۱۳۹۸ آذر ۴, دوشنبه

واشنگتن و روزهای زلزله‌های سیاسی و اجتماعی در ایران




با آغاز اعتراضات گسترده مردم ایران اکنون دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا می‌تواند با استدلال بیشتری در برابر رقبایش در ایالات متحده قد علم کرده و از استراتژی فشار حداکثری خود دفاع کند. استراتژی‌ای که بدون نیاز به شلیک حتی یک گلوله به سوی ایران در حال ثمر دادن است.

در همان ابتدای کار ترامپ، از قرار معلوم کسی در گوش او زمزمه کرد که تغییر دادن حکومت‌ها تنها با ارتش‌ها صورت نمی‌گیرد بلکه مردم آن کشورها هستند که سرنوشت‌شان را تغییر می‌دهند؛ تنها ارتشیان نیستند که بر روی شکم خود می‌خزند بلکه ملت‌ها گاهی با سینه‌خیز رفتن اوضاع را دگرگون می‌کنند. ترامپ می‌دانست که تنگ‌تر کردن دایره تحریم‎های آمریکا علیه تهران مؤثرترین راهی است که می‌تواند کار آخوندها را مختل و آنها را چنان عصبانی کند که با گلوله‌ سینه جوانان ایرانی را نشانه بگیرند.

تفاوت زیادی بین برخورد کنونی آمریکا با اعتراضات خیابانی ایرانیان و واکنش واشنگتن به اعتراضات سال ۲۰۰۹ (جنبش ۸۸) وجود دارد. در سال ۲۰۰۹ باراک اوباما با سکوت خود جانب جمهوری اسلامی را گرفت اما این‌بار واشنگتن با توئیت مایک پمپئو وزیر امور خارجه که در آن مجدداً پیام خود به ایرانیان را که در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۸ داده بود تکرار و بر حمایت آمریکا از خیزش ملت ایران تاکید کرد، واکنش نشان داد. وزیر خارجه آمریکا در برابر نقض فاحش حقوق بشر و قتل شهروندان ایران از سوی نهادهای سرکوب جمهوری اسلامی سکوت نکرد. واشنگتن در آینده نیز ساکت نخواهد ماند.

دولت ترامپ برای وادار کردن آخوندها به تغییر رفتارشان به شدت به تهران فشار می‌آورد. این فشار علنی و غیرعلنی است و در یک ارزیابی کلی و دقیق می‌توان گفت که چهار دهه سکوت و بی‌تفاوتی سیاسی ارتدوکسی در برابر انقلاب مذهبی و «جعلی» پایان یافته است.
اینجا لازم است یادآوری کنیم، فاجعه باراک اوباما که جهان را به سمت توافق هسته‌ای بد سوق داد از آنجا آغاز شد که دولت او یک دیپلماسی شفاف و دقیق در برابر رژیم ایران نداشت. او در ظاهر تهران را تهدید به تحریم می‌کرد اما هرگز تحریم‌ها را بطور دقیق عملی نکرد و همواره منتظر نتایج مجموعه‌ای از توهمات و تحلیل‌های خود از رژیم اسلامی تهران بدون توجه به ماهیت و ساختار آن بود. اوباما فکر می‌کرد، رژیم ایران با توافق اتمی به فضای سیاسی و محیط تفاهم بین‌المللی باز می‌گردد و از نقش مخرب خود در منطقه و جهان دست بر می‌دارد در صورتی که اینگونه نشد. اوباما با ماهیت ساختاری و فکری ویرانگر رژیم اسلامی و با همه گروه‌های اسلام سیاسی مشکلی نداشت و با این مواضع دولت ایالات متحده را به عقب برگرداند. او دقیقا همان اشتباهی را مرتکب شد که دولت آمریکا در سال ۱۹۶۵ در برابر بحران ویتنام مرتکب شد و در نهایت به جنگ ویرانگر ویتنام منجر گشت. اما دونالد ترامپ برعکس اوباما به یقین مطلق رسیده که به هیچ عنوان نمی‌توان به رژیم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی اعتماد کرد. رژیمی که پس از ۴۰ سال نه تنها متحول نشده بلکه هر روز بیشتر به سوی قهقرا و واپسگرایی و رویکرد تخریبی در منطقه و جهان روی می‌آورد.

در اندیشه و عملکرد ملایان تهران دشمنی و ضدیت با آمریکا بخشی از ایدئولوژی رژیم اسلامی آنهاست. پس با توجه به این طرز تفکر رژیم اسلامی، می‌توان ایران را به عنوان آخرین پایه‌های قلعه‌های متروک شعار ضد آنچه «امپریالیسم» می‌نامند در جهان سوم دانست که هنوز به وسیله غرب سقوط نکرده  و کماکان دیکتاتوری متوحش و مسلط آن با ابزار دین و سلاح زور، قدرت را قبضه کرده است. این رژیم هنوز برنامه «محور مقاومت» و دشمنی با غرب را با هزینه‌ی مالی هنگفت دنبال می‌کند . پروفسور نصر والی کارشناس آمریکایی در امور ایران می‌گوید: «دشمنی با غرب و حمایت از رادیکالیسم اسلامی از القاعده گرفته تا اخوان‌المسلمین، حماس، جهاد اسلامی و شبه‌نظامیان شیعه لبنان و عراق و غیره  مشخصه بارز و علنی این رژیم است».

از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹ خمینی، تمام کشورهای جهان از شرق گرفته تا غرب متوجه شده‌اند که ایران دیگر یک حکومت مدنی با مشخصات و استانداردهای معروف جهانی ندارد بلکه مجموعه‌ای تندرو با عقاید انقلابی‌ بر آن حاکم است که می‌خواهد اندیشه خمینی را به خارج از مرزهایش صادر کند. خمینی خود این ترکیب ایدئولوژی پیچیده را که در اندیشه «ولایت مطلقه فقیه» متبلور شد، تاسیس کرد و از آن زمان تا کنون نه مردم ایران و نه منطقه روی آرامش را ندیده‌اند. این رژیم هرگز قابل تحول یا تغییر نیست حتی اگر مجبور به تغییر شود پس از مدتی دوباره چهره فرهنگ و تمدن‌ستیز او نمایان خواهد شد. هنری کیسینجر روباه زیرک سیاست آمریکا در طرح سئوالی می‌گوید: «ایران باید بداند چه می‌خواهد. می‌خواهد نماینده یک ملت باشد یا یک ایدئولوژی؟ فرق زیادی میان این دو مقوله است؛ اگر نماینده ملت ایران است باید مانند یک دولت عمل کند و به تمام قوانین و مقررات بین‌المللی و میثاق‌های مورد توافق کشورها احترام بگذارد اما اگر بخواهد نماینده یک ایدئولوژی باشد، دیگر غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا نمی‌تواند این رژیم را بپذیرند.»

دولت آمریکا طی چند روز گذشته، بار دیگر برای جهانیان جمله معروف «خواهان تغییر رژیم ایران نیست بلکه به دنبال تغییر رفتار آن است» را تکرار کرد. اما وقایع و رویدادهای چند روز گذشته در ایران و خیزش ایرانی‌ها در بیش از پنجاه شهر  این کشور بی‌شک استراتژی آمریکا برای تغییر رفتار رژیم را به کلی دگرگون خواهد کرد. ملت ایران نشان داد که مسیر خود را خارج از چارچوب تعیین شده آمریکا مشخص کرده است. استراتژی ملت ایران از مرز تغییر رفتار نظام گذشته است. این خیزش نشان داد که عصر طلایی قداست رژیم ولایت فقیه پایان یافته و انسداد تاریخی و سرکوب دیگر کارساز نیست. مردم ایران تابوی ترس را شکسته‌اند و قداست خمینی و خمینیون را زیر پا نهاده‌اند. سوزاندن بنرهای خمینی و وارث‌اش خامنه‌ای، بهترین دلیل برای خط بطلان کشیدن بر دجالیّت و ریا و دروغ این بت‌های تقلبی است.

رژیم‌های دیکتاتوری و اقتدارگرا همواره از درون فرو می‌ریزند و وقتی نخبگان غارتگر این نوع رژیم‌ها بر قدرت مسلط می‌شوند مرگ آنها خیلی زودتر فرا خواهد رسید.

خامنه‌ای می‌گوید «دشمن» پشت اتفاقات و اعتراضات اخیر بوده است. او بطور علنی از افزایش قیمت بنزین حمایت کرد و تلاش می‌کند تا از جیب مردم ایران هزینه طرح‌های جاه‌طلبانه‌ی خارجی و داخلی خود را تامین کند. اما او هرگز از مبالغ ۲۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار ثروت شخصی خود در بانک‌های خارج و داخل ایران سخنی به میان نمی‌آورد.

ولی‌ فقیه جمهوری اسلامی استدلال می‌کند که تظاهرات در عراق و لبنان مانع از تحقق پروسه به اصطلاح «آزادسازی قدس» می‌شود در حالی که هم جوانان انقلابی ایران و هم مردم منطقه خوب می‌دانند که رژیم خامنه‌ای تا کنون جرأت نکرد حتی یک گلوله به سوی اسرائیل شلیک کند. رژیم اسلامی در ایران ۴۰ سال است که با این شعارهای واهی اموال ملت ایران را چپاول می‌کند به همین دلیل است که مردم ایران در هر خیزش شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» را سر می‌دهند. ملت ایران فریب و نیرنگ رژیم ولی فقیه را درک کرده است. این مردم خوب می‌دانند که هیچ سودی از میلیارد‌ها دلار که هزینه شبه‌نظامیان در یمن، سوریه، عراق و فلسطین صرف می‌شود، عایدشان نمی‌شود. این مردم از فقر و گرسنگی مضاعف رنج می‌برند.

حال پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا ایالات متحده آمریکا برای رویارویی بزرگ و نهایی با رژیم تهران در حال آماده‌سازی و تدارک است؟  اغلب گمانه‌زنی‌ها این موضوع را تایید می‌کنند. به ویژه که شرایط سرنگونی رژیم ایران از هر زمان دیگری مناسب‌تر است. جمهوری اسلامی از نظر داخلی از هر زمان  دیگری منفورتر شده و از حیث منطقه‌ای کاملا منزوی و غیرقابل اعتماد است. جایگاه رژیم در غرب و اروپا نیز متزلزل و ضعیف‌تر از هر زمان دیگری شده است.

ترامپ طی سه سال گذشته همواره بین ایرانیان که آنها را ملتی با پیشینه تاریخی درخشان و متمدن توصیف کرده و بین رژیم جمهوری اسلامی تمایز قائل شده است.

در مقابل، رژیم جمهوری اسلامی خلیج فارس را ملک متعلق به خود دانسته و خواهان خروج آمریکا از این آب‌های استراتژیک جهان شده است!

جنبش جامعه ایران آغاز شده؛ دردهای رژیم ملایان مزمن و پیروزی ملت ایران بسیار نزدیک است.


۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

آیا به آتش کشیدن حوزه‌های علمیه در ایران نشانه تحول فکری است؟





 آنچه اخیراً در نیویورک تایمز در مورد نفوذ ایران در عراق، لبنان و سوریه منتشر شد، حقیقتی است که با این گزارش به یقین تبدیل شد و با خطی درشت برای جهانیان برملا گردید. برملاکردن چنین اسنادی از تلاش ایران برای نفوذ در عراق و مزدوری حاکمان بغداد درست در زمانی فاش شد که اعتراضات در شهرهای عراق، لبنان و شهرهای کوچک و بزرگ سراسر ایران را فرا گرفته و رژیم تهران و مزدوران منطقه‌ای آن در فلاکت و دربدری سیاسی و بحران بسر می‌برند. این اسناد نشان می‌دهد که رژیم جمهوری اسلامی اساس همه‌ی مشکلات منطقه است.

رژیم ایران و در رأس آن علی خامنه‌‎ای بر این باور بود که با گرانتر کردن قیمت بنزین و پیوند دادن افزایش سه برابری آن با تحریم‌های اقتصادی، افکار عمومی ایرانیان علیه واشنگتن برانگیخته خواهد شد و از این طریق نوعی همدردی و همدلی با رژیمی که به باور واهی خود «دشمنانش» او را ناچار به افزایش قیمت‌ بنزین کردند، به وجود خواهد آمد! غافل از اینکه ایرانیان علت این نابسامانی‌ها را که آنان را به چنین شرایطی رسانده، بیش از هر زمان دیگری درک کرده است: نظام جمهوری اسلامی!

ملت ایران خوب می‌داند چه کسانی باعث انزوای کشورشان شده‌اند و نیز خوب می‌داند که تحریم‌های غرب علیه ایران به دلایل عینی و شواهد  بارز عملکرد مخرب رژیم حاکم بر تهران و دخالت‌هایش در منطقه و تلاش برای کسب اقتدار و سلطه بر دیگر کشورها و اتخاذ سیاست توسعه‌طلبانه و خصمانه در منطقه و حمایت تروریسم صورت گرفته و نه به دلیل توهم «دشمنی» آمریکا با ایران.

این تحریم‌ها در یک شبانه‌روز علیه جمهوری اسلامی شکل نگرفت بلکه تحریم‌ها به عنوان واکنشی در مقابل عملکرد مخرب رژیم ایران طی ۴۰ سال حکومت سیاه‌اش جامه عمل پوشیده‌اند. این تحریم‌ها از ابتدای حکومت ملایان در واکنش به بی‌اعتنایی آنها به تمام قوانین بین‌المللی آغاز شد [اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلمات‌های ایالات متحده]. این تحریم‌ها با قمار برنامه اتمی رژیم ایران از سال ۲۰۰۵ افزایش یافت همه تحریم‌ها هم از سوی آمریکا نبوده بلکه بخش بزرگی از آن را شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه حکومت ایران اعمال کرده است.

اما با وجود همه این فشارها که بیشترین تاثیرات منفی آن بر مردم ایران تحمیل شده است، رژیم واپسگرای تهران هنوز هم از رفتار پلید و ویرانگر خود در ایران ومنطقه دست بر نداشته است و کماکان بر رویکرد حمایت از تروریسم و توسعه‌طلبی و نشر اندیشه فرقه‌گرای خود ادامه می‌دهد. ایران همه امکانات و ویژگی‌های یک کشور متمایز برای ایفای نقش‌های سازنده نه تنها در منطقه بلکه در جهان را دارد. ایران کشوری با امکانات فوق‌العاده و پیشینه‌ای بسیار درخشان است که می‌تواند یکی از برجسته ترین کشورهای جهان در پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد.



در سیستم بیولوژیک، یک انگل همواره قربانی خود را محاصره و سپس آن را تضعیف می کند تا مقاومت نکند. انگل‌ها نمی‌توانند قربانی را از بین ببرند اما می‌‌توانند او را تضعیف کنند تا بیشترین استفاده را ببرند. رژیم جمهوری اسلامی دقیقا مانند یک انگل عمل می‌کند. این رژیم در عراق، یمن یا لبنان نمی‌تواند کاملا مسلط یا پیروز شود چون انگل‌های صادراتی‌اش در همه این کشورها در اقلیت‌اند و از اقلیت نیز کمتر هستند اما رژیم  ولایت فقیه توانست دولت‌های ملی را در این کشورها تضعیف و فرقه‌گرایی و فرهنگ واپسگرای میلیشیایی را ترویج کند؛ دقیقا همان کاری که با جامعه متمدن ایران کرد و با تأسیس نهاد سرکوبگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و تضعیف نهادهای ملی این کشور مانند ارتش و غیره، گروه‌های انگلی خود را بر مردم مسلط کرد. در عراق و لبنان و یمن اما نه تنها نتوانست بر این کشورها مسلط شود بلکه اکنون در حال جان کندن است.

دولت کنونی عراق با گذشت ۱۶ سال از سقوط رژیم سابق نتوانسته اعتبار منطقه‌ای یا بین‌المللی کسب کند و لبنان با حضور چشمگیر حزب‌الله، در انزوای منطقه‌ای و محاصره بین‌المللی قرار گرفت. در یمن شبه‌نظامیان حوثی‌ مورد حمایت رژیم ایران با اشغال صنعا دولت مدنی را از بین بردند. این کشورها با دخالت ایران از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کاملا ضعیف شدند. ویرانی این کشورها تنها دستاوردی است که جمهوری اسلامی برای مردم آنها به ارمغان آورده است.

خامنه‌ای و دست‌نشاندگانش از تظاهرات در عراق و لبنان به هراس افتادند و به همین دلیل قاسم سلیمانی نماینده نظامی ولی فقیه روانه عراق شد تا راه و نقشه سرکوب و کشتار معترضان عراقی را به مزدورانش نشان بدهد.

در  لبنان معترضان خشمگین نه تنها دبیرکل حزب‌الله را به چالش کشیدند بلکه متحدین مسیحی و سنی او را نیز عوامل شکست دولت لبنان دانسته و علیه آنها شعار دادند.

از زمان آغاز اعتراضات در لبنان و عراق رسانه‌ها بر مسئله از میان رفتن قداست رهبرانی که برای خود نوعی حرمت مقدس و چهره‌ی دینی ایجاد کرده بودند، تاکید کرده و این را مهمترین رویداد در اعتراضات اخیر در عراق و لبنان و ایران دانسته‌اند. قداست روحانیون و رهبران سیاسی تاریخی در مقابل خواسته‌های عادلانه مردم فرو ریخته است. البته نباید این واقعیت‌ها را فراموش کرد که ایرانی‌ها در اعتراضات سال ۲۰۱۷ و حتی پیش از آن نیز قداست و چهره‌ی دروغین علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی و ولی فقیه را زیر سئوال برده و تمام مشکلات و بدبختی کشور را زیر سر او و نهادهای گوش به فرمان وی دانسته‌اند. جوانان ایران به خامنه‌ای به عنوان رئیس هرم رژیم ناسزا گفته و او را از جامه‌ی قداست عریان کردند. در عراق و لبنان نیز همینگونه شد.

اکنون ایرانی‌ها با شجاعت تمام هیبت و قداست رهبران مذهبی را در قلعه اصلی آنها در تهران و قم از بین می‌برند. ایرانی‌ها دیگر از مرزهای رعب و وحشتی که رژیم ایجاد کرده گذشته‌اند. افزایش قیمت بنزین و دست کردن در جیب مردم ایران برای تامین سیاست‌های جاه‌طلبانه‌ی رژیم ایران در لبنان و غزه و یمن ایرانیان را به خشم آورده است. قیام ایرانیان تنها علیه افزایش قیمت بنزین نیست بلکه این قیام به مثابه انفجاری از تراکم فشارهایی است که طی ۴۰ سال از سوی رژیم دینی بر این ملت اعمال می‌شود.

امروز پس از افزایش قیمت سوخت، اعتراضات مردم با خشم بیشتری خود را نمایان کرده است. شهروندان ایرانی همواره این پرسش را مطرح می‌کنند که چرا باید کسانی که در غزه یا سوریه یا یمن هستند بر آنها اولویت داشته باشند؟! چرا باید پول کشورشان در سوریه، عراق یا لبنان هزینه شود؟

در این میان آمریکا سیاست محاصره حکومت ایران و مجبور کردن رژیم به تغییر رفتارش را سرلوحه برنامه درازمدت خود قرار داده است. مطمئناً تحریم‌های اقتصادی، به ویژه فشارهای مربوط به صادرات نفت و بانک‌ها، سیستم اقتصادی ایران را بسیار تضعیف کرده است. این مجازات‌ها برای مجبور کردن نظام سیاسی به تغییر رفتار خود صورت می‌گیرد.

اما به نظر من رژیم ایران هرگز رفتار خود را تغییر نمی‌‌دهد. این رفتار هویت اندیشه و ساختار عقیدتی رژیم است. این رفتار در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصویب و تثبیت شده است! تغییر رفتار رژیم یک رؤیای غیرقابل تحقق است. هرگز روزی نخواهد رسید که ما خامنه‌ای را مردی صلح‌طلب ببینیم. او نمی‌تواند به چنین شخصی تغییر ماهیت بدهد. ماهیت رژیم ایران اعتقاد به صدور «انقلاب اسلامی» است و  این یعنی بی‌ثبات کردن منطقه و حمایت از ترروریسم. رژیم ایران شبکه‌ای از منافع و ابزار بقای خود را بر اساس این تنش‌ها پایه‌ریزی کرده است بنابراین اگر به صلح‌طلبی روی آورد و خشونت را کنار بگذارد اصلا باقی نخواهد ماند.

آنچه این بار اعتراضات ایرانیان را برجسته و متمایز می‌کند و بسیار قابل توجه است این است که معترضان حوزه‌های علمیه را هدف قرار داده و آنها را به آتش کشیده‌اند . به آتش کشیدن لانه‌های پرورشی اندیشه واپسگرایی حاکم بر ایران یعنی نشانه گرفتن اساس و علت نابسامانی این کشور. همچنین نشانگر این واقعیت است که گرایش جامعه آگاه ایران به حکومت سکولار و جدایی دین و دولت افزایش یافته است به ویژه بعد از تجربه تلخ و شکست فاحش سیاسی فرهنگی و اجتماعی که حکومت دینی طی ۴۰ سال از خود نشان داده است. روحانیون کنونی حاکم بر ایران از طریق احترام ایرانیان به باورهای دینی توانستند ملت را فریب دهند و بر دوش مردم سوار شوند و اگر محبوبتی داشتند نه به دلیل کارآمدی یا تخصص یا لیاقت بهتر از حکومت قبل از انقلاب خمینی بلکه از جایگاهی که باورهای دینی مردم به آنها داده بود آنها به عنوان «روحانیون» قدرت اجتماعی و سیاسی را به دست آورده‌ و قبضه کردند. حالا این اعتراضات نشان می‌دهد که روحانیون مهمترین ابزار نفوذ خود یعنی قداست دینی را نیز از دست داده‌اند. اکنون ایرانیان می‌دانند که حوزه‌های علمیه درواقع شرکت‌های کوچکی هستند که صاحبان آنها با چپاول اموال مردم این کشور در ناز و نعمت زندگی می‌کنند.

کسانی که حوزه ها را به آتش کشیدند درواقع به حدیثی عمل کرده‌اند که می‌گوید: «هرگاه شام و نماز در یک زمان رسیدند اول شام را بخورید و بعد از آن دنبال نماز بروید!» برای ملت ایران رفاه، آزادی و دمکراسی از دین و معتقدات مذهبی حاکمان کنونی مهمتر است و جامعه ایران اولویت مطالبات خود را شناخته است. خواسته‌های انسانی همواره و در طول تاریخ بر معتقدات دینی ارجحیت و اولویت داشته به ویژه در جاهایی که دین به عنوان ابزاری برای غارت، قتل، ظلم و تباهی جوامع بشری به کار گرفته شده است و این دقیقا چیزی است که طی ۴۰ سال در ایران به وقوع پیوست.

رژیم جمهوری اسلامی یک نظام ثئوکراتیک (Theocratic) پیچیده‌ است که حکومت ولی‌فقیه زمینه‌ی خشک و جزمی آن تأسیس شد. مشخصه بارز این نوع رژیم‌ها، ستیزه‌جویی مذهبی و به کار گرفتن خشونت مفرط علیه مردم است.

محاصره و مجازات هنرمندان، روزنامه‌نگاران و روشنفکران در ایران بخشی از  تلاش رژیم ولی‌فقیه برای حفظ اوضاع و موقعیت دینی به همانگونه‌ای است که خامنه‌ای می‌خواهد تا رهبر جمهوری اسلامی بتواند از آن برای جایگاه و قدرت سیاسی رژیم خود بهره ببرد. اما آتش زدن حوزه‌ها و مراکز و دفاتر رجال دین در شهرها ایران توسط معترضان نشانه مخالفت ایرانیان با سارقان، فاسدان و قاتلانی است که به اسم دین حکومت می‌کنند. این حوزه‌ها نه تنها از حقانیت مردم حمایت و پشتیبانی نمی‌کنند بلکه منافع آنها ایجاب کرده که در کنار رژیم بایستند. از همین رو انتظار می‌رود که در روزهای آینده رویارویی مردم با حوزه‌ها و اماکن مذهبی شدت بیشتری بگیرد.

مردم ایران امروز مقدس‌نمایان و متدینان را به فساد مالی، اداری و سیاسی متهم می‌کنند. این یک تحول عمیق فکری است که در جامعه ایران اتفاق افتاده است. بدون شک این رویداد بر رشد آگاهی فرهنگی و سیاسی مردم ایران تاثیر فراوانی خواهد گذاشت.