پیش گفتار:
چنانچه اعتراض و انتقاد در جامعه نباشد، آن جامعه مانند کشورما به هم ریخته و به گند و فساد کشیده می شود. انتقاد و یادآوری اشتباهات و کجروی ها حتی در محیط کوچک خانواده و یا یک اداره نیز ضروری است و بدون آن دیکتاتوری و خودکامگی بر آن سایه می افکند. هنگامی که مرد تنها بنا به میل و اراده خود تصمیم می گیرد و زن و فرزندان خود را در برنامه ها شرکت نمی دهد، پیامد آن دیکتاتوری و خودکامگی است که بر همه ارکان آن خانه و خانواده استوار و پایدار می شود. اینجاست که مردان توانستنه اند زنان را به کنار زده بر خانواده و حتی جامعه خود سوار شوند و روش زن ستیزی را در جامعه پیاده کنند.
چرا آخوند بر سرنوشت ما سوار شد؟
همان گونه که می دانیم آخوند از کم مایه ترین و ناچیز ترین عضو جامعه ما به شمار می آمد. دلیل آنهم منطقی می آمد زیرا آخوندها از نظر پوشش چون ریش و عمامه، نعلین و عبا، روش راه رفتن و حرف زدن به هیچ گروه از ملت ایران شباهتی ندارند، و سواد و دانش آنان در حد دانش آموزان ابتدایی است. روح خودکامگی، خودخواهی، زن ستیزی، وطن فروشی و بیگانه پرستی و نادیده گرفتن آداب و رسوم و فرهنگ و تاریخ کشورمان در رفتار، گفتار، و کردار آنان موج می زند. بنابراین، توسل و اعتماد کردن به آخوند و بی تفاوت بودن در برابر جنایت و غارتگری های آنان از کوتاهی و نادانی ما ملت ایران به شمار می رود و هرچند بیشتر این گروه جنایتکار و غارتگر بر سر کار و قدرت بمانند، به همان اندازه کشورمان فروکش کرده و از جامعه و تمدن جهانی دورتر و دورتر می شود.
گفته یک سیاستمدار غربی
یکی از زمامداران کشورهای اسکانددینیاوی به تازگی گفته است:”اگر می بینید کشوری مانند افغانستان ( والبته ایران)، این چنین عقب مانده و روز به روز بدتر می شود علت آن را در نیرو و عوامل خارجی جستجو نکنید بلکه عامل اصلی را بی عرضگی، نادانی، و بی تفاوتی مردم آن بدانید”. بی گمان، ما ملت ایران که به عنوان “ملت نجیب و مهربان” نام گرفته ایم در طول تاریخ در برابردشمنان و بیگانگان بی عرضه و ناتوان بوده ایم که همواره پشت خود را برای سواری گرفتن مانند اسبان که حیوانات نجیب و تسلیمند در اختیار دیگران گذاشته ایم. کاری که در تاریخ کنونی ایران از ۳۶ سال پیش آغاز شده و آخوند بی فرهنگ و فرومایه بر جان، مال، و ناموس ما سوار شده و همچنان مانند اسب و یا خران بار بردار از ما کار و بیگاری می کشد.
شرکت در جنایات رژیم
رژیم ولایت فقیه از ۳۶ سال پیش تا کنون همواره در گوشه و کنار کشورمان به جنایتی دست زده و بیگناهی را به کام مرگ کشانده است. زندان های بیشمار رژیم اسلامی نیز پرو سرشار از میهن پرستان، دگراندیشان، و بیگناهانی است که یک روز هم نگاه داشتن آنان بند و زندان، نه تنها ظلم و ستم بیرویه به آن فرد به شمار می آید، بلکه توهین به بشریت است. اما سکوت و بی تفاوتی ما ملت ایران، ما را در همه آن جنایات شریک و سهیم کرده است.
اگر عضوی از خانواده ما مورد ظلم و ستم قرار گیرد، آیا مابر جای خود میمانیم و یابه اعتراض ودفاع از آن عضو خانواده بلند می شویم؟!. بدیهی است هرکدام از اعضاء دیگر خانواده آنچه در توان دارد به کار می برد تا از حقوق پایمال شده آن عضو خانواده دفاع کند. حال، مگر فردی که به خواسته رژیم ضد مردمی اسلامی دستگیر و زندانی شده، مورد شکنجه و تجاوز قرار می گیرد، به شخصیت و انسانیت او توهین شده و یا در گوشه زندان حلق آویز می شود عضو جامعه بزرگ و اجتماع ما نیست، پس چرا در برابر آنهمه ظلم و ستم و جنایت در باره او ما ساکت نشسته ایم و چرا آنقدر ما ملت درمانده و بی خاصیت و خودپرستیم!؟.
چه کسانی در این زمان قابل انتقادند؟
مسئولیت جامعه امروز و فردای ایران بر عهده جوانان است. زیرا از افراد سالمند و بازنشسته که دارای نیروی تن و روان اندکند نمی توان انتظار مبارزه و روبرویی با رژیم آدمخوار اسلامی را داشت. آنان می توانند تا اندازه ای راهنمای فکری جوانان باشند ولی این جوانانند که می توانند و باید سرنوشت کشور رادر دست خود گیرند.
امروزه با وجود اینترنت، تلویزیون و رادیو های بین المللی، فاکس، تلگراف، تلفن، رفت و آمدها میان کشورهای گوناگون جهان، بیشتر جوانان در هرگوشه ایران در جریان وضع سیاسی ایران و کشورهای دیگر قرار می گیرند و می توانند آگاهانه رژیم غیر انسانی اسلامی را از اسب قدرت به زیر کشیده و ما بیش از این شاهد جنایات گسترده رژیم و فروپاشی میهنمان نباشیم.
چگونه می توان اعتراض کرد؟
برخاستن و اعتراض به رژیم ضد مردمی و بیگانه پرست وظیفه وجدانی، انسانی و میهن پرستی هرفرد ایرانی است. این اعتراض می تواند به صورت عام و همگانی مانند خیزش سال ۱۳۸۸ شود و یا به شکل اعتراض، و اعتصابات گروهی، و یا اعتراض منفی. مشروط بر آن که سرنوشت آن به طورکلی به دست دو نفر معلوم الحالی چون میر حسین موسوی و کهروبی از وابستگان و طرفداران خمینی جلاد داده نشود. کسانی که مأموریتی سوای فروکش کردن و خاموش نمودن صدای مردم ایران نداشتند و انقلاب مردمی را به لجن کشیدند.
در سه دهه گذشته بارها، بارها اعتراضات و خیزش هایی از سوی گروهی از مردم در شهری و گوشه و کناری از کشورمان مانند سنندج، شیراز، و اصفهان صورت گرفته ولیکن به دلیل حمایت و پشتیبانی نکردن طبقات گوناگون در شهر ها و استان های دیگر، آن خیزش به سردی و خاموشی گراییده، و رژیم ضد مردمی توانسته به آسانی صداها را در گلو خفه کند و برای عبرت همگان، عده ای بیگناه و میهن پرست را به کام مرگ فرستد.
نکته پایانی:
هنگامی که رژیم به خواسته و دستور مجتبی فرزند جنایتکار خامنه ای بسیجی ها را وادار به اسید پاشی بر زنان و دختران اصفهان کرد، مردم اصفهان و گروهی در چند شهر دیگر ایران به عنوان اعتراض به پا خواستند و اعتراض کردند ولیکن مردم دیگر ایران که خود را نسبت به این هم میهنان اصفهانی بیگانه می دیدند و آنان را عضو جامعه خود به شمار نمی آوردند، اعتراض وخیزش مردم اصفهان را همراهی نکردند. در نتیجه این اعتراض کوچک محلی به خاموشی گرایید و رژیم با تجربه ۳۵ سال جنایت پیشگی آن اعتراض را هم پشت سر گذاشت.
تا زمانی که ما ملت ایران در برابر بیگانگان و دشمنانی چون آخوند و یا هر متجاوز دیگر اتحاد و همبستگی نداشته باشیم و از حقوق و خواسته های همدیگر دفاع نکنیم، ضربه پذیر بوده و زیر ظلم و ستم دیگران قرار می گیریم. ظلم و ستمی که از ۱۴۰۰ سال پیش بر ما وارد شده و همچنان زیر بار آنهمه تجاوز و تازی پرستی کمر خم کرده ایم. بنابراین، هر اتفاق ناجور و ناخواسته ای در یک گوشه و کنار ایران بیافتد و مردم آن ناحیه به ستوه آمده به اعتراض بلند شوند، وظیفه انسانی و میهنی هرکدام از ما در هر نقطه دیگر ایران آنست که به پا خیزیم و از آن جنبش همراهی کنیم.
خود، ناموس، وطن، شرافت، و هستی اتان را فدای آخوند کنید و به ساز او برقصید تا ذر آخرت حوری ها و فرشته های هر جایی را در آغوش کشید.
C
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر