۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

هَمجسنگرایی بیماری نیست


- ادیان الهی، حقوق انسان های زمینی را پایمال می کنند:


اگر نگاهی گذرا به تاریخ جنگ های دنیا بیاندازیم و دلایل کشتار میلیون ها میلون نَفر زن، مرد، کودک، جوان و پیر را بررسی کنیم، در خواهیم یافت که در طولِ تاریخ به نام و در راهِ هیچ کسی به اندازه نام و راهِ خدای موهومِ ادیان، انسان ها به خاک و خون کشیده نشده و از بین نرفته اند. قبرستان های سراسرِ دنیا پُر است از جسم های بی جانی که در راهِ خدای شان می جنگیده اند و فرجامی تلخ داشته اند.

نفرین بر تمامی مذاهب؛ چرا که آنان عشق را سرکوب کرده و مرگ را ستایش می کنند!  _ سیروس پارسا
به راستی این باورمندانِ متعصب برای اثباتِ برتری خدایِ خویش و حقانیت مسلک شان، دست به چه جنابت هایی که نزده اند؟ چه تَن های بیشماری که بی سر نشدند؟ چه کودکانِ بیشماری که سرپرستان خود را از دست ندادند و چه زنان و دخترانی که به چنگالِ مبلغین مذهبی گرفتار نشده و مورد آزار و اذیت آن انسان های برگزیده خداوند، قرار نگرفتند؟ و تمامی این جنایات با نامِ خدا شکل گرفته و دینداران از آن ها با افتخار به عنوان “کشتارهای مقدس” نام می برند.
چون نیک بنگریم در می یابیم که تمامی ادیانِ آسمانی در یک نقطه با هم مشترک اند و آن داشتنِ خدایی خشونت طلب، شهوت پرست و پول دوست است که همواره پیروانش را به کشتار دگر اندیشان، آزار و اذیت زنان و دختران و غارت و چپاول ضعیفان تشویق می نماید. چرا ادیان آسمانی و پیروان راستین شان اینگونه با انسانیت سرِ دشمنی دارند؟
حقوق ابتدایی انسان ها در کتاب های ادیان ابراهیمی پایمال شده و اصولن وجود انسان ارزش و حرمتی برای خدای قهار و لوسِ مذاهب ندارد؛ دین به خود اجازه دخالت در کوچکترین مسائل خصوصی زندگی یک فرد را داده و وی را از حق آزادی بیان، آزادی اندیشه و زیستن در دنیایی بنیان نهاده شده بر برابری جنسیت ها، نژاد ها، ملیت ها و… محروم می سازد. مذهب جز خشم و نفرت و حس کینه و انتقام جویی ارمغانی برای جوامع انسانی ندارد و برای حفظ ارزش های انسانی بایستی که به زباله دان تاریخ انداخته شود.

- همجنسگرایی بیماری و انحراف اخلاقی نیست:


بنا بر تحقیق های علمی مختلف که توسط محققان و دانشمندان صورت گرفته است همجنس گرایی نه بیماری است و نه یک اختلال و انحراف جنسی؛ همجنس گرایی تنها صورتی از دوست داشتن و عشق ورزیدن است که در آن دو همجنس نسبت به یکدیگر ابراز علاقه می کنند!
زیگموند فروید بر این باور بود که تمامی انسان ها دو جنسگرا هستند؛ یعنی هم به جنس موافق و هم به جنس مخالف شان علاقه مندند اما این تابو ها و قوانین جوامع هستند که انسان ها را از دو جنسگرایی منع کرده و سبب می شوند که بیشتر آدمیان نسبت به جنس مخالف شان بر انگیخته شده و به آنان ابراز علاقه کنند.
همجنسگرایی یک حق است که با آدمی زاده می شود و همچون حق آزادی، حق آزادی بیان و اندیشه، حق زندگی کردن و نفس کشیدن، در ضمیر هر انسانی وجود دارد و قابل ستاندن و پایمال کردن نیست؛ اطلاعات پزشکی و تحقیقات علمی موجود ثابت می کنند که حس تمایل داشتن به جنس موافق و یا مخالف همانند چگونگی دختر یا پسر بودن نوزاد، به وسیله ژن ها و کروموزوم ها شکل می گیرد و شخص همجنسگرا عملن گزینه علاقه داشتن به برقراری رابطه با جنس موافق خود را انتخاب نکرده بلکه می توان گفت این ژن را به ارث برده است.!

- دخالت در روابط خصوصی انسان ها، بسیار زشت و غیر اخلاقی است:


با توجه به این حقیقت ثابت شده که همجسنگرایی نه اختلال و انحراف اخلاقی و نه بیماری است، نخست نتیجه می گیریم که دشمنی تمامی ادیان آسمانی با دگر باشان، عملن از بی خردی و نا آگاهی نگارنده آن کتاب ها سرچشمه میگیرد که همجسنگرایی را نوعی نفرین و لعنت الهی می دانسته و بر این باور بوده که یک فرد همجنسگرا، توسط خدای موهومش مورد لعن قرار گرفته و آن بینوا موجود نفرت انگیزی است، حال آنکه فرد دگر باش کمترین نقشی در انتخاب شکل روابط جنسی اش نداشته است.! اگر همجنسگرایان را متفاوت از سایر انسان ها و پَست تر از دیگران پَنداریم، اولین بَندِ اعلامیه جهانی حقوق بشر که تأکید می کند تمامی انسان ها با هم بَرابرند را نقض کرده ایم!

اگر تصویر سمت چپ بیش از تصویر سمت راست شما را شوکه می کند، شما باید دیدگاه تان درباره بی اخلاقی را مورد تجدید نظر قرار دهید.
نکته دومی که متوجه می شویم این است که تا کنون چه تعداد انسان بیگناه به جرم عاشقی و دلدادگی به همجنس های خود، توسط روحانیون، مردم دیندار و حکومت های خرد گریز و مذهبی کشته شده و مورد اذیت و آزار جسمی، جنسی و روانی قرار گرفته اند؛ به راستی همجنسگرایان یکی از بی دفاع ترین قشر مردم در طی سال ها و هزاره های گذشته بوده اند و همواره به آنان به لطف و برکت وجود ادیان ابراهیمی و خدای خونخوار شان، ظلم شده است.
نکته سوم و پایانی این است که چون نیک بنگریم دخالت و سرکشی در امور خصوصی زندگی مردمان عملی بسیار زشت و وقیح و غیر انسانی است؛ روابط شخصی یک فرد فقط و تنها فقط! به خود فرد ارتباط دارد و هرگونه سرکشی و دخالت و نظارت داشتن بر زندگی خصوصی دیگران، نقض آشکار ماده هشتم اعلامیه جهانی حقوق بشر است که می گوید هر کسی حق دارد تا یک زندگی خصوصی و خانوادگی به دور از نظارت و کنترل و دخالت دیگران داشته باشد و همگان باید بدین حق، احترام بگذارند.

۱۳۹۳ فروردین ۲۱, پنجشنبه

نسل کشی یهودیان بدست محمد پیامبر


ماجرای قتل عام بنی قریظه


پس ار عقب نشینی  کفار در جنگ خندق (احزاب)در همان روز پراکنده شدن دشمنان، محمد به جنگ بنی قریظه رفت . علت جنگ ، پیمان شکنی بنی قریظه و خیانت آنان به مسلمانان از طریق همکاری با گروههای شرکت کننده (احزاب ) در جنگ خندق بود. مسلمانان قلعه بنی قریظه را محاصره کردند. حدود ۱۵ تا ۲۵ روز محاصره بودند. بنی قریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنی نضیر تسلیم شوند. بنی نضیر از اموال و دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند. ولی محمد  جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد (واقدی ، ج ۲، ص ۵۰۱).
باتوافق ، محمد حکمیت را به  یکی از انصارش سَعدبن مُعاذ، رئیس قبیلة بنی عبد اَشْهَل از اشراف اوس ، واگذار نمود. بنی قریظه نیز حکمیت سعدبن معاذ را پذیرفتند، زیرا وی قبل از اسلام متحد ایشان بود. سعد حکم به قتل مردان قبیله ، اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد! محمد سوگند یاد کرد که این حکم مطابق خواست الله است ! آیات ۵۶ تا ۵۸ سورة انفال و ۲۶ و ۲۷ سورة احزاب راجع به جنگ بنی قریظه است (طبری ، سلسلة اول ، ص ۱۴۹۳؛ ابن هشام ، ج ۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۷۵).
مردان بنی قریظه و پسران بالغشان ، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده است ، در یک روز گردن زده شدند .پس از آن پیامبر زنان و کودکان را میان مسلمانان تقسیم کرد و گروهی از اسیران را بسوی نجد فرستاد و بجای آن اسب و اسلحه خرید! این گردن زدن ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر،  طبق روایات بدست علی و زبیر بوده است.

چند نکته


۱) بنی قریظه پیمان شکن بودند و شکی در دشمنی  ایشان و محمد نیست اما باید پرسید محمد اینجا یک پیامبر است و یا یک حاکم خشن و کشتارگر چون چنگیز ؟ اگر پیامبر خداست چگونه راضی می شود “همه” ، تاکید می کنم، “همهء” مردان بالغ یک قوم کشته شوند؟ شکی نیست که این پیمان شکنی کار گروه کوچک رهبران قبیله بوده است و افراد عادی چوپان و کشاورز نه توان فتنه را داشته اند و نه هدفی بجز زندگی ساده. برای نمونه فرض کنید که تمام مردان آلمانی در پایان جنگ دوم بدست متفقین اعدام شوند!
۲) بدعت کشتار مردان و اسیری زنان و کودکان تا سده ها بعد از محمد باقی ماند، نمونه این کار دهها بار پس از محمد پیش آمد معروفترین آن قتل عام و به اسارت گرفتن ایل و قبیله حسین بن علی نوه محمد بود که اعراب با تکفیر وی خون او و قبیله اش را مباح دانستند و پس از کشتار زنان و دخترانش را به اسارت بردند.در دوره های پسین هم تا قاجاریه رسم بود که تمام مردان یک خانواده را می کشتند و زنان و کودکان را به بردگی می بردند.(احتمالا خود آغا محمد قاجار اینچنین اسیری بوده است)
۳) ملاک اعدام پسران نوجوان آن بود که اگر موی زهار داشتند ( موی اطراف آلت) اعدام می شدند. براستی این چه ملاکی برای اعدام است؟ اوج بدویت و بی تمدنی را می توان در این نوع کشتار دید.

(این کاریکاتور طنزی تلخ دارد.. آن که تازه بالغان بنی نضیر هم اگر موی بر زهار داشتند، اعدام گردیدند.)
۴) این جنایت وحشیانه اگرچه برای انسان امروز بسیار عجیب است، اما در گذشته برای عرب بدوی عادی بوده است و به همین دلیل مورخین متقدم بی هیچ باکی  آن را گفته اند و قرآن هم بصورت گذرا بدان اشاره می کند.  (آیه ۲۶ سوره احزاب)
۵) این واقعه مبنای فقهی گروهی از فقهای بزرگ نظیر شافعی است و نشان می دهد که آنها این حکم محمد را در اعدام دسته جمعی همه مردان بالغ اسیر شده قبول دارند.خمینی رهبر انقلاب ایران هم این شیوه مجازات را تایید کرده است:
“هر کسی که بر مسلمانان و یا در حالت کلی بر جامعه حکومت می‌کند، باید همیشه منافع عمومی را در نظر بگیرد و منافع و احساسات شخصی را کنار بگذارد. به همین دلیل اسلام آماده است از فرد به خاطر منافع جمع بگذرد و گروه‌های بیشماری را که منشأ فساد و ضرر برای جامعه بودند ریشه کن نموده است. از آنجا که یهودیان بنی قریظه گروه مشکل آفرینی بودند و در جامعه اسلامی فساد می‌کردند و به تخریب اسلام و حکومت اسلامی می‌پرداختند، رسول اکرم (که صلوات خدا بر او باد) آنها را حذف نمود.”
۶) افرادی ممکن است امروز از روی علاقه واهی که به اسلام دارند و آن که پیامبرشان را چنین خونخوار نمی دانند ، این واقعه ی مستند را رد کنند اما متن قرآن و روایات متعدد از این واقعه برجاست.

شکنجه گری فساد جنسی  و برده داری محمد


محمد از شکنجه اسیران باکی نداشت و نیز که در پایان هر غزوه ای زنان اسیر شده را بین خود و مسلمین چون مال و املاک تقسیم کند.یه نمونه ای از آن توجه فرمایید:
در پایان جنگ خیبر و فتح قلعه های یهودیان باقیمانده بنی نضیر و دیگر یهودیان کشته شدند شخصی بنام کنانه بن ربیع را اسیر کردند که گویا گنجهای پنهان شده بنی نضیر نزد وی بود. او را اسیر نزد پیامبر بردند و پیامبر از محل گنج پزسید و کنانه انکار کرد. پس یهودی دیگری را آوردند و او گفت :امروز کنانه را دیدم که برفلان خرابه می گذشت.پیامبر گفت : اگر گنج نزد تو بود آیا تو را بکشم؟ و کنانه گفت بکش!پیغمبر بگفت تا خرابه را بکندند و قسمتی از گنج را آنجا یافتند، پیغمبر از باقیمانده‌ی آن پرسید و کنانه از تسلیم آن دریغ کرد، پیغمبر او را به زبیر بن عوام سپرد و گفت: “عذابش(شکنجه‌اش) کن تا آنچه را پیش اوست بگیری” و زبیر چنان با مشت به سینه‌ی او کوفت که نزدیک بودجان بدهد. آنگاه پیغمبر او را به محمد بن مسلمه داد که به انتقام برادر خود محمد بن مسلمه گردنش را بزند…..( تاریخ طبری صفحه۱۱۴۵)
همسر کنانه بن ربیع (توضیح بالا)  زنی زیبا بوده است که وی را اسیر می کنند و بلال او را از روی اجساد پدر و همسرش کنانه رد می کند تا به پیامبر برسد. دختر عم او فریاد و شیون بسیار می نموده است و پیامبر می گوید: ” این شیطان را از پیش من ببرید” دقت کنید که پیامبر بعد از دیدن تن نیمه عریان صفیه از گفته خود بر می گردد  و دستور می دهد زن نگون بخت را پشت سر او جای دهند ومحمد ردای خود را بر تن وی گذاشت و مسلمین متوجه شدند که پیامبر صفیه را بهر خود برداشته است. صفیه بلافاصله به گروه زنان بی شمار محمد پیوست.مسلمانان در توجیه این ازدواج سریع افسانه هایی آورده اند که صفیه ژمان اسارت در عادت ماهیانه بوده و با دیدن پیامبر دوره اش به اتمام رسیده، پس پیامبر عده را نگه داشته اند!

(بلال زنی را از روی جسد شوهر و پدرش گذرانید و به محمد رسانید و محمد همان شب با او ازدواج(؟!) کرد)

انقلاب اسلامی و جنایاتش تقلیدی از محمد


بارها شنیده ایم که در اوایل انقلاب خلخالی کسی را منافق و طاغوت خواند که اعدامش کردند و اموالش را مصادره نمودند و زنش را به عقد این وآن درآوردند.بارها شنیده ایم که به دختران در زندان تجاوز کردند. بارها شنیده ایم که تنها برای تصاحب اموال کسی به او بهتانی بسته اند و آواره اش نمودند. هزاران ایرانی اول انقلاب از ترس جانشان از ایران فرار کردند.
حقیقت تلخ آن است که امثال خمینی و خلخانی در ایران و طالبان در افغانستان متن قرآن را اجرا کرده اند و این کتاب نجس ونحس ، راه را برای حمله به دگر اندیشان باز کرده  است و اجازه هر کثافت کاری را در حق “دیگران” که از “مؤمنان” نیستند داده است. اندیشی که پیش می آید آن که “براستی این گونه است که همه جهان اسلام پر است از کشتار، هر طرف دیگری را به کفر متهم می کند و خود را محق می داند هر بلایی خواست بر طرف دیگر آورد!”
در جنگ ایران و عراق هر دوطرف دیگری را کافر می نامیدند. در جنگ سوریه هم که امروز شاهدیم هر دو طرف یکدیگر را کافر می نامند و خون و مال و ناموس دیگری را حلال خود می دانند. عجب دین پست و بی خیری است این اسلام شوم!

خمینی از چوبه های دار و از درو کردن مخالفان می گوید، از علی و گردن زدنش می گوید