۱۴۰۳ آذر ۳, شنبه

جنایت برای بقای حکومتی ناپایدار

 


موج اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شده‌اند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت تکان‌دهنده را تأیید می‌کند. از ابتدای سال جاری میلادی تا ۳۱ اکتبر دست‌کم ۶۵۰ نفر در جمهوری اسلامی اعدام شدند. تنها در ماه اکتبر امسال دست‌کم ۱۶۶ سر بالای چوبه دار رفته است.

شمار اعدام‌ها از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ تا ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، پس از آغاز خیزش مردمی «زن، زندگی، آزادی»، افزایش چشمگیری داشته است. در این دو سال ۵۷ نفر با اتهام‌های امنیتی اعدام شدند. در دو سال قبل از آن شمار کسانی که با همین اتهام اعدام شدند ۳۱ نفر بوده است.

کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در روزهای گذشته پیشنویس قطعنامه‌ پیشنهادی کانادا را با ۷۷ رای مثبت، ۲۸ مخالف و ۶۵ ممتنع به تصویب رساند. در این پیشنویس علاوه بر نگرانی از سرکوب زنان و محکوم کردن قوانین تبعیض‌آمیز، به اعترافات اجباری و دادگاه‌های ناعادلانه‌ای اشاره می‌شود که احکام اعدام صادر می‌کنند. افزایش شمار اعدام‌ها، آنهم نه فقط اعدام معترضین و مخالفان سیاسی، به نگرانی عمده سازمان‌های حقوق بشری ایرانی و بین‌المللی تبدیل شده است. توجهی که از سوی دولت‌های کشورهای غربی به افزایش اعدام‌ها در جمهوری اسلامی مشاهده نمی‌شود.

هزینه سیاسی پائین اعدام‌ها در جمهوری اسلامی

هدف جمهوری اسلامی از صدور و اجرای احکام اعدام ایجاد رعب و وحشت در جامعه‌ای است که بارها در سال‌های اخیر با تجمعات اعتراضی و عدم شرکت در انتخابات نشان داده است که خواهان گذار از این نظام ضد انسانی است. سرکوب گسترده و اعدام ابزار اصلی جمهوری اسلامی برای استمرار و تأمین بقای خود است. هزینه سیاسی پائین اعدام صدها زندانی با اتهامات غیرسیاسی در ماه‌های گذشته، حکومت را بر آن داشته تا اعدام معترضان و زندانیان سیاسی را نیز تشدید کند. تنها بالا بردن هزینه سیاسی از طریق اعتراضات مردمی، کارزارهای جامعه مدنی و واکنش قوی‌تر جامعه جهانی می‌تواند ماشین اعدام را در ایران متوقف کند.

در شرایط کنونی که خاورمیانه در بحرانی فوق‌العاده بسر می‌برد، و توجه دولت‌ها و رسانه‌ها به این بحران‌ها معطوف است، سرکوب‌ها و اعدام‌ها در جمهوری اسلامی مورد توجه قرار نمی‌گیرند. این عدم توجه به فرصتی برای جمهوری اسلامی برای افزایش سرکوب و صدور احکام تبدیل شده است. جمهوری اسلامی که نیروهای نیابتی‌اش زیر ضربات اسرائیل قدرت عملیاتی خود را تقریبا از دست داده‌اند، تلاش دارد با ایجاد رعب و وحشت در داخل کشور نشان دهد که هنوز از اقتدار لازم برای ماندن در قدرت برخوردار است.

کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در زندان‌های ایران

اگر جامعه جهانی توجه چندانی به افزایش نگران کننده اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ندارد، در داخل کشور وضعیت متفاوت است. از ۴۳ هفته پیش، هر سه‌شنبه در برخی از زندان‌های ایران، کارزاری با عنوان «سه‌شنبه‌های بدون اعدام» برگزار می‌شود که حمایت ایرانیان خارج کشور را نیز به همراه داشته است. سه‌شنبه ۲۹ آبان شمار زندان‌هائی که به این کارزار پیوستند به ۲۵ رسید. آین حرکت ۴۳ هفته پیش در بخش زنان زندان اوین آغاز شده بود. سه‌شنبه اول آبان همزمان با اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، خانواده‌های گروهی از محکومین به اعدام نیز در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمعی برگزار کردند که مامورین امنیتی تلاش کردند از برگزاری آن جلوگیری کنند. این دومین بار است که خانواده‌های محکومین به اعدام تجمعات گروهی برگزار می‌کنند.

احکام اعدامی که در چند هفته اخیر برای مخالفان سیاسی و معترضین صادر شده‌، حکایت از رشد نارضائی در جامعه دارند. شعبه ۱۳ دادگاه کیفری استان تهران، روز ۲۳ آبان ماه شش تن از متهمان پرونده معروف به »شهرک اکباتان» را به اتهام «مشارکت در قتل عمد» به قصاص نفس محکوم کرد. میلاد آرمون، علیرضا کفایی، امیرمحمد خوش اقبال، نوید نجاران، حسین نعمتی و علیرضا برمرزپورناک، در آبان ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری بازداشت شده بودند. آنان علاوه بر اتهام‌ شرکت در اعتراضات، در پرونده‌ای که ابهامات بسیاری در آن به چشم می‌خورد  به کشتن یکی از نیروهای بسیج به نام آرمان علیوردی متهم شده‌اند. این در حالیست که نقائص پرونده در حدی بوده است که به گفته یکی از وکلای پرونده، حتی رئیس شعبه با اعدام مخالف بود و این حکم با «رأی اقلیت» صادر شد. این رای تنها بر اساس  اعترافات اجباری برخی متهمان صادر شده، اگرچه کسانی که به اعدام محکوم شده‌اند به گفته رضا شفاخواه، یکی از وکلای آنها، حتی زیر فشار و شکنجه نیز «اعتراف» نکردند و استفاده از عبارت «اعتراف اجباری» درباره آنها صحیح نیست و رأی دادگاه «سیاسی» بوده است.

افزایش احکام اعدام برای مخالفان سیاسی

در هفته‌های گذشته سه زندانی سیاسی زن نیز در دادگاه‌های انقلاب تهران و رشت به اعدام محکوم شدند. آخرین آنها وریشه مرادی، ۲۰ آبان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ابوالقاسم صلواتی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شده است. قبل از او شریفه محمدی در شعبه یک دادگاه انقلاب رشت و پخشان عزیزی در شبعه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران با اتهام مشابهی به اعدام محکوم شده بودند که حکم  شریفه محمدی چندی پیش لغو شد. شبعه ۵ دادگاه کیفری «خراسان رضوی» به ریاست محمدشجاع پورفدکی، شهروندی به نام محمد‌مهدی را که نام خانوادگی او مشخص نشده به اتهام قتل یک بسیجی در جریان تظاهراتی در اول مهر سال ۱۴۰۱ به اعدام محکوم کرده است.

حکم اعدام چهار شهروند بلوچ به نام‌ عیدو شه‌بخش، عبدالغنی شه‌بخش، سلیمان شه‌بخش و عبدالرحیم قنبرزهی که اخیرا در دیوان عالی تائید شده نیز هرلحظه می‌تواند به اجرا گذاشته شود. این چهار نفر به اتهام «بغی» در ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ در دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شدند. چهار زندانی عرب به نام‌ محمدرضا مجدم، علی مجدم، عدنان غبیشاوی و معین خنفری نیز که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه در بهمن ۱۴۰۱ به اعدام محکوم شده بودند، در تاریخ ۲۴ مهر امسال از زندان شیبان اهواز به زندان سپیدار برای اجرای حکم منتقل شدند و از آن زمان در انفرادی بسر می‌برند.

احتمال می‌رود که برای برخی دیگر از بازداشت‌شدگان خیزش مردمی ۴۰۱ نیز در هفته‌های آینده حکم اعدام صادر شود. حداقل به ۱۱۲ نفر از این بازداشت‌شدگان اتهاماتی وارد شده که حکم آنها می‌تواند اشد مجازات باشد که در جمهوری اسلامی اعدام است. البته رای دادگاه‌ها در جمهوری اسلامی کاملا سیاسی است و افزایش فشارهای بین‌المللی می‌تواند عاملی بازدارنده باشد. البته اگر جامعه جهانی و دولت‌هائی که دارای روابط دیپلماتیک و اقتصادی با جمهوری اسلامی هستند، هر مذاکره و نشستی را مشروط به عدم صدور احکام اعدام کنند. در گذشته اینگونه فشارهای بین‌المللی پاسخگو بوده و در شرایط کنونی با انزوای گسترده جمهوری اسلامی که در تلاش برای خروج از آن است، می‌تواند بیش از گذشته موثر واقع شود.


۱۴۰۳ آبان ۲۹, سه‌شنبه

خاورمیانه در انتظار یک جنگ نامتقارن

 

                                       

جنگ روانی و لفظی بین اسرائیل و جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد. هر لحظه انتظار می‌رود که اسرائیل در واکنش به حمله موشکی ۱۰ مهر جمهوری اسلامی با نام «وعده صادق۲»، قدم به این جنگ بگذارد. تنها ساکنان ایران و اسرائیل در انتظار این واکنش و ابعاد ناشناخته آن نیستند. کشورهای منطقه و به نوعی قدرت‌های غربی نیز نگران ابعاد واکنشی هستند که می‌تواند دامنه این بحران را گسترش داده و دیگر کشورها را درگیر سازد.

گمانه‌زنی‌ها در مورد چگونگی و ابعاد حمله اسرائیل و البته واکنش احتمالی جمهوری اسلامی زیاد است. شبکه ۱۴ تلویزیون اسرائیل ادعا می‌کند که ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل بلافاصله پس از موشک‌‌پرانی جمهوری اسلامی طرح‌های خود را به دولت این کشور ارائه دادند و آماده اجرای آنها هستند. البته این شبکه تلویزیونی اطلاعات بیشتری در این رابطه ارائه نداده است. ولی حدس گزینه‌های اسرائیل چندان مشکل نیست، آنچه دشوار است و نمی‌توان در مورد آن ابراز نظر کرد، انتخاب دولت بنیامین نتانیاهو است.

گزینه‌های نظامی اسرائیل

این گزینه‌ها سناریوهای مختلفی را در بر می‌گیرند که حمله به تأسیسات نظامی، نفتی و هسته‌ای جمهوری اسلامی، چون بمباران زیرساخت‌های و هدف قرار دادن سران کشوری و لشکری نظام از جمله آنها هستند. البته واکنش اسرائیل به حملات موشکی «وعده صادق۲» علیه آن کشور می‌تواند همزمان چند گزینه را در بر گیرد و همچنین ترکیبی از حملات نظامی و الکترونیک باشد. طولانی شدن زمان واکنش اسرائیل و ابهام در رابطه با آغاز این جنگ، باعث سردرگمی جمهوری اسلامی شده  که تلاش دارد با استفاده از ابزار دیپلماتیک از ابعاد آن بکاهد.

سفرهای ناموفق عباس عراقچی به کشورهای منطقه و به ویژه ملاقات با رهبران دولت‌هائی که در زمره دوستان جمهوری اسلامی قرار ندارند مانند اردن، مصر و یا پادشاهی سعودی، از جمله تلاش‌های تهران برای جلوگیری از گسترش جنگی هستند که به دلایل مختلف از هم‌اکنون می‌توان پیش‌بینی کرد که بازنده‌ی آن جمهوری اسلامی خواهد بود. البته در صورتی که واکنش اسرائیل به موشک‌پرانی ۱۰ مهر، مانند واکنش به عملیات «وعده صادق۱» در فروردین امسال نمادین و محدود نباشد، احتمالا هر دو دولت را درگیر مشکلات بسیار خواهد کرد.

برپایه جنگ‌هائی که اسرائیل برای دفاع از موجودیت خویش در چند دهه گذشته انجام داده است می‌توان سه سناریو را پیش بینی کرد.

سناریوی اول همان جنگ محدود و نمادین است که جمهوری اسلامی به آن واکنش نشان نخواهد داد و پرونده این بحران را در مقطع کنونی خواهد بست.

سناریوی دیگر اقدام نظامی فراگیر ولی محدود در زمان خواهد بود که ساختار نظامی جمهوری اسلامی در عملیات ترکیبی نظامی و الکترونیک هدف خواهد گرفت و امکان دارد از میان برداشتن برخی فرماندهان نظامی اصلی را نیز شامل شود. در اینصورت حدس زده می‌شود که جمهوری اسلامی نیز در واکنش به این حملات چند اقدام انجام دهد، از جمله ترور برخی از شخصیت‌های اسرائیلی به ویژه در خارج از مرزهای آن کشور و با استفاده از گروه‌های تروریستی وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. تسریع روند دستیابی به سلاح هسته‌ای نیز می‌تواند یکی دیگر از واکنش‌های جمهوری اسلامی به حملات این سناریو باشد.

جنگ نامتقارن فرسایشی

سناریوی سوم که البته بسیاری آنرا در حال حاضر به خاطر مخالفت کاخ سفید و کشورهای اروپائی محتمل نمی‌دانند، اگرچه مقامات اسرائیلی بارها تکرار کردند که با متحدان خود، به ویژه ایالات متحده، مشورت می‌کنند ولی تصمیم نهائی با خود آنهاست، جنگی طولانی و گسترده و فرسایشی است که تمام گزینه‌های ممکن را در بر خواهد گرفت. در صورت چنین اقدامی جمهوری اسلامی خود را مجبور خواهد دید که برای بقای خود واکنش‌های گسترده‌ای انجام دهد که خروج از «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای» و شتاب بخشیدن به برنامه اتمی برای انجام اولین آزمایش بمب هسته‌ای یکی از این تصمیم‌ها خواهد بود. از دید مسئولان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی بمب اتمی می‌تواند نقش بازدارنده‌ داشته باشد.

در صورتی که جمهوری اسلامی فعالیت‌های هسته‌ای خود را در پیامد حملات سنگین اسرائیل در جنگی هرچند نامتقارن و غیرکلاسیک، به دلیل فاصله دو کشور از یکدیگر و نداشتن مرز مشترک، ولی طولانی و فرسایشی شتاب بخشد، بدون شک آمریکا و غرب خود را مجبور خواهند دید که برای جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به زرادخانه اتمی وارد این درگیری شوند. در این حالت بسیار محتمل است که دیگر کشورهای منطقه نیز بطور مستقیم وارد این جنگ شوند، زیرا جمهوری اسلامی از هم‌اکنون طرح‌هائی را برای حمله به پایگاه‌های نظامیان آمریکائی در منطقه و همچنین حمله به تاسیسات نفتی کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس تهیه دیده است. در همین رابطه محمد بن‌سلمان، ولیعهد پر قدرت پادشاهی سعودی، در ملاقات اخیرش با عباس عراقچی، بنا بر اخباری که رسانه های عرب منتشر کرده‌اند، هشدار داده است که هر تهدید یا حمله نظامی حتی از سوی گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی چون انصارالله در یمن و یا حشدالشعبی در عراق، علیه تاسیسات نفتی کشورش با پاسخ سخت و فوری مواجه خواهد شد.

وقوع جنگی گسترده در خاورمیانه، بی‌تاثیر بر دیگر بحران‌ها در جهان نخواهد بود و به همین دلیل نیز بسیاری از مفسرین غربی از هم‌اکنون از خطر آغاز «جنگ جهانی سوم» صحبت می‌کنند. آغاز جنگی در خاورمیانه می‌تواند، به گفته این مفسرین، فرصتی برای روسیه برای گسترش جنگ علیه اوکراین به وجود آورد و موقعیت نظامی این کشور تجاوزگر را با توجه به درگیر شدن غرب در جنگ دیگری بهبود بخشد. چین نیز فرصت خواهد یافت که فشار بر تایوان را افزایش دهد و تا یک قدمی جنگی جدید پیش رود. اگر گسترش جنگ در اوکراین می‌تواند عمدتا کشورهای اروپائی را بیش از گذشته درگیر سازد، تهدید مستقیم تایوان از سوی چین با واکنش سخت آمریکا مواجه خواهد شد که این غول آسیائی را دشمن اصلی خود به حساب می‌آورد. برخی معتقدند که آغاز جنگ جدیدی در خاورمیانه می‌تواند درگیری‌ها در سوریه را نیز افزایش دهد و اینبار ترکیه به صورت مستقیم و نظامی وارد این بحران خواهد شد.

تشدید انزوای جمهوری اسلامی

حمله غیرنمادین و جنگ ترکیبی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی بدون شک بحران کنونی در داخل نظام و درگیری‌های جناحی را شدت خواهد بخشید. برخی بعید نمی‌دانند که در صورت فرسایشی شدن این جنگ، درگیری‌ها جناحی حتی بقای جمهوری اسلامی در شکل کنونی را نیز به خطر بیاندازد و بخش‌هائی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که مخالف حملات موشکی «وعده صادق۲» بودند تلاش کنند که آیت‌الله‌ها را از قدرت کنار گذاشته و  خود مستقیم اداره کشور را در دست بگیرند. البته این بحران داخلی و جنگ فرسایشی که ریزش بیش از پیش اقتصادی یکی از اولین نتایج آن خواهد بود، می‌تواند مردم را نیز دوباره به خیابان‌ها بکشاند و در صورتی که این خیزش رهبری شود حتی امکان دارد که موفق شود نظام کنونی را روانه زباله‌دان تاریخ کند.

بدون شک جنگی فرسایشی میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، نقشی موثر نیز در انزوای بین‌المللی حکومت ایران ایفا خواهد کرد. انزوائی که بی‌تاثیر در تشدید بحران اقتصادی نخواهد بود. البته چنین جنگ گسترده‌ای می‌تواند یکی از اهداف راهبردی اسرائیل را نیز دچار رکود سازد. «پیمان ابراهیم» برای اسرائیل از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا با هدف تامین امنیت این کشور طراحی شده است. گسترش این پیمان در گرو پیوستن پادشاهی سعودی است. حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر سال گذشته میلادی و آغاز جنگ در غزه و گسترش آن به لبنان، این روند را فعلا متوقف ساخته و تا زمانی که بحران‌های کنونی منطقه‌ تحت کنترل قرار نگیرند و وضعیت به قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ باز نگردد، بسیار بعید به نظر می‌رسد که پادشاهی سعودی به «پیمان ابراهیم» بپیوندد. حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر سال گذشته با حمایت جمهوری اسلامی از جمله با هدف متوقف کردن روند نزدیکی کشورهای عربی به اسرائیل انجام گرفت و تا کنون نیز با قربانی کردن ساکنان غزه و ویرانی غیر قابل تصور این باریکه توانسته است این هدف را متحقق سازد.

هزینه‌های اقتصادی جنگ ایران و اسرائیل

در جنگ‌ها تنها از ابزار نظامی استفاده نمی‌شود. تضعیف اقتصادی طرف مقابل نیز یکی از اهداف اصلی هرگونه درگیری است. ایران امروز و اسرائیل از نظر اقتصادی در هیچ حالتی قابل مقایسه نیستند. تولید ناخالص اسرائیل که جمعیت آن یک نهم ایران است، ۱۰۰ میلیارد دلار بیش از جمهوری اسلامی است. درآمد سرانه سالانه هر اسرائیلی حدود ۵۰ هزار دلار است در حالی که در ایران زیر ۴۵۰۰ دلار قرار دارد. در جمهوری اسلامی تنها ۴۱ درصد از جمعیت بالای ۱۵ سال شاغل است است و قابل مقایسه با نرخ ۶۵ درصدی اشتغال در اسرائیل نیست. در مورد تورم هم در ایران ۳۷ درصد است در حالی که در اسرائیل دو و نیم است.

البته بودجه نظامی اسرائیل که در سال جاری ۲۴ میلیارد دلار است نیز قابل مقایسه با بودجه ۸ میلیارد دلاری جمهور اسلامی نیست. پس از ۷ اکتبر هزینه‌های نظامی اسرائیل از ۱.۸ میلیارد دلار در ماه به ۴.۷ افزایش یافته است. افزایشی که بدون تاثیر بر اقتصاد این کشور نیست. در دو حمله موشکی جمهوری اسلامی کم و بیش از ۳۵۰ موشک استفاده کرده است که ارزش آنها حدود ۱۴۰ هزار میلیارد تومان (برابر با ۲.۳ میلیارد دلار با مبنای دلاری ۶۰.۰۰۰ تومانی) تخمین زده می‌شود. هزینه دفاع ضد موشکی اسرائیل برای ردیابی و خنثی کردن موشک‌ها و پهپادهای جمهوری اسلامی در دو عملیات «وعده صادق» بر مبنای ارزیابی روزنامه اسرائیلی «یدیعوت اخرونوت»، بین نه تا ده میلیارد دلار، تقریبا چهار برابر هزینه پرتابه‌های ایران برآورد شده است. به این رقم باید هزینه ردیابی پرتابه‌های حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن را نیز افزود.


۱۴۰۳ آبان ۳, پنجشنبه

سایه جنگ تحمیلیِ جمهوری اسلامی بر ایران

 


در این روزها بیش از چند هفته گذشته درباره احتمال آغاز جنگی فراگیر در خاورمیانه  صحبت می‌شود. پرتاب ۱۸۰ موشک بالستیک از سوی جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل، اگرچه بسیاری قبل از رسیدن به مقصد منهدم شدند، دلیل عمده این نگرانی است. البته تا زمان نگارش این گزارش هنوز اسرائیل با وجود تهدیدهای مقامات سیاسی و نظامی این کشور، از خود واکنشی نشان نداده است، ولی بعید نیست که در ساعات آینده حمله گسترده‌ای از جانب این کشور انجام پذیرد.

اگر جنگ در غزه انتقاد بخش‌هائی از نیروهای سیاسی و مردم اسرائیل را به دنبال داشت، در رابطه با حمله به جمهوری اسلامی ایران در جامعه سیاسی و مدنی آن کشور توافق وجود دارد. اگر حمله حماس در ۷ اکتبر سال گذشته میلادی نقطه سیاهی در تاریخ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل بود، قتل رهبران سیاسی و نظامی حزب‌الله شکستی فاحش برای جمهوری اسلامی است که با موشک‌پرانی جبران نمی‌شود.

تضعیف حزب‌الله و بحران در «محور مقاومت»

کشته شدن حسن نصرالله، که از سال ۲۰۰۶ به صورت مخفی زندگی می‌کرد، در حمله اسرائیل به یکی از دفاتر اصلی حزب‌الله در جنوب شهر بیروت، نه تنها ضربه محکمی علیه این گروه سیاسی- نظامی بود، بلکه می‌توان آنرا ضربه‌ای تاثیرگذار بر کل «محور مقامت» و سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه به حساب آورد. حزب‌الله لبنان همراه با نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستون فقرات «محور مقاومت» است. برخلاف دیگر سازمان‌هائی که در این ائتلاف نظامی- تروریستی حضور دارند و پس از تشکیل زیر چتر جمهوری اسلامی برای دریافت کمک‌های مالی و تسلیحاتی قرار گرفتند، تصمیم تشکیل حزب‌الله در دفتر علی‌اکبر محتشمی‌پور سفیر وقت جمهوری اسلامی در سوریه گرفته شد. حزب‌الله از بدو تولد بازوی نظامی جمهوری اسلامی در جنوب لبنان در مرز با اسرائیل بود و هدف عمده از تشکیل آن انجام عملیات نظامی علیه اسرائیل است.

این اولین بار نیست که اسرائیل برای مقابله با شرارت‌های نظامی حزب‌الله جنگی گسترده با این گروه را آغاز می‌کند و قدم به خاک لبنان می‌گذارد. در سال ۱۹۸۲ میلادی نیز جنگ دیگری بین ارتش اسرائیل و نیروهای حزب‌الله آغاز شد که ۳۳ روز به طول انجامید و ارتش اسرائیل در جنوب لبنان تا سال ۲۰۰۰ باقی ماند. در آن سال‌ها حسن نصرالله، که در سال ۱۹۹۲ میلادی پس از ترور عباس الموسوی توسط اسرائیل به دبیرکلی این گروه انتخاب شد، گفته بود که اگر می‌دانست اسرائیل چنین واکنشی از خود نشان خواهد داد، این جنگ را آغاز نمی‌کرد. شاید به همین دلیل نیز حزب‌الله پس از حمله ۷ اکتبر سال گذشته میلادی واکنشی محدود نسبت به جنگ در غزه و در حمایت از حماس از خود نشان داد.

بحران داخلی در حزب‌الله

بحران در حزب‌الله نیز تازگی ندارد. مدت‌هاست که در داخل این گروه، بخشی معتقدند که باید از یک گروه کاملا نیابتی در خدمت جمهوری اسلامی تبدیل به حزبی بشوند که سیاست‌هایش را نه بر مبنای دستوراتی که از تهران دریافت می کند، بلکه بر مبنای اولویت‌های لبنان تعیین کند. این نظریه به ویژه پس از آخرین انتخابات در لبنان در این سازمان هوادارانی پیدا کرده است. حضور در پارلمان و دولت، به گفته کسانی که خواهان فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی هستند، مسئولیت‌هائی را بر عهده حزب‌الله می‌گذارد که با تابعیت کامل از دستورات تهران نخواهد توانست به آنها عمل کند و در نتیجه انزوا در سطح جامعه لبنان را به دنبال خواهد داشت. پس از آغاز جنگ در غزه و به ویژه پس از ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس در تهران، حسن نصرالله از سوی بخش دیگری نیز تحت فشار قرار گرفت که جمهوری اسلامی را متهم می‌کنند که به «جبهه مقاومت» پشت کرده است. یکی از رهبران این جناح پس از ترور اولین فرماندهان حزب‌الله به رسانه‌های لبنانی گفت «در حالی که ما شهدای‌مان را به خاک می‌سپاریم، رئیس جمهور ایران در نیویورک به دنبال مذاکره با دولت‌های غربی است.»

این مواضع در تهران هم تکرار شده‌اند. ابوالفضل ظهره وند دیپلمات سابق جمهوری اسلامی و عضو کنونی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز چند روز قبل از حمله موشکی اخیر به اسرائیل گفته بود «اگر سعید جلیلی رئیس جمهور شده بود اسرائیل جرأت نمی کرد رهبر حزب‌الله را بکشد.» امیرحسین ثابتی نماینده مجلس شورای اسلامی نیز در همین رابطه مسعود پزشکیان را متهم کرد «فریب آمریکا را خورده است.» علی مطهری رئیس سابق مجلس شورای اسلامی نیز معتقد است که «تعلل در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه در تهران به اسرائیل جرئت داد حسن نصرالله را نیز ترور کند.» حسن خمینی نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، نزدیک به اصلاح‌طلبان، هم ۲۴ ساعت قبل از حمله موشکی گفته بود «نباید در پاسخ تردید داشت.» البته خود مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم نیز به نوعی این انتقادها را پذیرفته است. آو پس از کشته شدن حسن نصرالله گفت «رهبران آمریکا و اروپا وعده داده بودند که در صورت عدم پاسخگوئی به ترور شهید هنیه، آتس‌بس در غزه برگزار شود، ولی معلوم شد که دروغ می‌گفتند.»

موشک‌های جمهوری اسلامی و طرح «اختاپوس» اسرائیل

دستور علی خامنه ای برای موشک‌پرانی به سمت اسرائیل، پاسخی به این انتقادها و تلاش برای جلوگیری از گسترش بحران در «محور مقاومت» و «اعاده حیثیت» جمهوری اسلامی است که خطر ریزش در نیروهای نیابتی‌اش را نیز حس کرده است. جمهوری اسلامی، «محور مقامت» و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی را ابزاری برای بازدارندگی از هر تلاش خارجی جهت تغییر نظام و بقای خود می‌داند و حاضر نیست تا زمانی که ضمانت‌های کافی برای بقای خود دریافت نکند، از این ابزار صرف نظر کند. در همین راستا نیز سخت نگران حمله نظامی گسترده اسرائیل است.  این نگرانی‌ها را می‌توان به عوامل داخلی و خارجی تقسیم کرد. درگیری مستقیم با اسرائیل نه تنها به خاطر تفاوت فاحش قدرت نظامی برای جمهوری اسلامی خطرناک است، بلکه می‌تواند بلافاصله به تشکیل جبهه‌ای از کشور اروپائی و آمریکا در حمایت از اسرائیل بیانجامد. حمله موشکی اخیر جمهوری اسلامی به اسرائیل از سوی تمامی کشورهای غربی محکوم شده است. تشکیل این جبهه همزمان به گسترش تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی خواهد انجامید و ضربه مهلکی بر اقتصاد نیمه‌جان ایران وارد خواهد ساخت. تشدید بحران اقتصادی همزمان با درگیر ساختن کشور در یک جنگ جدید می‌تواند موقعیت مناسبی برای بازگشت معترضین به خیابان‌ها باشد. اعتراض‌هایی که با توجه به درگیری‌های نظامی با یک کشور خارجی می‌توانند پایان رژیم را رقم بزنند. پیام اخیر بنیامین نتانیاهو خطاب به مردم ایران را می‌توان در همین رابطه ارزیابی کرد.

طرح اسرائیل برای مقابله با حزب‌الله و غیرفعال ساختن بازوی نظامی این گروه، در هفته‌های گذشته تهیه نشده است. سال‌ها پیش، احتمالا پس از خروج از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی، نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل به آماده کردن این طرح پرداختند و در هفته‌های گدشته تنها با بازنگری در آن تصمیم به اجرایش گرفتند. طرح مقابله نظامی با جمهوری اسلامی نیز از سال ۲۰۱۹ میلادی آماده است. این طرح را در آن سال نفتالی بنت، که وزیر آموزش دولت وقت بود تهیه کرده است. نفتالی بنت که در سال ۲۰۲۱ به مدت یکسال ریاست دولت اسرائیل را نیز بر عهده داشت،  همان زمان هم خواهان اجرای این طرح بود که البته با مخالفت نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل و همچنین آمریکا مواجه شد. این طرح که به نام «اختاپوس» شهرت دارد چندین گزینه برای حمله گسترده به جمهوری اسلامی را در بر می‌گیرد: حمله به تاسیسات نظامی (مانند حمله ۳۱ فروردین به سامانه دفاع هوائی ضد موشکی در حومه اصفهان)، حمله به زیرساخت‌های اقتصادی چون تاسیسات نفتی در عسلویه یا پایانه نفتی جزیره خارک، حمله به تاسیسات هسته‌ای مانند حملاتی که مراکز هسته‌ای عراق در سال ۱۹۸۱ و سوریه در سال ۲۰۰۷ میلادی را ویران کردند.

در هر حال، جمهوری اسلامی در صورت حمله احتمالی اسرائیل و هرکدام از این گزینه‌ها مسئولیت جنگی را خواهد داشت که می‌تواند به زیرساخت‌های ایران خسارات فراوان وارد آورد و تلفات جانی برجای بگذارد. البته اگر بنیامین نتانیاهو از نیروهای امنیتی و نظامی کشورش بخواهد که رهبران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی را از میان بردارند، احتمالا داستان دیگری رقم خواهد خورد که پایان آن می‌تواند متفاوت باشد.


۱۴۰۳ آبان ۱, سه‌شنبه

تنگ‌تر شدن حلقه انزوا

 


جمهوری اسلامی گرفتار عواقب ماجراجوئی‌های خود در منطقه و همکاری تسلیحاتی با روسیه در جنگ اوکراین در قلب اروپا است. آخرین نمونه از انزوای بیش از پیش حکومت ایران در جهان، بیانیه مشترک آتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس است. در پایان این نشست مشترک که در بروکسل برگزار شد، این اتحادیه در اقدامی بی‌سابقه صحبت از «اشغال» جزایر سه گانه تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی در خلیج فارس کرد و بر ادعای امارات متحده عربی مبنی بر حاکمیت بر این سه جزیره صحه گذاشت.

بیانیه بی‌سابقه اتحادیه اروپا

در این بیانیه که ۲۵ مهرماه منتشر شد، از جمهوری اسلامی خواسته می‌شود که در احترام به منشور سازمان ملل متحد به «اشغال» این جزایر خاتمه دهد. در این بیانیه برای اولین بار کشورهای اروپائی حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه را «نقض حاکمیت» امارات متحده عربی خوانده و از آن به عنوان «سرپیچی» از قوانین بین‌المللی نام می‌برند. همزمانی انتشار این بیانیه با تحریم‌های جدید اتحادیه اروپا، بریتانیا و استرالیا با حمله موشکی اخیر جمهوری اسلامی به اسرائیل و همکاری تسلیحاتی با روسیه در جنگ اوکراین بی‌ارتباط نیست و حکایت از سرعت گرفتن روند انزوا و محاصره‌ی آن دارد.

البته در خرداد ماه امسال جمهوری خلق چین نیز در بیانیه مشترکی که با امارات متحده عربی منتشر کرد از ادعای مالکیت این امیرنشین بر جزاریر سه‌گانه خلیج فارس حمایت کرده بود. روسیه، دیگر متحد جمهوری اسلامی نیز در دی ماه سال گذشته در اقدامی مشابه بر ادعای امارات متحده عربی مبنی بر حاکمیت بر این سه جزیره تاکید کرده بود. در بیانیه مشترک اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس به برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نیز اشاره شده و خواسته می‌شود که «صلح‌آمیز باقی بماند» و تولید موشک‌های بالستیک و پهپادهای تهاجمی و هر فناور دیگری را که تهدیدی برای منطقه باشد، بلافاصله متوقف سازد. درخواستی که چند هفته پیش از سوی هفت کشور صنعتی جهان موسوم به «جی۷» نیز مطرح شده بود. رهبران این گروه که ریاست ادواری آن تا پایان سال جاری میلادی بر عهده ایتالیاست، در بیانیه خود متذکر شده بودند که غنی‌سازی با غلظت بالا توسط جمهوری اسلامی «هیچگونه توجیه معتبر غیرنظامی» ندارد.

گسترش تحریم‌ها «ایران ‌ایر» را زمینگیر کرد

تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی در رابطه با همکاری تسلیحاتی با روسیه در جنگ اوکراین و حمله موشکی به اسرائیل همچنان گسترش پیدا می‌کنند. در روزهای گذشته بریتانیا، استرالیا و اتحادیه اروپا شماری از مقامات کشوری و لشکری جمهوری اسلامی و نهادهائی چون شرکت‌های هواپیمائی «ایران ‌ایر» و «ماهان» و سازمان فضائی ایران و ساها (سرویس اطلاعات و ارتباط هوائی ارتش) را به فهرست تحریم‌های خود افزودند. «ایران ‌ایر» مجبور شد تا اطلاع بعدی کلیه پروازهای خود را به کشورهای اروپائی متوقف سازد. صدها نفر که از قبل بلیت مسافرت با «ایران ‌ایر» به مقصد کشورهای اروپائی خریده بودند، سرگردان در جستجوی راه‌های دیگری برای رسیدن به مقصد هستند. دیگر شرکت‌های مسافرتی هوائی نیز از این فرصت استفاده کرده و بهای بلیت‌های خود را، که به سختی به دست می‌آیند و بازار سیاه پیدا کرده‌اند، به صورت چشمگیری افزایش داده‌اند.

تهدید‌های لفظی نیز علیه جمهوری اسلامی ادامه دارند. اولاف شولتز صدراعظم آلمان، چهارشنبه ۲۵ مهر، در پارلمان این کشور از جمهوری اسلامی خواست حملات موشکی خود را علیه اسرائیل متوقف کند. وی  ادامه این حملات از سوی تهران را «بازی با آتش» خواند. اولاف شولتز برخلاف برخی رهبران دیگر کشورهای اروپائی اعلام کرد به صادرات تجهیزات نظامی به اسرائیل ادامه خواهد داد و افزود این کشور می‌بایست بتواند برای حفظ موجودیت خویش بر همبستگی آلمان و دیگر کشورهای اروپائی حساب کند. دولت های ایتالیا و فرانسه، برخلاف آلمان، ضمن تأکید بر حق دفاع اسرائیل از موجودیت خود، یا فروش اسلحه به این کشور را فعلا متوقف ساخته و یا آن را مشروط به عدم استفاده در غزه و بمباران مناطق مسکونی کرده‌اند. دولت امانوئل ماکرون فرمان عدم حضور شرکت‌های اسرائیلی در نمایشگاه دفاع دریائی «یورو ناوال» را صادر کرد. هفت شرکت تسلیحاتی اسرائیلی تقاضای حضور و برپائی غرفه برای ارائه تولیدات خود در این نمایشگاه کرده بودند که  قرار است در هفته اول ماه نوامبر برگزار ‌شود.

هشدار آمریکا به جمهوری اسلامی

آمریکا نیز اعلام کرد هرگونه تلاش برای ترور مقامات این کشور از جمله دونالد ترامپ کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۲۴ در این کشور را «اقدامی جنگی» تلقی خواهد کرد که با «پاسخی مناسب» مواجه خواهد شد. شاون ساوت سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید در این رابطه اعلام کرد «تهدیدات گستاخانه جمهوری اسلامی علیه آقای ترامپ و دیگر مقامات پیشین آمریکا، مساله امنیت ملی است، و در «اولویت» قرار دارد. استفاده از عباراتی چون «اقدام جنگی» و «اولویت امنیت ملی» حکایت از این دارد که هر اقدامی از سوی جمهوری اسلامی در این رابطه با پاسخی سخت روبرو خواهد شد.

در رابطه با اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای ایران و چند حمله علیه منافع اسرائیل در خاک سوئد، دولت این کشور خواستار ثبت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  به عنوان یک سازمان «تروریستی» در فهرست گروه‌های تروریستی اروپا شد. اولف کریسترسون نخست وزیر سوئد، یکشنبه ۲۲ مهرماه گفت کشورش از اتحادیه اروپا می‌خواهد که سپاه پاسداران را به دلیل چندین حمله به اهداف مربوط به اسرائیل در این کشور رسما یک سازمان تروریستی اعلام کند. «ساپو» نهاد اطلاعاتی سوئد، رژیم ایران را متهم کرده است که با استخدام اعضای باندهای تبهکار سوئدی اقدام به ارتکاب جرائم خشونت‌آمیز علیه اسرائیل و اهداف دیگر در سوئد کرده است. اتهامی که اگرچه جمهوری اسلامی رد می‌کند ولی از سوی چندین کشور اروپائی و آمریکای لاتین تائید شده است.

جمهوری اسلامی در جستجوی حمایت منطقه‌ای

در چنین شرایطی عباس عراقچی وزیر خارجه دولت مسعود پزشکیان در هفتمین سفر خود به کشورهای منطقه ابتدا به لبنان و سوریه و عراق سفر کرد، سپس راهی پادشاهی سعودی، قطر و عمان شد و بعد  به اردن، مصر و ترکیه رفت. سفرهائی با امید به دست آوردن حمایت کشورهای منطقه که البته موفق نبودند. در برخی موارد حتی عکس‌های منتشر شده از دیدارهای عباس عراقچی نیز  به نوعی حکایت از انزوای جمهوری اسلامی و تحقیر رژیم و مقاماتش دارند. در دیدار عباس عراقچی با محمد بن سلمان ولیعهد پر قدرت پادشاهی سعودی، نشانی از پرچم جمهوری اسلامی نیست و تنها پرچمی که به چشم می‌خورد متعلق به کشور میزبان است. در امان، ملک عبدالله، پادشاه اردن، عباس عراقچی و همراهانش را با لباس غیررسمی بطوری که گویا از  پیاده‌روی روزانه بازگشته، به حضور پذیرفت. در این دیدار نیز خبری از پرچم جمهوری اسلامی نیست.

اگرچه رسانه‌های جمهوری اسلامی چنین وانمود می‌کنند که این عباس عراقچی است که به رهبران این کشورها هشدار داده که هرگونه همکاری با اسرائیل حتی غیرمستقیم می‌تواند «عواقب ناگواری» برای آنها داشته باشد، ولی واقعیت چیز دیگریست. ملک عبدالله به وزیر خارجه جمهوری اسلامی گفته است که اگر نگرانی‌ها در مورد غزه مشترک هستند ولی در لبنان حزب‌الله باید اسلحه بر زمین بگذارد و کشور را به مردم خودش بازگرداند. محمد بن سلمان هم به عباس عراقچی گفته است که اگر جمهوری اسلامی، یا گروه‌های نیابتی‌اش، در واکنش به حملات اسرائیل بخواهند مانند گذشته تاسیسات نفتی این کشور را مورد حمله قرار دهند، اینبار با واکنش نظامی پادشاهی سعودی روبرو خواهند شد و به وزیر خارجه جمهوری اسلامی یادآور شد که کشورش در مقایسه با حکومت ایران از  نیروئی هوائی برتری برخوردار است.

اینهمه در حالیست که تلاش‌های جمهوری اسلامی نه برای خروج از انزوا که فعلا نمی‌تواند در دستور کار قرار داشته باشد، بلکه برای جلوگیری از گسترش انزوای عملا موجود نیز  به دلیل سیاست‌های ماجراجویانه نظام امکانپذیر نیست. جمهوری اسلامی نه تنها تا کنون نتوانسته حمایت هیچ قدرت جهانی و منطقه‌ای را برای فشار بر اسرائیل و جلوگیری از تلافی و حملات احتمالی این کشور بگیرد، بلکه در صورت وقوع جنگی فراگیر در روزهای آینده حتی نخواهد توانست روی متحدین اصلی خود یعنی چین و روسیه نیز حساب کند.

این انزوا امروز بیش از گذشته به کابوسی برای علی خامنه‌ای و کل نظام تبدیل شده است، به ویژه که نمی‌دانند چگونه و از چه راهی اسرائیل را قانع سازند که در پاسخ به بیش از ۱۸۰ موشک عملیات «وعده صادق۲»، فقط دست به اقدامی نمادین بزند که خسارات آن در حدی نباشد که جمهوری اسلامی برای حذف آبرو مجبور به موشک‌پرانی جدید بشود.  واکنشی که می‌تواند آغاز جنگی فراگیر باشد که دیگر محدود به ایران و اسرائیل نخواهد ماند و کشورهای دیگر را هم درگیر خواهد ساخت و حتی احتمال دارد با توجه به بحران‌های داخلی و گسترش اعتراضات عمومی، دفتر جمهوری اسلامی را برای همیشه ببندد.


۱۴۰۳ شهریور ۳۱, شنبه

جمهوری اسلامی در بن‌بست

 


جمهوری اسلامی در شرایط بسیار دشواری قرار دارد: فشارهای خارجی در افزایش هستند و افزایش این فشارها در داخل نیز به برخوردهای جناحی سخت‌تری دامن زده است. فشارهای خارجی بقای جمهوری اسلامی را می‌توانند زیر سوال ببرند و همین مسئله باعث شده است که در عین اتحاد ظاهری در تشکیل دولت جدید، اختلافات بین جناحی که معتقد است باید در جهت کره شمالی شدن گام برداشت تا فشارهای بین‌المللی نتوانند بر بقای جمهوری اسلامی تاثیر بگذرانند، با جناح‌ دیگری که تنها راه تضمین بقای جمهوری اسلامی را در نوعی گفتگو با غرب می‌داند، تشدید شود.

ایجاد فضائی برای گفتگو با غرب که عباس عراقچی از آن با عنوان «مدیریت تخاصم» نام می‌برد، بنا بر حامیان این نظریه می‌تواند بر خیزش‌های مردمی در داخل نیز تاثیرگذار باشد. این جناح‌ها معتقدند که جامعه در آستانه انفجار جدیدی قرار دارد و عدم حمایت گسترده غرب از مخالفان نظام می‌تواند سرکوب اعتراضات در آینده را تسهیل کند.

سخنان دو نبش خامنه‌ای

علی خامنه‌ای که تعیین کننده اصلی سیاست‌های نظام است نیز در میان این دو نظر گیر افتاده و در گوشه‌ی رینگ قرار گرفته است. رهبر جمهوری اسلامی مانند سه دهه گذشته تلاش دارد با سخنانی که هر دو جناح بتوانند از آن برداشت مورد نظر خود را بکنند، از پذیرفتن هر مسئولیت مستقیمی طفره برود وتنها بقای جمهوری اسلامی به هر قیمتی و با هر ابزاری در اولویت قرار دهد. علی خامنه‌ای گاهی صحبت از «عقب‌نشینی تاکتیکی» می‌کند و «تعامل با دشمن» را تحت شرایطی «بلامانع» می‌داند، و گاه می‌گوید نتیجه هرگونه عقب‌نشینی «غضب الهی» را به دنبال خواهد داشت.

وی در اولین دیدارش با اعضای دولت مسعود پزشکیان گفت «به دشمن امید نبندید و برای برنامه‌هایمان منتظر موافقت دشمنان نمانید». رهبر جمهوری اسلامی در ادامه‌ی همین جمله افزود «البته این مسئله منافاتی با اینکه با همان دشمن در مواردی تعامل کرد ندارد.» با این جملات دو نبش، که هر کدام مخاطبان مشخصی داشت، همه اعضای دولت مسعود پزشکیان که از هر دو جناح با دو نظر متفاوت هستند، راضی این نشست را ترک کردند.

این بازی‌ جمهوری اسلامی که سال‌هاست ادامه دارد، دیگر در خارج از مرزهای ایران و به ویژه در جهان غرب خریداری ندارد. برخی دولت‌های غربی اگرچه امیدوارند که سیاست‌های جمهوری اسلامی به نوعی متحول شوند که امکان ادامه همکاری میسر باشد، ولی دیگر فریب اظهارات جناحی را که در این دولت نیز حضور دارد و می‌توان محمدجواد ظریف را نماینده شناخته شده آن به حساب آورد نمی‌خورند و در انتظار اقدامات عملی هستند.

تشدید لحن و سیاست‌های غرب

روند تغییر رفتار غرب که با سر کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی آغاز شد و البته تا کنون بیش از آنکه عملی باشد، نظری و لفظی بوده است، با روی کار آمدن دولت چهادهم ادامه پیدا کرده است. دولت‌های غربی در چند پرونده خواهان  تغییرات جدی در سیاست‌های جمهوری اسلامی هستند، که البته هیچکدام از آنها حمایت از خواست گسترده مردم ایران برای تغییر نظام و عبور از جمهوری اسلامی را شامل نمی‌شود. اولین و قدیمی‌ترین این پرونده‌ها برنامه اتمی جمهوری اسلامی است. کشورهای غربی پس از چند سال تهدید به تصویب قطعنامه‌ای در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بالاخره هشتم خرداد امسال این سند را به رای گذاشتند و تصویب شد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز در آخرین گزارش محرمانه خود به شورای حکام با لحن تندتری به ادامه غنی‌سازی خارج از توافق برجام هشدار داده است.

سیاست اتمی و مکانیسم ماشه

سه کشور اروپائی عضو توافق هسته‌ای هم بار دیگر جمهوری اسلامی را تهدید به فعال ساختن «مکانیسم ماشه» کردند. «مکانیسم ماشه» که کشورهای عضو برجام طبق این توافقنامه حق فعال کردن آن را دارند، تا تصمیم بعدی شورای امنیت، تمام تحریم‌هائی را که تا امضای برجام در سال ۲۰۱۵ میلادی علیه جمهوری اسلامی به تصویب رسیده بود باز می‌گرداند. البته بسیار بعید به نظر می‌رسد که چنین تصمیمی تا قبل آغاز سال آینده میلادی و ورود رئیس‌ جمهور آینده آمریکا به کاخ سفید اتخاذ شود. البته با توجه به اینکه توافق موسوم به برجام در اکتبر سال ۲۰۱۵ به پایان خواهد رسید و غرب و همسایگان ایران به هیچ قیمتی حاضر به پذیرفتن غروب این پیمان و آزاد گذاشتن دست جمهوری اسلامی در پیش بردن برنامه‌های هسته‌ای این کشور نیستند. می‌توان حدس زد که  «مکانیسم ماشه» در اوایل سال جدید میلادی فعال خواهد شد.

سیاست تحریم و بحران خاورمیانه

پرونده دیگری که می‌توان آنرا یکی از دلایل تغییر در سیاست‌های غرب در قبال جمهوری اسلامی و افزایش فشار بر رژیم حاکم بر ایران دانست، بحران‌های خاورمیانه است. بحران‌هائی که با حمله تروریستی حماس به خاک اسرائیل در ۷ اکتبر سال ۲۰۲۳ قدم به مرحله جدید و خطرناکی گذاشت. در همین ارتباط، جمهوری اسلامی پس از تهدیدهای لفظی در پیامد ترور اسماعیل هنیه در تهران، تا کنون دست به هیچ اقدامی نزده و حتا لحن تهدیدهای خود را نرم‌تر کرده است و بجای صحبت از «انتقام سخت» از «پاسخ حساب شده» می‌گوید. گفته می‌شود برخی مقامات نظامی جمهوری اسلامی در جلسات خصوصی اعلام کرده‌اند که حملات گسترده نظامی به اسرائیل، گذشته از نتایج آن، می‌تواند چنان واکنشی از سوی آن کشور و برخی متحدانش چون آمریکا داشته باشد که بقای جمهوری اسلامی را بطور جدی با خطر روبرو کند. در این معادله همین مقامات به واکنش مردم در داخل کشور هم اشاره می‌کنند که اگر هواداری از جنگ احتمالی علیه حکومت نباشد، بدون شک حمایت از نظام نخواهد بود.

در همین رابطه شاید تحریم‌های اخیر بریتانیا نشان دیگری از همین تغییر سیاست باشد. اخیرا بریتانیا نام سه فرد و یک نهاد جمهوری اسلامی را به فهرست تحریم‌های خود افزوده است. نهادی که به این فهرست افزوده شده است «یگان ۷۰۰ نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است. «یگان ۷۰۰» یک واحد مخفی در «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است که عمده فعالیت‌هایش در زمینه انتقال تجهیزات نظامی و پشتیبانی از گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایت تهران متمرکز است. سه فردی هم که همزمان نام آنها در فهرست تحریمی‌ها قرار گرفته (حمید فاضلی، بهنام شهریاری و عبدالفتاح اهوازیان) متهم به فعالیت برای بی‌ثبات سازی و حمایت از گروه‌های مسلح در منطقه و خارج از آن شده‌اند. در گذشته  عمده افرادی که در فهرست تحریم‌ها قرار می‌گرفتند ناقض حقوق بشر و یا عاملان برنامه هسته‌ای بودند. به ویژه آنکه تحریم‌های جدید در زمانی انجام می‌گیرد که مسعود پزشکیان و برخی اعضای دولت او شعار تعامل با غرب را مطرح می‌کنند. اما به نظر می‌آید که زمان وعده‌های توخالی جمهوری اسلامی به پایان رسیده و غرب تنها در صورت تغییرات چشمگیر و محسوس از سوی تهران، در سیاست‌های کنونی خود تجدید نظر خواهد کرد.

سیاست مقابله با نفوذ روسیه و چین

یک پرونده دیگر که در روابط جهان غرب با جمهوری اسلامی تاثیر دارد، اگرچه نه در حد پرونده‌های قبلی، حمایت تهران از روسیه در جنگ اوکراین است. فروش تسلیحات به روسیه برای استفاده در جنگ علیه اوکراین نیز تا حدی در روابط کنونی غرب با جمهوری اسلامی تاثیر داشته است.

البته یکی دیگر از نگرانی‌های غرب افزایش نفوذ روزافزون چین در خاورمیانه و به ویژه در ایران است. برای آمریکا و کشورهای غربی چین خطری عمده است که در سال‌های آینده می‌تواند حتی به یک درگیری مستقیم بیانجامد. نفوذ «غول زرد» در آفریقا و خاورمیانه در اندیشکده‌های اروپا و آمریکا به عنوان جدید‌ترین تهدید برای این کشورها در سال‌های پیش رو معرفی می‌شود. تهدیدی که تنها نظامی نخواهد بود، بلکه با نفوذ اقتصادی می‌تواند امنیت جهانی را به خطر بیاندازد.

کشورهای اروپائی سند همکاری ۲۵ ساله جمهوری اسلامی و جمهوری خلق چین را یک توافق سیاسی، استراتژیک و اقتصادی با جنبه‌های پنهان می‌دانند که می‌تواند ثبات منطقه و حضور غرب در کشورهای صادرکننده انرژی را به خطر بیاندازد.


۱۴۰۳ شهریور ۳۰, جمعه

فاصله عمیق بین ملت و حکومت

 


در نخستین روزهای فعالیت رسمی هیئت دولت چهاردهم جمهوری اسلامی، مردم نه تنها منتظر برنامه‌های دولت درباره مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیستند بلکه بی‌اعتنا به «امیدآفرینی» و «وعده وعیدهای» دولت جدید، اشکال مختلف اعتراض اعم از اعتصاب و تجمع را پیش می‌برند و این واقعیت را به چشم خامنه‌ای و جناحین حکومت فرو می‌کنند که پروژه‌های نخ‌نما امکان ندارد بتواند فاصله عمیق میان ملت و حکومت را پُر کند.

پس از مخالفت‌های «نمایشی» نمایندگان مجلس شورای اسلامی با برخی وزرای پیشنهادی برای دولت جدید، نمایندگان در صحن علنی مجلس و در روندی «فرمایشی» به همه وزاری پیشنهای رأی اعتماد دادند و بدین ترتیب فعلا بدون مشکلات جناحی فعالیت رسمی دولت چهاردهم آغاز شد.

مسعود پزشکیان در ابتدای مسیر چهار ساله‌ی ریاست خود بر دولت قرار دارد اما در همین نخستین‌ هفته‌های فعالیت موفق شده نشان دهد، و حتی اعتراف کند، که عروسک خیمه‌شب بازی رهبر جمهوری اسلامی است.

وی که در جهان مدرن قرن بیست و یکم در متون «نهج البلاغه»‌ به دنبال شیوه‌های اداره کشور است، در توهم «مالک اشتر» بودن برای «علی خامنه‌ای»، مجری آرایش سیاسی جدید رهبر حکومت شده است.

جمع اضدادِ وفادارِ رهبر در دولت چهاردهم

اصلاح‌طلبان که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی در سرسپردگی دوباره به خامنه‌ای همه ظرفیت‌های خود را برای گرم کردن تنور سیرک انتخابات به کار گرفته بودند، تلاش داشتند از مسعود پزشکیان چهره‌ای اصلاح‌طلب به نمایش بگذارند.

پزشکیان اما به سرعت پس از آنکه نام وی به عنوان رئیس دولت چهاردهم اعلام شد، دوستان اصلاح‌طلب خود را ناکام کرد و در کنار خامنه‌ای و امنیتی‌ها به طراحی دولتی بدون وابستگی و تعلقات جناحی مرسوم در جمهوری اسلامی پرداخت و با هم هیئت دولتی را چیدند که ملغمه‌ای از معتمدان شخص علی خامنه‌ای و در نزدیک‌ترین حلقه وفاداران به او برای تداوم پروژه «یکدست‌سازی حکومت» هستند.

یکی از مهمترین مانورهای سازمانیافته که اصلاح‌طلبان در انتخابات تیرماه برای تهییج مردم به کار می‌بردند تأکید بر این بود که «فرق می‌کند چه کسی رئیس جمهور باشد!» آنها در اصل با پذیرش ناکارآمد بودن ساختار جمهوری اسلامی می‌گفتند انتخاب میان «بد و بدتر» همچنان موثر است و پزشکیان در برابر فردی مانند سعید جلیلی که تعلقات اصولگرایانه سفت و سختی دارد، فضای اجتماعی و سیاسی کمتر بدی را ایجاد خواهد کرد.

پزشکیان حتی در اینباره هم به مبلّغان و حامیان انتخاباتی خود پشت کرد و نشان داد مجری خوبی برای پیاده‌ ساختن فضای دهه شصتی و تحمیل ایدئولوژیک‌ترین نگا‌های حکومت به مردم است؛ از جمله دستور اخیر او برای برپایی نماز جماعت در مدارس سراسر کشور در روز اول مهرماه و همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید!

هرچند پزشکیان در نقش رئیس دولت به اصطلاح «وفاق ملّی»، به عنوان احتمالا آخرین تلاش رهبر ۸۵ ساله حکومت، فرو رفته اما این تردید وجود دارد که خامنه‌ای بتواند طی چهار سال آینده اعضای دولتی را که جمع اضداد هستند و تا مدتی پیش در رقابت‌های بین جناحی حاضر به دریدن یکدیگر بودند، مدیریت کند.

طی چهار سال آینده، رهبر حکومت همچنین باید بتواند رانده‌شدگان از کرسی‌های رانت و قدرت، از جمله بخش زیادی از اصلاح‌طلبان بازی‌خورده و مورد سوء استفاده قرار گرفته در نمایش انتخابات را ساکت و آرام نگه دارد!

انگار نه انگار دولت عوض شده!

مردم اما بی‌اعتنا به همه فعل و انفعالاتی که در  ساختار حکومت و میان اقلیت حاکم و وابستگانشان در جریان است، به این باور رسیده‌اند که باید راهی جز امید بستن واهی به دولت‌های نظام را برای رسیدن به حقوق خود در پیش بگیرند چرا که برآورده شدن خواست‌ها و نیازهای آنها در این حکومت ممکن نیست.

نجستن راه بهبود شرایط در ساختار حکومت را، مردم با عدم شرکت در چند نمایش انتخابات سال‌های اخیر از جمله انتخابات تیرماه امسال نشان دادند. به همین دلیل است که هم در روزهای تبلیغات انتخابات که اصلاح‌طلبان و خامنه‌ای سیرکی پرهیاهو را به نمایش گذاشتند و هم در هفته‌ها و روزهای گذشته، نرخ اعتراضات و تجمعات صنفی و اجتماعی روندی فزاینده را طی کرده است.

این روزها، در شرایطی که جریانات حکومتی و مافیاهای اقتصادی وابسته به آنها در تلاش هستند یک کرسی بیشتر از پُست‌های مشاوره و مدیریت را در رأس وزارتخانه‌ها تصاحب ‌کنند، پرستاران در اقدامی بی‌سابقه، اعتصاباتی سراسری را با وجود شدیدترین تهدیدهای امنیتی و شغلی پیش می‌برند.

کارگران، بازنشستگان و آموزگاران نیز اعتراضات صنفی پیشین خود را با قوت بیشتری ادامه می‌دهند. بازاریان، صنعتگران و تولیدکنندگانِ مستقل از مافیاهای اقتصادی نیز در اعتراض به زیان گسترده‌ی ناشی از قطع برق تجمعاتی را در شهرهای مختلف کشور آغاز کرده‌اند. کشاورزانی که هم از قطع برق و هم کمبود آب خسارات جبران ناپذیری را تحمل می‌کنند نیز در صف معترضان قرار دارند.

دنیاهای موازی جامعه و حکومت

در این میان، تصویر موهوم و ساختگی از تکاپو و هیاهوی تشکیل دولت جدید در حالی از سوی حکومت و وابستگانش ترسیم و به جهان مخابره می‌شود، که در آنسو اعتراضات گسترده‌ی قشرها و اصناف مختلف، دنیای دیگری را در ایران به نمایش می‌گذارد.

مردم به تجربه دریافته‌اند که پاسخگویی به نیازهای معیشتی و اجتماعی و حتی دسترسی به آب و برق و پیش‌ پا افتاده‌ترین نیازهای بشری دنیای امروز، با جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست. آنها پذیرفته‌اند حکومتی که ۴۵ سال با ناکارآمدی همه ظرفیت‌ها، منابع و زیرساخت‌ها را نابود کرده، بنیه و انگیزه‌ای برای بهبود شرایط ندارد و ناگهان هم متحول و کارآمد نمی‌شود!

برای مدیریت کشور نیاز به ساختار کارآمد و مدیران کاردان و مسئول است. در ایرانِ امروز اما نه جمهوری اسلامی نسبتی با یک ساختار کارآمد دارد و نه «خودی»ها و متصلان به بدنه حکومت افرادی کاردان و مسئول هستند که بتوانند در حد توان برای بهبود شرایط کشور و مردم کوشش کنند.

حتی دیگر پروژه‌های تبلیغاتی مانند مانور خبری بر حضور چند زن در هیئت دولت هم برای مردم هیچ اهمیتی ندارد چرا که می‌دانند در رویارویی با وابستگان حکومت، «جنسیت» آنها مهم نیست بلکه آنچه از آن دفاع می‌کنند و خاستگاه فکری و تعلق ایدئولوژیک و جایی که ایستاده‌اند اهمیت دارد. جایی که در عمل ثابت شده که کنار مردم نیست بلکه کنار حکومت و در تقابل با جامعه است.

با اینهمه برخی هنوز معتقدند  حضور چهار زن در کابینه، شینا انصاری رئیس سازمان محیط زیست، فرزانه صادق مالواجرد وزیر راه و شهرسازی، زهرا بهروز آذر معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و فاطمه مهاجرانی به عنوان سخنگوی دولت، و همچنین تمایل به از سر گرفتن مذاکرات هسته‌ای با غرب، نشانه‌های عقب‌نشینی در برابر اعتراضات مردمی و مشکلات معیشتی آنهاست.

اما سال‌هاست که سیاست‌های نخ‌نما شده‌ای که مردم را با امید به اصلاح و تحول و حتی «تغییر» چشم‌انتظار نگه می‌داشت دیگر پاسخگو نیست و حتی برخی «خودی»ها نیز از توان جمهوری اسلامی برای ادامه‌ی حیات ناامید هستند و تلاش می‌کنند شیوه‌های دیگری را برای حفظ انقلاب ۵۷ جستجو کرده و جایی برای خود در ساختارهای احتمالی قدرت در آینده رزرو کنند!

در همین ارتباط است که اعتراضات مداوم مردم بر زبان کارشناسان و تحلیلگران «خودی» نیز تأثیر گذاشته و آنها بجای عباراتی چون «اغتشاش» از «اعتراضات بحق» سخن می‌گویند؛ همزمان به «مشروعیت نداشتن حکومت» اعتراف می‌کنند؛ و به ناچار «براندازان» را به عنوان نیروی انکارناپذیر تحولات وارد تحلیل‌های خود کرده‌اند.

این چرخش‌ها همچنین اثبات می‌کند که نه تنها به راستی «فرقی نمی‌کند» چه کسی در جمهوری اسلامی رئیس دولت باشد بلکه فاصله بین ملت و حکومت چنان عمیق شده که بسیاری از خودی‌ها نیز آن را درک کرده و تمایلی به سقوط در آن ندارند.


۱۴۰۳ شهریور ۳, شنبه

شلیک تل‌آویو به نمایش تکراری خامنه‌ای

 


ترور اسماعیل هنیه برجسته‌ترین و مؤثرترین چهره حماس توسط اسرائیل در قلب تهران هنگامی که برای شرکت در مراسم تحلیف مسعود پزشکیان «مهمان» جمهوری اسلامی بود از یکسو تحقیر جمهوری اسلامی و تلنگر به توهم «محور امن مقاومت» نظام را به همراه داشت  و از سوی دیگر همه آنچه را خامنه‌ای با بازیگردانی محمدجواد ظریف در هفته‌های گذشته رشته بود، پنبه کرد و حکومت را با مشکلات غیرمنتظره روبرو کرده است.

مراسم تحلیف مسعود پزشکیان عصر روز سه‌شنبه نهم امرداد ۱۴۰۳ در مجلس شورای اسلامی برگزار شد. در شرایطی که مقامات ارشد بسیاری از کشورها دعوت جمهوری اسلامی برای حضور در این مراسم را بی‌پاسخ گذاشته یا افرادی در رده‌های پایین را راهی این مراسم کرده بودند، اما «مهمانان ویژه» در ردیف نخستین مراسم و کنار رئیس دولت چهاردهم و دیگر مقامات ارشد حکومتی نشانده شدند: مقامات گروه‌های تروریستی و شبه‌نظامی و نیابتی‌های جمهوری اسلامی در منطقه!

اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس، نعیم قاسم قائم مقام دبیر کل حزب‌الله لبنان، زیاد نخاله دبیر کل جهاد اسلامی فلسطین و محمد عبدالسلام سخنگوی حوثی‌های یمن از جمله تروریست‌های حاضر در این مراسم بودند. مراسمی که بجز جمهوری خلق چین و روسیه‌ی پوتین هیچ کشور مهم دیگری در آن حضور نداشت؛ کمی آنسوی تروریست‌های مهمان، انریکه مورا قائم‌ مقام مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا نیز به عنوان یکی از مهمانان نشسته بود.

اصرار بر ادامه سیاست‌های مداخله‌جویانه جمهوری اسلامی در منطقه و اسرائیل‌ستیزی از محورهای سخنرانی مسعود پزشکیان در مراسم تحلیف بود؛ سخنانی که با شعارهای «مرگ بر اسرائیل» و تشویق تروریست‌ها از جمله اسماعیل هنیه روبرو شد و مراسم سوگند رئیس دولت چهاردهم را به «نمایش حمایت از محور مقاومت» تبدیل کرد. صحنه‌ای که با پیروزی سعید جلیلی رقیب پزشکیان نیز به همین شکل اجرا می‌شد! آنهم در حالی که برخی برای شرکت در «سیرک انتخابات» تبلیغ می‌کردند که باید رفت به پزشکیان «اصلاح‌طلب» رأی داد تا جلیلی «اصولگرا» نیاید!

در پایان این مراسم نیز اسماعیل هنیه و مسعود پزشکیان یکدیگر را در آغوش کشیدند و بوسه‌باران کردند. پیشتر مسعود پزشکیان در نامه‌‌هایی جداگانه به رهبران گروه‌های تروریستی و نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه همچون حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان، اسماعیل هنیه و حوثی‌های یمن بر تداوم حمایت‌های دولت جمهوری اسلامی از آنها تأکید کرده بود.

او همچنین پیش از برگزاری مراسم تحلیف دیداری ویژه با اسماعیل هنیه داشت. علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی نیز پیش از این مراسم، میزبان اسماعیل هنیه در دفترش بود.

جمهوری اسلامی که تلاش کرده بود برای «برادران تروریست» سنگ تمام بگذارد، همزمان نمایشگاهی در برج «میلاد» تهران با مضمون فلسطین و «آرمان آزادی قدس» که مترادف با نابودی اسرائیل است برگزار کرد تا تهران را «مأمن امن مقاومت» نشان دهد. اسماعیل هنیه پس از مراسم تحلیف از این نمایشگاه نیز بازدید کرد اما ساعاتی بعد در محل اسکان‌اش در یکی از«اقامتگاه‌های امن» متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شمال تهران هدف قرار گرفت و با محافظ‌اش کشته شد.

از کشته شدن مشکوک رئیسی تا روی کار آوردن پزشکیان

آغاز به کار دولت چهاردهم جمهوری اسلامی به ریاست مسعود پزشکیان با ترور اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی گروه تروریستی جنبش مقاومت فلسطین (حماس) توسط اسرائیل در قلب تهران، سرآغاز فصلی جدید و پرچالش از حیات سیاسی جمهوری اسلامی شده است.

علی خامنه‌ای پس از مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی در حادثه سقوط هلی‌کوپتر (۳۰ اردیبهشت) با بحرانی چندجانبه روبرو شد. اختلاف شدید میان اصولگرایان به بالاترین سطح رسیده بود؛ آخرین سخنان ابراهیم رئیسی در هیئت دولت که از وجود «فشارها» و ناچاری به «سکوت» به خواست رهبر حکومت می‌گفت، و رسوایی‌ها و افشاگری‌های جریانات اصولگرا که در دوازدهمین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده بودند از جمله بازتاب‌های این اختلافات عمیق و علنی بود

فاصله میان مردم و حکومت نیز عمیق‌تر از همیشه شده و پس از اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۱ رژیم با هیچ ترفندی نتوانسته برای ترمیم این فاصله کاری انجام دهد. نارضایتی‌های مردم چه از جانب فشارهای اقتصادی ومعیشتی و چه از جانب فشارهای اجتماعی مانند سرکوب به بهانه «حجاب» نیز به شکل روزافزون بر عمیق‌تر شدن فاصله میان مردم با حکومت دامن می‌زند.

در سیاست خارجی بن‎بست‌هایی ایجاد شده  که خام‌فروشی نفت و دیگر حوزه‌های تجارت خارجی را با مشکل روبرو کرده و تحریم‌ها شریان‌های ارزآوری محدود را به کشور یکی پس از دیگری مسدود می‌کند. دولت جو بایدن امتیازهایی برای فروش نفت و آزاد ساختن پول‌های بلوکه شده به جمهوری اسلامی داده بود و علی خامنه‌ای نیز سیاست شاخ ‌ و شانه کشیدن در منطقه و مذاکرات پنهان پشت درهای بسته را پیش‌ می‌برد.

رهبر جمهوری اسلامی در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که یک سال پیش از موعد برگزار شد تلاش کرد با چراغ سبز به اصلاح‌طلبان و عَلَم کردن مسعود پزشکیان با کارگردانی محمدجواد ظریف، به خیال خودش بحران‌ها را به نوعی سر و سامان دهد؛ اصولگرایان در پی میدان یافتن رقیب ناچار می‌شدند برخی مسائل بین خود را ولو به ظاهر حل و فصل کنند و انسجامی دوباره بگیرند؛ تصور این بود که روی کار آوردن یک دولت اصلاح‌طلب ابزار «امیدآفرینی» در افکار عمومی را افزایش می‌داد و دست‌کم بروز طغیان اعتراضات خیابانی و سراسری را به تعویق می‌انداخت.

از سوی دیگر به صحنه آمدن تیم ظریف و سپردن سکان وزارت امور خارجه به چهره‌هایی همچون عباس عراقچی می‌توانست یاد مذاکره و توافق برجام را در ذهن غرب زنده کند. خامنه‌ای پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات پاییز آینده ایالات متحده را تهدیدی بزرگ علیه نظام  قلمداد می‌کند و حالا با پیشبرد این سناریو می‌توانست تلاش برای یک توافق ضمنی را پیش از حضور احتمالی ترامپ در کاخ سفید سرعت ببخشد.

او به خیال خودش سناریویی چید که برایش بُرد- بُرد به نظر می‌رسید و چهره‌ی علم شده برای ریاست جمهوری هرچند برآمده از اردوگاه اصلاح‌طلبان است اما به شدت اصولگرا و پایبند به ایدئولوژی‌های انقلاب۵۷ و جمهوری اسلامی و همچنین معتمد خود خامنه‌ای و در نتیجه «بی‌خطر»  است.

سخنرانی مسعود پزشکیان در مراسم تحلیف نیز گویای این واقعیت است؛ در حالی که طرفداران پزشکیان در تبلیغات انتخاباتی با «جلیلی‌هراسی» و میانه‌رو جلوه دادن پزشکیان شاید بخشی از افراد مردد را به سود او پای صندوق رأی کشانده‌اند اما بعید است اگر جلیلی روز نهم امرداد پشت تریبون تحلیف قرار می‌گرفت، سخنانی به این تند و تیزی علیه اسرائیل و در حمایت از «آرمان فلسطین» سر می‌داد!

پزشکیان با سری به تسلیم فروآورده در مقابل رهبر جمهوری اسلامی و با تأکید بر ایستادگی در سیاست‌ها و مسیر طراحی شده از سوی خامنه‌ای توانسته اعتماد بخش زیادی از اصولگرایان را هم جلب کند.

تا امروز به روشنی مشخص شده که مسعود پزشکیان یک رئیس دولت نمایشی است که به گفته خودش «کاره‌ای نیست» و در عمل تیمی به سرکردگی محمدجواد ظریف و با هماهنگی کامل با خامنه‌ای برای «علاج» آمده و در حال پیشبرد نمایشی برای افکار عمومی داخل و دولت‌های خارجی است تا نظام را از پیچ بحران‌های تو در توی کنونی به سلامت عبور دهد.

کاسه چه کنم در دست رهبر ۸۵ ساله نظام

خامنه‌ای که به نظر می‌رسید با برگزاری مراسم تحلیف می‌رفت تا از طراحی دولت چهاردهم نفس راحتی بکشد، تنها ساعاتی پس از مراسم با بحرانی تازه و جدی روبرو شد؛ «مهمان» ویژه‌اش از «محور مقاومت» با استفاده از نفوذ گسترده اسرائیل در امنیتی‌ترین لایحه‎های حفاظتی و اطلاعاتی حکومت در قلب تهران ترور شد!

کشته شدن اسماعیل هنیه اکنون علی خامنه‌ای را در موقعیتی جدید و بیش از پیش مستأصل قرار داده است. اگرچه برخی ترور هنیه را با ترور محسن فخری‌زاده از عوامل ارشد برنامه هسته‌ای حکومت مقایسه می‌کنند اما فخری‌زاده مدت‌ها زیر رصد اسرائیل قرار داشت و فرصت زیادی برای برنامه‌ریزی و فراهم کردن مقدمات ترور او فراهم بود؛ ترور هنیه در حالی صورت گرفت که او در سفری کوتاه راهی ایران شده بود و اسکان او نیز برخلاف پروتکل‌های مرسوم، در محلی امن متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام گرفت. ترور هنیه نشاندهنده «عمق نفوذ» اسرائیل در درونی‌ترین و حفاظت‌شده‌ترین لایحه‌های امنیتی حکومتی است که لاف «عمق نفوذ» در منطقه می‌زند!

در این میان، نگاه‌های هراسان خامنه‌ای به اطراف و آسمان در چند دقیقه‌ای که برای خواندن نماز میت بر جسد هنیه از مخفیگاهش خارج شده بود نشان می‌دهد رهبر ۸۵ ساله جمهوری اسلامی متوجه تهدیدهای جدی و جدیدی است که اسرائیل متوجه‌ او و حکومت‌اش کرده است.

اکنون خامنه‌ای باید تصمیم بگیرد که پاسخ این ترور را با حمله مستقیم به خاک اسرائیل و ورود به مرحله جدیدی از جنگی که از ماه‌ها پیش میان جمهوری اسلامی و اسرائیل در جریان بوده بدهد یا با پاسخی نامربوط و شاید چند موشک‌پرانی بی‌مورد، لاف «صبر استراتژیک» بزند و تلاش کند در آنسو با غرب برای توافقی جدید به نتیجه برسد.

اینهمه در حالیست که دولت برآمده از خواست او نیز ناتوان در ساماندهی به مشکلات داخلی به ویژه در حوزه اقتصاد است و این موضوع سبب افزایش سطح نارضایتی‌های مردمی خواهد شد که هر روز سایه جنگ هم بر سرشان سنگین‌تر می‌شود.

در داخل حکومتی که خامنه‌ای تلاش داشت یکدست نشانش دهد نیز عمق شکاف و خیانت به جایی رسیده که «مهمان ویژه محور مقاومت» به یک سوت فروخته و ترور و متلاشی می‌شود. این موضوع هشدارهایی طی دو روز گذشته در پی داشته و از جمله روزنامه «جمهوری اسلامی» تأکید کرده «مهمتر از انتقام، پاکسازی نفوذی‌ها در نیروهای امنیتی خودمان است!»

در آنسو ساختار فاسد و مافیاهایی که در عمل بخش بزرگی از نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند در خود بلعیده و هدایت می‌کنند نیز تهدیدی جدی برای رهبر جمهوری اسلامی و نقشه‌های تکراری و ناکام وی هستند چرا که وقتی پای منافع خودشان در میان باشد حاضرند رهبر و حکومت‌اش را زیر پا خُرد کنند.

در این میان با روی کار آمدن پزشکیان، سهم‌خواهی اصلاح‌طلبان و لزوم آرام کردن جریانات درگیر در درون حکومت هم برای رژیم قوزبالاقوز شده است.

با ترور هنیه، خامنه‌ای اکنون در دو راهی «پذیرش خفت مقابل اسرائیل و شکست همه ادعاهایش در منطقه و قبول امتیازدهی به غرب در ازای گشایش اندک اقتصادی»، و یا «فروبردن بیشتر کشور و مردم زیر فشارِ اقدامات تلافی‌جویانه با اسرائیل و تقویت محور مقاومت» قرار دارد.

همه اینها برخلاف خیالات خامنه‌ای که گویا فکر می‌کند همه چیز را با سرانگشت اراده‌ی خود هدایت کند، تصویر امیدوارکننده‌ای برای رژیم به نمایش نمی‌گذارد و به نظر می‌رسد هفته‌ها و ماه‌های آینده دور تازه‌ای از تشدید مشکلات داخلی و خارجی برای حکومت متزلزل جمهوری اسلامی باشد.

۱۴۰۳ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

جنایت علیه بشریت

 


جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق حقوق بشر در جمهوری اسلامی، رفتار این کشور در ۴۵ سال گذشته با زندانیان و مخالفان سیاسی و اقلیت‌های دینی و قومی را «جنایت علیه بشریت» و «نسل‌کشی» خوانده و خواستار تحقیقات بین‌المللی در این زمینه شده است.

جاوید رحمان استاد پاکستانی‌تبار دانشگاه برونل در لندن که آخر ماه ژوئیه ۲۰۲۴ مأموریت‌اش به عنوان گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق حقوق بشر در جمهوری اسلامی پس از ۶ سال به پایان خواهد رسید، آخرین گزارش خود را که اول امرداد منتشر شد، به جنایات جمهوری اسلامی و اعدام‌های گروهی در دهه ۶۰ خورشیدی اختصاص داده است.

جنایت‌های بی‌رحمانه

جاوید رحمان در این گزارش به اعدام‌  هزاران مخالف سیاسی محبوس در زندان‌های ایران  اشاره کرده و از آنها بعنوان مصداق جنایت علیه بشریت نام می‌برد. این گزارشگر ویژه در این گزارش یادآوری می‌کند «جنایت‌های بی‌رحمانه‌ای» در دهه شصت خورشیدی در سراسر ایران رخ داده‌اند، نمایانگر «بدترین و فاحش‌ترین شکل نقض حقوق بشر که مقام‌های عالی‌رتبه یک حکومت علیه مردم خود مرتکب شده‌اند.» وی در این گزارش نتیجه گرفته است  که  این «رژیم ایران و رهبران آن نباید از عواقب جنایات علیه بشریت و نسل کشی بگریزند.» به گفته این حقوقدان و استاد دانشگاه، این «جنایت‌های وحشیانه شامل اعدام‌های خودسرانه و فراقانونی در سال‌های ۱۹۸۱-۱۹۸۲ و جنایات وحشیانه سال ۱۹۸۸ شامل جنایت علیه بشریت، قتل و کشتار و همچنین نسل‌کشی است.»

در این گزارش همچنین به بُعد دیگری از جنایات جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ خورشیدی اشاره شده است. جاوید رحمان در گزارش خود می‌نویسد «در میان اعدامی‌ها زنانی وجود داشتند که برخی از آنها پیش از اعدام مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بودند و بسیاری از اعدام‌شدگان نیز کودکان بودند.»

این حقوقدان بریتانیائی – پاکستانی خواستار تحقیقات شفاف و بی‌طرفانه در این زمینه تحت حمایت حقوق بین‌الملل شده است. اگرچه کارشناسان ویژه به نمایندگی از سازمان ملل متحد سخن نمی‌گویند، ولی جامعه جهانی نمی‌تواند این نظرات را  نادیده گرفته و با سکوت از کنار آنها رد شود. جاوید رحمان قبل از اینکه  ابراهیم رئیسی، یکی از اعضای «هیئت مرگ»، به ریاست ‌جمهوری اسلامی منصوب شود، این تحقیقات را در رابطه با جنایات رژیم در دهه ۶۰ خورشیدی آغاز کرده بود و در طول سال‌های گذشته شهادت شاهدان و مدارک مرتبط با این اعدام‌ها را جمع‌آوری کرده و بارها گفته بود که اگر شورای حقوق بشر سازمان ملل یا سایر نهادها بین‌المللی بخواهند تحقیقات مستقلی را در این زمینه آغاز کنند، آماده است تا این شواهد و مدارک را در اختیار آنها بگذارد.

اتهاماتی که تازگی ندارد

جمهوری اسلامی در ماه‌های گذشته از سوی کمیته حقیقت‌یابی که پس از خیزش مردمی «زن، زندگی، آزادی» از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد تشکیل شده بود نیز به ارتکاب جنایت علیه بشریت متهم شده بود. برخی از نتایج تحقیقات اخیر جاوید رحمان، در گذشته بارها وبارها از سوی سازمان‌های حقوق بشری ایرانی مطرح شده بودند و برای ایرانیان تازگی ندارند. کافی است اشاره شود که شاهزاده رضا پهلوی نیز  در سال ۲۰۱۲ میلادی در سفری به لاهه و در ملاقات با دادستان دیوان کیفری بین‌المللی شکایتی را علیه علی خامنه‌ای به اتهام «جنایت علیه شهروندان ایرانی» بر مبنای ماده ۱۵ اساسنامه رم ثبت کرده است.

دیوان کیفری بین‌المللی که مقر آن در شهر هلندی لاهه است، نخستین نهاد قضائی بین‌المللی دائمی است که برای رسیدگی به جرائمی چون نسل‌کشی، جنایت علیه بشریت، جنایات جنگی  و جنایت تجاوز تشکیل شده است. این دادگاه به جرائمی رسیدگی می‌کند که پس از تاریخ تاسیس آن در اول ژوئیه ۲۰۰۲ میلادی اتفاق افتاده باشند. در حال حاضر ۱۲۴ کشور این دادگاه را به رسمیت شناخته‌اند. اساسنامه این دادگاه در رُم پایتخت ایتالیا در ۱۷ ژوئیه ۱۹۹۸ با رای نمایندگان ۱۲۰ کشور به تصویب رسید. کشورهای چین، آمریکا، اسرائیل، عراق، لیبی، قطر و یمن به این اساسنامه رای مخالف دادند و هنوز نیز این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسند. ۳۱ دولت دیگر، از جمله جمهوری اسلامی، اگرچه به اساسنامه تشکیل این دادگاه رای مثبت دادند، ولی از به رسمیت شناختن آن طفره رفتند. برای بررسی پرونده افرادی که مرتکب این جنایت‌ها شده باشند ولی کشورشان این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسد تنها از طریق ارجاع پرونده از سوی شورای امنیت امکان پیگرد حقوقی وجود دارد.

دقیقا با توجه به اینکه قابل تصور نیست که با حق وتوی چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد  این نهاد پرونده جنایات جمهوری اسلامی را به دیوان کیفری بین‌المللی ارجاع کند، جاوید رحمان در گزارش آخر خود خواستار تعقیب مظنونان و متهمان، تضمین عدالت برای قربانیان و در نهایت محاکمه مرتکبان این جنایات در جمهوری اسلامی در دهه۶۰ و در سال ۱۴۰۱ از طریق «ایجاد یک مکانیزم بین‌المللی تحقیق و پاسخگویی، همراه با استفاده از قضات جهانی، برای دستیابی به این اهداف و پرداختن به رنج طولانی‌مدت قربانیان و خانواده‌های‌شان» شده است.

جنایاتی که ادامه دارد

گزارش اخیر جاوید رحمان را می‌توان مهم‌ترین گزارش درباره اعدام‌های دهه ۶۰ و تابستان ۶۷ در زندان‌های ایران خواند. این گزارشگر ویژه در گزارش خود به شورای حقوق بشر در سیستماتیک بودن جنایات در این سال‌ها به فتوای روح‌الله خمینی به عنوان رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی تاکید دارد و معتقد است که نمی‌توان از عنوانی غیر از جنایت علیه بشریت درباره این اقدامات استفاده کرد و در بیان این واقعیت نباید از عبارات دیگری که از وزن این جنایات می‌کاهند استفاده کرد. جنایاتی که به گفته جاوید رحمان تنها آغاز روند قتل‌ مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی و آزار و اذیت خانواده‌های قربانیان بوده و راه و روشی را تعیین کرده است که همچنان ادامه دارد.

گزارشگر ویژه بررسی وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد یادآوری می‌کند که مصونیت جنایتکاران در جمهوری اسلامی و عدم پاسخگویی از سوی آ‌نها همچنان ادامه دارد و حکومت ایران نه تنها اقدامی برای جبران خسارات و تسکین رنج قربانیان انجام نداده بلکه هنوز از ابزارهایی همچون دستگیری، زندان و شکنجه برای سرکوب بازماندگان آنها استفاده می‌کند. جاوید رحمان به واقعیت تلخ دیگری نیز در گزارش خود اشاره کرد و می‌نویسد «با وجود شواهد فراوان، افرادی که مسئول این جنایات هستند، همچنان در مناصب قدرت در حکومت، اعم از دولت، مجلس و قوه قضاییه  حضور دارند.»

این گزارشگر ویژه عدم مجازات جنایتکاران و بقای آنها در حکومت را ناشی از ناتوانی جامعه بین‌المللی در محاکمه این افراد دانسته و به درستی یادآوری می‌کند که این فرهنگ مصونیت از مجازات، جنایات دولتی را در جمهوری اسلامی نهادینه کرده است. وی خطاب به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد از کشورهای عضو می‌خواهد به این وضعیت خاتمه دهند. او خواستار استفاده از قضات بین‌المللی و جهانی برای تحقیق و محاکمه افرادی که مسئول جنایات وحشیانه در ایران هستند شده و خواسته است منابع کافی مالی برای حمایت از این تحقیقات اختصاص یابد. جاوید رحمان معتقد است «دستورهای بازداشت بین‌المللی مظنونان در جایی که شواهد کافی وجود دارد، باید برای رسیدن به این هدف، یعنی مبارزه با بی‌کیفر ماندن و مصونیت جنایی صادر شود.»

با پایان مأموریت جاوید رحمان، مای ساتو حقوقدان، جامعه‌شناس و جرم‌شناس ژاپنی از ماه اوت ۲۰۲۴ جانشین او می‌شود. ساتو هفتمین گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران خواهد بود. او که به عنوان پژوهشگر ارشد جامعه‌شناسی و جرم‌شناسی شناخته شده است، یکی از پژوهشگران برتر نقض حقوق بشر در آسیاست و آخرین گزارش جاوید رحمان که جمهوری اسلامی در آن به «جنایت علیه بشریت» و «نسل‌کشی» متهم شده، مبنای معتبری برای تحقیقات این حقوقدان به شمار می‌رود.

بی‌تردید ورق بر می‌گردد

این گزارش و گزارش‌های مشابه شاید در نگاه اول بی‌تأثیر به حساب بیایند چون ماموران و مقامات جمهوری اسلامی بابت ارتکاب این جنایات پاسخگو نمی‌شوند و تحت پیگرد حقوقی قرار نمی‌گیرند و بطور پیوسته به رفتار خود ادامه هم می‌دهند؛ ولی چنین نیست. جمهوری اسلامی از معدود دولت‌هایی است که به نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت متهم شده است. در میان حکومت‌هایی که متهم  به جنایت علیه بشریت شده‌اند و پرونده آنها هنوز مورد بررسی دیوان بین‌المللی کیفری در لاهه قرار نگرفته است، پرونده جمهوری اسلامی با توجه به این گزارش کامل و گسترده بسیار سنگین‌تر از دیگران است. پرونده‌ای که اگر امروز به دلایل مختلف از جمله مماشات برخی کشورهای قدرتمند در دستور کار قرار داده نمی‌شود، اما تردیدی نیست که دیر یا زود مطرح خواهد شد و به جریان خواهد افتاد.

این در حالیست که پرونده جنایت علیه بشریت جمهوری اسلامی با تداوم این نظام و ادامه سرکوب و اعدام‌ها ( تنها در یک هفته دو زن مخالف نظام، یک فعال کارگری و یک روزنامه‌نگار به اعدام محکوم شدند) سنگین‌تر نیز می‌شود و آمران و عاملان این جنایات روزی اگر نه در ایران پس از پایان کابوس جمهوری اسلامی، در هنگام سفر به خارج و حتا با هویت جعلی نیز بازداشت خواهند شد و بر مبنای اصل صلاحیت قضایی جهانی به محاکمه کشیده می‌شوند. چنانکه برای حمید نوری اتفاق افتاد و به اتهام دست داشتن در اعدام‌های تابستان ۶۷ به حبس ابد محکوم شد. اگرچه  دولت سوئد او را در ازای آزادی دو نفر که در ایران به گروگان گرفته شده بودند آزاد کرد و به تهران فرستاد اما مُهر جنایت و حکم یک دادگاه معتبر بر پیشانی او خورده است.

حالا با انتصاب مسعود پزشکیان جمهوری اسلامی سعی دارد روابط خود را با کشورهای اروپائی ترمیم کند و تنش‌ها را کاهش دهد. ولی به نظر نمی‌رسد که این کار ساده باشد. ممنوعیت فعالیت «مرکز اسلامی هامبورگ» و سازمان‌های وابسته به آن در سراسر آلمان که چهارشنبه ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۴ انجام شد، نشان می‌دهد که غرب بدون تغییرات جدی در سیاست‌های جمهوری اسلامی به ویژه در حمایت از گروه‌های تروریستی در منطقه، پشتیبانی از بنیادگرایی اسلامی در غرب و نقض فاحش حقوق بشر در داخل کشور، حاضر نیست مانند گذشته تمام جنایات این نظام را نادیده بگیرد و بی‌تفاوت از کنار آنها رد شود.


۱۴۰۳ تیر ۳۱, یکشنبه

خشونت سیاسی و تروریسم، تهدید جدی برای دمکراسی

 


شلیک یک گلوله از اسلحه توماس ماتیو کروکس بیست ساله در روز ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۴ (۲۳ تیر ۱۴۰۳) به سوی  دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق و کاندیدای بازگشت به کاخ سفید، در جریان کارزار انتخاباتی  در «باتلر» در ایالت پنسیلوانیا، بار دیگر نشان داد که خشونت سیاسی می‌تواند تهدیدی جدی برای دموکراسی حتی با سابقه‌ای طولانی در کشوری چون ایالات متحده آمریکا، باشد. تنها پادزهری که می‌تواند دموکراسی را در مقابل این تهدید و خطر جدی ایمن سازد، سپردن اختلافات سیاسی به صندوق رای و اتحاد عمل در مبارزه با خشونت سیاسی است.

گلوله‌ای که توماس ماتیو کروکس شلیک کرد، خوشبختانه نه تنها نتوانست فاجعه‌ای را رقم بزند، بلکه برعکس لحن سیاسی بسیار تندی را که تا کنون جوّ انتخاباتی ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داده بود، آرام ساخت.

گلوله‌ای که خطر اصلی را یادآوری کرد

جو بایدن که بلافاصله پس از تلاش برای به قتل رساندن رقیب انتخاباتی‌اش در تلویزیون ظاهر شد، تاکید کرد که در آمریکا تروریسم نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد و نباید اجازه داد که خشونت سیاسی رواج پیدا کند. اختلاف نظرات را به گفته رئیس جمهوری کنونی آمریکا باید از طریق صندوق رای حل کرد.

دونالد ترامپ نیز پس از این واقعه متن سخنرانی خود را در «کمیته ملی جمهوریخواهان» بطور کامل بازنویسی کرد و افزود می‌خواهد از این لحظه تاریخی برای ایجاد اتحاد در کشور استفاده کند. او گفت که برنامه‌ خود را برای جلب نظر رای‌دهندگان به برنامه‌ای تغییر داده که نشان‌ دهد سوء قصد علیه او، کارزار انتخاباتی را به کلی تغییر داده است. دونالد ترامپ سخنرانی خود را در نشست کمیته ملی جمهوریخواهان که نخستین روز آن سه‌شنبه ۲۶ تیرماه (۱۶ ژوئیه) در میلواکی برگزار شد،  تلاشی با هدف «به وجود آوردن فرصت برای متحد کردن کشور» خواند. سخنرانی دونالد ترامپ در این مجمع بیانگر تغییر جدی در لحن کارزار انتخاباتی او تا قبل از تلاش برای قتل‌اش است. او چندی پیش در ابتدای این کارزار گفته بود که در صورت عدم پیروزی  در انتخابات ۵ نوامبر آینده (۱۵ آبان) «حمام خون به راه خواهد افتاد».

این اولین بار نیست که خشونت نقشی در سیاست آمریکا به عهده می گیرد. آبراهام لینکلن در ۱۸۶۵، جیمز گارفیلد در ۱۸۸۱، ویلیام مک‌کینلی در ۱۹۰۱ و جان اف کندی در ۱۹۶۳، چهار رئیس جمهوری هستند که ترور شدند.  دو رئیس جمهور دیگر، تئودور روزولت در در ۱۹۱۲ و رونالد ریگان در  در ۱۹۸۱ در سوء قصد زخمی شدند و توانستند جان سالم به در ببرند. تلاش‌ برای ترور  یک رئیس جمهور دیگر، جرالد فورد در سال ۱۹۷۵، نیز ناکام ماند. رابرت اف کندی که کاندیدای دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۷۲ بود نیز با شلیک گلوله کشته شد.

تروریسم به مثابه ابزار حذف

با اینهمه آمریکا هربار توانست این بحران‌ها را پشت سر بگذارد و به نوعی دموکراسی حاکم بر این کشور را تقویت کند. کشورهای دیگری هم در اروپا و یا ژاپن توانستند در جنگ با ترور و گروه‌های تروریستی داخلی پیروز شوند. تروریسم و خشونت سیاسی سال‌ها است که به یکی از ابزارهای مبارزه برای نابودی دموکراسی تبدیل شده است. به گفته بسیاری اولین باری که از ترور برای از بین بردن نظرات مخالف و مخالفین استفاده شد به ایران و ماجرای حسن صباح و  حشاشین در قلعه الموت باز می‌گردد؛ اگرچه نوع مدرن آن در قرن نوزدهم توسط آنارشیست‌های ایتالیائی و روس تئوریزه شد.

در این سال‌ها گروه‌های زیادی خشونت و تروریسم را به عنوان حربه اصلی خود برای به اصطلاح فعالیت سیاسی انتخاب کرده‌اند که از جمله می‌توان به «کوکلس کلان» و «پلنگ‌های سیاه» در آمریکا، «بریگاد سرخ» در ایتالیا، «فراکسیون ارتش سرخ» یا «بادرماینهوف» در آلمان و یا جدائی‌طلبان باسک در اسپانیا و جدائی‌طلبان ایرلند شمالی در بریتانیا اشاره کرد.

هربار کشورهای دموکراتیک توانستند با استفاده از ابزار دموکراسی این گروه‌های داخلی را منزوی کرده و  وادار به کنار گذاشتن اسلحه و همچنین انحلال خود کنند. البته هم در این کشورها و هم در دیگر کشورهای دموکراتیک برخی شخصیت‌های سیاسی و اقتصادی و همچنین دولتمردان قربانی تروریسم شدند که از جمله می‌توان به اولاف پالمه نخست وزیر سوئد که در سال ۱۹۸۶ ترور شد و یا شینزو آبه نخست وزیر ژاپن که در سال ۲۰۲۲ کشته شد اشاره کرد. در ماه ژوئن امسال نیز فردی به سوی روبرت فیکو نخست وزیر اسلواکی شلیک کرد.

هنوز مشخص نیست توماس ماتیو کروکس که به سوی دونالد ترامپ شلیک کرد، یک جوان ۲۰ ساله با اختلالات روانی بود یا اینکه گروهی او را برای انجام این جنایت تحریک کرده بودند. با کشته شدن وی توسط تیراندازان نظامی که در محل بودند، احتمالا مدت‌ها طول خواهد کشید تا نهادهای امنیتی آمریکا بتوانند به حقیقت دست پیدا کنند.

البته نمی‌توان نادیده گرفت که حکومت‌هایی نیز هستند که در صورتی که توماس ماتیو کروکس موفق به کشتن دونالد ترامپ می‌شد، بدون شک این فاجعه را جشن می‌گرفتند. رسانه‌های آمریکا از تهدید‌هائی که دونالد ترامپ و همچنین مقامات دولت وقت وی از سوی جمهوری اسلامی دریافت کرده‌ بودند، اشاره می‌کنند؛ اگرچه نهادهای امنیتی بعید می‌دانند که رژیم ایران نقشی در تلاش برای ترور او در ۱۳ ژوئیه داشته باشد.

نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در جوّسازی

حزب کارگر بریتانیا که دولت جدید  این کشور را تشکیل داده است، ۱۵ ژوئیه (۲۵ تیرماه) از رژیم‌های چهار کشور روسیه، چین، ایران و کره شمالی به عنوان خطری جدی برای امنیت کشورهای غربی نام ‌برده است. کشورهائی که به گفته جان هیلی وزیر دفاع دولت جدید بریتانیا «بطور فزاینده‌ای با همکاری یکدیگر» علیه منافع غرب کار می‌کنند و باید بطور جدی «با آنها مقابله کرد.» این کشورها در سال‌های اخیر از راه‌های مختلف تلاش کردند در روند انتخاباتی کشورهای دموکراتیک دخالت کنند و بر آنها به سود نامزدهای مورد نظر خود تأثیر بگذارند.

با اینهمه احتمالا هیچکدام از کشورهایی که دشمن یا رقیب آمریکا به شمار می‌روند، تفنگ خودکار AR-15  را به دست این جوان آمریکائی نداده‌اند؛ ولی با استفاده از راه‌های دیگر چون تبلیغات و جوّسازی توسط عوامل خود در رسانه‌ها و همچنین در شبکه‌های اجتماعی فضایی را به وجود آوردند که افراد ساده‌لوح و روان‌پریشی چون توماس ماتیو کروکس دست به چنین اقداماتی بزنند.

شبکه‌های اجتماعی در سال‌های اخیر به یکی از ابزار مهم جمهوری خلق چین، روسیه و جمهوری اسلامی برای پخش اخبار کذب با هدف نفرت‌پراکنی تبدیل شده‌اند. معرفی دونالد ترامپ به عنوان بازیچه‌ای در دست ولادیمیر پوتین و یا در جستجوی توافقی بدون قید و شرط با جمهوری اسلامی، در کشوری چون آمریکا که مردم عادی هم علی خامنه‌ای و ولادیمیر پوتین یا شی جین‌پینگ را دشمن خود، اقتصاد و دموکراسی‌شان می‌دانند، برای تحریک افراد ساده‌اندیش کافیست.

البته خود مقامات این کشور هم به چنین مسائلی دامن می‌زنند. از جمله از زمان آغاز کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا، بارها ولادیمیر پوتین از دونالد ترامپ تجلیل کرده و اشاراتی کرده است که گویا با انتخاب او بین دو کشور روابط دوستانه خواهد شد و بحران‌های فاجعه‌باری چون تجاوز نظامی روسیه علیه اوکراین بلافاصله حل خواهند شد.

جمهوری خلق چین هم بارها سیاست جو بایدن را که  این کشور را بزرگترین خطر برای آمریکا خوانده است مورد انتقاد شدید قرار داده و اینگونه وانمود می‌کند که با انتخاب دونالد ترامپ، ایالات متحده از حمایت از جمهوری تایوان که چین آن را به رسمیت نمی‌شناسد، دست برخواهد داشت.

جمهوری اسلامی اما برعکس عمل کرده و دونالد ترامپ را به نوعی معرفی می‌کند که با بازگشت او به کاخ سفید بلافاصله جنگ دیگری در خاورمیانه به راه خواهد افتاد، که آمریکا را نیز درگیر خواهد ساخت.

دونالد ترامپ اگرچه در این موارد تا کنون دوپهلو صحبت کرده، ولی بعید به نظر می‌رسد که اگر به کاخ سفید بازگردد بتواند سیاست‌هائی را اتخاذ کند، که این روزها به او نسبت می‌دهند. دموکراسی سیستمی است مشارکتی و قانونمند و با نظارت شدید از سوی احزاب و رسانه‌ها و افکار عمومی، و مانند روسیه، چین یا جمهوری اسلامی، رؤسای جمهور و همچنین رؤسای دولت، نمی‌توانند بلافاصله پس از کسب قدرت، ردای دیکتاتور به تن کنند و حرف اول و آخر را در همه زمینه‌ها بزنند.


۱۴۰۳ تیر ۲۷, چهارشنبه

دوقطبی مردم و حکومت!

 


سرانجام در نیمه تیرماه ۱۴۰۳ روند تعیین جانشینی ابراهیم رئیسی برای ریاست دولت چهاردهم جمهوری اسلامی با اعلام نام مسعود پزشکیان پایان یافت. علی خامنه‌ای به شدت به افزایش مشارکت انتخابات نیاز داشت اما با وجود نمایشی گسترده و دو مرحله‌ای کردن انتخابات و با نقش‌آفرینی اکثر مقامات حکومتی و گروهی از هواداران حکومت در داخل و خارج، نتیجه‌‌ای حاصل نشد جز اثبات این واقعیت که جمهوری اسلامی در برابر اکثریت قاطع ملت ایران در اقلیت قرار دارد.

انتخابات نمایشی ۱۴۰۳ را می‌توان یکی از نقاط عطف در حیات جمهوری اسلامی و یکی از آخرین تلاش‌های رهبر ۸۵ ساله جمهوری اسلامی برای نجات حکومت‌اش در برابر بحران سقوط ارزیابی کرد؛ انتخاباتی زودهنگام که در پی مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی در حادثه سقوط هلی‌کوپتر (۳۰ اردیبهشت)، یک سال زودتر از موعد برگزار شد.

آخرین تلاش‌های رهبر سالخورده

علی خامنه‌ای تمام امکانات خود را به کار گرفت تا مشارکت در نمایش انتخابات را بالا ببرد و مشروعیت از دست رفته‌ی نظام را  تا حدی ترمیم کند. آرایش نامزدها از ابتدا گویای تصمیم علی خامنه‌ای برای ایجاد یک دوقطبی بود.

ترکیب یک اصلاح‌طلب با پنج اصولگرا در میان شش نامزد نهایی از میان ۸۰ «خودی» حکومت که داوطلب جانشینی «قاضی مرگ» بودند از جمله  بیانگر سیاست نخ‌نما و تکراری «انتخاب میان بد و بدتر» بود.

این سیاست به حدی تکراری بود که از همان ابتدا بیشتر شهروندان می‌دانستند دو نامزد اصولگرا برای داغ کردن تنور انتخابات مأموریت دارند و در آخرین دقایق انصراف می‌دهند و رقابت نهایی مانند آنچه در چند دوره اخیر مرسوم بوده میان چهار نامزد پیش خواهد رفت.

سخنان جسته و گریخته‌ی برخی چهره‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا نیز نشان می‌داد که هدف حکومت، اعلام مشارکت ۵۰ درصدی است. با اینهمه در دور نخست که هشتم تیر برگزار شد، با وجود همه تلاش‌های حکومت از جمله در آمارسازی و تقلب در ارقام، نتوانست مدعی مشارکت ۵۰ درصدی شود و رقم مشارکت را ۳۹ درصد و ۹ دهم  درصد اعلام کرد.

با اعلام نتیجه آرای چهار نامزدی که در رقابت دور نخست در هشتم تیرماه شرکت کرده بودند، موضوع مشکوک ضریب سه بودن آرای آنها، احتمال سه برابر کردن آرای همگی آنان را بالا برد چرا که از نظر محاسبات علم آمار احتمال تصادفی بودن اینکه آرای هر چهار نامزد، همگی ضریبی از سه باشند تقریبا نزدیک به صفر است.

با اینهمه، حتی آرای اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی نیز بیانگر یک واقعیت بود: شکست خامنه‌ای و جناحین‌اش در داغ کردن تنور انتخابات و «نه» بیش از ۶۰ درصد از مردم ایران به جمهوری اسلامی!

شوک این شکست به حدی جدی بود که علی خامنه‌ای در اقدامی بی‌سابقه بیش از چهار روز بعد از اعلام نتایج انتخابات نتوانست درباره افتضاح انتخاباتی پیامی بدهد. او پس از چند روز سکوت تنها توانست خود را دلداری بدهد که آنها که مشارکت نکردند لزوما مخالف نظام و در جرگه براندازان نیستند!

اصلاح‌طلبان هم در اقدامی زیرکانه «نه» مردم به جمهوری اسلامی را به «قهر» تنزل دادند تا این تصور را جا بیاندازند که شهروندانی که پای صندوق نرفتند فقط دلخوری و نارضایتی جزیی از حکومت، و احتمالا جناح رقیب، دارند و این قهر و دلخوری قابل حل و آشتی‌کنان است!

موتور تبلیغات و پروپاگاندای حکومت در داخل و خارج طی یک هفته گذشته و در فاصله دور اول تا دوم انتخابات، به شکل شبانه‌روزی و با به کار گرفتن شماری از عوامل و هواداران و مزدوران نظام در حرکت بود.

جمهوری اسلامی حتی راه‌های دیگری، از به زور کشیدن سربازان پای صندوق رأی تا تهدید اقشار تنگدست با قطع حمایت‌های مالی و یارانه‌ها، به کار گرفت. ولی باز هم با وجود اینهمه تلاش و تقلب، رژیم نتوانست آمارسازی کرده و میزان مشارکت را ۵۰ درصد اعلام کند.

پزشکیان، محصول پاسکاری خامنه‌ای و اصلاح‌طلبان!

اصلاح‌طلبان بیش از ربع قرن است تلاش دارند نشان دهند یک دوگانه جدی و پررنگ میان آنها با «بیت خامنه‌ای» وجود دارد. این تظاهر به ویژه در دوره‌های انتخابات شدت پیدا می‌کرد. یکی از اهداف آنها گردن نگرفتن هر ناکارآمدی و تباهکاری در حکومت است تا با این ترفند بتوانند همچنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنند. آنها از این طریق وانمود می‌کردند صدای واقعی مردمی هستند که علی خامنه‌ای و اطرافیانش با آنها فاصله‌ای عمیق دارند.

از سوی دیگر در بحبوحه انتخابات می‌توانستند دوگانه «بد و بدتر» را ترویج و بخشی از جمعیت اندک مردد را با ترساندن از رقیب به پای صندوق رأی بکشانند؛ همان ترفند معروف و پرکاربرد اسلامیِ «النصر بالرعب» یا پیروزی با هراس‌آفرینی!

در واقعیت اما هر آنکسی که از فیلتر شورای نگهبان عبور می‌کند، جدا از آنچه خود را می‌نامد، بدون شک فردی مطیع و فرمانبردار علی خامنه‌ای است.  به ویژه آنکه خامنه‌ای در دولت‌های پیش از دولت رئیسی با اختلاف نظر ریاست‌های دولت با برخی سیاست‌گذاری‌هایش روبرو شده بود و از سال ۱۴۰۰ که نام ابراهیم رئیسی از صندوق رأی بیرون آمد، رئیس دولت با او کمترین تنش را داشت.

رهبر جمهوری اسلامی که هم‌اکنون آخرین سال‌های عمر را سپری می‌کند با دولت رئیسی توانسته بود رابطه مورد نظر رهبر- دولت را بسازد. هرچند خبرهایی غیررسمی از اختلاف نظرهای مجتبی خامنه‌ای فرزند ارشد وی با ابراهیم رئیسی حکایت داشت؛ یکی از این اختلافات دیدارهای ابراهیم رئیسی با علما و مراجع در سفرهای استانی پرترافیک‌اش بود که بیم زمینه‌سازی رئیسی برای رهبری آینده جمهوری اسلامی را در مجتبی خامنه‌ای و اطرافیانش فزایش داده بود.

به هر حال، علی خامنه‌ای در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم نیز مطیع‌ترین اصلاح‌طلب را وارد صحنه کرد. مسعود پزشکیان از پشتیبانی بسیاری از نزدیکان خامنه‌ای از جمله علی‌اکبر ولایتی و علیرضا مرندی رئیس تیم پزشکی خامنه‌ای برخوردار است. او اگرچه با حمایت جناح اصلاح‌طلب به ریاست دولت رسید اما یکی از اصولگراترین و حتی در مواردی افراطی‌ترین عوامل جمهوری اسلامی در نگاه ایدئولوژیک و اعتقاد به نقش رهبری و خامنه‌ای در حکومت به شمار می‌رود.

علی خامنه‌ای ناگزیر بود انتخاب کند دولت چهاردهم را با در نظر گرفتن شرایط سیاسی داخلی و بین‌المللی، با یک مهره اصلاح‌طلب ببندد یا اصولگرا؛ و چه کسی بهتر از پزشکیان درواقع اصولگرا که از سوی اصلاح‌طلبان حمایت می‌شود!

شرایط اقتصادی و انزوای شدید جمهوری اسلامی، به نتیجه رساندن مذاکرات را برای رهبر نظام ضروری ساخته است. او از ماه‌ها پیش از کشته شدن ابراهیم رئیسی نیز مذاکرات پنهان را همراه با شاخ‌ و شانه‌کشیدن‌های ظاهری و قلدری در منطقه پیش برده بود. همچنین در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیز وی را وادار می‌کرد  تا سریع‌تر مذاکرات را به جایی برساند که اگر بایدن در کاخ سفید نماند، دولت چهاردهم چندان چهره‌ی تندرو و بنیادگرا نداشته باشد.

در داخل کشور هم شکاف میان مردم و حکومت به اوج خود در دوران رژیم رسیده است. خامنه‌ای که علاقه‌ای ندارد در آخرین سال‌های عمر و یا پس از مرگش، کشور دچار تنش‌های شدید داخلی شود و در تاریخ ثبت شود که مرگ او با آزادی مردم ایران همراه شد، با انتخاب پزشکیان به دنبال تداوم بازی با افکار عمومی و رویافروشی و وعده‌فروشی بوده است.

هرچند به لحاظ نگاه و همسویی، سعید جلیلی گزینه مطلوب‌تری برای علی خامنه‌ای به شمار می‌رود اما بحران‌های خارجی و داخلی و قفل بزرگ اقتصاد کشور، او را ناچار کرد مهره‌چینی در دولت چهاردهم را با اصلاح‌طلبان پیش ببرد.

نظام البته با چالش‌های جدی دیگر مانند اختلافات گسترده میان اصولگرایان، تنش میان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، ریزش اصلاح‌طلبان، تلاش گروه‌های مافیایی هر دو جناح برای حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی، فساد فزاینده و درگیری‌های علنی شده میان مقامات حکومت و سرانجام بحران جانشینی خامنه‌ای روبروست. اینهمه با میدان گرفتن دوباره اصلاح‌طلبان در قدرت تشدید خواهد شد.

دوقطبی اصلی پابرجاست

در این میان تحریم گسترده انتخابات از سوی شهروندان درون ایران که حتی توانست جمهوری اسلامی را در آمارسازی و اعلام ارقام بالای مشارکت خلع سلاح کند موضوعی نیست که با آمدن مسعود پزشکیان در دولت حل شود و یا حتی التیام پیدا کند.

اکنون می‌توان گفت که نقش‌آفرین اصلی در دولت مسعود پزشکیان نیز محمد جواد ظریف خواهد بود که در نقش نامزد نیابتی نیز بزرگترین خدمت را برای گرم کردن تنور نمایش انتخابات انجام داد. جمهوری اسلامی محمدجواد ظریف را به جلوی صحنه فرستاده چون فکر می‌کند برای پیش بردن مذاکره با غرب به وی و شبکه‌ی لابیگرانش نیاز دارد.

از سوی دیگر مسعود پزشکیان از سوی شخصیت‌های امنیتی حکومت از جمله محمود علوی وزیر سابق اطلاعات، علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و علی ربیعی مشهور به «بازجو عباد» کارمند سابق وزارت اطلاعات حمایت می‌شود.

مسعود پزشکیان نگاه اسلامی تندرو دارد، از موافقان شدید حجاب اجباری است و در انتخابات حتی مطرح کرد که باید از مهد‌کودک‌ها درباره حجاب اجباری «فرهنگ‌سازی» یا همان شستشوی مغزی انجام شود. او از تدوین‌کنندگان طرح «تقویت جایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برابر آمریکا» در مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ و پس از قرار گرفتن سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی از سوی آمریکاست.

از سوی دیگر پزشکیان نگاه و مواضعی به شدت قومگرا دارد. او با الگوبرداری از «نهج‌البلاغه» طرح راه‌اندازی ساختار سیاسی ولایتی- ایالتی را سال‌هاست پیگیری می‌کند و در انتخابات اخیر نیز او و همکارانش از جمله محمدجواد ظریف، سرمایه‌گذاری گسترده‌ای روی تحریک تبارها و اقوام ایرانی انجام دادند. نتیجه این رویکرد نیز حمایت قومگراهای درون کشور و حضور پان‌ترک‌ها در مراسم تبلیغاتی مسعود پزشکیان بود.

چنین نگاهی در شرایط شکننده سیاسی ایران و در حالی که قوم‌گرایی به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل بروز تنش‌ها و درگیری‌های مسلحانه داخلی شناخته می‌شود، همانطور که شاهزاده رضا پهلوی نیز پیشتر تأکید کرده، سبب‌ تهدیدی جدی علیه یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی به شمار می‌رود.

در این شرایط، بدون شک مسعود پزشکیان نخواهد توانست سیاست مورد نظر خامنه‌ای را در کشور، یعنی جلب اعتماد مردم به نظام و تبدیل تحریم‌کنندگان انتخابات به حامیان را پیش ببرد.

مردم ایران سال‌هاست از جمهوری اسلامی و جناحین و ترفندهای نخ‌نمای آنها بریده‌اند و حتی بارها جان خود را در خیابان کف دست گرفتند تا  دفتر جمهوری اسلامی را برای همیشه ببندند و به آزادی و آبادی و رفاه برسند.

اکنون هرچند «سیرک انتخابات» پایان یافته و علی خامنه‌ای تصور می‌کند یک پیچ خطرناک دیگر را پشت سر گذاشته، اما او و دستگاه امنیتی‌اش نیز می‌دانند که دو قطبی اصلی میان مردم و جمهوری اسلامی همچنان پا برجاست و چه با پزشکیان و چه با هر «منصوب» دیگری تشدید خواهد شد و تا فروپاشی جمهوری اسلامی پیش خواهد رفت.


۱۴۰۳ تیر ۵, سه‌شنبه

خامنه‌ای و روزهای پس از سقوط

 


مرگ ابراهیم رئیسی برای علی خامنه‌ای به معنای بر هم خوردن نظمی است که به سختی توانسته بود در حکومت متزلزل و آسیب‌پذیرش ایجاد کند. رهبر جمهوری اسلامی در ماه‌های آینده برای حفظ  پایه‌های امپراتوری قدرت‌اش، چه در ارتباط با بحران‌های داخلی و چه در سیاست خارجی که مذاکره با ایالات متحده محور آن را تشکیل می‌دهد، دچار چالش خواهد بود.

سیدابراهیم رئیسی روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت‌ ۱۴۰۳ و یک سال پیش از پایان نخستین دوره ریاست جمهوری‌اش در حادثه سقوط هلی‌کوپتر کشته شد. اطلاعات ضد و نقیض و تلاش جمهوری اسلامی برای برخی پنهانکاری‌ها درباره این حادثه، ابهامات را درباره آنچه سقوط هلی‌کوپتر بر اثر« شرایط نامساعد جوّی» اعلام شده، افزایش داده است.

در نخستین خبرهای منتشرشده از سانحه‌ی هلی‌کوپتر حامل ابراهیم رئیسی و همراهانش از دو هلی‌کوپتر دیگر صحبت شد که دیگر اعضای این هیئت را در سفر به مرز جمهوری آذربایجان برای تأسیس پروژه یک سد آبی همراهی می‌کردند. اما در ادامه و طی ۱۸ ساعت جستجو برای یافتن هلی‌کوپتر حامل رئیس دولت سیزدهم، کمتر توجهی به دو هلی‌کوپتری شد که همان زمان و از همان مسیر پرواز کرده و گفته شد که «سالم» نیز به مقصد رسیدند.

با اینهمه، پرسش اساسی این بود که چطور شرایط نامساعد جوّی برای دو هلی‌کوپتر دیگر مشکلی پیش نیاورده و فقط هلی‌کوپتر حامل رئیسی که حسین امیرعبداللهیان وزیر خارجه‌اش نیز در آن بوده دچار حادثه‌ شده است؟

محمد آقامیری عضو شورای اسلامی شهر تهران گفت  «ممکن است این حادثه صرفاً سانحه به خاطر آب و هوا نباشد و مسائل دیگری در کار باشد.»

غلامحسین اسماعیلی رئیس دفتر ابراهیم رئیسی نیز دو روز پس از حادثه در گفتگوی تلویزیونی با شبکه خبر صداوسیمای دولتی اعلام کرد که هوا در هنگام پرواز بسیار خوب و بدون هیچ اختلال جوّی بوده است. او همچنین گفته هلی‌کوپتر حامل ابراهیم رئیسی در وسط دو هلی‌کوپتر دیگر قرار داشته و با وجود سقوط، پس از ۳۰ ثانیه متوجه می شوند که این هلی‌کوپتر مفقود شده است!

توضیحات رئیس دفتر ابراهیم رئیسی اما بر ابهامات افزوده و «فرضیه‌ عمدی بودن» سقوط هلی‌کوپتر را تقویت کرده است.

ستاد مرکزی نیروهای مسلح ارتش، یک هیئت ویژه را مأمور بررسی علت این سقوط کرده است؛ هرچند حتی اگر گزارش رسمی درباره این حادثه از سوی جمهوری اسلامی ارائه شود، باور و اعتماد به آن دشوار است مگر آنکه در جهت تأیید حدس و گمان‌های افکار عمومی باشد: جنگ قدرت!

رابطه مرگ رئیسی و جنگ قدرت

در نهایت شاید علت سقوط  هلی‌کوپتر و کشته شدن سیدابراهیم رئیسی مانند مرگ بسیاری از مقامات نظام رازآلود باقی بماند اما در حال حاضر گمانه‌زنی‌ها درباره این حادثه ادامه دارد.

در نخستین دقایق اعلام بروز حادثه برای هلی‌کوپتر، یکی از مهمترین سناریوها، حذف رئیس دولت و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی توسط اسرائیل بود؛ موضوعی که از سوی این کشور قاطعانه رد شده است.

احتمالِ دیگر مطرح شده، نبرد قدرت در درون جمهوری اسلامی است؛ سناریویی که به دلیل درگیری‌های درون حکومت طی سال‌ها، و به ویژه در ماه‌های اخیر، سناریویی قابل تأمل به نظر می‌رسد.

ابراهیم رئیسی از جمله گزینه‌های اصلی ریاست دوره جدید مجلس خبرگان رهبری به شمار می‌رفت؛ مجلسی که پس از برگزاری انتخابات در اسفندماه گذشته، ششمین دوره آن روز سه‌شنبه اول خردادماه و یک روز پس از اعلام رسمی کشته شدن رئیسی افتتاح شد!

از سوی دیگر سال‌هاست که نام ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای فرزند ارشد علی خامنه‌ای، به عنوان دو گزینه اصلی برای رهبری آینده حکومت مطرح است.

در آنسو جریان اصلاح‌طلب و حتی بخشی از آنانکه «میانه‌رو» خوانده می‌شوند، نظر مثبتی به حسن خمینی نوه روح‌الله خمینی برای رهبری آینده نظام دارند. اما رسیدن او به این مقام با توجه به مدیریت انتخابات خبرگان رهبری از سوی خامنه‌ای با موانع جدی روبروست. در این دوره از انتخابات مجلس «خبرگان رهبری» افرادی که می‌توانستند برای گزینش حسن خمینی مؤثر باشند از جمله حسن روحانی، مصطفی پورمحمدی و سیدمحمود علوی رد صلاحیت شدند و حتی نتوانستند وارد مراحل رقابت‌های انتخاباتی شوند.

نبرد قدرت در جمهوری اسلامی نه تنها در سطح مجلس خبرگان، بلکه در سطوح پایین‌تر از جمله برای رسیدن به کرسی‌های مجلس شورای اسلامی و حتی جاسازی مهره‌ها در بخش‌های کلان مدیریتی نیز جریان دارد.

اگر دو دهه پیش قوای سیاسی درون‌حکومتی حول دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا معنا پیدا می‌کرد، امروز رهبر جمهوری اسلامی با جریانات سیاسی در هم تنیده و مختلفی روبروست که در سال‌های گذشته با تکیه بر رانت و به غنیمت گرفتن بخشی از منابع کشور، فربه شده و حالا هر یک مدعی کسب و تثبیت قدرت خود در سطوح بالای حکومت هستند.

همسویی رئیسی با معمار جمهوری اسلامی

علی خامنه‌ای پس از تجربه نه چندان مثبتی که طی ربع قرن در طول سه دولتِ دو دوره‌ای با رؤسای آنها داشته توانسته بود با ابراهیم رئیسی به ایده‌آل‌هایش نزدیک شود. محمد خاتمی، محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی که هر یک هشت سال زمام امور دولت را در دست داشتند در فاصله کوتاهی پس از تشکیل هیئت دولت، فاصله‌ای معنادار را با علی خامنه‌ای نشان دادند. از سوی دیگر آنها نتوانستند آنطور که علی خامنه‌ای می‌خواست بازی دوگانه با غرب را پیش ببرند؛ محمد خاتمی اگرچه بازی دوگانه را تثبیت کرد و اعتباری کاذب برای جمهوری اسلامی به ویژه در سطح بین‌المللی آفرید، اما پس از وی، محمود احمدی‌نژاد هرچه  را او رشته بود پنبه کرد و با اینکه ابایی از ارتباط با آمریکایی‌ها نداشت ولی نتوانست در مذاکرات هسته‌ای بازی دوگانه‌ی خامنه‌ای را پیش ببرد.  حسن روحانی هم از آن طرف بام افتاد و امپراتوری قدرت خامنه‌ای را در مقابل غرب و به ویژه آمریکا «خوار» نشان داد.

روح‌الله خمینی اگر رهبر انقلاب۵۷ و بنیانگذار جمهوری اسلامی است اما علی خامنه‌ای معمار جمهوری اسلامی به شمار می‌رود. او پس از سال‌ها کشمکش و تلاش ناموفق، به نظر می‌رسد با ابراهیم رئیسی توانسته بود به آنچه از ساختار یک حکومت اسلامی در نظر دارد نزدیک شود.

جمهوری اسلامی در ماه‌های گذشته به شاخ‌ و شانه کشیدن علیه غرب و اسرائیل ادامه داد و در منطقه نیز توانست  تبلیغات و نمایش‌های جنجالی خود را به اجرا بگذارد در حالی که پشت پرده و با چراغ‌خاموش مذاکرات با آمریکا را پیش می‌‌برده است. چشم‌انداز مسیر توافق دست‌کم برای ایالات متحده آنقدر مثبت ارزیابی شده بود که از سوی دولت بایدن پیام تسلیت و همدردی در ارتباط با مرگ رئیسی صادر شد. آنهم در حالی که وی نه تنها درغرب به «قصاب تهران» معروف است بلکه به دلیل نقض فاحش حقوق بشر از جمله از سوی ایالات متحده تحریم شده بود.

مناقشه در ظاهر و ساخت‌ و پاخت پشت پرده همان روندی است که «معمار جمهوری اسلامی» سال‌ها دنبال می‌کرد و مایل بود جریان و دولتی آن را پیش ببرد که کاملا گوش به فرمان و معتمد اوست. روندی که با احمدی‌ نژاد شکست خورده و با روحانی به نتیجه‌ی دلخواه نرسیده و ترامپ به آسانی توانست زیر میز بازی بزند.

از سوی دیگر ابراهیم رئیسی حتی اگر رقیب فرزند ارشد خامنه‌ای برای جلوس بر کرسی رهبری نظام هم می‌بود، اما با خامنه‌ای همسو و هم‌‌موج بود و از او حرف‌شنوی داشت. همین موضوع خیال رهبر ۸۵ ساله‌ی نظام را راحت می‌کرد که وقتی عمرش بسر رسید، در شرایط «تضاد دولت با رهبر» نخواهد مُرد.

در این میان، توجه به نقش محمد مخبر دزفولی که طی دوران رهبری خامنه‌ای همواره در مسئولیت‌های مهم در رکاب نظام و شخص خامنه‌ای بوده است، به عنوان فردی معتمد در مقام معاون اول رئیسی اهمیت دارد.

اکنون در شرایطی که خامنه‌ای با وضعیت «دولتِ بی‌رئیس» روبروست، شاید حضور مخبر برای وی کمی امیدبخش باشد. با اینهمه بی‌صاحب بودن دولت، همزمان با تغییر مجلس یازدهم به دوازدهم آنهم با حضور نمایندگانی چند شقه، قطعا روزهای دشواری را برای خامنه‌ای رقم می‌زند. به ویژه آنکه برنامه دولت رئیسی دستیابی به توافق با آمریکا تا پیش از پایان فعالیت دور اول دولت‌اش بوده است. شواهد نشان می‌دهد که خامنه‌ای مایل نبود بازگشت احتمالی ترامپ به کاخ سفید، کوچکترین اختلالی در مسیر مذاکرات ایجاد کند. از همین رو، رئیس دولتی که قرار است در تیرماه و طی «انتخابات» جانشین رئیسی شود، می‌بایست در حلقه‌ی تنگ قدرتی که حول «بیت رهبر» باقی مانده این مسیر را ادامه دهد.

اینهمه در حالیست که در ایران نسخه همراه کردن مردم با نظام با شکست روبرو شده است. سال‌ها اعتراضات دوره‌ای و خیابانی مردم، و سرکوب شدید آنها از سوی حکومت، در کنار ناکارآمدی و تباهکاری پیوسته‌ی دولت‌های مختلف چنان فاصله عمیقی میان جمهوری اسلامی و مردم ایجاد کرده که خامنه‌ای با هیچ ترفندی قادر به پُر کردن آن نیست. فاصله‌ای که یکبار دیگر با شادی شهروندان در مرگ مقامات رژیم نیز نشان داده شد.

علی خامنه‌ای بدون شک یک هراس بزرگ دارد و آن آغاز دوباره اعتراضات سراسری در شرایط آشفته‌ی دولت و مجلس است. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد حکومت که از مدت‌ها پیش تشدید فضای امنیتی در سطح جامعه را به اشکال مختلف پیش برده، آماده‌ی استفاده از اهرم سرکوب برای جلوگیری از بروز هرگونه اعتراضی است.


۱۴۰۳ تیر ۳, یکشنبه

«صنعت گروگانگیری» در جمهوری اسلامی

 


حمید نوری که در دادگاهی در سوئد پس از ۹۳ جلسه به اتهام جنایت جنگی و قتل به حبس ابد محکوم شده بود و دادگاه تجدید نظر نیز این حکم را تائید کرده بود، ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ آزاد شد و به تهران بازگشت. همزمان یوهان فلودروس دیپلمات سوئدی اتحادیه اروپا  و سعید عزیزی با تابعیت دوگانه ایرانی- سوئدی با وساطت سلطان‌نشین عمان آزاد شدند و به استکهلم بازگشتند.

در دادگاه سوئد کل نظام محکوم شد

اگرچه احتمال معاوضه حمید نوری که در تابستان ۶۷  با نام مستعار حمید عباسی در دوران اعدام‌های جمعی در زندان گوهردشت دستیار هیات مرگ و ابراهیم رئیسی بود با گروگان‌های سوئدی قابل پیش‌بینی بود، ولی شتاب در این معامله تا حدی غافلگیرکننده بود.

منابع سوئدی از عجله جمهوری اسلامی برای بازگرداندن حمید نوری می‌گویند که گویا قصد داشته است از آزادی این متهم به جنایت جنگی و قتل قبل از ۸ تیر برای گرم کردن تنور انتخابات استفاده کند. زمامداران جمهوری اسلامی اینگونه معامله‌ها را «اقتدار دیپلماتیک» نامیده ومی‌خواهند افکار عمومی داخل کشور را فریب دهند که از قدرت مذاکره با کشورهای غربی برخوردارند. البته بعید به نظر می‌رسد که آزادی حمید نوری بتواند در شرکت مردم در سیرک انتخابات تاثیری داشته باشد. انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در اسفند سال گذشته نشان دادند که دیگر با این ترفندها نمی‌توان مردم را به حوزه‌های رای‌گیری کشاند.

از آنسو، هدف دیگراین معامله اخیر تلاش برای  نشان دادن ضعف مخالفان نظام و به ویژه جنبش دادخواهی است که با محکومیت حمید نوری توانسته بود طلسم  مصونیت جنایتکاران نظام را بشکند.

رضا معینی از پایه‌گذاران کارزار «ماندگاری خاوران» (محل دفن بسیاری از اعدام‌شدگان تابستان ۶۷) در شبکه اجتماعی «ایکس» به درستی نوشت: «حمید نوری در دادگاهی عادلانه و منصفانه با بهره از وکیل و حق دفاع تبرئه نشد و مجازاتش در دادگاه تجدید نظر هم کاهش نیافت. داد و ستد حمید نوری با گروگان‌های خارجی چندان مهم نیست.»

دادگاه استکهلم در حقیقت تنها حمید نوری را به اتهام اعدام های تابسان ۶۷ محکوم نکرد، بلکه کل نظام در ارتباط با این جنایات محکوم شد. محکومیتی که در گزارش بسیار مهم ۳۰ خرداد جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران  در  حاشیه پنجاه و ششمین نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل  به وضوح به آن اشاره شده است.  جاوید رحمان کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت خورشیدی را «جنایت شنیع علیه بشریت و نسل‌کشی» ‌می‌خواند.

معاوضه یک جنایتکار با شهروندان عادی

وزارت دادگستری سوئد یک ماه قبل از این معاوضه طرح قانونی را به مجلس فرستاده بود تا بعد از تصویب دولت این کشور اروپائی بتواند زندانیان غیرسوئدی را برای گذراندن مدت محکومیت به کشورهای خودشان منتقل کند. این قانون اللبته هنوز در انتظار قرار گرفتن در دستور کار مجلس بود، که نخست‌وزیر سوئد با استفاده از قانون دیگری که به دولت اجاره عفو متهمین را می‌دهد، حمید نوری را آزاد کرد.

اگر حمید نوری در دادگاهی صالح با استفاده از حق دفاع از خود و انتخاب وکیل و بر پایه بیش از ۶۰ شهادت و صحبت‌های ۱۲ کارشناس محکوم شده است، یوهان فلودروس یک شهروند عادی بدون ارائه هیچ مدرک و شواهدی با اتهامات واهی چون «جاسوسی» و «افساد فی‌الارض» به زندان محکوم شده بود. سعید عزیزی نیز به اتهاماتی که مشخص نشده حکم ۵ سال زندان دریافت کرده بود. گویا تنها مدارکی که در دادگاه سعید عزیزی ارائه شدند عکس همسرش در تظاهراتی پس از قتل مهسا (ژینا) امینی در سوئد و عکسی از دخترش در مراسم دریافت دیپلم دبیرستان با پرچم شیروخورشید بوده است.

احمدرضا جلالی قدیمی‌ترین زندانی ایرانی سوئدی ولی در زندان اوین ماند و نتوانست با وجود ۸ سال و دو ماهی که در زندان است و حکم اعدامی که برایش به اتهام «جاسوسی» و «همکاری با دولت متخاصم» صادر شده به آغوش خانواده در سوئد بازگردد. این پزشک ایرانی- سوئدی که در اردیبهشت ۱۳۹۵ به دعوت دانشگاه تهران برای چند کنفرانس به ایران سفر کرده بود، در فایلی صوتی به زنان انگلیسی خطاب به اولف کریسترسون نخست وزیر و رهبر حزب میانه‌رو «مودرات» می‌پرسد چرا برای او که حدود ۳۰۰۰ روز در زندان است و زیر حکم اعدام قرار دارد  اقدامی انجام نگرفته است.

منابع سوئدی می‌گویند جمهوری اسلامی آزادی حمید نوری را آنقدرها هم مهم نمی‌دانست که در ازای پس گرفتن او، دکتر احمدرضا جلالی را آزاد کند. این گمان به واقعیت نزدیک است. اگر برای سوئد و دیگر کشورهای دموکراتیک معیار چنین اقداماتی ارزش جان انسان‌ها است، برای جمهوری اسلامی زندانیان خارجی و دوتابعیتی فقط گروگان‌هائی هستند که در مقابل پول یا خواست‌های دیگری می‌توانند آزاد شوند.

گروگانگیری برای اخاذی

گروگانگیری از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی با گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکائی که ۵۲ نفر از آنها ۴۴۴ روز در دست رژیم بودند در دستور کار قرار گرفت. گروگان‌هائی که زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان در ازای دریافت پول و اسلحه به خانه بازگشتند.

تمام شهروندانی که بدون هیچ دلیلی در ایران بازداشت، محاکمه و برخی محکوم نیز شدند یا در ازای دریافت پول و اسلحه و یا در معاوضه با تروریست‌های جمهوری اسلامی آزاد شدند و به کشور محل سکونت خود بازگشتند. چند روز قبل از حمید نوری، یک شهروند فرانسوی به نام لوئی آرنو نیز باز هم با وساطت سلطان‌نشین عمان با بشیر بی‌آزار از مسئولان سابق صداوسیمای جمهوری اسلامی و عامل نفوذی سرویس‌های اطلاعاتی در فرانسه معاوضه شده بود. قبل از آن دولت بلژیک نیز اسدالله اسدی دیپلمات تروریستی را که در دادگاه آنتورپ به ۲۰ سال زندان به اتهام دست داشتن در عملیات بمب‌گذاری محکوم شده بود با یک مددکار بلژیکی به نام الیویه وندکاستل، توماس کیس دانمارکی و مسعود مصاحب ایرانی  با تابعیت اتریشی معاوضه کرده بود.

برای آزادی نازنین زاغری و انوشه آشوری که شهروندی بریتانیا را دارند، دولت این کشور ۵۲۰ میلیون دلار پرداخت کرد. قبل از آن دولت آمریکا برای آزادی محمدباقر نمازی ۷ میلیارد دلار از پول‌های مسدود شده جمهوری اسلامی در کره جنوبی را آزاد کرده بود. دولت آمریکا برای آزادی جیسون رضائیان روزنامه‌نگار ایرانی آمریکائی  و سه دوتابعیتی دیگر (سعید عابدینی، امیر میرزایی حکمتی و نصرت‌الله خسروی) یک میلیارد و ۷۰۰ هزار دلار پول نقد را با یک هواپیما به ایران فرستاده بود. مشخص نیست سال گذشته دولت‌های ایتالیا و فرانسه در ازای آزادی آلسیا پیپرنو و سانتیاگو سانچز کوخدور چه مقدار پرداخت کردند.

البته جمهوری اسلامی که از ابتدای تشکیل تا امروز دست‌کم ۱۷۳ شهروند خارجی و دوتابعیتی را به دلیل اتهامات واهی امنیتی بازداشت کرده، هنوز هم بیش از ۲۹ گروگان در زندان‌های خود دارد که ۲۰ نفر از آنها شهروند کشورهای غربی و یا ایرانیانی با تابعیت دوگانه هستند. نام برخی از این افراد مشخص نیست، مانند ۶ نفری که به اتهام «جاسوسی» بازداشت شده‌اند و یا ۴ نفری که متهم به «شیطان‌پرستی» هستند.

از جمله نام‌های شناخته شده بین گروگان‌ها می‌توان به دو شهروند فرانسوی ژاک پاری و سسیل کوهلر اشاره کرد که هردو از فعالان اتحادیه آموزگاران این کشور اروپائی هستند که در سال ۲۰۲۲ بازداشت شدند. از دوتابعیتی‌ها علاوه بر احمدرضا جلالی، می‌توان به ناهید تقوی و جمشید شارمهد که هر دو تابعیت آلمانی دارند، و یا مهران رئوف، شهرام نام‌آور و نسرین روشن  که ایرانی- بریتانیائی هستند اشاره کرد. شهاب دلیلی  با تابعیت دوگانه ایرانی- آمریکائی و سرین بدیعی که تابعیت نیوزلند را دارد نیز دو گروگان دیگر هستند.

غزاله شارمهد، که پدرش جمشید شارمهد زیر حکم اعدام قرار دارد، در واکنش به آزادی حمید نوری در شبکه «ایکس» به طنز می‌نویسد: «باید به دولت سوئد، جوزپ بورل (مقام ارشد اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیت) و دیگر رهبران اروپائی تبریک گفت که بی‌وقفه برای آزادی یک قاتل جمهوری اسلامی تلاش کردند.»

غرب فعلا تمایلی به تغییر سیاست ندارد

در این میان، اگرچه در ماه‌های اخیر شاهد چرخش نسبی در سیاست‌های کشورهای اروپائی به ویژه شدت بیان و تهدید در رابطه با پرونده هسته‌ای جمهوری اسلامی هستیم، ولی بعید به نظر می‌رسد که همچنان معاملاتی نظیر آنچه دولت سوئد انجام داد صورت نگیرد. اروپائی‌ها به دلایلی، و آمریکا به دلایل دیگری، از واکنش جمهوری اسلامی واهمه دارند. لزوم مذاکره با جمهوری اسلامی در رابطه با پرونده هسته‌ای، امکان عملیات تروریستی گروه‌های وابسته به رژیم حاکم بر ایران در کشورهای اروپائی، و تشدید بحران‌ها در خاورمیانه برخی از این دلایل هستند.

به نظر نمی‌رسد با توجه به جنگ غزه در شرق و جنگ اوکراین در غرب و درگیر بودن ایالات متحده با انتخابات ریاست جمهوری خود در نوامبر ۲۰۲۴ و مسائل داخلی کشورهای اروپایی مانند گسترش افراط‌گرایی اسلامی و سیاسی، غرب در حال حاضر تمایلی به رویارویی جدی با جمهوری اسلامی داشته باشد حتا اگر به تغییر رفتار آن از جمله با انتخابات نمایشی ۸ تیر دیگر باور نداشته باشد.