۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

بعد از مردن

وقتی به آن دنیا رسیدم یک سیلی به گوش خدا زده و به او خواهم گفت: از این به بعد اگر خواستی دین صادر کنی کمی بیشتر وقت بگذار تا آخر و عاقبت دینت این جور به کثافت کشیده نشود,چطور است که وقتی پیغمبرت با دختر 9ساله می خوابد همه برایش کف و سوت می زنند، کون هفت آسمان از نور جماعش پاره می شود و فرشتگان برای حضور در آن مراسم با هم مسابقه می گذارند ولی به ما که می رسد پای طناب دار به میان می آید؟

اصلا تو چه جور خدایی هستی که بین مخلوقاتت فرق می گذاری؟ یکی را پیغمبر می کنی و جواز هفت عالم را به او می دهی، یکی را شهرستانی بد بخت که همه چیزی که از دنیا دارد یک لبخند است؟ همان لبخندی که هیچ بی پدر مادر حرامزاده ای نتوانست از صورت مجید پاک کند!

چطور است برای موسی دریا میشکافی ولی پای ملت بدبخت ما که می رسد فقط تماشا می کنی؟!...

آن هفتاد باکره ای را هم که وعده داده ای میان آن جماعت وحشی و حشری تقسیم کن که به همین منظور هر روز برایت به عربی نماز بلغور می کنند و آدم می کشند.

اگر تعریف خدا بودن این است، تعریف شیطان بودن چیست؟
خدا هم جواب ميده من غلط كنم اگر دين صادر كرده باشم اين رو خودتون آدما واسِه سر گرمي درست كرده بوديد

۲ نظر: