۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

فرمان معاویه و علی به فرماندار پارس

صفحات تاريخ، پر است از بيان رويدادهايي، كه گاه، خواندن و شنيدن آن، رعشه بر اندام آدمي مستولي مي كند؛ و نشان مي دهد كه انسان، با مجموعه رفتارهاي زشت و موهن خود، تا چه اندازه، از حيوان، حيوان تر بوده است. در زندگي، حيواني، دو حيوان، يكي ضعيف، و ديگري، نيرومند، تنها براي بقاي خود، به شكار يكديگر مي پردا...زند، اما، اين نكته در ميان آدميان، صادق نيست. ما، همديگر را، مي دريم، از اين سوي جهان، به آن سوي آن لشكر مي كشيم؛ خانه ها و سراي مردمان بيچاره را بر سرشان خراب مي كنيم، به نواميس آنها دست درازي مي كنيم، ثروت و اندوخته هاشان را بغارت مي بريم، منازل و كتابسراهاشان را، به آتش مي كشيم، نه براي اينكه از گرسنگي تلف نشويم، و يا جايي براي زيستن و خواب و آرامش نداريم، بلكه براي سرپوش نهادن بر عطش سيري ناپذير آزمندي، و خوي جهانگيري مان.
تازيان، مب توانستند پس از ظهور و بعثت محمد بن عبدالله، اين ارمغان "اللهي" را، بين خود نگاهباني كنند، و مردم ديگر نقاط جهان را، مشمول دوزخ و بهشت خود نكنند. اما، از آنجا، كه اسلام، جز بر پايه راهزني، چپاول كاروان ها، و قتل عام قبيله هاي بي گناه مردماني كه نخواستند زير بار حرف و امر محمد و سپاهيان قسي القلب تازه مسلمان شده او بروند، بنا نشده بود، اين رفتار ضد انساني، بعنوان الگويي براي جانشينان محمد نيز، ثبت شد، تا جايي كه عمر، حتا به اسپانيا نيز، لشكر كشيد، و در اين لشكر كشي ها، هزاران انسان، سر بريده شد، به دار آويخته شد، و به حرمت و حريم مردمان بسياري، بنام الله، دست درازي شد.
در اندك زماني، پس از تازش تازيان به ايران، و در پي شكست ايرانيان از آنها، علي بن ابي طالب، امام يك شيعيان، و همو كه "هماي رحمت اش، آيتي از خداست"!!، شخصي را بنام "زياد بن ابيه" بعنوان فرماندار پارس ، و نماينده خليفه بر ايران گماشت، و او بعدها، به آستان بوسي معاويه رفت ولي بهر روي همچنان، حاكم و والي پارس، و ايرانيان بود.
"زياد" طي نامه يي از معاويه، تقاضاي راهنمايي مي كند، كه چگونه با ايرانيان رفتار نمايد؟... معاويه در پاسخ، نامه يي براي "زياد" مي فرستد كه از 9 بند تشكيل يافته است

بند 1 : قوم ايراني، كه بعنوان موالي در ميان امت مسلمان بسر مي برند، جز با سياست "عمر بن خطاب" اداره شدني نيستند. اين مردم را، ذليل كن، و به همان روشي كه "عمر"، امير المونين، عمل كرده بود، با آنها رفتار كن. سرشان را چنان محكم بكوب، تا نتوانند، هيچگاه، سربلند كنند
.
ماده دو: به ايرانيان بفهمان، كه عربها حق دارند، با زنان ايراني ازدواج كنند، ولي ايراني ها از اين حق، كه با عربها، آميزش كنند، محروم اند. اين بايد به آنها تفهيم شود، كه عرب، مي تواند از ايراني، ارث ببرد، اما، ايراني، از چنين حقي، محروم است
.
ماده 3: از جيره آنها، تا مي تواني بزن. آنها را، گرسنه و بي چيز نگاه بدار، چون اگر سير شوند، سخن هاي درشت بر زبان جاري سازند

ماده 4: در تقسيم خوار و بار، ارزاق عمومي، و كارهاي مهم، تا مي تواني از سهمشان ببر، و تنها، نان بخور و نميري، جلويشان بگذار
.
ماده 5: در جبهه جنگ، در صف نخست نبرد، بايد ايراني ها قرار داشته باشند، تا طعمه حمله هاي تازه نفس دشمن قرار بگيرند

ماده 6: در جنگ ها، و در كارهاي عمومي، همچون صاف كردن راهها، كندن موانع، و خلاصه هر كار دشوار، كارهاي سخت بدني، را به ايرانيان واگذار كن
،
ماده 7: هيچ ايراني نمي تواند در صف اول نماز گزاران قرار بگيرد، و بايد پشت سر عربها، جاي داشته باشند

ماده 8: هيچ ايراني، نمي تواند و حق پذيرش مسئوليت هاي كشوري را ندارد. ايراني نمي تواند و نبايد، بر شهري و يا منطقه يي حاكم شود
.
ماده 9: اين را آويزه گوشت كن، كه نژاد ايراني، دشمن حكومت و قدرت مسلمين و امويان است
.
بدين گونه بود ، كه پايه هاي يك ديكتاتوري فاشيستي و دور از خرد، در 1400 سال پيش از اين، بر ايران زمين مستولي شد، و آخوندها نيز، با پيروي از همان دستور العمل نياكان خود، آنرا مو به مو، به انجام و اجرا مي گزارند.
و اما، روشي كه "عمر" براي كنترل و زهر چشم گرفتن از ايراني ها بكار مي برد، اين بود كه دستور داده بود، ريسماني بطول 132 سانتي متر آماده كنند، و هر ايراني را كه يافتند، اين ريسمان را با او قد بزنند، اگر قدش بلندتر از ريسمان بود، گردن مي زدندادامه ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر