۱۴۰۰ آبان ۲, یکشنبه

آخرین گام‌های برجام به سوی پرتگاه



رابرت مالی مذاکره کننده ارشد آمریکا و مسئول پرونده ایران در وزارت خارجه این کشور روز جمعه ۳۰ مهر ۱۴۰۰ (۲۲ اکتبر ۲۰۲۱) در پاریس با معاونان وزارت‌های خارجه سه کشور اروپایی عضو برجام (فرانسه، بریتانیا و آلمان) در ارتباط با فعالیت‌های اتمی جمهوری اسلامی، مذاکرات برای احیای برجام نیمه‌جان و بازگشت احتمالی آمریکا به توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵، دیدار داشت.

آمریکا در هشتم ماه مه ۲۰۱۸ توافق هسته‌ای را ترک کرد و بسیاری از تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی را بازگرداند و تحریم‌های جدیدی را نیز به تصویب رساند. یکسال بعد، در سال ۲۰۱۹، جمهوری اسلامی نیز گام به گام تعهداتی را که در رابطه با فعالیت‌های هسته‌ای و تسلیحاتی با امضای برجام پذیرفته بود، زیر پا گذاشت. سانتریفیوژهای نسل جدید آزادانه می‌چرخند، غنی‌سازی ۶۰ درصدی اورانیوم آغاز شده و بنابر آخرین گزارش آٰژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ماه خرداد ذخایر اورانیوم غنی‌سازی شده جمهوری اسلامی به ۱۶ برابر سقف مجاز رسیده است.

مشورت آمریکا با متحدین اروپایی و عرب

رابرت مالی قبل از نشست پاریس به کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس سفر کرده بود تا با مقامات قطر، امارات متحده عربی و پادشاهی سعودی که سخت نگران افزایش فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی هستند تبادل نظر کند. از آنچه در ملاقات‌های رابرت مالی با مقامات کشورهای عربی و اروپایی رد و بدل شده اطلاعات دقیقی منتشر نشده است، ولی برخی منابع اروپایی می‌گویند آنچه روی میز قرار داشت، علاوه بر ادامه تلاش‌های دیپلماتیک برای بازگرداندن جمهوری اسلامی به میز مذاکرات، طرح‌های مختلفی بود که در هفته‌های اخیر از آنها با عنوان «پلان B» نام برده می‌شود. منابع اسرائیلی می‌گویند این طرح در برگیرنده اشکال مختلف فشار اقتصادی و سیاسی بر جمهوری اسلامی، در صورت عدم بازگشت فوری به میز مذاکرات است. مذاکراتی که به گفته آویگدور لیبرمن وزیر دارائی دولت کنونی اسرائیل، راه به جایی نخواهد برد. این مقام اسرائیلی معتقد است که «روند دیپلماتیک و هیج توافقی قادر نخواهد بود برنامه هسته‌ای ایران را متوقف سازد.» آویگدور لیبرمن در همین رابطه در گفتگو با پایگاه خبری  Walla می‌گوید درگیری نظامی اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران «مسئله زمان» است و این فاصله زمانی «طولانی نخواهد بود».

خوشبینی احتمالا بی‌مورد ماه‌های گذشته نسبت به بازگشت جمهوری اسلامی به‌ میز مذاکره و به تعهدات برجامی‌اش، امروز به ناامیدی تبدیل شده. پیشرفت فعالیت‌های اتمی در جمهوری اسلامی، به ویژه در شش ماه گذشته که فاصله با تولید اورانیوم لازم جهت ساختن یک بمب اتمی را از یک سال به چند هفته کاهش داده، بسیاری را متقاعد ساخته است که جمهوری اسلامی دیگر علاقه‌ای به احیای توافق سال ۲۰۱۵ ندارد و به دنبال توافق دیگریست که  ورودش به باشگاه کشورهای صاحب سلاح هسته‌ای را به رسمیت بشناسد. هواداران این نظریه بر این عقیده هستند که جمهوری اسلامی هزینه تحریم‌های گسترده و خیزش‌های مردمی در پیامد بحران اقتصادی را فقط برای کاهش فاصله با سلاح هسته‌ای متحمل نشده و هدف آن دست یافتن به بمب اتمی است. در جمهوری اسلامی نظریه غالب این است که اگرچه سلاح اتمی نخواهد توانست بازدارنده ریزش نظام از درون باشد، و شوروی سابق نمونه بارز این امر است، ولی بدون شک می‌تواند هرگونه دخالت خارجی را خنثی سازد. تفکری که مدل منزوی و عقب‌مانده‌ی رژیم کمونیستی کره شمالی را در نظر دارد.

از «محور مقاومت» تا «مقاومت هسته‌ای»

جمهوری اسلامی تا سال گذشته برای ماندن در قدرت و تهدید «دشمنان» از سلاح‌ «محور مقاومت» و «اقتدار در منطقه» با اتکا بر شبه‌نظامیان دست‌پرورده‌اش استفاده می‌کرد. اما با ریزش این «اقتدار» در دو کشوری که بیش از دیگر کشورها روی آنها حساب بازکرده بود، یعنی لبنان و عراق، و ترور طراح اصلی و مجری این استراتژی یعنی قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی امروز تلاش دارد موقعیت از دست رفته را با دستیابی با سلاح اتمی جبران کند. با تغییر دولت در آمریکا و ورود جو بایدن به کاخ سفید، که تلاش دارد سیاست‌هایی همسو با متحدین اروپایی‌اش اتخاذ کند و بازگشت به برجامی که دونالد ترامپ از آن خارج شده بود از جمله وعده‌های انتخاباتی‌ او بود، رژیم حاکم بر ایران موقعیت را برای تغییر استراتژی «اقتدار» خود بسیار مناسب می‌بیند. خروج شتابزده آمریکا و غرب از افغانستان و واگذاری این کشور به طالبان، شک‌های باقیمانده در رژیم را برطرف کرد. از نگاه اتاق‌های فکر جمهوری اسلامی، دولت کنونی آمریکا هم «ترسو» و هم «ناتوان» است و بنابراین می‌توان انتظار داشت در نهایت تن به خواسته‌های جمهوری اسلامی دهد.

اگرچه بخشی از تحلیل‌های اتاق‌های فکر جمهوری اسلامی بی‌اساس نیستند، ولی نتیجه‌گیری‌های آنها از واقعیت دور هستند. نه تنها آمریکا بلکه غرب و تا حدی نیز روسیه و شاید هم چین خواسته‌های جمهوری اسلامی را نه تنها منطقی نمی‌دانند بلکه خطری جدی برای ثبات و امنیت منطقه ارزیابی می‌کنند. ورود جمهوری اسلامی به «باشگاه کشورهای اتمی» برای هیچکدام از اعضای برجام قابل تحمل نیست. کره شمالی تحت نظر و کنترل کامل چین قرار دارد. نه چین و نه روسیه با وجود روابط نزدیک و گسترده با تهران به هیج وجه خود را در موقعیتی نمی‌بینند که بتوانند جمهوری اسلامی را کنترل کنند. آمریکا نیز نمی‌خواهد، و نمی‌تواند، عدم بازگشت تحریم‌های برجامی را حتا اگر ایالات متحده در نهایت به توافق هسته‌ای بازگردد، ضمانت کند. جمهوری اسلامی به خوبی می‌داند که بسیاری از تحریم‌های می‌توانند، در صورت برداشته شدن در پیامد بازگشت آمریکا به برجام، تحت هر عنوان دیگری توسط کنگره دوباره باز گردند.

جنگ برای خامنه‌ای هم نعمت است؟!

نباید از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی اگرچه هزینه بالایی تا کنون به خاطر تحریم‌های آمریکا متحمل شده، ولی عجله‌ای نیز برای برداشته شدن آنها ندارد. علی خامنه‌ای ۲۶ آذر سال گذشته گفته بود «اگر بتوان تحریم را رفع کرد، حتا یک ساعت هم نباید تاخیر کنیم.» اکنون بیش از ده ماه از آن سخنان گذشته، شش دور مذاکرات در وین انجام گرفته ولی هیچ گامی برای لغو تحریم‌ها برداشته نشده! حتا شاهد از سر گرفته شدن مذاکرات برای برداشته شدن این تحریم‌ها نیز نیستیم! گسترش فعالیت‌های هسته‌ای فرابرجامی نیز این توافق را بیش از پیش بر لبه پرتگاه قرار داده. چند گام دیگر چون ادامه غنی‌سازی ۶۰ درصدی، عدم همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، تداوم برنامه‌ موشک‌های بالستیک با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای کافیست تا برجام موضوعیت خود را از دست بدهد. مقامات آمریکایی و اروپایی ضمن تاکید بر راه‌های دیپلماتیک درباره بی‌مورد شدن برجام نیز بارها هشدار داده اند، ولی گویا علی خامنه‌ای نگران نیست. او در پیام نوروزی‌اش به نوبه خود به آمریکا و غرب هشدار داده و گفته بود تحریم «توانسته است تهدید را به فرصت تبدیل کند!» وی افزوده بود که درخواست لغو تحریم‌ها از تحریم‌کننده «راه ذلت، انحطاط و عقب‌ماندگی است.»

تهدید به اقدامات نظامی نیز مشکل بتواند جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی از مواضعی کند که هزینه سنگینی را تا کنون بر مردم ایران تحمیل کرده است. «وال استریت ژورنال» در تحلیلی می‌نویسد «این تصور که اسرائیل می‌تواند با حمله نظامی فعالیت‌های اتمی جمهوری اسلامی را متوقف سازد بسیار مبهم است؛ چنانکه تا کنون خرابکاری‌ها و ترورها نیز چنین نتیجه‌ای نداشته است.» همانگونه که روح‌الله خمینی جنگ با عراق را «نعمت» می‌دانست، امروز نیز به نظر می‌رسد علی خامنه‌ای به جنگ احتمالی همین نگاه را دارد. هرگونه اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی حداقل دو فرصت را برای رژیم به وجود خواهد آورد: توجیه وضعیت اقتصادی و گسترش سرکوب مخالفین. این در حالیست که دنیایی که خمینی در آن به قدرت رسید و شش سال جنگ کلاسیک ایران و عراق را ادامه داد و آن را به هشت سال رساند با جهانی که خامنه‌ای رؤیای اقتدار اتمی و موشکی می‌بیند، بسیار تفاوت کرده است.


۱۴۰۰ مهر ۲۳, جمعه

اعتراضات مردم ایران و اپوزیسیون مدافع دموکراسی

 


جمهوری اسلامی با یک ایدئولوژی شکست خورده، متروک و مطرود، چهار دهه است از طریق فشارهای پلیسی و خشونت، به عنوان یک گروه حاکم و نه یک نظام سیاسی، قدرت را حفظ کرده است. مردم از یکسو و فعالان سیاسی و مدنی در قالب اپوزیسیون جمهوری اسلامی در سوی دیگر خواهان تغییرات دمکراتیک در ایران و تلاش برای بهبود شرایط اقتصادی و تأمین رفاه و امنیت جامعه هستند.

جمهوری اسلامی با تمام قوا و امکانات، در داخل به سرکوب فعالان سیاسی و مدنی مشغول است و در خارج نیز علاوه بر ترورهایی که در سال‌های گذشته جریان داشته، برنامه‌های مختلفی را برای نفوذ در اپوزیسیون پیش می‌برد. در این میان پرسش اساسی اینست که آیا نیروهای مخالف جمهوری اسلامی «می‌توانند» و «می‌بایست» به همبستگی برای براندازی نظام و جایگزینی آن با حاکمیت مردم برسند؟ و آیا همبستگی و همگرایی اپوزیسیون و فعالان سیاسی، از چپ تا راست، برای عبور از جمهوری اسلامی و رسیدن به ساختاری که حقوق ملت و تمامیت ارضی مملکت در آن تضمین شود، ‌شرط این عبور و اساسا عملی است؟

انقلابی بی‌اعتبار در قلمرو ملی و بین‌المللی

انقلاب اسلامی خود را در آغاز انقلابی جهانی می‌دانست؛ مدعی بود مکتبی است که می‌تواند ایران را گلستان کند و سرمشق سایر «آزادیخواهان» جهان باشد. فارغ از این خیالات و شعارها اما انقلابیون در عمل تیشه به ریشه‌ی ایران زدند و حتا شاخ و برگ آن را وحشیانه بریدند. آنها زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را که با برنامه‌های بلندمدت در حکومت پهلوی طراحی شده بود به نابودی کشاندند.

جریان‌های انقلابی حتا اندکی بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ به جان هم افتادند و خشن‌ترین شیوه‌ها را برای نابودی و حذف یکدیگر در پیش گرفتند. همان انقلابیونی که حکومت پهلوی را «ظالم» و «شکنجه‌گر» و «ستمگر» خطاب می‌کردند، شیوه‌هایی را در سرکوب خودی و غیرخودی به کار بردند که مشابه آن نیز در حکومت پهلوی علیه مخالفان وجود نداشت.

«انقلاب اسلامی» که زمانی از سوی طرفدارانش «طلیعه انقلاب جهانی» نامیده می‌شد، اکنون در قلمرو ملی و مرزهای کشور شکست خورده و در کشورهای مسلمان‌نشین منطقه نیز منفور است. همه حکومت‌ها و دولت‌ها برای اینکه به آفت «انقلاب اسلامی» مبتلا  نشوند، با وسواس فاصله خود را با آن بیشتر می‌کنند. این در حالیست که مردم ایران مدت‌هاست از نظر سیاسی، فرهنگی و ارزش‌های اخلاقی از جمهوری اسلامی عبور کرده‌اند.

تنزل سیاست به حضور در شبکه‌های اجتماعی

در چنین شرایطی مدت‌هاست که این پرسش مطرح است، چگونه می توان بر این انقلاب ارتجاعی و حکومتی که به نام آن حکمرانی می‌کند چیره شد؟

اپوزیسیون جمهوری اسلامی سرفصل‌هایی چون آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عدالت و رفاه را از بَر تکرار می‌کند اما نه اتحادی شکل گرفته و نه سازمان سیاسی قدرتمندی پدید آمده که نارضایتی و مخالفت مردم را نمایندگی کند.

هرچند نمی‌شود فقط با تکیه بر نارضایتی‌ها و مخالفت‌ها، حکومتی را برانداخت اما واقعیت اینست که برای چیره شدن بر رژیمی که با زور و ارعاب و پلیس و بگیر و بند خود را حفظ می‌کند، باید مخالفت‌ها و نارضایتی‌ها تبدیل به «مبارزه متشکل» شود. ابراز مخالفت و اعتراض امری عمومی و خودجوش است اما پیشبرد مبارزه، اقدامی است که نیاز به سازماندهی اندیشه و عمل دارد.

در ایران نارضایتی‌ها به بیشترین درجه ممکن رسیده است. مردم به بهانه‌های مختلف به خیابان می‌آیند، اعتراض می‌کنند، شعار می‌دهند و حتا با جان خود هزینه می‌پردازند. اما هنوز ارتباط ارگانیک بین اعتراضات مردم و آزادیخواهان مدافع دموکراسی برقرار نیست.

همبستگی مردم و گروه‌های فعال در اپوزیسیون حالا به عنوان یکی از راهکارهای براندازی جمهوری اسلامی مطرح می‌شود اما گذشته از دعوت‌ها و تلاش‌هایی که برای ایجاد اتحاد در اپوزیسیون انجام می‌شود، لایه‌هایی از سطحی‌نگری نیز به چشم می‌خورد که گاه مبارزه علیه یک دیکتاتوری مذهبی و تمامیت‌خواه را به «تفنن» و «چهره‌سازی»های توخالی کاهش می‌دهد.

در نبود یک سازمان سیاسی قدرتمند که چفت و بست فکری داشته باشد تا ایده و نقشه راه مشخصی را پیگیری کند و بر پایه کادر و نیروی تشکیلاتی و منابع مالی شفاف بتواند شخصیت‌های سیاسی پرورش دهد، میدانداری افرادی که دور از واقعیت در شبکه‌های اجتماعی محبوس‌اند شگفت‌انگیز نیست.

همانطور که جمهوری اسلامی مفهوم «دولت- ملت» پس از انقلاب مشروطه را به «ولایت- امت» تنزل داده، سیاستی نیز که فقط در شبکه‌های اجتماعی حضور دارد، در تلاش برای جلب «فالوئر» و «فاند» درجا  می‌زند. این تنزل سیاسی را می‌توان در سطح نازل کارشناسان برخی رسانه‌های فارسی‌زبان نیز دید.

در این میان، جمهوری اسلامی بیشترین بهره را می‌برد زیرا با تنزل سیاست و رسانه، از یکسو راه نفوذ به رسانه‌ها و جریان‌های اپوزیسیون برای دستگاه‌های امنیتی نظام هموار می‌شود و از سوی دیگر می‌تواند حتا عوامل خود را به عنوان صدای اپوزیسیون سازماندهی کند.

حلقه‌ی گمشده‌ی همبستگی

موضوع اتحاد و همبستگی در اپوزیسیون همواره در میان نیروهای سیاسی برون‌مرز مطرح بوده و البته بی‌نتیجه مانده است. اما هربار از نو داغ می‌شود آنهم در حالی که چهار دهه گذشته ثابت کرده «اتحاد همه با همه» ممکن نیست و در هیچ کشوری نیز روی نداده! آنچه در انقلاب ۵۷ نیز روی داد چنین اتحادی نبوده بلکه رفتن همه به زیر بیرق «وحدت کلمه» خمینی بوده است!

یکی دیگر از نکاتی که برآیند لازم را به فعالیت‌های اپوزیسیون نمی‌دهد، نگاه آکواریومی و تصنعی به مناسبات واقعی بین نیروهای اجتماعی است. اتحاد و همگرایی می‌بایست بطور ارگانیک شکل بگیرد در آنصورت مردم و رسانه‌ها و جامعه جهانی نیز به آن واکنش مطلوب نشان خواهند داد. به همین دلیل است که نشست‌ها و ساختارهایی که بدون این پیوند ارگانیک شکل می‌گیرند پس از مدتی اگر هم فرو نپاشند، منفعل مانده و تأثیری در معادلات ندارند.

در این میان روشن است نیروها و بازماندگان جریان‌هایی که با ایده‌ی «ضدپادشاهی» علیه حکومت پهلوی در انقلاب ۵۷ مشارکت داشتند، نتوانند و یا اصلا نخواهند با طرفداران پادشاهی، اتحاد عمل داشته باشند حتا وقتی که حرفش را می‌زنند! از همین رو تمام تلاش آنها این بوده که از یکسو «نهاد پادشاهی» منتفی اعلام شود و از سوی دیگر نماد پادشاهی نیز از آن صرف نظر کند! با اینهمه ریشه‌ی تاریخی و فرهنگی این نهاد و همچنین محبوبیت پهلوی‌ها به گونه‌ای است که همین نیروها نیز برای دریافت رأی اعتبار، کوشش می‌کنند نخست پشتیبانی شاهزاده را جلب نمایند و بعد راه خود را بروند و ساز خود را بزنند!

بسیاری از جریان‌ها و افرادی که امروز در قالب اپوزیسیون حتا دموکراسی‌خواه فعالیت می‌کنند، به دلیل مخرج مشترکِ «جمهوری» آنقدر که با «جمهوری اسلامی» احساس نزدیکی می‌کنند، با طرفداران پادشاهی و مشروطه پارلمانی که علیه‌‌اش انقلاب کردند، خود را همسو احساس نمی‌کنند! آنها می‌دانند با جمهوری اسلامی سر «جمهوری» و شکل نظام مناقشه‌ای ندارند! مخالفت آنها با رژیم اسلامی ایران بر سر چگونگی اعمال قدرت در «جمهوری» است. در حالی که با طرفداران پادشاهی و پهلوی‌ها، منازعه‌ی تاریخی، فرهنگی و ایدئولوژیک دارند! حلقه گمشده‌ی همگرایی و همبستگی در توضیح صریح و بدون تعارف همین نکته است!

همبستگی و ایده‌های متناقض

پس از ارائه «پیمان نوین» توسط شاهزاده رضا پهلوی در هفتم مهرماه ۱۳۹۹ که می‌تواند به عنوان مناسب‌ترین و عینی‌ترین نقشه‌ راه مورد استفاده ایرانیان مدافع آزادی و دموکراسی قرار گیرد، فعالان و طیف‌های مختلف سیاسی با برگزاری نشست‌های متعدد تلاش کردند برای تقویت صدای مردم ایران و پشتیبانی از خواسته‌ها و حقوق آنها جهت شکل گرفتن یک «اپوزیسیون متحد» اقدام کنند از جمله صحبت از «پارلمان ملی براندازی»، «صندوق برای حمایت از اعتصابات»، «صندوق برای حمایت از خانواده زندانیان سیاسی»، «حمایت از رسانه‌های مستقل»، «رایزنی با مقامات سیاسی کشورهای مدافع دموکراسی» و سایر پیشنهاداتی که یا عملی نشدند و یا به صورت خیلی محدود توسط افرادی که در گذشته نیز اقداماتی مشابه در این زمینه‌ها داشتند تکرار شدند.

اگرچه حضور فعالان سیاسی و مدنی و تحلیلگران در رسانه‌ها و نشست‌های مختلف می‌تواند زمینه‌ساز اقدامات عملی باشد اما دست‌کم تا کنون و اکنون دردی از مردم داخل ایران را دوا نکرده و نمی‌کند. در این میان، با وجود اینکه آزادی عمل برای فعالان سیاسی خارج از ایران بسیار بیشتر از فعالان داخل کشور بوده و هست اما معضل پراکندگی آنها همچنان پابرجاست! البته یکی از دلایل تداوم این معضل، ترفندهای جمهوری اسلامی از جمله صادراتی‌های آن است که از دوران محمد خاتمی بطور جدی دنبال شد. دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی هنگامی که نتوانست ایرانیان خارج کشور را به داخل و «پروژه اصلاحات» جلب کند، خودش با صرف هزینه‌های میلیونی بطور مستقیم و غیرمستقیم نیرو به خارج کشور فرستاد و یا از ایرانیان موجود در غرب بهره برد. هجوم ملخ‌وار خبرنگاران و تحلیلگران وابسته به جناح اصلاح‌طلب، ترفندی بود که به سود رژیم جواب داد. این فضا تنها زمانی شکست که مردم در دی ۹۶ از داخل ایران با اصلاح‌طلبان نیز اتمام حجت کردند!

واقعیت اما این است که برای دگرگونی سیاسی و حقوقی، و برآمدن نظم و نظام جدید، اعتراضات مردمی اگرچه لازم اما کافی نیست. کوشش‌های پراکنده و متنوع مردم باید تحت یک اندیشه و ایده فراگیر هماهنگ شود و با کوشش‌های عملی همراه گردد. این ایده اما نمی‌تواند مخلوطی از ایده‌های ناقض یکدیگر باشد! همچنین این مسیر با جمع شدن چند فعال و گروه سیاسی هموار نمی‌شود بلکه آنچه اهمیت دارد جامه عمل پوشاندن به ایده‌ها و تصمیماتی است که سال‌هاست در نشست‌های متعدد توسط گروه‌های مختلف مدافع دموکراسی مطرح می‌شود و باید پیش از آنکه دیر شود به تکیه‌گاه مردم ایران فرا روید.