۱۳۹۹ آبان ۴, یکشنبه

حکومتی که راه حل مشکلاتش را در اعدام می‌جوید!

 


۱۸ سال پیش در رم پایتخت ایتالیا «ائتلاف جهانی علیه مجازات اعدام»  تاسیس شد. این نهاد روز ۱۰ اکتبر را روز جهانی مبارزه با اعدام اعلام کرد. امروز «ائتلاف جهانی علیه مجازات اعدام» با بیش از ۱۵۰ نهاد مدنی و حقوق بشری که در آن عضویت دارند، در خط اول مبارزه با این مجازات غیرانسانی قرار دارد.

چندین نهاد ایرانی نیز در «ائتلاف جهانی علیه مجازات اعدام»  عضویت دارند که «بنیاد عبدالرحمن برومند»، «بنیاد سیامک پورزند»، «انجمن حقوق بشر کردستان»، «مجموعه فعالان حقوق بشر» و «سازمان حقوق بشر ایران» از آن جمله هستند.

رشد مخالفت با مجازات اعدام در جمهوری اسلامی

امسال همزمان با روز جهانی مبارزه با اعدام، این نهاد بین‌المللی و «سازمان حقوق بشر ایران» در همکاری با مؤسسه «گمان» یک نظرسنجی‌ در رابطه با مجازات اعدام انجام دادند. بر مبنای این نظرسنجی ۷۰ درصد از ۲۴ هزار شرکت کننده یا مخالف مجازات اعدام هستند و یا معتقدند از این مجازات باید تنها در مواد استثنائی استفاده کرد. مخالفت با مجازات اعدام و به ویژه احکام اعدام برای جرائم سیاسی و عقیدتی، در دو سال اخیر، و به ویژه در چند ماه گذشته، گسترش قابل توجهی در افکار عمومی ایرانیان داشته است. هشتگ #اعدام_نکنید توانست در خیابان های مجازی به ترند اول جهانی تبدیل شود و هنوز هم از این هشتگ و هشتگ‌های مشابه به صورت روزانه و در سطح گسترده استفاده می‌ شود. البته باید توجه داشت که حتا در کشورهایی که بیش از ۴ دهه است مجازات اعدام از قوانین کیفری و جزائی آنها حذف شده‌، اما نظرسنجی‌ها حکایت از این امر دارند که نیمی از جامعه خواستار بازگشت این مجازات برای برخی جرائم چون قتل‌های زنجیره‌ای و یا تجاوز به کودکان است.

خبر تائید حکم اعدام امیرحسین مرادی، محمد رجبی و سعید تمجیدی، سه تن از بازداشت‌شدگان اعتراض‌های سال ۱۹۹۸  در تابستان امسال، آغازگر حرکت جدیدی علیه اعدام بود که با اجرای احکام اعدام مصطفی صالحی از بازداشت شدگان دی ماه ۹۶ در اصفهان، و به ویژه اجرای ناگهانی حکم دو بار اعدام نوید افکاری از بازداشت شدگان امرداد ۹۷ در شیراز، به اوج خود رسید. مخالفت با مجازات اعدام در جمهوری اسلامی حول دو محور انجام می‌گیرد که یکی از آنها استفاده حکومت از این مجازات برای حدف و کشتن مخالفان سیاسی- عقیدتی نظام حاکم است.

اعدام در جمهوری اسلامی یک امر شرعی است

محور دوم صدور احکام اعدام، نه برپایه قوانین عرفی بلکه شرعی است. مجازات اعدام در قوانین جمهوری اسلامی از سنت، مقررات اسلامی و منابع فقهی شیعه نشأت می‌گیرد. بخشی از احکام اعدام مربوط به گروهی از مجازات‌هایی است که «حد شرعی» خوانده می‌شوند و یرخی دیگر نیز با نام «تعزیر» شهرت دارند. در «حد شرعی»، نوع مجازات توسط شرع تعیین شده و مراجع قضائی و قضات اختیارات بسیار محدودی درباره چگونگی آن دارند. در مجازات‌های «تعزیری» جزئیاتی پیش‌بینی نشده و تعیین مجازات در اختیار محکمه است. به عنوان مثال حکم اعدام در پرونده‌های مبارزه مسلحانه بر اساس «حد شرعی» و احکام اعدام محکومان پرونده‌های مربوط به مواد مخدر «تعزیری» است.

