۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

روحانیت از فروغ تا افول



معنای تقلید در شیعه

باید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت… این معنای تقلیدی ست که در تشیع وجود داشت و همین تقلید نیز برای غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود. تقلید نتنها با تعقل ناسازگار نیست بلکه اساسا اقتضای عقل تعبد و تقلید است.
علی شریعتی.
نهاد مذهبی در ایران بعد از اسلام، با ظهور صفویه و نیاز به ایجاد یک ایدئولوژی واحد در برابر عثمانیان بصورت سازمان یافته شکل گرفت. با دستور سلاطیان صفوی آخوندهای شیعه از لبنان به ایران آمده و به بسط تئوریک مذهب شیعه پرداختند، ملایان که خود را وامدار سلاطین می دانستند، از هرگونه دخالت نهاد مذهبی در حکومت اجتناب می کردند و شاهان و سلاطین را سایگان خدا برمی شمردند که سلطنت حق ذاتی آنهاست، این تفکر، تفکر غالب مدارس مذهبی و علمای طراز اول شیعه برای صدها سال بود،
اسلام واقعی، درنده خویی، تجاوز و زورگویی است. ولی آخوند در ۴۰۰ سال گذشته اسلام را بزک کرده و بر تن گرگ صفت آن پوست بره پوشانده به تحمیر مردم می پردازد و در خرافات فرو می برد.
شیخ فضل الله آخوند  زن ستیز و ضد ایرانی که می توان او را فاسد ترین آخوندی دانست که افکارش موجب  پیدایش عده ای وطن فروش با افکار خرافاتی مانند علی شریعتی، خمینی، رفسنجانی، و سر انجام خامنه ای شد.

دخالت مستقیم آخوندها در کارهای مملکت

با ظهور مشروطه، کم کم بعضی از علماء خواهان دخالت در امور کشور داری شدند، که در رأس آنان شیخ فضل الله نوری (مشروعه خواه) بود، با اعدام شیخ فضل الله، تقریبا تمامی مجتهدین طراز اول کشور همچنان بر عقیده عدم دخالت در حکومت داری پای فشاری می کردند و ایده سهم خواهی ملایان از حکومت آنچنان طرفداری در نهاد مذهبی نداشت، ملایان بقای خود را در دوستی با سلطنت می دانستند و هرگونه تشکیل حکومت دینی را مغایر با اصول شیعه دانسته و چنین حکومتی را تنها مختص به دوره ظهور امام دوازدهم شیعیان می دیدند،
تلاش های بعضی مجتهدین درجه دوم و سوم نیز ثمری در جذب نیرو برای این ایده نداشت، عمده ی آخوندهای طراز اول در بزنگاه های تاریخی از دخالت و سهم خواهی اجتناب می کردند، حتی با ظهور رضاشاه و بنیان گذاری جامعه مدرن همچنان بر موضع خود پایفشاری می کردند، در مجلس موسسان و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی شرکت کرده و سلطنت خاندان پهلوی را به رسمیت شناختند،
آیت الله کاشانی کانون فسادی بود که آدم کشانی چند را به دور خود جمع کرد،  فدائیان اسلام را به وجود آورد و قتل های بسیاری را موجب شد.

اقدامات رضاشاه در برابر آخوندها

رضاشاه که قصد ایجاد جامعه ای مدرن به تأسی از ترکیه، در ایران را داشت، قدرت مذهبیون را به شدت کاهش داد و با ایجاد سیستم آموزشی مدرن و سیستم قضایی مستقل، دست روحانیت را از بزرگترین نهادهای اعمال نفوذ مذهب در جامعه کوتاه کرد، اما همچنان مرجعیت شیعه از مخالفت با سلطنت اجتناب می ورزید و تنها به مخالفت های جزئی چند نفر همچون مدرس بسنده می شد. عمده مخالفت ها به سبب سیاست های رضاشاه ابراز می شد و عملا مرجعیت از هرگونه خیال سهم خواهی هم اجتناب می کرد و ایده ی مبارزه با سلطنت تا زمان پهلوی دوم تقریبا بدون هوادار باقی ماند،

ظهور آخوندها در دوران محمد رضا شاه

بعد از سقوط حکومت پهلوی اول رفته رفته در بین طلاب تازه وارد خیال ورود به صحنه قدرت شکل می گرفت، اما همچنان مراجع طراز اول با هرگونه دخالت مخالفت می ورزیدند، ظهور نواب صفوی و گروهک تروریستی فدائیان اسلام که با الگو برداری از اخوان المسلمین ایجاد شده بود و همچنین همکاری ابتدایی کاشانی در جنبش ملی شدن نفت، مخالفین حکومت پهلوی را متوجه پتانسیل بالای نهاد مذهبی نمود،

مخالفت آیت الله بروجردی با کارهای تروریستی

ترورهای موفق و ناموفق چندین تن از مسئولین و رجال سیاسی و همچنین دگراندیشانی چون احمد کسروی جرقه اندیشه سهم خواهی مذهب را می زد، طلاب تازه وارد و مجتهدین درجه دوم و سوم را به دخالت در امور حکومت داری ترغیب می کرد، هرچند که همچنان ایده اصلی حوزه ها بر عدم دخالت و پایفشاری بر سکولاریسم بود و آیت الله حائری (موسس حوزه علمیه قم) آیت الله بروجردی و عمده مراجع نجف، طلاب را از هرگونه مخالفت با سلطنت بر حذر می داشتند، به گونه ای که آیت الله بروجردی به سبب طرفداری پنهانی خمینی از فدائیان اسلام، با وی قطع رابطه کرد و تا آخر عمر هیچگاه او را به خدمت نپذیرفت.
دو جنایتکار بشری، دو انسان نمای ضد ایرانی در کنار هم دیده می شوند. به راستی این دو دست هیتلر و شیطان را از خبث نیت و پلیدی افکارشان از پشت بسته اند.

هم فکری چپ ها و آخوندها و مبارزین

با مرگ آیت الله بروجردی و عدم موفقیت پهلوی دوم در جلوگیری انتقال مرجعیت از قم به نجف، رفته رفته طرفداران سهم خواهی علما در حکومت ایده غالب حوزه علمیه قم را به رهبری خمینی در دست گرفته و در این بین چپ ها و سایر مبارزان و مخالفان حکومت پهلوی بر طبل حمایت از این جریان فکری کوفتند،
مردم ناراضی از سیاست های شاه دوم که وابستگی به مذهب در تار و پودشان تنیده شده بود، روحانیت شیعه را راه رهایی می دیدند و در این بین به ظاهر روشنفکرانی چون  علی شریعتی، در جا انداختن ایده حکومت مذهبی، دست مرجعیت را به گرمی می فشردند،
این وعاظ کراواتی با ظاهری مدرن و افکاری پوسیده، در جلب نظر مردم بیشترین نقش را بازی کرده و جوانان و عوام را جذب ایده امام محوری می کردند، روحانیت حامی عدم دخالت در سیاست به حاشیه رانده شده و مراجع ضد رژیم پهلوی اعتبار روز افزون می یافتند،

علت برپایی و جا افتادن رژیم اسلامی

با ظهور انقلاب ۵۷، روحانیت شیعه عملا قدرت را به دست گرفته و تک به تک رقبا را از میدان به در کرد، جنگ ۸ ساله ایران و عراق، که با سیاست اشتباه خمینی آغاز و ادامه یافت، به واقع موهبتی عظیم در راستای حذف رقبای مذهبیون بود، که با استفاده از جو نظامی و خیره بودن نگاه مردم به سویی دیگر، به راحتی تمامی رقبا از گردونه قدرت یک به یک حذف شده و مرجعیت به یگانه قدرت ایران بدل گشت.
رضا شاه بزرگ، فرزند راستین ایران، به خوبی آخوندها را شناخته بود و دست آنها را از تجاوز و کارهای خلاف زیادی برکنار داشت.

ترفند رفسنجانی در گزینش ولی فقیه

با مرگ خمینی، هاشمی رفسنجانی که خیال قدرت را در سر می پروراند، با همکاری بیت خمینی و با جعل تنها یک خاطره از خمینی، آنهم به خلاف وصیت نامه سیاسی رهبر درگذشته و با نادیده گرفتن اصل اساسی و شرط اصلی رهبری نظام یعنی شرط مرجعیت برای رهبری، حجت اسلام خامنه ای را به رهبری رساند، با این پیشفرض که وی همچون دوران ریاست جمهوریش توان اداره کشور را نخواهد داشت و قدرت در ید هاشمی رفسنجانی باقی خواهد ماند.

قدرت پوشالی خامنه ای

رهبر دوم که فاقد وجهه ی کاریزماتیک خمینی در بین مردم و همچنین فاقد پشتیبانی از طرف مراجع مذهبی بود، از طرفی حاضر به از دست دادن این فرصت باد آورده که شاید خود نیز هرگز فکرش را نمی کرد نبود، به اجبار به نیروی نظامی پناه آورد و کمبودهای شخصیتی را با بها دادن به سپاه پاسداران جبران می نمود،
رهبر نخست،  از حوزه های علمیه فاصله گرفته و قدرت خود را در قدرت بخشیدن به نیروهای نظامی-امنیتی می دید و با این حربه توانست پس از چند سال، عملا به قدرت بی بدیل نظام مبدل گردد، گرچه این کار به هزینه گزاف به حاشیه رانده شدن مرجعیت تمام شد. رهبر دوم نظام امروز قدرت خود را مدیون قوای قهریه است و بسط قدرت وی به بسط قدرت سپاه پاسداران معطوف است به گونه ای که سپاه به اتومبیلی می ماند که گرچه راننده آن رهبری ست، اما این راننده صرفا حق دارد پدال گاز را بفشارد و حق ترمز گرفتن ندارد!
این روند تا پایان رهبری رهبر دوم ادامه خواهد داشت و رهبر سوم بی شک با این بچه ی ناخلف به مشکل خواهد خورد، به گونه ای که بازیگردان اصلی انتخاب رهبر سوم بی شک سپاه پاسداران خواهد بود و روحانیت به حاشیه رانده شده، سهم آنچنانی در آینده ایران نخواهد داشت.
علی و مجتبی خامنه ای، پدر و پسری که مرتکب صدها جنایت، تجاوز، شکنجه و غارتگری کشور شده اند، باید در دادگاههای مردمی چه در ایران، و چه در کشورهای دیگر بارها و بارها محاکمه شده و به سزای خیانت های خود برسند.

نکته ای چند از آنچه گذشت

ایده ای که با شیخ فضل الله نوری شروع شد، با مدر س و کاشانی جرقه های آن خورد، با فدائیان اسلام هوادار پیدا کرد، با مبلغانی چون شریعتی جان گرفت و با خمینی به قدرت رسید، با خامنه ای به دوران پایان خود نزدیک می شود و جای خود را به نیروهای امنیتی نظامی خواهد داد، نیروهایی که به راحتی دست از قدرت نخواهند کشید و برای به زیر آوردنشان خون ها باید ریخته شود، شاید آن روز مردم ایران دریابند که انتخابات ۹۲ که به راحتی آن را از دست دادند به مثابه آخرین فرصت در مبارزات مدنی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر