در کشورهای عقب مانده و دور از تمدن و دموکراسی واژه های زشت و نا پسند ” اقلیت”، و ” اکثریت” همواره ورد زبان مردم است. در کشورهای ماتم زده اسلامی از این هم بدتر بوده و ناباوران به اسلام و باورمندان به عقاید و ادیان دیگر، مورد بی حرمتی و بی احترامی مردم قرار می گیرند. تا جایی که گروههای مذهبی آسوری، ارمنی، بهایی، زردشتی، و معتقدین به فرقه های گوناگون اسلامی دیگر مورد ضرب و شتم پیروان اهل سنت و یا شیعه قرار گرفته و گروهی از آنان تا توانستند تا کنون از کشور هایشان فرار کردند.
زندگی رقت بار دگر اندیشان در کشورهای عربی
در کشور به اصطلاح اسلامی عربستان که زادگاه محمد پیامبر اسلام بوده، و انتظار می رفت مأمن و پناهگاهی برای همه ادیان جهان باشد از همان روزهای نخست پیدایش اسلام به دستور محمد ابن عبدالله همه یهودیانی زاده و بزرگ شده آن کشور، ساکن و دارای مزرعه و باغ و کشاورزی بودند و به معاملات گوناگون اشتغال داشتند، به قتل عام قبیله بنی قریظه رسانده و موجب فرار گروههای دیگر آنان از عربستان شدند.
امروزه هم تنها شمار کمی از شیعیان با ترس و لرز و زیر نفوذ و قدرت مسلمانان اهل تسنن به عنوان هم میهنان و ساکنان درجه دوم، در آن کشور زندگی می کنند و یارای نفس کشیدن ندارند. شمار زیادی و یا همه یهودیان و مسیحی های دیگر کشورهای اسلامی مانند لیبی، کشورهای کناره خلیج فارس و حتی مصرکه به اصطلاح زشت اسلامی اقلیت مذهبی نام گرفته اند، به ناچار به کوچ و مهاجرت به کشورهای اسرائیل و اروپایی شدند. تا از شربه اصطلاح مسلمانان اکثریت افراطی در امان بمانند.
زندگی رقت بار دگر اندیشان در ایران
گرچه دیگر باوران در دوران رژیم پیشین از شر گزند شیعیان افراطی و خردباخته آرامش نداشته و همواره مورد طعنه، سرزنش و احیاناً یورش و حمله آنان قرار می گرفتند، ولیکن رژیم گذشته بسیار متعادل و با دموکراسی با گروههایی که به اصطلاح زشت اقلیت مذهبی نام گرفته بودند، رفتار می کرد. یهودیان، ارامنه و آسوری ها، زردشتی ها، و حتی در شهرهای بزرگ بهایی ها پا به پا و در کنار هم به کسب و کار،و کوشش می پرداختند و کمتر کسی سوای همان گروه خردباخته دبش اسلامی مزاحم آنان می شد. مگر آن که با تحریک و وسوسه آخوندی همراه بوده باشد.
زهرپاشی آخوند فلسفی علیه بهائی ها
در دوران رژیم گذشته کمتر دیده می شد که از سوی شیعیان افراطی به دگراندیشان حمله شده و به آنان ضربه و خسارتی وارد شود. مگر آن که با تحریک و وسوسه آخوندی همراه بوده است. به عنوان نمونه در رمضان سال ۱۳۳۲، فلسفی جنایتکار به مدت دو هفته در مسجد شاه تهران، هرشب برای کشتن و نابودی بهایی ها به یک مشت انسان نماهای خردباخته، درس امر به معروف می داد. فلسفی پیروان بهایی را دشمن خدا و دین، دشمن خاک و مردم ایران بر شمرد، و کشتنشان را ثواب ذخیره روز آخرت نامید.
پیامد زهر پاشی آخوند فلسفی
خوب، تصور می فرمایید نتیجه این زهرپاشی و دشمنی چه شد؟: نتیجه جنایتی بزرگ در ابعادی گسترده در سرتاسر ایران بود. زیرا از فردای آن روز مسلمانان مکتب آخوند که هرشب به مسجد می رفتند، و یا به وعظ و گفتار او به رادیو گوش فرا می دادند، در سراسر ایران، در گروههای ده، صد، و چند هزار نفری شبانه به خانه ، مسکن و ماوای بهاییان یورش بردند. با تیر وتبر، ساطور، چاقو و شمشیر، سنگ، و چوب به جان بهائی ها و حتی زنان و فرزندان آنان افتادند.
یک نمونه بزرگ و جنایت بار آن، حمله و یورش مسلمانان متعصب در چند دهکده یزد به ساکنان بهایی آن منطقه و قتل عام آن هم میهنان آرام، زحمتکش و صلح طلب بود. شوربختانه دولت وقت نیز به دلیل ترس از شیعیان افراطی و حمایت بازار از آن قتل عام، آدمکشان و مجرمین این فاجعه بزرگ را به حال خود آزاد گذاشت و کمترین مجازاتی برایشان در نظر نگرفت.
دشمنی و کینه توزی آخوند با بهایی ها در رژیم کنونی
در دوران رژیم کنونی بزرگترین ظلم و ستم به دگراندیشان، به ویژه به هم میهنان بهایی شده که زبان قادر به گفتن آن نیست و به راستی برگهای سیاه زیادی از تاریخ شوم ما را در بر خواهد گرفت. به راستی فرزندان این آب و خاک در دوران بعد به ما لعنت و نفرین خواهند فرستاد که ما آنهمه ظلم و ستم رژیم را در این ۳۷ سال با دگر اندیشان در سرتاسر کشور دیدیم و خم به ابرو نیاوردیم. در حقیقت ما نیز دگر اندیشان را به همان لفظ زشت اقلیت مذهبی نامیده و از حمایت و پشتیبانی و یا دست کم همدردی با آنان کوتاهی ورزیدیم.
این بی تفاوتی و دور گرفتن خودمان از درک مسئولیت ملی و میهنی موجب گردید که گروه، گروه هم میهنان دگر اندیش که عمومن کارکشته و کاردان بودند، از کشور کوچ نموده و به قطب صنعتی و اقتصادی کشورهای زنده و با فرهنگ گره خوردند و نتیجه سالها تجربیات علمی، هنری، فرهنگی، و اقتصادی خود را ارزان و رایگان در اختیار بیگانگان گذاشتند.
خاطره ای بد از گذشته
زمانی که نگارنده در گذشته به تدریس کلاس های ششم ریاضی می پرداختم، یکی از شاگردان دخترم که در درسهای ریاضی، فیزیک، و مکانیک بسیار پیشرفته و از شاگردان ممتاز کشور به شمار می رفت همیشه ساکت و آرام در ته کلاس می نشست، با دانش آموازان دیگر معاشرت و گفتگویی نداشت و پس از پایان درس بی سر و صدا کلاس را ترک می گفت. روزی پس از پایان کلاس او را صدا کردم و علت این تکروی، گوشه گیری و کنار کشی را پرسان شدم. او با صدای بریده بریده و شرمساری گفت : ” من بهائی ام و اگر دانش آموزان دیگر بدانند با من با کینه و دشمنی رفتار می کنند…”.
محروم از تحصیل فرزندان بهائی
مازاد بر قتل عام، حمله به خانه و کاشانه و مرکز کار و فعالیت هم میهنان بهایی و ویران و خراب کردن گورستان های آنان و کندن سنگ قبرهای در گذشتگانشان، کار شوم و ننگین این رژیم ضد انسان و ضد ایرانی از ۳۷ سال پیش تا کنون بازداشتن و محروم کردن دانش آموزان و دانشجویان بهائی از تحصیل بوده است. فرزندان این آب و خاک و بسیاری برجسته و دارای امتیازات و نمرات بالایی بودند و می توانستند در آینده به کارهای سرنوشت ساز و بزرگی در کشوررمان روی آورده و موجب افتخار و آبروی کشور باشند، به خواسته و دستور رژیم جهنمی اسلامی از ادامه تحصیل باز ماندند.
جنایت دیگر رژیم در محروم کردن دانشجوی بهائی
نمونه تازه آن مهیاره نداف شهروند بهایی ساکن کرج است که پس از شرکت در کنکور سراسری با نقص پرونده روبرو شده است . این شهروند بهایی که با رتبه ۴ رقمی ۱۸۲۹ گرایش انسانی موفق به قبولی در آزمون سراسری شده است، به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی با ” بهانه نقص پرونده ” (شارلاتانی آخوند در ضدیت با بهائی ها) مواجه گردید و به این دلیل محروم از تحصیل شد.
این گونه اعمال زشت و ضد انسانی برخلاف اعلامیه حقوق بشر جهانی در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ می باشد که حق تحصیل را برای همه انسانها دوراز هرگونه نژاد، رنگ، عقیده، مذهب و جنسیت برابر میداند. در سالهای گذشته نیز اعلام ” بهانه نقص در پرونده” داوطلبان بهایی ورود به دانشگاهها در ایران معادل محرومیت از تحصیل آنها بوده به نظر میرسد که این روند، در سال جاری نیز ادامه پیدا کند.
مصوبه دولت در بازداشتن فرزندان بهائی از تحصیل
محرومیت از تحصیل بهاییان در دانشگاههای ایران با استناد به مصوبهی ششم اسفند ۱۳۵۹ “شورای عالی انقلاب فرهنگی” صورت میگیرد که بهاییان را علاوه بر محرومیت از اشتغال در اماکن دولتی، از تحصیلات دانشگاهی نیز محروم میکند.
بر اساس بند سوم این مصوبه، نه تنها باید از ثبت نام بهاییان در دانشگاهها جلوگیری به عمل آید بلکه چنانچه هویت بهایی فردی بعد از ثبت نام و “هنگام تحصیل” نیز احراز گردد، باید از تحصیل محروم شود. محرومیت شهروندان بهایی پس از انقلاب اسلامی و اعلام انقلاب فرهنگی در ایران به صورت سیستماتیک اجرا شده است.
رفتار غیر انسانی با افغانی ها
گروهی از مردم افغانستان به دلیل جور و ستم رژیم آن کشور از آغاز انقلاب ننگین اسلامی به ایران آمدند و در کشورمان اقامت گزیدند. آنان با همه نیرو و توانایی خود و در نهایت صداقت و درستی در ساخت مملکت آخوند زده و ویران شده ما همت گماشتند. آنان خدمات بزرگ و گرانبهایی به کشورمان نمودند و در آداب و رسوم و فرهنگمان سهم و شرکت مساوی داشته اند. ولی شوربختانه از یک سوی گروهی از هم میهنان نادان و نژاد پرستمان با آنان رفتاری مغرضانه داشته و به اذیت و آزارشان پرداختند و از سوی دیگر رژیم کذائی ضد انسان ولایت فقیه مانع از رفتن کودکان آنان به مدارس و دانشگاههای ایران شده است.
این رفتار غیر انسانی رژیم و بی تفاوتی و برخوردهای مردم با افغان ها در ایران بسیار زشت، نازیبا، و در نهایت نژاد پرستی و خود بزرگ بینی است. در کشورهای انسان و انسان ساز، هرکودک خارجی با هر ملیتی به آسانی، همراه و به طور مساوی با کودکان آن کشور به مدرسه می روند و از همه امتیازات آن کشور استفاده می کنند. نتیجه آن که فرزندان میهمان در کشور انسان ساز با زبان، فرهنگ، و تربیت آن کشور خوی گرفته و خود مبلغ و ناشر آن فرهنگ خواهند شد. چنانکه فرزندان من نگارنده به مدارس انگلیس و فرانسه رفته و در نتیجه به فرهنگ و زبان آن دو کشور علاقمند و وابسته شدند.
از آنچه گذشت:
در کشورهای جهان سوم دو واژه زشت و کریه “ اقلیت و اکثریت”، همواره ورد زبان بوده، و مردم آن کشور را به دو یا چند دسته نابرابر بخش و تقسیم نمودند. در کشورهای اسلامی، چند پله و مرتبه پست تر و زشت تر می باشد. زیرا اقلیت های مذهبی نه تنها آدم به شمار نمی آیند، بلکه شماری از آن فرقه ها محکوم به نیست و نابودی اند. همین موضوع سبب گردیده که دگراندیشان کشورهای اسلامی مانند یهودیان، ارامنه، آسوری ها، زردشتی ها و بهایی ها، تا می توانند از با چشم گریان و قلب آکنده از زادگاه خود خداحافظی کرده روانه کشورهای امن و انسان دوست شوند.
نکته پایانی:
رفتار زشت و موهن شیعیان افراطی خردباخته باجامعه دگر اندیشان در این ۳۷ سال حکومت جهنمی اسلامی از بد به بدترین رسیده، و همه نوع آزار و شکنجه در مورد آنان روا گردیده است. این جنایت های بیکران و نا محدود سیل کوچ و مهاجرت دگر اندیشان را به دیارهای امن و دور از ظلم و ستم آخوند واداشته است.
بزرگترین ظلم و ستم و جنایت رژیم غیر انسانی ولایت فقیه با هم میهنان بهایی بوده، که مازاد بر ضرب و شتم، حمله و آتش زدن به هستی و دارائی آنها، و ویران کردن گورستانهای آنها، فرزندان با هوش، زرنگ و زحمتکشان را با تصویب نامه رژیم جهنمی از سال ۱۳۵۹ تا کنون باز داشته اند. شوربختانه، اینگونه ظلم و ستم های خانمان برانداز، از سوی دیگر مردم کشورمان نادیده گرفته شده و این دگر اندیشان همچنان در بدبختی و جنایت های روز افزون به سر می برند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر