۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه

سر بریدن در اسلام



اسلام یک دین سرکش و متجاوزی است برپایه تسلیم پذیری دیگران، و عبد و عبید و بی اختیار بودن در برابر قوانین ارتجاعی آن. در اسلام واژه ای بنام رحم، شفقت، گذشت، مهربانی، بخشش و دیگر ویژگی های انسانی نیست. باید در برابر آن بی چون و چرا تسلیم بود و به دستورات یک طرفه و زورگویی آن گردن نهاد. هنگامی که نیک بدان پاسخ دادی و فرمان های غیر انسانی آن را پذیرا شدی، از مقربان درگاه و خاصان آن می گردی و می توانی خود صادر کننده همان احکام کشتارگر و زورگویی باشی.
به دنیای اسلام خوش آمدید. اسلام زجر دادن حیوانات و خونریزی را روش "کشتار حلال" می داند. وقتی که شما گوشت حلال می خورید بدانین که حیوانی زبان بسته و بی دفاع در دست جلاد اسلامی به سختی جان داده و تا مدتها زجر کشیده است.

کشتار انسان ها

روش اسلام روش سیاه و سپید است و میان رنگهای هفتگانه و مخلوطی از رنگها، به جز سیاه و سپید رنگی را نمی شناسد. بدین روش که این دین ابراهیمی خطاب به دیگر باوران می گوید:”یا با ما شو، و یا بمیر”. از این روی، اسلام از روز نخست برای جهانیان که با او همرنگ و همراه نیستند فتوای قتل و کشتار صادر می کند.
کشتار در سرتاسر تاریخ ۱۴۰۰ ساله در کشورهای اسلامی دیده شده، و هم اکنون نیز از سوی طالبان ایران، طالبان افغانستان، عربستان، یمن، سودان، و مانند آن همچنان ادامه داشته و روزی نیست که سر بیگناهی به جرم بی دینی و یا بازگشت از دین بر سر دار نرود. آمار کشته شدگان در این ۳۵ ساله رژیم اسلامی از کشتار بهایی ها، کلیمی ها، و یا مسلمانان از دین برگشته سرسام آور است.
به این تصویر نگاه کنید. محشر خر است. مسلمانانی که این چنین خون حیوانات را می ریزند توانایی آن را دارند که دست خود را به خون انسان ها هم آلوده کنند. آیا این رضای الله و به خاطر الله است؟. این الله باید دیوانه و خون آشآم باشد که چنین خواسته هایی را از بشر داشته باشد.

فرهنگ ایرانی و فرهنگ تازی گری

مردم ایران همواره در طول تاریخ مردمانی ملایم، مهربان، و با گذشت بوده اند. رفتار دوستانه و کدخدامنشی آنان موجب گردیده که اقوام شورشی و متجاوز به این سرزمین رفته رفته خوی و منش ایرانی پیش گیرند و خود هرکدام به دفاع و پای خیزی در برابر متجاوزین دیگر قرار گیرند.
تنها گروه سرکش و آدم کش تازیان بودند که در ۱۴۰۰ سال گذشته این مملکت را تاراج کرده اند، و زندگی مردم این مرز و بوم را به باد داده اند. اگر بخش هایی از کشورما جدا شد، و اگر از تاریخ جهانی به دور ماندیم و لنگ لنگان پیش می رویم، همگی بر مبنای استیلای اسلام کشتارگر براین سرزمین بوده و هست. وجود پلید رژیم غیر انسانی ولایت فقیه نیز روزها و سال های تاریک دیگری در سرنوشت مردم و تاریخ کشورمان رقم می زند.
به راستی بشر تا چه اندازه می تواند خون آشام و بی رحم باشد؟. نمونه آن را در از پای درآوردن این حیوان بیچاره و سرنگون بخت می بینید. مسلمانان که این چنین خونریزی را در بین مردم رواج می دهند، آنان را آماده می کنند که در برابر صحنه های دار گردآمده و جان دادن انسانی را بدون هیچگونه ناراحتی تحمل کنند.

رفتار اسلام با حیوانات

رفتار اسلام گرایان با حیوانات نیز از روی نهایت شقاوت و بیرحمی است. انسانی که می تواند با وجود طبیعت فراوان از گیاهان و فراورده های کشاورزی و درختی صدها خوراک خوشمزه و خوب تهیه کند و با دندان های صاف و مستقیم گیاهخواری خود آنها را به آسانی و نرمی بجود، به خود عادت و آموزش داده که سالانه جان صدها گوسفند و گاو را گرفته و با پختن و له کردن گوشت آنان تغذیه کند. رفتار ما با حیواناتی که برایمان ارزش خوراکی ندارند هم بسیار بیرحمانه است. روش بیرحمانه بارکشی از خر و اسب و قاطر را همه ما دیده ایم، سگ و گربه و حیوانات دیگر هم که نجس بوده، و یک مسلمان سایه آنان را با تیر می زند. رژیم اسلامی هم بنا به عملکرد پیشوای خود علی ابن ابیطالب، هرساله برنامه سگ کشی را در نقاط گوناگون ایران به اجراء در می آورد.
روز عید قربان را بهتر نمی توان تفسیر کرد.

گوشتخواری از کی آغاز شده؟

بشر در زندگی غارنشینی و بیابانگردی خود از روز نخست با سه مسأله مهم روبرو بود: تهیه خوراک، جایی برای آرمیدن، و امنیت در برابر جانوران درنده. مسأله خوراک او را واداشت که به آسانترین و ساده ترین روش یعنی گرفتن و کشتن حیوانات دست جوید. شاید قرنها به طول انجامید تا توانست کشاورزی کند و به درختان میوه دسترسی یابد. ولی دیگر به گوشتخواری عادت کرده بود و دندان گیاهخوار او در راه گوشتخواری به کار رفت و روز به روز رحم و مهربانی او نسبت به حیوانات کمتر شد.
به جای کشتن و خونریزی و جان حیوانی را بی جهت گرفتن کار مفیدی انجام بده تا برای انسان ها منشاء خیر و برکت باشد.

عید قربان، و یا بی رحمی با حیوانات

به راستی “عید قربان”، زشت ترین عنوانی است که مسلمانان برای چنین عمل بیرحمانه و ظلم و جور خود نسبت به حیوانات برگزیده اند. تصور کنید چند صد هزار انسان همه خصوصیت های انسانی در جامعه خود، قحطی و مرگ بیشمار کودکان و زنان در سرتاسر جهان، به ویژه قاره آفریقا را نادیده می گیرند و از قوت و زندگی سالانه خود پس انداز نموده آن را به جیب عرب های خوش گذران می ریزند و در روزی چون امروز جان و زندگی هزاران گاو، گوسفند، و شتر را گرفته و گوشت آنها را سرانجام در زیر خاک می کنند. این عملکرد را می توان اوج نزول و فروکش انسانیت در جامعه دانست.
ابراهیم می خواهد فرزند خود اسحاق را به دستور یهوه الله یهودیان قربانی کند ولی یهوه پشیمان می شود و گوسفندی را می فرستد تا ابراهیم آن را قربانی کند. این داستان مسخره و مردم خرکن را قرنهاست که به گوش امت های خردباخته اسلامی میخوانند و شعور باقیمانده آنان را می گیرند و آنان را تبدیل به آجر می کنند. سرد، بی احساس، بی رحم، و کشتارگر.

دستور امام خمینی در کشتن حیوانات

در صفحه ۴۱۵ کتاب توضیح المسائل (تز دکترای) امام خمینی، شرایط بریدن سر حیوان را شرح می دهد که بخشی از آن اینگونه است:
۱- کسی که سر حیوانی را می برد باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (ص) نکند. باید از خود پرسید کشتن یک حیوان چه ربطی به محمد ابن عبدالله عرب ۱۴۰۰ سال پیش دارد؟!.  وانگهی، شمار مسلمانان  تنها  ۲۵٪ جمعیت جهان را شامل می شود، پس تکلیف ۷۵٪ غیر مسلمان چیست ؟. آیا آنها حق کشتن حیوانی را ندارند، و اگر کشتند چون  محمد ابن عبدالله عرب را باور ندارند، آن گوشت قابل خوردن نیست؟.
۲- در موقع سر بریدن، باید بدن حیوان رو به قبله باشد، و روی به قبله سر ببرد وگرنه حیوان حرام است. اینهم یک نسخه پیچی مسخره و بی خردانه است. نخست این که با بیرحمی جان حیوانی را می گیرند، و دیگر این که باید در راستای بت خانه کعبه باشد!. هنگامی که شخص در طرف دیگر زمین است، قبله کدام سمت است و چه معنا دارد؟!.
۳- هنگام سر بریدن، نام الله را برزبان بیاورند. البته این نسخه پیچی درست است. زیرا همه کشتارها به دستور و خواسته الله انجام می شود. بنابراین، بردن نام الله کشتار گر ضروری است!. زیرا نام جانی ودستور کشنده را باید به خاطر آورد.
آیا به راستی ظلم و ستم بیرویه به حیوانات به دلیل پوچ و واهی عید قربان برای خوش آمد گویی الله مدینه کار خردمندی است، و انسانیت ما را نشان می دهد؟. وقتی کار کشتن بی جای حیوانات عادی می شود، کشتن انسان ها را نیز به دنبال خواهد داشت. کاری که در کشورهای اسلامی هرلحظه انجام می گیرد.

تفسیر اسلام در مورد گوشت خواری انسان

اسلام می گوید که حیوانات برای خدمت به بشر به وجود آمده اند، و انسان می تواند از گوشت و شیر آنان بهره مند شود. چنین چیزی درست نیست. حیوانات هم دارای احساسند و مانند انسان تا زنده اند از زندگی خود لذت می برند. بنا براین، دلیلی ندارد که ما برای اشتهای خودمان، موجودی را بی جان کنیم. وانگهی، اگر ما به غلط گوشتخوار شدیم، حیوان بیچاره چه گناهی دارد؟. روش کشتن اسلامی هم کاملن بیرحمانه و برای حیوان زجر و آزار دهنده شناخته شده است.
گوسفندان بی زبان و بی دفاع در دست جلاد و در انتظار مرگ برای خشنودی الله مرگ طلب و برآوردن خواسته های امت خردباخته

از آنچه گذشت:

اسلام یک دین سرکش و متجاوزی است که برپایه تسلیم پذیری دیگران، و عبد و عبید و بی اختیار بودن آنان بنا شده. در اسلام واژه ای بنام رحم، شفقت، و دیگر ویژگی های انسانی نیست. باید در برابر آن بی چون و چرا تسلیم بود و به دستورات یک طرفه و زورگویی آن گردن نهاد. کمترین نافرمانی و دورشدن از قوانین ضد انسانی این حزب فاشیست سیاسی، مرگ و نابودی است. از روز نخست برپایی این دین کشتارگر، فتوای قتل و نابودی دیگر باوران جهان به میزان ۵ میلیارد که مسلمان نیستند، داده شده.
وحشیگری و بی رحمی این دین در کشتار دیگر باوران خلاصه نمی شود. سالی میلیون ها از حیوانات به راههای گوناگون از جمله عید قربان، از بین رفتن زیر بارکشی، و یا سگ کشی در اسلام جان خود را از دست می دهند. روش کشتار مسلمانان نیز بسیار آزار دهنده و زجر آور است. در اسلام چرایی نیست و تنها یک منطق وجود دارد و آن منطق قساوت، بیرحمی، و زورگویی بدون هیچ دلیل و خردمندی است.
اسلام یک دین سرکش و متجاوزی است که برپایه تسلیم پذیری دیگران و بی اختیار بودن آنان بنا شده. در اسلام واژه ای بنام رحم، شفقت، و دیگر ویژگی های انسانی نیست. باید در برابر آن تسلیم بود و به زورگویی آن گردن نهاد. کمترین نافرمانی و دورشدن از قوانین ضد انسانی این حزب فاشیست سیاسی، مرگ و نابودی است.


۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

دگراندیشان زیربار ظلم و ستم رژیم


در کشورهای عقب مانده و دور از تمدن و دموکراسی واژه های زشت و نا پسند ” اقلیت”، و ” اکثریت” همواره ورد زبان مردم است. در کشورهای ماتم زده اسلامی از این هم بدتر بوده و ناباوران به اسلام و باورمندان به عقاید و ادیان دیگر، مورد بی حرمتی و بی احترامی مردم قرار می گیرند. تا جایی که گروههای مذهبی آسوری، ارمنی، بهایی، زردشتی، و معتقدین به فرقه های گوناگون اسلامی دیگر مورد ضرب و شتم پیروان اهل سنت و یا شیعه قرار گرفته و گروهی از آنان تا توانستند تا کنون از کشور هایشان فرار کردند.

هم میهنان دگراندیش ما زیربار ظلم و ستم رژیم نیاز به پشتیبانی همگان دارند


زندگی رقت بار  دگر اندیشان در کشورهای عربی


در کشور به اصطلاح اسلامی عربستان که زادگاه محمد پیامبر اسلام بوده، و انتظار می رفت مأمن و پناهگاهی برای همه ادیان جهان باشد از همان روزهای نخست  پیدایش اسلام به دستور محمد ابن عبدالله همه یهودیانی زاده و  بزرگ شده آن کشور، ساکن و دارای مزرعه و باغ و کشاورزی بودند و به معاملات گوناگون اشتغال داشتند، به قتل عام  قبیله بنی قریظه رسانده و موجب فرار گروههای دیگر آنان از عربستان شدند.
امروزه هم تنها شمار کمی از شیعیان  با ترس و لرز و زیر نفوذ و قدرت مسلمانان اهل تسنن به عنوان هم میهنان و ساکنان درجه دوم، در آن کشور زندگی می کنند و یارای نفس کشیدن ندارند. شمار زیادی و یا همه یهودیان و مسیحی های دیگر کشورهای اسلامی مانند لیبی، کشورهای کناره خلیج فارس و حتی مصرکه به اصطلاح زشت اسلامی اقلیت مذهبی نام گرفته اند، به ناچار به کوچ و مهاجرت به کشورهای اسرائیل و اروپایی شدند. تا از شربه اصطلاح مسلمانان اکثریت افراطی در امان بمانند.

آخوندهای  حقه باز، دروغگو، شکمباره و زنباره، با شتسشوی مغزی مردمان ایران قسمتی از جامعه بدانان همواره تلقین نمودند که ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و به ...

زندگی رقت بار  دگر اندیشان در ایران


گرچه دیگر باوران در دوران رژیم پیشین از شر گزند شیعیان افراطی و خردباخته آرامش نداشته و همواره مورد طعنه، سرزنش و احیاناً یورش و حمله آنان قرار می گرفتند، ولیکن رژیم گذشته بسیار متعادل و با دموکراسی با گروههایی که به اصطلاح زشت اقلیت مذهبی نام گرفته بودند، رفتار می کرد. یهودیان، ارامنه و آسوری ها، زردشتی ها، و حتی در شهرهای بزرگ بهایی ها پا به پا و در کنار هم به کسب و کار،و کوشش می پرداختند و کمتر کسی سوای همان گروه خردباخته دبش اسلامی  مزاحم آنان می شد.  مگر آن که با تحریک و وسوسه آخوندی همراه بوده باشد.

فرتور هفت تن از رهبران جامعه بهایی کشور را که از ۱۴ می سال ۲۰۰۸ در زندان و زیر شکنجه به سر می برند نشان می دهد. به راستی جرم و گناه این بینوایان چیست؟ به کدامین گناه نکرده اینگونه مجازات شده و مورد توهین و اذیت و آزار قرار می گیرند؟
 زهرپاشی آخوند فلسفی علیه بهائی ها

در دوران رژیم گذشته کمتر دیده می شد که از سوی شیعیان افراطی به دگراندیشان حمله شده و به آنان ضربه و خسارتی وارد شود. مگر آن که با تحریک و وسوسه آخوندی همراه بوده است. به عنوان نمونه در رمضان سال ۱۳۳۲، فلسفی جنایتکار به مدت دو هفته در مسجد شاه تهران، هرشب برای کشتن و نابودی بهایی ها به یک مشت انسان نماهای خردباخته، درس امر به معروف می داد. فلسفی پیروان بهایی را دشمن خدا و دین، دشمن خاک و مردم ایران بر شمرد، و کشتنشان را ثواب ذخیره روز آخرت نامید.

حجت الاسلام فلسفی آخوند جنایت کاری که باسخنرانی خود در سال ۱۳۳۲ در مسجد شاه موجب کشتار و خانمانسوزی چند هزار هم میهن بهایی شد.

پیامد زهر پاشی آخوند فلسفی


خوب، تصور می فرمایید نتیجه این زهرپاشی و دشمنی چه شد؟: نتیجه جنایتی بزرگ در ابعادی گسترده در سرتاسر ایران بود. زیرا از فردای آن روز مسلمانان مکتب آخوند که هرشب به مسجد می رفتند، و یا به وعظ و گفتار او به رادیو گوش فرا می دادند، در سراسر ایران، در گروههای ده، صد، و چند هزار نفری شبانه به خانه ، مسکن و ماوای بهاییان یورش بردند. با تیر وتبر، ساطور، چاقو و شمشیر، سنگ، و چوب به جان بهائی ها و حتی زنان و فرزندان آنان افتادند.
یک نمونه بزرگ و جنایت بار آن، حمله و یورش مسلمانان متعصب در چند دهکده یزد به ساکنان بهایی آن منطقه و قتل عام آن هم میهنان آرام، زحمتکش و صلح طلب بود. شوربختانه دولت وقت نیز به دلیل ترس از شیعیان افراطی و حمایت بازار از آن قتل عام، آدمکشان و مجرمین این فاجعه بزرگ را به حال خود آزاد گذاشت و کمترین  مجازاتی برایشان در نظر نگرفت.

دشمنی و کینه توزی آخوند با بهایی ها در رژیم کنونی


در دوران رژیم کنونی بزرگترین ظلم و ستم به دگراندیشان، به ویژه به هم میهنان بهایی شده که زبان قادر به گفتن آن نیست و به راستی برگهای سیاه زیادی از تاریخ شوم ما را در بر خواهد گرفت. به راستی فرزندان این آب و خاک در دوران بعد به ما لعنت و نفرین خواهند فرستاد که ما آنهمه ظلم و ستم رژیم را در این ۳۷ سال با دگر اندیشان در سرتاسر کشور دیدیم و خم به ابرو نیاوردیم. در حقیقت ما نیز دگر اندیشان را به همان لفظ زشت اقلیت مذهبی نامیده و از حمایت و پشتیبانی و یا دست کم همدردی با آنان کوتاهی ورزیدیم.
این  بی تفاوتی و دور گرفتن خودمان از درک مسئولیت ملی و میهنی موجب گردید که گروه، گروه هم میهنان دگر اندیش که عمومن کارکشته و کاردان بودند، از کشور کوچ نموده و به قطب صنعتی و اقتصادی کشورهای زنده و با فرهنگ گره خوردند و نتیجه سالها تجربیات علمی، هنری، فرهنگی، و اقتصادی خود را ارزان و رایگان در اختیار بیگانگان گذاشتند.

به گزارش سرویس خبری جامعه بهاییان ایران؛ آتش زدن عمدى خانه‌ ها و وسائل نقلیه بهائیان در ایران تازه‌ترین روش اِعمال خشونت بر علیه آنهاست. در ساعات اولیه بامداد هیجدهم ژوئیه سال ۲۰۰۸، خانه مسکونى خانواده شاکر در کرمان طعمه حریق شد. این حادثه تنها چند هفته پس از آن رخ داد که اتومبیل این خانواده بعد از دریافت تلفن‌های مکرر تهدیدآمیز، به آتش کشیده شد." آیا این رفتار مایه سرافکندگی و خجالت تمامی ایرانیان نیست؟، و آیا وظیفه فرد فرد ما نبود که از آنان حمایت می کردیم؟!.

خاطره ای بد از گذشته


زمانی که نگارنده در گذشته به تدریس کلاس های ششم ریاضی می پرداختم، یکی از شاگردان دخترم که در درسهای ریاضی، فیزیک، و مکانیک بسیار پیشرفته و از شاگردان ممتاز کشور به شمار می رفت همیشه ساکت و آرام در ته کلاس می نشست، با دانش آموازان دیگر معاشرت و گفتگویی نداشت و پس از پایان درس بی سر و صدا کلاس را ترک می گفت. روزی پس از پایان کلاس او را صدا کردم و علت این تکروی، گوشه گیری و کنار کشی  را پرسان شدم. او با صدای بریده بریده و شرمساری گفت :  ” من بهائی ام و اگر دانش آموزان  دیگر بدانند با من با کینه و دشمنی رفتار می کنند…”.

تاکنون به دلیل سمپاشی و ضدیت آخوندها بر سر منبر با هم میهنان بهایی امت بی خرد با حرکت ضد انسانی و ضد ملی خود به قبرستان های سراسر کشور حمله کرده و آنان را ویران و تخریب نمودند.

محروم از تحصیل فرزندان بهائی


مازاد بر قتل عام، حمله به خانه و کاشانه و مرکز کار و فعالیت هم میهنان بهایی و ویران و خراب کردن گورستان های آنان و کندن سنگ قبرهای در گذشتگانشان، کار شوم و ننگین این رژیم ضد انسان و ضد ایرانی از ۳۷ سال پیش تا کنون بازداشتن و محروم کردن دانش آموزان و دانشجویان بهائی از تحصیل بوده است. فرزندان این آب و خاک و بسیاری برجسته و دارای امتیازات و نمرات بالایی بودند و می توانستند در آینده به کارهای سرنوشت ساز و بزرگی در کشوررمان روی آورده و موجب افتخار و آبروی کشور باشند، به خواسته و دستور رژیم جهنمی اسلامی از ادامه تحصیل باز ماندند.

جنایت دیگر رژیم در محروم کردن  دانشجوی بهائی


نمونه تازه آن  مهیاره نداف شهروند بهایی ساکن کرج است که  پس از شرکت در کنکور سراسری با نقص پرونده روبرو شده است . این شهروند بهایی که با رتبه ۴ رقمی ۱۸۲۹ گرایش انسانی موفق به قبولی در آزمون سراسری شده است، به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی با ” بهانه نقص پرونده ” (شارلاتانی آخوند در ضدیت با بهائی ها) مواجه گردید و به این دلیل محروم از تحصیل شد.
این گونه اعمال زشت و ضد انسانی برخلاف اعلامیه حقوق بشر جهانی در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ می باشد که حق تحصیل را برای همه انسانها دوراز هرگونه  نژاد، رنگ، عقیده، مذهب و جنسیت برابر می‌داند. در سال‌های گذشته نیز  اعلام ” بهانه نقص در پرونده” داوطلبان بهایی ورود به دانشگاه‌ها در ایران معادل محرومیت از تحصیل آن‌ها بوده به نظر می‌رسد که این روند، در سال جاری نیز ادامه پیدا کند.

sharvand-bahai


 مصوبه دولت در بازداشتن فرزندان بهائی از تحصیل


محرومیت از تحصیل بهاییان در دانشگاه‌های ایران با استناد به مصوبه‌ی ششم اسفند ۱۳۵۹ “شورای عالی انقلاب فرهنگی” صورت می‌گیرد که بهاییان را علاوه بر محرومیت از اشتغال در اماکن دولتی، از تحصیلات دانشگاهی نیز محروم می‌کند.
بر اساس بند سوم این مصوبه، نه تنها باید از ثبت نام بهاییان در دانشگاه‌ها جلوگیری به عمل آید بلکه چنان‌چه هویت بهایی فردی بعد از ثبت نام و “هنگام تحصیل” نیز احراز گردد، باید از تحصیل محروم شود. محرومیت شهروندان بهایی پس از انقلاب اسلامی و اعلام انقلاب فرهنگی در ایران به صورت سیستماتیک اجرا شده است.

افراد در این فرتور شورای عالی انقلاب فرهنگی اند که اشاعه و پیشرفت فرهنگ کشور را جلوگیری از تحصیل فرزندان بهائی و فرزندان افغان های مقیم ایران دانسته و به تصویب رساندند. آیا اینان ضد فرهنگ و ضد منافع ملی ایران به شمار نمی آیند؟!.

رفتار غیر انسانی با افغانی ها


گروهی از مردم افغانستان  به دلیل جور و ستم رژیم  آن کشور از آغاز انقلاب ننگین اسلامی به ایران آمدند و در کشورمان اقامت گزیدند. آنان با همه نیرو و توانایی خود و در نهایت صداقت و درستی در ساخت مملکت آخوند زده و ویران شده ما همت گماشتند. آنان خدمات بزرگ و گرانبهایی به کشورمان نمودند و در آداب و رسوم و فرهنگمان سهم و شرکت مساوی داشته اند. ولی شوربختانه از یک سوی گروهی از هم میهنان نادان و نژاد پرستمان با آنان رفتاری مغرضانه داشته و به اذیت و آزارشان پرداختند و از سوی دیگر رژیم کذائی ضد  انسان ولایت فقیه مانع از رفتن کودکان آنان به مدارس و دانشگاههای ایران شده است.
این رفتار غیر انسانی رژیم و  بی تفاوتی و برخوردهای مردم با افغان ها در ایران بسیار زشت، نازیبا، و در نهایت نژاد پرستی و خود بزرگ بینی است. در کشورهای انسان و انسان ساز، هرکودک خارجی با هر ملیتی به آسانی، همراه و به طور مساوی با کودکان آن کشور به مدرسه می روند و از همه امتیازات آن کشور استفاده می کنند. نتیجه آن که فرزندان میهمان در کشور انسان ساز با زبان، فرهنگ، و تربیت آن کشور خوی گرفته و خود مبلغ و ناشر آن فرهنگ خواهند شد. چنانکه فرزندان من نگارنده به مدارس انگلیس و فرانسه رفته و در نتیجه به فرهنگ و زبان آن دو کشور علاقمند و وابسته شدند.

از آنچه گذشت:


در کشورهای جهان سوم دو واژه زشت و کریه “ اقلیت و اکثریت”، همواره ورد زبان بوده، و مردم آن کشور را به دو یا چند دسته نابرابر بخش و تقسیم نمودند. در کشورهای اسلامی، چند پله و مرتبه پست تر و زشت تر می باشد. زیرا اقلیت های مذهبی نه تنها آدم به شمار نمی آیند، بلکه شماری از آن فرقه ها محکوم به نیست و نابودی اند. همین موضوع سبب گردیده که دگراندیشان کشورهای اسلامی مانند یهودیان، ارامنه، آسوری ها، زردشتی ها و بهایی ها، تا می توانند از با چشم گریان و قلب آکنده از زادگاه خود خداحافظی کرده روانه کشورهای امن و انسان دوست شوند.

نکته پایانی:


رفتار زشت و موهن شیعیان افراطی خردباخته باجامعه دگر اندیشان در این ۳۷ سال حکومت جهنمی اسلامی از بد به بدترین رسیده، و همه نوع آزار و شکنجه در مورد آنان روا گردیده است. این جنایت های بیکران و نا محدود سیل کوچ و مهاجرت دگر اندیشان را به دیارهای امن و دور از ظلم و ستم آخوند واداشته است.
بزرگترین ظلم و ستم و جنایت رژیم غیر انسانی ولایت فقیه با هم میهنان بهایی بوده، که مازاد بر ضرب و شتم، حمله و آتش زدن به هستی و دارائی آنها، و ویران کردن گورستانهای آنها، فرزندان با هوش، زرنگ و زحمتکشان را با تصویب نامه رژیم جهنمی  از سال ۱۳۵۹ تا کنون باز داشته اند. شوربختانه، اینگونه ظلم و ستم های خانمان برانداز، از سوی دیگر مردم کشورمان نادیده گرفته شده و این دگر اندیشان همچنان در بدبختی و جنایت های روز افزون به سر می برند.