در جمهوری اسلامی برای بیش از ۳۰ جرم می‌توان حکم اعدام صادر کرد که برخی از این جرائم چون «افساد فی‌الارض» ده‌ها «جرم» را در بر می‌گیرد و نظام به دلخواه خود می‌تواند از این اتهام هر زمانی که به نفع خود بداند استفاده کند. «تجاوز به عنف» و «زنا با محارم»، «ارتداد»، «سب نبی»، «محاربه» و «بغی» از دیگر «جرائمی» هستند که برای آنها حکم اعدام صادر می‌شود. ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی «افساد فی‌الارض» را چنین تعریف می‌کند: «هرکس بطور گسترده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک یا دائر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها گردد به گونه‌ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی، یا سبب اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع گردد مفسدالارض محسوب و به اعدام محکوم می‌گردد.»

قصاص، واگذاری مسئولیت اجرای حکم به خانواده قربانی

در دو سال اخیر، پس از تغییر قانون در مورد جرائم مربوط با مواد مخدر که در پیامد فشارهای بین‌المللی صورت گرفت، عمده اعدام‌ها در جمهوری اسلامی با عنوان حکم قصاص انجام می‌گیرند. مجازات قتل عمد در جمهوری اسلامی از نظر قانونی، بجز موارد استثنایی، در صورتی که ولی دم از تقصیر محکوم نگذرد و او را نبخشد، «قصاص نفس» یا همان اعدام است. در عمل جمهوری اسلامی مسئولیت اجرای حکم را به خانواده مقتول واگذار می‌کند و از این راه شانه از زیر بار مسئولیتی که در دیگر کشورها بر عهده قوه قضائیه است، خالی می‌کند. البته جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر از «قصاص نفس» برای اعدام مخالفان سیاسی- عقیدتی خود نیز استفاده می‌کند. صدور دو بار حکم اعدام برای نوید افکاری، یکی به اتهام «قتل» دقیقا به همین منظور انجام گرفته است. بخش‌هایی از جامعه که می توانستند علیه اعدام این کشتی‌گیر ۲۷ ساله صدای اعتراض خود را بلند کنند، «اتهام» قتل را که دستگاه قضا به نوید افکاری وارد کرده بود،  پذیرفتند و در قبال این جنایت سکوت اختیار کردند! اتهامی که نوید افکاری هرگز نپذیرفت و حکم آن نه بر مبنای شواهد و مدارک بلکه تنها بر اساس اعترافات زیر شکنجه صادر شد.

خانواده‌های قربانیان خاموش اعدام

اعدام فقط حکمی نیست که تنها حق حیات را از «متهم» سلب کند. صدور و اجرای هر حکم اعدام  شامل خانواده «مجرم» نیز می‌شود. خودکشی پدر امیرحسین مرادی که پسرش به اعدام محکوم شده، و یا خودکشی نیشتمان خواهرزاده جوان رامین حسین‌پناهی که در سال ۱۳۹۷ اعدام شد، حکایت از فشار روحی و روانی سنگین احکام اعدام بر خانواده‌ها دارد. خانواده‌هایی که در برخی موارد مجبور شده‌اند در جریان بازرسی و یا بازجویی، به امید نجات عزیزانشان از چوبه دار، یا سکوت کنند و یا حتی علیه عزیزان خود شهادت بدهند. اینهمه در حالیست که در جمهوری اسلامی مخالفت با مجازات اعدام نیز خود جرم به حساب می‌آید. نرگس محمدی که در روزهای گذشته پس از گذراندن پنج سال و نیم حبس، که به آن باید دو سال و نیم دیگر قبل از آخرین بازداشت را افزود، از زندان آزاد شد، ده سال از حکم وی به خاطر «تشکیل و اداره گروهک غیرقانونی لگام»، یا کارزار «لغو گام به گام اعدام» بود.

