مساله بسیار مهمی در جریان جنجال کاریکاتورهای محمد غائب بود. این مساله بسیار مهم امر ساده ای است اما برسمیت شناختن و بجا آوردن آن برای عملکرد و کارکرد یک جامعه سالم حیاتی است. اجتناب از این مساله حتی متاسفانه از سوی آزادیخواهانی که از انتشار کاریکاتورها دفاع کردند نشان می دهد که دین سالاری و سلطه دین تا چه حد در جوامع غربی راه باز کرده است.
آنچه که غائب بوده برسمیت شناختن این مساله مهم است که کفرگویی چیزی نیست که فقط باید تحمل بشود بلکه کفرگویی دارای ارزش سیاسی منحصر به خود است. کفرگویی بطور خلاصه چیز خوبی است. تحسین برانگیز است والاست و بله حتی قابل احترام است. چرا ما فراموشش کرده ایم؟
عکس العمل غالب در جریان کاریکاتورهای محمد در کریدورهای عقاید محترم در غرب در دو مسیر حول منافع حساب شده ای بود. یک مسیر تلاش می کرد خشم مخالفین را بخواباند و صدماتی را که به مبارزه علیه جهادیست های اسلامی وارد آمده بود را کاهش دهد و از خشونتهای بیشتر جلوگیری کند. مسیر دیگر بر اصل آزادی بیان پای فشرد.
نتیجه و حاصل تلاش این دو مسیر چیزی مانند این بود که از "حق" انتشار کاریکاتورها دفاع کنی در عین حال انتشار این کاریکاتورهای معین را محکوم کنی. در عین اینکه انسان حق دارد در آسانسوری شلوغ بگوزد اما واقعا این کار ناجور و بیزار کننده است.
باید گفت و بدون اما و اگر گفت که در یک جامعه سالم و آزاد – دست انداختن چهره ها و شخصیت های مذهبی و حتی اصلی ترین ایده های مذهبی نابجاتر از دست انداختن شخصیت ها و ایده های سیاسی نیست. صبر کنید می گویم چرا.
رسما در بحث و گفتمان آزادانه – دکترین دینی چیز خاص و ویژه ای نیست. مانند سایر ایدئولوژیها دین هم به مردم راهنمایی می کند و دستور می دهد که چه ارزشهایی را بپذیرند و چگونه زندگی کنند و این کار را به نحوی موثر و قدرتمند انجام می دهد. جدال و جنجال مداوم بر سر ازدواج همجنسگرایان و سقط جنین جنگ حجاب پورنوگرافی و خدمات اجتماعی نمونه هایی از این تاثیر دین هستند. بسیاری از مراجع دینی به اعضای کلیسای خود می گویند به کی رای بدهند.
نمی شود کسی که وارد بحث و جدل علنی بر مسائل اجتماعی می شود و تاثیر قدرتمندی بر آن دارد ناگهان وقتی با مساله طنز و دست انداختن ایده ها و شخصیت های دینی مواجه می شود ادعای مصونیت آنها را بکند در حالیکه سایرین (شخصیتها و ایده ها) مداوما موضوع هزل و طنز قرار می گیرند. دست انداختن و هزل محمد و موسی و مسیح بهیچوجه بدتر و ناجورتر از دست انداختن مارکس و آدام اسمیت وهیلری کلینتون نیست. دین خیلی زرنگ است که می خواهد هم در بحث و جدل علنی نقش و نفوذ قدرتمندش را داشته باشد و هم از طنز و هزل خود را مصون و معاف کند. نخیر! نمی شود.
در حقیقت – و این چیزی است که بسیاری بسختی می توانند آن را قورت بدهند – مهم است مه مردم نه فقط حق داشته باشند مذهب را نقد کنند و دست بیندازند بلکه هر از گاهی واقعا و عملا این کار را بکنند.
می دانید که دین نه تنها به عرصه بحث و جدل علنی بر سر مسایل وارد می شود بلکه آن را براساس ادعای خاصی انجام می دهد که تئوریهای سکولار چنین ادعایی را نمی کنند. دین برخلاف دکترینهای سکولار – ادعا می کند که دیدگاههای آن دیدگاههای خدا هستند و ادعاهای دین از این رو همه محق هستند و پایه آنها در مراجع الهی هست. بقیه ما فقط انسانهای عادی هستیم که جایز الخطا هستیم و دچار تناقض در منافع و اسیر حماقت خود می باشیم. خدا و دیدگاههای خدا در یک کلام برتر هستند. فرد مومن و دیندار هرگز از خاطرنشان کردن اینها به ما خسته نمی شود.
دین بنحوی متمایز و موثر با احساسات و عواطف مردم بازی می کند. فلاسفه ابتدای عصر مدرن این پدیده را "اشتیاق" می خواندند. امروز بسیاری آن را فناتیسم و تعصب می نامند. فلاسفه روشنگری مانند دیوید هیوم ولتر تام پین توماس جفرسون و جیمز مدیسون خطر تاثیر مخرب "اشتیاق" بر سیاست را تشخیص می دادند. آنها می فهمیدند که کنترل حرارت و تعصب دینی و مانع شدن از تاثیر آن بر سیاست و جدا کردن دین سالاری و دولت چقدر اهمیت دارد و بخوبی متوجه این مهم بودند. متدها و انحا مختلفی برای کنترل تعصب دینی و جدایی دین و دولت لازم است.
کفرگویی یکی از این روشها و روش مهمی است. چه چیزی بهتر از طنز شوخی هزل دست انداختن و حتی ناسزا گفتن می تواند سلطه دین و تعصب دینی را کنترل و محدود کند؟ کفرگویی "اعتقادات مقدس" و "از همه برتر" و حق بجانبی مطلق دین را پنچر می کند. کفرگویی دین را کم ضررتر و برای بشر ایمن تر می کند.
کفرگویی روی مراجع مذهبی را کم می کند. به ما یادآوری می کند که دیدگاههای آنها عینا مانند دیدگاههای ما آدمهای معمولی است که آنها و ایده هایشان چیزی برتر از ما نیستند که آنها نباید بالای سر ما قرار بگیرند. دادگاه عالی آمریکا وقتی حق لاری فلینت و مجله هستلر که جری فالول را دست انداخته بودند را تایید نمود - همین مساله را نشان داد.
فلاسفه متاخر مانند کارل مارکس فردریک نیچه و میشل فوکو نقد فلاسفه روشنگری به "اشتیاق" (تعصب) را تکمیل کردند. آنها این کا را با عطف توجه ما به مفاهیم مربوط به قدرت سیاسی و اجتماعی انجام دادند. در این متن و زمینه است که ایده های مربوط به "مقدس" و "کفرآمیز" چنین جذاب شده و چنین شدید مورد دفاع قرار می گیرند. با این مقاهیم (مرتبط به کفر و مقدس) می توان به مردم گفت که به چه فکر کنند چگونه با بیشترین قدرت زندگی کنند در عین حال که خود را از هرنوع نقد و انتقادی مصون و ایمن نگه دارند.
وجه تاریک همه اینها البته – مشروعیت دادن به خشونت علیه کسانی است که به خواستهایی که مراجع مذهبی آنها را قابل احترام و والا می دانند تن نمی دهند و تسلیم نمی شوند. (تسلیم معنی دقیق کلمه اسلام است) برمبنای خوبی مطلق ایده ها و روشهای دینی – محکوم و لعنتی بودن ایده ها و روشهایی است که با دین جور در نمی ایند و از این رو مطلقا شیطانی تلقی می شوند. همانطور که نمی توان باکره بدون فاحشه داشت نمی توان رستگار شده بدون تکفیر شده را داشت. و اجباری کردن احترام برای مقدسین منطقا شناسایی کافران و بی دینان و در پیش گرفتن آزار و مجازات آنها را در پی خواهد داشت.
مفهوم مذهبی "مقدس" پتانسیل خطرناکی بعنوان یک تکنولوژی سیاسی دارد ابزار قدرت است همانند بمبی که در یکی از کاریکاتورها د رعمامه محمد قرار داشت – مفهوم مقدس مانند اسلحه است.
کاریکاتورهای مسخره و کفرگویی در نقطه مقابل 0 ابزارهایی هستند که این بمب مقدس را از کار انداخته و بی خطر می سازند.
موضع خطرناک مخالفان کاریکاتورهای محمد – الفاظ و عبارات کمدین ها در مورد دین را "پایمال کردن" آزادی بیان "مشروع" می نامد. و در نتیجه به اهانت کردن و محکوم نمودن شنیع آنها مشروعیت می دهد. (البته عبارات و الفاظی که سوسیالیست ها و فمینیست ها و مدافعین محیط زیست را دست می اندازد نه تنها مجاز خواهد ماند بلکه جالب و مطلوب هم خواهد بود) انتشارات آته ایستی بعنوان ابراز نفرت علیه دین می توانند مورد تعقیب و مجازات قرار بگیرند و تئوری تکامل هم می تواند بعنوان حمله علیه اعتقاد دینی محسوب بشود.
باید بیاد آورد که گالیله چون اعتقاد نداشت که زمین محو رعالم است مورد تعقیب و آزا قرار گرفت. دیدرو بخاطر اینکه معتقد بود کائنات هدفمند نیست زندانی شد. توماس ایکین هد بخاطر دست انداختن خدای سه گانه (اب و ابن و روح القدس) به دار آویخته شد و شوالیه دولابار بخاطر اینکه احترام کافی و وافی به پروسه مذهبی نگذاشت شکنجه و سپس سوزانده شد. این یادآوری برای این است که ببینیم ما درغرب تا قبل از حاکم شدن ارزشهای روشنگری می توانستیم چه بر سر کافران و بی دینان بیاوریم.
بطرز وحشتناکی ادعاهای جان کری (از وزارت کشور آمریکا) و جک سترا (وزیر کشور بریتانیا) با تعقیب و آزار گالیله دیدرو و لابار و ایکین هد – خوانایی و تطابق عجیبی دارد. آیا ما می خواهیم دوباره به آنجا و آن زمان برگردیم؟
برای بسیاری از دینداران درک این واقعیت دشوار است که در میان ما کسانی وجود دارند که فکر می کنند مذهب نه فقط عموما دروغین است بلکه در بسیاری از وجوه - غیر اخلاقی و برای جامعه زیان آور است. نطر ما منتقدین دین ممکن است درست نباشد اما موضع ما بعنوان بخشی از یک گفتمان آزادانه مشروع و مهم است.
در یک جامعه آزاد هیچکس نباید وادار شود به مسائلی که آنها را دروغین غیراخلاقی و از نطر اجتماعی فاسد می داند – احترام بگذارد. و مدافعین ایده های متفاوت و رقیب در مورد اخلاق و امور خوب و حتی "مقدس" باید حق رساندن حرف خود به دیگران را داشته باشند.
خود من از جمله فکر می کنم دیدگاههای آلبرکامو آته ایست از نظر اخلاقی برتر از ایده های مسیح هستند. من جان مویر را بر محمد ترجیح می دهم. سیمون دوبوار آته ایست برای من بسیار محترم تر از موسی است. آنجلا دیویس را من بالای سر مریم باکره مقدس می گذارم.
من دره "گرند کانیون" را مقدس تر از مکه می دانم. جزیره کامبرلند در هر روز از هفته را از واتیکان با ارزش تر می دانم. کوههای سویلیان در اسکاتلند برای من مهم تر از کوههای تمپل هستند. در واقع - من قبل از اینکه ببینم نیک برگ مثله شده یا بازداشت شدگان عراقی توسط سربازان آمریکایی شکنجه شده اند – هر کتاب و تصویر مقدس و مذهبی در جهان را می بینم که با مدفوع و نجاست پوشیده شده است. و می دونید چیه؟ فکر کنم خدا هم (اگر خدایی در کار باشد) به همین ترتیب می بیند.
چرا بسیاری این را ندیدند؟ تئوری من این است که بسیاری دفاع از کاریکاتورها را بطرز ناراحت کننده ای به دفاع از راسیسم نزدیک می دانند یا آن را مترادف با ضدیت کور با دین وامپریالیسم می بینند. اما تفاوتهای واقعی بین ناسزای راسیستی با هزل دین و بین سلطه امپریالیستی بر مردم با مخالفت با دین سالاری وجود دارد. بهمین دلیل همانطور که ژیژک فیلسوف اسلواک نشان داده آته ایست های کافر جزایر بالکان از مسلمانان دفاع بهتری کردند تا کسانی که از سر احترام به مذهب – کاریکاتورهای محمد را محکوم نمودند. ادیان یعنی احکام و سیستم اعتقادی و نهادها. کفر و هزل چهره ها و شخصیت های مذهبی اشاعه نفرت کلامی و بیانی نیستند. دست انداختن عقیده و دکترین مذهبی – دست انداختن و تمسخر مردم نیست.
مساله یهودیان کمی متفاوت است. از آنجا که که یهودی بودن هم معنای قومی دارد و هم بمعنی دکترین و روشهای مذهبی است. اما نه اسلام و نه مسیحیت هیچیک قومیت نیستند. و درواقع هر دو آنها صریحا تعلق قومی را انکار می کنند و دکترین های خود را جهانشمول اعلام می کتتد.
مقاومت علیه راسیسم و آزار مذهبی و علیه امپریالیسم – بسیار اهمیت دارد بخصوص امروزه. اما مقاومت علیه آنها نباید اهمیت مبارزه با دین سالاری و استبداد دینی و مطلق گرایی را فرعی و کمرنگ کند. کسانی که از یک جامعه آزاد و دمکراتیک دفاع می کنند باید نه تنها به سنتهای آن اهمیت بدهند بلکه با راسیسم و تنفر نژادی و امپریالیسم مبارزه کنند. ما بعنوان چپ همانطور که مکررا انجام داده ایم باید با کسانی که توسط دین و دین سالاری مورد حمله قرار گرفته اند همبستگی داشته باشیم. بعنوان بخشی از این دفاع و همبستگی – حیاتی است که علنا بر ارزش کفرگویی از جمله هزل چهره های مذهبی مانند محمد پافشاری کنیم. مسلمانانی که به آزادی بیان و دمکراسی ارج می گذارند این را درک می کنند همانطور که در بین ما کسانی هستند که ارزش جامعه آزاد را می دانند.
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر