چهل سال ناکارآمدی جمهوری اسلامی و تحمیل مداوم هزینههای سوء مدیریت اقتصادی بر دوش مردم این روزها بیش از پیش نمایان شده و اثرات شوم خود را به نمایش گذاشته است.
تشکیل صفهای طولانی برای تهیه مواد خوراکی ضروری سهمیهبندی شده، تورم ۵۰ درصدی، درآمدهای ناچیز، کوچک شدن سبد خرید و سفره خانوارها، شکاف طبقاتی عمیق میان بدنه حاکم و مردم، و قرار گرفتن بیش از نیمی از مردم ایران زیر خط فقر همگی نتیجه انقلاب ۵۷ با شعار برابری و عدالت اقتصادی و عملکرد حکومتی است که رهبر آن میخواست پول نفت را سر سفره مردم بیاورد و در وعدهای ناممکن حتا آب و برق را رایگان کند!
اما اکنون به روزگاری رسیدهایم که پلیس و بازرسان وزارتخانههای صنعت و جهاد کشاورزی اتومبیلهای حمل مرغ را تا محل توزیع اسکورت میکنند!
آوارهای گرانی
در حالی که دولت روحانی صدها هزار دلار بودجه کشور را در یک اقدام رانتی به عنوان ارز ۴۲۰۰ تومانی به مافیاهای واردات نهادههای دامی داد اما مرغداران و دامداران رنگ نهادههای دامی یارانهای را هم ندیدند و در بازار آزاد نیز قیمت نهادههای دامی مثل سویا و ذرت به صورت هفتگی افزایش یافت. در پی بحرانی که بیش از دو سال است ادامه یافته بازار مرغ ایران چنان نابسامان شده که مردم ناچارند برای دریافت سهمیه دو عدد مرغ با نرخ دولتی آنهم با ثبت شماره ملی، از صبح زود در صف بایستند! به همین دلیل این مرغ در طنزی سیاه و تلخ به «مرغ سحر» معروف شده!
این نابسامانی تحقیرآمیز تنها در بازار مرغ نیست بلکه از یک بازار بر سر بازار دیگر آوار میشود. قبل از مرغ، روغن و تخممرغ و پیش از آن گوشت قرمز؛ یک روز پوشک بچه و روز دیگر شکر!
کمبود و گرانی کالاهای اساسی و ضروری اما فقط یکسوی پیدای ماجراست. در آنسو، مردمی آبرودار هستند که بسیاری از آنها تا همین چند ماه یا چند سال قبل در دسته «اقشار متوسط» طبقهبندی میشدند اما از بین رفتن هر روزه ارزش پول ملی در کنار عدم افزایش درآمدها آنها را به زیر خط فقر رانده است.
برآوردهای کارشناسان داخل ایران حقایقی هولناک را از اکثریت جمعیت ایران بیان میکند؛ خانوارهایی که ۷۲ درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهد و به گفته احمد توکلی و ارزیابی مجلس شورای اسلامی مستحق دریافت اعانه هستند تا بتوانند هزینه ضروری زندگی خود را تأمین کنند.
فاصلهی عمیق اکثریت و اقلیت
در مقابل این طبقات وسیع اکثریت و در حالی که طبقه متوسط در جامعه ایران در حال محو شدن است، اقلیتی پولدار و ثروتمند هستند که برخی از آنها ماهانه میلیاردها تومان درآمد دارند و زندگی آنها هیچ تناسبی با زندگی بیشتر مردم ندارد و طبیعتا هیچ درکی از رنج عمومی نیز ندارند.
فقر عمومیِ بیشتر مردم ایران در ماههای گذشته جلوههایی دردناک پیدا کرده و پدیدههایی نادر را در جامعه به نمایش گذاشته است.
فهرست مواد غذایی هزاران خانواده با حذف خوراکیهای مرسوم، به استخوان، پوست مرغ و میوههای خراب و پلاسیده تغییر کرده است. رستورانهایی در جنوب شهر چلواستخوان که شامل برنج پخته و اسکلت مرغ یا گاو یا گوسفند است سرو میکنند. حتی در بازار تجریش چلو سیبزمینی و ساندویچ سیبزمینی و تخممرغ آبپز غذای پُرخریدار از سوی مردم است.
آمارها نشان میدهند که سرانه مصرف مواد خوراکی ضروری چون گوشت و مرغ و تخممرغ و لبنیات و میوه و سبزیجات در ایران به شدت کاهش پیدا کرده است. بر بستر واقعیتهای جامعه خانوادههایی که لزوما بیکار نیستند و بسیاری از آنها شاغل و کارمندند، برای هفتههای متوالی توان خرید گوشت قرمز را ندارند و مرغ برای آنها به غذایی لوکس تبدیل شده است. بدیهی است برای میلیونها بیکار و میلیونها خانوار زیر پوشش بهزیستی و «کمیته امداد» سیر کردن شکم حتا با ارزانترین مواد خوراکی نیز، مشکلی بزرگ و گاه حل نشدنی به شمار میرود.
ایران دارای چهارمین ذخایر نفتی دنیا و دومین ذخایر گاز جهان و دیگر منابع ارزشمند طبیعی، ذخایر معدنی و پتانسیلهای بالای ثروتآوری چون جذب توریست است. هرچند بسترهای جذب سرمایهگذرای مستقیم و غیرمستقیم خارجی و ایجاد رشد اقتصادی مثبت و تولید ثروت در ایران فراهم است اما به دلیل کمبود زیرساختهای لازم و ناکارآمدی مقامات و همچنین ایدئولوژی پر از محدودیت و ممنوعیت نظام حاکم و تنشزاییهای پی در پی و مزمن، اقتصاد ایران در ناامنی تمامعیار رو به فروپاشی رفته است.
به عقیده برخی جامعهشناسان «تبعیضِ همراه با توسعههای تک بُعدی» سبب شده در پدیدهای نادر با وجود افزایش توسعهیافتگی در آمار، فقر نیز در جامعه ایران افزایش پیدا کند بطوری که بر اساس آخرین برآوردها ۶۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. درواقع، جمهوری اسلامی با توهم توسعهیافتگی بخش زیادی از ثروت کشور را میان یک اقلیت که بدنهی بالادست حکومت را تشکیل میدهند تقسیم کرده و بقیه مردم را به حال خود رها ساخته تا هر سال و هر ماه بیشتر به قعر خط فقر فرو روند.
کشور ثروتمند و مردم تنگدست
مردمی که تا حالا با «بدمسکنی» و «حاشیهنشینی» و بیکاری روبرو بودهاند، اکنون با «گرسنگی مفرط» و «زبالهگردی» و «سوء تغذیه» دست و پنجه نرم میکنند.
در کشوری که ثروت زیر پوست آن است، مردم تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا شاید پسمانده خوراکی برای سیر کردن شکم بیابند و یا لباس و وسیله کهنهای پیدا کنند.
کوچک شدن سفره تنها بخشی از نتایج فقر است؛ مدتها پیش از مواد خوراکی، مواردی چون ورزش، کتاب، فیلم، آموزش غیردرسی، سفر، تفریح و حتی درمان از زندگی بسیاری از مردم حذف شده. این شرایط به شدت ناعادلانه، مناسبات انسانی و روان جامعه را طوری تحت تأثیر قرار داده که حتا با بهبود شرایط اقتصادی نیز اثرات منفی آن سالها ادامه خواهد یافت.
افزایش بزهکاریهای اجتماعی یکی دیگر از پیامدهای فقر و تنگدستی است که در جامعه امروز ایران نیز به روشنی نمایان است. بنا به اعلام رئیس پلیس تهران بیش از نیمی از سرقتهای خُرد در پایتخت توسط افرادی صورت میگیرد که هیچ پرونده و سابقه بزه نداشتهاند اما بر اثر فقر دزدی میکنند. جمهوری اسلامی برای این افراد اصطلاح «سرقت اولی» را به کار میبرد!
کارتنخوابی، گورخوابی، کانتینرخوابی، فاضلابخوابی، افزایش آمار ازدواج کودکان، افزایش آمار ترک تحصیل، افزایش آمار طلاق، قاچاق مواد مخدر و اعضای بدن، رواج مشاغل کاذب چون دستفروشی، افزایش مهاجرت نیروی کار متخصص، کارگران و افراد تحصیلکرده از ایران، همگی از جمله عوارض گسترش فقر و بیکاری در ایران است. افزایش آمار خودکشی از جمله خودکشی نوجوانان نیز از دیگر پیامدهای فقر و تبعیض و اختلاف طبقاتی در ایران است. دهها نوجوان طی یک سال گذشته پس از شیوع کرونا، با از دست دادن امکان تحصیل حضوری به دلیل نداشتن تلفن یا تبلت برای شرکت در کلاسهای آنلاین دست به خودکشی زدند.
همچنین در سالهای گذشته به دلیل تنگدستی از یکسو مهاجرت از روستاها و شهرستانهای کوچک به حاشیه شهرهای بزرگ به امید یافتن شغل افزایش پیدا کرده و از سوی دیگر به دلیل افزایش سه تا پنج برابری اجارهبهای مسکن بخشی از جمعیت مستأجر ساکن در محلههای شهری به محلههای حاشیهای رانده شدهاند. این موضوع سبب شده پدیده حاشیهنشینی نه فقط امروز بلکه یکی از بزرگترین معضلات آینده ایران باشد. بر اساس برخی آمارهای اعلام شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی حدود یک چهارم از جمعیت ایران حاشیهنشین هستند.
در این میان، جامعهشناسان و اقتصاددانان معتقدند در حالی که طبقات متوسط سهم بزرگی در توسعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی به عهده دارند و در آموزش و پیگیری حقوق مدنی و سیاسی نقش زیادی ایفا میکنند، محو این طبقات میتواند آسیبهای زیادی به جامعه وارد کرده و آن را به شدت تضعیف کند.
اختلافات طبقاتی عمیق، فقر، تبعیض، نابرابری، محرومیت و حسرت مداومی که غالب مردم برای داشتن بدیهیات روزمره زندگی با آن سر و کار دارند چنان سبب دگرگونی هنجارهای اجتماعی شده که ارزشهای فرهنگی و اجتماعی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و بخشی از نیروی نسلهای آیندهی کشور میبایست صرف مقابله با این پیامدها شود.