هرساله روز جهانی مبارزه علیه مجازات اعدام یک موضوع خاصی را انتخاب می‌کند. امسال حق داشتن وکیل و بهره بردن از مشاوره حقوقی در جریان دادگاه، برای کسانی ‌که علیه آنها حکم اعدام درخواست شده، به عنوان موضوع اصلی کارزار علیه مجازات اعدام در نظر گرفته شده است. در جمهوری اسلامی حکم اعدام در محاکمه‌هایی صادر می‌شود که از موازین بین‌المللی فاصله‌ی نجومی دارند. زندانیان محکوم به اعدام عمدتا بر اساس اتهام‌های مبهم و «اعتراف‌‌هایی» محکوم به مرگ می‌شوند که زیر شکنجه‌های فیزیکی و روانی در طول بازداشت از آنها گرفته شده است. این زندانیان در اکثر موارد یا از حق داشتن وکیل انتخابی محروم هستند و یا باید وکیل خود را بر پایه تبصره ماده ۴۸ آیین دادرسی کیفری جمهوری اسلامی، از میان کسانی انتخاب کنند که در فهرست مورد تائید قوه قضائیه قرار دارند.


۱۳۹۹ مهر ۲۶, شنبه

ساختار معیوب نظام اسلامی

 


 اکنون، بسیار سخن از این است که گویا رییس جمهوری اسلامی آینده یک سپاهی خواهد بود. از نگر من، این تدبیر دست اندرکاران حکومت دینی ایران نیز همچنان «کوبیدن آب در‌هاونگ» است و گرهی از مشکلات جامعه نخواهد گشود زیرا ریشه‌ی «ناکارآمدی» نظام نه در رؤسای جمهور خوب یا بد، نظامی‌ یا غیرنظامی، بلکه در ساختار حکومت دینی، در سلب حق حاکمیت از ملت و جانشینی آن با حاکمیت نمایندگان خودخوانده‌ی خدا به روی زمین است که بر اساس یک نظم اسلامی- شیعه مدل ولایت فقیه، و بر اساس احکام و موازین بر فراز انسان، بنا شده است. یعنی شکلی از حکومت که نه ربطی به نظم دمکراتیک پارلمانی و نه ربطی به نظم دمکراتیک ریاست جمهوری دارد، چه با ریاست جمهوری باشد یا بدون آن، چه رییس جمهورش سپاهی (نظامی) باشد یا غیرسپاهی. ساختار حکومت در جمهوری اسلامی ایران ولایت فقیه است و اینگونه تغییرات غیرساختاری- نمایشی اثر مثبتی در «کارآمدی» این نظام تامگرا نخواهد داشت و در بر همان پاشنه حدود ۴۲ سال گذشته خواهد چرخید. نظام تقریبا در تمام زمینه‌ها کارنامه‌‌ی شکست نشان می‌دهد: از اقتصاد تا اخلاق اسلامی‌اش، از آموزش و پرورش تا دانشگاه‌های اسلامی‌اش و… چرا؟

در جمهوری اسلامی ایران قوای حکومت ناشی از «الله» است و مردم عملا هیچکاره‌اند، زیرا:

۱- «… قوای حکومت در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائی که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت…» (اصل ۵۷) است. یعنی رهبر مذهبی نظام که از سوی شورای خبرگان رهبری (۸۸ مجتهد) منتخب، منتصب یا کشف می‌شود بر فراز هر سه قوه است و بر آنها  «امامت و ولایت» تام دارد. او جانشین امام پنهان (غایب) و نماینده الله بر روی زمین است.

۲- قوه قضائی: این قوه همیشه و بطور کامل در دست رهبر مذهبی بوده و امروز نیز هست: رئیس قوه قضائی یک مجتهد منتصب (مستقیم) رهبر است (۱۵۷)؛ رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل هر دو مجتهد منتصب (غیرمستقیم) «مقام رهبری»‌اند (۱۶۲)؛ و بنا بر اصول ۲، ۴، ۱۶۷، ۱۵۸، ۱۶۸، ۱۷۲ و همچنین مقدمه قانون اساسی، کلیه قوانین قضائی باید در چهارچوب و بر اساس احکام و موازین شرع باشند و بر این امر فقهای شورای نگهبان (منتخبان مستقیم و غیرمستقیم رهبر) نظارت خواهند کرد. قوه قضائی در این نظام، نه نهادی مستقل به منظور حل و فصل اختلافات و مشکلات میان شهروندان یا شهروندان با نهادهای حکومت (اجرای عدالت حقوقی) بلکه همچون تمام نظام‌های تامگرا (توتالیتر)، نهادی بر فراز  ملت و برای تثبیت موقعیت و مقام و قدرت حکومتگران و نظام و حفظ منافع آنهاست.

۳- قوه قانونگذاری: اصل ۹۳ قانون اساسی می‌گوید: «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد…»! یعنی نمایندگان منتخب ملت (۲۹۰ تن، با فرض انتخاباتی آزاد، دمکراتیک و سالم)، بدون نمایندگان منتصب مستقیم و غیرمستقیم رهبر جمهوری  اسلامی (دوازده نفر، شش فقیه یا مجتهد و شش حقوقدان مسلمان) اصولا اعتبار ندارند! بعلاوه، وظیفه شورای نگهبان «پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها…» است و «کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان ارسال شود…» (۹۴) و شورای نگهبان موظف است مصوبات را از نظر انطباق آنها با موازین اسلام مورد بررسی قراردهد (۹۴). اما از آنجا که بنابر اصل چهارم «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد…» و این اصل بر همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم  است و «تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است» و فقهای شورای نگهبان همگی منتخبان یا منتصبان مقام رهبری نظام هستند، پس قانونگذاری نه بر اساس اراده و وجدان نمایندگان منتخب ملت، بلکه بر اساس احکام و موازین شرع و زیر نظارت نمایندگان مستقیم رهبر مذهبی انجام می‌شود، و «در زمان غیبت حضرت ولی عصر در جمهوری اسلامی ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و…» است! 

پارلمان در جمهوری اسلامی ایران نه نماد واقعی نمایندگان منتخب آزاد ملت برای قانونگذاری بلکه نهادی مجازی برای ایجاد توهم دمکراسی است.

البته باید توجه داشت که در انتخابات جمهوری اسلامی و از جمله در انتخابات مجلس شورای اسلامی، غیرخودی‌ها اصولا حق شرکت ندارند (سکولارها یا مخالفان متفاوت: بخشی از ملت)، تازه خودی‌ها نیز نظارت استصوابی می‌شوند (بخش دیگری از ملت)، و سرانجام منتخبان، بدون نمایندگان رهبر (شورای نگهبان) اعتبار قانونی ندارند، و سپس آنچه به تصویب می‌رسانند نیز باید به مُهر و امضای فقهای شورای نگهبان (شش فقیه منتخب رهبر) برسد تا وجاهت «قانونی» پیدا کند! یعنی قوه قانونگذاری نیز مانند قوه قضائی (قانونا) از همان ابتدا در دست فقها و مجتهدان بوده و امروز نیز هست.

حالا اگر مجلس و شورای نگهبان در رابطه با مصوبه مجلس به توافق نرسند، این‌بار قانون مورد اختلاف به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع می‌شود که بنابر اصل ۱۱۲ تمام اعضای ثابت و متغییر آن را «رهبر» منتصب می‌کند!

یعنی در بخش قانونگذاری، با یا بی رئیس جمهور، سپاهی یا غیرسپاهی، تعیین‌کننده فقها و مجتهدان هستند که به نمایندگی از سوی «رهبر معظم» منصوب شده و عمل می‌کنند. در حالی که در یک نظم دمکراتیک، قانون مصوب نمایندگان منتخب مردم (پارلمان) مقدم است بر هر قانون یا سنت، زمینی یا آسمانی، با التزام به اعلامیه جهانی حقوق بشر.

آنچه در اینجا بیان می‌شود حقیقتی پنهان نیست. ولایت فقیهیان واقعی و آنها که راستگوتر هستند همواره گفته‌اند که نظام آنها الاهی است و ارزش‌های دمکراسی و حقوق بشر را نه تنها قبول ندارند، بلکه آنها را تماما «شیطانی» می‌دانند. روی سخن در اینجا با کسانیست که با ژست «روشنفکر دینی» یا اصلاح‌طلبانی که حکومت دینی می‌خواهند، یا آن به اصطلاح دمکرات‌ها و حامیان حقوق بشری که با این نظام همکاری و یا مماشات آشکار و پنهان می‌کنند و در فریب مردم شریک ولایت فقیهیان هستند.

