۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

اسلامِ نابِ محمدی؛ مَسلکِ قَهر و فَقر و عَقب ماندگی



به گواه تاریخ، اسلام تَنها در سیزده سالِ نخست پیدایش اَش، دینِ صلح و آرامش بوده و به مَحض گسترش پیروانش و قدرت گرفتن محمد، بیابان گردانِ حجاز که دیگر سپاهیانِ اسلام را تَشکیل می دادند، به کشتار، غارت و نابود کردن تمامی دیگر قبایل و مردمانِ دگراندیش مشغول شدند.
فریاد، فریادی است از ظلم و ستم اسلام پیشگان و دکانداران آن. فریادی که از گلوی هر زن و مرد آزادی خواه ایرانی بیرون می آید. این فریاد در آینده ای نه چندان دور، از گلوی هرمسلمانی در جهان بیرون خواهد آمد.

محمد یارانش را متقاعد ساخته بود که چنانچه یک دگراندیش حاضر به پذیرفتن اسلام نیست و جزیه (باج) هَم پرداخت نمی کند، خونش مباح گردیده و بایستی که آن کافرِ بی ایمان، به شمشیرِ برانِ مسلمانان، از پای دَر آورده شود.کشتار یهودیانِ بی دفاعِ بنی قریظه که حتی مسلح هم نبودند، تَنها گوشه ای از کتابِ تاریخِ خونبار و پُر از جنایتِ اسلام است.
به جهان اسلام خوش آمدید. بهتر است با محصولات و فرآورده های اسلام آشنا شوید. این نهایت و پایان اسلام در مذهب شیعه است که کرامت انسانی را لگد کوب کرده، و او را چنین خوار و بی ارزش می کند. آنهم در برابر دکانداران دین، و الله مدینه
اسلامِ واقعی و غیر واقعی وجود نَدارد؛ هَر چه هست قَهر است و خشونت و عقب ماندگی و نادانی و نَقض آشکار اعلامیه جهانی حقوق بَشر! از ابتدایِ شکل گیری این مَسلکِ دیوان تا بدین روز نیز همینگونه بوده و چنانچه افساری پولادین، بَر گُرده یابویِ رَم کرده اسلام زده نشده و این اژدهایِ هفت سَر را دَر جایش میخکوب نکند، این مَذهب جنایت بار، به تهدید جوامع انسانی گیتی، همچنان ادامه خواهد داد.
با شماری از جنایتکاران و آدم کشان رژیم اسلامی که گروهی از جوانان ایران را به خاک و خون کشاندند و زنان را شکنجه و بدانان تجاوز نمودند، آشنا شوید. اینها تنها نمونه ای از آدم کشان رژیمند و گرنه مشت نمونه خروار است و می توان شمار جنایتکاران را بیشمار دانست.
اگر کَسی ادعا می کند که “اسلام واقعی” چیزی فراتر از آن است که تاریخ نشان مان داده و خودمان نیز شاهدِ عینی جنایاتش می باشیم، باید به چند پُرسش زیر به صورت منطقی و مستدل پاسخ دَهد:
۱- تفاوتِ اسلامِ واقعی با اسلام غیر واقعی در چیست؟
۲- دقیقن در چه نقطه زمانی، در طول تاریخ، یک حکومت که قوانین اسلام واقعی را مو به مو اجرا کند، شکل گرفته است؟
۳- اگر همانطور که می گویید اسلام دین رحمت و مهربانی است و اسلام واقعی نیز زیباترینِ مذاهب است، چگونه حکومتی که بر پایه اسلام واقعی (اگر ادعا کند که چنین حکومتی در تاریخ وجود دارد)، پایه ریزی شده و یکایک مردمان را شادمان و خوشبخت می کرده، نابود شده و از میان رفته است؟
اسلام دین رحمت است. به جهان اسلام خوش آمدید.
۴- اگر تا کنون اسلام واقعی در سراسر تاریخ دیده نشده، شما چگونه ادعا می کنید که می دانید اسلامِ واقعی چیست؟ آیا پیامبرید و به شما وحی می شود؟!
۵- آیا شما سواد و دانش تان در بابِ اسلام و تاریخ آن، از مجتهدان و آیت الله هایِ بزرگی چون خمینی، خامنه ای، خلخالی، لاریجانی، خاتمی و… بیشتر است؟ اگر نه، چگونه شما توانسته اید اسلام و فلسفه خونین ااش را بهتر از آن ستمگران و تروریست های شناخته شده جهانی، بشناسید؟
کشتار رژیم اسلامی در زندان ها در سال ۶۷ که هزاران جوانان برومند ایران را به خاک و خون کشاندند، و پیکر آنان را مانند سیب زمینی بر روی هم در گوشه ای از شرق تهران بنام "خاوران"، چال کردند. جنایت کارانی که روی هیتلر، پینوشه، و استالین و هیاطله را سپید کردند. 
      


                    با استناد به شواهد و مدارک موجود درباره تاریخ اسلام، به جرأت و با کمالِ اطمینان خاطر می توان گفت که اسلام دینِ خشونت و قَهر و انسان ستیزی است. جان و شرافت و کرامت آدمی در این هیچ کُجای این مَکتبِ ویرانگر، کمترین جایگاهی ندارند.
اسلام با انسانیت و حقوق ابتدایی بَشر، با آزادگی و آزادی خواهی و عدالت جویی، با حقیقت گویی و خردگرایی و دموکراسی، با حق آزادی بیان و اختیار آدمی، سَر ستیز داشته و دارد و همواره تیغ بران اسلام، گلویِ فریادکشِ آزادی خواهانِ دردمند را دریده است. اصولن در قاموسِ اسلام تَنها یک راهِ حَل برای رفع مشکلات وجود دارد و آن خفه کردن صدایِ مخالفان و دگر اندیشان است؛ حتی پَست ترین جانوران در دلِ سیاه تَرین جنگل ها نیز نخواهند توانست با پیروی از دستورات اسلام، بیش از چندین سال دوام بیاورند، البته حیوانات بسیار مهربان تر و باهوش تر از آنند که خود را درگیر مَذهب نموده و بابت عقایدِ پوچ شان، دیگران را تکه و پاره کنند.
کَمترین توع دوستی و محبتی در سراسر این دین به چشم نمی خورد و هَر چه هست جنایت و آدم کشی و تهدید و توهین و تحقیر نمودن مقام آدمی است؛ زَبان از بیانِ میزان و چگونگی دشمنی این آیین با زنان و کودکان نه تَنها قاصر است، بلکه شَرم دارد تا آن حقایق تَلخ را بیان کند.
یکی از قربانیان بازمانده کشتار سال ۶۷ با آقای حسین فرجی گزارشگر تلویزیون، از تجربه تلخ و طولانی خود گفتگو می کند.

                              


اسلام آیین فَقر و بیچارگی و دَرماندگی است؛ البته این دین عزیز نه فَقط فَقر مادی را بَرای پیروانش به ارمعان می آورد، بلکه انواع و اَقسامِ فَقر ادبی، فرهنگی، اَخلاقی، هُنری، سیاسی و مهم تر از همه فَقر شعور و انسان دوستی را نیز بَرای دنباله روانش در سراسر گیتی، همراه دارد.
اسلام انسان ها را به ساده زیستی و تحمل رنج و درد و بدبختی بَرای رسیدن به بهشتی پُر از شادی و سکس و شراب و ثروت دعوت می کند و در عینِ حال، رَهبرانِ جوامع اسلامی از ابتدایِ پیدایش اسلام تا به امروز، جملگی غرق در ثروت های مادی دنیا و در رفاه و آسایش کامل زندگی کرده اند.
به راستی این چه مکتبی است که فقر و فلاکت را تَنها برای مردمان زحمتکش و درمانده اش می خواهد تا رهبرانِ جوامع اسلامی به وسیله دزدی اموال مردمان و سرقت دسترنج ایشان، در ثروت و بی نیازی روزگار سپری کنند؟ محمد، علی و سایر امامان شیعه همگی در بهترین وضعیت مالی به سر می برده و در آسایش کامل بوده اند اما همواره مردم را به قناعت و ساده زیستی دعوت می نموده اند! آیا اسمِ این شغلِ نا مبارک، دزدی و کلاه برداری نیست؟
با یک نگاه به کشورهایِ اسلامی می توان دریافت که اکثریت مردمان این کشورهایِ مصیبت زده با فقر و تنگ دستی شدید دست و پنجه نرم می کنند و همواره در حالِ دویدن پی لقمه ای نان هستند؛ به عبارتی دیگر، در یک کشور اسلامی و برای یک شهروندِ عادی، نان همواره سواره است و آن شخصِ فلک زده پیاده…
با اسلام راستین و سرشار از رحمت و کرامت در کشور پاکستان آشنا شوید. رحمتی که در همه کشورهای اسلامی سوای کشتن، زجر و شکنجه دادن و تجاوز در آن چیزی نیست.
چنانچه وَضعیتِ معیشتی مردمان در کشورهایِ اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم، دَر خواهیم یافت که به راستی مردمان هیچ سرزمین اسلامی خوشحال و راضی نیستند و جُملگی در فقر و بیچارگی و بدبختی دست و پا می زنند. این در حالی است که رهبران آن جوامع در کاخ هایی که از غارت سرمایه مردمان بنا شده اند زندگی کرده و همواره در حال چپاول سرمایه های ملت شان هستند.
اما مَردمان جامعه اسلامی قیام نمی کنند و بر علیه دیکتاتوری مَذهبی بر نمی خیزند چرا که وضعیت اَسفبار موجود را یک امتحان الهی می دانند و بر این باورند که الله در حال آزمایش میزان صبر، ایمان و اعتقاد ایشان است. چنانچه مردم یک جامعه اسلامی دَست به تظاهرات و شورش نیز بزنند و موفق شوند دیکتاتور مملکت شان را به زیر کشیده و از قدرت ساقط کنند، هرگز موفق نخواهند شد تا به یک جامعه سکولار دموکرات پیشرفته تبدیل شوند چرا که ایشان همواره از چاله در آمده و درون چاه می افتند.
با یکی از هزاران رحمت و مرحمت اسلام آشنا شوید. رفتاری که در قصاب خانه های رژیم اسلامی با جوانان سلحشور و نیک سرشت ایرانی می شود، بیانگر اسلام راستین است.


چون نیک بنگریم تمامی جوامع اسلامی از مشکل عقب افتادگی فکری شهروندان شان رنج می برند؛ در کشورهای اسلامی مردمان توانایی سَبک – سَنگین کردن مسائل، اندیشیدن بدون تعصب، منطقی سخن گفتن و گفتگو کردن به دور از خشونت در رابطه با باورهای شان را ندارند.
اما مُشکل ارتجاع به همین مسائل ختم نمی شود و اگر این جوامع که از هر نظر عَقب تر و پَست تَر از جوامع سکولار پیشرفته می باشند را به درستی مورد بررسی قرار دهیم، در خواهیم یافت که مردم اینگونه کشورها توانایی قبول حقیقت را نداشته و برای دفاع از باورهای غلط شان حاضرند به هر جنایتی دست بزنند.
دَر جَوامع اسلامی کمترین پویایی و فَعالیت سودمندی از جانب شهروندان به چشم نمی خورد، بیشتر کشورهای اسلامی تنها مَصرف کننده می باشند و توانایی تولید مواد مورد نیاز جامعه خویش را ندارند. اگر به ایران خودمان بنگریم در خواهیم یافت که حتی صنعت کشاورزی و دام پروری که با توجه به شرایط آب و هوایی و مساعد ایران زمین، باید رشد چشمگیری داشته باشند و در حقیقت ایران باید صادر کننده مواد غذایی باشد، به برکت وجود حکومت اسلامی در حال نابودی اند و ایران به کشورهایی چون چین و ترکیه و برزیل و آرژانتین و… برای واردات میوه جات و گوشت های یخ زده نیازمند است.
اسلام مَردمان را از حرکت و تلاش برای پیشرفت و داشتن زندگی هایی بهتر باز می دارد و مسلمانان فَقط به بهشت موهوم الله مدینه راضی اند. ایشان حاضرند در بَدترین و پَست ترین شرایط ممکن زندگی کرده و روز را به شب و شب را به روز برسانند تا فقط بعد از مرگ شان، به بهشت رفته و آنجا در کاخ هایی که الله به آنان وعده داده زندگی کرده و از شراب های بهشتی بنوشند و سرگرم حوری ها و غلامان زیبا روی شوند. می توان ادعا کرد که اسلام موجبات گدایی و فلاکت مردمان یک جامعه اسلامی و دارا و ثروتمند شدن رهبران آن جوامع را فراهم می آورد.
این ها دختران معصوم و پاک یهودیان محترم کشورمانند. با آن که رژیم جنایتکار اسلامی با این قوم مهربان و میهن دوست کشورمان تا کنون رفتاری زشت و غیر انسانی داشته است، بازهم آن ها در برابر قانون کشور کمترین اعتراضی ندارند، و با آن که قانون اساسی رژیم یک قانون ضد انسانی است، بدان احترام می گذارند. یهودیانی هم که به ناچار کشور را ترک کرده اند، هرکجا هستند به یاد ایران عزیز بوده، و در مراسم ملی آن در جاهای مختلف شرکت می کنند.
با تَمامِ این اوصاف؛ چنانچه شَخصی در آمریکا کتابِ بی مُحتوای قرآن را آتش بزند، چند دَه نفر در افغانستان و پاکستان طی یک یا چند عملیات انتحاری خواهند مُرد و جان تعدادی از هم میهنان بینوای خود را نیز خواهند گرفت تا به دنیا نشان دهند که چقدر از به آتش کشیده شدن قرآن ناراحتند. مُسلمانان به درستی در دنیا به عنوان تروریست شناخته شده و نامیده می شوند. ترور و وحشت و گرفتن جان بیگناهان فقط به دلیل مخالفت شان با باورهای ارتجاعی مسلمانان، بخشی جدا ناشدنی از اسلام است.

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

مغلطه‌ احترام به عقایدِ


باید دانست که تعریفِ واضح و روشنی از توهین و تعیینِ دامنه‌ی آن وجود ندارد. برایِ نمونه: زمانی‌ که آقایِ محمد بتِ بت‌ پرستان را شکست، به مقدساتِ بت‌پرستان توهین کرده است، اما مسلمانان از این عملکرد با افتخار یاد می‌کنند. هر چند که شاید بتپرستی مسخره جلوه کند،اما به همان اندازه ممکن است از دیدگاهِ یک بت‌ پرست، کعبه مسلمانان و آرمانِ مقدس شده‌ایی که برایش منظور داشته‌ اند مسخره جلوه کند.
بحث اینجا بر سرِ درستی‌ یا نا درستی‌ اندیشه نیست، بلکه اگر بحثِ احترام به عقاید دیگران پیش میاید، بتِ بت‌ پرست نیز برایش همان قدر ارزشمند است که خانه کعبه مسلمانان! از این روی آقایِ محمد خود یکی‌ از توهین کنندگان به مقدساتِ دیگران است، نه‌ تنها که توهین کرده است بلکه مقدساتِ آنان را در هم شکسته است.
دوم آنکه، بشر از دیرباز تحول و دگرگونی‌اش را مدیونِ برخوردِ با سنت‌ها، آداب و رسوم‌هایِ جاری و حاکم بوده است، اگر این نکوهش گری تا این اندازه روی احساساتِ لطیف و حساسِ مسلمان اثر می گذارد که آن را ” توهین” ارزیابی می‌کنند، چگونه خود باورمند به پیامبری هستند که نه‌ تنها مقدساتِ دیگران را نکوهش می‌کرد بلکه بی‌پروا به آنها می‌تاخت؟!
سوم آنکه: بسیاری از عمل کرد‌هایِ روزمره‌ی آدمیان چه عمد چه غیرِ عمد، توهینِ به مقدساتِ دیگران ارزیابی می شود. نمونه‌ی اول: زمانی‌ که یک مسلمان به فرمانِ قران ( سوره‌ی نحل آیه‌ی ۹۸: ” و اذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجییم ” یعنی‌ ” هنگامی که قرآن خواندی پناه ببر به خداوند از شر شیطان رجیم “) ، پیش از خواندنِ قرآن و نماز می‌گوید: ” اعوذ بالله من الشیطان الرجیم “، به کسی‌ که ” شیطان‌پرست” است توهین کرده است.
شکستن و ویرانی کردن تندیس باشکوه بودا در بامیان افغانستنان توهین بزرگی به همه بوداییان جهان است.

باز هم اینجا بحث پیرامون درستی‌ و یا نا‌درستیِ پرستش، به حق یا نا‌حق بودنِ آن نیست، بلکه بحث رویِ مقدساتِ دیگران است! به همان اندازه که اللهِ الله پرست برایت مقدس است، شیطانِ شیطان پرست نیز برایش مقدس است! اما با این حال توسطِ میلیون‌ها مسلمان هر روز بار‌ها و بار‌ها شیطانِ شیطان پرستان ” رجیم ( = رانده شده ) ” لقب می‌گیرید و از دیدِ آنها این توهینِ به مقدساتشان است.
این تندیس ها خدایان هندی ها ست و نزد آنان گرامی و مقدس است- آیا ما اجازه داریم بدانان توهین کنیم؟. آیا مسلمانان به این خدایان توهین نمی کنند؟. اینجاست که باید به یک مسلمان دو آتشه و خرافاتی گفت که:" برکس مپسند، آنچه ترا نیست پسند".
نمونه‌ی دوم: گاو‌پرستان هستند، آنهایی که برایشان گاو یک موجودِ متبرّک و ارزشمند تلقی‌ می‌شود و حتا فضولاتِ گاو را نیز به عنوانِ نعمت بر سر رو صورتِ خود می‌مالند! هر چقدر این دیدگاه از دیدِ من و شما عقب مانده باشد اما به هر روی آن گاو برایشان مقدس است، اما همه روزه میلیو‌ها گاو کشته می‌شوند تا شکمِ من و شما و بسیاری سیر شود، با این کار به گاو‌پرستان توهین شده است! باز هم اینجا درستی‌ یا نا‌درستی‌ِ موجودِ مقدس شده ملاک نیست بلکه اصل قداستی است که در ذهنِ یک عده به وجود آمده است و با این عملکرد به آن توهین شده است.
نمونه‌هایِ  بسیار از این قسم می‌توان نام برد، از آلتِ تناسلی‌ پرستان گرفته تا الله پرستان، جملگی در یک امر با هم نقطه‌ی اشتراک دارند و آن ایجادِ یک ” اصلِ مقدس شده ” در افکارشان است. از این روی بر این باوریم هیچ اندیشه‌ایی، تفکری، شخصی، گروهی، … در جهانِ هستی‌ وجود ندارد که آنقدر مقدس شده باشد که نتوان آن را به انتقاد کشید.
این خانه کعبه به اصطلاح خانه خدا است. این مسخره ترین و احمقانه ترین واژه ای است که به کار میرود. زیرا برای خدای فرضی، خانه فرضی و دروغین نسبت می دهیم. این ساختمان مکعبی شکل هما بتخانه معروف  و مورد پرستش عرب ها بود. آیا شکستن بت ها و تغییر نام این مکان مقدس عرب ها، توهین و جسارت  بدانان نیست؟.
این دقیقا نقطه‌ی عطفِ تفاوتِ ما شکگریان و بیخدایان با دینداران و خدا‌باورن است، که ما هر روز دیدگاهِ دیروز خودمان را نیز زیرِ نگاهِ ذره‌بینانه‌ی انتقاد قرار می‌دهیم چون هیچ چیزی برایِ ما مطلق نیست و بر مبنایِ همین اصلِ طلایی است که شرایطِ پیشرفت و ترقی‌ به وجود می‌آید اما آنان یک سری احکامِ از پیش تعیین شده ( گاه ضد انسانی‌ ) را به دورِ حاله‌ی قدسات کشیده بی‌ آنکه از پالایشگاهِ خردِ خویش عبور دهند، ارج می‌نهند.
آخر سخن آنکه، اگر اندیشه‌ایی به دنبالِ احترام و ارزش‌گذاریست، میبیاست در گهر دارایِ شاخصه‌هایِ جذب کننده باشد، از این روی احترام به اندیشه ” اکتسابیست” نه “انحصاری”!