قتل تکاندهنده داریوش مهرجویی فیلمساز سرشناس ایرانی و همسر نویسندهاش، وحیده محمدیفر، طی روزهای گذشته بار دیگر جامعه ایران را در بهت و حیرت فرو برد. علت قتل همچنان برای افکار عمومی مبهم و نامشخص است اما قاتل یا قاتلان با هر انگیزهای مرتکب چنین جنایتی شده باشد/ باشند، همچنان حلقه مفقودهی ماجرا «امنیت» است؛ در کشوری که حاکمان آن خود مهمترین عامل «ناامنی» به شمار میروند و شهروندان به اشکال مختلف قربانی عدم «امنیت» از جمله توسط دستگاهها و مأموران امنیتی و انتظامی هستند!
قاتلان در میان ما!
فیلمسازی معروف و همسرش از مدتها پیش مورد تهدید افراد ناشناس قرار میگیرند. آنها این موضوع را در اینستاگرام و با وکیلشان مطرح و به دنبال نقل مکان از ویلای شخصی در شهرکی نزدیک کرج به تهران هستند اما در فاصله ساعت ۸ تا ۱۰ شامگاه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، به فیجعترین شکل ممکن با چاقو سلاخی میشوند و جان میبازند. دختر ۱۸ ساله این زوج هنرمند، کمی بعد از ساعت ۱۰ شب هنگام بازگشت به خانه با پیکر کاردآجین و غرق در خون پدر و مادر، یکی در سالن و دیگری دراتاق خواب، روبرو میشود و موضوع را به پلیس اطلاع میدهد. آنچه آن شب بر داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر و دخترشان مونا گذشته شبیه فیلمنامهای تلخ و دهشتناک است که نه بر پرده سینما بلکه در واقعیت و خانهی کارگردان رخ داده است.
طی روزهای گذشته فرضیههای مختلفی درباره قاتل یا قاتلان، و انگیزه قتل مطرح شده است. از خصومت شخصی تا تسویه حساب سازمانیافته یک جریان درون حکومتی با فیلمسازی که همین چندی پیش در مستندی ساخته «بیبیسی فارسی» گفته بود «این کلاهی که چهل سال سرمون گذاشتن رو دیگه نمیخوام!» وی در همین مستند به همسرش گفته «نترس، بیا روسریتو بردار. دیگه روسری تموم شد».
شباهت قتل مهرجویی و همسرش، از تهدیدهای پیش از قتل تا شیوه سلاخی آنها، به قتلهای زنجیرهای دهه ۷۰ خورشیدی از جمله قتل داریوش و پروانه فروهر، و حمید پورحاجی زاده شاعر و دبیر ادبیات و فرزند ۹ سالهاش کارون طی روزهای گذشته بارها از سوی کاربران در شبکههای اجتماعی مطرح شده است. موضوعی که حتی برخی رسانههای حکومتی از جمله «جمهوری اسلامی» نیز به آن پرداختهاند.
آخرین خبر در زمان تنظیم این گزارش از پرونده قتل مهرجویی و همسرش، اظهارات سردار سعید منتظرالمهدی سخنگوی «فراجا» است که بامداد پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۲ گفته عامل اصلی قتل مهرجویی و همسرش دقایقی پیش اعتراف کرد. سردار منتظرالمهدی گفته که «دقایقی پیش قاتل اصلی که جزو دستگیرشدگان قبلی پلیس بود پس از انجام اقدامات فنی و تقاطعگیری شناسایی و لب به اعتراف گشود.»
سخنگوی «فراجا» بدون ارائه جزییات گفته «بازجوییها کماکان برای شناسایی همدستان و زوایای پنهان این قتل در حال انجام است.» وی وعده داده به زودی اطلاعات تکمیلی ارائه خواهد شد.
آنسوی پرونده یک قتل
جدا از اینکه انگیزه قتل داریوش مهرجویی و همسرش چه بوده و قاتل یا قاتل کیستند، این جنایت حجم ناامنی در کشوری را به تصویر کشیده که یک هنرمند سرشناس با وجود تهدیدهای مکرر پیش از قتل، هیچ حاشیه امن و حمایتگر ندارد تا از خطر قطعی و تهدیدات آشکار جان سالم به در ببرد.
ساختار معیوب جمهوری اسلامی حتی ساز و کاری ندارد تا بتواند از جان سرمایههای کشور از جمله سرمایههای فرهنگی چون مهرجویی که به راحتی در تاریخ سینمای این مرز و بوم تکرار نخواهند شد محافظت کند؛ و البته چه بسا عدم اطمینان به همین ساختار و ارتباطاش با تهدیدها بوده که این زوج را درباره پیگیری جدیِ قانونی تهدیدها مردد یا منصرف کرده است.
ویدئویی که از سوی پلیس از صحنه قتل منتشر شده نیز نشانه دیگری از فشل بودن ساختاری دارد که مسئول ایجاد امنیت در کشور است. در ویدئوی منتشرشده خبرنگار پلیس از حیاط ویلای محل قتل، وارد ویلا شده و نیروهای آگاهی در حال بررسی صحنه جرم هستند. در کمال ناباوری، عوامل خبرگزاری، فرمانده نیروی انتظامی و اعضای تیم پلیس آگاهی بدون رعایت پروتکلهای حضور در صحنهی جنایت، با لباس معمولی بدون پوشش مخصوص با کفش در صحنه در حال رفت و آمد و دستمالی کردن همه چیز هستند! حتی خبرنگار با کفش به محل خونآلودی که پیکر داریوش مهرجویی در آن قرار داشته وارد میشود!
چنین صحنه بلبشویی در حالیست که حسین فاضلی هریکندی رئیس کل دادگستری استان البرز از تشکیل کارگروه مشترک و ویژه برای پیگیری پرونده این قتل خبر داده است. چنین حضوری در صحنه قتل پروندهای که حساسیت افکار عمومی نسبت به آن، سبب تشکیل «کارگروه مشترک» شده گویای وضعیت فاجعهباری است که در دیگر پروندههای جنایی این کشور نیز قطعا در جریان است، و «عدالت» و«کشف حقیقت» را با تردیدهای زیاد روبرو میکند!
قتل داریوش مهرجویی و همسرش با پیشینهی تهدیدهایی علیه آنها حتی اگر با انگیزه شخصی و خصومت فردی صورت گرفته باشد به شکل خشنی نبود امنیت در ایران را به نمایش گذاشته است. به همین دلیل است که طی روزهای گذشته بارها و بارها این عبارات مهرجویی و همسرش در مستند بیبیسی فارسی: «زنده باد آزادی، قاتلین در میان ما هستند؛ باید مواظب باشین» و همچنین جمله «خواب میبینم در سردابههای قرون وسطا سلاخی میشوم» از فیلم «هامون» بارها و بارها توسط کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی بازنشر شده است.
آمارهایی از «امنیتی که نداریم»!
سالها پیش همزمان با حمله داعش به سوریه، پروپاگاندای حکومتی با سوار شدن بر عبارت «عوضش امنیت داریم» چهار دهه ناکارآمدی مزمن در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را فرافکنی کرده و این موضوع را که داعش به مرزهای ایران وارد نشد و تجاوز و خونریزی نکرد، «منت» بر سر مردم گذاشت که اگر در فقر و فلاکت هستید، «عوضش امنیت دارید!»
هرچند بر اساس ادعاهای جمهوری اسلامی پای داعش هم به ایران باز شد و در چند عملیات تروریستی از جمله دو عملیات در شاهچراغ شیراز جان شهروندان ایرانی را گرفت، اما حتی در ابعاد دیگر هم مردم در ایران «امنیت» ندارند و علت آن چیزی نیست جز خود «جمهوری اسلامی»!
یکی از نشانههای امنیت نداشتهی مردم در ایران، کشتار و سرکوب وحشیانه شهروندان توسط خود حکومت است. آمارها نشان از جان باختن دستکم ۵۷۰ شهروند از جمله ۷۱ کودک در اعتراضات جنبش ملی و در فاصله شهریور تا دیماه ۱۴۰۱، جان باختن ۱۵۰۰ تن در اعتراضات آبان ۹۸، زخمی شدن هزاران شهروند در این اعتراضات به دلیل برخورد گلوله و باتوم بر تن و چشم و سر، از نشانههای تهدیدی به نام ماشین سرکوب جمهوری اسلامی علیه شهروندان و عدم امنیت تمامعیار است.
مرگ و میر گسترده شهروندان در پاندمی کرونا همراه با ممنوعیت واردات واکسن به کشور طی چند ماه، از دیگر ابعاد نبود امنیتِ ناشی از سیاستگذاریهای حکومت است.
یکی دیگر از نشانههای امنیتی که مردم در ایران ندارند، شمار جانباختگان و مجروحان تصادفات رانندگی است که ناامنی جادهها و اتومبیلها از دلایل اصلی آن است. بر اساس آمارهای پلیس راهور در سال ۱۴۰۱ تعداد ۱۹هزار و ۴۵۰ شهروند در تصادفات رانندگی جان باخته و ۳۷۸ هزار شهروند مجروح شدند. در نوروز امسال نیز طی سه هفته هزارو ۱۶۸ نفر در تصادفات در شهرها و جادهها جان خود را از دست دادند که ۲۸ درصد از این افراد زیر ۱۸ سال بودند.
همچنین در سال گذشته ۱۹۰۰ کارگر در ایران جان خود را در حوادث کاری از دست دادند. این رقم به معنای مرگ ۱۵۸ کارگر در هر ماه و به بیان دیگر مرگ ۵/۲ کارگر در هر روز بر اثر حوادث در محل کار است! عامل اصلی مرگ کارگران و بروز حادثه در محل کار، رعایت نشدن استانداردهای ایمنی و عدم نظارت بر فعالیت کارگاهها و کارخانهها است. وزارت کار بیتفاوت به آنچه در محیط کار رخ میدهد، نظارت و کنترل استانداردهای ایمنی در محیط کار را رها کرده و همین موضوع به تهدید جانی دائم علیه کارگران تبدیل شده است.
در بُعد اقتصادی نیز فقر و فلاکت گسترده از سوی جمهوری اسلامی «امنیت جانی» شهروندان را به سخره گرفته و «انتخاب»ی جز پایان دادن خودخواسته به زندگی برای بسیاری از مردم باقی نگذاشته است. بر اساس جدیدترین آمارهای مربوط به خودکشی در ایران که هفته گذشته و همزمان با «روز جهانی سلامت روان» ارائه شد، خودکشی کامل (منجر به مرگ) در ایران طی ۱۵ سال گذشته با افزایش ۱۰۸ درصدی روبرو شده است. همچنین تعداد موارد خودکشی کامل در سال ۱۴۰۰ در مقایسه با سال ۱۳۹۹، ۱۲/۷ درصد رشد داشته است.
آمار دیگری که در امرداد امسال منتشر شد نیز نشان میدهد طی یک دهه گذشته شمار خودکشی در ایران با افزایش ۴۰ درصدی روبرو شده و بطور متوسط از هر ۱۰۰هزار ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی میکنند. مهمترین انگیزه خودکشی در سالهای گذشته فقر و مشکلات معیشتی بوده است.
از سوی دیگر به گفته کارشناسان، فقر و بیکاری و افزایش حاشیهنشینی نقشی موثر در افزایش بزهکاریها و ناهنجاریهای اجتماعی دارد که از ریشههای بروز ناامنی در سطح جامعه . همچنین بر اساس گزارشهای مختلف طی سالهای گذشته آمار نزاع و قتل و دزدی در کشور نیز رو به افزایش بوده است. افزایش این آمارها چه با ریشههای اجتماعی- فرهنگی، و چه با ریشههای اقتصادی و فقر، در نهایت به سوء مدیریت حکومت در ایجاد توسعه و رفاه و امنیت باز میگردد.
این آمار و ارقام فقط مشتی نمونه خروار هستند که نشان میدهند شهروندان در ایرانِ زیر سایه جمهوری اسلامی نه تنها رفاه و آسایش و آزادی و آبادی ندارند، بلکه امنیت هم ندارند!