همیشه و همه جا بر سر واژه “دموکراسی” میان مردم گفتگو و بحث و بیان است.آنچنان که واژه “دموکراسی” به صورت یک آرزو و رؤیا برای بسیاری به ویژه مردمان در بند دیکتاتورها در آمده است. در حقیقت واژه “دموکراسی’ در برابر و روبروی “دیکتاتوری” قرار می گیرد و هرچقدر “دیکتاتوری” نا خوش آیند و مورد چندش و نفرت مردم بوده، “دموکراسی” مطلوب و مورد پسند بیشتر مردم است. سیستم دموکراسی همان سوسیال دموکراسی است که شکلی از حکومت بوده که از افراد بیکار، بیمار، پیر و از کار افتاده و بی سرپرست حمایت و پشتیبانی کرده، و زندگی و آرامش مردم را برآورد می کند.
شرط رسیدن به دموکراسی
لازمه رسیدن به دموکراسی آنست که بدانیم و بر این باور باشیم که دموکراسی بهترین روش سیاسی و نوع حکومت است. رسیدن به دموکراسی برای یک کشور هنگامی تحقق پذیر و شدنی است که همه راههای دیگر پیموده شده و کشور به بن بست رسیده باشد. زمانی که مردم همه ناراضی و نگرانند و نیاز به تغییر اساسی دارند.
در هر رژیمی و در هرزمانی که مردم به این نتیجه برسند که:” مردن بهتر از زندگی بدون آزادی و دموکراسی است”، خواه و ناخواه مردم بدان دست خواهند یافت. و ما ایرانیان موقعی به دمکراسی دست خواهیم یافت. که بتواننیم یکدیگر را تحمل کرده، نظرات انتقادی دیگران وانتقاد از خود را با جان دل پذیرفته وبهآن عمل نماییم.
راه دیکتاتوری یا مردمی بودن، پیمودن کدام یک آسانتر است؟
مردمی بودن و برای مردم کار کردن چندان هم آسان نیست. زیرا گروش و تمایل انسان ها بیشتر به سوی زورگویی و قلدری است. تا آن جا که کمتر در یک اداره و یا سازمان می توان سرپرست و مدیری را یافت که با میل قلبی و دلبستگی کامل با همکاران زیر دستور خود رفتار کند. زیرا روح دیکتاتوری و خودکامگی افراد بر آزاد منشی آنان می چربد. او می خواهد دستور دهد، اطاعت و فرمانبرداری ببیند، و با اعتراض و انتقادی روبرو نشود.
تجربه دیکتاتوری از تاریخ
سرگذشت تاریخ، سرگذشت دیکتاتورها است. زیرا تاریخ را به امر و خواسته دیکتاتورها می نویسند، نه به خواست آزادی طلبان. به دلیل آن که آزاد زنان، و آزاد مردان در سراسر تاریخ از خود اختیار و قدرتی نداشته اند تا تجربه های تلخ و شکست خورده خود را به نگارش درآورند. تاریخ، ستمگری و خودکامگی شاهان مسلط بر کشورمان را شهامت و قدرت آنان می داند، و از جنایت، کوتاهی، و اشتباهات آنان پرده پوشی کرده، و یا از آن ها به آسانی می گذرد.
راه شناختن یک سیستم دموکراسی
توماس جفرسون که یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا (برای ترویج دادن ایده آل های جمهوری خواهی در آمریکا) و نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا و سومین رییس جمهور آن کشور است، می نویسد:
“زمانی که مردم از دولت می ترسند آن استبداد است و هنگامی که حکومت از مردمان می ترسد، آن آزادی است.” در یک جمهوری سکولار دموکرات، حکومت از مردم و نا رضایتی آنان هراس دارد چرا که اعتبارش را از رأی مردم به دست می آورد؛ بنابراین حکومت در خدمت مردم و از برای مردم است و دیگر خطر استبداد و دیکتاتوری وجود ندارد؛همچنین عمرِ کوتاه مدت هر دولت که چهار سال است، خود تضمینی برای عدمِ شکل گرفتن یک نظام استبدادی در جامعه است.
جدا شدن از دیکتاتوری، و پیمودن راه آزادی
کشورهای جهان در این چند سده به خوبی دریافتند که پیشرفت آنان در پناه آزادی و دموکراسی امکان پذیر است و نه زورگویی و دیکتاتوری. بر این اساس، احزاب سیاسی به وجود آمد، نمایندگانی از سوی مردم برگزیده شدند، حکومت های مستبد و دیکتاتور جای خود را به مشروطه خواهی و یا جمهوری دادند، و دولت ها به عنوان خدمتگذار و مستخدم مردم دست به کار شدند. پیشرفت های شگرف علمی، تکنولوژی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زائیده این تحول عظیم گزینش دولت های مردم بر مردم است.
سرانجام دموکراسی در کشورمان
نسیم بهار آزادی کشورهای باختری در ایران نیز وزیدن گرفت. آزاد زنان و آزاد مردان ایران به ویژه آذربایجانی های میهن دوست و دلاور، عرصه را بر مظفرالدین شاه قاجار تنگ کردند، و او را وادار به امضای مشروطیت و آزادی خواهی نمودند. بدبختانه، بوته نوشکفته آزادی ملت ایران به غنچه و گل نرسید. بازهم خودکامگی شاهان، و دخالت دولت های همیشه دشمن این سرزمین، انگلیس و روسیه، در جا به خشکید، و سرانجام کشور ما را در دام تازی نژادهای ضد ایرانی گرفتار ساخت
در این ویدیو آقای بهرام مشیری به نیاز مبارزه ما می پردازد. ایشان بر این باور است که « بوی باروت خوش است». ما نیز همین عقیده را می پسندیم و ستایش می کنیم. ما ۳۷ سال است کوتاه آمدیم و از خود ضعف و بیچارگی نشان دادیم. اکنون باید اشتباه گذشته را جبران کنیم، و عملاً برای مبارزه و درگیر شدن بپاخیزیم. وگرنه ضعف ما مرگ و نابودی ما است.
آیا ما هرگز به آزادی و دموکراسی خواهیم رسید؟
از آنجا که بیشترین مردم ایران مسلمانند، امکان رسیدن به آزادی و دموکراسی ناچیز و تقریباً صفر است. زیرا اسلام که دستورالعمل و حکمفرمای مسلمانان می باشد، به دنبال عبودیت و بندگی انسان ها است. بندگی در تعبیر این دین، به معنای خوار و ذلیل و ضعیف بودن است. آفریده شدن انسان از گل و لجن هم نشان دیگری از ناچیز شمردن و بها ندادن به انسان بوده است. زیرا اگر انسان ارزشی داشت، چرا از برگ گل، و یا شاخه صنوبر، و یا درخت میوه درست نشده بود؟. بیرون راندن آدم و حوا به تعبیر اسلام از بهشت نیز، نشانه بی ارزشی و بازهم ناچیزی آن ها بوده است و گرنه برای الله امکان داشت اندکی خرد به آدم بدهد تا میوه ممنوع شده را نخورد، و هنگامی که خورد، با یک پوزش گناه او بخشیده شود.
نماز، یعنی قربان صدقه رفتن الله آسمان، و یا الله در زمین که پیامبر او، و یا آخوندها باشند. در این جا می بینیم که انسان موجودی تسلیم و ناچیز بوده و هیچ به حساب نمی آید.
اذان، نیز کرنش و خاکساری در برابر دو الله آسمان و زمین است. بنابراین، انسانی که اینچنین خوار و ضعیف شد هرگز نمی تواند از حق خود دفاع کند و به آزادی و دموکراسی برسد.
اذان، نیز کرنش و خاکساری در برابر دو الله آسمان و زمین است. بنابراین، انسانی که اینچنین خوار و ضعیف شد هرگز نمی تواند از حق خود دفاع کند و به آزادی و دموکراسی برسد.
دلایل دیگری که ما به آزادی نخواهیم رسید
همانگونه که گفته شد لازمه رسیدن به آزادی مردمی بودن، از خودگذشتگی، و ایثارگری است. خودخواهی،خود بزرگ بینی، خودکامگی، دیگران را به حساب نیاوردن، بی تفاوت بودن درسرنوشت دیگران، خود را کنار کشیدن، سلب مسئولیت از خود کردن، فرار ازجمع و اجتماع، و خود را بالاتر و برتر از دیگران دانستن، در راستای دیکتاتوری و در جهت خلاف آزادی و دموکراسی است. نمونه های زیر نشانه خودکامگی و خود بزرگ بینی ما است که راه ما را ازراه آزادی و دموکراسی جدا می کند:
۱- مسلمان بودن خود دلیل خودکامگی و دیکتاتوری است .زیرا فرد مسلمان هیچ دین و مسلک دیگری را نمی پذیرد و کمر قتل آنان را به خود می بندد. ادیان دیگر هم هرکدام خود را بهترین بدانند و مرام های دیگر را رد کنند از دموکراسی فرسنگها فاصله دارند.
۲- هنگامی که رژیم اسلامی روز و شب طناب دار بر گردن آزادی خواهان، فعالان سیاسی، دگرباوران و انتقاد کنندگان سیاسی انداخته و خانواده آنان را ماتم زده و سوگوار و کودکانشان را یتیم و بی سرپرست می کند و هیچگونه حرکت و جنبشی از ملت بی حال خواب آلود و بی تفاوت دیده نمی شود. درست مانند مانند آن که شیری به گله گاوهایی حمله کند و سرانجام بتواند یکی از آنها را شکار کرده، شکم او را پاره کند. در این حال گاوان دیگر به نظاره پردازند و واکنشی از خود نشان ندهند.
اعدام صدها انسان بیگناه همواره با بی تفاوتی همگان همراه بوده، و این نشانه یک جامعه خودکامه،خودخواه، و بی تفاوت به سرنوشت دیگران است. ما می بینیم و میشنویم که فرزندان کرد و بلوچ های عزیزمان شکنجه و آزار و به دار و به دار آویخته می شوند ولی بازهم ساکت و بی تفاوت مانده ایم. این نیز نشانه تکروی و بی اعتنایی ما به سرنوشت هم میهنانمان است. بازهم دلیل آنست که هرگز به آزادی نخواهیم رسید.
۳- هنگامی که مردمان دلیرو میهن پرست آذربایجان ویا کردستان به اعتراض، اعتصاب بر می خیزند و نافرمانی مدنی را آغاز می کنند، سایر مردم ایران در خواب خرگوشی اند و انگار که اتفاقی نیفتاده است. یا زمانی که دانشگاه شیراز در جنب و جوش بوده و اعلامیه هایی در راستای دیکتاتوری حکومت فاشیستی اسلامی از خود پخش و منتشر می کند و یا در اعتصاب به سر می برد، بازهم مردم دیگر نقاط کشور را خواب بی تفاوتی فرا می گیرد.
۴- زمانی که یک خانواده در فقر و تهیدستی فرو می رود و فرزندان آن سر بی شام بر زمین می گذارند و ما در عیش ونوش و خوشی و سرمستی غوطه وریم، باز هم نشانه دیگری است که هرگز به آزادی نخواهیم رسید. به بیان دیگر هنگامی به آزادی و دموکراسی خواهیم رسید که ملتی یک پارچه، هم دل و همزبان، و خیرخواه و دوستدار همدیگر باشیم.
سالیان زیادی است که اخوان المسلمین در مصر و فدائیان اسلام در ایران، و شمار زیادی مسجد و آخوند و مسأله گو، در کشورهای اسلامی زده پراکنده اند و سپری در برابر آزادی و دموکراسی اند. آیا با وجود این حشره ها امکان به آزادی رسیدن کشورهای اسلامی وجود دارد؟ ما که امیدی نداریم، شما چطور؟
۵- آیا شرکت در انتخابات (افتضاحات) فرمایشی این جانوران و برگزیدن و انتخاب یک مشت دزد خیانت کار به مملکت و نوکر و دست نشانده آخوندهای بی شرافت و مفتخور، خیانت به کشورمان نیست؟!.
۶- آیا با رأی دادن شماها، طباب دار جوانان را محکم تر نمی کنید و در شکنجه و تجاوز به زندانیان مبارز با رژیم همکاری و هم گامی ندارید؟. به راسی زهی نفهمی و نادانی! زهی خیانت و بی خیالی که ما در صف بایستیم و به این آدم کشان بار دیگر رأی دهیم و یا در مجلس روضه خوانی و تظاهرات آنها شرکت جوییم!. به راستی ننگ بر ما باد با این همه خیانت و بی توجهی!!.
از آن چه گفته شد:
واژه “دموکراسی’ در برابر و روبروی “دیکتاتوری” قرار می گیرد و هرچقدر “دیکتاتوری” نا خوش آیند و مورد چندش و نفرت مردم بوده، “دموکراسی” مطلوب و مورد پسند بیشتر مردم است. سیستم دموکراسی همان سوسیال دموکراسی است که شکلی از حکومت بوده که از افراد بیکار، بیمار، پیر و از کار افتاده و بی سرپرست حمایت و پشتیبانی کرده، و زندگی و آرامش مردم را برآورد می کند. از آنجا که بیشترین مردم ایران مسلمانند، امکان رسیدن به آزادی و دموکراسی ناچیز و تقریباً صفر است. زیرا اسلام که دستورالعمل و حکمفرمای مسلمانان می باشد، به دنبال عبودیت و بندگی انسان ها است. بندگی در تعبیر این دین، به معنای خوار و ذلیل و ضعیف بودن است. آفریده شدن انسان از گل و لجن هم نشان دیگری از ناچیز شمردن و بها ندادن به انسان بوده است.
توماس جفرسون که یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا (برای ترویج دادن ایده آل های جمهوری خواهی در آمریکا) و نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا و سومین رییس جمهور آن کشور است، می نویسد:
“زمانی که مردم از دولت می ترسند آن استبداد است و هنگامی که حکومت از مردمان می ترسد، آن آزادی است.” در یک جمهوری سکولار دموکرات، حکومت از مردم و نا رضایتی آنان هراس دارد چرا که اعتبارش را از رأی مردم به دست می آورد؛ بنابراین حکومت در خدمت مردم و از برای مردم است و دیگر خطر استبداد و دیکتاتوری وجود ندارد؛همچنین عمرِ کوتاه مدت هر دولت که چهار سال است، خود تضمینی برای عدمِ شکل گرفتن یک نظام استبدادی در جامعه است.
نکته پایانی:
لازمه رسیدن به آزادی مردمی بودن، از خودگذشتگی، و ایثارگری است. خودخواهی،خود بزرگ بینی، خودکامگی، دیگران را به حساب نیاوردن، بی تفاوت بودن درسرنوشت دیگران، خود را کنار کشیدن، سلب مسئولیت از خود کردن، فرار ازجمع و اجتماع، و خود را بالاتر و برتر از دیگران دانستن، در راستای دیکتاتوری و در جهت خلاف آزادی و دموکراسی است. مردمی بودن و برای مردم کار کردن چندان هم آسان نیست. زیرا گروش و تمایل انسان ها بیشتر به سوی زورگویی و قلدری است. تا آن جا که کمتر در یک اداره و یا سازمان می توان سرپرست و مدیری را یافت که با میل قلبی و دلبستگی کامل با همکاران زیر دستور خود رفتار کند.