۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

تلقین یا تقدس آسمانی ؟


پدیدة ” تقدس” نوعی سنت است که در حقیقت ترس از  شکستن آن از خود پدیده قوی تر است بخصوص که نیروها و مکمل­های تشویقی چنان چاشنی آن می شود که قدرت آن را صد چندان مینماید. در برخی موارد بازخوردهای مثبت  نظیر مباحث بهشت وغیره در تقویت این پدیده نقش دارند اما بیشتر بر این باورم که بار ترس وعذاب (خصوصا در 3 دین اصلی اخروی­گرا) سنگین تر و با نفود بیشتر در تعمیق این پدیده موثر بوده است (اشاره به متن مداحی ها و انذارازعذاب آتش) . بزرگترین بدی سنت و دین این است که مسیر فکر کردن را تغییر می دهند. یعنی شما برای فکر کردن به یک چالش جدید یا به قولی برای مدرن شدن، به صورت مساله و استدلال پشت آن فکر نمی کنید بلکه ابتدا در مغزتان آن را به مسیری که دین و سنت چون سدی استوار در آن همه داده­ها را پردازش می­کند می فرستید و آن گاه تأویلات آمیخته با ترس شما از دین و سنت است که پاسخ شما را میسازد . اینجاست که می گویم ریاضی­دان بودن یا دانشمند بودن هیچ تناقضی با داشتن یک ذهن بیمار ندارد (شما را ارجاع می دهم به زندگی جان نش ریاضی­دان مبتلا به بیماری شیزوفرنی در فیلم یک ذهن زیبا) بدین گونه میتوان به راحتی مشاهده کرد که مثلا می توان هم دیندار بود و هم ریاضیدان. زیرا اساسا از آنجا که ریاضی خواندن قرار نیست چالش­های مدرن در تناقض با سنت را در مغزانسان ایجاد کند بدون دستکاری این دو پدیده (سنت و دین) به راحتی در ذهن پردازش می شود و اتفاقا نتایج بهتری را نیز به دنبال دارد. همه ما خاطراتی داریم از زمان دانشگاه و برخورد با این پدیده که معمولا افراد متمایل به مذهب نسبت به دانشجویان بی اعتقاد درس خوان­تر بوده­اند. در حقیقت پاسخ به چرایی این وضع چندان سخت نیست. یک لاقید اساسا فرقی برایش نیست که یک مساله درسی را می خواهد حل کند یا یک آنتی سنت را، اما در طرف مقابل یک بچه مذهبی تنها نقطه سکون و آرامش بدون ترس را در فکر کردن همین لحظات حل سوال می­یابد. بنابراین تمرکز بیشتر و لذت بیشتر نیز خواهد برد که بازدهی بالاتری هم دارد.ثابت شده که شخصیت انسان در 5 سال اول زندگی به طور کامل شکل می گیرد . حال اگر زخمی عمیق از مجموعه­ای از ترس ها در اثر گناه در ذهن شما باشد به هیچ وجه بعد از گذار از بلوغ و ورود به میانسالی راه برگشتی نیست . یعنی چی؟ یعنی مثلا فکر کنید که در حال هتک حرمت به شنیع ترین شکلش در مورد مقدساتتان هستید ( نه الزاما دینی اما به هرحال برای افراد بی دین هم نقاط و خط قرمزی شاید باشد) کمی دقت کنید حتی فکر کردن به این هم شما را می­ترساند و راحت نیستید و بلافاصله آن را پس می­زنید. در واقع علت اصلی موفقیت در جاودانه بودن دین مراد از جاودانه بودن جاودانه بودن احکام و صورعبادات نیست چون همانطور که میدانید مثلا شیعیان و سنی ها حتی در وضو گرفتن که از آداب اولیه اسلام است اختلاف دارند منظور یک هسته­ای به نام اسلام است که هرچند نسل به نسل آنقدر تغییر یافته تا مطابق شرایط زندگی شود اما هنوز تقدس یک سری چیزها را برای پیروانش باقی گذاشته کما اینکه شکل تقدس هم حتی تغییر کرده اما به هرحال) بعد از این سالها همین ترس و ایجاد حصارهای پنهان مغزیست . همین ترس است که حتی باعث می شود عده­ای از شک کردن هم بپرهیزند و حتما می­دانید که اولین عامل فرار از هر نظریه پذیرفته شده­ای (نه الزاما دینی یا سنتی بلکه حتی شامل پدیده­های علمی هم می شود ) توسط شما شک کردن است که اگر یقین حاصل شود نوبت به نوبت تمامی پله­مثلهای به ظاهر مستحکم و فیکس شده قبلی خراب می شود. پایداری اسلام در حقیقت ریشه در همین دامن زدن بیشتر به ترس دارد. آنچه تحت عنوان تقوی بیان می شود، یعنی چه؟ به معنای آن فکر کنید ….یعنی شما دوست دارید کاری انجام دهید (کما اینکه در تعریف دینی این پدیده هم منکر آن نمی شوند که شخص دوست دارد آن را انجام دهد ) اما خودسانسوری کنید و نکنید تا از عذاب بر حذر مانید . در واقع مساله همین است . ترس از عذاب و مرتاض­گری و (نوع خفیف آن در شیعه اعتکاف و زنجیر زنی و حاد ترش قمه زنی ) خواستگاه قدیمی در این منطقه دارد و ناشی از یک داستان معروف قدیمی به نام آدم و حوا که در 3 کتاب مقدس ذکر شد و قبل از آن هم رواج داشته است. این داستان بود که اولین بار قدرت ها را به دو قطب شر و نیکی تجزیه کرد که بعدها هرکدام از این دو قطب شر و نیکی در هر آیینی یک نام گرفتند (آخرینشان اسلام است و الله و شیطان ) و مدام در حال جنگ بودند و فلسفه وجودی شیطان گویا وسوسه است که از همان داستان قدیمی گول زدن آدم و خوراندن سیب به او بازی شروع شد و انسان وارد بازی این دو ابر قدرت گشته و مدام باید گوش به زنگ باشد تا اسیر وسوسه شیطان نشود تا زمانی که زنگ Game Over از سوی قطب نیک به صدا در بیاید و انسان نزد او از آرامش ابدی لذت ببرد. پیوند شیطان با آتش هم در حقیقت از بدوی بودن داستان حکایت دارد چرا که اگر در این عصر و روزگار مطرح می شد قاعدتا به جای آتش انرزی اتمی قرار می گرفت .اما نمود این وسوسه در این داستان کهن از سوی شیطان چه بود؟ پاسخ این است که انسان کهن وسوسه را چیزی جز غرایزش ندید و از همینجا بود که مبارزه با غریزه در ادبیات کهن و متون کهن به نوعی مایة افتخار و تبختر بود و ستایش از مردانی میشد که با هواهای نفسانی مبارزه­ها کردند و به فلان جاها رسیدند و به فلان قدرت ها دست یافتند و که مرتاضی و خودآزاری در واقع ریشه در همینجا دارد و زنجیر زنی ها و قمه زنی ها و غیره هم در حقیقت همان ها را می خواهد بگوید حال حسین بهانه ایست برای انجام همان مرض کهن خود آزاری و اینکه ما معتقدیم باید خود را آزرد تا خدا ازما خشنود باشد می دانید چرا این ها می گویند باید خود را بیازاری؟ ببینید خود آزاری در حقیقت در ابتدا پیشگیری از عذاب الهی بوده یعنی من به واسطه اینکه خودم خودم را شکنجه می کنم از خداوند می خواهم مرا از عذاب خودش بر حذر دارد (که تنبیه بزرگتری است) (ارجاع می دهم به قربانی کردن انسان ها برای جلوگیری از طغیان خشم خدا) شاید علل اصلی این طرز فکر به مرور زمان بر اثر شرایط و اجتماع در ناخود آگاه بعضی ها محو شده باشد اما یک مثال میزنم اولا شما را به حدیثی از علی ارجاع می دهم که در کتاب دینی دبیرستانها نقل شده است که توبه واقعی این است که 40 روز چیزی نخوری تا پوست بر استخوانت بچسبد تا گوشتی جدید بروید یا داستان تجاوز بهلول به جسد یک دختر و آمرزیده شدن گناه او در اثر 40 روز خودآزاری و تأیید این آمرزش توسط پیامبر (کاری با درست بودن یا نادرست بودن اینها ندارم این مثال­ها حتی اگر داستان هایی هم باشد که از زبان گذشتگان نقل شده باز هم نشان دهنده اینست که این گذشتگان به آمرزش در اثر آزار جسمی اعتقاد دارند.) در واقع همین است فرار از عذابی بزرگتر با تنبیهی که خودمان خودمان را میکنیم .از این منظر می خواهم صفتی از خداوند به نام رأفت را هم نقد کنم که در واقع هنگام خودآزاری، یک فرد معتقد، گوشه چشمی به دلسوزی خدایش بر وضع و حال خودش نیز دارد و در حقیقت صفت رأفت و بخشایش زاییده این حس امید در مغز این افراد نیز هست. می خواهم این را بگویم که در واقع این ذهن فرد است که به او می گوید گناه کرده­ای، فرمان عذاب می دهد، شدت عذاب را معین می کند، به او می گوید حال بس است رأفت خدا را جلب کردی، و امید به او می دهد. این ها همان تلقین نیست؟….ودر ادامه تلقینات باید بگویم مطمئن باشید جایی که گرسنگی در حد موت به شما فشار آورد، حتی غذای حرام را نیز می خورید وبرای کم کردن بار گناه آن خلاصه آیه ای حدیثی یا تسکینی پیدا می کنید . کما  این که برخورد یک مسلمان با مسایل جنسی هم مثل همین خوراک است .(اینجا هم مغز شما را بازی میدهد) .در حالت حادتر مذهب و عقیده به مرگ نیزی منجر می­شود در جایی که حتی از فدا کردن وجود برای ایستادگی برعقیده ابایی ندارید . در این موارد مذهب و سنت چنان ساختار پیچیده ای در ذهن ایجاد کرده­اند که بدیهی ترین عملکرد مغز یعنی میل به بقا را از کار می اندازند .که لزوما علاوه بر مسایل مذهبی نوعی از بیماریهای خاص روانی نیز در این پدیده موثرند. علل پیچیده دیگری نیز در پدیداری این حالت موثرند نظیر انواعی از سرخوردگی­های اجتماعی یا حس دائم گناه در اثر بودن در اجتماع و میل به پیوستن به موهومی ساخته مغز به نام بهشت برین جایی که در آنجا از هجوم ترس ازگناه راحت میشویم و موارد دیگر.
در حقیقت ذهنیت عجیب، پارادوکسیکال و متناقض این جماعت بدین صورت نمود دارد که فرد مذهبی با وجود آن که خود میداند که با این کار خود را می­آزارد و منطقا ذهن باید به صورت پروتکتیو یا به طور ناخود آگاه او را از این کار بر حذر دارد ولی این اتفاق نمیافتد. مثلا شما تصور کنید مدادی را با سرعت به سمت چشمتان حرکت می دهید نا خود آگاه چشمتان بسته می شود تا جلوی آسیب را بگیرد اما در این جا و این مورد چه طور است که ذهن نه تنها جلوی این آسیب را نمی گیرد بلکه تشویق به ادامه آن و شدت بیشتر آسیب هم می کند ؟
این مثال ها را زدم که به شما بگویم ببینید چه قدرت بزرگی در تلقین و باور و عملکرد ترس به واسطه اعتقاد به دو پدیده سنت و دین وجود دارد و اینکه چرا می گویم این دو پدیده به واسطه ترسی که ایجاد می­کنند مسیرهای ذهنی را تغییر می دهند. امروز همانطور که می بینید خاورمیانه منشأ اصلی آن داستان کهن، بیشترین آمار تحجرات دینی را نیز دارد و جالب است که تمامی پیامبران (به جز بودا که ظاهرا پیامبر نیست ) در این منطقه ظهور کرده­اند.
