اش می شود :چارپایی بر او کتابی چندkhorafat 33!







تناقض علم و دین


دین به انسانها اینگونه القا می کند که “پاسخ را می داند!” . اما عالم واقعی همواره می گوید که مطمئن نیست و همواره بر پایه مشاهده و تجربه سخن می گوید. آنچه “می دانیم ” همان علم است و آنچه که بدون آگاهی بدان معتقدیم “خرافات” است. این آزمایش و تجربه است که یک تئوری  را می تواند به علم بدل کند و یا اینکه مردود نماید ، اما خرافات قابل تجربه و آزمایش نیست. یک مسأله علمی باید قابل تکرار و تجربه شدن باشد.  یعنی اگر کسی به شما درباره پرواز روح سخن گفت چون این مسأله قابل تجربه و تکرار نیست یعنی قابل آموزش برای آزمایش شدن نیست پس خرافه است.
تا پیش از گالیله ، گرد بودن زمین یک تئوری بود. اما اینکه زمین روی شاخ گاو و یا لاک پشتی قرار دارد خرافه است چرا که تجربیاتی نشان از گردی زمین می داد و البته اگر روزی فضانوردی می دید که زمین صاف است این حرف گالیله رد می شد! اما هیچ تجربه و مشاهده ای درباره شاخ گاو یا لاک پشتی که زمین را نگاه داشته گزارش نشده است ، پس اینها افسانه و خرافه است.

هزاران دین و شاخه های عرفانی از آلت پرستی تا تصور وحدانیت عالم بوجود آمده است. همه هم می گویند که آنها درستند. همه هم می گویند که بقیه نادرستند. چون امکان ابطال این خرافات وجود ندارد. سفسطه ی ادیان و عرفان در همین است.
اشعار هم می توانند چنین باشند و همچنین عرفان و باور به ماورا.. اینها همگی غیر علمی و خارج از تصورات بشری است. یعنی به هر گونه که آنها را تصور کنید درستند و غلط! شما آزادید که هر نوع خواستید درباره عرفان تصوری داشته باشید. می توانید آنرا تجربه شخصی بنامید ولی چون قابل آموزش و تجربه برای دیگران نیست ، خرافه است. از این روست که هزاران دین و شاخه های عرفانی از آلت پرستی تا تصور وحدانیت عالم بوجود آمده است. همه هم می گویند که آنها درستند. همه هم می گویند که بقیه نادرستند. چون امکان ابطال این خرافات وجود ندارد. سفسطه ی ادیان و عرفان در همین است. بشر توان ابطال چیزی که ماورایی است را ندارد! البته ماورا نیز چون ماورایی هست در جهان ما وجود ندارد و اگر در جهان ما وجود داشته باشد که دیگر ماورا نیست و می شد یک گزاره قابل مشاهده و آزمایش.

فریب عرفان سنتی


شکی نیست که ما به مولوی و عطار و شمس تبریز یا حافظ افتخار می کنیم. اینها مفاخر ادبی ما هستند. اما جدی گرفتن یک رمان یا شعر ادبی بسیار عجیب است. اشعار عاشقانه این عارفان با دانش و علم امروزین سازگار نیست. داستانهای ادبی عارفان بسیار زیبایند ولی افسانه ای بیش نیست. نه راه رفتن روی آبی وجود دارد و نه معراجی . اینها داستانهایی است با ارزش صرفاً ادبی. شوربختانه گروهی هنوز به این افسانه ها دل بسته اند و چنان جدی از اژدها و قالی سلیمان سخن می گویند که گویی فیلمبردار داستانهای مثنوی بوده اند! چنان از وحدانیت وجود و یکی بودن ،به زبان ساده از “رسیدن به حق ” سخن می گویند که گویی در آزمایشگاه ثابت شده است!

خیام با فلسفه و جهان بینی امروزین سخن می گوید و می توان رگه های صریح اگزیستانسیالیم و ندانمگرایی را در اشعار خیام دید. اما مردم ایران چندان علاقه ای به خیام نداشته اند و به همین دلیل بیشتر اشعار او و کتابهایش از بین رفته است.
اندک شمار از ادیبان و فیلسوفان ایرانی هم هستند که بسیار امروزی سخن گفته اند. مانند “حکیم عمر خیام” که می توان او را فراتر از ژمان خود دانست. خیام با فلسفه و جهان بینی امروزین سخن می گوید و می توان رگه های صریح اگزیستانسیالیم و ندانمگرایی را در اشعار خیام دید. اما مردم ایران چندان علاقه ای به خیام نداشته اند و به همین دلیل بیشتر اشعار او و کتابهایش از بین رفته است. آنچه از خیام مانده است اندکی از رباعیات اوست و رساله های ترجمه شده اش در اروپا در باب ریاضی. چرا گرامیان توجهی به سخنان خیام ندارند؟ ظاهرا به دلشان نمی چسبد. حور و بهشت را بیشتر می پسندند تا جهان بینی مادی خیام.
مردم ما شوربختانه بجای توجه به زبان فارسی و ادبیات پر توان آن ،این بزرگان ادب و هنر چون حافظ ، مولوی و دیگر عرفای ما را در حد پیامبر بالا برده اند و گاهی چنان از “یقین” و “وحدانیت وجود” سخن گفته می شود که ارزش ادبی و نقد این آثار بی نظیر فارسی بکلی فراموش گشته است.

فریب عرفان مدرن


عرفان مدرن هم پدیده ای است برای خود! کسانی که دارای مدارک دانشگاهی هستند ، از علمی بون عرفان سخن می گویند! این شبه علم است. شبه علم به دانش خرافی گفته می شود که برای اثبات خود دستاویزی بهتر از تکنولوژی و علوم نیافته است. این دانش بر مبنای خرافات است ولی از علم برای اثبات دروغهای خود استفده می کند. مانند این موضوع که تصویر “روح” را توانسته ایم بدست آوریم و یا این باور نادرست که وزن روح ۲۳ گرم است.یا اینکه با دعا “گاهی” می توان سرطان را بهبود بخشید! اینگونه گزاره های خرافی از آب و تاب علمی هم برخوردارند تا مخاطب بیشتری را در جهان امروز بدست آورند!

دکان خرافت در ایران بازاری پر رونق است. سالانه میلیاردها تومان به حلقوم دکانداران خرافات سرازیر می شود. چه از راه مذهب و چه از راه عرفان! شکی هم نیست که در این بازار مکاره، آخوند هیچ رقیبی را بر نمی تابد و بقولی می گوید :« مزخرفات شما از مزخرفات ما مزخرفتر است!» از این روی است که با مبارزه حکومت با عارفان و دراویش مواجه هستیم.
با اندک پژوهش کاملا آشکار است که عرفان مدرن چیزی جز دکان مدرن نیست. بسیار متأسفیم که برخی از افراد تحصیکرده جهان حلقه ای از خرافات را بدور خود پیچیده اند ،آن هم با رنگ و لعاب علمی بودن آن! شیادان و دکانداران هم بیکار نیستند و تا توانسته اند از نا آگاهی مردم برای جلب مال و ثروت بهره جسته اند. درمان بیماریهای لا علاج تنها یکی از خدمات دروغین آنهاست. این علوم دروغین البته طرفداران بسیار در جهان دارند و شوربختانه باعث اخلال در کار پزشکان و روانشناسان هم شده اند. چه بسیارند افرادی که از سر نا امیدی ،بجای علاج واقعی بیماری جسمی و یا روانی خود ، سعی دارند از راه عرفانهای دروغین و باصطلاح علمی به درمان خویش بپردازند

اندر حکایت رقابت آخوند


دکان خرافات در ایران بازاری پر رونق است. سالانه میلیاردها تومان به حلقوم دکانداران خرافات سرازیر می شود. چه از راه مذهب و چه از راه عرفان! شکی هم نیست که در این بازار مکاره، آخوند هیچ رقیبی را بر نمی تابد و بقولی می گوید :« مزخرفات شما از مزخرفات ما مزخرفتر است!» از این روی است که با مبارزه حکومت با عارفان و دراویش مواجه هستیم. آخوند آنها را شیاد و خرافه پرست می نامد ؛ این درست. اما نه از این روی که آنها خرافه را ترویج داده اند،چه خود مذهب پر است از خرافات. علت مخالفت آخوند تنها این است که دوست ندارد دکانش تخته شود و رقیبی داشته باشد!
آگاهی در این برهه تنها سلاح ماست. ما تا می توانیم باید از دام خرافات دوری کنیم و گرفتار آن نشویم. آگاهی از کجا بدست می آید؟ از علم. آنهم علم واقعی که براساس آزمایش و تجربه است و نه شبه علم که پایه هایش بر موهومات بنا شده است. اینجاست که اینترنت فیلتر می شود و ماهواره با پارازیت روبرو می گردد. چرا که آخوند از آگاه شدن ملت هراس دارد. علمی که در جهان آزاد امروز به پیش می رود ، قابل سانسور نیست و مثلا نمی توان فرگشت را از پزشکی حذف نمود.  پس آخوند با همه توان سعی دارد این آگاهی مردم را کاهش دهد تا همچنان بر خر مراد که خرافات عوام است خوش براند!