۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

کنکاشی پیرامونِ اَخلاقِ انسانی و زَمینی


چه نیازی به خوب بودن است؟


دوستی پرسید: اگر اخلاقیات از دین نیامده و بهشت و جهنمی نیست چرا باید خوب بمانیم؟ چه دلیلی دارد افراد به بدترین جنایات دست نزنند؟ نگارنده می داند که این پرسش خیلی از دوستان دیندار حتی بی دین هم می باشد، برای همین تلاش کرده تا بطور خلاصه پاسخی دهد.
نخست اینکه سابقه ی اخلاق بیش از ادیان است، اگر پیش از آمدن ادیان ما اخلاق نداشتیم که باید نسل بشر منقرض می شد، حیوانات هم در حد خود اخلاقیات دارند؛ بیشتر کارهای بد و غیراخلاقی سود کوتاه مدت دارند و زیان بلند مدت و کارهای اخلاقی بیشتر در کوتاه مدت سودی ندارند و حتی ممکن است زیان داشته باشند اما در بلند مدت برای خود فرد و جامعه سودزا است.
یک نمونه عینی مثال می زنم: قوانین راهنمایی رانندگی را یک نمونه کار اخلاقی در نظر بگیریم که حتی دین درباره آنها سخنی نگفته است، در کوتاه مدت تخلف از آنها سودزا است، اینکه سبقت غیرمجاز بگیریم، از خیابان خارج از خط عابر پیاده رد شویم، چراغ قرمز را رعایت نکنیم و…! سود کوتاه مدت آن هم تنها تا زمانی است که ما تنها فرد یا از معدود افرادی باشیم که این تخلف را بکنیم ولی وقتی این کار غیراخلاقی تبدیل به عادت اجتماعی شد، اختلال در رفت و آمد معضل همه می شود و هر فردی حتی من نیز سود کوتاه مدت خود را از دست می دهم.

انسان خردباخته و بی اندیش اسیر خرافات و تحمیر ادیان آسمانی
چون فرد دیگری هم از مسیر دیگر، چهارراه چراغ قرمز را عبور می کند یا دیگری جلوی من سبقت غیرمجاز می کند و ترافیک خیابان را دچار مختل می کند و زمان مسافرت من را افزایش می دهد. دروغ گفتن، دزدی، کشتار یا هر کار غیراخلاقی دیگر را می توانید در همین الگو ببینید. من اگر سر شما را یک ریال کلاه بگذارم و تنها فردی باشم که مرتکب این خلاف شوم سود برده ام، اما با تکرار آن و همه گیر شدن آن (نمونه ایران) من در دراز مدت بیش از آنکه کلاهبرداری کنم کلاهم برداشته می شود. پس در دراز مدت زیان بیشتری می کنم.

تجربه کشورهای پیشرفته از آشوب و بی قانونی تا جوامع مدرن کنونی


در جوامع مدرن مردم رفته رفته همین معضلاتی که ما در جامعه امروز ایران گریبان گیر آن هستیم را داشته اند و به اوج آشوب هم رسیده اند و آخر نشسته اند و با هم قوانین انسانی تری را گذاشه اند و مردم فهمیدند که باید بیشتر حقوق هم را رعایت کنند چرا که اگر نکنند دست بالای دست بسیار است. باز می گردم به سخن آغازین کشتن همنوع، تجاوز به مال و ناموس دیگری پیش از ده فرمان موسی هم کاری ناپسند بوده است. ادیان نقش قانون گذار سنتی و انسانی را بازی کرده اند.

بهشت آرزوها، وعده دکانداران دین به خردباختگان. بهشتی که  با حوریان لخت و عور و باکره در انتظار ملاها، حاجی بازاری ها، بسیجی و پاسداران آدم کش، و مزدوران ملای مشهدی است.

آفرینش خدا و روز قیامت نتیجه ناتوانی فکر انسان ها


قوانین نانوشته و انسانی از دیدگاه “آن زمان” را کنار هم چیده اند و نظم داده اند و ضمانت اجرایی آن را برای مردمان چند هزار سال پیش که مسلمن کم فرهنگ تر بوده اند “لولو خورخوره ای” بنام خدا و پاداش و جزا را بهشت و جهنم نام نهادند. یک مادر کودکش را از “لولو” می ترسند، چرا؟ می خواهد کودک برای نمونه در تاریکی شب به حیاط خانه نرود که زمین بخورد یا اینکه دروغ نگوید و … همین کار را ادیان کرده اند. اما تقدس ادیان خود رفته رفته بزرگترین عامل بازدارنده ی اخلاق شد.

بیداری غرب پیامد اجرای قوانین ضد انسانی


قوانین سنگسار، شلاق، اعدام، بد دانستن همجنس گرایان (که یک طبیعت زاده شده با آنهاست) حکم های تکفیر، آتش زدن زنان به نام ساحره ، مبارزه با دانش و هزاران خرافات دیگر در قرون وسطا به جایی و آشوبی رساند که اروپاییان از خواب غفلت بیدار شدند و فهمیند دین و اخلاقیات دیکته شده ی آن مقدس نیست و خیلی جای هایش حتی ضد اخلاق است.

قوانین انسانی و زمینی، و نه مقدس و آسمانی


برای همین جای آن را با قوانین و قانونگذار جایگزین کردند و رفته رفته هم آنرا بهبود بخشیده اند و چون مقدس نمی دانند و آنرا امری کاملا انسانی می شناسند، همیشه در پی یافتن نقاط ضعف آن و بهبود آن و همچنین آموزش آن به جامعه خود هستند و اخلاق را سکولاریزه کردند یا حتی بهتر بگویم جایگاه اخلاق را که زمینی بود و در هزاره ی پیامبران به آسمان و امر قدسی رفته بود بار دیگر به زمین باز گرداندند.
برای رد دینی بودن اخلاق نمونه های دیگری هم هست؛ با اینکه از آخرین دین ابراهیمی ۱۵۰۰ سال می گذرد و از نخستین آن حدود ۳۵۰۰ سال ادیان نتنها میزان کشتار، تجاوز، دروغ، دزدی را کم نکردند بلکه با دادن اجازه تفسیر به رای (فتوا در اسلام و آتوریته در مسیحیت) و قانونی کردن خیلی از ضد اخلاق ها در پوشش دین بر بی اخلاقی هم افزوده اند. (نمونه های آن در جامعه ما و دیگر کشورها کم نیست)

دین داران واقعی کجایند تا منشاء اخلاق و انسانیت باشند؟


توجیه مدافعین اخلاق دینی هم معمولا این است که اینها دیندار واقعی نیستند که مغلطه ی معروف “اسکاتلندی واقعی” است که جای آن مسیحی، زرتشتی، مسلمان، بودایی، یهودی یا هر نام دیگر می خواهید بگذارید، که ارزش منطقی ندارد. توجیه دومی هم هست که ذات بشر بد است که آنهم تنها توجیه است، چراکه با دانش و ارزش های اخلاقی امروز خود کتاب این فرستادگان خدای خیالی دچار نقص فراوان است.

این هم آتش جهنم برای کسانی که تسلیم گفتار آخوند نشده و روضه خوان مشهدی را نادیده گرفته اند.
برای نمونه خدا نمی دانسته که همجنس گرایان با این ویژگی زاده می شوند! پس این بندگان بی گناهش را یا اینگونه نیافریند یا اگر اینگونه آفریده آنها را محکوم به عذاب نکند! این گفتمان طولانی است، اما تلاش شد در یک متن خلاصه افشره ی آن در اختیار شما بزرگواران قرار گیرد.

۱۳۹۲ دی ۱۹, پنجشنبه

چگونه دین یک انحراف فکری و اخلال در زندگی است؟


دین چیست؟


دین گروهی از آداب و فرمانهاست که خداوند (آفریدگار و حاکم جهان)  از راه پیامبرانش بر انسانها  آشکار کرده است.کسانی که به خدا و دین او ایمان آورند و تسلیم او شوند بر اساس وعده ی داده شده وسیله پیامبران به سعادت و رستگاری می رسند. مجموعه فرمانهای خداوند و این آداب در کتابهای  پیامبران جمع شده است و بصورت کتاب آسمانی در آمده است.

(براستی چرا الله پیامبرانی برای استرالیا و آمریکا و شرق دور نفرستاد؟ آیا پاسخ جز کشف نشدن این قاره هست؟)
(براستی چرا الله پیامبرانی برای استرالیا و آمریکا و شرق دور نفرستاد؟ آیا پاسخ جز کشف نشدن این قاره هست؟)

لزوم وجود دین


پرسش آن است که : آیا براستی وجود دین لزومی دارد؟ خداوند جهان چرا فقط در خاور میانه پیامبر دارد؟ چرا در طول ۷۰۰۰ سال زندگی اقوام سرخپوست آمریکا و تمدنهای آنها، خداوند جهان دینی را برای هدایت آنها نفرستاد؟(در واژه نامه سرخپوستان مفهومی بصورت خدا نداریم) . اگر کریستوف کلمب امریکا را کشف نمی کرد آیا خدای ابراهیم و موسی  به این قاره راه می یافت؟ براستی این چه خدایی است که ۷۰۰۰ سال سرخپوستان را رها کرد؟ در شرق دور تا کره و ژاپن هم خبری از خدا نیست. کره ای ها حتی واژه ای که مفهوم خدا بدهد را نداشته اند، براستی خدای این سد میلیارد کهکشان چرا هدایت انسان را از همه زمین به غیر از خاور میانه دریغ کرده است؟ خون عرب و اسرائیلی از استرالیایی و سرخپوست رنگین تر است؟  چه لزومی دارد که خدای خاورمیانه با کشتی کریستف کلمب به امریکا برسد؟اصلا دین چه لزومی دارد که باشد؟ مردم دنیای غرب با “قانون” و “نظم”  بسوی سعادت در حرکتند ، اما آن دینی که قرار بود از قتل و تجاوز و جنگ جلوگیری کند که نکرد….

(این نمای کشورهای اروپا و درسد خدا باوران آن است. می بینیم که بیشتر کشورهای امن و کم مشکل غرب کمتر از 50 درسد به خدا باور دارند.)

دین چه کاربردی دارد؟


دین شامل عقایدی است که بی پرسش و بی چون و چرا باید پذیرفت.به این پذیرش قلبی (ونه عقلی) “ایمان” می گویند و به ایمان آورندگانش “مؤمن”. مؤمن کسی است که باور دارد به اینکه جهان پدید آورنده ای دارد که انسان را تنها نگذاشته است و برای هدایتش پیامبران را فرستاده است. دین بین مؤمنان و دیگر انسانها “فرق” گذاشته است. بعنوان نمونه در اسلام :
۱. می توان زنان شوهر دار غیر مسلمان  که اسیر شده اند را عقد کرد!
۲. دیه غیر مسلمان با مسلمان متفاوت است.
۳. در کسب و کار اگر شخصی بی دین باشد او بین مؤمنان تحریم است.
۴.ازدواج انسانهایی با ادیان مختلف و یا مؤمن با لا مذهب سخت و یا غیر ممکن است.(البته طبیعی است که مؤمنان عزیز زنان اسیر را  براحتی با زورشان مسلمان می کنند)
۵. آنها که از اسلام استعفا دادند ،ریختن خونشان آزاد است.این آخرین دفاع اسلام در برابر خرد پویاست :”خشونت بی پایان”
حال پرسش آن که دین اگر بین افراد دیندار و بی دین اینقدر فرق گذاشته است، چگونه می تواند صلح و داد را بر قرار کند؟ جرم زنان ایرانی شوهرداری که طبق  آیه ۲۴ نساء  به آنها تجاوز شد و بزور به عقد اعراب در آمدند چه بود؟ و این خدا دیگر چه خدایی است؟

(این مصاحبه شما را با یک دانشمند مسیحی زاده آشنا می کند. او خرافات را برای دینداریان مضر می داند چرا که از حقیقت جهان غافل می شوند)

آیا دین مفید بوده است؟


انقلاب فرانسه به روزگار سیاهی و تباهی مردم اروپا پایان داد و تنها پس از سد سال دنیای غرب راهی را رفت که خاورمیانه سده ها نرفته بود. براستی مشکل عربستان چیست که در ۱۴۰۰ سال گذشته یک دانشمند به دنیا نداده است؟ آیا مغز عربستانی چیزی از آلمانی کم دارد؟ هرگز! این بستر مناسب دانش و آگاهی آلمان بود که سدها دانشمند بزرگ را تنها در یک قرن به جهان داد.  براستی کمکی که الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین به نجات انسانها کرد، کدام مسیح نجات دهنده کرد؟ مرده هایی را که “پاستور” زنده کرد با کدام معجزه  موسی و عصای سحر آمیزش مقایسه کنیم؟

(جنگ مقدس فریبی است که باعث کشتار میلیونها انسان فریب خورده شده است.براستی رستگاری در دین است؟)

دین یک پریشانی فکری است!


دین ما را از حقیقت دنیا بازداشته است. بزرگان دانش چون نیوتون و اینشتین نشان دادند که جهان آن  نیست که دین بما می گفت. جهان آن نیست که آسمانهایی با هفت طبقه داشته باشد و زمینش چون سفره ای باشد که گسترده شده باشد. جهان آن نیست که خدایش بر یک کرسی در طبقه بالاتر نشسته باشد. جهان در شش روز بوجود نیامده است. میلیاردها سال و هزاران مرحله جهان امروز را پدید آورده است. اگر در علم بخواهیم به آنچه دین می گوید توجه کنیم نه می توان شاتلی به فضا فرستاد و نه می توان با مهندسی ژنتیک طببیعت موجودات و انسان را تغییر داد.  براستی دین جز پریشانی افکار و دور کردن خرد انسان از حقیقت دنیا و تلف کردن عمر و زندگی _بجای پیدا کردن قوانین و حقیقت حاکم بر جهان _ چیزی ندارد.

(براستی خدا کدام است؟ خالق ؟ خلقت موجودات را علم رد کرد. آدم و حوایی نبود.این داستان آدم و حوا را می توان بعنوان لطیفه برای کوذکان تعریف کرد)

دانشی در دین نیست


نه فقه اسلام و نه روحانیت مسیحیت هیچ یک علم نیست.دانش برپایه خرد و تجربه است. پایه و ریشه دین بر پایه فرضیات موهوم و بی دلیل است که پایه عقلی ندارد و امکان اثبات هم ندارد. علم بر اساس واقعیات جهان است و پایه آن قوانین حاکم بر آن است. دانش پویاست و همواره در حال تغییر و پیشروی بسوی باز کردن راهی به پی بردن حقیقتی از  جهان است. اما ادیان یک پایه کهنه و بی منطق از قوانین جهان را دارند که نه تنها پایه علمی ندارد چه بسا علم را رد هم می کند و ما را از حقیقت دنیا دور می نماید.جهانی که ادیان برای انسان ترسیم می کنند، جهانی است که آسمان سقفش است و بهشت آن بالاترهاست! فرشته ها انسان را هدایت و شیاطین منحرف می کنند! خشم خدا زلزله و سیل می آفریند و رضایتش نعمت می آورد!
امروز مشخص شده است که پدیده ای چون زمین لرزه و سیل ، باد و باران همگی دلایل علمی دارند و خشم خداوند در بوجود آمدن سونامی و توفان تاثیری ندارد. اگر در ژاپن و فیلیپین همیشه زمین لرزه می شود، این دلیل بر خشم خدا نیست و بالعکس اگر جایی مردمش از بلاهای طبیعت در امانند،آن هم بخاطر رضایت خداوند از مردم آنجا نیست! این که در قرآن و دیگر کتب ابراهیمی خشم خدا بلا می آفریند و رضایتش نعمت می دهد، دلیل علمی ندارد و افسانه ای کودکانه بیش نیست.

(امروز می دانیم که زلزله حرکت طبیعی لایه های زمین است که میلیاردها سال وجود داشته و دارد... چه خدا از انسان راضی باشد و چه نباشد و اگر انسانی هم در زمین نباشد، زلزله بوده است و خواهد بود)

تناقض دین با جامعه شناسی و روانشناسی


جامعه شناسی و روانشناسی بر اساس داده های تجربی همواره سعی دارند جامعه بشری را بهتر کنند و روان انسان پیچیده را بشناسند، اما ادیان گویی که همه چیز را می دانند و برای انسان نسخه ای از پیش آماده دارند. نسخه ای که بهترینش “رژیم  اسلامی ” از آب در آمده است و بد ترینش شاید” طالبان ” باشد. دوری جوامع دین مدار از علم و دانش روانشناسی چیزی جز روانپریشی و مشکلات روحی داشته است؟ دین، نیمی از جامعه که زنان هستند را فلج کرده است. ورزش ، کار و همه زندگی زنان در جوامع اسلامی یک سایه از آن چیزی است که باید می بود. استعدادهای هنری و کاری زنان در این جوامع به عقده های درونی بدل شده است. بجای آن که به مردان سلامت نگاه را یاد دهند، زنان را در پوششی تحقیر آمیز نگه داشته اند ،گویی که زنان شیاطینی بیماری زا هستند که پوشش  ایشان ، جهان را از سقوط  سقفش حفظ  کرده است!
(چرا دین نمی تواند به اخلاقیات انسان امروز پاسخ دهد؟ آیا اخلاق در دین را باید گزینش کرد؟)


دین سودی بما نداده است که هیچ، مشکلات روانی و جنگ و دعوای بسیاری را در میان انسانها آفریده است. “علم و قانون” مدتی است که راه سعادت انسان شناخته شده است و بسرعت نتیجه داده است. اما دین سده هاست که قرار است انسان را سعادتمند کند و نکرده است.این که بگوییم “دین ضرری ندارد” و ” دین می تواند مفید باشد” مانند کسی است که می گوید :”کشیدن تریاک ضرری ندارد” و یا “کشیدن تریاک می تواند مفید هم باشد”. براستی اگر این دین از زندگی حذف شود و بجایش انسانیت و همزیستی بر اساس احترام به بشر و حقوق او جانشین دین شود، دنیا یک قدم بزرگ برداشته است.دین بدلیل آن که تفسیر مشخصی و دقیقی از کلام خدایش ندارد و همچنین با دانش و خرد انسان امروز در تناقض است ،بسیار پسندیده است اگر به افسانه ها بپیوندد.