۴- قوه اجرائی (دولت) یا مقام ریاست جمهوری (سپاهی یا غیرسپاهی) و اختیارات آن: بنا بر اصل ۱۱۴ قانون اساسی، رئیس جمهور برای مدت چهار سال انتخاب می‌شود، در حالی که «امامت» رهبر مذهبی مادام‌العمر است و بنابر اصل ۱۱۳ قانون اساسی، رئیس جمهور «پس از مقام رهبری عالیترین مقام رسمی ‌کشوراست و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می‌شود بر عهده دارد».

اما بنا بر اصول ۵، ۵۷، ۹۱، ۱۱۰، ۱۱۲، ۱۵۷، ۱۷۶، ۱۷۷ و… تقریبا همه امور مستقیم به رهبری مربوط می‌شود: از تعیین سیاست‌های کلی نظام تا عفو زندانیان، از فرماندهی کل قوا تا عزل رئیس جمهور. بنابر اصل ۵۷ «قوای حاکم در جمهوری اسلامی… زیر نظر ولایت امر و امامت امت است…». بعلاوه «… تعیین سیاست‌های کلی نظام، نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام، فرمان همه‌پرسی، فرماندهی کل نیروهای مسلح، اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها، نصب وعزل: فقهای شورای نگهبان، عالی‌ترین مقام قوه قضائیه، رئیس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، رئیس ستاد مشترک و فرماندهان عالی نیروهای نظامی‌ و انتظامی، و همچنین حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه، امضاء حکم ریاست جمهوری، عفو یا تخفیف مجازات محکومین و…» همه از حقوق و اختیارات «رهبر» است (۱۱۰).

بنابراین (از نگر حقوقی)، رئیس جمهور تنها مجری سیاست‌های کلی است که رهبر تعیین می‌کند. و آنچه مربوط به انتخاب رئیس جمهور است، از آنجا که رئیس جمهور باید از «رجال مذهبی و سیاسی» (۱۱۵) و «متعهد به مبانی جمهوری اسلامی و مذهب رسمی‌کشور» (همانجا) باشد، عملا زنان (۵۰درصد جامعه)، اقلیت‌های دینی- مذهبی (ده تا پانزده میلیون اهل سنت، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و…)، سکولارها، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، ملی‌گرایان و…، همگی از حق انتخاب شدن در نهاد ریاست جمهوری محروم هستند. یعنی نهاد ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی نه زمینه‌ای دمکراتیک دارد، نه به خاطر وجود نظارت استصوابی آزاد برگزار می‌شود (از تقلبات و غیره فعلا سخنی نگوییم) و نه اصولا رئیس جمهور اختیار تصمیم‌گیری مستقل در امور و سیاست‌های اساسی و کلی نظام را دارد!

توجه کنید که بنا بر اصل ۱۱۰، ماده ۶، بند هه «… نصب، و عزل و قبول استعفاء فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»  نیز از وظایف «رهبر» است. مردم به یاد دارند که حدود سه سال پیش هنگام انتخابات و رقابت تلویزیونی کاندیداهای ریاست جمهوری، رؤسای کنونی سه قوه یعنی محمدباقر قالیباف، سیدابراهیم رئیسی و حسن روحانی، هر یک دیگری را متهم به فساد، دزدی و جنایت می‌کرد و امروز هر سه با هم و در کنار هم بر کسی ریاست قوای سه‌گانه حکومت تکیه زده‌اند!

جمهوری اسلامی ایران نه دمکراسی پارلمانی و نه ریاست جمهوری، بلکه نظمی ‌بر اساس ولایت فقیه است و انتخابات در آن فقط جنبه نمایشی و تزئینی دارد. در این نظام آنچه اصولا جا و اعتبار ندارد «حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش» است: «… در ولایت فقیه حاکمیت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حاکمیت تام دارد… همه افراد تا ابد تابع قوانین قرآن هستند. در جمهوری اسلامی رأی تمام اشخاص، حتی رأی رسول اکرم نیز در حکومت و قانون الهی هیچگونه دخالتی ندارد. همه باید تا ابد تابع اراده الهی باشند…» (روح‌الله خمینی).