حال راه علاج چیست؟ قطعا در جامعه ای که اکثریت یا همه بر موضوعی باور دارند وضع اینگونه پیش می رود. نوابغی وجود دارند که از ابتدایی ترین افرادی هستند که نترسیدند و شک کردند و یقین کردند. حال در این میان عده­ای در میان ارضای غرایز و گناه نکردن و دینداری دست و پا می زنند و شک هم کرده­اند و گناه هم می کنند. یک چشم - به قول مسلمین - به دنیا دارند و یک چشم به آخرت. این جماعت نیاز به شنیدن صداهایی شبیه به شک خودشان دارند تا بر ترسشان غلبه کنند وگرنه اگر در آن جمع دینداران بمانند وضع همان است. زیرکی اسلام در این بوده است که در جماعت برگزار کردن انواع مناسک و عبادات پافشاری زیادی نموده است مثلا اعلام شده نماز به جماعت خوانده شود که چرا؟ چون شما روزی سه بار جماعتی را می­بینید که بالا و پایین میروند و مدح می کنند و سجده می­کنند. که همانطور که ذکر شد هرکس در این جمع باشد حداقل با خود می گوید هرچند من چیزی حس نمی کنم ولی این جماعت که دروغ نمی گویند ویا برگزاری مراسم حج به صورت تجمعی و در مورد شیعیان عزاداری ها وسینه زنی های تجمعی و شبهای قدرو اعتکاف و و بالاخره قضیه قضیه داستان هانس کریستین اندرسن و شنل معروف شاه می­شود که کسی نمی دید ولی کسی هم جرأت نداشت که بگوید “نمی­بینم” .ولی خوب همه منتظر آن پچ پچ اولیه بودند تا صدایشان در آید اینجا هم در واقع همین است و تنها راه چاره برای هر حکومت مذهبی در نیامدن یا هرچه بیشتر ضعیف بودن این زمزمه های شک و انکار است .جمهوری اسلامی از زمین و هوا به وضوح تیر اسلام شلیک می کند که لاجرم این تیرها بالاخره به صغیر و کبیر اصابت می کند و اکنون  صد در صد به شکلی عامدانه تلاش دارد تا اسلام را در رسانه به همه نشان دهد تا هم پیوند خودش با اسلام را محکم تر نشان دهد و هم به قولی که در بالا اشاره شد آنهایی که شک دارند و می ترسند ، از دستش نپرد تا مسلمان بیشتر ودر نتیجه طرفدار بیشتر داشته باشد .اما علی­رغم فیلترینگ شدید و علی­رغم همه و همه وهمه ما محیطی فراهم می کنیم که حاقل آنهایی که در شکند ببینند که صدایی دیگر نیز هست بلکه بتوان ترس درمانی کرد. با همه اینها باز معتقدم مذهب نمی­تواند و نمی تواند با غریزه مبارزه کند جدال غریزه و مذهب در ذهن یک فرد مذهبی در کنترل او نیست .
امام زمان آخرین تیر در ترکش نظام و به نظر من قوی ترین تیر آنهاست. پیوند هرچه بیشتر این نظام با امام زمان که عامدانه طی 4 سال اخیر روند رو به رشدی گرفته است یک هدف را بیشتر دنبال نمی کند. پیوند نظام با آینده ای مرموز که زمان آن معلوم نیست. هیچ کس زمان این آینده نامعلوم را نمی داند به جز عده ای که در راس نظام فعالند! در واقع از ترکیب استیصال، یاس، فقر، درماندگی، تحمیق، قدرت طلبی، فرصت طلبی پدیده ای به نام امام زمان به وجود آمده است. پدیده ای موهوم که امروز توسط نظامی تبلیغ و طرفداری می شود که روزبه روز وضعیت حقوق بشر در آن رو به وخامت گذاشته است. کشوری که روز به روز بر دامنه فشارهای بین المللی بر آن افزوده می شود. کشوری که سردمداران حکومت مذهبی آن  کماکان نفهمیده­اند  که مردم را به جز با تحمیق میتوان با  مردم داری و مردم سالاری حفظ کرد.

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

اسلام، بزرگ ترین شر در تاریخ بشر‎


نگاهی کوتاه به گرفتاری کشورهای منطقه


با نگاهی هر چند ساده و گذرا به جهانی که در آن می زییم پی به رنج و درد بشر کنونی خواهیم برد. خبرهای تکراری که هر روزه از ماهواره و اینترنت پخش می شوند یکی از یکی بدتر و دردآورتر است، از جنگ و بمباران و گورهای دست جمعی گرفته تا کشت و کشتار و خودکشی و سنگسار و… که همه و همه نشانی از رنج و درد دارند. به راستی که بایست گریست به روز و روزگار این جهان و آدم هایش و این همه نگون بختی و پلشتی و اندوه. نگاهی به افغانستان بیندازید. نگاهی به پاکستان و عراق و سودان و سومالی و لیبی و سوریه یا هتا به ایران خودمان بیندازید تا آن چه گفته شد بیشتر برایتان ملموس باشد.

آخوندکی در بحرین که احتمالن فرستاده رژیم اسلامی است، مردم را علیه حکومت آنجا تحریک میکند. گرچه حکومت بحرین هم دموکراسی و مردمی نیست ولی هزاران شرف دارد به رژیم جهنمی اسلامی که خون مردم را توی شیشه کرده و غارتگر است.
میلیون ها و چه بسا میلیاردها زن و مرد و دختر و پسر و کودک و پیر در آسیا و آفریقا در نداری و نکبت دست پا می زنند تا مبادا جیب های سردمداران کشورهای سرمایه داری مانند امریکا و انگلیس و فرانسه و اسراییل لبالب از سیم و زر نباشد. شاید بگویید این چه پیوندی می تواند با اسلام داشته باشد. ولی به دید من بن مایه و آغاز بیشتر این بدبختی های امروز جهان به نیروی اهریمنی به نام اسلام برمی گردد.

این تظاهرات اسلام گرایان بنگلادش است که گویا حکومت افغانستان را لیبرال می خوانند و نمی خواهند مانند افغانستان شوند. آنان می خواهند دولت لیبرال کشور خود را سرنگون کنند و قوانین اسلام را پیاده نمایند. می بینیم که اسلام چگونه خرد و عقل را از گروهی مردم خاورمیانه و آسیا گرفته و آنها را آدم های متجاوز و دگم مذهبی بار آورده است.

اسلام چگونه پای گرفت؟


اکنون به روشن شدن این گفته می پردازم:
تا پیش از زایش اسلام، در ایران امپراتوری توانمند ساسانیان پا به پای امپراتوری روم در حال پیشروی بود. و بنابراین توازنی بین شرق و غرب برقرار بود. ولی پس از پا گرفتن اسلام و یورش مسلمانان متجاوز به کشور های خاورمیانه و شرق مانند ایران و سرنگونی فرمانروایی ساسانی، این توازن از میان رفت و همین خود مایه فزونی توان غرب و پیش زمینه ای برای استثمار شرق از سوی غرب در سال های پس از آن شد که این گفته، جستار بنیادین این نوشتار می باشد.
مسلمانان عرب در آغاز پا پا گرفتن حکومت اسلام، به دور از کم ترین منطق و خردی به دیگر قبیله های عرب یورش می بردند و به نام آفریدگار جهان و این که ما از سوی خداوند آمده ایم، پسران و مردان آن قبیله را یا می کشتند و یا به بردگی در می آوردند و زنانشان را به کنیزی می گرفتند و از آن ها بهره کشی جنسی می کردند، همچنین سرمایه هایشان را نیز می دزدیدند. تنها منطق اسلام از روز نخست همانا زور و خشونت بود و از بن چم (معنای) واژه “اسلام” ، “تسلیم شدن” است. پس یا اسلام بیاورید و باج بدهید یا این که گردنتان را می زنیم. تا جایی که محمد بن عبدالله پیامبر مسلمانان به پادشاه ایران نامه نوشت که یا اسلام آورید یا باید به ما باج بدهید.

این رفتار سپاه پاسداران نظام است با مردم عادی و معترض به حکومت. آیا شما جنایت کارتر از این رژیم، چه ملا، چه پاسدار، و یا بسیجی سراغ دارید؟.

تجاوز مسلمانان به کشورهای دیگر


مسلمانان پس از کشت و کشتار قبیله های دیگر در شبه جزیره عربستان و فزون یافتن توانشان آن گاه بر آن شدند تا با یورش به کشورهای دیگر مانند یمن و شام و مصر و ایران و… سرمایه های آنان را نیز به نام غنیمت و این که خداوند این حق را به آن ها داده است، مال خود کنند. نتیجه این شد که آن کشورها به سبب تجاوز و غارت تازیان هنوز که هنوز است پس از گذشت بیش از هزار سال کمر راست نکرده اند و به خاک سیاه نشسته اند.
در سایه همین خرد شدن کمر مشرق زمین بود کشورهای غربی که آسیب چندانی از دستگاه نابودگر اسلام ندیده بودند، به آسانی توانستند که کشورهای دیگر را زیر استثمار و یوغ خود در آوردند. راه دور نرویم نگاهی به سرنوشت ایران خودمان پس از چیره شدن آدم خواران اسلامی بیندازید. نزدیک به  ۶۰۰ سال ما را غارت و چپاول کردند، ما را نجس و مجوس می خواندند و هر سال سرمایه های ما را به نام خراج بر روی سد ها و هزاران شتر به دارالاخلافه اسلامی می بردند.

این پاره ای از جنایات رژیم اسلامی است. ما می بینیم ولی ساکتیم. زیرا این قربانیان را از فامیل و بستگان خود نمی دانیم.

رهایی از چنگال غارتگری مستقیم  تازیان


تازه پس از این ۶۰۰ سال، با زور مغول ها بود که ما از شر آن ها آسوده شدیم. ولی پس از آن نیز این اهریمن گریبان گیریمان بود و به جز بازه های زمانی کوتاه که دلاور مردان و رادمردانی چون نادرشاه بزرگ دل به بازسازی ایران زمین بستند یا هنگامی که دکتر مصدق کوشش برای استقلال و سربلندی ایران کرد، همواره و همواره ما زیر استعمار عثمانی ها یا پرتغالی ها یا انگلیس ها یا امریکایی ها بودیم.


فقر و بدبختی مردم کشورهای مسلمان


دیگر کشورهای زخم خورده از اسلام هم به همین گونه بودند. در عراق، در سوریه در افغانستان و پاکستان و هتا عربستان که مهد اسلام است و بیایید تا کشورهای آفریقایی مانند سودان و مصر و لیبی و تونس و آفریقای جنوبی و سومالی و… آفریقایی که از برای داشتن سرمایه های گرانبهایی چون زر یا خاورمیانه ای که انباشه از زر سیاه (نفت) است، چرا باید مردمانش در چنین نکبت و بدبختی به سر برند؟.
هشتاد درسد از سرمایه های جهان کنونی در دست یک درسد مردم جهان است. به راستی فاجعه ای بزرگ تر از این هم هست؟.  اکنون شاید به نگارنده حق بدهید که چرا فرنود (دلیل) جنگ و ناامنی و خونریزی و ستم و اندوه و اشک آدمیان را در اسلام می دانم. بی گمان اگر اهریمنی به نام اسلام در کار نبود، اکنون جهان بسیار بسیار زیباتری داشتیم.
بریتانیایی ها چهارسد سال پیش بود که در شهرهایشان سیستم آب و فاضلاب داشتند، در حالی که ایران ما در هنگام امپراتوری سترگ هخامنشی مجهز به راه فاضلاب بود. باستان شناسی به نام ویلهلم کونیک ۶۲ سال پیش در عراق کنونی که تیسپون شهر باستانی ما می شود، پیل های الکتریکی را کشف کرد که نشان می داد ایرانیان در هنگام اشکانیان باتری درست کرده بودند. اکنون خودتان به این بیندیشید که اگر ویروسی به نام اسلام نبود روزگار کنونی ایران به چه ترتیبی بود. به یقین همه این پیشرفت های علمی و فناوری که در این چند سد ساله در غرب رخ داده را ایران سال ها پیش به آن ها می رسید.
پیش از به پایان بردن نوشتارم، از مسلمانان باورمند می پرسم که اگر این گونه نیست و منطق اسلام زور و شمشیر نبود و این گونه که به ما از کودکی فهمانده اند که این دین، دینی آزاد و منطقی بوده، پس به این پرسش بنیادین نگارنده پاسخ دهند: “چرا این اسلام عزیز به جز از کشورهای خاورمیانه و اندکی هم در اروپا مانند اسپانیا و فرانسه، به جاهای دیگر نرفت؟ به بیان دیگر چرا ما در کشورهای امریکای جنوبی مانند برزیل و آرژانتین و کلمبیا یا کشورهای قاره اقیانوسیه، مانند استرالیا شاهد شمار چندانی از مسلمانان به مانند کشورهای خاورمیانه نیستیم و در آن جا خبری از اسلام نیست؟”.


