۱۴۰۳ تیر ۳۱, یکشنبه

خشونت سیاسی و تروریسم، تهدید جدی برای دمکراسی

 


شلیک یک گلوله از اسلحه توماس ماتیو کروکس بیست ساله در روز ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۴ (۲۳ تیر ۱۴۰۳) به سوی  دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق و کاندیدای بازگشت به کاخ سفید، در جریان کارزار انتخاباتی  در «باتلر» در ایالت پنسیلوانیا، بار دیگر نشان داد که خشونت سیاسی می‌تواند تهدیدی جدی برای دموکراسی حتی با سابقه‌ای طولانی در کشوری چون ایالات متحده آمریکا، باشد. تنها پادزهری که می‌تواند دموکراسی را در مقابل این تهدید و خطر جدی ایمن سازد، سپردن اختلافات سیاسی به صندوق رای و اتحاد عمل در مبارزه با خشونت سیاسی است.

گلوله‌ای که توماس ماتیو کروکس شلیک کرد، خوشبختانه نه تنها نتوانست فاجعه‌ای را رقم بزند، بلکه برعکس لحن سیاسی بسیار تندی را که تا کنون جوّ انتخاباتی ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داده بود، آرام ساخت.

گلوله‌ای که خطر اصلی را یادآوری کرد

جو بایدن که بلافاصله پس از تلاش برای به قتل رساندن رقیب انتخاباتی‌اش در تلویزیون ظاهر شد، تاکید کرد که در آمریکا تروریسم نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد و نباید اجازه داد که خشونت سیاسی رواج پیدا کند. اختلاف نظرات را به گفته رئیس جمهوری کنونی آمریکا باید از طریق صندوق رای حل کرد.

دونالد ترامپ نیز پس از این واقعه متن سخنرانی خود را در «کمیته ملی جمهوریخواهان» بطور کامل بازنویسی کرد و افزود می‌خواهد از این لحظه تاریخی برای ایجاد اتحاد در کشور استفاده کند. او گفت که برنامه‌ خود را برای جلب نظر رای‌دهندگان به برنامه‌ای تغییر داده که نشان‌ دهد سوء قصد علیه او، کارزار انتخاباتی را به کلی تغییر داده است. دونالد ترامپ سخنرانی خود را در نشست کمیته ملی جمهوریخواهان که نخستین روز آن سه‌شنبه ۲۶ تیرماه (۱۶ ژوئیه) در میلواکی برگزار شد،  تلاشی با هدف «به وجود آوردن فرصت برای متحد کردن کشور» خواند. سخنرانی دونالد ترامپ در این مجمع بیانگر تغییر جدی در لحن کارزار انتخاباتی او تا قبل از تلاش برای قتل‌اش است. او چندی پیش در ابتدای این کارزار گفته بود که در صورت عدم پیروزی  در انتخابات ۵ نوامبر آینده (۱۵ آبان) «حمام خون به راه خواهد افتاد».

این اولین بار نیست که خشونت نقشی در سیاست آمریکا به عهده می گیرد. آبراهام لینکلن در ۱۸۶۵، جیمز گارفیلد در ۱۸۸۱، ویلیام مک‌کینلی در ۱۹۰۱ و جان اف کندی در ۱۹۶۳، چهار رئیس جمهوری هستند که ترور شدند.  دو رئیس جمهور دیگر، تئودور روزولت در در ۱۹۱۲ و رونالد ریگان در  در ۱۹۸۱ در سوء قصد زخمی شدند و توانستند جان سالم به در ببرند. تلاش‌ برای ترور  یک رئیس جمهور دیگر، جرالد فورد در سال ۱۹۷۵، نیز ناکام ماند. رابرت اف کندی که کاندیدای دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۷۲ بود نیز با شلیک گلوله کشته شد.

تروریسم به مثابه ابزار حذف

با اینهمه آمریکا هربار توانست این بحران‌ها را پشت سر بگذارد و به نوعی دموکراسی حاکم بر این کشور را تقویت کند. کشورهای دیگری هم در اروپا و یا ژاپن توانستند در جنگ با ترور و گروه‌های تروریستی داخلی پیروز شوند. تروریسم و خشونت سیاسی سال‌ها است که به یکی از ابزارهای مبارزه برای نابودی دموکراسی تبدیل شده است. به گفته بسیاری اولین باری که از ترور برای از بین بردن نظرات مخالف و مخالفین استفاده شد به ایران و ماجرای حسن صباح و  حشاشین در قلعه الموت باز می‌گردد؛ اگرچه نوع مدرن آن در قرن نوزدهم توسط آنارشیست‌های ایتالیائی و روس تئوریزه شد.

در این سال‌ها گروه‌های زیادی خشونت و تروریسم را به عنوان حربه اصلی خود برای به اصطلاح فعالیت سیاسی انتخاب کرده‌اند که از جمله می‌توان به «کوکلس کلان» و «پلنگ‌های سیاه» در آمریکا، «بریگاد سرخ» در ایتالیا، «فراکسیون ارتش سرخ» یا «بادرماینهوف» در آلمان و یا جدائی‌طلبان باسک در اسپانیا و جدائی‌طلبان ایرلند شمالی در بریتانیا اشاره کرد.

هربار کشورهای دموکراتیک توانستند با استفاده از ابزار دموکراسی این گروه‌های داخلی را منزوی کرده و  وادار به کنار گذاشتن اسلحه و همچنین انحلال خود کنند. البته هم در این کشورها و هم در دیگر کشورهای دموکراتیک برخی شخصیت‌های سیاسی و اقتصادی و همچنین دولتمردان قربانی تروریسم شدند که از جمله می‌توان به اولاف پالمه نخست وزیر سوئد که در سال ۱۹۸۶ ترور شد و یا شینزو آبه نخست وزیر ژاپن که در سال ۲۰۲۲ کشته شد اشاره کرد. در ماه ژوئن امسال نیز فردی به سوی روبرت فیکو نخست وزیر اسلواکی شلیک کرد.

هنوز مشخص نیست توماس ماتیو کروکس که به سوی دونالد ترامپ شلیک کرد، یک جوان ۲۰ ساله با اختلالات روانی بود یا اینکه گروهی او را برای انجام این جنایت تحریک کرده بودند. با کشته شدن وی توسط تیراندازان نظامی که در محل بودند، احتمالا مدت‌ها طول خواهد کشید تا نهادهای امنیتی آمریکا بتوانند به حقیقت دست پیدا کنند.

البته نمی‌توان نادیده گرفت که حکومت‌هایی نیز هستند که در صورتی که توماس ماتیو کروکس موفق به کشتن دونالد ترامپ می‌شد، بدون شک این فاجعه را جشن می‌گرفتند. رسانه‌های آمریکا از تهدید‌هائی که دونالد ترامپ و همچنین مقامات دولت وقت وی از سوی جمهوری اسلامی دریافت کرده‌ بودند، اشاره می‌کنند؛ اگرچه نهادهای امنیتی بعید می‌دانند که رژیم ایران نقشی در تلاش برای ترور او در ۱۳ ژوئیه داشته باشد.

نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در جوّسازی

حزب کارگر بریتانیا که دولت جدید  این کشور را تشکیل داده است، ۱۵ ژوئیه (۲۵ تیرماه) از رژیم‌های چهار کشور روسیه، چین، ایران و کره شمالی به عنوان خطری جدی برای امنیت کشورهای غربی نام ‌برده است. کشورهائی که به گفته جان هیلی وزیر دفاع دولت جدید بریتانیا «بطور فزاینده‌ای با همکاری یکدیگر» علیه منافع غرب کار می‌کنند و باید بطور جدی «با آنها مقابله کرد.» این کشورها در سال‌های اخیر از راه‌های مختلف تلاش کردند در روند انتخاباتی کشورهای دموکراتیک دخالت کنند و بر آنها به سود نامزدهای مورد نظر خود تأثیر بگذارند.

با اینهمه احتمالا هیچکدام از کشورهایی که دشمن یا رقیب آمریکا به شمار می‌روند، تفنگ خودکار AR-15  را به دست این جوان آمریکائی نداده‌اند؛ ولی با استفاده از راه‌های دیگر چون تبلیغات و جوّسازی توسط عوامل خود در رسانه‌ها و همچنین در شبکه‌های اجتماعی فضایی را به وجود آوردند که افراد ساده‌لوح و روان‌پریشی چون توماس ماتیو کروکس دست به چنین اقداماتی بزنند.

شبکه‌های اجتماعی در سال‌های اخیر به یکی از ابزار مهم جمهوری خلق چین، روسیه و جمهوری اسلامی برای پخش اخبار کذب با هدف نفرت‌پراکنی تبدیل شده‌اند. معرفی دونالد ترامپ به عنوان بازیچه‌ای در دست ولادیمیر پوتین و یا در جستجوی توافقی بدون قید و شرط با جمهوری اسلامی، در کشوری چون آمریکا که مردم عادی هم علی خامنه‌ای و ولادیمیر پوتین یا شی جین‌پینگ را دشمن خود، اقتصاد و دموکراسی‌شان می‌دانند، برای تحریک افراد ساده‌اندیش کافیست.

البته خود مقامات این کشور هم به چنین مسائلی دامن می‌زنند. از جمله از زمان آغاز کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا، بارها ولادیمیر پوتین از دونالد ترامپ تجلیل کرده و اشاراتی کرده است که گویا با انتخاب او بین دو کشور روابط دوستانه خواهد شد و بحران‌های فاجعه‌باری چون تجاوز نظامی روسیه علیه اوکراین بلافاصله حل خواهند شد.

جمهوری خلق چین هم بارها سیاست جو بایدن را که  این کشور را بزرگترین خطر برای آمریکا خوانده است مورد انتقاد شدید قرار داده و اینگونه وانمود می‌کند که با انتخاب دونالد ترامپ، ایالات متحده از حمایت از جمهوری تایوان که چین آن را به رسمیت نمی‌شناسد، دست برخواهد داشت.

جمهوری اسلامی اما برعکس عمل کرده و دونالد ترامپ را به نوعی معرفی می‌کند که با بازگشت او به کاخ سفید بلافاصله جنگ دیگری در خاورمیانه به راه خواهد افتاد، که آمریکا را نیز درگیر خواهد ساخت.

دونالد ترامپ اگرچه در این موارد تا کنون دوپهلو صحبت کرده، ولی بعید به نظر می‌رسد که اگر به کاخ سفید بازگردد بتواند سیاست‌هائی را اتخاذ کند، که این روزها به او نسبت می‌دهند. دموکراسی سیستمی است مشارکتی و قانونمند و با نظارت شدید از سوی احزاب و رسانه‌ها و افکار عمومی، و مانند روسیه، چین یا جمهوری اسلامی، رؤسای جمهور و همچنین رؤسای دولت، نمی‌توانند بلافاصله پس از کسب قدرت، ردای دیکتاتور به تن کنند و حرف اول و آخر را در همه زمینه‌ها بزنند.


۱۴۰۳ تیر ۲۷, چهارشنبه

دوقطبی مردم و حکومت!

 


سرانجام در نیمه تیرماه ۱۴۰۳ روند تعیین جانشینی ابراهیم رئیسی برای ریاست دولت چهاردهم جمهوری اسلامی با اعلام نام مسعود پزشکیان پایان یافت. علی خامنه‌ای به شدت به افزایش مشارکت انتخابات نیاز داشت اما با وجود نمایشی گسترده و دو مرحله‌ای کردن انتخابات و با نقش‌آفرینی اکثر مقامات حکومتی و گروهی از هواداران حکومت در داخل و خارج، نتیجه‌‌ای حاصل نشد جز اثبات این واقعیت که جمهوری اسلامی در برابر اکثریت قاطع ملت ایران در اقلیت قرار دارد.

انتخابات نمایشی ۱۴۰۳ را می‌توان یکی از نقاط عطف در حیات جمهوری اسلامی و یکی از آخرین تلاش‌های رهبر ۸۵ ساله جمهوری اسلامی برای نجات حکومت‌اش در برابر بحران سقوط ارزیابی کرد؛ انتخاباتی زودهنگام که در پی مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی در حادثه سقوط هلی‌کوپتر (۳۰ اردیبهشت)، یک سال زودتر از موعد برگزار شد.

آخرین تلاش‌های رهبر سالخورده

علی خامنه‌ای تمام امکانات خود را به کار گرفت تا مشارکت در نمایش انتخابات را بالا ببرد و مشروعیت از دست رفته‌ی نظام را  تا حدی ترمیم کند. آرایش نامزدها از ابتدا گویای تصمیم علی خامنه‌ای برای ایجاد یک دوقطبی بود.

ترکیب یک اصلاح‌طلب با پنج اصولگرا در میان شش نامزد نهایی از میان ۸۰ «خودی» حکومت که داوطلب جانشینی «قاضی مرگ» بودند از جمله  بیانگر سیاست نخ‌نما و تکراری «انتخاب میان بد و بدتر» بود.

این سیاست به حدی تکراری بود که از همان ابتدا بیشتر شهروندان می‌دانستند دو نامزد اصولگرا برای داغ کردن تنور انتخابات مأموریت دارند و در آخرین دقایق انصراف می‌دهند و رقابت نهایی مانند آنچه در چند دوره اخیر مرسوم بوده میان چهار نامزد پیش خواهد رفت.

سخنان جسته و گریخته‌ی برخی چهره‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا نیز نشان می‌داد که هدف حکومت، اعلام مشارکت ۵۰ درصدی است. با اینهمه در دور نخست که هشتم تیر برگزار شد، با وجود همه تلاش‌های حکومت از جمله در آمارسازی و تقلب در ارقام، نتوانست مدعی مشارکت ۵۰ درصدی شود و رقم مشارکت را ۳۹ درصد و ۹ دهم  درصد اعلام کرد.

با اعلام نتیجه آرای چهار نامزدی که در رقابت دور نخست در هشتم تیرماه شرکت کرده بودند، موضوع مشکوک ضریب سه بودن آرای آنها، احتمال سه برابر کردن آرای همگی آنان را بالا برد چرا که از نظر محاسبات علم آمار احتمال تصادفی بودن اینکه آرای هر چهار نامزد، همگی ضریبی از سه باشند تقریبا نزدیک به صفر است.

با اینهمه، حتی آرای اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی نیز بیانگر یک واقعیت بود: شکست خامنه‌ای و جناحین‌اش در داغ کردن تنور انتخابات و «نه» بیش از ۶۰ درصد از مردم ایران به جمهوری اسلامی!

شوک این شکست به حدی جدی بود که علی خامنه‌ای در اقدامی بی‌سابقه بیش از چهار روز بعد از اعلام نتایج انتخابات نتوانست درباره افتضاح انتخاباتی پیامی بدهد. او پس از چند روز سکوت تنها توانست خود را دلداری بدهد که آنها که مشارکت نکردند لزوما مخالف نظام و در جرگه براندازان نیستند!

اصلاح‌طلبان هم در اقدامی زیرکانه «نه» مردم به جمهوری اسلامی را به «قهر» تنزل دادند تا این تصور را جا بیاندازند که شهروندانی که پای صندوق نرفتند فقط دلخوری و نارضایتی جزیی از حکومت، و احتمالا جناح رقیب، دارند و این قهر و دلخوری قابل حل و آشتی‌کنان است!

موتور تبلیغات و پروپاگاندای حکومت در داخل و خارج طی یک هفته گذشته و در فاصله دور اول تا دوم انتخابات، به شکل شبانه‌روزی و با به کار گرفتن شماری از عوامل و هواداران و مزدوران نظام در حرکت بود.

جمهوری اسلامی حتی راه‌های دیگری، از به زور کشیدن سربازان پای صندوق رأی تا تهدید اقشار تنگدست با قطع حمایت‌های مالی و یارانه‌ها، به کار گرفت. ولی باز هم با وجود اینهمه تلاش و تقلب، رژیم نتوانست آمارسازی کرده و میزان مشارکت را ۵۰ درصد اعلام کند.

پزشکیان، محصول پاسکاری خامنه‌ای و اصلاح‌طلبان!

اصلاح‌طلبان بیش از ربع قرن است تلاش دارند نشان دهند یک دوگانه جدی و پررنگ میان آنها با «بیت خامنه‌ای» وجود دارد. این تظاهر به ویژه در دوره‌های انتخابات شدت پیدا می‌کرد. یکی از اهداف آنها گردن نگرفتن هر ناکارآمدی و تباهکاری در حکومت است تا با این ترفند بتوانند همچنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنند. آنها از این طریق وانمود می‌کردند صدای واقعی مردمی هستند که علی خامنه‌ای و اطرافیانش با آنها فاصله‌ای عمیق دارند.

از سوی دیگر در بحبوحه انتخابات می‌توانستند دوگانه «بد و بدتر» را ترویج و بخشی از جمعیت اندک مردد را با ترساندن از رقیب به پای صندوق رأی بکشانند؛ همان ترفند معروف و پرکاربرد اسلامیِ «النصر بالرعب» یا پیروزی با هراس‌آفرینی!

در واقعیت اما هر آنکسی که از فیلتر شورای نگهبان عبور می‌کند، جدا از آنچه خود را می‌نامد، بدون شک فردی مطیع و فرمانبردار علی خامنه‌ای است.  به ویژه آنکه خامنه‌ای در دولت‌های پیش از دولت رئیسی با اختلاف نظر ریاست‌های دولت با برخی سیاست‌گذاری‌هایش روبرو شده بود و از سال ۱۴۰۰ که نام ابراهیم رئیسی از صندوق رأی بیرون آمد، رئیس دولت با او کمترین تنش را داشت.

رهبر جمهوری اسلامی که هم‌اکنون آخرین سال‌های عمر را سپری می‌کند با دولت رئیسی توانسته بود رابطه مورد نظر رهبر- دولت را بسازد. هرچند خبرهایی غیررسمی از اختلاف نظرهای مجتبی خامنه‌ای فرزند ارشد وی با ابراهیم رئیسی حکایت داشت؛ یکی از این اختلافات دیدارهای ابراهیم رئیسی با علما و مراجع در سفرهای استانی پرترافیک‌اش بود که بیم زمینه‌سازی رئیسی برای رهبری آینده جمهوری اسلامی را در مجتبی خامنه‌ای و اطرافیانش فزایش داده بود.

به هر حال، علی خامنه‌ای در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم نیز مطیع‌ترین اصلاح‌طلب را وارد صحنه کرد. مسعود پزشکیان از پشتیبانی بسیاری از نزدیکان خامنه‌ای از جمله علی‌اکبر ولایتی و علیرضا مرندی رئیس تیم پزشکی خامنه‌ای برخوردار است. او اگرچه با حمایت جناح اصلاح‌طلب به ریاست دولت رسید اما یکی از اصولگراترین و حتی در مواردی افراطی‌ترین عوامل جمهوری اسلامی در نگاه ایدئولوژیک و اعتقاد به نقش رهبری و خامنه‌ای در حکومت به شمار می‌رود.

علی خامنه‌ای ناگزیر بود انتخاب کند دولت چهاردهم را با در نظر گرفتن شرایط سیاسی داخلی و بین‌المللی، با یک مهره اصلاح‌طلب ببندد یا اصولگرا؛ و چه کسی بهتر از پزشکیان درواقع اصولگرا که از سوی اصلاح‌طلبان حمایت می‌شود!

شرایط اقتصادی و انزوای شدید جمهوری اسلامی، به نتیجه رساندن مذاکرات را برای رهبر نظام ضروری ساخته است. او از ماه‌ها پیش از کشته شدن ابراهیم رئیسی نیز مذاکرات پنهان را همراه با شاخ‌ و شانه‌کشیدن‌های ظاهری و قلدری در منطقه پیش برده بود. همچنین در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیز وی را وادار می‌کرد  تا سریع‌تر مذاکرات را به جایی برساند که اگر بایدن در کاخ سفید نماند، دولت چهاردهم چندان چهره‌ی تندرو و بنیادگرا نداشته باشد.

در داخل کشور هم شکاف میان مردم و حکومت به اوج خود در دوران رژیم رسیده است. خامنه‌ای که علاقه‌ای ندارد در آخرین سال‌های عمر و یا پس از مرگش، کشور دچار تنش‌های شدید داخلی شود و در تاریخ ثبت شود که مرگ او با آزادی مردم ایران همراه شد، با انتخاب پزشکیان به دنبال تداوم بازی با افکار عمومی و رویافروشی و وعده‌فروشی بوده است.

هرچند به لحاظ نگاه و همسویی، سعید جلیلی گزینه مطلوب‌تری برای علی خامنه‌ای به شمار می‌رود اما بحران‌های خارجی و داخلی و قفل بزرگ اقتصاد کشور، او را ناچار کرد مهره‌چینی در دولت چهاردهم را با اصلاح‌طلبان پیش ببرد.

نظام البته با چالش‌های جدی دیگر مانند اختلافات گسترده میان اصولگرایان، تنش میان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، ریزش اصلاح‌طلبان، تلاش گروه‌های مافیایی هر دو جناح برای حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی، فساد فزاینده و درگیری‌های علنی شده میان مقامات حکومت و سرانجام بحران جانشینی خامنه‌ای روبروست. اینهمه با میدان گرفتن دوباره اصلاح‌طلبان در قدرت تشدید خواهد شد.

دوقطبی اصلی پابرجاست

در این میان تحریم گسترده انتخابات از سوی شهروندان درون ایران که حتی توانست جمهوری اسلامی را در آمارسازی و اعلام ارقام بالای مشارکت خلع سلاح کند موضوعی نیست که با آمدن مسعود پزشکیان در دولت حل شود و یا حتی التیام پیدا کند.

اکنون می‌توان گفت که نقش‌آفرین اصلی در دولت مسعود پزشکیان نیز محمد جواد ظریف خواهد بود که در نقش نامزد نیابتی نیز بزرگترین خدمت را برای گرم کردن تنور نمایش انتخابات انجام داد. جمهوری اسلامی محمدجواد ظریف را به جلوی صحنه فرستاده چون فکر می‌کند برای پیش بردن مذاکره با غرب به وی و شبکه‌ی لابیگرانش نیاز دارد.

از سوی دیگر مسعود پزشکیان از سوی شخصیت‌های امنیتی حکومت از جمله محمود علوی وزیر سابق اطلاعات، علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و علی ربیعی مشهور به «بازجو عباد» کارمند سابق وزارت اطلاعات حمایت می‌شود.

مسعود پزشکیان نگاه اسلامی تندرو دارد، از موافقان شدید حجاب اجباری است و در انتخابات حتی مطرح کرد که باید از مهد‌کودک‌ها درباره حجاب اجباری «فرهنگ‌سازی» یا همان شستشوی مغزی انجام شود. او از تدوین‌کنندگان طرح «تقویت جایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برابر آمریکا» در مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ و پس از قرار گرفتن سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی از سوی آمریکاست.

از سوی دیگر پزشکیان نگاه و مواضعی به شدت قومگرا دارد. او با الگوبرداری از «نهج‌البلاغه» طرح راه‌اندازی ساختار سیاسی ولایتی- ایالتی را سال‌هاست پیگیری می‌کند و در انتخابات اخیر نیز او و همکارانش از جمله محمدجواد ظریف، سرمایه‌گذاری گسترده‌ای روی تحریک تبارها و اقوام ایرانی انجام دادند. نتیجه این رویکرد نیز حمایت قومگراهای درون کشور و حضور پان‌ترک‌ها در مراسم تبلیغاتی مسعود پزشکیان بود.

چنین نگاهی در شرایط شکننده سیاسی ایران و در حالی که قوم‌گرایی به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل بروز تنش‌ها و درگیری‌های مسلحانه داخلی شناخته می‌شود، همانطور که شاهزاده رضا پهلوی نیز پیشتر تأکید کرده، سبب‌ تهدیدی جدی علیه یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی به شمار می‌رود.

در این شرایط، بدون شک مسعود پزشکیان نخواهد توانست سیاست مورد نظر خامنه‌ای را در کشور، یعنی جلب اعتماد مردم به نظام و تبدیل تحریم‌کنندگان انتخابات به حامیان را پیش ببرد.

مردم ایران سال‌هاست از جمهوری اسلامی و جناحین و ترفندهای نخ‌نمای آنها بریده‌اند و حتی بارها جان خود را در خیابان کف دست گرفتند تا  دفتر جمهوری اسلامی را برای همیشه ببندند و به آزادی و آبادی و رفاه برسند.

اکنون هرچند «سیرک انتخابات» پایان یافته و علی خامنه‌ای تصور می‌کند یک پیچ خطرناک دیگر را پشت سر گذاشته، اما او و دستگاه امنیتی‌اش نیز می‌دانند که دو قطبی اصلی میان مردم و جمهوری اسلامی همچنان پا برجاست و چه با پزشکیان و چه با هر «منصوب» دیگری تشدید خواهد شد و تا فروپاشی جمهوری اسلامی پیش خواهد رفت.