۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

خدایان و بندگانش

بشر از زمانی که شروع به اندیشیدن نمود، جهشی عظیم در حیات خود آغاز کرد. اندیشیدن همان و پدیدار گشتن چراها همان، چراها هیچ‌وقت جوابی نداشتند. آغاز به اندیشیدن، جدالها و تضادها را به همراه داشت و سرآغاز آواره‌گی او در دنیای تعمق و تفکر به وسعت جهان بود.
آغاز به اندیشیدن همان و نقشه اسارت دیگران و واداشتن هم‌نوعان خود به اطاعت از قدرت و نیز تحت کنترل بودن، همان. حیله‌گران اوج گرفتند و آنسوی دیگر، کثیری، خوار و مطیع گشتند. متمردان مجازات شدند و مجازاتی سنگین‌تر در آن دنیا در انتظارشان بود، مجازاتی که عذاب الیم می‌نامند.
بشر در ابتدای اندیشیدن، قدرتمندانی به قامت خود و در جوار خود روی زمین برای خود بتی ساخته و به پرستش آن پرداخته و چه زود عیان گشت خدایانی که او خود سازنده آنان بوده و پرستشگر و اسیرش شده، عاجزتر از خود اویند. چنین بود که اندیشیدن دگر بار آغاز شد، جستجو شروع گشت، باید خدایانی ساخته میشد که براحتی نتوان بزیر کشید باید چنان چهره‌ای به آنان اعطا کرد که کس را یارای شک و تردید و رو در رویی با آنان نباشد. این خدایان باید که نفعی هم به مبشرانشان نصیب سازند. پس سر به آسمان، آنجا که بی‌نهایت معما‌گونه بود، برداشته شد و دوباره خدایانی ساخته شدند که ابدی و ازلی و با ابهتی بس سنگین‌تر.
سخن گفتن با کلمات و مسخ ساختن خلایق جای اشارات و اصوات را گرفته بود، گنجایش مغز وسیع و بشر مرموز گشته بود. باید که خدایانی ساخته میشدند چون خود بشر، مرموز و مبهم و مخوف و گاهی هم مهربان. چنین بود که بشر خود، خواسته و شاید هم ناخواسته، جهنمی ساخت برای متمردان و بهشتی برای حلقه بگوشان که تسلیم مطلق را پذیرفته بودند. از بهشت چیزی عاید خلایق نگشت. تنها معدودی در همین دنیا مزه بهشت را چشیدند و آخر سر هم آخرت را برای آن دنیا خریدند. اما آنچه که در این میان نصیب خلایق گشت چهنمی عمیق و سوزان به سرخی مذاب آتش‌فشانها که هنوز هم در ته آن جهنم ناله‌کنان دست و پا میزند، فقط وارثان خدایان توانستند از این جهنم رها شوند و درِ بهشت را بگشایند و چه خوب هم توانستند کاخی بر استخوانهای نحیف و خرد شده همنوعان خود برپا سازند. خدایان هم از آن بالا سکوتِ تائیدآمیز شاید هم سکوتِ رضایت‌آمیز خود را نثار آدمی کردند.
زمان گذشت و اعتراضها شعله کشید، خدایان زیر سئوال برده شدند، جوابی قانع کننده دریافت نشد و تمام تدابیر وارثان این خدایان بی‌ثمر گشت. خدایان کنترل بر خلایق را از دست دادند. دیگر تسلیم‌گرانی نبود که کنترلی هم باشد. ماشین اندیشه باز به حرکت درآمد، اینبار پیچیده‌تر و قابل قبول‌تر، دوباره خدایانی آفریده شدند و مورد ستایش قرار گرفتند. این خدایان به آسانی قبلی‌ها نبودند، سخت‌جان شده بودند. سخنگویان این خدایان کلامها و قانونها از جانب خدایان نقل نمودند و مدعی پیام‌آوری از دور دستها شدند و منکرانی که سر تعظیم در برابر این پیامها فرود نیاوردند سر بر باد دادند. این خدایان چنان دور از دسترس بودند که کسی را یارای پرسش از اینان نبود. هاله ابهام بر همه جا سایه انداخت. ابهام، سبب ترس و وحشت گشته و ترس از خدایان در تار و پود بشریت حک گشت. جان دادن و جان ستاندن برای این خدایان امری مقدس شد. جانشینان خدایان ماشین انهدام بنام جنگ را به حرکت درآوردند. از سرخی خون، دریای سرخ ساخته شد و از ناله‌های منکران مجازات شده، گوشها کر گشتند اما اتفاقی رخ نداد و شب و روز در پی هم به روال همیشه ادامه یافت. وارثان این خدایان می‌زدند و می‌بریدند و می‌گشتند و دهانها میدوختند بسیاق همیشه، باز آنسو منکران داد می‌زدند: ما چنین خدایان را چگونه باور کنیم و اینسو دیگرانی از ترس غضب، التماس کنان فریاد می‌زدند: صبر داشته باشید، کفر نکنید، خدایان صبورند، بیشک عدل خدایان روزی شامل ما خواهد شد.
وارثان خدایان عربده‌کشان فریاد می‌زدند: جنگ و مجازات و هر آنچه که هست، خدایان مقرر نمودند. سنت‌شکنان را با مجازاتی سنگین به سکوت واداشتند، اصرار کننده‌گان را تار و مار نمودند. وارثان، جنگ را، جنگ مقدس و جنگ خدایان می‌دانستند و خود را مجری خدایان می‌دانستند و مبرا از هر جنایتی.
عده‌ای هم غضبناک فریاد می‌زدند این جنگ و کشت و کشتار، جنگ و جنایت شما حقه‌بازان و شما کوته‌فکران است. شما حتی به خدایان خود هم خیانت می‌کنید. نیکی‌ها را از خدایان گرفتید و آنان را چرکین نمودید.
این قصه همچنان ادامه دارد و شاید هم نقطه پایانی بر آن متصور نباشد و تا ازل ادامه داشته باشد. چرخ اندیشه به چرخیدن خود ادامه میدهد اینبار نداهای جدیدی بر نداهای دیگر افزوده میشود: \"ما نه این هستیم و نه آن. ما آزاد و رها میخواهیم باشیم. ما را نمی‌توانید فریب داده و مسخ کنید.\"
کشتار و ستم بر همه جا سایه ننگین خود را پراکند. جان بدربردگان، خود، آئین‌ها و قوانین نوشته، پرچمی افراشته، آنرا نماد سرنوشت خون‌بار انسان نامیدند، عشق و زیبائی‌ها را ستودند، امتیازها را لغو، یکسانی را ارمغان آوردند و گفتند: خدایان چنان عاقلند که به وارثان بی‌نیازند.\" و چنین بود که اینان مفسدان و ملحدان نام گرفتند. کشت و کشتار آنان شروع شد. ناله‌ها بر آسمانها رسید. دوباره آب از آب تکان نخورد و انگار که سرنوشت بشر با جنایت و خون جاری ساختن گره خورده است تا خدایان هم در سکوت خود، ناظر آن.

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

اتهام توهین به مقدسات

شما حق ندارید به عقاید مردم (مسلمانان) توهین کنید


اتهام توهین به مقدسات در بسیاری... از موارد تنها یک بهانه بی مورد است برای پاک کردن صورت مسئله و خفه کردن منتقد اسلام.

اینکه نباید به مقدسات توهین کرد و نباید به دین مردم کاری داشت سخنی است که شبانه روز از مسلمانان، میتوان شنید.

احترام به مقدسات درخواست بیجایی است و اساساً احترام به مقدسات اسلامی, کاری غیر اخلاقی و نادرست است. افزون بر این مسلمانان در پس این درخواست چیزهای دیگری را میطلبند که کاملاً نابجا و نا عادلانه هستند.



هرگاه چیزی مقدس خوانده میشود آن چیز "بو دار" است و دارای ضعف های بسیار است از همین رو میخواهند با تقدیس، آنرا از انتقاد و رسوایی مصون دارند. قانون جاذبه برای هیچ کس مقدس نیست، چون مسئله دو دو تا چهارتا است، کسی نیاز ندارد روزی هزار بار بگوید جاذبه صحیح است! و حرکات مسخره از خود نشان بدهد و مثلاً روزهای سه شنبه ماتحت خود را به سوی آسمان بگیرد و به خود تلقین کند که "جاذبه اکبر"! اما وقتی چیزی تقدیس میشود و اهمیت و بزرگی آن مکرراً تکرار میشود و مدافعان آن در بیان باور خود به آن بسیار تظاهر میکنند

واقعیت غیر قابل انکار یا دستکم, اثبات پذیر و محکم نیازی به تقدیس و تظاهر ندارد! بنابر این تقدیس و شیادی معمولاً همراه

هم هستند.

مسلمانان از اتهام "توهین به مقدسات" بدون اینکه در واقع اهانتی صورت گرفته باشد بصورت ابزاری برای خاموش کردن منتقدانشان استفاده میکنند.

فرض کنید برای افرادی گاو چیز مقدسی است، و خوردن گوشت گاو در آن فرهنگ اهانت محسوب میشود. آیا دیگران باید به این

مقدسات احترام بگذارند و به آن توهین نکنند؟ به نظر نمیرسد هیچ انسان عاقلی پاسخی مثبت به این پرسش بدهد. حال فرض کنید همان جمعیت باورهای مضری برای اجتماع نیز داشته باشد، مثلاً افراد را بخاطر باورهای دینیشان تبعیض کنند و یا اینکه بخاطر جرائمی انسانهایی را زنده زنده بپزند، برای نمونه هندو ها که احترام خاصی برای گاو قائل هستند در گذشته بر اساس باورهای دینیشان همسر مردی که فوت میشد را زنده زنده میسوزاندند، . در اینصورت چطور؟ آیا باید به این جمعیت و مقدساتش اهانت نکرد و مثلاً گوشت گاو را بخاطر آنها نخورد؟ روشن است که پاسخ منفی است

جمعیتی را فرض کنید که برای هویج احترام ویژه ای قائل هستند و آنرا مقدس میپندارند. تا اینجای کار ممکن است شما برای این جمعیت و افکارش احترام قائل باشید، البته من چنین احترامی را قائل نیستم چون من برای افکار نادرست احترامی قائل نیستم، ولی حال فرض کنید که افزون بر مقدس پنداشتن هویج، خوردن هویج را جرم میدانند و هویج خوران را میکشند. حالا چطور؟ آیا باید به این گروه و عقیده اش احترام گذاشت؟

هرگز!

به همان میزان که احترام به هویج از نظر افرادی که عضو جمعیت فرضی بالا نیستند نابخردانه است، احترام گذاشتن به این مزخرفات نیز برای نامسلمانان نابخردانه است و احترام گذاشتن به اسلام یعنی احترام گذاشتن به حماقت.. افزون بر نابخردانه بودن و مسخره بودن باورهای بالا این باورها مضر هم هستند؛




مسلمانان بخاطر همین مجموعه باورها دست به جنایات و کارهای زشت متعددی میزنند و روزگار خود و دیگران را بخاطر همین باورهای چرت است که سیاه کرده اند.



احترام گذاشتن به اسلام و "مقدسات مردم" در صورتی که این مردم مسلمان باشند یعنی احترام گذاشتن به سنگسار، قصاص، جهاد، اعدام، زن ستیزی، همنجسگرا ستیزی، تبعیض دینی، تبعیض جنسی، و برده داری، و در یک کلام، بربریت، توحش و حماقت و نادانی آیا شما حاضرید به چنین چیزهایی احترام بگذارید؟ پاسخ به میزان مدنیت شما باز میگردد اگر مدنیت شما در حد مسلمانان باشد آنگاه شما میتوانید به این مفاهیم و مروج آن یعنی اسلام احترام بگذاری، ولی اگر میزان مدنیت شما بالاتر از مسلمانان است آنگاه شما هرگز حاضر نخواهید شد که به اسلام که بخشی از مقدسات مردم مسلمان است احترام بگذارید



چون احترام گذاشتن به اسلام یعنی بی احترامی به خرد، و بدتر از آن بی احترامی به انسانیت


اسلام تنها یک مجموعه باورهای خرافی شخصی نیست بلکه به ادعای اسلامگرایان کامل است و یک ایدئولوژی سیاسی است، احترام گذاشتن به یک ایدئولوژی سیاسی کاری احمقانه است، اسلام را باید براستی در کنار کمونیسم، فاشیسم، نازیسم، بعثیسم و غیره آورد، به چه دلیل یک شخص باید به یک ایدئولوژی سیاسی احترام بگذارد؟ بخصوص اینکه این ایدئولوژی مسئله ای کاملاً غیر خصوصی است و در تمام زوایای زندگی هر انسانی دخالت میکند.

کدام انسان عاقلی اهانت به این موضوعات را جرم میداند؟ روشن است که این تفکر و ایدئولوژی سیاسی میخواهد ارزشی بالاتر از

سایر ایدئولوژی های سیاسی برای خود دست و پا کند، تا جایی که کسی حق اهانت به آنرا هم نداشته باشد،




همانطور که هرکس میتواند به درست یا غلط بگوید کمونیسم و نازیسم مزخرف هستند، باید بتواند بگوید اسلام نیز مزخرف است و کسی نباید به او خرده بگیرد که چرا اهانت کرده ای!


تابحال دیده اید کسی از شما بخواهد به ایده دموکراسی احترام بگذارید؟



احترام به اسلام کاری غیر اخلاقی و غیر انسانیست، اما احترام نگذاشتن به چیزی برابر با بی احترامی کردن به آن نیست. شما به باورهای قبیله زولو احترامی نمیگذارید چون اساساً نمیدانید این باورها چه هستند ولی به آنها بی احترامی هم نمیکنید، بنابر این میان احترام نگذاشتن و بی احترامی کردن نیز باید فرقی قائل شد ...