این ویدیو کشتار اسلام به دست طالبان را در افغانستان نشان می دهد. سالهاست که طالبان نماینده اسلام در افغانستان  و پاکستان به کشت و کشتار مردم می پردازد و مردم خردباخته  این دو کشور از این آدم کشان طرفداری می کنند. همانگونه که ۱۸ میلیون خردباخته و عده ای مزدور  با رأی دادن، رژیم اسلامی را سر پا گذاشته اند.


دلیل گسترش اسلام در بخشی از جهان


اگر این دین، دین خردورزی و بر پایه استدلال و اندیشه بود و این گونه که می گویید که هر کسی با اندیشه و کنکاش و مطالعه دین اسلام را پیشه کرده است، پس چگونه است که ما تنها در کشورهای بهم چسبیده ای مردمان مسلمان می بینیم؟.
آیا جز این است که چون شمشیر جلادان  و خونخوارهای اسلام مانند خالدبن ولید، سعدبن ابی وقاص، وعبدالرحمن بن عوف و… به آن کشورها نرسید تا با زور شمشیر آن ها را مسلمان کنند، بوده؟، پاسخ ساده است، چون که بین اون کشورها آب و اقیانوس بود و شمشیرهای دیگر سیف الله های اسلام به آن جا نرسید. این سخن را بدین جهت گفتم که به این سخن یاوه “اسلام و مسلمانان یک واندی میلیاردی در جهان” ننازید و دلخوش به آن نباشید، چون که ارزشی نداره.

کشتار دسته جمعی مسیحیان به دست اسلام گرایان در نیجریه. این نیز یکی از صدها جنایت مسلمانان است که به دستور قرآن و محمد صورت گرفته است.
یک آدم پست و جاه طلبی که به کاروان ها شبیخون می زده و کارش دزدی از دست رنج دیگران بوده به این کشوها یورش برده و آن ها را به بردگی کشانده و سرمایه هایشان را دزدیده. اکنون شما به این می نازید؟.  هیتلر هم اگر اندکی شانس با او یار بود و دچار آن سرمای جانفرسا در هنگام یورش به شوروی نمی شد، چه بسا که همه جهان را گرفته بود و امروز همه زیر فرمانروایی نازی ها بودند. ولی آیا این ارزشی دارد که کسی به زور آدم های آزاده جهان را به بردگی بکشاند؟.
تازه هیتلر که ادعای فرستاده شدن از سوی خدا و این سخن ها را هم نداشت. ولی درباره محمد که خود را پیامبر خدا شناسانده بود و این همه ستم و آدم کشی را با نام خدا کرد، چه می توان گفت؟. وانگهی، هیتلر فردی سازنده بود و کارهای بزرگی برای آلمان انجام داد که هنوز هم مردم آلمان از آن بهره می گیرند.

نکته ای چند از آنچه گذشت



امید است که مردم جهان با اندیشه ورزی و پیشه کردن خرد، این ویروس مرگبار و بلای شوم که اسلام نام دارد را و تا کنون میلیون ها و میلیون ها قربانی گرفته را به کنار نهند تا جهان ما آدم ها از شری به نام اسلام آسوده باشد. خیزش مردم مصر در همین راستا و همچنین در آینده نزدیک در دیگر کشورهای اسلامی و از جمله ایران، بر علیه اسلام سیاسی، برای همیشه این اهریمن زشت چهره را به مکان های اصلی خود یعنی مساجد بر خواهد گردانید. همین که اجازه بدهیم چنین اهریمنی در مساجد هم باشد، نهایت گذشت و دست و دل بازی است.